05 تير 1402 - 09:49

پایگاه رهنما:

 

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز دوشنبه ۵ تیر

آلوده پول‌های کثیف نشوید!

مهدی جاوید

در روزهای اخیر برخی دست‌های پشت‌پرده با پول‌پاشی در فضای مجازی همسو با شبکه‌های معاند تلاش کرده‌اند تا با مظلوم‌نمایی و برجسته‌سازی دو کلیدواژه «پول کثیف» و «سپاه ابرهه»، به مخاطب چنین القا کنند که روزنامه جام‌جم، به منتقدان ساماندهی قانونی پلتفرم‌های تولیدمحتوا تهمت قرارگرفتن در جبهه باطل و آلوده‌شدن با پول‌های کثیف زده است.

برای مخاطبی که موضع روزنامه جام‌جم در این حوزه را پیگیری کرده، مثل روز روشن است که حرف از منتقدان و صاحب‌نظران و اهالی فرهنگ‌وهنر نیست، بلکه سخن از پول کثیف در دست مهاجمان سپاه ابرهه است که خود را پشت مفاهیم باارزشی مانند هنر پنهان کرده و به ‌نام هنر، به هنر و هنرمند و فضای امن فرهنگی ضربه می‌زنند. ترکیب «پول کثیف» اساسا واژه ناشنیده و تازه‌ای نیست. این عبارت در کشور ما اولین‌بار در دولت قبل و از زبان وزیر کشور وقت برای توضیح برخی بداخلاقی‌های انتخاباتی مورد استفاده قرار گرفت اما وقتی در ادبیات کشور رایج شد که نمود آن در پولشویی‌های برخی آثار شبکه نمایش‌خانگی برملا گشت. همان روندی که بار دیگر خود را عیان ساخته است. منتقدان دلگیر و رسانه‌های مستقل، آیا از خود نمی‌پرسند که هزینه وایرال‌سازی محتوا علیه قانون جدید نظارتی را چه‌کسانی و با چه انگیزه‌ای پرداخت می‌کنند و چرا ادبیات همه نقدها یکسان و تهی از خلاقیت رسانه‌ای است؟ شبکه شناخته‌شده پول‌پاشی در این عرصه سال‌هاست که رسانه‌های بزرگ و کوچک را از طریق آگهی وامدار عددهای میلیاردی کرده تا در بزنگاه‌ها از آن استفاده کند. پرداخت‌هایی که هزینه‌های جاری ماهانه یک رسانه مجازی را تامین می‌کند و به نوعی رگ حیاتی آن است و عملا پس از مدتی چشم‌پوشی از آن برایش خطرناک است. گرچه اگر محتوای پول کثیف به مفهومی فراگیر بدل شود و خطرات فرهنگی و قانونی آن ملموس گردد شاید بسیاری از همین رسانه‌های مجازی و رسمی دیگر تن به پذیرش آن ندهند.

 شبکه پول‌پاشی مذکور که بسیاری از ریزکانال‌ها و فرصت‌های حوزه تخصصی فرهنگ‌وهنر و بازی و ... را در دست دارد، فراتر از نام‌های متداولی است که این‌سو و آن‌سو شنیده می‌شود و بیشتر مربوط به صاحبان ثروت‌های مشکوکی است که به نام هنر و تولیدمحتوا، عملا فعالیت‌های دیگر اقتصادی و عموما ضدفرهنگی خود را پوشش می‌دهد و گاه حکم قضایی هم در ارتباط با تخلفات خود دریافت کرده‌اند.
اگرنه با نگاهی به مواضع مالکان نزدیک به ۴۰۰ پلتفرم‌ مجوزدار و رسمی به‌وضوح می‌بینیم آنها موافق قوانین و نهاد تنظیم‌گر هستند و از مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی استقبال کرده‌اند اما تنها یکی از پلتفرم‌ها که با شبکه‌سازی در فضای مجازی و پول‌پاشی، عملا حاشیه امنی برای خود ایجاد کرده، می‌خواهد در برابر قانون بایستد و هرگونه روند نظارتی و قانونی برای ساماندهی در این عرصه را تخطئه کند. پلتفرمی که از قضا دغدغه مالی ندارد. بر این اساس از نخستین مطالب جام‌جم تا امروز بر یاغی‌گری یک پلتفرم تاکید شده است. این جریان در طول سال‌های گذشته به بهانه‌های مختلف، رسانه‌های حتی ناشناخته را هدف جریان ظاهرا تبلیغاتی خود قرار داده تا به یک صف‌آرایی رسانه‌ای به سود خود دست‌یابد و از آب گل‌آلود مجازی، ماهی به‌ظاهر اقتصادی و عملا ضدفرهنگی خود را صید کند.روشن است که این جریان آلوده به پول کثیف، تحمل هیچ فرآیندی برای نظارت قانونی بر پلتفرم‌ها را ندارد، چراکه می‌ترسد پشت‌پرده برخی تولیدات آن آشکار شود.بنابراین انتظار از فعالان این حوزه و رسانه‌های مستقل و صاحب اندیشه این است که با هر نگاه و سلیقه‌ای که دارند، در دام پروپاگاندای صاحبان پول‌های کثیف نیفتاده و در زمین بازی گل‌آلود آنها بازی نکنند.ظاهر روند جدید مقابله این جریان با قانون، تبلیغات است و اما باطن آن، شمشیرکشیدن روی نهادهای رسمی کشور است که عاقبت آن بارها بر اهل فکر روشن شده است.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز دوشنبه ۵ تیر

آن سیاهی شهادت و سوگواری در چشمان شماست!

