08 آبان 1400 - 10:03

پایگاه رهنما:

 

روزنامه کیهان**

مرگ با یک ضربه چاقو/سید محمدعماد اعرابی

حقیقت اولین قربانی جنگ است همانطور که فریب اصلی‌ترین حربه جنگی‌است. معمولاً هنگام جنگ میزان تلفات و خسارات پنهان نگه داشته می‌شود و یا در موفقیت عملیات‌های انجام شده مبالغه صورت می‌گیرد، اقدامی که شاید از منظر عملیات روانی و مدیریت افکار عمومی کاملا توجیه‌پذیر قلمداد شود، اما وقتی پای رژیم صهیونیستی در میان باشد همه چیز فرق می‌کند. اینجا دیگر نه با مبالغه در اقدامات صورت گرفته که بعضاً با اغراق‌های توهم‌آمیز درباره عملیات‌های انجام نشده سر و کار دارید، آن‌ها گاهی رؤیاهایشان را به عنوان خبر منتشر می‌کنند!
سال ۱۹۹۱ در جریان جنگ اول خلیج‌فارس دیکتاتور وقت عراق برای تحریک ملت‌های عرب در حمایت از خود، اقدام به شلیک موشک‌های اسکاد به سرزمین‌های‌اشغالی نمود. رژیم صهیونیستی با پیش‌بینی چنین شرایطی توسط آمریکا به سامانه ضد موشکی پاتریوت مجهز شده بود و به خود می‌بالید. همان زمان با افتخار اعلام شد از ۴۵ موشک شلیک شده، ۴۲ موشک رهگیری و منهدم شده است. اما تنها کمی بیش از یک سال زمان لازم بود تا موفقیت رؤیایی سامانه ضد موشکی پاتریوت در اراضی‌اشغالی رنگ ببازد. با پایان جنگ از درصد موفقیت پاتریوت روز به روز کاسته شد تا نهایتا در گزارشی که آوریل ۱۹۹۲ در کنگره آمریکا خوانده شد به صفر رسید: «شاید» یک موشک [اسکاد]در اسرائیل [توسط پاتریوت‌ها]ساقط شده باشد. سامانه پاتریوت هرگز نظر ارتش اسرائیل را به خود جلب نکرد و آن طور که تئودور پوستل، عضو برنامه مطالعاتی کنترل دفاع و نیرو‌های انتظامی در دانشگاه ام. آی. تی طی مقاله ۵۵ صفحه‌ای خود به نقل از منابع اسرائیلی نوشت: عملکرد پاتریوت را می‌توان «شکستی کامل» به شمار آورد. با این حال مقامات رژیم صهیونیستی فواید سیاسی حاصل از بزرگ‌نمایی عملکرد پاتریوت را به درستی درک کرده بودند. حین جنگ وقتی یک افسر اسرائیلی پیشنهاد کرد تردید‌ها در مورد پاتریوت را علنی اعلام کنند، با پاسخ تند آوراهام بن‌شوشان از فرماندهان ارشد اسرائیلی مواجه شد: «ساکت باش! این بهترین سلاحی است که در مقابل اسکاد داریم، چون تنها سلاح است. چرا به صدام بگوییم که کار نمی‌کند؟!»
درست مانند سامانه ضد موشکی پاتریوت، ابهامات مشابهی نیز درباره سامانه «گنبد آهنین» رژیم صهیونیستی وجود دارد. سامانه‌ای که با هزینه‌ای گزاف برای مقابله با موشک‌ها، راکت‌ها و گلوله‌های کوتاه‌برد طراحی شده است.
رژیم صهیونیستی در حالی از موفقیت ۹۰ درصدی این سامانه در رسانه‌ها می‌گوید که تاکنون هیچ آماری از تعداد موشک‌های رهگیری شده توسط «گنبد آهنین» ارائه نداده است. دسامبر ۲۰۱۹ «اورشلیم پست» نوشت: از ۶۹۰ راکت و خمپاره شلیک شده در می‌۲۰۱۹ توسط حماس و جهاد اسلامی فلسطین،۲۴۰ پرتابه توسط سامانه «گنبد آهنین» رهگیری شده است. فارین پالیسی جون ۲۰۲۱ به نقل از منابع اسرائیلی آماری از نبرد موشکی میان رژیم صهیونیستی و گروه‌های مقاومت غزه طی عملیات شمشیر قدس تا ۱۵ می‌۲۰۲۱ ارائه داد و نوشت:
از ۲۳۰۰ راکت شلیک شده، ۱۰۰۰ راکت توسط گنبد آهنین رهگیری شد. این آمار تنها شامل رهگیری پرتابه‌ها می‌شد و نه موفقیت در انهدام آنها؛ و البته به نظر می‌رسید آمار قابل قبولی برای موفق ارزیابی کردن یک سامانه ضد موشکی نباشد. این بار هم ممکن است سال‌ها زمان ببرد تا گزارش‌های محرمانه از عملکرد سامانه «گنبد آهنین» آشکار شود؛ شاید در این گزارش‌ها باز هم یک افسر صهیونیست برای دفاع از بزرگ‌نمایی عملکرد این سامانه در پاسخ به انتقاد همتایانش گفته باشد: «این تنها سلاح ماست، چرا بگوییم کار نمی‌کند؟!»
