13 آبان 1398 - 09:51

چرا سینمای ایران علیه استعمار فیلم نمی‌سازد؟ / روح سرمایه‌داری حاکم بر وزارت ارشاد با سینمای ضداستکباری مخالف است

ساخت فیلم‌های ضداستکباری و سیاسی در دهه ۶۰ و ۷۰ و همینطور افول این نگاه در سینمای سال‌های بعد در کنار ناگفته‌هایی از رئیس وقت فارابی مطالبی است که در مصاحبه با وی می‌خوانیم.
کد خبر : 4302

پایگاه رهنما :

در آستانه ۱۳ آبان روز تسخیر لانه جاسوسی به عنوان یک واقعه ضداستکباری قرار داریم. سینمای ما در تمام سال‌هایی که بر آن گذشته است درباره این حادثه مهم و مسأله استکبار و آمریکا تقریبا یک فیلم مهم بیشتر نساخته است و آن هم «طوفان شن» است. این درحالی است که از یک سو غرب و آمریکا در تمام این سال‌ها در راستای ساخت فیلم‌های ضد اسلامی و ضد ایران فعالیت مستمر داشته است و از سوی دیگر پشتوانه اصلی حمله به ایران در ۸ سال جنگ تحمیلی و تحریم‌ها بوده است. سوال مهمی که از مدیران سینمایی باید کرد این است که چرا این نگاه در تمام سال‌هایی که بر آن مدیریت داشته‌اند رو به افول گذاشته است؟

شاید این سوال را یکی از مدیران فارابی که در زمان ساخت «طوفان شن» مدیریت را بر عهده داشته است پاسخ بگوید. دکتر محمد رجبی بعد از محمدحسین حقیقی و قبل از محمدحسن پزشک تصدی این نهاد مهم سینمایی را بر عهده داشته است. او استاد فلسفه هنر در دانشگاه است و از جمله چهره‌های فرهنگی است که در زمینه‌های مختلف فرهنگی مسئولیت داشته است.

اگر امروز هنرمندی با انقلاب عهد دارد باید خدا را شکر کرد

آقای دکتر رجبی علت اصلی توجه به ساخت فیلم‌های سیاسی و ضداستعماری و ضداستکباری را در سال‌های دهه ۶۰ و ۷۰ چه می‌دانید و اینکه چرا این رویکرد کم‌کم توسط مدیران سینمایی کمرنگ و در اولویت‌های بعدی قرار گرفت.

سیر هنر و ادبیات سیر کلی است که مسیر جامعه را نشان می‌دهد، بنابراین اگر می‌بینیم که سینما آرام آرام از آن وجه ارزشی و ایثارگرایانه و حتی ضد استکباری خودش فاصله می‌گیرد و به سمت دیگری می‌رود که نشان از دنیاگرایی و سرگرمی صرف و حتی خلاف اخلاق می‌رود، این چیز عجیب و جدیدی نیست حتی این موضوع به مطبوعات ما نیز رسوخ کرده است.

حقیقت این است که بعد از انقلاب جامعه ما به‌دلیل سیاست‌گذاری‌هایی که دولت داشت به سمت سرمایه‌داری تمایل پیدا کرد، البته اسم آن را خصوصی سازی گذاشتند، ولی واقعیت این است که حقیقت آن همان سرمایه‌داری است. ما در قانون اساسی در اصل ۴۴ داشتیم که تفسیر برخی از آقایان این بود که جامعه باید به سمت خصوصی سازی حرکت کند. اصل در آنجا این است که امورات اقتصادی توسط دولت باید مدیریت شود بخش دوم امور هم باید به صورت تعاونی دربیاید و باقی‌مانده آن توسط بخش خصوصی انجام شود. اما اتفاقی که افتاد این بود که تعاونی‌ها در حاشیه به اندازه صفر قرار گرفتند و هرچه امکانات دولتی بود مانند امور بنیاد شهید و جانبازان و مستضعفان سابق، شروع به واگذاری به بخش‌های خصوصی شد؛ بگذریم از رانت‌بازی‌ها و به‌ثمن بخس بخشیدن بسیاری از سرمایه‌های آنان.

خوب با این گرایش مادی‌انگارانه و سودآورانه طبعاً فضای ایثار و معنویت کمرنگ می‌شود و باعث می‌شود که این رویکرد در سینما هم به عنوان آینه جامعه و یکی از ارکان فرهنگی راه پیدا کند. همانطور که در کشور‌هایی که در سرمایه‌داری خالص شدند نیز این رویکرد را می‌بینیم. هنر و ادبیات به مثابه آینه‌ای که این روند را منعکس می‌کند طبعا بازگو کننده چنین فضا و جریانی است.

