کیهان /
جعفر بلوری
1- «کُنش» نتیجه «محاسبه»، نتیجه تحلیل دادهها و اطلاعات و دو دوتا چهارتا کردن است. افراد قبل از هر کُنشی، ابتدا «محاسبه» سپس اقدام میکنند. ماده خام مورد نیاز برای این محاسبات نیز، داده و اطلاعات است. کُنش هر قدر مهمتر و پیچیدهتر، نیاز به محاسبه و دادههای دقیق بیشتر. حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به خاک کشورمان در 23 خرداد سال جاری، نتیجه یکسری محاسبات پیچیده و طولانی بود. برخی رسانههای آمریکایی اعلام کردند، آمریکا و رژیم صهیونیستی برای این تجاوز، بیش از 10 سال محاسبه و برنامهریزی کرده بودند. وقتی کُنشی در حد و اندازه تجاوز به خاک ایران انجام میشود و از قضا به نتیجه نرسیده و شکست میخورد، یک معنا بیشتر ندارد: «محاسبات اشتباه بوده است.» داده و اطلاعات غلط دلیل اصلی غلط درآمدن محاسبات است.
2- امروز دیگر تقریبا برای همه مسجل شده است که بعد از الطاف خدای بزرگ و مهربان، «اتحاد و انسجام ملی»، کمک بزرگی به ایران عزیز در شکست دو قدرت اتمی و متحدان پُرشمار آنها در این جنگ تحمیلی کرد. لذاست که میبینیم رهبر انقلاب بخش قابل توجهی از اظهارات روز یکشنبه گذشته خود را به همین امر اختصاص دادند:
«فهمیدهاند که ملت ایران و نظام اسلامی را نمیتوان با جنگ به زانو درآورد و گوش بهفرمان کرد؛ بنابراین، اکنون این هدف را با «ایجاد اختلاف در کشور» دنبال میکنند که در مقابل، همه مردم و مسئولان و صاحبان حرف و قلم باید با همه وجود «سپر پولادین اتحاد مقدس و عظیم ملت» را حفظ و تقویت کنند....جمهوری اسلامی با وجود این دشمنیها در ۴۵ سال گذشته هر روز قویتر شده و دشمن هم دریافته است که راه عقب راندن جمهوری اسلامی، بهکارگیری ابزار و وسایل خشن نیست بلکه باید در داخل کشور اختلاف و نفاق ایجاد کند....امروز بحمدالله مردم متحدند و با وجود اختلاف سلایق سیاسی و اجتماعی، برای دفاع از نظام و کشور و ایستادگی در برابر دشمن یکپارچهاند که این اتحاد مانع تجاوز و تعرض دشمنان است و به همین دلیل هم در پی نابود کردن این وحدت هستند....اتحاد مقدس، اجتماع عظیم و سپر پولادینِ دلها و ارادههای مردم نباید مخدوش شود و حفظ آن وظیفه اهل بیان و قلم و تحقیق، کسانی که توئیت میزنند و همه مردم و مسئولان کشور بخصوص مسئولان قوای سهگانه است که بحمدالله آنها نیز امروز در کمال اتحاد و همدلی با یکدیگر کار میکنند...»
بنابراین میتوان گفت دشمن در محاسبات 10 ساله خود، دقیقا در همین نقطه دچار خطای محاسباتی شده بود. تصور دشمن این بود که بین مردم و نظام جمهوری اسلامی شکاف افتاده و پس از تجاوز نظامی، مردم به کمک نتانیاهو خواهند آمد! همین قدر احمقانه! و این حماقت بیش از هر چیز نتیجه همان اطلاعات و دادههای غلطی است که برای محاسبات خود به آنها تکیه زده بودند!
