پنجشنبه ؛ 29 شهريور 1403
23 آبان 1397 - 13:37
سیاست مشت آهنین که پهلوی اول برای مشکلات سراغ داشت

سرکوب اقوام ایرانی در دوره سیاه رضاخانی

مدت زمان کوتاهی بعد از کودتای سیاه سال ۱۲۹۹، رضاخان به عنوان نخست وزیر دولت قاجار برگزیده شد. وی که در دوره نخست وزیری نیز لباسی جز لباس قزاقی نمی‌پوشید.
کد خبر : 1748

پایگاه رهنما :

مدت زمان کوتاهی بعد از کودتای سیاه سال ۱۲۹۹، رضاخان به عنوان نخست وزیر دولت قاجار برگزیده شد. وی که در دوره نخست وزیری نیز لباسی جز لباس قزاقی نمی‌پوشید. در مواجه با مشکلات کشور، از جمله وضعیت نابسامان اقوام ایرانی، سیاست سرکوب را در پیش گرفت. وی به جای آنکه از راه تعامل به فکر حل مشکلات کشور باشد، هرجا که اقوام ایرانی نسبت به اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دست به اعتراض زدند، با گسیل نیروی نظامی سعی در قلع و قمع مخالفان داشت. یکی از اولین اقدامات رضاخان تازه به قدرت رسیده، مبارزه با  نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچک خان بود. قیام میرزا کوچک خان یک قیام قومیتی نبود، اما از نظر جغرافیایی بخشی از شمال کشور را در بر می‌گرفت. رضاخان در سال ۱۳۰۰ توانست با تطمیع برخی از یاران میرزا و تشویق آنان به توطئه علیه وی، مقدمات شکست این مبارز را فراهم کند. حمله بعدی رضاخان به خوزستان است. خوزستان به واسطه نفوذ طولانی مدت انگلیس، تا مدت‌ها به صورت خودمختار اداره می‌شد. در این دوره  شیخ خزعل الکعبی، رئیس قبیله بنی‌کعب، که فرماندار شهر خرمشهر بود. اگرچه در تاریخ نشانه‌ای از تمایل شیخ خزعل به ایجاد خودمختاری دیده می‌شود، اما رضاخان برای سرکوب شیخ خزعل دنبال بهانه دیگری بود. رضاخان به سرتیپ فضل الله زاهدی دستور حمله به خوزستان می‌دهد. رضاخان هنوز در مقام نخست وزیری است که به دنبال سرکوب اقوام در کردستان و لرستان می‌افتد.
سرکوب لر و کرد
در کرستان، از اواخر دولت قاجار، قیام‌هایی علیه قاجاریه صورت گرفته بود. رهبر حرکت‌های و اقدامات جدایی طلبانه در این منطقه فردی به نام اسماعیل سمیقتو بود. رضاخان برای مقابله با وی نیز به فکر حمله نظامی افتاد. درگیری میان کرد‌ها و نیروی مرکزی به طور پراکنده از سال ۱۳۰۰ به بعد آغاز شد و اوج آن در سال ۱۳۰۷ بود که ارتش مستقیما با تمام قوا شروع به حمله کرد. بعد از اینکه ارتش با خشونت کرد‌ها را سرکوب کرد، رضا خان سفری به چند شهر در همین منطقه انجام داد. کنسول بریتانیا در گزارشی در باره سفر رضاخان به این مناطق می‌نویسد: «می‌گویند بجای اینکه وجهه یک پادشاه رئوف و پدر باگذشت را از خود نشان بدهد، همچون یک مستبد غاصب بر شهر‌ها فرود می‌آمد، شلاقی در یک دست و کاسه باج و خراج در یک دست دیگرش، به همه چیز و همه کس مظنون و از همه چیز و همه کس عیب‌جو. در اینجا نیز شاه دارد همان کار زشتی را که در سفر نوامبر ۱۹۲۸ به ولایات جنوبی کشور انجام داد تکرار می‌کند. در آن زمان نیز خیلی بی‌ادبانه و غیرعاقلانه رؤسای عشایر را به حضور نپذیرفت، و فرصت را برای جلب وفاداری و احترام آن‌ها از دست داد». بعد از حمله به کردستان، رضاخان این بار دست به سرکوب اقوام لر زد. سرکوبی که به مراتب خشن‌تر و سخت‌تر از سکوب دیگر اقوام بود. دلیل این مسئله مسلح بودن اقوام لر بود. لر‌ها از دیرباز به دلیل سبک زندگی خاص شان، مسلح بوده و داشتن سلاح بخش جدا نشدنی از فرهنگ مردم این منطقه بود. برخی از ایلات لر  نیز نسبت به چگونگی به قدرت رسیدن رضاخان دیدگاه مثبتی نداشته و دلیلی برای تکمین از رضاخان نمی‌دیدند. لرستان با ظهور رضاخان به طور کلی مشتمل بر دو نقطه لرستان پشتکوه و لرستان پیشکوه بود که حوزه استان‌های لرستان و ایلام فعلی را در بر می‌گرفت. از اوایل عصر شاهان قاجار این تقسیم بندی صورت گرفته بود و حکام قاجار برای محدود کردن حکام محلی و تسلط بر لر‌ها حوزه پیشکوه را تحت نظارت حکومت مرکزی در آوردند.
