۱. دو ماه پس از تولد خلق الساعه دلار جهانگیری طی یادداشتی با عنوان:"این ۴۲۰۰ تومانی لعنتی" در روزنامه خراسان ۲۶ تیرماه ۱۳۹۷ نسبت به گسترش رانتخواری ارزی و واردات بی رویه کالاهای لوکس و عدم تاثیر در کنترل قیمت ها هشدار دادم؛ اما گوش شنوایی نبود!
بنابر گزارشها در سال اول دلار جهانگیری ۱۸ میلیارد دلار ارز به واردات اختصاص یافت. در سال دوم کالاهای مشمول ارز ترجیحی به ۲۵ قلم کاهش یافت و طی ۴ سال حدود ۷۰ میلیارد دلار ترجیحی به واردات تخصیص یافت با وجود این، قیمت بسیاری از کالاها در بازار از جمله کالاهای اساسی و مورد نیاز مردم، دارو و تجهیزات پزشکی که مشمول ارز ترجیحی بودند، افزایش یافت که عملاً نشانه ناکارآمدی این طرح بود.
در سال ۱۴۰۰ ارز ترجیحی با پیشنهاد دولت رئیسی و همکاری مجلس از بودجه ۱۴۰۱ حذف شد و دولت و مقامات دولتی همزمان با حذف ارز ترجیحی اعلام کردند فقط ۴ قلم کالا در این جراحی اقتصادی گران خواهد شد. اما همه کالاها جهش قیمت چند برابری داشت. برای مقابله با گرانی، دلار ۲۸۵۰۰ تومانی فرزین جایگزین دلار ۴۲۰۰ تومانی جهانگیری شد. اما نرخ دلار افسار گسیخت و حتی از ۶۰ هزار تومان نیز عبور کرد. دولت با تمهیداتی آن را در حدود ۵۰ هزار تومان تثبیت کرد. اما کارکرد دلار نیمایی ۲۸۵۰۰ تومانی فرزین با دلار ۴۲۰۰ تومانی جهانگیری متفاوت نبود و رانت خواری و گرانی استمرار یافت. افشای فساد4/3میلیارد دلاری چای دبش که رکورد فساد تاریخ کشور را جابهجا کرده است، یک بار دیگر ناکارآمدی ارز چند نرخی را آشکار کرد. اکنون روشن است که ارز چند نرخی یکی ازآفتهای اقتصادسوز ایران است که جز فساد و رانت نتیجه دیگری بر اقتصاد ایران ندارد.
حال که از یکی از لعنتی های اقتصاد ایران سخن به میان آمد بد نیست از سایر لعنتیهای اقتصاد کشورمان نیز یادی بکنیم:
۲. دومین لعنتی اقتصاد ایران "شرکتهای دولتی" هستند؛ شرکتهایی که حدود ۷۰ درصد بودجه کشور را خارج از شمول دیوان محاسبات میبلعند و به کسی هم پاسخگو نیستند. شرکتهای دولتی منشا رانت، فساد، سفرهای خارجی، استخدام بیرویه نورچشمیهاودر یک کلام "حیاط خلوت جریانهای سیاسی" هستند. شرکتهای دولتی همه شرکتهای وابسته به ارکان کشور و به تعبیری شرکتهای حاکمیتی راشامل می شود.
۳. "اقتصاد ناکارآمد دولتی "سومین بلایی است که بر جان اقتصاد ایران افتاده است. اگرچه گفته میشود ۷۰ درصد اقتصاد ایران در اختیار دولت است ولی با سیاستها و دخالتهای گسترده دولتها درامور بخش خصوصی به جرئت میتوان گفت همه اقتصاد ایران دولتی است. دولتها صرف نظر از گرایش های سیاسی اصولاً در تصدیگری اقتصاد ناکارآمد و شکست خورده هستند. آنها در بهترین وضعیت و کارآمدترین شکل میتوانند سیاستگذاری، برنامهریزی، هدایت و نظارت بر اقتصاد را به خوبی عهدهدار شوند.
