- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
- چرا رسیدگی به پرونده شهید آرمان علیوردی طولانی شده است؟ / نقش هر یک از متهمان در وقوع قتل باید مشخص شود
- جنگ بیشتر؛ سفره کوچکتر | تاثیرات اقتصادی تنش افغانستان و پاکستان
چهارشنبه ؛ 19 آذر 1404 

در گذشته نه چندان دور و در چند دهه قبل، حوزههای علمیه ارتباط خوب و منسجمی با مردم برقرار کرده و ضمن ارتباط معنوی و چهره به چهره و آموزش قرآن و مسائل دینی، پاسخگوی احکام و سایر نیازهای مردم در حوزه دین و معنویت بودند. حوزههای علمیه علاوه بر برنامه جاری مساجد، در ایام خاص نظیر ماه مبارک رمضان و ایام محرم و صفر، به صورت برنامه ریزی شده و مستمر (سیستمی) اقدام به اعزام مبلغ به اقصی نقاط کشور (اعم از شهر و روستا) میکردند. در بازار نیز روحانیون در حجرههای مکاسب، مسائل و احکام مبتلابه کسب حلال و حقوق مشتری را به بازاریان و کسبه آموزش میدادند.
یادمان نرفته که در دهههای ۲۰ تا ۵۰ حوزههای علمیه در راستای ارتباط با نسل جوان، با راه اندازی مؤسساتی نظیر «نسل جوان» و «در راه حق» مستقیماً با نسل جوان ارتباط برقرار و معارف دین را در قالب جزوات مختصر و چند صفحهای برای جوانان سراسر کشور ارسال میکردند. بیشک کام بسیاری از مردان و زنان امروز در دهههای مذکور از شهد شیرین جزوات ارسالی دو مؤسسه فوق شیرین شده و استحکام دین خود را مدیون این حرکت ابتکاری حوزه علمیه هستند.
در سه دهه اخیر، دنیای ارتباطات دچار تحول عظیم شده و همه ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده است به طوری که کمتر موردی از امور زندگی بشر میتوان تصور کرد که انجام آن به فضای مجازی منتقل نشده باشد. سرعت نوآوری در تأمین نیازهای مادی و معنوی بشر در دنیای مجازی آنقدر زیاد است که فاصله تغییرات و نوآوریها به روز و ساعت رسیده است. اما حوزههای علمیه که نسبت به فرهنگ جامعه و دین مردم مسئولیت دارند به نظر میرسد که از قافله پرسرعت ارتباطات جا ماندهاند. اگر چه در حوزههای علمیه در راستای استفاده از فضای اینترنت اقدام خوب و ارزشمندی انجام شده و گاهی برخی از روحانیون به صورت خودجوش و موردی اقدام به ارتباط با مردم از طریق سامانههای اینترنتی (اپلیکیشنها) نمودهاند، اما این اقدامات به هیچ وجه با نیازهای مردم بهویژه نسل جوان تناسب ندارد. جوان تشنه معارف دینی است و اگر به این تشنگی پاسخ درست و به موقع داده نشود، قطعاً فضای رها شده مجازی جوان را بلعیده و در محیط به شدت ناامن مجازی آلوده شده و با سرعت از دین و معنویت فاصله گرفته و در فضای پرمخاطره و آلوده و باتلاق گونه مجازی غرق خواهد شد. به عنوان نمونه در حالیکه قرآن کریم مسجد را محور زندگی و مایه برکت و هدایت میداند، اما دنیای مجازی بر قطع ارتباط مردم با مسجد تأکید دارد و در حالیکه الگوی زیست انسانی و الهی جوان باید شهیدانی از قبیل سلیمانی، باکری، همت و زینالدین باشد، در غفلت علما و روحانیون، دنیای پرمخاطره مجازی، مردم و جوانان را به الگوگیری از سبک زندگی افراد مشهوری (سلبریتی ها) که مروج سبک زندگی بیگانگان هستند دعوت میکنند.
