نیما جاویدی:
نیما جاویدی: هدف و معیارم برای ساخت «سرخپوست» فستیوال و این چیزها نبوده است... چون فستیوالها عموما نشان دادهاند به فیلمهای روز اجتماعی ایران علاقهمند هستند و این فیلم روز نیست.
پایگاه رهنما :
نیما جاویدی متولد ۱۳۵۸ در بجنورد و فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه مازندران است. فعالیت سینماییاش را از سال ۱۳۷۸ با ساختن فیلمهای کوتاه شروع کرده است. جاویدی در سال ۱۳۹۲ فیلم ملبورن را بهعنوان اولین کار بلند داستانیاش جلوی دوربین برد و آن را پس از جشنواره فیلم فجر، به فستیوالهای متعددی در سایر نقاط دنیا فرستاد. تقریبا کسی نبود که با دیدن «ملبورن»، به شباهت عجیب آن با آثار اصغر فرهادی اشاره نکند. اما چنانکه انتظار میرفت، جاویدی این مقایسه را لااقل با همان صراحتی که اکثر افراد میگفتند نپذیرفت. به هرحال با یک فاصله پنج ساله، او اینبار «سرخپوست» را جلوی دوربین برد که فیلمی معمایی و متعلق به فضاهای متروک و فراموششده سینمای ایران است. در گفتوگوی «فرهیختگان» با نیما جاویدی به جنبههای مختلف کار او از لحاظ فنی پرداخته شده است و میشود اکثر صحبتهایی را که در اینجا مطرح شدهاند برای نقد تکوینی فیلم او مفید دانست. لازم است به این نکته اشاره شود که فیلم «کارآگاه» یا «بازرس» که جاویدی در این مصاحبه به آن اشاره میکند، ساخته جوزف لئو منکیهویچ و محصول ۱۹۷۲ است و نباید آن را با فیلمی به همین نام که در ۲۰۰۷ میلادی ساخته شد و یک اثر متوسط رو به پایین بود، اشتباه گرفت.
آقای جاویدی! از «ملبورن» تا «سرخپوست» دو تا جهان متفاوت را تجربه کردید. فاصله زمانی زیادی هم بین این دو کار داشتید. باتوجه به این فاصله چه چیز موجب شد شما از آن فضای روایی به این فضا بیایید؟
واقعیت این است که از ملبورن تا سرخپوست، من هم تغییر کردم و نگاهم عوض شده، اما تاکید میکنم که نقاط مشترک کمی هم ندارند. از نظر کلاسیک بودن و وحدت زمان و مکان با هم نقاط اشتراک زیادی دارند. از نظر آیتم اصلی، اما موافقم که تفاوت هم دارند. البته در این فاصله من درگیر فستیوال و سفرهای بینالمللی و فیلم سینمایی ملبورن بودم و بعد از آن هم یک محدوده زمانی را جهت فرصت مطالعاتی گذاشتم؛ در واقع کارهایی که موجب زمان زیاد با فاصله زیاد شد.
با توجه به دو فیلم «ملبورن» و «سرخپوست»، به نظر میرسد شما به درام در فضای بسته علاقه دارید. آیا این را میپذیرید و آیا شما خاستگاه تئاتری دارید؟
ظاهرا و ناخودآگاه بله، تمایل دارم. قطعا دوست دارم، چراکه از دوران دانشآموزی تئاتر کار میکردم. ضمن اینکه یکی از فیلمهای محبوبم «بازرس» (تولید ۱۹۷۲ به کارگردانی جوزف ال. منکیهویچ) است و اگر بخواهم خودم را روانکاوی کنم، این علاقه وجود دارد، مخصوصا اینکه برای دفعه دوم به نوعی تکرار شد. البته فضای «سرخپوست» فضای بستهای نبود، البته میتوانیم بگوییم که فیلم «سرخپوست» لوکیشن محدود دارد.
بحث وحدتهای سهگانه کلاسیک در هر دو کار شما تکرار میشود. درست است که اینها بستر یکسان هر دو کار هستند، اما در آنها دو جهان متفاوت وجود دارد، قبل از اینکه فیلمنامه را بنویسید، به کدام فیلمهای ژانر زندان علاقه داشتید؟
خیلی دنبال فیلمهای ژانر زندان نبودم، خودم را علاقهمند به سینمای هیچکاک معرفی میکنم که دنبال فیلمهای معمایی در شکل خاصتر است. سالها پیش جسته و گریخته فیلمهایی از ژانر زندان دیده بودم. مثلا در بچگی «فرار به سوی آزادی» را دیدم که پله در آن بازی میکرد و تعدادی اسیرهای جنگی بودند که به بهانه برگزاری مسابقه فوتبال با تیم نگهبانان، نقشه فرار را طراحی میکردند.
البته آن فیلم بیشتر از ژانر زندان، بهعنوان یک فیلم اسپرت تحلیل شده. ولی با توجه به این علاقهای که عنوان کردید، به نظر میرسد برای شما مفاهیم آزادی و رهایی اهمیت و جذابیت دارد.
