روزنامه کیهان**
امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) 9- تیرماه 1360- در پی فاجعه هفتم تیر پیامی صادر کردند. ایشان در بخشی از این پیام خطاب به دشمن و پادوهای آن در داخل فرمودند:«عيب بزرگ شما و هوادارانتان آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوي آن و نه از ملت مسلمان
و انگيزه فداكاري او اطلاعي داريد...و نميدانيد كه در قاموس شهادت، واژه وحشت وجود ندارد.»
رهبر معظم انقلاب نیز- 7 تیر 1401- در بخشی از فرمایشات خود تاکید کردند:«دشمن نمیتواند بفهمد که در این عالم به غیر از محاسبات سیاسی، محاسبات دیگری هم وجود دارد که همان سنتهای الهی هستند... ملت ایران در سال ۱۳۶۰ با قرار گرفتن در مدار یکی از سنتهای الهی یعنی جهاد و ایستادگی توانست دشمن را ناامید کند. امروز نیز همان قاعده و قانون جاری است و خداوند سال ۱۴۰۱ همان خداوند سال ۱۳۶۰ است و باید تلاش کنیم خود را مصداق سنتهای الهی قرار دهیم تا نتیجه آن پیشرفت و پیروزی باشد.»
در 43 سال اخیر بارها شاهد بودهایم که محاسبات سیاسی دشمن در مقابل سنتهای الهی و قدرت پروردگار، ناتوان و عاجز بوده است. به عبارت دیگر، دستگاه محاسباتی دشمن و در رأس آن آمریکا عمیقا و شدیدا خراب، معیوب و غافل است. به این نمونهها توجه کنید:
1- «جیمی کارتر» رئیسجمهور پیشین آمریکا- 10 دی ماه 1356- در شب کریسمس و در ضیافت شام در کاخ نیاوران تهران در توصیف ایران از عبارت «جزیره ثبات» استفاده کرد و با غرور گفت:
«ایران (تحت حاکمیت رژیم پهلوی) در یکی از پرمخاطرهترین نقاط دنیا، به یک جزیره ثبات(برای منافع آمریکا) تبدیل شده است.»
در آن مقطع محمدرضا پهلوی به واسطه اردشیر زاهدی
(سفیر ایران در آمریکا) از اشخاصی نظیر برادران راکفلر و هنری کیسینجر کمک میگرفت و در کنار آن با نمایندگان کنگره آمریکا نیز رایزنی میکرد. ولیکن با وجود پشتیبانی آمریکا از شاه و با اینکه کارتر در دی ماه 57 «رابرت هایزر» ژنرال 4 ستاره آمریکایی را با اختیارات ویژه برای خاموش کردن نهضت به تهران فرستاد، در نهایت شاه
26 دی 57 با خفت و خواری از کشور فرار کرد و آمریکا نتوانست از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران جلوگیری کند.
2- در اردیبهشتماه 1359 نیروهای آمریکایی- که در ميان آنها کماندوهای کارکشته و افسران رژیم شاه و افراد وابسته به ساواك نيز حضور داشتند- به دستور رئیس جمهور دموکرات آمریکا در عملیاتی نظامی موسوم به «دلتا» در پی آن بودند تا نیروهای خود را در صحرای طبس پیاده کرده و ضمن آزادسازی گروگانهای لانه جاسوسی،
نقاط حساس در تهران را نیز بمباران کنند. اما علیرغم به کارگیری تجهیزات فوقپیشرفته و نیروهای زبده، در نهایت جسدهای سیاه شده و جزغاله شدهشان به آمریکا برگشت.
حضرت امام در آن مقطع با اشاره به این واقعه بسیار مهم، فرمودند: «این چه بود که این ملت ضعیف و بدون تجهیزات نظامى را بر این قدرتها غلبه داد؟ این جز همان است که در صدر اسلام هم یک عده قلیل را بر عدههاى کثیر پیروز کرد... این جز این بود که یک دست غیبى در کار است؟! (چه کسى) این هلیکوپترهاى آقاى کارتر را که مىخواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست،
قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست، این شنها همه مأمورند.
(صحیفه امام، ج 12، ص 379 - 380).»
3- در طول تاریخ معاصر با هر جنگی که به کشورمان تحمیل شد، بخشی از خاک ایران به دست دشمنان افتاد. در این میان تنها جنگی که دشمن نتوانست حتی یک وجب از خاک ایران را بگیرد،
هشت سال دفاع مقدس بود. در جنگ تحمیلی، همه دنیا از ناتو و آمریکا
تا کشورهای بلوک شرق و حکام مرتجع منطقه همگی پشت صدام ایستاده و رژیم بعث را تا بن دندان مسلح کردند. صدام مدعی بود که ظرف یک هفته به تهران رسیده و با اشغال ایران، جنگ را به پایان میرساند. اما به فضل الهی، ملت غیور و مومن ایران به رهبری حکیمانه حضرت امام خمینی(ره) بر دشمن پیروز شد و دنیا را مبهوت کرد.
