در جنگ غزه هر چه جلوتر میرویم، بیشتر با عملیات روانی رژیم صهیونیستی مواجه میشویم تا جایی که با دو تصویر کاملاً متفاوت در صحنه عملیات و در صحنه بیانیهها روبهرو هستیم. البته میدانیم که بهطور کلی جنگ ترکیب عملیات نظامی و عملیات روانی است و هر دشمنی تلاش میکند با انجام یک سلسله اقدامات، ذهن حریف خود را به سمتی سوق داده و با هزینه کمتر بر آن غالب گردد و نیز یکی از شگردهای دشمن برای پوشاندن نقاط ضعف خود و ممانعت از استفاده حریف از آن بهرهگیری از عملیات روانی است. جنگ غزه نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما تکیه به عملیات روانی در این جنگ فراتر از این حدود میباشد. رژیم صهیونیستی در حالی که طی 70 روز نتوانسته برای استرداد آنچه در 15 مهر از دست داده، راهی پیدا کند، تصویری از خود ارائه میدهد که گویا کار را به اتمام رسانده است! در این خصوص گفتنی است:
1- رژیم صهیونیستی وانمود میکند میتواند از طریق پمپاژ آب، تونلهای مقاومت را از بین برده و به نیروها، انبارهای تسلیحاتی و سازمان مقاومت دست پیدا کند. بعد چند تصویر از لولههایی که یک سر آن در مدیترانه است را نشان داده، از آن به عنوان آغاز عملیات تخریب تونلها یاد میکند. در این میان از آنجا که اکثر مخاطبان تصور روشنی از موضوع تونلها ندارند، باور میکنند که کار مقاومت ساخته است و این در حالی است که بیش از 20 سال است تونلها برای مقاومت یک سلاح راهبردی و برای رژیم یک خطر اساسی میباشند و اسرائیل اگر میتوانست و راهی به این آسانی در اختیار او وجود داشت، این را طی دو دهه تحمل نمیکرد. از سوی دیگر این تونلها، تونلهای آبیاری نیستند تونلهای نظامیاند که در آن انواعی از تمهیدات فنی از جمله تکنیکهایی برای مقابله با نفوذ آب در نظر گرفته شده است.
2- رژیم صهیونیستی با جار و جنجال و تبلیغات وانمود میکند در حال نزدیک شدن به نقطهای است که حماس ناگزیر است دستهای خود را به علامت تسلیم بالا ببرد. برای اینکه این تاکتیک عملیات روانی جا باز کند، از تکنیک دروغپردازی در حجم شهدای مقاومت استفاده میکند. چرا که در صحنه نبرد برای کسی که در صحنه نیست و اسبابی هم برای ارزیابی در اختیار ندارد، امکان ارزیابی درست و یا غلط بودن ادعایی از این نوع، تقریباً غیرممکن است. رژیم غاصب در مورد آمار کشتههای نظامی خود نیز به تکنیک دروغ متوسل شده و از بیخبری مخاطب عمومی سوءاستفاده کرده و آن را بسیار ناچیز معرفی میکند و گاهی حتی به آن سیر قهقرایی میدهد تا جایی که بعضی به طنز گفتهاند از دیروز تا امروز ده کشته اسرائیلی زنده شده است!
دلیل توسل به دستکاری در مورد کشتههای جنگ غزه این است که برای یهودیان «کشته دادن» یک مسئله غیرقابل اغماض است و اگر مورد کنترل قرار نگیرد، به یک بحران برای رژیم و ارتش تبدیل میشود. رژیم اسرائیل برای مدیریت صحنه، آمار تعداد شهدا را چندین برابر افزایش و آمار تعداد تلفات خود را چندین برابر کاهش میدهد. این در حالی است که ارتش اسرائیل بیش از مقاومت ناگزیر به آشکارسازی نیروهای خود در میدان است و این آشکارسازی سبب افزایش تلفات انسانی و نیز تجهیزات نظامی میگردد. جالب این است که کاهشی نشان دادن روند تلفات ارتش اسرائیل در جنگ غزه در حالی صورت میگیرد که اسرائیل در هفتههای اخیر بر حجم نیروهای زرهی و زرهپوشهای خود در جنگ افزوده و به حدود دو برابر رسانده است. آمار تلفات دشمن در حالی که با یک حساب سرانگشتی رو به افزایش نهاده در آمارهای ارتش اسرائیل رو به کاهش نشان داده میشود.