غلامرضا صادقیان
کمتر نوشته‌ای را در سال‌های اخیر از روشنفکران اصلاح‌طلب در ذهن دارم که با نگاه متعالی و ستایش‌آمیز درباره مقام شهید یا شهادت باشد. برعکس هرگاه می‌خواهند از سیاهی و تباهی یادی بکنند، اشاره‌ای هم به جنگ و شهید و شهادت می‌کنند! اکنون که رهبر انقلاب دوباره بر زنده‌نگه‌داشتن یاد و نام شهدا با زبان هنر تأکید کردند، با نقد یادداشت یکی از جامعه‌شناسان این قشر، توضیح می‌دهم که چرا شهدا مهم‌اند و چرا نباید در بازتاب واقعیت فرهنگ شهادت کوتاهی کرد. یادداشت نعمت‌الله فاضلی که با عناوین مردم‌شناس و جامعه‌شناس معرفی می‌شود، به‌عنوان نمونه مورد توجه است که دست‌برقضا مطالعه شد و دیدگاه آن معمولاً در نوشته‌های دیگر این قشر نیز جاری است.
آقای فاضلی ابتدا رنگ سیاه لباس‌ها را به «حکومت ایدئولوژیک ایران» نسبت داده و نوشته است: «این روز‌ها چیزی که در تهران و شهر‌های ایران بسیار به چشم می‌آید لباس‌های رنگی است، به‌ویژه لباس زنان. حتی اگر حکومت بتواند روسری را به سر زن‌ها برگرداند، بازگشت به رنگ تیره و تیرگی بعید و بل محال است. انقلاب رنگی در ایران رخ داده و همه جا هم دیده می‌شود. این انقلاب، قدرت توده را نشان می‌دهد و در آینده نیز همین قدرت تعیین‌کننده سرشت و سرنوشت ایران خواهد شد.»
این چند عبارت البته که مناقشه برانگیز و مغالطه‌آمیز و ناروا و فاقد عقلانیت‌منطقی در پیش‌بینی آینده است و نتیجه‌گیری از قدرت توده است، اما فعلاً منظور ما ارتباطی است که در سطور بعدی بین لباس سیاه و مسئله شهادت برقرار می‌کند: «[بعد از انقلاب]با گسترش سیاست سوگ و سوگواری، و آیین‌های مذهبی، سیاه هم سال‌به‌سال اهمیت سیاسی بیشتری یافت. طیفی از رنگ‌های تیره... در فهرست رنگ‌های ایدئولوژیک قرار گرفت... جنگ ایران و عراق هم سیاست تیرگی را تقویت کرد. هزاران شهید و جانباز جنگ، شهر‌ها و روستا‌ها را عزادار می‌کرد. رسانه‌های حکومتی هم یا به خاطر سوگواری و عزاداری‌های مذهبی یا به خاطر شهدای جنگ، برای هشت سال سیاه‌پوش و تیره رنگ شدند.»
نویسنده بازگشت رنگ‌های روشن را از دوران سازندگی مرور کرده تا به «زن، زندگی، آزادی» رسیده و بدون تحلیل و با یک توصیف ساده از شرایط، از اینکه حالا «زن‌ها چه با روسری چه بی‌روسری، خیابان‌ها را رنگارنگ کرده‌اند» نتیجه گرفته که «دیگر چادرپوش‌ها اقلیت شده‌اند و گمان می‌کنم کمتر شهری در جهان رنگی‌تر از تهران باشد.» و تمام!
مغالطه بزرگ و اصلی این‌گونه نوشته‌ها در مرتبه اول آن است که «آیین‌های مذهبی» به‌ویژه مراسم تاسوعا و عاشورا و برگزاری مراسم شهدا را عامل غلبه فضای عزاداری و ماتم و رفتن به سمت رنگ‌های تیره و دلمرده می‌دانند. عاشورا و فرهنگ برآمده از آن، نسبتی با غم به معنای این‌جهانی آن و نسبتی با دلمردگی و سیاهی ندارد. عاشورا یک حماسه شورانگیز و منشأ و مبدأ شور و عشق و سرزندگی و بیرون‌کشیدن مخاطبانش از ناامیدی و ذلت و خواری است. عاشورا آموزه و مکتب ترجیح بقای آخرت به فنای دنیا است. این اوج تعالی نفس انسانی و ارتقای هستی و هویت انسان‌هاست. از رواقیون تا فلسفه‌های معاصر که در جست‌و‌جوی شادکامی و خوشی و خوب‌زیستن هستند، به‌رغم مادیگرابودن، مخاطبان خود را برحذر می‌دارند که اگر شادی‌عمیق می‌خواهید، از جست وجوی خوشبختی در این سرا دست بکشید و با سرنوشت خود کنار بیایید؛ و در همه این مکاتب بین شادی‌عمیق و شادی‌های زودگذر و سطحی فرق می‌گذارند. مخاطب سوگواری‌های مذهبی در جست‌و‌جوی شادی زودگذر هیجانی که غم‌افزایی پایان‌یافتن آن، بسیار ماندگارتر از آن لحظات زودگذر شادی است، نیست. عزادار عاشورا، غمناک نیست، عشقناک است. غم عاشورا، غم نان و درماندگی و نداری و دوری و مهجوری نیست. کسی که رنگ‌ها را ایدئولوژیک می‌بیند، از برقراری هر نسبتی با مضامین و معارف اخروی بازمی‌ماند. در آن ایدئولوژی که از آن می‌گریزند، پوشیدن رنگ سیاه، مکروه است و از آن نهی شده و بر پوشیدن رنگ‌های شاد و روحیه‌بخش امر شده است. اما برای یک روز خاص، همان ایدئولوژی آن رنگ را مجاز می‌داند تا یکدستی و هماهنگی و نماد هنری خلق و ایجاد کند و آن را دلیلی بر القای سوگ و دلمردگی نمی‌داند؛ و اگر ملتی در برهه‌ای از تاریخ که هر روز زیر تابوت مدافعان وطن بود، سیاه‌پوش و غمگسار شد، سزاوار بهترین تحسین‌ها و ستایش‌هاست، نه چنین انگاره‌هایی که عبور از آن روز‌ها به این روز‌ها که «تهران رنگی شده است» یک اتفاق مبارک تلقی شود! این «تهران رنگی‌شده» از خون جوانان وطن نامش هنوز تهران است و این شهدای ما بودند که سرنوشت کشور را رقم زدند. آن زمان که روزی هزار جوان در عراق و سوریه به دست داعش سر بریده می‌شدند، این شهدای ما بودند که تهران را برای ما امن و رنگی حفظ کردند. سستی در باور به جهان آخرت، ما را مشعوف بادبادک‌های رنگی می‌کند، غم را در رنگ سیاه تئوریزه می‌کند و شادی را در کف روی آب دریا و نه در گوهر‌های کف دریا می‌بیند. این جفای بزرگ همواره بر عاشورا و عزاداری‌ها روا داشته شده است. آن توده که سرشت و سرنوشت ایران را رقم زد، همان شهدایی هستند که زمانی ایران را سیاه‌پوش عزای خود کردند و ما «جز زیبایی نمی‌بینیم» و آن سیاهی «در چشمان شماست».
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز دوشنبه ۵ تیر