نمیدانم ممکن است همینطور باشد، اما آن فیلمی بود که خیلی در ذهنم مانده است.
در فیلمهای ایرانی مورد خاصی را مدنظر دارید؟ چراکه در ایران به فیلمسازی میپردازید.
بله، «پرده آخر» را باید نام ببرم که یکی از بهترینهای تاریخ سینمای ایران است. در واقع فیلم واروژ کریم مسیحی ساختار تاثیرگذاری روی من داشت.
هیچکاک را بهعنوان یکی از موارد علاقهتان نام بردید. ساموئل خاچیکیان که هیچکاک ایران لقب گرفته، تاثیری بر شما نداشت؟
خیر. خیلی شانس دیدن فیلمهایش را نداشتم.
با وجود سیاه و سفید بودن کارهای ایشان و رنگی بودن کار شما، نورپردازی و کنتراستها نزدیک به هم بودند. میشود گفت: اینکه شما به دهه ۴۰ و محدوده اطراف آن علاقه داشتید، این فیلم هم جزء نتایج همین علاقه است. دیگر به چه چیزهایی علاقه دارید؟ چراکه دو فیلم شما کاملا متفاوت هستند و نمیتوان خطی بین آنها رسم کرد که نقطه قرار گرفتن فیلم بعدی را حدس زد.
بله حق دارید! من معما را دوست دارم و بین چند فیلم، قطعا آن فیلمی را که ژانر معمایی دارد انتخاب میکنم.
به سینمای آقای فرهادی هم علاقه دارید؟
قطعا دوست دارم، چراکه سینمای ایشان خاص است.
نه، منظورم علاقه کاری شما به آقای فرهادی و کارهای ایشان است. آیا کارهای شما مثلا نوع پیرنگهای شما متاثر از کارهای ایشان است و به نوعی جزء موج «پسافرهادی» قرار میگیرید؟
فکر نمیکنم. در فیلم «ملبورن» هم خیلی این موضوع مطرح بود که به واسطه این قضیه فیلم را به پسافرهادی تبدیل کنند، در حالیکه «ملبورن» تجربه شخصی خودم بود. همان موقع هم بارها گفتم. اعتقاد دارم «ملبورن» و «سرخپوست» فیلمهایی کاملا اصیل هستند و من کار خودم را انجام میدهم و به چنین حرفهایی اهمیت نمیدهم. چهبسا که فیلم در دنیا معرفی شد و بالای ۸۰ فستیوال رفت و ۱۳ جایزه بینالمللی در کمتر از یک سال گرفت و خیلی خوب دیده شد.
آیا فیلم «سرخپوست» هم به این حد میرسد؟
نمیدانم، اصلا قابل پیشبینی نیست؛ یعنی هدف و معیارم برای ساخت «سرخپوست» فستیوال و این چیزها نبوده است، بلکه هدفم ساختن فیلم خوب و جذاب و پرمحتوا بوده که استاندارد باشد و کمنقش. اگر نگاهی روی کاغذ داشته باشیم، اینجور فیلمها خیلی در فستیوالها نرفتهاند، چون فستیوالها عموما نشان دادهاند به فیلمهای روز اجتماعی ایران علاقهمند هستند و این فیلم روز نیست. برای من مخاطب به شکل گسترده، چه در ایران چه در خارج مهم است؛ اینکه بتوانم مخاطب را با فیلم خودم درگیر کنم که هم تاثیر عاطفی و هم اندیشهای روی مخاطب گذاشته باشم.
ممنون، ولی من دقیق متوجه نشدم فیلم بعدی شما در چه فضایی قرار میگیرد؟
باور میکنید خودم هم نمیدانم. البته تا جایی که من میدانم، اکثر فیلمسازها هم همینجوری هستند و این مثل مسیر زندگی میماند. ما به جلو میرویم تا موضوع موردنظر در ذهنمان شکوفا شود و برای انتخاب موضوع و ساختن فیلم، فاکتورهای خیلی زیادی وجود دارد.
فعلا ۲۴ ساعته درگیر اکران هستم و فرصت فکر کردن به اینکه فیلم بعدی چه خواهد بود را ندارم، اما به احتمال زیاد نمیگذارم بین فیلم دوم و سومم فاصله بیفتد.
آیا شغل اصلی شما فیلمسازی است؟
در حال حاضر قطعا شغل اصلی من فیلمسازی است، ولی رشتهام مکانیک سیالات بوده و تقریبا ۱۰ سال پیش در حوزه مهندسی در بازرسی گاز بهعنوان طراح و ناظر تاسیسات به صورت جدی فعال بودم، ولی الان سینما آنقدر وقتم را گرفته که به حوزه مهندسی نمیرسم. هرچند بهطور کامل ارتباطم را با این حوزه قطع نکردهام.