علما و روحانیون میدانند که فضای مجازی انسانها را به زندگی در فضای مجازی و دنیای متاورس فرامیخواند و کدخدایان دهکدههای مجازی در دنیای متاورس سلبریتیهایی هستند که نه تنها هیچ سنخیتی با فرهنگ اسلامی و ملی ندارند بلکه آشکارا سبک زندگی بیگانگان و بی دینی و الحاد را تبلیغ میکنند، همین امر ضرورت و اهمیت توجه علمای دین به نجات مردم از درههای هولناک متاورس را دوصدچندان کرده است. حقیقت این است که نظام سلطه و شیاطین غربی (از غفلت ما در تشکیل مساجد مجازی و تحکیم پیوند با جوانان استفاده کرده و) سوراخ دعا را به خوبی یافتهاند و با صرف هزینههای گزاف در صدد سازماندهی جوانان در دهکدههایی هستند که کدخدایش و ریسمانش در دست خود آنها باشد و از این طریق برنامه واگرایی و متنفرسازی جوانان از دین، فرهنگ و هویت ملی و حرکت به سمت ولنگاری و لاابالی گری را محقق سازند.
هدف نگارنده در این وجیزه کوتاه صرفاً به صدا درآوردن زنگ خطر نسبت به آیندهای تاریک و هولناک است که شیاطین برای انسانها تدارک دیدهاند. آنچه که به صورت مختصر و به اجمال بیان شد، صرفاً منحصر در حوزههای علمیه نیست بلکه کلیه دستگاههای مرتبط با فرهنگ، دین و معنویت و همه اساتید و علمای بزرگوار مخاطب این زنگ خطر هستند. باید بدانیم که هم اینک با هدف واگرایی جوانان از دین و بی هویتسازی جامعه، بیش از یک سوم از ماهوارههای جهان بر روی ایران متمرکزند، حدود ۳۰۰ شبکه ماهوارهای جوانان را به بی دینی و الحاد دعوت میکنند و هزاران (بلکه میلیون ها) سایت در حال تولید محتوای ضد دینی، شبههآفرینی، ترویج ابتذال و فحشا، آموزش سبک زندگی غربی، تولید گسترده شبهات و اخبار جعلی و دروغ مشغولند که دعوت هنجارشکنان به هرزگی و بی بند و باری در پاییز سال ۱۴۰۱ مؤید این مدعا بوده و لزوم تشکیل شورای عالی راهبردی تبلیغ دین در فضای مجازی و پرداختن به این امر حیاتی و سرنوشت ساز را اجتنابناپذیر میسازد.

قدیمی و صمیمیِ 75 ساله
جواد نوائیان رودسری
اگر نبود آن همه پایداری و صبوری سیدحسین اردبیلی و طبع ادبی ملکالشعرا بهار که خراسان را به صورت زیرزمینی در عصر استبداد صغیر، در اسفند 1287، با حمایت میرمرتضی موسوی روئینتن، صاحب «مطبعه طوس» در بالاخیابان و همراهی مشروطهخواهانی مانند «آقانوروز کتابفروش» که خطر را به جان خریدند و با آگهی دادن در آن روزنامه زیرزمینی، پشتیبان مالی این حرکت فرهنگی شدند، محال بود که آفتابِ روزنامه خراسان، دوباره در اول تیرماه سال 1328 طلوع کند و برای نخستین بار، به صورت رسمی، در سپهر رسانههای مکتوب ایران بدرخشد. مگر وقتی 75 سال قبل در چنین روزی، روزنامه خراسان، دوباره در «چاپخانه خراسان»، میراث مرحوم شیخ احمد بهار و تأسیس یافته سال 1292 متولد شد، میدانست که رسالتش چیست و باید در کدام عرصه به تکاپو بپردازد؟ روزنامه خراسان را نه یک نیاز که یک ضرورت پدید آورد؛ ضرورت باز گفتن حرف مردمی که جایی برای بیان سخنان خود ندارند. دغدغه خراسان از نخستین روز تأسیس رسمیاش، چیزی جز این نبود؛ شاهد ما بر این ادعا، سیاهه بلندبالای مطالبات خراسانیان است که با تریبون خراسان فرصت عرضه یافت و شاهد به عینیت رسیدن را در آغوش کشید؛ مطالباتی که شاید شاهدان برخی از آن ها، دیگر زنده نباشند تا آنهمه شور و تلاش را واگویه کنند، مطالباتی مانند تأسیس دانشگاه مشهد، راهاندازی کارخانه قند مشهد، اصلاح جادههای استان، تصحیح برق مشهد و در روزگار ما، «اصلاح جاده مرگ»، «بودجه زیارت»، «بودجه حاشیه شهر مشهد»، «آب مشهد» و بسیاری خواستههای دیگر که در این مجال، مهلت بیان آن ها نیست. روزنامه خراسان از همان روزهای نخست به میدان آمد تا باری از روی دوش مردم بردارد؛ جناح و جناحبازی را کنار گذاشت تا بتواند راحت حرفش را بزند و مستقل ماند و از گردنههای سخت عسرت مالی به سلامت گذشت تا ناچار نباشد تن به سازش با کسانی بدهد که باید پاسخگوی مطالبات مردم باشند. روزنامه خراسان در تمام این سالها، آنقدر در تار و پود زندگی مشهدیها و آرزوهایشان پیچیده که بخشی از هویت این شهر هزار و 200ساله شدهاست؛ روزنامهای که با عشق و همراهی مردم ماندگار شده، با عشق و همراهی مردم روزهای نیک و بد را از سر گذرانده و باز هم با همین عشق، از جادههای پر دستانداز فعلی، در جهان پرتشتت مطبوعات کاغذیِ دوران ما، ره پیموده و بقای خویش را به دوستی و همراهی نیکمردمانی گره زدهاست که در روایت 75 ساله روزنامه خراسان از حیات تاریخی ایرانیان و به ویژه خراسانیان، نقشی محوری داشته و دارند. خراسان، دل در گرو مهر این خوبان دارد، حیاتش به اعتنای آن ها و دوستداری بیتَکَلُّفشان وابسته است و بر همین اساس، به آنچه که در حیات اجتماعی و فرهنگی این مردم، ارزش دانسته میشود، پایبند است. خراسان امروز، میراثدار 75 سال اعتماد مردمی است که این روزنامه دیرپا را همواره از خود دانسته و میدانند؛ آن را مکانی برای واگویه کردن دردها و خواستههایشان میانگارند و با این نگاه پرمهر، باری سنگین بر دوش فرزندانشان در تحریریه این قدیمیِ صمیمی گذاشتهاند. ما، اهالی روزنامه خراسان، امیدواریم که میراثدار صادق و پایبند به ارزشهای پیشینیانی باشیم که در مسیر مردمی بودن خراسان، گامهای استوار برداشتهاند، نویسندگان، خبرنگاران و همکارانی که امروز، برخی از آن ها همچون شهیدان امانی، سیدی و جهانی، به فیض شهادت نایل آمده، گروهی دیگر به جوار رحمت حق شتافته و جمعی نیز، عزتمندانه خاطرات شیرین تکاپو در یکی از قدیمیترین روزنامههای در حال انتشار ایران را برای اطرافیانشان واگویه میکنند. جای همه رفتگان خانواده خراسان، سبز، عُمر پیشکسوتانشان دراز و قلم آن ها که امروز، بار رسالت بزرگ را به دوش گرفتهاند، مستدام باد.

در کدام باشگاهکباده میکشید؟!


