پنجشنبه ؛ 29 شهريور 1403
14 آبان 1397 - 10:26
بیست سال مشقت باربرای آزاداندیشان

کشتار منتقدان در فصل پادشاهی مرد چکمه پوش

از زمان به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه تا سقوط دیکتاتوری پهلوی اول چیزی در حدود ۲ دهه زمان گذشت. این ۲۰ سال برای خواص اهل سیاست و هنرمندان و روشنفکران که به دنبال ایرانی آزاد بودند، دوران عذاب و تباهی بود.
کد خبر : 1696
 
از زمان به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه تا سقوط دیکتاتوری پهلوی اول چیزی در حدود ۲ دهه زمان گذشت. این ۲۰ سال برای خواص اهل سیاست و هنرمندان و روشنفکران که به دنبال ایرانی آزاد بودند، دوران عذاب و تباهی بود. عذابی که بخشی از آن ناشی از ذات طبیعی هر دیکتاتوری است و بخش دیگر هم ناشی از رقابت‌های سیاسی در دو دهه اول قرن جاری است که باعث به اوج رسیدن یا منکوب شدن یک سیاستمدار می‌شد. در مجموع هر کس در نظر شاه و دستگاه دیکتاتوری منفور و مغضوب می‌شد به سخت‌ترین شکل ممکن مجازات می‌شد. رضاخان نظامی بود و از ابتدای به قدرت رسیدنش با کودتا، از قدرت نظامی برای پیشبرد اهداف و سرکوب مخالفان استفاده می‌کرد.
 
نگاهی کوتاه به سرگذشت مخالفان رضاخان نشان می‌دهد که پهلوی اول تنها سیاستی را که برای مواجهه با این قشر بلد بود، سرکوب، زندان، تبعید و قتل بوده است. «خدا به آمپول احمدی گرفتارت کند» این جمله، به ظاهر خنده دار، نفرینی بود که زندانیان زندان قصر در دوره رضاخان وقتی از دست کسی ناراحت می‌شدند به زبان می‌آوردند. در عوض هم اگر قرار بود کسی را دعا کنند می‌گفتند «خدا به آمپول احمدی گرفتارت نکند»، آمپول احمدی، یکی از ابزار ویژه رضاخانی برای حذف فیزیکی مخالفان بود.
 
احمد احمدی، پزشک بهداری زندان قصر وظیفه داشت، مخالفان زندانی را با تزریق آمپول ویژه‌ای برای همیشه ساکت کند. در همین دوران است که خان باباخان بختیاری (فرزند سردار اسعد، ملقب به سردار اسعد دوم) در زندان قصر سرود «ز آه سینه سوز من در این کاخ/ دل زنجیر شد سوراخ سوراخ»، ولی دیوار‌های بلند این زندان مانع از آن می‌شد تا این آه و ناله‌ها به بیرون درز پیدا کند و مورخان درباری این صدا‌ها را هیچ وقت نشنیدند. می‌گویند روزی که پزشک احمدی برای آخرین بار به سلول سردار اسعد دوم، رفت، وی با دیدن پزشک احمدی گفت: سلام آقای انا لله‌واناالیه راجعون! تا پیش از این که رضاخان در برخورد با روشنفکران به سراغ روش‌های بهداشتی برود، روش‌های دردناک‌تری برای از میان برداشتن افراد داشت.

ترور با نخست وزیری رضاخان رونق گرفت

ترور و حذف مخالفان از زمانی شروع شد که رضاخان به نخست وزیری رسید. وی از ابتدای حکومت بنا داشت مانند آنچه در ترکیه رخ داده است، نظام شاهنشاهی را ملغی کرده و جمهوری به راه بیندازد. در این دوره برخی از روزنامه نگاران مانند، میرزاده عشقی، نویسنده روزنامه «قرن بیستم»، با انتشار مقالاتی، علیه این جمهوری‌خواهی صوری رضاخان موضع گرفتند. میرزاده عشقی در یکی از این مقالات با زیر سوال بردن نیت اعلام جمهوری از سوی رضاخان، می‌نویسد: «این جمهوری! جمهوری نیست! ولی قسمت اعظم از آزادی‌خواهان و متفکرین خصوصا آن عده‌ای که از سایرین هوشیارتر بودند فوری فهمیدند که این جمهوری قلابی است و به شدت از آن نفرت پیدا کردند و یقین دارم که رفته رفته سایرین هم خواهند فهمید که گول خورده بودند.»
 