۴. لعنتی چهارم "قانون گریزی و مسئولیت ناپذیری" است. مهمترین سند جمهوری اسلامی پس از قانون اساسی سند چشم انداز ۲۰ ساله کشور است که تنها دو سال دیگر از آن باقی است. بر اساس این سند " جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۰۴ کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل"
این که اولین سند چشم انداز جمهوری اسلامی ناکام مانده، واقعیت تلخی است که که از پذیرش آن گریزی نیست، اما تلختر این که هیچ کس مسئولیت آن را بر عهده نمیگیرد. قوانین برنامه چهارم، پنجم و ششم توسعه برای تحقق چشم انداز ۲۰ ساله تصویب شدند اما در خوشبینانهترین وضعیت هر کدام از این برنامهها کمتر از ۲۰ درصد اجرا شده است و هیچ نهاد، سازمان، شخص و دولتی مسئولیت این ناکامیهای بزرگ و راهبردی را بر عهده نمیگیرد.
"قانون گریزی و مسئولیت ناپذیری "در همه بخشهای کشور جریان دارد. همین روزها که تشت رسوایی فساد4/3 میلیارد دلاری چای دبش واژگون شده است یک بار دیگر شاهد بازی "کی بود کی بود من نبودم" هستیم. دولتهای رئیسی و روحانی هر یک دیگری را متهم می کنند. البته رئیس قوه قضاییه اعلام کرده که کمتر از یک درصد این ارز در دولت روحانی تخصیص داده شده است. در هر حال مردم همه فسادها و از جمله این فساد بزرگ را برای دولتها فاکتور نمیکنند بلکه به حساب نظام میگذارند!
جالب این که پایگاه خبری نورنیوز (نزدیک به شورای عالی امنیت ملی) کشف این فساد بزرگ را ناشی از گزارش رقبای چاپ دبش دانسته نه اشراف و نظارت دستگاههای نظارتی! بنابراین هیچ دستگاهی نمیتواند برای کشف این فساد بزرگ برای خود نوشابه باز کند.
۵. و بالاخره لعنتی پنجم اقتصاد ایران"عدم شفافیت" است. عدم شفافیت همه تار و پود اقتصاد کشور را در بر گرفته است. دسترسی به فعالیتهای اقتصادی وثروت افراد به ویژه صاحب منصبان، مقامات و شخصیتهای کشور غیر ممکن است. پایگاه خبری نورنیوز در همان گزارش با عنوان از "چای سیاه" تا"شکر سفید "از ابهامات جدی در واردات شکر سخن گفته است و این تنها مورد از ابهامات اقتصادی کشور نیست.
در فساد دبش دولت اعلام کرده ۶۰ تن از مدیران مرتبط را برکنار(بخوانید جابهجا) کرده است، بدون آنکه میزان نقش و سهم آنها را شفاف سازی کند یا پرونده آنها را به قوه قضاییه بفرستد. نقش آفرینی این تعداد مقام دولتی در این فساد که قطعا بیشتر از اینها هستند، بیانگر "فساد سیستماتیک "در اقتصاد ایران است و در فساد سیستماتیک باید رد پای شخصیتها، صاحب منصبان یا آقازادهها، دامادها، برادرزاده ها، خواهر زاده ها و سایر بستگان آنها را جستوجو کرد.
دکتر قالیباف در ۲۸ آذر ۱۳۹۸ گفت: "ما یک ائتلاف سیاسی نیستیم، ما یک خیزش هستیم برای نجات اقتصاد کشور. ما یک خیزش هستیم برای جلوگیری از فقیرتر شدن مردم. ما یک خیزش هستیم برای این که مردم بیشتر تحقیر نشوند. ما به دنبال یک تغییر جدی و اساسی هستیم، به دنبال تغییری که به جای وعده دادن به سمت عمل کردن برویم. "
انتظار میرود مجلس و دولت برآمده از این خیزش هرچه سریعتر برای دفع شر این پنج لعنتی اقتصاد کشور تدبیری اساسی، موثر وسریع بیندیشند؛ چراکه ناگهان خیلی زود دیر می شود!
آموزشوپرورش جای آزمون و خطا نیست
مهسا گربندی
ادعاهای وزیر آموزشوپرورش برای ارتقای کیفیت و برقراری عدالت آموزشی مصداق بارز سنگ بزرگ است که شاید هیچگاه زده نشود. نه اینکه او از روز نخست هیچ گام مثبتی برنداشته باشد، نه، اما چنان در طرحها و برنامههای خود غرق شده که ممکن است واقعیت را آنطور که هست، نبیند.
وزیر آموزشوپرورش اذعان دارد پیشتر طرحهایی از سوی وزرای قبلی ریخته شده و اقداماتی نیز صورت گرفته، اما اثربخشی کافی را نداشته است. نمیتوان از این مهم گذشت که اکثر این طرحها، مرحله آزمون و خطا را طی نکرده بودند، پس این زنگ هشداری برای آقای وزیر است که اگر او نیز همه جوانب طرحهایش را نسنجد، نه تنها باری از مشکلات را کم نخواهد کرد بلکه مانند سابق به بار مشکلات افزوده خواهد شد.