فرصت سوزی در روایت حماسه ها

سید صادق غفوریان
امروز نمی توان این واقعیت را نادیده انگاشت که قسمت قابل اعتنایی از غریبه بودن بخشی از  نسل نوجوان و جوان با حماسه های سربازان وطن در ادوار مختلف از مبارزات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تا رویدادهای ملی و حتی حماسه های علمی، ورزشی و جان فشانی ها برای حرم های اهل بیت(ع) و سلامت، ناشی از ضعف در آگاهی و قدرت تحلیلی آنان است.  عمیقا معتقدیم این ضعف آگاهی و فقدان ارتباط عاطفی و احساسی و گاهی هم مقابله با این حماسه ها  یا تهاجم به آن ها، معلول کم تدبیری و کم کاری متولیانی است که دهه های متوالی در نوعی انفعال و روزمرگی به سر بردند و می برند. شاید نباید چنین انتقادی را این گونه کلی و فراگیر و به تمامی مسئولان، متولیان و نهادهای فرهنگی و آموزشی تعمیم داد، چرا که در این سال ها و لابه لای حجم فراوانی از کم کاری ها، موارد و اقدامات موثر و کارآمدی هم صورت گرفت اما به گواه ارزیابی ها و برداشت ها از فرهنگ عمومی جامعه امروز می توان نتیجه گرفت که قصورها، ترک فعل ها و احیانا خراب کاری ها بیشتر از محاسن و فایده ها بوده است. البته که سال های مدیدی است که قصه این کم کاری ها در عرصه فرهنگ حماسه مطرح است، خصوصا آن جا که در کشاکش التهابات اجتماعی و سیاسی همچون اتفاقات نیمه دوم سال 1401 که رفتار، کنش و نمایی متفاوت از نسل نوجوان و جوان می بینیم، این پرسش را با خود زمزمه می کنیم که «چرا این نسل این گونه شد؟» کمی به سال های پیشین که بازگردیم، شاید به خاطر بیاورید دیالوگ تاثیرگذار فیلم «موج مرده» اثر ابراهیم حاتمی‌کیا در سال 1379 را که پس از اتفاقات ناخوشایندی که برای فرزند قهرمان ارزشی فیلم (مرتضی راشد از فرماندهان جنگ) رخ داد، او بر سر یکی از مسئولان فریاد کشید که: «قرار بود ما بجنگیم، شما مراقب بچه هامون باشید ... وجدانتون رو قاضی کنید، کدوم یک از ما کم فروشی کرد...؟».   با کم فروشی ها و غفلت هایی که داشتیم در کنار آن چه باید آن را کم فروشی، کم‌کاری، غفلت، روزمرگی و فراموشکاری در انتقال اثرگذار حماسه های بزرگ سربازان وطن به نسل جدید نامید، اغلب شیوه ها و کیفیت ارائه همان ها هم که انجام شده، خود جای بسی نقد و «اِن قُلت»  دارد:   1- چند قطره از این دریا؛  درباره حماسه سربازان وطن در دفاع مقدس از منظر حجم و فراوانی تا دلتان بخواهد، آثار مکتوب و غیر مکتوب تولید شده است. نمونه اش را در برگزاری برخی کنگره ها می توان جست وجو کرد که ذیل این بزرگداشت ها، کتاب های فراوانی از شهدا و ایثارگران تولید شده است اما به دلیل غلبه نگاه کمی گرایی بر کیفیت، با آثار ماندگار و جریان ساز در این فضا آن طور که باید مواجه نیستیم  و به طور کل چنان چه بخواهیم در حوزه حماسه و مقاومت، ردی از تولیدات فاخر و اثرگذار را بیابیم قطعا در این جست وجو دستمان پر نخواهد بود.   2- فرصت های غیر قابل بازگشت؛  از دردناک ترین کم کاری ها  در سه دهه گذشته در خصوص آثار دفاع مقدس، نادیده انگاری طولانی مدت نسبت به یادگاران این حماسه از جمله والدین شهدا بود. امروز از متولیان و بخش های مسئول باید پرسید، از زندگی، انگیزه ها و دل‌گفته های پدران و مادران شهیدانی که در دوردست ها و در روستاها زیستند و حرف هایشان را با خود به آن جهان بردند، چه میزان را ثبت و ضبط و فراوری کردید؟ نویسندگان و فیلم سازان در آینده‌های این سرزمین بر اساس کدام منبع و«روایت» می توانند، نهایت خلوص، پاکی و بی‌ادعایی آن مادر روستایی را به قلم و تصویر بکشانند که گفت: «اگر زمانه دوباره تکرار شود، باز هم فرزندم را برای حضور در جبهه دفاع از قرآن، وطن و ناموس تشویق می کنم...». اگر چه هنوز هم هوای این سرزمین، متبرک است به نفس های این مادران و پدران شهدا، اما اولا که تعدادشان اندک است و ثانیا به دلیل کهن سالی آن توان سال های گذشته را برای روایت دل‌گفته‌هایشان ندارند.  تاریخ مقاومت و برگ های حماسه ساز این سرزمین هیچ گاه این کم کاری و قصور را از یاد نخواهد برد و بی شک نخواهد بخشید متولیانی را که آن قدر غرق روزمرگی شدند تا این یادگاران بی بدیل و تاریخ‌ساز، یکی یکی جهان ما پر مدعایان کم خاصیت را بدرود گفتند. همان طور که رهبر انقلاب هم روز گذشته، این کم کاری را «غفلت» نامیدند: «در این میان، کسانی که میوه‌های دلشان و همسران محبوبشان را در جهاد فی سبیل‌ا... همراهی و کمک کردند، نقش بارزی در پیروزی حماسه دفاع مقدس دارند که متأسفانه این جهاد بزرگ پدران، مادران و همسران شهیدان تاکنون مورد غفلت قرار گرفته است.»   3- فقر «روایت» و جریان سازی در عرصه محصولات؛ موضوعاتی همچون دفاع مقدس، دفاع از حرم و سلامت، مجاهدت مرزبانان و دانشمندان، به دلیل غنای موضوعی و ظرفیت های دراماتیک با مفاهیم والا و بلندی همچون جهاد، شهادت، ایثار و وطن همواره دارای قابلیت الگوسازی و جریان سازی فرهنگی و اجتماعی است. در این زمینه می توان از کتاب کم نظیر «دا» در سال 1387 یاد کرد که خود نمونه و شاهد مثال موفقی است که توانست با «روایت» واقعی از ماجرای خرمشهر، ضمن روشنگری تاریخی سرآغاز تولیداتی از این قبیل در میان اهالی فکر و فرهنگ و جهاد باشد. در واقع بخش قابل توجهی از آثاری که رنگ و بویی این چنین داشت که مبنا و محور بر «روایت» بود، با الگوگیری از روش کتاب «دا»، اغلب پس از تولد این اثر به جامعه عرضه شد.    4- غایب در ادبیات جنگ جهان؛ دهه هاست که آثار فرهنگی و تمدنی ملل و ممالک جهان، مرزها را در نوردیده اند و مخاطبانشان را در جای جای جهان سیراب کرده و می کنند؛ امروز شمار قابل توجهی از رمان های برتر جهان، آثار جنگ و رشادت سربازان وطن است و این در حالی است که ما با وجود وسعت مفاهیم انسانی و غنای گفتمانی در جنگ و جبهه هایمان که آن را «دفاع» می نامیم اما در پهنه ترجمه و نفوذ در ادبیات جهان جایگاهی نداریم.    راویان خوبی نیستیم به هر روی، امروز اگر ما خودمان را در قامت و پیشانی تمدن سازی نوین اسلامی می دانیم، این واقعیت را نیز باید به تمامی باور کنیم که تاریخ و روایت سازی از آن، از مهم‌ترین ابزار این تمدن نوین است که ما به تاسف باید اعتراف کنیم، عرضه کنندگان و هنرمندان خوبی برای تاریخ و حماسه های سرزمین بزرگمان نیستیم.
عناوین اخبار روزنامه شرق در روز دوشنبه ۵ تیر