ویژگی‌های منحصربه فردی که رضاخان را بسیار آزار داد
لرستان به دلیل بهرمندی از استقلال در اداره امور داخلی، چه در حفظ امنیت داخلی و چه در ایجاد ارتباط با ولایت‌های همجوار از حدود قرن پنجم همواره متکی به نیرو و توان نظامی ایلات و عشایر داخلی حوزه ایالت بود. رهبران و حاکمان و فرمانروایان محلی لر همواره با نگهداری عده‌ای سرباز آماده، به انتظام امور داخلی ولایت خود می‌پرداختند و در عین حالی سران تیره‌ها و طوایف موظف بودند در مواقع بحرانی از جوانان طوایف تحت امر خود نیروی نظامی مورد نیاز را فراهم و آماده رزم کنند. این خودبسندگی نظامی همواره یکی از خصوصیات ذاتی ایلات و عشایر بود که سایر گروه‌ها و حکومت مرکزی را همواره به چالش فرا می‌خوانده است و مایه غرور و عصیان و شورش عشایر لر بود. دولت مصمم بود که بر اساس تمایلات سلطه جویانه خود و همسو با سیاست‌های استعماری بریتانیا به سرکوب قدرت امراء و خوانین متعدد بپردازد. از سال ۱۳۰۲ تا سال ۱۳۰۴ بسیاری از عشایر لر خلع سلاح شدند. این عمل همراه با کشتار و خونریزی بسیار بود. شدیدترین زد و خورد در امر خلع سلاح بین عشایر بیرانوند و حسنوند و نیرو‌های دولتی صورت گرفت. یکبار در دی ماه ۱۳۰۲ امیر احمدی با حیله گری تمام دست به کشتار عشایر بیرانوند زد و عده بسیاری از زنان و کودکان و مردان آن را به قتل رسانید. بعد از این کشتار‌ها بود که غارت اموال لر‌ها از سوی نیرو‌های نظامی آغاز شد. رضاخان در سال ۱۳۰۷، به لرستان سفر می‌کند و در این سفر روسای ایلات لر برای در امان ماندن از خشم رضاخانی به استقبال وی می‌آیند و خواستار بخشش از سوی رضاخان می‌شوند. رضاخان نیز به شرط تحویل اسحله و خلع سلاح شدن این درخواست را قبول کرد و به آن‌ها عفو داد. خشونت شدیدی که ارتش رضاخان به فرماندهی سپهبد امیراحمدی در سرکوب اقوام لر از خود نشان داد باعث شد تا به امیر احمدی لقب قصاب لرستان داده شود.
طرح رضاشاه این بود که قبایل را درهم فرو ریزد، رهبریت آنان را متلاشی و افراد قبیله را دوباره در سرزمینی که به شدت آسیب دیده بود اسکان دهد. یک کلنل جوان را از تهران به خرم آباد گسیل داد و حلقه محاصره نواحی اطراف را تنگ‌تر کرد. تدارکات و نیرو‌های امدادی برای ساکنین قلعه قطع گردید. مراحل فشار اختناق شروع شد. بعد از حدود یک ماه قلعه به تسخیر درآمد، رهبران لر که تعدادشان هشتاد نفر بود همگی اعدام شدند. یکی از افسران رضاخان در این باره می‌گوید: «ما آنان را سه روز روی چوبه دار نگه داشتیم، ما می‌خواستیم مطمئن شویم که این کار‌ها بر روی لر‌ها تأثیر می‌گذارد». به دلیل اینکه بخش قابل توجهی از اقوام ایرانی، زندگی یکجانشینی نداشته و به صورت کوچ روی زندگی می‌کردند، یکی از سیاست‌های رضاخانی در برخورد با این اقوام، مخالفت با کوچ نشینی بود. این سیاست رضاخان ضربات مهلکی به کشاورزی و دامداری ایران زد و لطمات غیرقابل جبرانی به اقتصاد کشور زد که تا سالیان متمادی آثار آن باقی ماند. مسئله برخورد با کوچ نشنیان و عشایر ایرانی در دوره پهلوی اول را در نوشتار دیگری پی می‌گیریم.

ارسال نظرات