3- وقتی تحولات داخلی کشور پس از جنگ 12 روزه را مرور میکنیم، با تلاشهای مشکوک و جنونآمیز عدهای قلیل اما دارای تریبون و پُرسر و صدا مواجه میشویم که، به طُرُق مختلف، سعی در خدشه وارد کردن بر این انسجام و اتحاد دارند آن هم، در حالی که لحظهای واژه «وفاق ملی»
از دهانشان نمیافتد! این طیف با انگشت گذاشتن بر نقاط اختلافسازی مثل «تغییر پارادایم»، دقیقا هدفی را دنبال میکنند که نتانیاهو با جنگ 12 روزه به دنبالش بود. آنها دقیقا مثل نتانیاهو، مقصر این جنگ را ایران اعلام میکنند نه رژیم صهیونیستی با این تفاوت که نتانیاهو این را صراحتا میگوید و اینها غیر مستقیم. مثلا یکی از این طیف گفته: «مذاکره را دیر شروع کردیم. اگر زودتر شروع کرده بودیم، جنگ نمیشد!». آیا معنای این جمله غیر از این است که مقصر جنگ تحمیلی 12 روزه ایران بود نه نتانیاهو؟! شما واقعا تفاوتی بین حرف این فرد با اظهارات نتانیاهو و ترامپ میبینید؟! جریان غربگرا امروز به دنبال اصلاح آن خطاهای محاسباتی است که به شکست آمریکا و صهیونیستها منجر شد- ولو به قیمت شهادت بیش از 1100 نفر از هموطنان عزیزمان- آنها باید حرفهایی بزنند، توئیتها و مقالاتی بنویسند تا آن انسجام و اتحاد فرو بپاشد چرا که، مهمترین عامل شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی از ایران، مهمترین دلیل غلط از آب درآمدن محاسبات ده ساله دشمن، ندیدن اتحاد مثالزدنی ملیمان است. به قول رهبر انقلاب «فهمیدهاند که ملت ایران و نظام اسلامی را نمیتوان با جنگ به زانو درآورد و گوش بهفرمان کرد؛ بنابراین، اکنون این هدف را با ایجاد اختلاف در کشور دنبال میکنند.»
4- یکی از راههای خدشه وارد شدن به این اتحاد بازدارنده، مشکلات اقتصادی و ناترازیهاست. مهمترین وظیفه امروز دولت نیز، تلاش برای حل همین معضلات است. و بزرگترین مانع برای حل این معضلات نیز، حاشیه سازیهای «زاویهدارها»یی است که جای اصل و فرع را عوض کرده و چوب لای چرخ دولت میکنند. بروید و مهمترین مسائلی را که این طیف پس از توقف موقت جنگ و خارج شدن از سوراخ موش به آن پرداختهاند مرور کنید. ببینید حاشیهسازی برایشان اولویت داشته یا کمک به حل معضلات اقتصادی و ناترازیها. امروز کمک به مهار تورم و حل ناترازیها، بزرگترین قدردانی از مردم بینظیر کشورمان است. آنها وفاداری و درک بالای خود را به ویژه در آن 12 روز سخت به همگان ثابت کردند. دولت محترم نیز ضمن فاصله گرفتن از «زاویهدارها» پاسخ مردم را بدهد.
5- تاریخ یک بار دیگر ثابت کرد که «اتحاد»، قویترین سلاح و غیرقابلنفوذترین سپر در برابر هرگونه تجاوز و توطئه است. وظیفه همه ما، از مردم عادی تا مسئولان و اصحاب قلم، حراست از این سرمایه عظیم است تا هیچ محاسبه شومی ولو با دادهها و اطلاعات درست! هرگز مجال تحقق نیابد. پاکسازی مراکز مهم تصمیمگیر و تصمیمساز از «زاویهدارها»ی اختلافساز و وحدتشکن، که وظیفه قوه قضائیه و مراکز امنیتی است، قطعا کمک بزرگی به ادامه این «اتحاد» خواهد کرد. در غیر این صورت، این بار وسط دعواهای بیارزش و اختلافساز، غافلگیر خواهیم شد....
جوان /
فریدون حسن
آنها که بسکتبال را حرفهایتر دنبال میکنند خوب به یاد دارند نسل طلایی بسکتبال را که از اواخر دهه ۷۰ شمسی تا اواسط دهه ۹۰ در آسیا هیچ رقیبی برایش متصور نبود؛ تیمی که با بهرهمندی از ستارههای فراموشنشدنی آن سالها در سطح قاره بیرقیب بود، اگر کمی شانس هم یاریاش میکرد میتوانست در سطح جهان هم حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد.
بسکتبال ایران آقای آسیا بود، اما اشتباه بزرگی که همیشه یقه ورزش ایران را گرفته و هنوز هم میگیرد، در بسکتبال هم انجام شد و ثمره عدماستعدادیابی درست و پشتوانهسازی برای تیم ملی شد، آنچه طی چند سال گذشته همه شاهد آن بودیم؛ شکست پشت شکست و از بین رفتن ابهتی است که در آسیا داشتیم. نسل طلایی کمکم پا به سن گذاشتند و خداحافظی کردند و تا چشم باز کردیم تیم ملی خالی شده بود از بازیکنان تأثیرگذار و بزرگ، این شد که طی چند سال گذشته چیزی جز شکست از بسکتبال ندیدیم.