نخست اینکه منافقین بارها خیانت خود را به دولتهای میزبان به اثبات رساندهاند. در سال 2003 میلادی، مریم قجر عضدانلو و دهها تن دیگر از رهبران منافقین در حومه پاریس به دلیل پولشویی غیرقانونی گسترده و تلاش برای از بین بردن چند تن از بریدگان سازمان در خاک اروپا ، دستگیر و راهی زندان شدند. در آن زمان، دولت وقت ژاک شیراک و اداره امنیت خارجی فرانسه ( DGSE) بدون آنکه توجهی نسبت به آثار و تبعات مصالحه با تروریستها داشته باشند، عملا اقدامات آنها را نادیده انگاشته و بهنوعی «مصالحه با جریان نفاق»را در پیش گرفتند. روندی که واشنگتن و تلآویو در شکلدهی و بازتعریف مجدد آن نقش به سزایی داشتند. اکنون، پس از دو دهه محرز شده است که اگر دولت فرانسه در آن زمان به وظیفه ذاتی خود در دفاع از امنیت داخلی کشورش در برابر «تروریستهای فرمان ناپذیر» پایبند بود،امروز اساسا نباید عضوی از منافقین در خاک اروپا حضور داشت ! در آن زمان،«تسویه درونسازمانی »و«پولشویی» محور فعالیتهای غیر اعلامی منافقین و دور زدن دولت میزبان آنها را تشکیل میداد و امروز «جاسوسی سایبری از کشور میزبان» و آنهم «نهادهای امنیتی آلبانی»! ماهیت هر دو پرونده یکسان اما شکل آنها متفاوت است. در بعد ماهوی ماجرا، منافقین بار دیگر اثبات کردهاند که حتی حاضرند امنیت دولتهای میزبان خود را نیز قربانی توهمات و انگارههای خطرناک و ضد انسانی خود در دنیای درون و بیرونشان کنند.
نکته دوم، مربوط به تبعات وزن دهی و پذیرش منافقین درروند تصمیم سازی سیاسی و فرهنگی علیه نظام و ملت ایران میباشد.
دولتهای فرانسه و آلبانی، امروز در حالی با هزینههای ناشی از مدارا با منافقین و میزبانی آنها دستوپنجه نرم میکنند که تا چندی پیش، تحلیلها و القائات این گروه تروریستی در قبال اوضاع داخلی ایران، تبدیل به«اسناد محاسباتی -عملیاتی» این کشورها در مواجهه با کشور عزیزمان شده بود. بخش مهمی از تقابل فرهنگی غرب با جامعه ایران، منبعث از همین توهمات و محاسبات القایی از سوی منافقین بوده است. آیا اکنون زمانی برای تأمل بیشتر غرب نسبت به این موضوع نیست؟!
بدون شک تروریستهایی که نسبت به بایستههای حداقلی و محرز زندگی در سایه یک دولت میزبان پایبند نباشند، کمترین صداقت ممکن را نیز در ارائه تحلیلها و تصاویری که از پدیدههای جهانی ارائه میدهند ندارند. این گزاره مسلم و محرز در طول سالهای اخیر، بارها خطاب به مقامات کشورهای اروپایی موردتوجه و تأکید قرار گرفت اما آنها در بسیاری از موارد ترجیح دادند دل به تصویرسازیهای گروهک نفاق از ایرانخوش کنند! اکنون «تصویر واقعی منافقین»در مقابل چشمان دستگاههای امنیتی ، سیاسی و فرهنگی اروپا قرارگرفته و حوادث اخیر میتواند نقش یک دوربرگردان را درروند تجدیدنظر سیاستهای غرب در قبال مهرههای نفاق ایفا کند. چنانچه اشاره شد، در موارد قبلی کشورهای اروپایی از فرصتهای به وجود آمده در مسیر پالایش و پاکسازی خاک کشورهایشان از عناصر نفاق استفاده نکرده و فراتر از آن، لحظهای این سؤال به ذهنشان خطور نکرد که علاوه بر مخاطرات امنیتی جریان نفاق، تکلیف هزینههایی که این جریان در مسیر تخریب روابط فرهنگی و سیاسی با جامعه و نظام ایران ایجاد کرده چیست؟! قطعا اگر این پرسشگری بهدرستی صورت گیرد و غرب از خیانت آشکار منافقین در قبال کشورهای میزبان خود بهسادگی نگذرد، باید شاهد تغییر رویکرد و محاسبات ناصحیح و پرهزینه اروپائیان ( ولو بهصورت تدریجی) در قبال کشورمان باشیم. قطعا جمهوری اسلامی ایران آماده است در این گذار فکری-محاسباتی که اثر خود را در روابط طرفین منعکس خواهد ساخت، مشورتهای لازم را به نهادهای رسمی اروپایی ارائه دهد.