۲۷ جولای ۲۰۲۰ رسانه‌های صهیونیستی از جمله شبکه «کان» از درگیری در مرز‌های شمالی فلسطین‌اشغالی میان نظامیان صهیونیست و رزمندگان حزب‌الله لبنان خبر دادند. سخنگوی ارتش‌اشغالگر اسرائیل این واقعه را یک «حادثه امنیتی» در مرز لبنان خواند و نتانیاهو نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی این درگیری را فراتر از «یک حادثه امنیتی ساده» اعلام کرد. ارتش رژیم صهیونیستی مناطقی در «کفرشوبا»، «الهباریه» و اطراف مزارع «شبعا» را زیر آتش توپخانه خود گرفت. رسانه‌های صهیونیستی همچنین از پرواز جنگنده‌های این رژیم و اعزام نیرو‌های پشتیبان به منطقه خبر دادند و ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد این عملیات برای مقابله با سه یا چهار نیروی حزب‌الله که قصد نفوذ به اسرائیل [فلسطین‌اشغالی]را داشتند، صورت گرفت. در رسانه‌های صهیونیستی همه چیز برای نشان دادن یک ارتش آماده نبرد که به محض بروز تهدید وارد عمل می‌شود مناسب بود جز بیانیه حزب‌الله لبنان که کار را خراب کرد. حزب‌الله در این بیانیه اعلام کرد: «تمام آنچه رسانه‌های دشمن در ارتباط با خنثی کردن عملیات نفوذ از خاک لبنان به داخل فلسطین ادعا کردند، نادرست است... ادعاهای‌اشغالگران تلاشی است برای ابداع پیروزی‌های دروغین و توهم‌آمیز... تا به این لحظه، هیچ‌گونه درگیری یا شلیکی از سوی مقاومت اسلامی در حوادث امروز صورت نگرفته است بلکه شلیک‌ها تنها از یک سو بود، آن هم دشمن ترسو، نگران و مشوش.» حماسه‌ای که رسانه‌های صهیونیستی مشغول ساختنش بودند ناگهان فرو ریخت. نظامیان صهیونیست نه با رزمندگان مقاومت که با خودشان درگیر شده بودند. زندگی در ترس ابدی آن‌ها را به جنون کشانده و حالا کار به جنگ با دشمن خیالی و خودزنی رسیده بود!
مثل همیشه ارتش‌اشغالگر اسرائیل آماری از خسارات وارد شده اعلام نکرد و گفت: هیچ آسیبی به نظامیان صهیونیست نرسیده است.
بامداد جمعه، چهاردهم می‌۲۰۲۱ در جریان جنگ غزه ارتش صهیونیستی عملیات «حمله برق‌آسا» را به اجرا گذاشت. عملیاتی که نزدیک به سه سال برای انجام آن برنامه‌ریزی کرده بود. این عملیات شامل یک طرح فریب برای کشاندن رزمندگان حماس به تونل‌های دفاعی و سپس بمباران گسترده آن بود. طبق برآورد ارتش‌اشغالگر اسرائیل این عملیات می‌توانست حداقل ۱۰۰ و حداکثر ۸۰۰ نفر تلفات از رزمندگان حماس بگیرد. کار با استقرار تجهیزات نظامی در مرز‌های غزه و مانور رسانه‌ای مبنی بر حمله زمینی به باریکه غزه برای کشاندن رزمندگان حماس به داخل تونل‌ها آغاز شد. نهایتا صبح جمعه ۱۶۰ پرنده نظامی حدود ۱۵۰ هدف از پیش تعیین شده را بمباران کردند. ارتش صهیونیستی بلافاصله پس از حمله اعلام کرد عملیات موفقیت‌آمیز بوده و حماس ده‌ها تن از رزمندگان خود را از دست داده است. یک روز بعد تل‌آویو اعلام کرد این طرح نسبتا موفق بوده و نه به صورت کامل. در حقیقت عملیاتی که سه سال برایش برنامه‌ریزی کردند لو رفته بود و رزمندگان حماس داخل تونل‌ها مستقر نشدند. نزدیک به سه ماه بعد روزنامه عبری «معاریو» از اختلافات داخلی و تحقیقات ارتش صهیونیستی درباره عملیات «حمله برق‌آسا» گزارش داد و نوشت تلفات حماس در این حمله بسیار کمتر از آن چیزی بوده که ارتش تصور می‌کرده به‌نحوی که برآورد‌های کنونی نشان می‌دهد کمتر از ده رزمنده یا تنها چند رزمنده در این حمله کشته [شهید]شده‌اند. تقریبا هیچ اشراف اطلاعاتی کاملی از جانب صهیونیست‌ها بر باریکه محاصره شده غزه وجود نداشت. با استفاده از همین عدم اشراف اطلاعاتی بود که مقاومت فلسطین توانست طی نبرد شمشیر قدس بار‌ها اراضی‌اشغالی را موشک‌باران کند، چون تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل از شناسایی زمان، مکان و نحوه شلیک موشک‌ها عاجز بود. البته آن‌ها انتقام این سرگیجه اطلاعاتی را از برج‌های مسکونی غزه