در چنین جامعه‌ای می‌بینیم که اعتیاد، طلاق، فاصله طبقاتی و دیگر مشکلات اجتماعی روبه فزونی می‌گذارد که همگی از خصیصه‌های جامعه سرمایه‌داری در تمام جهان است. در جامعه ما نیز سینما به عنوان یکی از هنر‌ها آینه‌ای است از همین روند نشأت گرفت. ما اگر نقدی بر وضعیت سینما و فیلم‌هایمان داریم همین نقد را باید بر وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خودمان باید داشته باشیم. وقتی که سینمای امروز خودمان را با سینمای ۴۰ سال پیش مقایسه می‌کنیم متوجه این تفاوت‌های فاحش می‌شویم که نشان از پیشگیری نگاه سرمایه‌داری که با مبانی امام و رهبری فاصله داشت است.

«خاتمی» گفت که باید از تمام مسئولیت‌های دولتی استعفا بدهی!

بنابراین اتفاقاً باید گفت که اگر امروز می‌بینیم که هنرمندی چه در سینما و چه در تئاتر و چه در شعر با انقلاب هنوز عهدی دارند و برای ارزش‌های متعالی آن کاری می‌کنند باید خدا را شکر کرد، زیرا روند سرمایه‌داری آنقدر سریع پیش رفته است که خود به خود ما را به اینجا می‌کشاند که در آن شغل و منصب بهتر و بالاتر، خانه بهتر، خودروی بهتر، مدرک بهتر حتی با خریدن آن از کنار پیاده‌رو‌های انقلاب ملاک قرار می‌گیرد.

از چنین وضعیتی که مسئولین اینگونه زندگی می‌کنند نمی‌توان سینمایی را انتظار داشت که در آن ایثار و معنویت دیده شود؛ سینمای آن دوران برای روزگاری بود که مسئولین ساده زیست بودند و ملاک فرهنگ انقلاب بود.

به افرادی پول می‌دادم که هم نیت داشتند و هم حرفه‌ای بودند

فرمایش شما درباره وضعیت جامعه و سرمایه داری که بر جامعه ما عارض شده است صحیح است، ولی مدیر فرهنگی ما نباید سنگر را رها کند و خط فرهنگی که باید آن را ادامه بدهد ترک کند. اما این اتفاق افتاده است و می‌بینیم که مدیران سینمایی ما کمتر برای ارتقای سینمای ارزشی و ملی و راهبردی ما به تولید و سفارش آثار جدی سینما پرداخته‌اند. نظر شما دراین باره چیست؟

پیامبر اکرم می‌فرمایند که "الناس علی دین ملوکهم". مردم پیرو روش و منش مسئولین‌شان هستند. زمانی که عموم مسئولین سیاسی ما در دولت و مجلس به این اعتقاد دارند که باید با منطق خصوصی سازی و سرمایه‌داری کشور را اداره کرد و به قول مرحوم "گل آقا" باید دولت را هم به دست بخش خصوصی و در حقیقت سرمایه‌داری داد، از وزارت ارشادش هم نمی‌توان انتظاری داشت که بتواند در فضای ارزشی و ملی فیلم بسازد. مگر اینکه فردی با انگیزه و نیت خدایی که داشته باشد بتواند در مسیر سینما کاری بکند و امتیازاتی را به فیلم‌هایی که فرهنگ انقلاب را دارند بدهد. فیلم‌هایی که بازگو کننده فرهنگ جهاد به‌معنای عام آن یعنی جهاد مالی، جانی و فرهنگی هستند.

در زمانی که من مدیریت فارابی را به‌عهده داشتم می‌دیدم که افرادی برای ساخت فیلم دفاع مقدسی می‌آیند، ولی من با اینکه می‌دانستم انگیزه و علاقه در آن‌ها وجود دارد به هرکدام از آن عزیزان بودجه و جواز ساخت نمی‌دادم، زیرا تنها انگیزه را کافی نمی‌دانستم و آشنایی و تسلط بر فرم و تکنیک را نیز لازمه کار می‌دانستم. واگر نه نتیجه کار می‌شد پول حرام کردن. اما بعد از من دیدم کار‌هایی که با سفارش‌های زیادی هم وارد بنیاد می‌شد و آخر هم ساخته می‌شد، ولی نتیجه کار اصلا جاذبه و زیبایی لازم را نداشت.