مخالفت‌های آشکار عشقی و سرایش شعر‌های تند علیه رضاخان، مخصوصا نکوهش او در سیلی زدن به سید حسن مدرس، باعث شد تا به طور مخفیانه دستور قتل وی صادر شود. میرزاده عشقی تنها ۲۹ سال داشت که در منزلش با تیراندازی چند نفر ناشناس ترور و زخمی شد. نیرو‌های امنیه، وی را ظاهرا برای مداوا به بیمارستان نظمیه بردند، دیگر بازنگشت. رضاخان همچنین دستور داد تجمع مردمی در مقابل مجلس شورای ملی در مخالفت با جمهوری رضاخانی حمله نیرو‌های نظامی سرکوب شود که در این بین چندین نفر از مردم تهران به دلیل اصابت گلوله یا ضربه سرنیزه کشته و مجروح شدند. دومین روزنامه نگاری که به دستور رضاخان به قتل رسید، محمد یحیی کیوان قزوینی، معرف به شیح یحیی واعظ، صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه «نصیحت» بود. یک سال بعد از قتل میرزاده عشقی، در سال ۱۳۰۴ رضاخان دستور داد روزنامه نصیحت را که از وی انتقاد می‌کرد را توقیف کنند و کمی بعد واعظ قزوینی که جزو مخالفان به قدرت رسیدن پهلوی بود را در میدان بهارستان به ضرب گلوله به قتل برسانند. فرخی یزدی، دوست میرزاده عشقی، روزنامه نگار و نویسنده روزنامه «طوفان» که در نقد نخست‌وزیری و اعمال خلاف قانون رضاخان سردار سپه، سروده بود: «بود اگر جامعه بیدار در این دار خراب/ جای سردار سپه جز به سر دار نبود». از جمله دیگر روزنامه نگارانی بود که از تیغ رضاخان در امان نماند. فرخی یزدی برای دور ماندن از گزند رضاشاه مدتی در آلمان زندگی می‌کرد، اما با حیله تیمورتاش به ایران بازگشت و بعد از مدتی به جرم «بی‌ادبی به مقام سلطنت» به زندان افتاد. این روزنامه نگار در زندان قصر با تزریق پزشک احمدی کشته شد. درباره مرگ فرخی یزدی روایت شده، وی در برابر تزریق مقاومت می‌کرده است، دست و پا و دهن وی را گرفتند و احمدی به وی آمپول هوا تزریق کرد.

کشتار بیرحمانه از روزنامه نگاران به نمایندگان رسید

تقی ارانی، روزنامه نگار، که گفته می‌شود بنیانگذار حزب توده در ایران بوده است، مجله‌ای به نام «دنیا» منتشر می‌کرد و در آن سوسیالیسم را ترویج می‌کرد. وی بخاطر عقاید سیاسی‌اش بازداشت شد و در سال ۱۳۱۸ به خاطر مسمومیت در زندان درگذشت. مسئول بهداری زندان قصر به مادر ارانی گفته بود دستور داشته او را درمان نکند. علاوه بر روزنامه نگارها، نمایندگان مجلس، به خصوص طیفی که حاضر نبودند «بله قربان گو» باشند، از گزند حملات و دشمنی رضاخانی در امان نبودند. سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت و سرسخت‌ترین مخالف به قدرت رسیدن رضاخان، با توطئه از رسیدن به مجلس باز ماند و سپس از تهران تبعید شد. مدرس به شهرستان خواف تبعید شد و توسط دو تن مامور نظامی ابتدا مسموم و بعد خفه شد. شهادت سید حسن مدرس، نمادی از احترام رضاخان به عقاید مخالف بود. علاوه بر مسلمانان و روحانیت، حتی اقلیت‌های مذهبی هم از شر دولت دیکتاتوری پهلوی اول در امان نبودند. کیسخرو شاهرخ، ملقب به ارباب کیسخرو، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی که فردی خوشنام بود، در تیرماه سال ۱۳۱۹ و زمانی که در مجلس عروسی بود بازداشت و همان شب به قتل رسید و جسدش در خیابان انداخته شد. شمئول حییم، نماینده کلیمی مجلس شورای ملی نیز در سال ۱۳۱۰ در دادگاه نظامی به اتهام توطئه علیه شاه، محاکمه و تیرباران شد. از این بین برخی وکلای ملت مانند محمد تقی بهار و محمد مصدق، که چندان با سیاست‌های شاه همراهی نداشتند، شانس آوردند که صرفا از سیاست کنار گذاشته و ممنوع الفعالیت شدند.

حفظ قدرت به هر قیمتی
کشتار منتقدان در فصل پادشاهی مرد چکمه پوش

رضاخان، برای حفظ قدرت مطلقه خود به هر کدام از افراد دولت و دربار هم که بدگمان می‌شد، ترتیبی در نظر می‌گرفت که با کمک امثال پزشک احمدی، این بدگمانی برای همیشه پاک شود. عبدالحسین‌تیمورتاش، وزیر دربار و فرد امین رضاخان، وقتی به جرم جاسوسی برای شوروی به زندان افتاد با تزریق پزشک احمدی به قتل رسید. گفته می‌شود ابتدا به وی سم تزریق شد، ولی تیمورتاش هنوز جان نداده بود که بالشت و پتوی زندان را روی صورتش گذاشتند و خفه اش کردند. علی اکبر داور، وزیر مالیه (اقتصاد) دولت رضاخانی نیز به خاطر مخالفت با سیاست‌های اقتصادی رضاخان، برکنار و چندی بعد کشته شد.
البته در اعلام رسمی مرگ داور، خودکشی اعلام شد! فیروز میرزا نصرت الدوله، که در ابتدای به قدرت رسیدن رضاخان جزو طرفداران وی بود، در دوره‌ای مغضوب واقع شد و از تهران به سمنان تبعید شد. وی در سال ۱۳۱۶ در سمنان توسط سه نفر از نیرو‌های شهربانی با خوراندن سم و بعد خفه کردن، به قتل رسید. رضاخان حتی به محمد علی فروغی، سیاستمدار انگلوفیل که در به قدرت رسیدن وی نقش داشت هم رحم نکرد و او را تا آخرین روز‌های سلطنت در حبس خانگی نگه داشت. دوران ۱۶ ساله تاجداری پهلوی اول، دوران حذف مکانیزه مخالفان و حتی متهمان به مخالفت با قدرت مطلقه رضاخان بود. برخی از مورخان قتل‌های سیاسی سال‌های آخر دولت رضاخان را بی ربط با نگرانی‌های پهلوی اول از تضمین به قدرت رسیدن پسرش نمی‌دانند.

ارسال نظرات