گرفتند. خلبان یکی از جنگنده‌هایی که اقدام به انهدام برج‌های غزه از جمله برج الجلاء - محل استقرار رسانه‌های بین‌المللی- کردند، پس از جنگ به شبکه ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی گفت: «انهدام برج‌ها راهی برای تخلیه احساس ناکامی ما از آنچه برای ما رخ می‌داد و تخلیه ناکامی نسبت به موفقیت گروه‌ها در غزه برای ادامه حمله به ما بود. ما موفق نشده بودیم که شلیک موشک‌ها از غزه را متوقف کنیم، ما نتوانسته بودیم به رهبری گروه‌های تروریستی (!) لطمه وارد کنیم، به همین دلیل برج‌ها را سرنگون می‌کردیم.»
حال و روز وخیم رژیم صهیونیستی در داخل و خارج از اراضی اشغالی محدود به این موارد نیست. امروز منافع این رژیم بدون کمترین واهمه‌ای در منطقه غرب آسیا هدف قرار می‌گیرد. حتی در حوزه امنیت سایبری نیز اوضاع به همین شکل است. سپتامبر ۲۰۲۱ یدیعوت آحارانوت از هک وبگاه مقامات محلی و سرقت اطلاعات حدود هفت میلیون صهیونیست خبر داد. اتفاقی که اورشلیم پست آن را «بزرگ‌ترین هک در تاریخ اسرائیل» خواند و پیش از این نیز در مقیاس‌ها و اهداف مختلف تکرار شده بود. این موارد جدای از نفوذ دستگاه‌های اطلاعاتی جبهه مقاومت در عالی‌ترین سطوح مقامات رژیم صهیونیستی مانند وزیر انرژی سابق و یا نماینده سابق کنست است. به این موارد باید بی‌ثباتی سیاسی و شکاف‌های اجتماعی داخلی اسرائیل را نیز اضافه کرد. آن وقت می‌توان نتیجه گرفت دولت جعلی اسرائیل نه حاکمیتی منسجم که مجموعه‌ای از معضلات انباشته شده است و امکان دارد حتی بدون فشار خارجی دیر یا زود از هم بپاشد. این همان چیزی است که «لارنس ویلکرسن» سرهنگ بازنشسته آمریکایی و عضو اندیشکده «کویینسی» در سخنرانی ماه جون خود گفت: «من چند روز قبل گفتم اسرائیل تا ۲۰ سال دیگر دولت نخواهد بود، بلکه از بین می‌رود. قطعاً دموکراسی نخواهد بود. یک دولت آپارتاید خواهد بود و جهان آن را مانند آفریقای جنوبی رد خواهد کرد. اکنون می‌گویم موجودیت نخواهد داشت.»
رژیمی که پس از ۱۴ سال محاصره یک نوار ۳۶۰ کیلومتر مربعی به نام غزه هنوز از‌اشراف کامل اطلاعاتی بر آن عاجز است، از ترس دشمن خیالی خودزنی می‌کند، با بحران خودکشی، اعتیاد و فرار در نظامیان ارتشش مواجه است، در عالی‌ترین سطوح حاکمیتی‌اش می‌توان نفوذ کرد، اطلاعات بیش از دو سوم جمعیتش توسط هکر‌ها سرقت می‌شود و به دلیل بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی ظرف ۲ سال ۴ دولت تشکیل می‌دهد؛ حالا ایران را به «مرگ با هزاران ضربه چاقو» تهدید می‌کند و به گنده‌گویی‌های رسانه‌ای روی آورده است. سیاستی که معمولا برای بازسازی وجهه خود پس از ناکامی‌های متوالی در پیش می‌گیرد. با داستان سرایی‌های خیالی معدود عملیات‌های موفق برون مرزی‌اش را بزرگ‌نمایی کرده و انبوه شکست‌های تحقیرآمیزش در داخل و خارج اراضی‌اشغالی را پنهان می‌کند. اما این بزرگ‌نمایی متوهمانه رسانه‌ای حتی در میان نخبگان اسرائیلی نیز قابل پذیرش نیست.
«یوسی هلیوی» پژوهشگر صهیونیست اکتبر ۲۰۲۱ در یادداشت خود برای معاریو نوشت: «معادله پیشین که می‌گفت جنگ‌های رژیم اسرائیل در «میدان‌های دشمنان» رخ می‌دهد، تغییر کرده و بر اساس گزارش‌های امنیتی، جنگ بعدی در قلب این رژیم رخ خواهد داد... این جنگ فراگیر حتمی است، اما زمان آن مشخص نیست و صراحتا باید گفت، این جنگ منجر به نابودی «دولت اسرائیل» خواهد شد.»
مقابله با ایران از طریق راهبرد «مرگ با هزاران ضربه چاقو» برای صهیونیست‌ها بیشتر یک آرزوی دست‌نیافتنی است تا برنامه‌ای عملیاتی؛ چیزی شبیه به سودای سرزمین‌های از نیل تا فرات. اما باید اعتراف کرد که این راهبرد می‌تواند جذاب باشد البته به شرطی که آن چاقو پیشتر تا دسته در قلب صاحبش فرو نرفته باشد.