شش وزیر آموزشوپرورش در طول ۱۰ سال تغییر کردهاند؛ هر وزیر آمد و برنامههایی را نوشت و طرحهایی هم داد، اما عمده این طرحها یکی پس از دیگری نشان داد، چارهساز نبودهاند؛ طرحهایی که نه تنها دردی را دوا نکردند بلکه هر کدام به پیکر نحیف آموزشوپرورش ضربه زدند و روزبهروز آن را ضعیف و ضعیفتر کردند، اما مگر نه اینکه آموزشوپرورش از مهمترین وزارتخانههای کشور است و باید بیشتر به آن توجه شود؟
طی سالیان متمادی اکثر مسئولان نظام آموزشی در حرف به دنبال عدالت آموزشی بودند، اما وقتی که کار به مرحله عملیاتیشدن رسید، به مسیر بیراههای رفتند که در آن هیچ جایی برای توجه به مسئله آموزش و تربیت کودکان مناطق ضعیف جامعه نبود، در نتیجه شکاف آموزشی بیشتر و بیشتر شد. در آخر هم کار به جایی رسید که تنها در یکی از کلاسهای دانشگاه تهران ۲۱ نفر از ۲۶ دانشجوی دوره کارشناسی از مدارس خاص بودند و اینها فاجعه نظام آموزشی را به تلخترین شکل ممکن به رخ کشید.
بیتردید وزیر آموزشوپرورش باید بر اساس تحقیقات میدانی و مشکلات موجود که سالهاست مدرسه، مدیر، معلم، دانشآموز و خانوادهها را درگیر کرده اقدام کند، چراکه آنها بهتر از هر کسی از چالشهای موجود در نظام آموزشی باخبرند. طی سالیان متمادی هرگز از معلمان برای تدوین سیاستهای آموزشی، استفاده و نظرخواهی نشد. آقایان هرگز از معلمان نپرسیدهاند که چه کموکاستیهایی در کلاس درس، مدرسه، منطقه و حتی شهرشان دارند. اصلاً مگر اینها برایشان اهمیتی داشته است؟
برنامهها و طرحهایی که آقای وزیر به آن اشاره میکند، رؤیایی به نظر میرسد. نمیتوان برای ساخت یک مدرسه مجهز چند طبقه در روستای دورافتاده با محصلان انگشتشمار وعده داد، چراکه نه فقط ساخت آن داستان متفاوتی دارد که هیچ کاراییای هم نخواهد داشت؛ وقتی که کار روستا با یک یا دو کلاس راه میافتد، دیگر چه نیازی به ساختمانی چند طبقه است، ساختمانی که طبقات آن بلااستفاده بماند تأثیری در ارتقای سطح کیفی دانشآموزان ندارد، بنابراین آنچه گفته میشود خوب است، اما آیا همان اندازه که خوب است، عملیاتی هم است؟ آیا همانطور که انتظار میرود، نتیجه هم میدهد؟
داعش و رژیم صهیونیستی دو روی سکه جنایت
حسن هانی زاده
رژیم صهیونیستی بیش از دو ماه است که با استفاده از کمکهای نظامی، تسلیحاتی و مالی آمریکا و کشورهای اروپایی جنایات بیشماری علیه مردم غزه مرتکب شده است. متاسفانه هم سازمان ملل و هم نهادهای بینالمللی، ناتوانی خود را در رابطه با جنایات رژیم صهیونیستی و اجرای آتشبس پایدار در غزه نشان دادند.