در همان حال یک وسیله اندازهگیری صحنه، مقاومت غزه و روند اقدامات تهاجمی آن است. اگر آنگونه که رژیم ادعا میکند به مقاومت غزه ضربه اساسی وارد شده است ما باید طی روزهای اخیر شاهد کاهش اقدامات نظامی حماس باشیم و این در حالی است که به اعتراف دشمن روند شلیکهای حماس به سمت مناطق و پایگاههای اسرائیل افزایش دارد و در صحنه نظامی نیز نسبت به مقطع اول جنگ، بین 20 تا 30 درصد به عملیاتهای تهاجمی مقاومت در غزه افزوده شده است.
3- یکی دیگر از تکنیکهای عملیات روانی مربوط به دوره درگیری است. ارتش غاصب دو ادعا را کنار هم مطرح میکند؛ یک ادعا این است که مقاومت غزه آسیب اساسی دیده است و ادعای دیگر که نقیض این است، مبتنی بر ادعای تمایل ارتش اسرائیل به ادامه جنگ طی چندین ماه آینده میباشد. خب اگر مقاومت غزه ضعیف شده است، باید دوره جنگ کاهش پیدا کند نه اینکه اسرائیل بگوید، چندین ماه و شاید بیش از یک سال دیگر میجنگیم تا هدف خود که ریشهکن کردن حماس است را محقق گردانیم. این دو ادعا برای چه مطرح میشوند؟ برای اینکه اسرائیل میداند از بمبارانها و حضور سنگین زرهی خود در کوتاهمدت و میانمدت نتیجه نمیگیرد و باید ارتش خود را به امید دستیابی به نتیجه، پای کار نگه دارد و در ضمن به قدرتهای پشتیبان خود بگوید مقداری صبر کنید، کار دارد به نتیجه میرسد.
اما واقعیت این است که در ارتش رژیم، امید به موفقیت رو به پایان است. ارتش اسرائیل با دشمنی که آن را میشناسد درگیر است و میداند که این دشمن برای آرمانهایش میایستد و به هر کاری که لازم باشد دست میزند. بنابراین نتانیاهو با تغییر رنگ تصویر نمیتواند ماهیت آن را برای ارتشی که بارها طعم تلخ شکست از مقاومت فلسطین چشیده، تغییر دهد. این ارتش البته به اجبار میجنگد و گاهی پایش به تئاتر و سکانس پایکوبی هم میرسد اما گوش آن روی غرشهای پیاپی موشکهای ضدتانک مقاومت بسته نیست. نتانیاهو با این ارتش و تئاترهای آن نمیتواند پیروزی را محقق کند اما مایل است به امید پیدا شدن راهی، همه را سرگرم نگه دارد. از اینرو در تعریف یک صحنه دو ادعای متناقض بیان میکند.
مقاومت در غزه اصولاً در زیرزمین و نیز در بین جمعیت است. مهمات آن در زیرزمین و بخش عمدهای از نیروهای عملیاتی آن زیرزمین قرار دارند. این نیروها با تجهیزات خاص مخابراتی به بیرون وصل هستند و به شکار موقعیتها پرداخته و در لحظهای که باید، وارد صحنه میشوند، ضربه خود را میزنند و باز میگردند. اما طرف مقابل در حالی که هیچ اطلاعی از زیرزمین ندارد تا بتواند به آن آسیب بزند، در معرض هجوم مقاومت غزه از پایین و از بالا قرار دارد. کاملاً واضح است که در این صحنه نسبت آسیب چه طرفی بیشتر است.
عملیات روانی اسرائیل گاهی به طور دقیق هماهنگ نمیشود. از این رو میبینیم که مقامات ارتش در یک جا ادعای برتری دارند و در جای دیگر اذعان میکنند مقابله با حماس بسیار دشوار است و به سختی پیش میرود.
4- یکی دیگر از جنبههای عملیات روانی رژیم غاصب این است که خود را «سرپا» معرفی مینماید. بر این اساس مقامات نظامی و امنیتی اسرائیل - در یک روند معکوس - بیش از مقامات سیاسی آن در عرصه رسانهها و اظهارنظرها ظاهر شدهاند. نیروهای نظامی - امنیتی کار را در میدان جنگ انجام میدهند و اگر دستاوردی داشتند، مقامات سیاسی و رسانهای به سخن درمیآیند.