حسین نصر و ابراهیم کالین
1- اینکه نسبت مشخص (معرفتی) بین مطالعات صدرایی او با تصدی ریاست اطلاعات ترکیه وجود نداشته باشد.
2- براساس احتمال دوم، فلسفه سیاسی ملاصدرا دارای چنان ظرفیتی است که یکی از نمودهای عملی آن نزدیکی کالین به اردوغان است.
3- احتمال سوم آن است که در مطالعات کالین، زیر نظر نصر، نوعی تجددستیزی یا نقد غرب وجود دارد که به مذاق هیئت حاکمه ترکیه خوش آمده است.
احتمال اول بعید به نظر میرسد؛ چراکه شخصیت، تحصیلات و سوابق یک شخصیت آکادمیک، طبق قاعده، نمیتواند بیارتباط با یک «پست امنیتی» باشد.
احتمال دوم نیز به دو دلیل تأیید نمیشود: اولا از نظر تئوریک، آنگونه که دکتر طباطبایی و دکتر فیرحی و صاحب این قلم نگاشتهاند، حکمت سیاسی متعالیه نه به خودی خود اهمیت چندانی دارد، نه دارای چنان ظرفیتی است که بتواند نقش مهمی در سیاست -به معنای دانش سیاسی و امر سیاسی- ایفا کند. ثانیا آثار و علایق نصر و کالین نشان میدهد عمدتا به ابعاد غیرسیاسی صدرا توجه داشتهاند: «فلسفه اسلامی ملاصدرا درباره وجود، عقل و شهود» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۰). مبنای احتمال سوم، تقابل سنت و تجدد است. به نظر میرسد نقد سنت هم در سنتگرایانی مانند نصر -و دانشجوی او- وجود دارد، هم در اخوانیهایی مانند اردوغان. دالهای مهم گفتمان سنتگرایی- «حکمت خالده»، «وحدت متعالیه ادیان»، «تکثرگرایی دینی»، «گرایش به عرفان و تصوّف»، «احیای علم و هنر مقدس»، «نفی ساختارگرایانه غرب و طرد دنیای مدرنیته» و «پروژه اسلامیسازی علوم» حاکی از نوعی غیریتسازی با گفتمان تجدد -و در تقابل با علوم، فرهنگ و هنر مدرن- ارزیابی میشود.
برخی از آثار کالین -همانند «اسلام و غرب» (دارای جایزه ۲۰۰۷ انجمن نویسندگان ترکیه برای بهترین کتاب) و «دایرةالمعارف فلسفه، علم و فناوری آکسفورد در اسلام» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۴)- نشان میدهد توجه اساسی او به رویارویی اسلام و غرب است. همکاری او با جان اسپوزیتو در نگارش «اسلامهراسی: چالش پلورالیسم در قرن ۲۱» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۱) نشان میدهد این رویارویی به معنای تقابل و نقد است، نه صرف تعامل.
در مجموع، میتوان ادعا کرد که تصدی ریاست اطلاعات ترکیه از سوی ابراهیم کالین به نوعی حاکی از اتحاد مبنا و تفکر سنتگرایان و اخوانالمسلمین است. این دو جریان فکری، در عین تفاوتهایی که دارند، در نقد تجدد غربی همصدا هستند. این نوع تقریب افقها میتواند برای جهان اسلام -و حتی برای خود غرب- حاوی پیامی مهم باشد.
ارسال نظرات