مسابقات کاپ آسیا ۲۰۲۵، اما گویا شروعی دوباره برای بسکتبال ایران بوده است؛ کسب یک برنز ارزشمند که به نظر اکثر کارشناسان بسکتبال ارزش طلا دارد، باعث شده است بسکتبال زمینخورده ایران دوباره سرپا شود. کسب این مدال زمانی ارزشمندتر میشود که متوجه باشیم ایران با تیمی متحولشده و جوان راهی این مسابقات شد؛ جوانانی که حالا میتوانند راهی را که سالها قبل نسل طلایی بسکتبال پیمود، طی کنند و ایران را به جایگاه قبلی خود برگردانند، البته در این میان نباید از تلاشهای کادر فنی و سرمربی بادانش تیم ملی هم به سادگی گذشت.
حالا بسکتبال ایران دوباره راه پیروزی را در پیش گرفته است، اما باید هوشیار بود که اختلاف سطح حتی با کشورهایی، چون چین تایپه، تایلند و ژاپن آنقدر نزدیک است که باید نگران بود، به هر حال درست در سالهایی که بسکتبال ایران با ضعف و پسرفت مواجه بود، این کشورها تا جایی که میتوانستند پیشرفت کردهاند، بنابراین اگر امروز مانند سالهای قبل به فکر استعدادیابی و پشتوانهسازی نباشیم، اگر در باد کسب همین مدال برنز بخوابیم خیلی زودتر از آنچه دفعه قبل رخ داد همه چیز به باد خواهد رفت و دوباره شاهد شکستهای آنچنانی خواهیم بود.
این نکتهای است که امروز بسیاری از کارشناسان به آن معترف هستند، برای نمونه میتوان به حرفهای مهدی ایزدپناه، سرمربی سابق تیم نوجوانان اشاره کرد که میگوید: «جوانها عالی بودند و نشان دادند آینده بسکتبال ایران روشن است، البته این ثمره سالها تلاش مربیان پایه است. باید از محمود مشحون یاد کنم که در سال ۱۳۹۶ که من خودم سرمربی نوجوانان بودم بازیکنان خوبی مثل سینا واحدی و آقاجانپور را وارد عرصه بسکتبال کرد و همان زمان هم مشخص بود آنها به بسکتبال ایران کمک میکنند. امینی و حیدری نیز در سال ۱۴۰۱ به تیم ملی نوجوانان جذب شدند و مشخص بود که چند سال بعد سکان تیم ملی را در دست میگیرند. حال امروز بسکتبال ایران از آنها بهره میبرد و ما هم لذت میبریم.»
ناگفته پیداست که با شنیدن چنین اظهار نظرهای کارشناسانهای باید پشتوانهسازی برای تیم ملی را از همین حالا آغاز کرد و به گونهای پیش رفت که تیم ملی هیچگاه از بازیکن بزرگ و تأثیرگذار خالی نشود تا اتفاقی که قبلاً آن را تجربه کردیم تکرار نشود. عنوان سومی کاپ آسیا عنوان ارزشمندی بود، اما تمام شد و به تاریخ پیوست و بسکتبال ایران اگر میخواهد این عنوان را تکرار کند و حتی بالاتر ببرد، چارهای ندارد جز اینکه پشتوانهسازی خوبی انجام دهد و تیم ملی کنونی را چنان تقویت کند که سرمربی آن برای چیدن ترکیب تیم آنقدر دستش پر باشد که به دردسر بیفتد!
آرمان امروز/
حسن بهشتی پور
ترامپ که در آخرین دوره ریاستجمهوری خود قرار دارد و حدود سه سال تا پایان آن باقی مانده است، به شدت مشتاق دریافت جایزه صلح نوبل است و تلاش دارد خود را بهعنوان رئیسجمهوری متفاوت معرفی کند. اما نشست آلاسکا برای او درسی بود تا دریابد حل مسائل پیچیده بینالمللی، بهویژه بحران اوکراین، با شعارهای سادهانگارانه انتخاباتی ممکن نیست.