4- در دهه های گذشته کودتاهای مخملی(انقلابهای رنگی) در چهار کشور یوگسلاوی، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان به اجرا درآمد و مجریان توانستند در تمامی این کشورها حکومت مرکزی را ساقط و دولتهایی دربست در اختیار غرب را روی کار بیاورند.
همین فرمول در سال 88 در ایران پیاده شد. در همین رابطه
«مایکل لدین» از حامیان کودتای مخملی و مشاور پیشین شورای امنیت ملی آمریکا و عضو برجسته مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» و دستیار ویژه «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع پیشین آمریکا در 21خرداد 88 در مصاحبه با «نیویورکتایمز» گفت:«فردا در ایران انتخابات نخواهد بود بلکه
یک انقلاب رنگی کلید میخورد. بر همین اساس پيشنهاد رفراندوم از يكسو و حمايت رسانهاي غرب از سوي ديگر ميتواند مخالفان جمهوري اسلامي ايران را اميدوار كرده و در صحنه نگاه دارد».
همچنین «پاول کریگ رابرتز» سیاستمدار آمریکایی و معاون پیشین وزارت خزانهداری آمریکا، سال 88 در مقالهای با عنوان «آیا اعتراضات ایران، یک انقلاب رنگی هدایت شده دیگر از سوی آمریکاست؟» نوشت: «اعتراضهای تهران نشانههایی از اعتراضات هدایت شده توسط سازمان سیا در گرجستان و اوکراین دارد. باید نابینا باشیم که چنین چیزی را نبینیم.»
بر همین اساس در سال 88 تمامی عناصر معاند و مخالف نظام همانند جنگ احزاب به میدان آمدند و در مقابل ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران ایستادند. در آن سال تمام طراحیهای کودتای مخملی مو به مو در ایران اجرا شد اما در نهایت به سرانجام نرسیده و باز هم به فضل الهی و با تدابیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب و حضور هوشمندانه مردم در صحنه، این نقشه آمریکایی- اسرائیلی- انگلیسی ناکام مانده و نقش بر آب شد.
5- ساعت یک و بیست دقیقه بامداد 13 دی 1398 دولت تروریست و جنایتکار آمریکا در اقدامی بزدلانه، سردار حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند. آمریکا و شرکای واشنگتن در خیالی خام و ابلهانه تصور میکردند که با ترور حاج قاسم، پرونده سردار سلیمانی بسته شده و وی به فراموشی سپرده میشود و محور مقاومت نیز به فاصله کوتاهی از هم پاشیده خواهد شد.
اما هیچکدام از موارد فوق رخ نداد. تشییع دهها میلیونی حاج قاسم و همرزمان وی در شهرهای مختلف کشور، دشمن را مبهوت و آشفته کرد.تشییع میلیونی ابومهدی المهندس در عراق نیز همینطور؛ روزها سپری شد؛ یک هفته، یک ماه، چهل روز، شش ماه، یک سال، دو سال و...روزها و هفتهها و ماهها گذشت و خون حاج قاسم معرکهای بهپا کرد و این فریاد در اقصی نقاط ایران و سایر کشورهای مسلمان خطاب به نظام سلطه و استکبار طنین انداز شد که «ما ملت امام حسینیم؛ ما ملت شهادتیم؛...ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتهایم... مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما میدانید این جنگ یعنی نابودی همه امکانات شما. این جنگ را شما شروع میکنید، اما پایانش را ما ترسیم میکنیم»؛ و مردم از سویدای دل خطاب به حاج قاسم فریاد زدند که «اینک ماییم و یاد تو و راه تو که مقصد آن آزادی قدس شریف است؛ ان شاءالله.»
پایگاه آمریکایی نشنال اینترست- 4 دی 1400- در تحلیلی نوشت: «باید پذیرفت که ترور ژنرال سلیمانی و ابومهدی المهندس، بیش از آنکه به تقویت منافع آمریکا در منطقه و جهان ختم شود، عملا آمریکا را در موقعیتِ به مراتب خطرناکتری در مقایسه با زمانِ حیات این دو فرمانده وارد کرده است. ترور ژنرال سلیمانی نه تنها به منافع آمریکا کمکی نکرد، بلکه عملا به تهدیدی مستقیم علیه منافع ملی این کشور تبدیل شد و تبعات ناگواری را برای آن ایجاد کرد.» این تنها یکی از دهها اعتراف رسانههای غربی مبنی بر این است که «شهید» سلیمانی به مراتب برای دشمنانش خطرناکتر از «سردار» سلیمانی است.