**************

روزنامه وطن امروز**

نیترو زئوس و حمله سایبری به سامانه سوخت/ابوالفضل عدالتی‌پور*

روز سه‌شنبه که خبر نفوذ به زیرساخت شبکه هوشمند سوخت کشور در رسانه‌ها اعلام شد خبر‌ها و تحلیل‌های ضد و نقیضی از سوی کارشناسان مختلف شکل گرفت. اما اصل موضوع این حمله سایبری چه بوده و در مقیاس بزرگ‌تر چه اتفاقاتی منجر به این حمله شده است؟
در سامانه هوشمند سوخت از یک زیرساخت مجزا و ایزوله از اینترنت جهانی استفاده شده است. اینکه چگونه به یک شبکه خصوصی داخل کشور نفوذ شده، جای بحث کارشناسی فراوان دارد، اما نکات قابل توجهی در این حملات وجود دارد.
این نوع شبکه‌ها که یک شبکه Air-Gap هستند مستقل از اینترنت جهانی سرویس‌دهی را انجام می‌دهند که نفوذ به این شبکه نشان از اطلاعات بالای نفوذگران از زیرساخت شبکه دارد و می‌توان احتمال داد بیشتر زیرساخت‌های کشور تحت تاثیر این حملات در آینده قرار بگیرند، همان‌طور که چندی پیش هم به زیرساخت ریلی کشور حملاتی شبیه به این انجام شده بود. از کار افتادن چنین سامانه‌ای به صورت سراسری در کل کشور و در یک زمان خاص، نشان از یک حمله حساب‌شده و از نوع *APT دارد.
اما در میان هیاهوی حملات سایبری اخیر این نکته شایان ذکر است که برای چنین سامانه زیرساختی مهم و حیاتی کشور چرا یک ساختار پشتیبان مجزا در یک شبکه کاملا مستتر که باید در چندین نقطه از کشور باشد در نظر گرفته نشده تا در چنین مواقع بحرانی به مدار سرویس‌دهی وارد شود.
این مورد و موارد دیگری که کارشناسان امنیت به آن اذعان دارند نشان از زیرساخت غیراصولی سیستم‌های حیاتی کشور دارد. چیزی که شاید زیاد در موردش خبر‌رسانی نشد هک تابلو‌های ترافیکی بود که آن هم در جای خود بسیار قابل بحث است و اینکه همزمانی این حملات با هم، وجود کد‌های مخرب از مدت‌ها پیش در زیرساخت‌های کشور را نشان می‌دهد.
به بهانه این حملات بد نیست نیم‌نگاهی به پروژه Nitro Zeus بیندازیم.

* پروژه Nitro Zeus چیست؟

در نخستین روز‌های حضور باراک اوباما در کاخ سفید، هزاران افسر ارشد اطلاعاتی و نظامی ایالات‌متحده آمریکا مشغول کار روی پروژه‌ای شدند که با هدف فلج کردن و از کار انداختن تمام زیرساخت‌های حساس در ایران تشکیل شده بود. نام این طرح و پروژه «Nitro Zeus» بود و اگر به شکل عملیاتی اجرا می‌شد، قادر به از کار انداختن بخش‌های مهمی از زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی در ایران بود، از جمله نیروگاه‌های برق، خطوط ارتباطی تلفن و حتی تجهیزات دفاع هوایی. این پروژه میلیون‌ها دلار هزینه داشته است تا بر اساس آن اقدام به طراحی و جاگذاری تجهیزات سایبری و الکترونیک در شبکه‌های رایانه‌ای ایران شده و در زمان مورد نیاز همه این ابزار‌ها به عنوان یک ارتش آماده به خدمت، به کار گرفته شوند. این موضوعی است که «نیویورک‌تایمز» و همچنین وب‌سایت «Buzz Feed» به آن پرداخته‌اند. بر اساس این گزارش‌ها، پروژه Nitro Zeus به عنوان یک نقشه احتمال و در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات هسته‌ای میان ایران و آمریکا مطرح شده بود. از آنجا که ایالات‌متحده از بابت حمله ناگهانی اسرائیل به ایران و وارد کردن آمریکا به یک جنگ ناخواسته نگرانی داشت، این پروژه را برای جلوگیری از چنین جنگی یا حداقل کوچک و محدود کردن آن راه‌اندازی کرده بود. نیویورک‌تایمز همچنین در گزارش خود اشاره کرد ایالات‌متحده پروژه و نقشه‌ای محدودتر برای از کار انداختن تأسیسات هسته‌ای فردو، در نظر داشته و پیاده کرده است، زیرا تأسیسات هسته‌ای در فهرست اولویت‌های ایالات‌متحده و رژیم مجعول صهیونیستی از بالاترین رتبه برخوردار بوده‌اند و این موضوع از زمانی که استاکس‌نت بیش از هزار سانتریفیوژ را در نطنز از کار انداخت در دست بررسی و اقدام بوده است. اما از آنجا که نفوذ به سایت فردو با مشکلات بیشتری همراه بوده است، این پروژه و نقشه به شکل اختصاصی بر نفوذ به این سایت با استفاده از یک بدافزار برای از کار انداختن تجهیزات و سیستم‌های رایانه‌ای سایت، طراحی شده بود. این گزارش‌ها نشان می‌دهد بدافزاری نظیر استاکس‌نت، تنها بخش کوچکی از این پروژه بزرگ بوده است. البته پروژه «Nitro Zeus» ریشه در دولت بوش دارد، ولی سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ به تکامل رسید. در آن سال‌ها اوباما از ژنرال آلن در ستاد فرماندهی مرکزی ارتش ایالات‌متحده خواست طرحی را برای مقابله با ایران در صورت شکست مذاکرات [برجام]آماده کند. یکی از مهم‌ترین بخش‌های این پروژه درباره نحوه به‌کارگیری ویروس استاکس‌نت است. آنگونه که گزارش BuzzFeed از محتوای مستند Zero Day بیان کرده، استاکس‌نت از مدت‌ها قبل مشغول عملیات بوده و آمریکا و اسرائیل توافق کرده بودند این ویروس به شکلی محدود، تنها تعدادی اندک از رایانه‌ها در ایران را آلوده کند تا سایر کشور‌ها از آن مطلع نشوند، اما سال ۲۰۰۹ یکباره این کرم بدافزار، برخی رایانه‌های خارج از پروژه را نیز آلوده کرد و به این ترتیب این عملیات افشا شد. گزارش Buzz Feed اشاره کرده که نسخه‌ای بسیار تهاجمی‌تر از استاکس‌نت توسط اسرائیلی‌ها طراحی و علیه ایران به کار گرفته شد که منجر به عصبانیت و آشفتگی متحدان آمریکایی شد. در این مورد یکی از منابع آمریکا به مستندسازان
‌Zero Day گفته است: «این امر منجر به از بین رفتن سری بودن عملیات شد. دوستان اسرائیلی ما ابزاری که مشترک طراحی شده بود را یکجانبه به کار گرفتند و به این ترتیب عملیات را از حالت سری بیرون آورده و حتی احتمال بروز جنگ را ایجاد کردند».
با توجه به تمام این موارد لزوم افزایش امنیت در زیرساخت‌های کشور به‌شدت به چشم می‌خورد که تجهیزات تنها می‌تواند نیمی از این امنیت را شامل شود و نیمه گمشده دیگر این پازل، عدم دانش کافی مسؤولان و مدیران مربوط است.
* کارشناس امنیت اطلاعات
----------------------------------
پی‌نوشت
* یک تهدید پیشرفته و مستمر یا APT، حمله پیچیده و مداومی است که در آن، یک مهاجم بدون اینکه شناسایی شود در یک شبکه حضور پیدا می‌کند تا در یک دوره زمانی طولانی، اطلاعات حساس را به سرقت ببرد. حمله APT برای نفوذ به یک سازمان خاص، با هدف گریز از اقدامات امنیتی موجود و عدم شناسایی، به دقت برنامه‌ریزی و طراحی می‌شود.