اگرچه ترامپ در برخی موارد مانند میانجیگری در آتشبس میان تایلند و کامبوج یا میان پاکستان و هند موفقیتهایی داشته است اما در پروندههای مهم بینالمللی نتوانسته نقشی مؤثر در ایجاد صلح و ثبات ایفا کند.
جز حمایت بیقید و شرط از اسرائیل در اقدامات تجاوزکارانه علیه مردم غزه، دستاورد قابلتوجهی در عرصه دیپلماسی ندارد.
پرواز جنگندهها و بمبافکنهای آمریکایی هنگام استقبال از پوتین بیش از آنکه نشانهای از قدرتنمایی باشد، بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت.
طراحان این نمایش تصور میکردند با چنین اقداماتی میتوانند بر طرف مقابل تأثیر بگذارند اما روسیه نیز از توان نظامی مشابهی برخوردار است و چنین اقداماتی تأثیر خاصی بر پوتین ندارد.
روسیه اگرچه از نظر اقتصادی از غرب عقبتر است، اما از لحاظ نظامی دومین قدرت جهان به شمار میرود. بنابراین اینگونه مانورها نهتنها به امتیازگیری نمیانجامد، بلکه بیشتر ضعف نگاه تیم ترامپ را آشکار میسازد.
در مذاکرات، آنچه اهمیت دارد نه نمایشهای تبلیغاتی، بلکه محتوای واقعی گفتوگوهاست.
روسیه همواره بر اهمیت کنترل تسلیحات هستهای تأکید کرده است. احتمالاً پوتین در این نشست کوشید ترامپ را متقاعد کند که به تمدید پیمان «استارت جدید» یا توافقهای مشابه پایبند بماند. این پیمان که در سال ۲۰۲۱ منقضی شد، یکی از مهمترین معاهدات محدودکننده زرادخانههای هستهای دو کشور است.
مسکو از این طریق میخواهد از آغاز یک مسابقه پرهزینه تسلیحاتی جلوگیری کند اما آمریکا تاکنون تمایلی به تمدید بدون قید و شرط این پیمان نشان نداده است. به نظر میرسد روسیه از نشست آلاسکا برای اعمال فشار غیرمستقیم بر واشنگتن در این زمینه استفاده کرده باشد.
شرق /
برجام، از همان آغاز، نه توافقی برای حل بحران، بلکه طراحیای برای مدیریت آن بود؛ مدیریتی که هدفش نه ثبات، بلکه تداوم فشار بود. در دل این معماری، مکانیسم ماشه همچون بندی اضطراری تعبیه شد؛ بندی که ظاهرش حقوقی بود، اما روحش امنیتی. ماشه، نه ابزار نظارت، بلکه بیمهنامهای برای بازگشت تحریمها بود؛ تضمینی برای آنکه ایران، حتی در صورت پایبندی کامل، هرگز از مدار انزوا خارج نشود. این بند، با ظرافتی خاص، توافق را به یک قرارداد تعلیقشده بدل کرد؛ قراردادی که در هر لحظه میتوانست از مسیر دیپلماسی به مسیر تهدید بازگردد.
اسرائیل، از نخستین روزهای مذاکرات، این طراحی را نهتنها درک کرد، بلکه در شکلگیریاش نقش ایفا کرد. مخالفت تلآویو با برجام، نه بهخاطر جزئیات فنی، بلکه بهدلیل آن بود که توافق میتوانست ایران را از فشار ساختاری خارج کرده و ظرفیتهای منطقهایاش را تثبیت کند. برای اسرائیل، برجام تهدیدی بود علیه معماری بازدارندگیاش؛ تهدیدی که باید با ابزارهای حقوقی، دیپلماتیک و روانی مهار میشد. مکانیسم ماشه، در این چارچوب، بهمثابه بند نجات طراحی شد؛ نه برای نجات توافق، بلکه برای نجات فشار.خروج آمریکا از برجام، برخلاف تصور رایج، نه یک تصمیم شتابزده بلکه گام دوم در همان طراحی بود. دولت ترامپ، با خروج از توافق، نهتنها تحریمها را بازگرداند، بلکه مسیر بازگشت ایران به تعامل را مسدود کرد. این خروج، زمینهساز بازتعریف فشار بود: از مهار حقوقی به فشار حداکثری. اسرائیل، در این مرحله، نقش فعالتری ایفا کرد؛ از افشاگریهای ادعایی تا لابیگری در نهادهای اروپایی، تلآویو کوشید تصویر ایران را از یک کشور در حال تعامل، به یک تهدید قریبالوقوع بدل کند. هدف، نهتنها خروج از توافق، بلکه ایجاد شرایطی بود که بازگشت به آن، هزینهمند و ناممکن شود. در آستانه موعدهای حساس مرتبط با برجام، اسرائیل حملهای بیسابقه علیه زیرساختهای نظامی و هستهای ایران آغاز کرد؛ جنگی که در رسانهها به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شد. این جنگ، برخلاف حملات پراکنده گذشته، دارای منطق زمانی و روانی خاصی بود: همزمانی با نشستهای شورای حکام، افزایش فشار اروپا و تلاش برای اجماعسازی پیرامون تهدید ایران.