6- در سالهای اخیر دشمن و دنبالههای داخلی آن در یک عملیات روانی و رسانهای گسترده، اینطور القاء کردند که نسل جوان و نوجوان در ایران دیگر هیچ نسبتی با عقاید دینی و مذهبی و آرمانهای انقلاب نداشته و دارای تفکرات غیردینی هستند. اما این ادعا بارها و بارها در بزنگاههایی همچون حضور جوانان غیور کشورمان در دفاع از حرم و برگزاری مراسم اعتکاف و مراسم پیاده روی اربعین و مراسم احیای شبهای قدر و مجالس و دستههای عزاداری محرم و صفر و... مردود و بیاعتبار شد.
اما یکی از نقاط عطف در این خصوص، اجرای سرود حماسی و شورانگیز «سلام فرمانده» است. اجتماعات عظیم سلام فرمانده با حضور چشمگیر «دهه نودیها» در اقصی نقاط کشور، دشمن را کلافه و عصبی کرده و کار بهجایی رسید که رسانههای معاند و دنبالههای دشمن در داخل به هذیانگویی افتادهاند. اکنون سرود «سلام فرمانده» به چندین زبان ترجمه شده و در کشورهای مختلف و قارههای مختلف اجرا میشود و همچنان در حال تکثیر و فراگیری روزافزون است.
7- اینها تنها بخشی از مصادیق و رویدادهایی است که نشان از غلبه سنتهای الهی بر محاسبات سیاسی دشمن است. و این عيب بزرگ دشمن و هواداران آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوي آن و نه از ملت مسلمان و انگيزه فداكاري آن اطلاعي ندارد.
استاد «حسن رحیمپور ازغدی» در خاطرهای شنیدنی از شب عملیات والفجر 8 نقل میکند؛ شهید «مرتضی متینفر»(مزرجی)- که نوزده سال داشت- به شهید شوشتری گفت: «امشب از اروند نمیتوانیم بگذریم. آنجایی که آموزش دیدیم عرض و شدت آب اینطور نبود.امشب اگر بعثیها ما را نزنند، کوسهها میزنند. اگر هیچ کدام نزنند، لای سیم خاردار و تلههای انفجاری گیر میکنیم. با محاسبات مادی، امشب نمیتوانیم از آب رد بشویم. ولی من امشب وارد آب میشوم تا به امام در جماران خبر بدهند که «آقا بچهها به عشق شما زدند به خط». دیگر مهم نیست آن طرف خط برسیم یا نرسیم. وظیفه ما وارد آب شدن است، بیرون آمدن دیگر در اختیار و وظیفه ما نیست؛ آن با خداست. خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است. اگر کسی این طرف قلبش آرام است و آن طرف میترسد، توحیدش مشکل دارد.»
بله، خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است و خداوند سال ۱۴۰۱ همان خداوند سال ۱۳۶۰ است. «وَ لَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لا یَجِدونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا * سُنَّهًْ اللهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَ لَن تَجِـدَ لِسُنَّهًِْ اللهِ تَبدیلًا»(و اگر کافران با شما پیکار میکردند بزودی فرار میکردند، سپس ولیّ و یاوری نمییافتند!* این سنّت الهی است که در گذشته نیز بوده است؛ و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت!)(سوره مبارکه فتح؛ آیات 22 و 23)
***************
روزنامه وطن امروز آرمان ملی**
**************
روزنامه خراسان**
**************
روزنامه ایران**
**************
روزنامه شرق**
اگرچه با سفر هفته گذشته جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به ایران و آغاز مذاکرات غیرمستقیم تهران - واشنگتن در دوحه، امیدها برای احیای برجام پررنگ شد؛ اما نهایتا شکست مذاکرات دوروزه قطر را هم شاهد بودیم تا کماکان سرنوشت احیای برجام در ابهام باقی بماند. دراینبین وضعیت مشترک نشست وین و دوحه نشان داد که اختلافات ایران - آمریکا به قدری عمیق و پیچیده است که به این زودیها احیای برجام و لغو تحریمها محقق نخواهد شد.
با وجود آنکه طرفین بعد از مذاکرات وین از لزوم تداوم گفتوگوها سخن گفتند و به موازات آن مجید تختروانچی، سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل، در نشست شورای امنیت درباره اجرای قطعنامه ۲۲۳۱ و برجام اظهار کرد: «ایران به دیپلماسی چندجانبه متعهد است که نتیجه آن باید تضمینکننده لغو مؤثر و قابل راستیآزمایی همه تحریمهای غیرقانونی باشد»؛ اما کماکان طرفین توپ شکست مذاکرات را در زمین همدیگر میاندازند؛ بنابراین آنگونه که از ظواهر امر پیداست، به نظر نمیرسد که برگزاری نشستهای بعدی هم بتواند گره کار را باز کند.