ما ضمن اینکه باید فیلمنامه‌های خوبی داشته باشیم باید آن‌ها را نیز به کارگردان‌های چیره دست بسپاریم تا آن را بسازد. والا به صرف اینکه فلانی ارزشی و حزب‌اللهی و از خودمان است یا حتی ایثارگر است کافی نیست و باید بتواند آنچه را که حاق فیلم و فیلمنامه است بسازد.  

نظارت بر فرهنگ کم‌کم فراموش شد

فیلم طوفان شن هم با سرمایه‌گذاری فارابی ساخته شد؟  

ما در فیلم‌ها و سرمایه‌گذاری آن‌ها ورود می‌کردیم، ولی نه به طور کامل بلکه در سهمی و درصدی از آن. آن موقع خیلی این حرف شنیده می‌شد که فارابی فیلم‌ها را سانسور می‌کند و در فیلمنامه دست می‌برد و اینها. من برای اینکه این مشکلات گریبانگیر نشود در کل سرمایه‌گذاری فیلم  وارد نمی‌شدم بلکه درصدی از سرمایه‌گذاری را به‌عهده می‌گرفتم. ما هم این اختیار را داشتیم به عنوان شریک که در فیلم‌ها ورود کنیم و نظارتی داشته باشیم، ولی خیلی با تفاهم و هم‌نظری بین ما و نویسنده و کارگردان و تهیه‌کننده این تبادل نظر صورت می‌گرفت و نتیجه طوری ساخته می‌شد که هم کارگردان و هم فارابی از آن راضی بود.


مهرجویی به خبرنگار آلمانی گفت: سینما آیینه جامعه است؛ مگر در کشور ما زن و مرد روابطشان عیان و علنی است که ما هم در سینما بیاوریم؟


بعد از دوره مدیریتی من روال کار و ساختار اینگونه شد که فارابی دخالتی در کار نکند و همه چیز را به خانه سینما واگذار کند حتی این اتفاق برای کتاب و مطبوعات افتاد که شورای نظارت بر کتاب و چاپ رها شد و نتیجه آن هم رها شدن مقولات فرهنگی بدون چارچوب شد و جامعه هم به طبع آن دچار همان بی‌چارچوبی و ولنگاری فرهنگی شد.

پول‌هایی که برای کار‌های دیگر صرف شد!

در دوره شما چه فیلم‌هایی با رنگ و تم ضد استکباری و استعماری ساخته شد؟

یکی از فیلم‌های خوبی که غیر از «طوفان شن» ساخته شد فیلم «بازگشت» ساخته «سعید اسدی» بود که درباره بازگشت یکی از مهاجرین به وطن بود. آن موقع تبلیغات زیادی روی مسأله مهاجرت بود و این فیلم در حقیقت خنثی سازی این موضوع بود. فیلم «ستاره‌های خاک» ساخته «عزیز الله حمید نژاد» نیز یکی دیگر از فیلم‌های خوب دفاع مقدسی بود که در آن دوره ساخته شد. ماجرای شهیدی بود که چندسال بعد از دفنش قبرش فروکش کرد، ولی دیدم که جنازه کاملا سالم مانده است. فیلم‌های زیادی بود که الان اسامی آن‌ها را به طور کامل در خاطر ندارم و باید فرصتی داشته باشم تا بتوانم نام‌های آن‌ها را پیدا کنم.

فیلم خوب و مهم دیگر «پوریای ولی» بود که قرار بود توسط آقای "مسعود جعفری جوزانی" ساخته شود که بخش مهمی از پیش تولید کار انجام شد، اما متأسفانه بعد از ما اصلاً به طور کامل فراموش شد. حتی با قزاقستان هم وارد صحبت شدیم و قرارداد‌هایی امضا کردیم. برای این کار هم آقای "مسعود جعفری جوزانی" را دعوت کردیم، زیرا گونه سینمایی آن پهلوانی بود. یا فیلم دیگری بود به نام «یاس‌ها» که درباره ایرانیانی بود که سال‌ها قبل به مجارستان مهاجرت کرده بودند و حتی من به آنجا رفتم و آن‌ها را دیدم.  از آقای «خسرو سینایی» دعوت کردم که برای ساخت فیلمی درباره آنان وارد شود و ایشان هم به آن علاقه نشان داد.