**************

روزنامه خراسان**

چین و آمریکا در مسیر جنگ گرم؟/ نبی شریفی

رئیس جمهور تایوان در گفت و گویی صراحتا گزارش ماه گذشته وال استریت ژورنال مبنی بر حضور نظامیان آمریکایی در این جزیره، با هدف آموزش نیرو‌های تایوانی را تایید کرده است. این که تایپه روابط رسمی خود با واشنگتن را با وجود تعهد آمریکا بر سیاست «چین واحد» پنهان نمی‌کند، پدیده جدیدی در مناسبات سیاسی دو دولت است. یکی از دلایل این موضع گیری، سخنان اخیر جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا، مبنی بر تعهد واشنگتن برای دفاع از تایوان در صورت حمله نظامی چین به این جزیره است. این سخنان خلاف خط مشی آمریکا در قبال اختلاف چین و تایوان طی چهار دهه گذشته است. سیاستی معروف به «ابهام استراتژیک» که بر اساس آن، آمریکا با وجود تنش‌ها به سیستم دفاعی تایوان کمک می‌کرد؛ اما به طور علنی وعده دفاع از این کشور در مقابل چین را نمی‌داد. این تغییر رویکرد واشنگتن، جدید‌ترین گام آمریکا برای پیشبرد پروژه مهار چین است. پروژه‌ای که یک دهه پیش باراک اوباما، رئیس جمهور اسبق آمریکا در قالب راهبرد چرخش به سمت شرق آسیا از آن رونمایی کرد. دونالد ترامپ نیز با وجود اختلافش با دموکرات‌ها و دستاورد‌های اوباما، این مسیر را به سلیقه خود، در قالب گفت و گوی تلفنی با رئیس جمهور تایوان، «جنگ تجاری» و هجمه به پکن برای شیوع ویروس کرونا پیش برد. مهم‌ترین اقدام ترامپ اما، به امضا رساندن «پیمان ابراهیم» برای عادی سازی روابط کشور‌های عرب خلیج فارس با اسرائیل، در کنار آغاز فرایند خروج نظامی از افغانستان بود. در ادامه همین راه برای کاهش حضور نظامی در خاورمیانه و بردن مرکز ثقل رقابت‌ها به شرق آسیا، جو بایدن تمام نظامیانش را از افغانستان خارج کرد، هر چند نحوه مدیریت او برای این خروج با انتقاد‌های جدی روبه رو شد.