گفتید که یک فرصت مطالعاتی به خودتان دادید. از اندیشه و لایههای زیرین سرگرمی در فیلمتان هم صحبت کردید. آیا اینها به هم ربط دارند؟ یعنی در مدتی که بین دو فیلمتان فاصله افتاد، این مایههای اندیشهای سراغتان آمد؟
لزوما خیر. این فرصت را در زمینههای مختلفی به خودم داده بودم؛ بخشی فیلم دیدن و بخشی کتاب خواندن و بخشهای مختلف دیگر. ولی اینها خیلی از هم منفک نیستند. وقتی داستان خوب تعریف میکنید، اندیشه هم جایگاه خودش را در آن دارد، ضمن اینکه جذاب و سرگرمکننده هم هست. حتما اندیشه وجود دارد، البته که من خودم نمیگویم فلان اندیشه یا موضوع حتما وجود دارد، اعتقاد دارم که خودبهخود و آرامآرام در پروسه نوشتن فیلمنامه وارد داستان میشود.
یعنی الان خودتان در رابطه با وارد شدن موضوع اندیشه چیزی مطرح نمیکنید؟
به هیچوجه این را خودم نمیگویم. در درجه اول برای برقراری ارتباط با مخاطب، داستان را مینویسم و بعد از آن یکسری مسائل هم وجود دارد که مخاطب براساس دیدگاه و شیوه ارتباطش با فیلم میتواند تعبیر خودش را داشته باشد و اینکه بهعنوان فیلمساز بخواهم بگویم که در مورد این موضوع یا آن موضوع میتوانیم صحبت کنیم، علاقهای به این کار ندارم و به نظرم این کار خوب هم نیست.
به نظرم مساله «انتخاب» خیلی در داستان شما مهم و موثر بود؛ یعنی لحظه انتخاب نهایی که افسر پلیس فیلم، نعمت جاهد، انجام میدهد. انتخاب بازیگران را از چه زمانی انجام دادید؟
بعد از اتمام فیلمنامه انجام میدهم، چراکه اعتقاد دارم روی شخصیتها در نوشتن تاثیر میگذارد.
این انتخاب را خودتان به تنهایی انجام دادید؟
بله. به تنهایی انجام دادم.
آقای نوید محمدزاده با همین شخصیت در ذهن شما بود؟
مطمئن بودم که باید سنش را از حالت عادی ۱۰ تا ۱۲ سال بیشتر کنم و برای هر دو نفر ما ریسک بود و خوشبختانه با انرژی و باانگیزه جلو رفتیم. خود نوید هم خیلی تلاش کرد و انگیزه داشت و درنهایت هم نتیجه خوبی را میبینیم.
آیا فکر میکنید در اکران هم خوب بفروشید؟ پیشبینیتان چیست؟
این سوالی است که من این روزها معمولا از بقیه میپرسم.
آقای فراستی با توجه به اینکه سخت چیزی را میپسندند، از فیلم شما تعریف کردند. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد که ایشان خوششان آمد؟
در عین حال که برای ما سورپرایز بود، ولی تحلیل این موضوع، خیلی عجیب و پیچیده نیست و با توجه به نشانههایی که از قبل از نوع سلیقه آقای فراستی وجود داشت، این احتمال زیاد بود که ایشان از فیلم خوششان بیاید. اصولا آقای فراستی با دوربین روی دست و شلختگی در کار موافق نبوده و سلیقهاش اینطوری نیست و «سرخپوست» اِلمانهای سلیقهای آقای فراستی را داشته است.
با توجه به اینکه آقای فراستی نوستالژی فیلمهای قدیم را دارند، فکر نمیکنید یکی از دلایل رضایت ایشان، همسو بودن این موضوع با چنین طیف سلیقهای بوده است که غیر از آقای فراستی، علاقهمندان دیگری هم دارد؟
از این منظر که فیلمهای کلاسیک و هیچکاک دوست دارند و خودم هم گفتم این حوزه مورد علاقهام است و سینمای هیچکاک را تعقیب میکردم، میتواند نقطهعطفی باشد برای نزدیک بودن سلیقه آقای فراستی با سلیقه من، ولی وقتی در برنامه تلویزیونی، ایشان رضایتشان را از فیلم اعلام کردند، ما هم غافلگیر و خوشحال شدیم.
اگر در برنامه بعدی از کارهای شما نقد کردند، ناراحت نمیشوید؟
خیر، ناراحت نمیشوم، چراکه قرار نیست چه ایشان و چه بقیه، تا آخر عمر از کارهای من خوششان بیاید و سلیقهها در زمانهای مختلف متفاوت است.
بهعنوان کلام پایانی...
با اطمینان به خوانندگان روزنامهتان میگویم که دیدن فیلم «سرخپوست» روی پرده سینما بسیار متفاوت با تماشای آن در مدیومهای دیگر است و تلاش ما برای ساختن فیلم روی پرده سینما بوده است. این فیلم را روی پرده ببینید. جذابیت «سرخپوست» در سینما بهگونهای است که در تلویزیون و پخش خانگی نیست.
ارسال نظرات