اما در این میان یک فیلم سینمایی خیلی مهم بود با نام «ایرباس» که درباره هواپیمایی بود که آمریکا ساقط کرد. «سعید اسدی» یک فیلمنامه بسیار عالی و موثر نوشته بود. بعد ایشان فیلمنامه را برد پیش مرحوم آقای «هاشمی رفسنجانی» و ایشان هم ضمن آنکه فیلم را بسیار پسندید ۱۰۰۰ دلار کمک کرد برای ساخت فیلم. بعد آقای «ضرغامی» که آن موقع در ارشاد معاونت داشت گفت که باید این پول و فیلمنامه را بدهید به ما و ما خودمان کارگردان می‌آوریم برای انجام این کار. به ایشان گفتم که کارگردان این کار در آمریکا چند فیلم ساخته است و کارش را بلد است و حتی نامش در دایره‌المعارف کارگردانان جهان است. به‌نظرم رسید که می‌خواهند تا این پول را صرف کار دیگری کنند.

من هم به آقای «لاریجانی» گفتم که شما این پول و فیلمنامه را بگیرید و به آقای اسدی کمک کنید تا این فیلم را بسازند که ایشان هم این پول را گرفت و صرف کار دیگری کرد. بعد هم «سعید اسدی» شکایت به رهبری کرد و ایشان هم دستور دادند، ولی انجام نشد بعد که آقای «خاتمی» رئیس جمهور شد به او هم این موضوع را گفت و دستور دارد، ولی باز فایده نکرد. اگر این فیلم ساخته می‌شد می‌توانستیم افکار جهان را سوق بدهیم به سمت مظلومیت ایران و جنایتی که آمریکا کرده است.

یا باز برای کار دیگری که توسط آقای «سینایی» نوشته شده بود که درباره برادر خودش که در آمریکا یک پزشک بود.  او توسط  یک سرباز آمریکایی که از جنگ برگشته و روانی شده به رگبار بسته شده بود، ولی دادگاه به‌جای آنکه وی را محکوم کند  به‌خاطر مسائل سیاسی برادر ایشان را که ویلچری شده بود محکوم می‌کند و تمام هزینه‌های دادگاه را از وی می‌گیرد. ما فیلمنامه این کار را هم به آقای «هاشمی» دادیم و ایشان هم برای این کار پول داد، ولی بعد از مدیریت من متأسفانه تمام این کار‌ها مسکوت ماند و پولی که داده شد صرف انجام کار‌های دیگر شد؛ بنابراین تلاشم این بود که در آن دوره موضوعات مستند ضداستکباری و ضدآمریکایی را تبدیل به فیلم و دراماتیزه کنیم.

کیارستمی و مهرجویی همراه فرهنگ ایرانی-اسلامی بودند

البته همه فیلم‌ها در نوع حماسی نبودند بلکه فیلم‌های زیادی هم بودند که در گونه اجتماعی و فرهنگی و کمدی که در نوع خودشان فرهنگ انقلاب را ترویج می‌کردند، اما با زبان دیگر. به خوبی خاطر است که زمانی که مرحوم آقای «کیارستمی» فیلم «زیر درختان زیتون» را ساخت گفت که من از قصد اسم شخصیت اصلی فیلم را «حسین» گذاشتم که نماد و بیانگر عشق صادق و پاک و حقیقی است. چون من حقیقت عشق پاک را حسینی دیدم. خوب طبعاً فیلم حماسی نبود، ولی خلاف جهت انقلاب هم نبود بلکه همراه آن بود.

یا فیلم «خانه دوست کجاست؟» زمانی که ساخته شد در آلمان نمایش داده شد. من آن موقع در آلمان بودم زمانی که فیلم تمام شد برخی از تماشاگران و منتقدینی که در سالن بودند گفتند که این فیلم مفهوم وفای به‌عهد و شهادت ناب شیعی را نمایش داده است. زیرا در آن پسربچه تعهد دارد که دفترچه دوستش را به او برساند  حتی در این مسیر با وجود سختی‌های زیادی که دارد می‌رود و جان خودش را حتی به خطر می‌اندازد. این ایثار و وفای به‌عهد عنصر تفکر شیعی است. این به من که در آلمان بودم نشان داد که شاید مفهومی در سینمای ما باشد که ما خودمان آن را نبینیم، ولی دیگران که در بیرون هستند آن را ببینند.