این جنگ، نهتنها عملیات نظامی، بلکه عملیات روانی و دیپلماتیک بود؛ مهندسی بحران برای فعالسازی ماشه. اسرائیل، با این حمله، تلاش کرد ایران را در موقعیتی قرار دهد که هرگونه پاسخ، بهعنوان نقض توافق تلقی شود؛ زمینهای مناسب برای بازگرداندن تحریمها و انزوای مجدد. در این میان، آنچه برجام را از یک توافق متقابل به یک سازوکار یکطرفه بدل کرد، نه رفتار ایران، بلکه بدعهدی طرفهای مقابل بود. ایران، با پایبندی کامل به تعهداتش - حتی پس از خروج آمریکا - تلاش کرد نشان دهد کهدیپلماسی میتواند جایگزین تقابل شود. اما خروج یکجانبهواشنگتن، بدون هیچ مبنای حقوقی، نهتنها مسیر تعامل را مسدود کرد، بلکه توافق را به ابزاری برای فشار یکجانبه بدل ساخت.
اروپا نیز با وجود وعدههای مکرر، در عمل به انفعال کشیده شد؛ سازوکارهایی چون اینستکس، هرگز فراتر از نمایش نرفتند و عملا نتوانستند از ایران در برابر تحریمهای فراسرزمینی آمریکا محافظت کنند. نتیجه آن شد که ایران، با وجود پایبندی مستمر، در همان تلهای گرفتار شد که مکانیسم ماشه طراحی کرده بود: تهدید دائمی، تعلیق اعتماد، و امکان بازگشت تحریمها بدون نیاز به اجماع. این وضعیت، نه حاصل نقض توافق از سوی ایران، بلکه محصول طراحیای بود که از ابتدا، خروج از مدار فشار را ناممکن کرده بود. برجام، در این میان، بیش از آنکه توافقی برای حل بحران باشد، ابزاری برای تعویق توانمندیهای راهبردی ایران بود؛ نه توقف، بلکه مدیریت زمان، فضا، و روان منطقه. غرب، بهویژه آمریکا و اسرائیل، نگران آن بودند که ایران با تثبیت ظرفیتهای هستهای و منطقهای خود، به یک قدرت غیرقابل مهار تبدیل شود. بنابراین، برجام نهتنها برای کنترل غنیسازی، بلکه برای کنترل روانی و دیپلماتیک ایران طراحی شد.
مکانیسم ماشه، در این چارچوب، نقش کلیدی داشت؛ بندی که امکان آن را فراهم میکرد تا در صورت هرگونه «عدم پایبندی»، تحریمها بازگردند؛ بدون نیاز به اجماع، بدون نیاز به بررسیهای فنی، و صرفا براساس ارزیابی سیاسی. در ماههای اخیر، همزمان با تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل، تروئیکای اروپایی نیز مواضعی سختگیرانه اتخاذ کردهاند. از صدور بیانیههای مشترک تا تهدید به فعالسازی ماشه، اروپا نشان داده که تحت تأثیر فشارهای تلآویو، بهسمت بازگشت به منطق فشار حرکت کرده است.