به بهانه قتل‌های ناموسی اخیر در غرب کشور

احسان هوشمند
یکی از نشانگرهای امنیت جوامع به‌ویژه امنیت روانی میزان و نسبت قتل و جنایت به‌ویژه جنایت‌های خانوادگی است. در میان جنایات خانوادگی نیز قتل‌های ناموسی، اعم از قتل خواهر یا برادر، قتل زن یا شوهر، قتل فرزند، قتل پدر یا مادر جایگاه ویژه‌ای دارد. البته زنان بیشتر از مردان قربانی قتل‌های ناموسی و قتل‌های خانوادگی هستند. قتل‌های خانوادگی و به‌ویژه قتل ناموسی در گستره تمام جهان حتی کشورهای اروپای غربی شایع است، اما ایران در جغرافیایی واقع شده است که بخش قابل‌توجهی از قتل‌های ناموسی جهان و خشونت‌های خانوادگی در آن روی می‌دهد. به عنوان مثال منطقه کوچک اقلیم کردستان عراق با حدود پنج میلیون نفر جمعیت نسبت به ایران با جمعیت 80 میلیون نفر آمار بیشتری از وقوع قتل‌های ناموسی دارد. پاکستان و هندوستان نیز آمار قابل توجهی از قتل‌های ناموسی را به خود اختصاص داده‌اند. در کشورمان نیز وقوع قتل‌های ناموسی و همچنین خشونت‌های خانوادگی توزیع ناهمگونی دارد، هرچند بخش‌های غربی و جنوب‌ غربی کشور بخش بیشتری از آمارهای موجود و در دسترس را به خود اختصاص می‌دهند. شواهد موجود نشان می‌دهد در کل کشور خشونت‌های خانوادگی در صدر مراجعات اورژانس اجتماعی است. حدود 20 درصد از کل قتل‌های صورت‌گرفته در کشور قتل‌های ناموسی است و 40 درصد از قتل‌های صورت‌گرفته در کشور نیز قتل‌های خانوادگی است. آمارهای موجود نشان می‌دهد در سال 1400 میزان وقوع قتل‌های ناموسی در استان‌های غربی کشور رشد قابل توجهی داشت و نسبت به سال پیش از آن بیش از 10 مورد بیشتر بود. در سال جاری نیز وقوع قتل‌های ناموسی در غرب کشور روند رو به رشد داشته است. در ماه‌های گذشته، قتل با تبر یک دختر در دیواندره، قتل مبهم در روستای میرکی دهگلان، خفه‌کردن دختر جوانی در بخش مرکزی کرمانشاه، قتل زن جوان در روستای قزل آخ خویو و سه قتل ناموسی در کوهدشت لرستان و مواردی از این دست تصویر دردناکی از افزایش قتل‌های ناموسی را نمایان می‌کند. وقوع حدود 10 درصد از قتل‌های ناموسی جهان در کشورمان ایران هشداری است که متولیان امر و مراکز علمی، آکادمیک و پژوهشی باید بیش از گذشته نسبت به این مهم حساس شوند.

1- یکی از مهم‌ترین زمینه‌های اجتماعی آسیب‌های اجتماعی از این دست به تحول سریع فرهنگی و دگرگونی مناسبات اجتماعی در بازه زمانی کم بازمی‌گردد، به گونه‌ای که بخشی از جامعه در برابر دگرگونی سخت مقاومت می‌کند. در ایران ما در دو دهه گذشته حضور بانوان در فضای اجتماعی گسترش قابل توجهی داشته است و این امر با افزایش سطح سواد زنان و اشتغال زنان و درآمد مستقل بانوان و تغییر در الگوهای زندگی و شکل‌گیری انتظارات تازه از زندگی موجب شده تا در میان لایه‌هایی از جامعه مقاومت‌هایی در برابر این تغییرات ظهور کند. ناتوانی دستگاه‌های فرهنگی و هنجارساز برای آمادگی جامعه در مواجهه با شرایط جدید زمینه چنین شکافی را بیشتر کرده است.

2- آموزش و پرورش و آموزش عالی و صداوسیما و دیگر رسانه‌ها سهمی بااهمیت در جامعه‌پذیری نسل جدید و آموزش مهارت‌های زندگی در شرایط جدید بر عهده دارند. درحالی‌که نهادهای رسمی آموزشی و رسانه‌ای در دهه‌های گذشته نه‌تنها در اصلاح روش‌ها و رویکردهای فرهنگی خود تغییرات اندیشیده‌شده‌ای را سامان نداده‌اند بلکه، افزایش مسائل اجتماعی و اقتصادی کشور موجب شده تا با توجه به تورم، گرانی، بی‌کاری و مانند آنها سن ازدواج افزایش یافته و بر شمار جمعیت با تجرد قطعی افزوده شود و طلاق نیز تحت تأثیر این شرایط عینی رشد قابل توجهی داشته باشد.