تقابل نظامی اولویت آمریکا نبود

بدگمانی‌هایی درباره افزایش تنش در سواحل شرقی چین و جنگ آمریکا و متحدانش با پکن مطرح است. اما، اکنون این تحولات همچون جرقه‌های کوچکی است که آتشی برنیفروخته است. با وجود سخنان اخیر جو بایدن، حقیقت این است که در مواجهه با چین، تقابل نظامی اولویت آمریکا نبود. با وجود این، خیزش آهسته و پیوسته چین، در کنار غفلت آمریکا، واشنگتن را به این مسیر کشانده است. رشد پکن چه در حوزه اقتصادی و چه در توسعه نظامی در دهه‌های اخیر (به خصوص از ابتدای قرن ۲۱ تاکنون) شبیه تیک آف هواپیما از روی باند فرودگاه است. هواپیمای چین به پیش می‌رفت، اما، چون چرخ هایش هنوز کف باند پرواز را می‌سایید، واشنگتن از این پیشرفت غافل بود و به ناگاه هواپیما اوج گرفت و آمریکا از خواب پرید. این خواب آلودگی طولانی مدت واشنگتن دلایل متفاوتی داشت. از جمله جنگیدن در چند جبهه افغانستان، عراق، لیبی و سوریه که عملا فرصت تمرکز روی خیزش چین را از آن‌ها گرفته بود. پس از اندکی هوشیاری، آمریکای دوره ترامپ بر آن شد تا با دوری از تنش و تحریک جدی نظامی، با اتکا به جنگ‌های تجاری و حمایت از معترضان هنگ کنگی، چین را که به دومین اقتصاد جهان بدل شده بود، از پا درآورد. جنگ‌های تجاری، اما به نتیجه مطلوب واشنگتن نرسید و معترضان هنگ کنگی نیز با مشت آهنین رئیس جمهور شی جین پینگ، به همراه تصویب قوانین جدید قضایی سرکوب شدند. حالا پای گزینه نظامی به عنوان یکی از انتخاب‌های آمریکا به میان کشیده شده است. تجهیز و آموزش نظامیان تایوانی، ارسال ناو‌های هواپیمابر به دریای جنوبی چین، امضای پیمان نظامی «آکوس» با بریتانیا و استرالیا برای ساخت زیردریایی با محرکه اتمی از جمله اقدامات واشنگتن در راستای تحقق این تصمیم است. به این‌ها باید لغو محدودیت برد موشکی کره جنوبی و ساخت ناو از سوی ژاپن را هم اضافه کرد. بر این اساس، آمریکا که نمی‌تواند چین را مهار کند، با شکل دادن به محیطی که پکن در آن رشد می‌کند، سعی در محدود کردن چین دارد.

تقابل نظامی اولویت چین نیست

در مقابل، چین نیز کشوری نیست که آمریکا بتواند به تقابل نظامی با آن برود. این کشور پس از آمریکا و روسیه به سومین قدرت نظامی جهان بدل شده است. چین که دهه هاست قدرتی اتمی به شمار می‌رود، طی سال‌های گذشته دست به تولید و توسعه سلاح‌های نظامی زده است. با رشد سریع فناوری نظامی، پکن که سه سال پیش نخستین ناو هواپیمابرش را به بهره‌برداری رسانده بود، در حال ساخت دومین ناوهواپیمابرش در اسکله‌های شانگ‌های است. با وجود این افزایش قدرت، تقابل نظامی با آمریکا و متحدان غربی اش اولویت چین نیست. پکن در دریای جنوبی بر سر جزایر مورد مناقشه همسایگانش همچون فیلیپین، ویتنام و مالزی را تحریک می‌کند، ده‌ها جنگنده و بمب افکن را به آسمان تایوان می‌فرستد، مقتدرانه برای واشنگتن لفاظی می‌کند، اما در عمل حواسش به عدم تنش جدی نظامی با آمریکا هست. ثبات اقتصادی و محافظت از آن، بزرگ‌ترین دلیل این خویشتنداری چین در مواجهه با اقدامات تحریک آمیز آمریکا و متحدانش است. همین رخنه چین در اقتصاد آمریکا بود که باعث شد ترامپ نتواند به نتیجه مطلوب خود از جنگ تعرفه‌های تجاری دست پیدا کند. چین تحت ریاست شی جین پینگ می‌داند که رفتن به سمت جنگ‌های نظامی می‌تواند این کارت مهم را از دستان پکن درآورد؛ بنابراین آن‌ها می‌کوشند که از هر تنش نظامی حداقل در کوتاه مدت جلوگیری کنند. اما این به معنی چشم پوشی پکن از حاکمیتش بر جزیره تایوان نیست. برای همین، رئیس جمهور شی جین پینگ، در کنگره خلق چین گفت که «هیچ کس نباید اراده بی‌شائبه، عزم راسخ و قدرت مردم چین را در دفاع از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی دست کم بگیرد. وظیفه تاریخی اتحاد دوباره کامل سرزمین مادری باید محقق شود و قطعا محقق خواهد شد.» تقابل واشنگتن - پکن در مناقشه تایوان و بی تمایلی چین برای جنگ شبیه این مصرع از غزل سعدی است که می‌گوید: «ای بی‌بصر! من می‌روم، او می‌کشد قلاب را».