از سوی دیگر آمریکا باتوجه به اینکه تلاش دارد معادله را به نفع رژیم اشغالگر قدس تغییر دهد در طول ۶۰ روز انواع کمکهای تسلیحاتی را در اختیار تلآویو قرار داده و همین حمایتها باعث تشویق رژیم صهیونیستی شده تا به جنایات خود علیه مردم غزه و فلسطینیها ادامه دهد. از این رو آمریکا و رژیم صهیونیستی از رهگذر طولانی کردن جنگ در غزه و بمباران مردم بیدفاع فلسطین، درپی آن هستند تا حماس و نیروهای جهادی اسلامی را وادار به تسلیم و خلعسلاح کنند. این مسأله ممکن است به کشتار بیش از پیش مردم غزه و بهخصوص غیرنظامیان و کودکان منجر شود. انگیزه اصلی رژیم اشغالگر صهیونیستی آن است با دستیابی به یک پیروزی سریع در غزه، شرایط را بهگونهای رقم بزند تا شکست اطلاعاتی، نظامی و میدانی خود را در جریان عملیات طوفانالاقصی دگرگون کند و به گمان رسیدن به اهداف جنایتکارانهاش، غزه را از نقشه جغرافیایی اراضی اشغال محو کند. خیالی که البته تحقق آن ممکن نیست؛ چون باتوجه به روحیه مقاومت مردم فلسطین که همچنان خود را در کنار جهاد اسلامی و حماس میدانند به نظر میرسد که ایستادگیها همچنان ادامه دارد و رژیم صهیونیستی نخواهد توانست تا معادله را به نفع خود، منافع غرب و آمریکا تغییر دهد. جنگ غزه یک روی دیگری هم دارد و آن هم شدت جنایات جنگی در جریان بمباران مردم بیدفاع فلسطین است. جنایاتی که حتی وحشیگریهای داعش هم در برابر آن در نظر افکار عمومی ناچیز مینمایاند. داعش زمانی که در اوج فعالیت خود قرار داشت، اقداماتی را علیه مردم عراق و سوریه و دیگر مناطق انجام داد و به عنوان یک سازمان تروریستی در کشتار مردم بیدفاع نقش داشت، اما در واقع رژیم صهیونیستی مرتکب جنایات جنگی شده؛ بیش از ۲۰ هزار نفر از مردم غزه به شهادت رسیدند، ۳۸ هزار نفر مجروح شدند و تمام زیرساختهای شهر غزه نابوده شده است. داعشیها در گذشته چنین رفتاری از خود نشان دادند، اما در مقایسه بین این سازمان تروریستی و رژیم اشغالگر قدس باید گفت صهیونیستها که از حمایت آمریکا و غرب برخوردار هستند، تمام توان خود را برای بالا بردن میزان کشتهها در بین فلسطینیها بهکار برده و به هیچیک از کنوانسیونهای بینالمللی و منشورات سازمان ملل متحد در رابطه با رعایت حقوق کودکان و زنان و همچنین موازین حقوقبشری عمل نکردهاند. درواقع باید گفت که این جنایات کاری مشترک از رژیم صهیونیستی، آمریکا و غرب است. باتوجه به واقعیتهای موجود در صحنه جنگ غزه، باید گفت که رژیم صهیونیستی حتی بدتر از گروهکهای تروریستی عمل میکند و به صورت عمدی در کشتار کودکان و زنان ایفای نقش میکند.
نبرد هوایی؛ مأموریت جدید پهپادهای ایرانی
مهدی بختیاری
طی روزهای اخیر تعداد انبوهی از پهپادهای جت «کرار» مجهز به سامانه موشکی «مجید» تحویل یگانهای مختلف پدافند هوایی ارتش شد. این پهپادها با تجهیز به موشک مجید میتوانند علاوه بر انجام عملیات ضداهداف زمینی ـ که در گذشته محقق شده بود ـ در نبردهای هوایی نیز شرکت کنند.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تحت شدیدترین تحریمهای بینالمللی قرار داشته و در این میان، حوزه نظامی ـ بویژه هوایی ـ بیشترین بار را تحمل کرده است.
ناوگان هوایی ایران با عمر زیاد، نیازمند یک نوسازی گسترده و ارتقای پرندههاست و در طول این سالها نیز سعی شده است در کنار تلاش برای خرید تجهیزات جدید (که به نظر میرسد بعد از مدتها، در مراحل نهایی خود قرار دارد) با تقویت دیگر حوزهها نظیر پهپاد و موشک، تا حدی برخی از این کمبودها جبران شود.
اینکه اساسا چقدر پهپاد و موشک میتواند خلأ جنگندههای با سرنشین را جبران کند، موضوع این یادداشت نیست ولی بدون تردید در نبردهای امروز دنیا (همانطور که موارد بسیاری را در جنگهای اخیر نظیر جنگ روسیه و اوکراین شاهد بودیم) پهپاد نقش موثر و تعیینکنندهای دارد. کشورمان از اواسط سالهای دفاعمقدس یعنی از 4 دهه پیش، تمرکز زیادی بر هواپیماهای بدون سرنشین داشت که این تمرکز اگر چه در مقطعی کمرنگ شد اما در سالهای اخیر به نظر میرسد پهپاد آنقدر در ایران رشد داشته که در کنار حوزه موشکی، ۲ بازوی مهم دکترین دفاعی کشورمان محسوب میشوند.