3- در شرایطی که بخش هنجاری جامعه نتوانسته در مقابل شرایط جدید به شکلی پویا ارزش‌ها و هنجارهای تازه را طراحی و نهادمند کند، بخشی از سیستم رسمی در برابر تغییرات مقاومت می‌کند و بخشی دیگر از ساختار جامعه به صورت عینی با تغییرات محسوسی دست به گریبان است. شکاف حاصله زمینه‌ای را برای افزایش آسیب‌های اجتماعی ازجمله قتل‌های ناموسی و طلاق و سرقت و مانند آن فراهم می‌کند. عدم تغییر جدی قوانین در مقابله با چنین خشونت‌های لگام‌گسیخته‌ای و مجازات‌های سبک برای چنین جرائمی، عدم آموزش مهارت‌های زندگی متناسب با شرایط جدید به‌ویژه مهارت مدیریت خشم، در کنار استمرار شرایط عینی دیگر چون افزایش تغییرات در سبک زندگی مهم‌ترین زمینه‌های بروز چنین فجایعی را رقم می‌زند. آیا همچون دیگر نابسامانی‌ها امروزه کشور درباره مسائل حساسی چون قتل‌های ناموسی همچنان باید دست روی دست گذارد؟ آیا قرار نیست با تجدیدنظر در قوانین فعلی، قوانین بازدارنده‌ای برای مجازات جدی قاتلان چنین قتل‌هایی تصویب شود؟ آیا آموزش عمومی در دستور کار نهادهای آموزشی و نیز نهادهای رسانه‌ای کشوری قرار دارد؟