**************

روزنامه ایران**

عدالت در توزیع آب/تقی‌زاده خامسی*

سعدی علیــــه الرحمه در باب هفتم گلستان در تأثیر تربیت فرزند این شعر را ســــروده است که:
چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن!
این حکایت آب در ایران عزیز است که هر سال حجم مخازن سد‌های آن کمتر می‌شود و آبخوان‌هایش بیشتر نشست می‌کنند!
در چهارم آبان ماه سال‌جاری، جلسه شورای عالی آب به ریاست رئیس‌جمهوری محترم و با حضور اعضا تشکیل شد. تشکیل این شورا در فصل پاییز که برای مدیریت منابع آب فصل بیم و امید است، بسیار مغتنم بود. شورایی متشکل از مسئولین دستگاه‌های اثرگذار که برای تصمیم‌گیری درباره حیاتی‌ترین کانون زندگی مردم، «آب»، گرد هم آمده بودند. وزرای نیرو، جهاد کشاورزی، صنایع و معادن، کشور، رؤسای سازمان حفاظت محیط زیست و هواشناسی و نماینده کمیسیون آب و کشاورزی مجلس اعضای این نهاد هستند که به ریاست رئیس جمهوری یا معاون اول و برای هماهنگی سیاست‌های آب کشور در راستای تحقق حکمرانی خوب و مبتنی بر اصول توسعه پایدار هم‌اندیشی می‌کنند.
با پیش‌بینی پاییزی خشک‌تر از سال قبل، سازمان هواشناسی آب پاکی را روی دست همه ریخت. حالا امید‌ها به زمستان است که شاید بارشی در حد نرمال داشته باشیم. هرچند پیش‌بینی‌های فصلی بیش از ۵۰ درصد قابل اعتماد نیست، اما برنامه‌ریزی منابع آب براساس همین پیش‌بینی‌ها با گزینه‌های متفاوت تهیه می‌شود. نگاهی به گزارش منابع و مصارف آب در سال‌های گذشته که توسط وزارت نیرو در این شورا ارائه شد نشان می‌دهد که ظرف کمتر از ۳۰ سال گذشته منابع تجدیدشونده آب کشور از ١٣٠ میلیارد مترمکعب به حدود ١٠٣ میلیارد مترمکعب کاهش یافته است. در صورت ادامه وضع به همین صورت، سالانه حدود پنج میلیارد مترمکعب دیگر از آب تجدید شونده که تنها موجودی هر ساله منابع آب قابل مدیریت کشور است، به نصف کاهش خواهد یافت. به نظر می‌رسد با این احوالات چاره‌ای جز گوش سپردن به نصیحت شیخ اجل نیست!
استفاده بهینه از آب در همه بخش‌ها در گام اول با درنظر گرفتن امنیت غذایی کشور، اجرای الگوی کشت و افزایش بهره‌وری در کشاورزی و سپس استفاده از پساب در بخش صنعت می‌باشد. مصرف ۱۰ میلیارد مترمکعب آب شرب در افق سال ۱۴۲۰، با اجرای شبکه‌های جمع‌آوری فاضلاب و راه‌اندازی تصفیه خانه‌ها، حدود ۷ میلیارد مترمکعب پساب تولید می‌کند که نیمی از این پساب می‌تواند نیاز آبی بخش صنعت کشور را تأمین کند.
آنچه باید مورد اقبال و توجه بیشتری قرار گیرد، سند سازگاری با کم آبی است که محصول حدود ٧٦ هزار نفر-ساعت کارشناسی در طول سه سال است. تهیه این سند مبتنی بر تجربه و سلسله مراتب پایین به بالا و صف به ستاد بوده و مورد تأیید همه ذینفعان در کارگروه متشکل از چهار وزیر و دو معاون رئیس جمهوری قرار گرفته است. این سند دقیق‌ترین سندی است که تاکنون برای احیا و تعادل بخشی منابع آب کشور به تصویب رسیده است. سند سازگاری با کم آبی، نقشه راه مقابله با پدیده‌هایی، چون خشکسالی، سیلاب، تغییر اقلیم و... است. بر‌اساس این سند، باید طی پنج سال آینده برداشت آب زیرزمینی ٩ میلیارد مترمکعب و آب‌های سطحی ٣ میلیارد مترمکعب توسط همه ذینفعان کاهش یابد. با اجرای کامل این سند می‌توان به جلوگیری از فرونشست زمین و تعادل آبخوان‌های ایران تا پایان این دوره امیدوار بود.
لازمه اجرای مصوبات شورای عالی آب، تعامل و همکاری اعضا در بخش‌های مختلف است. مصرف بهینه آب، تسریع در پروژه‌های آب، آبرسانی و فاضلاب، مدیریت همزمان عرضه- تقاضا / تولید-مصرف، اجرای سند سازگاری با کم‌آبی، اصلاح الگوی کشت، جلوگیری از هدررفت و تشکیل صندوق کمک به روستاییان در سال‌های خشک از محل تغییر تعرفه‌ها، جایگزینی پساب به جای آب در بخش صنعت و فعال شدن دیپلماسی برای استیفای حقابه‌های مناطق مرزی، گام‌هایی اساسی برای دستیابی به هدف والای عدالت در توزیع آب به معنی استفاده درست و بجای آن است، نکته‌ای که رئیس جمهوری محترم به آن تأکید مضاعف کردند. گام‌هایی که می‌تواند نویدبخش روز‌های بهتری برای مردم کشورمان باشد. مردمانی نجیب و شریف که آب را می‌فهمند و برایش حرمت قائلند. مردمان سر رود...