این همافزایی، نهتنها در سطح دیپلماتیک، بلکه در سطح رسانهای و افکار عمومی نیز قابل مشاهده است. اسرائیل، با استفاده از جنگ ۱۲ روزه، تلاش کرده اروپا را به این نتیجه برساند که ایران، نهتنها تهدیدی منطقهای، بلکه تهدیدی جهانی است. در این چارچوب، مکانیسم ماشه به ابزاری برای بازگرداندن تحریمها، منزویسازی ایران و جلوگیری از هرگونه تعامل سازنده تبدیل شده است. آنچه در ظاهر یک توافق هستهای بود، در عمل به یک نقشه فشار بدل شد. برجام، مکانیسم ماشه، خروج آمریکا، جنگ ۱۲ روزه و مواضع اخیر اروپا، همگی حلقههایی از یک زنجیرهاند؛ زنجیرهای که هدف نهاییاش، نه حل بحران، بلکه مدیریت آن به نفع قطبهای مسلط است. در این میان، اسرائیل نقشی محوری ایفا کرده: از طراحی فشار تا مهندسی افکار عمومی، از لابیگری در نهادهای بینالمللی تا عملیات روانی و نظامی. مکانیسم ماشه، اگرچه در متن توافق آمده، اما در روح خود، بازتابی از منطق تلآویو است؛ منطقی که امنیت منطقه را قربانی بازدارندگی اسرائیل میکند و ایران را در مدار انزوای تدریجی نگه میدارد.
رسالت /
خراسان /
سید محسن فرجادی
وطن امروز /
محسن حسینپور
سیاست ایران در قبال تلاش اروپا برای فعالسازی مکانیسم ماشه مشخص است. ایران با استناد به مفاد برجام و همینطور قوانین مربوط به توافقنامهها و معاهدههای بینالمللی، فعالسازی مکانیسم ماشه را غیرحقوقی و غیرقانونی میداند. ایران میگوید آنچه تروئیکای اروپا به عنوان عدم انجام تعهدات ایران در برجام مینامد؛ اقدامی است که ایران بر اساس مفاد برجام انجام داده است. طبق بند ۳۶ برجام، ایران به خاطر خروج آمریکا از برجام، عدم انجام تعهدات برجامی آن کشور و همینطور به واسطه عدم اجرای تعهدات ۳ کشور اروپایی، این حق را داشته که تعهدات برجامی خود را کاهش دهد، از این رو ایران دقیقا طبق برجام عمل کرده است، لذا اقدامات ایران مشمول تخلف از اجرای تعهدات برجامی نمیشود.
یک مورد دیگر، استناد به قوانین بینالمللی است. طبق کنوانسیون وین، در معاهدات بینالمللی اگر یک طرف به تعهدات خود در یک معاهده عمل نکند، نمیتواند طرف مقابل را به خاطر عدم انجام تکالیفش در آن معاهده سرزنش کند، لذا ۳ کشور اروپایی که تکالیفشان در برجام را انجام ندادهاند، نمیتوانند به ایران به خاطر کاهش تعهدات برجامیاش خرده بگیرند. مورد سوم از استنادات حقوقی ایران، اشاره به جنگ است. طی جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران، هم این رژیم و هم آمریکا تاسیسات هستهای ایران را بمباران کردند و این تاسیسات بشدت آسیب دید. بنابراین استناد به وضعیت برنامه هستهای ایران، قبل از بمباران از اساس باطل و شبیه جوک است. تعهدات برجامی زمانی موضوعیت مییابد که برنامه هستهای برقرار و تاسیسات هستهای ایران در حال فعالیت باشد. حمله به تاسیسات هستهای، اساسا موضوع مناقشه را از بین برده است، لذا ۳ کشور اروپایی در حال حاضر به چه چیزی استناد میکنند؟ به برنامهای که بمباران شده و در عمل وجود عینی ندارد؟
یکی دیگر از موارد استنادی ایران، مخدوش شدن فرآیند فعالسازی مکانیسم ماشه است. با خروج آمریکا از برجام، کارکرد کمیسیون مشترک برجام مختل شده و همه اعضا در این کمیسیون حضور ندارند، لذا طرح موضوع شکایت، دچار خلأ قانونی است.
اینها برخی موارد است که ایران در مخالفت با فعالسازی مکانیسم ماشه به آنها استناد کرده است. اتفاقا به خاطر همین ادله محکم حقوقی و قانونی است که چین و روسیه نیز با این سیاست ایران همراه شدهاند. نمایندگیهای روسیه و چین با ارسال نامههای جداگانه به شورای امنیت سازمان ملل تصریح کردهاند اقدام اروپاییها برای فعالسازی مکانیسم ماشه، غیرقانونی و خلاف مبانی حقوقی برجام و همینطور قوانین مربوط به معاهدات و توافقنامههای بینالمللی است. اکنون سوال جدی این است: آیا این استنادات قانونی و حقوقی متقن میتواند مانع فعالسازی مکانیسم ماشه شود؟ جواب منفی است.