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز دوشنبه ۵ تیر

خائن‌تر از پریگوژین یهودی 

واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز می‌گویند «مقامات آمریکایی، از تصمیم یوگنی پریگوژین، فرمانده گروه واگنر برای شورش مطلع بوده‌اند». مارگاریتا سیمونیان، سردبیر راشا تودی و رئیس‌ تلویزیون دولتی روسیه هم گفته است: «شکی نیست که شورش اخیر گروه واگنر علیه کرملین، توسط سرویس‌های مخفی آمریکا، انگلیس و شاید یکی از کشورهای خاورمیانه سازماندهی شده بود».
آیا پریگوژین از سوی سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس فریب داده شده بود، اما از ادامه بازی منصرف شد؟ یا این که با غرب هماهنگ نبود، اما حرکت بدی را شروع کرد که بازی در زمین غرب و خیانت به کشورش در بحبوحه جنگ محسوب می‌شد؟ وزیر خارجه آمریکا دیروز گفت «آشوب ایجاد شده به‌ دست واگنر که چالشی بی‌سابقه را برای پوتین رقم زد، ممکن است هنوز تمام نشده باشد و هفته‌ها یا ماه‌ها ادامه یابد». آیا این فقط یک احتمال است، یا خبر از آرزو و نقشه شکست خورده دولت آمریکا می‌دهد؟!
هر چه بود، رئیس ‌واگنر پس از چند ساعت جوگیری و معرکه‌گیری، کوتاه آمد و غائله‌ای را که می‌توانست خسارت راهبردی برای کشورش به همراه داشته باشد، به پایان برد. این را مقایسه کنید با برخی مشابه‌های ایرانی که یا رسما به خدمت سیا و موساد و MI6 درآمدند؛ و یا رفتار‌شان خیانت به کشور و کمک به دشمنان بود، اما پس از تجربه اولین ناکامی‌ها، سر عقل نیامدند و خیانت‌های بعدی را هم مرتکب شدند. اولین آنها، سازمان منافقین است که ادعای انقلابیگری و مبارزه برای خلق را داشت و لاف مبارزه با امپریالیسم می‌زد، اما سرکرده آن مسعود رجوی، از زمان زندان در قبل از انقلاب، به خدمت ساواک شاه در آمده و از مرگ نجات یافته بود. رجوی و اطرافیانش، برای ارضای جاه‌طلبی و گرفتن پول و خدمات، به هیچ سفارش خارجی برای جنایت و خیانت علیه مردم خود، نه نگفتند: جاسوسی، آدم‌کشی و ترور، خرابکاری، آشوب‌افکنی و حتی حمله به خاک خود، به نیابت از صدام. نکبتی که اعضای این گروهک جنایتکار و وطن فروش، اخیرا در اردوگاه آلبانی متحمل شدند، از حوادث عبرت‌آموز تاریخ معاصر است.
دومین گروهی که مانند منافقین، روی امثال گروه  واگنر را سفید کردند، طیف منافقین جدیدی هستند که از متن جمهوری اسلامی بیرون آمدند، اما بر اساس پروژه یا از سر جاه طلبی و لجاجت و کینه و حسادت و انواع رذایل اخلاقی دیگر، پذیرفتند در زمین دشمنان تاریخی ایران نقش‌آفرینی کنند. مجنون‌های واگنری، در کمتر از ۲۴ ساعت سر عقل آمدند و از موضع خودزنی بلاهت‌آمیز عقب نشستند؛ اما ما در ایران، بدتر از واگنر‌ها را سراغ داریمکه با دروغ تقلب، انتخابات سال ۱۳۸۸ را به آشوب کشاندند و هشت ماه تمام، در حالی که یقین کرده بودند پشت‌شان را خالی کرده‌اند، رفتار‌های دشمن شادکن علیه ملت ایران را شدت بخشیدند.
پریگوژین، حداکثر رئیس‌ یک گروه پیمانکار نظامی است، اما ما در کشور خود سیاستمدارانی مثل موسوی و خاتمی را سراغ داریم که حماسه مشارکت ۴۰ میلیونی (۸۵ درصدی) مردم ایران را با یک دروغ محض درباره تقلب، تبدیل به تهدید امنیت ملی کردند و نمایندگان آنها در دیدار مقامات آمریکایی، برای انتقام از شکست در مقابل ملت ایران در کف خیابان، گرای «تحریم‌های فلج‌کننده» را به تیم اوباما و هیلاری کلینتون دادند.
لس آنجلس تایمز، ۲۸ مهر ۱۳۸۸ از زبان جان ‌‌هانا مقام آمریکایی نوشت: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیت‌های نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدید‌تر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را می‌‌دهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک‌ وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این نگرانی، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هسته‌ای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج- هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت به دست مخالفان را تسریع خواهد کرد»!