اما در زمانی که دستاورد نظامی وجود ندارد و به این دلیل بخش نظامی تحت فشار بخش سیاسی قرار میگیرد، فرماندهان نظامی برای پر کردن خلأ، به سرگرمسازی مخاطب و برجستهنمایی اقدامات و راهبردهای خود میپردازند. در این صحنه ما شاهد اظهارنظرهای روزانه مقامات نظامی اسرائیل هستیم و رسانههای مختلف با عبارات «گالانت گفت»، «سخنگوی ارتش گفت»، «ایزنکوت گفت» و... هر روز خبر میدهند و «نزدیک شدن به نابودی حماس» به ترجیع بندشان تبدیل شده است. کاملاً واضح است که فرماندهان ارتش در حال پوشاندن ضعفهای مفرط خود در مقابل حماس میباشند و اگر تصویری از پیروزی وجود داشت، آنان را از اظهارنظر و سوگند خوردن به تلمود بینیاز میکرد. ارتش اسرائیل با دو لشکر و دو تیپ ویژه، نزدیک به 70 روز است درگیر سیطره بر 360 کیلومتر مربع میباشد. اگر در این دوران، روزانه تنها پنج کیلومتر مربع یعنی به ازای هر کدام از 14 تیپ درگیر در جنگ غزه، روزانه 357 مترمربع را به تصرف درآورده بود، اینک کل این منطقه در تصرف آن قرار داشت اما در طول 70 روز و با بهرهگیری از 14 یگان نظامی یعنی 14 تیپ و با وجود استفاده شدید از بمبافکنها کمتر از 100 کیلومترمربع از کل حجم غزه را صحنه تاخت و تاز کرده و بر یک کیلومتر آن هم تسلط ندارد و در همه جا در حال ضربه خوردن میباشد.
این ارتش علیرغم گذشت 70 روز که طولانیترین جنگ رژیم
از 1330/ 1950 تاکنون میباشد، بهطور مطلق با ناکامی مواجه بوده است. فرماندهان ارتش برای آنکه این حقارت به چشم نیاید از یکسو هر روز وعده فردا میدهند و از سوی دیگر خود را در کانون فرمول حل مسئله معرفی مینمایند. ارتش در حالی که نتانیاهو را برای به نتیجه رساندن راهحل سیاسی تحت فشار قرار داده و بر این اساس رئیس موساد در دوحه خیمه زده است، وانمود میکند آتشبس را تنها با تحقق آزادی اسرا قبول خواهد کرد. بر این اساس صفحات رسانهها پرشده از عباراتی نظیر «گالانت گفت هیچ آتشبسی بدون آزادی اسرا برقرار نخواهد شد».
اینها را ارتش برای سرپا دیده شدن نیاز دارد اما واقعیت این است که ابتکار عمل دست حماس است و حماس رژیم اسرائیل را وادار به توقف جنگ خواهد کرد. شاید در هفتههای اول، ارتش اسرائیل گمان میکرد تابآوری مقاومت و مردم غزه چند هفته بیشتر نخواهد بود اما حالا که از چند ماه عبور کرده، دریافته است که در محاسبه اندازه تابآوری غزه دچار خطای راهبردی شده است. هزینههای این خطای راهبردی با انجام عملیات روانی قابل تخفیف نیست. مقاومت میتواند هرطور بخواهد صحنه جنگ را مدیریت کند و لذا میتواند مدت مدیدی مقاومت نماید اما آیا جامعه چندپارچه اسرائیلی هم قادر به ماندن در دالان تاریک و دهشتزا در زمانی نامعلوم هست؟
سعدالله زارعی
اگرچه امروز دریاچه ارومیه «آب» ندارد، اما بیش از دو دهه است که برای بسیاری «نان» داشته و در کمال تأسف هزاران میلیارد تومان از بودجه و بیتالمال کشور در بستر پر از نمک و املاح آن هدر رفته است.
از دهه ۷۰ مسئولان از طرحها و برنامههایی حرف میزنند که با چند هزار میلیارد تومان اعتبار برای احیای دریاچه ارومیه شروع میشود و پایان باز آنها به وخیمتر شدن حال و روز این اکوسیستم میرسد.
بعد از طرحهایی که ستاد ملی احیای دریاچه ارومیه طی دو سال اخیر اعلام کرد و برخی از آنها نیز عملیاتی شد، حالا تصاویر ماهوارهای نشان میدهند وضعیت دریاچه اصلاً خوب نیست و شاید با گرم شدن هوا، دیگر گریزی از خشک شدن صددرصدی آن نباشد.
یعنی، دور نیست روزی که طوفانهای نمکی چشمهای بسته را به سوی واقعیتها باز کنند و اینبار دریاچه نمک انتقامش را از انسانهایی بگیرد که با بیمبالاتی باعث مرگ آن شدند.