انواع پهپادها در کلاسهای مختلف با ماموریتهای رزمی و شناسایی در یگانهای مختلف نیروهای مسلح وجود دارد اما پروژه «رسول» (تجهیز کرار به موشک هوا به هوای مجید) یک گام جدید برای افزایش دایره عملیاتی پهپادها در نبرد هوایی است که به واسطه آن، با بهرهگیری از پهپادهای ارتقایافته به موشک هوا به هوای بومی، توانایی ردگیری و درگیری علیه هرگونه پرنده و اهداف متخاصم در برد عملیاتی حاصل شده است. پهپاد کرار نخستین پهپاد ایرانی با موتور جت است که تا امروز به انواع تسلیحات رزم زمینی و هوایی مجهز شده و یکی از مهمترین محصولات حوزه پدافندی نیز محسوب میشود.
الحاق گروههای پروازی پهپاد «کرار» به سازمان رزم نیروی پدافند هوایی ارتش یک ویژگی مهم دیگر هم دارد و آن ارزانسازی دفاع هوایی است. طی سالهای اخیر نیروهای مسلح در بخشهای مختلف و بویژه پدافند هوایی، توان ویژهای را برای خودکفایی در این حوزه صرف کردهاند؛ رویکردی که تقویت توان پهپادی و همچنین «طرح رسول» از دستاوردهای آن محسوب میشود.
موشک پدافندی «مجید» که روی پهپادهای «کرار» نصب شده و در قالب گروههای پهپادی، توان رزم پدافند هوایی کشور را وارد مرحله نوینی کرده، دارای قابلیتهای مهمی است که میتواند به ۲ صورت حرارتی و تصویری هدف را در برد 8 کیلومتری ردگیری و دنبال کند.
این موضوع در حقیقت مفهوم جدیدی از پدافند هوایی با عنوان «پدافند هوایی هواپایه بدون سرنشین» را دربرمیگیرد و میتواند یک رشد جدی در افزایش توان بازدارندگی باشد.
سرمایهگذاری ایران بر حوزه پهپادی، البته به شدت از سوی کشورهای غرب نیز تحت رصد قرار دارد. اذعان فرمانده اسبق سنتکام بر کارآمدی پهپادهای ایرانی و همچنین تجهیز متحدان جمهوری اسلامی در منطقه به این پرندهها، در عمل، نیروهای فرامنطقهای و متحدانشان در جنوب و غرب آسیا را با چالشهای جدی روبهرو کرده و برای همین است که کشورهای غرب بویژه آمریکاییها بهشدت به دنبال متوقف کردن مسیر رشد پرندههای بدون سرنشین ایران هستند.
با این حال به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران نه تنها در طراحی و ساخت و بهکارگیری این تجهیزات مصمم است بلکه یکی از مهمترین محصولات در سبد صادرات نظامی خود را هم همین پهپادها تعریف کرده است.
راهاندازی خط تولید پهپاد در برخی کشورها و صادرات این محصولات به کشورهای دیگر، نشاندهنده عزم ایران در توسعه توان پهپادی خود است. با دستیابی به توان رزم هوایی در پهپادهای ایرانی ـ که جت کرار و موشک مجید نخستین نمونه آن هستند ـ باید منتظر ماند تا دیگر پهپادها نیز در آینده نزدیک به تسلیحات مشابه مجهز شوند؛ اقدامی که برنامه پدافند هوایی ایران را که به فرموده فرمانده معزز کل قوا در اولویت قرار دارد، چند پله جلوتر خواهد برد
وتوی حقوق بشر
جواد شاملو
«نوشتن علیه فراموشی، ایستادگی در برابر قدرت است». این جملهای است از میلان کوندرا، نویسنده اهل جمهوری چک. او بنابراین جمله سلاح زورگویان را فراموشی میداند. اگر مردم هیچگاه ظلم ظالمان را فراموش نمیکردند بقای قدرتمندان ظالم ممکن نبود. مثلا هرچقدر هم جنایت هیروشیما و ناکازاکی سهمگین و غیرقابلباور باشد، باید پذیرفت امروز بعد از گذشت هشتاد سال از آن رفتهرفته فراموششده است. به این معنا که وقتی میگوییم آمریکا، همه به یاد زغال شدن این دو شهر نمیافتند. مردم به آرامی یادشان میرود ایالاتمتحده حتی یکبار هم بابت این جنایت، تن به یک ابراز تأسف ساده نداد. در سال ۹۸ و در اولین روزهای سال ۲۰۲۰ میلادی، آمریکا خودروی یک مقام رسمی ایران را در خاک عراق موشکباران کرد و باافتخار گفت: «من زدم!». یعنی به شدیدترین نوع ممکن و بدون آنکه جنگی در جریان باشد به دو کشور حمله کرد و سپس پرچم پیروزی را بالا برد. این روحیه گنگستری و قلدرمآب در جهان امروز که ظاهری انسانگرا و خشونتگریز دارد چگونه ممکن است؟ با نیروی فراموشی. نیرویی که خصوصا در جهان امروز قدرتمندتر شده است چراکه بمباران اخبار و اطلاعات باعث میشود ما آگاهی مستمر و زنجیروار خود را از دست بدهیم و شناختمان از جهان یک شناخت گسسته و منقطع و وابسته به امروز باشد.