ما واگنر‌های ایرانی را سراغ داریم که قبل و بعد از برجام، به آمریکایی‌ها پیغام دادند از تحریم‌ها دست نکشد، شاید که ملت ایران به ستوه آمدند و شورش کردند! واگنرهایی را می‌شناسیم که همین پاییز پارسال، به جای ایستادن کنار کشور و ملت خود، کنار ‌اشرار تروریست و گروهک‌های تجزیه‌طلب ایستادند و تا جایی که می‌توانستند، کشور را طبق نقشه سیا و موساد و MI6، در کام ناامنی و التهاب اقتصادی حاصل از آن بُردند.
برای ملت ما پدیده خیانت، چیز عجیبی نیست. ما خیانت کشمیری و کلاهی در دفتر نخست‌وزیر و حزب جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌ایم؛ همان‌گونه که استخدام مستقیم و غیر مستقیم رئیس‌جمهور بنی‌صدر، ناخدا افضلی، تیمسار مدنی و بعدها برخی مدیران را دیده‌ایم که در بحبوحه تهاجم سنگین آمریکا و اروپا، به جای دفاع از کشور، سر توپخانه را به سمت جبهه داخلی گرفتند و از کف خیابان تا کریدور‌های سیاسی (در دولت و مجلس و رسانه‌ها)، مهندسی بلوا کردند.
ما تجارب بسیاری را در مواجهه با خائنان به کشور، از سر گذرانده‌ایم و از بسیاری از کشورها در این زمینه آبدیده‌تر هستیم. سران نفاق قدیم و منافقین جدید، آبروی هر چه واگنر و پریگوژین در دنیا هست را پیشاپیش خریده‌اند! اینان همان کسانی هستند که روز شنبه، هنگامی که از خیانت سرکرده گروه واگنر به کشور خود با خبر شدند، عنان از کف دادند و با ذوق زدگی آمیخته با توهم نوشتند واگنر تا چند ساعت دیگر مسکو را فتح می‌کند و این ایران است که باید جام زهر را در مقابل آمریکا سر بکشد! در میان‌شان، مشاور ارشد دولت سابق و روزنامه‌نگار ارشد هم بود.
نابغه‌ها و اَبَر استراتژیست‌ها (!!) با این پیشگویی هیجان‌زده، روی سیاه سرکرده سازمان منافقین را سفید کردند که مرداد ۱۳۶۷ و در نشست توجیهی فرماندهان سازمان برای حمله به ایران، هدف عملیات «فروغ جاویدان» را «تصرف ۴۸ ساعته تهران» عنوان کرده و گفته بود: «فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند»! نتیجه این مزدوری بلاهت‌آمیز، گسیل ۱۵ هزار تروریست از مسیر «چهارزبر- کرمانشاه- همدان- سه راهی بوئین‌زهرا- کرج و میدان آزادی» برای فتح دو روزه تهران بود؛ اما آنها در همان تنگه چهارزبر (مرصاد) گرفتار شدند و حدود ۲۰۰۰ نفر تلفات دادند. در برخی گزارش‌ها، آمار تلفات تا چهار هزار نفر هم عنوان شده است.
تاریخ ایران، پر از خیانت پریگوژین‌هایی مثل ابراهیم‌خان کلانتر‌، و جانوسیار و ماهیار است. لطفعلی‌خان زند اگر مقابل خواجه بی‌صفتی چون آغا محمدخان‌ قاجار شکست خورد و ظرف ۱۳۰ سال حکومت قاجار، حداقل ۴۰ درصد خاک ایران به ‌اشغال اجنبی رفت، 
زیر سر خیانت صدر اعظمی به نام ابراهیم‌خان کلانتر بود که درِ قلعه ورودی شیراز را در بحبوحه جنگ به روی لطفعلی‌خان زند بست. ناصرالدین شاه چند دهه بعد گفته بود: «من فراموش نمی‌کنم این یک یهودی، حاج ابراهیم کلانتر بود که کمک کرد قاجارها سلطنت را به دست آورند». بله دست بر قضا، ابراهیم‌خان کلانترهم مثل پریگوژین، یهودی بود. همچنین، «جانوسیار» و «ماهیار» هم دو سردار هخامنشی هستند که نام‌شان به خیانت جنگی در تاریخ مانده است. چهار قرن پیش از میلاد، هنگامی که اسکندر مقدونی علیه ایران لشکرکشی کرد، این دو به مملکت خود خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر، توسط خود او به دار کشیده شدند. حکیم قاآنی ضمن یادآوری این خیانت به دارا (داریوش سوم)، می‌گوید «رسم عاشق نیست با یک دل، دو دلبر داشتن- یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/ ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن/ یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان- زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن».