به استناد آخرین تصاویر ماهوارهای از دریاچه ارومیه در یک سال اخیر حدود ۸۰ درصد از ۸۷۸ کیلومتر مربع آب باقیمانده در آن هم خشک شده و حالا کلاً ۴ درصد از سطح آب یعنی حدود ۱۷۰کیلومتر مربع باقی مانده است. به گفته کارشناسان این اتفاق برای دریاچه عظیمی مثل ارومیه به منزله مرگ قطعی است.ای کاش حداقل مسئولانی که هر ماه از احیای دریاچه سخن گفته و هزاران میلیارد تومان از سرمایه ملی را بدون هیچ خروجی مثبتی هدر دادهاند مقابل افکار عمومی و دادگاه پاسخگو میشدند. همین چند وقت پیش بود که یکی از آقایان مدعی شد «دریاچه ارومیه خشک نشده و شایعاتی که در خصوص خشک شدن کامل آن منتشر شده است، صحت ندارد...»
این حرفها حدود سه ماه پیش عنوان شد و در آن روز حجم آب دریاچه یک میلیارد و ۳۶۰ میلیون مترمکعب اعلام شده بود. این رقم در مقایسه با سالهای قبلتر، مهر تأییدی بر زنده شدن دریاچه بود، چون در سال ۱۳۹۴ این عدد یک میلیارد مترمکعب بود و حالا ارتفاع آب حدود ۹سانتیمتر بیشتر از سال ۱۳۹۴ را نشان میدهد.
وقتی مسئولی میگوید «در مهرماه سال ۱۳۹۴ تراز دریاچه ارومیه ۰۴/۱۲۷۰ بوده، اما اکنون این عدد به ۱۸/۱۲۷۰ رسیده که نشاندهنده افزایش است... و امروز مساحت دریاچه ارومیه هزار کیلومتر است، در حالی که این عدد در سال ۱۳۹۴ حدود ۷۰۰ کیلومتر بوده است.» یا کارشناسانه صحبت نمیکند یا اطلاعات غلط میدهد.
در کمال تأسف حال و روز دریاچه نشان میدهد آنچه طی سالهای اخیر بیش از هر کار دیگری انجام گرفته «اطلاعات غیردقیق مسئولان به جامعه بوده است.» بدتر اینکه هر کس انگشت اتهام را به سمت دیگری نشانه میرود و همین هم یعنی فرار از مسئولیت و پاسخگو نبودن در مقابل عملکردهای اشتباه.
امروز جایگاه ستاد احیای دریاچه ارومیه به شدت تنزل یافته است و محول کردن آن به استانداری آذربایجان غربی نشان دهنده اهمیت نداشتن موضوع برای مسئولان است.
وقتی از وضعیت این دریاچه تنها به عنوان یک مشکل زیست محیطی یاد میشود، میتوان باور کرد که رسیدگی به وضعیت آن جزو اولویتها نیست.
نگرش به دریاچه ارومیه مانند این است که عزیزی با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند و ما از حقیقت فرار میکنیم.
جالب است به جای رساندن آب به دریاچه، این روزها نمکهای آن را بار میکنند و میبرند که همین کار هم میتواند بیماریهای زیادی را به همراه داشته باشد.
سؤال اصلی این است که اعتبارات ستاد احیای دریاچه ارومیه کجا رفت؟ تصفیه آب فاضلاب شهرستانهای تبریز، ارومیه و دیگر شهرستانهای حاشیه دریاچه ارومیه که در مراحل پایانی است، اصلاح الگوی مصرف آب در بخش کشاورزی و جلوگیری از حفر چاههای غیر مجاز از عواملی هستند که میتوانند به احیای دریاچه ارومیه کمک کنند، اما اجرا و عملیاتی کردن آنها هم آنقدر کند پیش میرود که به «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» تبدیل خواهند شد.
حدود ۱۵ سال است راههای مختلفی برای احیای دریاچه مطرح شده، اما هنوز به نتیجه نرسیدهاند و این اواخر بیش از ۵۰ نفر از نمایندگان با رئیسجمهور و دفتر مقام معظم رهبری مکاتباتی انجام داده و بر اساس آن درخواست کردهاند نسبت به انتقال آب از دریای خزر و رودخانه وان ترکیه به دریاچه ارومیه اقدام شود.
اما آیا این کارها ثمری خواهند داشت یا ادامه همان بازیهای تلف کردن وقت و سرمایههای کشور است و دیگر هیچ...!
هر چه هست، دریاچه ارومیه هم اکنون در وضعیت زیستمحیطی نامطلوبی قرار گرفته است و نیاز به همت و همراهی همه مسئولان برای رهایی از خشک شدن دارد، اما نزول جایگاه ستاد احیای دریاچه ارومیه و سپرده شدن آن به دست مسئولان محلی نشان از توجه نکردن به این مشکل بزرگ زیست محیطی ملی دارد.
ارسال نظرات