واقعیت این است که سازوکارهای مربوط به شورای امنیت به گونهای است که تروئیکای اروپا میتواند با فعالسازی اسنپبک، تحریمهای مستند به قطعنامه ۲۲۳۱ را مجددا علیه ایران فعال کند. متاسفانه به دلیل ضعف و اهمال عجیب تیم مذاکرهکننده دولت روحانی در زمان انشای برجام، سازوکار و فرآیند مربوط به بند اسنپبک بهگونهای نوشته و تعیین شده که ۳ کشور اروپایی برای فعالسازی مکانیسم ماشه، نیازی به رایگیری، کسب اجماع در بین اعضای برجام و حتی اعضای شورای امنیت ندارند.
قاعدتا در معاهدات و توافقنامههای بینالمللی، بویژه توافقاتی که شامل چند عضو، آن هم کشورهای مهم دنیاست، فرآیند اشکال به تعهدات یکی از طرفین و همینطور سازوکار بررسی شکایت، باید با رایگیری از همه اعضای توافقنامه و در واقع تایید همه اعضا باشد.
به عبارتی اگر در یک توافقنامه بینالمللی، یکی از طرفین نسبت به اجرای تعهدات طرف دیگر، اعتراض یا شکایت داشته باشد، دیگر اعضای توافق نیز باید درباره این اعتراض نظر بدهند. بویژه اگر این اعتراض و شکایت بخواهد منجر به از بین بردن ماهیت توافق شود، قطعا باید نظر همه اعضای توافق در این باره لحاظ شود. به معنای سادهتر، اگر چند کشور دنیا توافقی را امضا کنند، نباید یک کشور این حق و این امکان را داشته باشد که بدون توجه به نظر سایر اعضای توافق، این توافق را از بین ببرد. وقتی یک توافق با نظر همه طرفها منعقد شده باشد، طبیعی است لغو و انهدام این توافق باید با نظر همه اعضای توافق یا دستکم اکثریت اعضای توافق میسر شود. این اصل بدیهی متاسفانه در بند مربوط به اسنپبک لحاظ نشده است. مفاد این بند به گونهای است که اگر یکی از طرفین ۱+۵، بنا به هر دلیلی بخواهد تحریمهای مستند به قطعنامه ۲۲۳۱ را علیه ایران بازگرداند، یا به عبارت دقیقتر این توافق را منهدم کند، میتواند بدون توجه به نظر دیگر اعضا این کار را انجام دهد.
بنابراین اگر در شرایط فعلی ۳ کشور اروپایی بدون توجه به قوانین و مفاد حقوقی برجام و قوانین بینالمللی، در حال طی کردن فرآیند فعالسازی مکانیسم ماشه هستند، یک دلیل آن، سهلانگاری عجیب تیم مذاکرهکننده برجام در دولت روحانی است. تیم مذاکرهکننده دولت روحانی باید هنگام انشای برجام، برای چنین مواقعی تدابیر حقوقی لازم را میاندیشید و آن را در مفاد برجام لحاظ میکرد. به نظر میرسد منشأ این اشتباه پرهزینه دولت روحانی، با نوع نگاه و نگرش آنها نسبت به طرف غربی و همینطور توافقات و معاهدات بینالمللی مرتبط باشد.
طبیعی است وقتی تیم مذاکرهکننده ایرانی نسبت به غرب و توافقاتی که یک طرف آن کشورهای غربی، یعنی آمریکا و اروپاییها هستند، نگاه واقعبینانه مبتنی بر بیاعتمادی داشته باشد، برای بدعهدی و اصطلاحا دبه کردن طرف غربی تدابیر لازم را اندیشیده و در متن توافقنامه لحاظ میکند. یعنی چون به طرف غربی بیاعتماد است، در متن توافق مواردی را میگنجاند که بدعهدی طرف مقابل یا امکانپذیر نباشد، یا با هزینه همراه باشد و مهمتر از آن، امکان سوءاستفاده آنها از متن توافق را ایجاد نکند.
در نقطه مقابل، وقتی تیم مذاکرهکننده و دولت مذاکرهکننده نسبت به طرف مقابل اعتماد داشته باشد یا دستکم نسبت به توافق و رفتار آمریکا و اروپا در این توافق خوشبین باشد، نتیجه آن میشود که فرانچسکو نامی پیدا میشود و بند موسوم به اسنپبک را در متن برجام میگنجاند که اکنون فلسفه آن برای آقایان مشخص شده است.
ارسال نظرات