محمد ایمانی
روزنامه رسالت
هر شهید، یک دنیاست
جواد شاملو
آدم‌ها در این دنیا می‌توانند جانشان را فدای هر چیزی بکنند. حتی کسی که گوشه بیمارستان و بر بستر مرضی طبیعی جان سپارد، بالأخره بدن خود را درراه و مسلک خاصی فرسوده است. او نیز جانباز و مقتول راهی است که پیموده و هدفی که دنبال کرده. اما آنکه جانش را به خدا بدهد، خدا نیز از جان خودش به او می‌بخشد. جان، در برابر جان. ظرف محدود و ناقص وجود آنکه جانش را درراه خدا داده، پر می‌شود از منبع لایزال و نامحدود روح الهی. شاید همین است که امیر مؤمنان فرمود «إن الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه». چراکه خدا از جان و روح خود به هرکسی نمی‌بخشد. از همین روست که شخصیت شهیدان، چه آن‌هایی که مشهورند و چه آن‌هایی که شهرتی هم ندارند، این‌همه غنی و پخته و بلند است. چون رودهایی‌اند که به دریای خدا وصل شده‌اند. شاید همین است که امام خمینی علما را توصیه می‌کنند به خواندن وصیت‌نامه‌های شهدا. «پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت‌نامه‌ها را بگیرید و بخوانید». و شاید همین است که رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدا می‌فرماید: «هر شهید یک دنیاست». یک روایت این است که بگوییم کسی چون عبدالحسین برونسی، یک بنا بود که در راه وطن جان داد. یک روایت این است که بگوییم باکری جوان نخبه میهن‌پرستی بود که قید مقام و موقعیت را زد و مقیم جبهه‌ها شد. یک سری آدم‌های عادی که جانشان را فدای کشورشان یا آرمانشان کرده‌اند. اما روایت حقیقی زندگی این شهدا، به ما می‌گوید آنان هرچند عادی بودند اما عادی نماندند و خدا نگذاشت که عادی بمانند. این جمله حاج قاسم است: «مهدی باکری عادی نبود». این جمله سید مرتضی آوینی است وقتی داشت در روایت فتح، داستان زندگی حاج‌حسین خرازی را می‌ساخت و در پس‌زمینه می‌گفت: «خدایا چه رخ داده است؟ چگونه می‌توان این‌همه را باور کرد؟ از مدرسه شبانه نمونه و امتحان طبیعی تا مدرسه عشق و امتحان صبر و شهادت و جهاد، راهی هزارساله است که حسین خرازی در ۱۰ سال پیمود. از شاگرد مکتب ولایت اهل‌بیت جز این انتظار نمی‌رود».
رهبر انقلاب جمله «هر شهید یک دنیاست» را ذیل توصیه به هنرمندان و اصحاب رسانه، برای روایت هنرمندانه حیات شهدا فرمودند. این غنای وجودی و الهی شهدا، منبعی است برای خلق هنری. هنر، روح پدیده‌ها را زنده نگه می‌دارد و اگر روح پدیده‌ای زنده نگه‌داشته شود، آن پدیده درگذر زمان مصون خواهد ماند. تا شروع محرم اباعبدالله الحسین علیه‌السلام چیزی نمانده. «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» این مصرع با ما چه می‌کند؟ روح محرم و بوی محرم را به مشام ما می‌رساند. رابطه هنر با دین، یک رابطه دو سر برد است. هم دین منبعی بی‌نظیر برای خلاقیت هنری است، هم هنر باعث حفظ و نشر معارف دینی می‌شود. دین معدن زیبایی است، اگر زیبایی نباشد، هنری هم نخواهد بود. هنر نیز باعث پایندگی و رخشندگی این زیبایی می‌شود. زیبایی، چه مادی باشد و چه معنوی، هنر را می‌زاید و هنر نیز خودبه‌خود جذب زیبایی می‌شود. شهدا نیز یک جلوه از زیبایی معنوی دین‌اند. روایت آن‌ها، هنر را نیرو می‌بخشد و خلاقیت را جوشان می‌کند، یاد آن‌ها نیز با روایت هنری، پخش می‌شود و می‌ماند. روایت هنری از زندگی شهید، ساده، پیچیده، دلپذیر، به‌یادماندنی و عاطفی است؛ همچون فیلم جاودان «موقعیت مهدی»…
منبع: بصیرت

ارسال نظرات