*معاون آب و آبفای وزارت نیرو

**************

روزنامه شرق**

‌پشت پا به ایدئولوژی؟/احمد غلامی

شاید اگر بگوییم سیاست داخلی و به‌تبع آن مسائل اجتماعی و سیاسی در یک تعلیق ناخواسته به سر می‌برد، چندان اغراق نباشد. ممکن است بخشی از این بلاتکلیفی‌ها و سردرگمی‌ها خاصه در وضعیت اقتصادی به برجام بازگردد، اما مسائل سیاسی و اجتماعی و گشودگی در این حوزه‌ها ارتباط مستقیمی به برجام ندارد. آنچه همه بر سر آن توافق دارند، پذیرش این تعلیق است؛ تعلیقی که از اواخر دوره ریاست‌جمهوری روحانی آغاز شد و این امیدواری وجود داشت که با روی کار آمدن دولت سیزدهم و ابراهیم رئیسی، مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از حالت تعلیق خارج شده و جنب‌وجوش در طبقات اجتماعی، حتی به لحاظ صوری اتفاق بیفتد. اما چنین نشد و در بر همان پاشنه چرخید. تازه‌نفس‌ها و تازه ازراه‌رسیده‌های سیاست می‌پنداشتند خودِ همین جابه‌جایی منشأ تحریک و پویایی خواهد شد، اما نه‌تن‌ها چنین چیزی رخ نداد، بلکه طیف‌های مختلف اصولگرایان، آنچنان درگیر مسائل خود و حواشی سیاست شده‌اند که بعید به نظر می‌رسد در آینده‌ای نزدیک توجهی جدی به مسائل مردم داشته باشند. هر وقت هم حرفی از مردم به میان می‌آید، بیش از هر چیز تنگنا‌های اقتصادی به شیوه‌ای کلیشه‌ای و شعاری بازتعریف می‌شود و همه‌چیز دوباره به حالت تعلیق درمی‌آید. گویا صرفا سخن‌گفتن از آلام مردم، معضلات مردم را حل می‌کند. اینک نمایندگان مجلس که همواره در دولت روحانی دم از مردم می‌زدند، سرگرم کار خویش‌اند و بیشترین دغدغه‌شان اتخاذ تصمیم‌هایی است که خوشایند مردم نیست. شاید طرح صیانت از فضای مجازی یکی از ده‌ها طرحی باشد که نه‌تن‌ها کمکی به معیشت مردم نمی‌کند بلکه آنان را با معضلات تازه‌ای دست به گریبان خواهد کرد. اگر دولت روحانی مردم را فراموش کرد و به تسخیر کردارها، مناسک و روابط درون‌گروهی خود درآمد، اصولگرایان هم منافع شخصی خود و تلاش برای مقبول واقع‌شدن در منظر نهاد‌های رسمی را در اولویت قرار داده‌اند تا با دوراندیشی گرفتار زمستان قدرت نشوند. خواسته یا ناخواسته این تصویر در آحاد مردم به وجود آمده است که دولت‌هایی که روی کار می‌آیند بیش از آنکه به فکر مردم باشند، فکر آینده خویش‌اند. شاید این طرز تفکر از دولت یازدهم و دوازدهم دور از انتظار نبود، چراکه می‌پنداشتند بسیاری از جمله نهاد‌های رسمی در انتظار نشسته‌اند تا آنان کوله‌بار خود را جمع کرده، به کنجی خزیده و اعلام بازنشستگی سیاسی کنند. البته با وجود دولت پا به سن گذاشته روحانی چنین چیزی دور از انتظار هم نبود و مهم‌تر از همه بسیاری از وزرای این دولت از جمیع جهات جزء غیر‌های غیرقابل تحمل بودند. این ویژگی‌ها به علاوه شیوه روی کار آمدن مجلس یازدهم و دولت سیزدهم این تصور را تقویت کرد که نمایندگان و دولتیان از فرصت مناسبی برای تحکیم منافع و اختیارات خود برخوردارند. این تصور و اعتمادبه‌نفسی که منشأ آن نهاد‌های رسمی بود، موجب شده که مردم بار دیگر فراموش شوند. رئیس دولت سیزدهم هم ناگزیر درصدد است برای رفع این نقیصه دست به سفر‌های استانی بزند. جان کلام اینکه دولت‌های ایران دچار این بلیه شده‌اند که خود را مستأجری می‌دانند که عمرش در خوشبینانه‌ترین شکل بعد از هشت سال به اتمام خواهد رسید و ازاین‌رو هرکس در تلاش است توشه‌ای برای آینده خویش جمع کند؛ توشه‌ای برای ماندگاری در قدرت و انباشت ثروت. این‌ها نکات بسیار ساده و کلیشه‌ای است و فارغ از درست یا غلط بودن آن، ملکه ذهن مردم شده است.

مجلس یازدهم و دولت سیزدهم با شعار عدالت روی کار آمد تا این تصور را از اذهان مردم پاک کند. گیریم این دولت و مجلس، دولت و مجلسی با رأی حداکثری نباشد، اما می‌بایستی وعده‌های خود را عملی کند تا حداقل باور‌های ایدئولوژیکی که سال‌های سال از طریق رسانه‌های اصولگرا و چهره‌های سیاسی آنان به‌عنوان ایدئولوژی خدشه‌ناپذیر در قالب عدالت‌باوری توصیه، ترویج و تبلیغ شده بود، زنده نگه داشته شود، اما چنین چیزی نه در مجلس و نه در دولت تاکنون دیده نشده است. اگر راه مجلس و دولت اصولگرا به شکست منتهی شود، باقی‌مانده آنچه می‌توانست حامیان اصولگرا و برخی از مردم را همچنان به این گروه پایبند نگه دارد، از بین خواهد رفت. این‌گونه به نظر می‌رسد که اصولگرایان پا جای پای اصلاح‌طلبان گذاشته و اگر آنان مردم حداکثری را از دست دادند، اینان مردمی را که در هر شرایط پایبند این جریان بودند از دست خواهند داد. آنچه آشکار است اینکه اوضاع از سمت اصولگرایان رو به بهبود نیست و حضور مراجع و دخالت و انتقادات آنان نشان می‌دهد اصولگرایان پشت پا به ایدئولوژی خود زده و راه دیگری را برگزیده‌اند و در این راه چنان مصمم هستند که گه‌گاه ناگزیرند علیه علما و مراجع قم نیز موضع‌گیری کنند؛ علما و مراجعی که اصلاح‌طلبان هرگز در خود نمی‌دیدند این‌چنین رودررویشان بایستند و موضع‌گیری کنند. آیا سیاست کلان کشور در حال تغییر است؟

منبع: بصیرت

ارسال نظرات