یا زمانی که آقای «مهرجویی» به آلمان آمد با او مصاحبه کردند و این مصاحبه هم چاپ شد که چرا در فیلم‌هایتان روابط بین زن و مرد و یا پدر و مادر را عریان و بی‌پرده نمایش نمی‌دهید. ولی ایشان جواب داد که در فرهنگ ما نیست که روابط میان والدین ما در خانه و در مقابل چشمان بچه‌ها به صورت کاملا روشن و عریان باشد؛ و بعد در ادامه گفت که تا به حال یک فریم از فیلم‌های من توقیف نشده است چرا اصرار بر این دارید که بگویید ما در ایران آنقدر سانسور هستیم و روابط زن و مرد را عیان نشان نمی‌دهیم؟ سینما آیینه جامعه است مگر در کشور ما زن و مرد روابطشان عیان و علنی است که ما هم در سینما بیاوریم؛ بنابراین من خود سانسور نیستم بلکه چیزی را دارم بیان می‌کنم که عرف جامعه ما است. البته این مصاحبه چندان عکس‌العملی در کشور نشان نداد، ولی به خوبی از فرهنگ ایرانی و دینی ما دفاع می‌کرد.


کیارستمی گفت: من از قصد اسم شخصیت اصلی فیلم را «حسین» گذاشتم که نماد و بیانگر عشق صادق و پاک و حقیقی است

«باشو غریبه کوچک» هم دینی و هم ملی

یا درباره فیلم «باشو غریبه کوچک» آقای بیضایی زمانی که در آلمان نمایش داده شد گفتند که این فیلم بیانگر ایثارگری مردی در جبهه و جنوب کشور و همسرش در آنسوی ایران است. زنی که از پسر جنگ‌زده دارد پذیرایی می‌کند در حالی که همسرش در حال مبارزه در جبهه است. نکته دیگرش این است که این پسربچه که زبانش عربی است برای اینکه بتواند فارسی صحبت کند از کتاب فارسی کمک می‌گیرد؛ بنابراین نه تنها جنبه ارزشی و دینی داشت بلکه به هویت زبان فارسی نیز پرداخته بود. چیزی که اقوام ایرانی را به هم ربط می‌دهد و از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

ما مشکلاتی را داشتیم از دوران قبل و مسائلی هم داشتیم با افرادی که اساسا با نظام مشکل داشتند و در مطبوعات به هوچی‌گری می‌پرداختند و حتی بعضا هم فکران خودشان را از روی حسادت هم مسخره می‌کردند و به آن‌ها بد و بی‌راه می‌گفتند. خوب سینما فضای رقابت و تجارت و حسادت در آن زیاد دیده می‌شود، ولی ما تلاش کردیم که هرچه هست همه تفکرات و سلیقه‌ها بتوانند در کنار هم در مسیر انقلاب حرکت کنند. یکی از کار‌های دیگری که کردم این بود که گفتم هر فیلمی که ساخته می‌شود باید اسم شخصیت‌های منفی از اسامی مقدسات نباشد. همان زمان هم آقای «حیدریان» مسئول سیما فیلم بود و گفت که این دستور را برای ساخت فیلم و سریال‌های سازمان هم صادر کرد.

اما بعد از آنکه آقای خاتمی انتخاب شد آقای «مسجدجامعی» پیش من آمد و گفت که او گفته است که بنده باید از تمام مناصب دولتی خودم استعفا بدهم. من هم گفتم که من متقاضی این پست نبودم که حالا استعفا بدهم خودشان اگر خواستند من را بردارند. آقای «ضرغامی» هم بلافاصله استعفا داد و رفت و نماینده قوه قضائیه در صداوسیما شد. بعد هم آقای «داد» شدند معاونت سینمایی و آقای پزشک هم شدند رئیس فارابی. آقای «داد» و «درویش» هم به منزل ما آمدند و گفتند که اگر اجازه می‌دهید به فارابی برویم. من هم گفتم بهتر همین است که فارابی توسط سینماگر اداره شود. البته بعدش این مطلب را گفتند که قصد آن دارند تا فاربی را کوچک‌تر کنند و بیشتر یک شرکت تدارکاتی بشود و بیشتر اختیاراتش را به خانه سینما بدهند.  

در هر حال سیاست‌های سینمایی تغییر کرد اگرچه معتقدم که اگر هم تغییر نمی‌کرد روال سیاست‌های کلی دولت آنقدر در حال تغییر به سمت سرمایه‌داری بود که باز به همین وضعیتی که داریم می‌بینیم می‌رسیدیم؛ بنابراین ساخت فیلم با مضمون سیاسی و ضداستکباری زمانی محقق می‌شود که پایه‌های فکری و فرهنگی دولت و سیاست‌گذاری‌های آن به سمت فرهنگ انقلاب و در مسیر آن باشد؛ با فاصله‌گیری از آن مسیر سینمای ضداستکباری ما نیز رونقی نخواهد داشت.
منبع: تسنیم

ارسال نظرات