بهبیاندیگر، ما اصلا نباید از اینکه ایالاتمتحده، آتشبس انسان دوستانه در غزه را وتو کرد متعجب شویم؛ بلکه برعکس این اتفاق جای تعجب فراوان داشت. آمریکا چه زمانی در تاریخ خود از جنگ جلوگیری کرده که این دومین بارش باشد؟ آمریکا از جنگ در اوکراین جلوگیری کرد؟ عراق را راحت گذاشت یا افغانستان را؟ مهمترین جنبشهای ضدجنگ تاریخ معاصر جهان در آمریکا و علیه دولت آمریکا شکل گرفته است. پایان دادن جنگهای گوناگون در اقصی نقاط جهان، وعدهای بوده که نامزدهای انتخاباتهای ریاست جمهوری این کشور با آن رأی جمع میکردند.
اگر ما امروز تعجب میکنیم که چرا یکی از مهمترین داعیهداران حقوق بشر در جهان به آسودگی قطعنامهای که خواهان آتشبسی حداقلی و انساندوستانه است را وتو میکند، در دام فراموشی و شناخت منقطع گرفتارشدهایم. هر جا و هرزمانی که بین دو گروه متخاصم جنگی در گرفت، آمریکا آن را به خودش ربط داد و به آن وارد شد و ابعاد آن را خونینتر کرد. حال که جنگ بر سر پاره تن این کشور، یعنی رژیم غاصب صهیونیستی است. چگونه آمریکا حکم به پایان این جنگ بدهد؟ التهاب در غرب آسیا راهبرد ایالات متحده است و اساسا یکی از مجریان این راهبرد خود رژیم غاصب.
نماینده ایالاتمتحده در شورای امنیت علت این مخالفت را اینگونه بیان کرده است: «چنین اقدامی بذر جنگ بعدی را میکارد». نگاه آمریکا به جنگ همینقدر غیرانسانی و کارکردگرایانه است. قصابی هزاران کودک و زن و غیرنظامی تنها به این دلیل که جنگ دیگری شکل نگیرد؟ این چه منطق متناقضی است؟ جنگ بد است چون در آن انسانها میمیرند؛ حال شما وحشیانه قتل عام کنید تا جنگ دیگری درنگیرد و انسانهای دیگری نمیرند؟ این جمله که شوخی است؛ اما همین شوخی هم چند نکته را روشن میکند.
اول اینکه حتی آمریکای بشردوست هم میپذیرد که گاهی برای پایان جنگ باید جنگید و منطق مطلقا ضدجنگ، با عقل سلیم مخالف است.
دوم اینکه اعتراف میکند مقاومت فلسطین با این حملات افسارگسیخته پا پس نمیکشد و از فردای آتشبس سایه تهدید طوفانالاقصیای دیگر بر سر اراضی اشغالی سنگینی میکند.
سوم اینکه میپذیرد پیروزی در این جنگ برای رژِیم صهیونیستی ضرورتی حیاتی دارد و شکست در این جنگ، بقای این رژیم را هرچه بیشتر از گذشته تهدید میکند.
وتوی این قطعنامه شورای امنیت، وتوی انسانیت بود و باعث شد پرده فراموشی از پیش چشم افکار عمومی جهان کنار برود و یک بار دیگر آمریکای بدون روتوش را با چشم غیرمسلح ببینند. این اقدامات است که ثابت میکند مرگ بر آمریکا، همان مرگ بر جنگ و مرگ بر مرگ است
ارسال نظرات