پس با وجود اخباری از جانب بلومبرگ مبنی بر احتمال ازسرگیری مذاکرات غیرمستقیم برجامی میان ایران و آمریکا با تسهیلگری اتحادیه اروپا پس از سفر جو بایدن به خاورمیانه هم نمیتوان به رفع اختلافات فیمابین امید چندانی داشت. البته دراینبین تحلیلها و ارزیابیهای مختلف و متنوعی درباره تغییر محل مذاکرات از وین به دوحه نیز در فضای سیاسی و رسانهای داخلی، منطقهای و جهانی ارائه شد.
در همین زمینه برخی برگزاری نشست در قطر را گامی مثبت برای رسیدن به توافق در نظر گرفتند و برخی هم تأکید داشتند این تغییر محل مذاکرات نمیتواند مثبت و سازنده باشد؛ کمااینکه نهایتا خروجی نشست دوحه هم به بنبست وین انجامید.
با این حال بسیاری معتقدند باید اهمیت ویژهای برای بازشدن پای قطر به مذاکرات هستهای قائل بود و حضور دوحه، چه در قالب میانجیگر یا تسهیلگر یا میزبان مذاکرات را به دقت مورد واکاوی قرار داد؛ چراکه پیرو این نکته این سناریو وجود دارد که دوحه در راستای ریلگذاری واشنگتن سعی دارد وضعیت پرونده هستهای را در جهت منافع ایالات متحده آمریکا پیش ببرد و برخی هم معتقدند به دلیل برگزاری مسابقات جام جهانی در قطر، این کشور سعی دارد با حلوفصل پرونده هستهای و ایجاد ثبات و امنیت نسبی در منطقه خاورمیانه، شرایطی را فراهم کند که میزبانی این رویداد مهم با کمترین هزینه انجام شود.
حال اینکه چه عواملی، چه بازیگرانی و چه دلایلی باعث شکست مذاکرات دوحه شد، موضوع گفتوگوی «شرق» با تنی از سفرا، کارشناسان، تحلیلگران و ناظران است که از ابعاد مختلف موضوع را بررسی کردند تا به درکی درست، عمیق و همهجانبه از آنچه در مذاکرات دوروزه قطر گذشت، نائل آییم.
بررسی نقش دوحه در مذاکرات احیای برجام در گفتوگوی «شرق» با سفیر پیشین ایران در قطر
قطر، دوست یا رقیب؟
فارغ از نتیجه نشست دو روزه دوحه بسیاری تغییر مکان مذاکرات احیای برجام از اتریش به قطر را از ابعاد مختلف حائز اهمیت میدانند. در این رابطه دو دیدگاه وجود دارد؛ برخی بر این باورند که دوحه بهواسطه میزبانی جام جهانی و سرمایهگذاریهای کلان دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری و... به دنبال آن است که تا زمان برگزاری این رویداد مهم نوعی ثبات را در کل منطقه خاورمیانه و بهخصوص در حوزه خلیج فارس ایجاد کند؛ ازاینرو میکوشد با میانجیگری یا تسهیلگری به احیای برجام و رفع تنش تهران - واشنگتن کمک کند.
اما در مقابل برخی معتقدند قطر اساسا به دنبال تداوم تنش «مدیریت»شده بین ایران و ایالات متحده است تا بتواند در گرو این وضعیت متشتت و پیچیده منافع خود را بهخصوص در حوزههای اقتصادی و انرژی کسب کند، کمااینکه در کشاکش اعمال تحریمهای آمریکا و محدودیت عملکرد دیپلماسی انرژی جمهوری اسلامی ایران، قطریها قراردادهای بسیار گستردهای با شرکتهای توتال فرانسه، اکسونموبیل و کونوکو فیلیپس آمریکا، انی ایتالیا و... برای توسعه میدانهای گازی در دستور کار قرار دادهاند و در این رابطه نیمنگاهی جدی به منابع و میدانهای گازی مشترک با ایران بهخصوص پارس جنوبی (گنبدشمالی) هم دارند. حال به باور شما قطر را باید دوست ایران در نظر گرفت یا رقیب؟
اگرچه در تحولات منطقهای و جهانی همه کشورها به دنبال منافع خود هستند، بااینحال من اساسا دیدگاهی منفی نسبت به تحرکات دیپلماتیک قطریها بهخصوص در قبال جمهوری اسلامی ایران با محوریت پرونده هستهای ایران و میزبانی اخیر دوحه از مذاکرت تهران – واشنگتن ندارم.
ولی جناب ربانی واقعیات جاری و نیز عمق و بطن تکاپوهای دوحه چیز دیگری را نشان میدهد؟
ببینید قطریها طی یک دهه اخیر یک پوستاندازی جدی را در حوزه سیاست خارجی تجربه کردهاند. دوحه در سایه این پوستاندازی سعی میکند به یک وزن و جایگاه مهم دیپلماتیک در منطقه و جهان دست پیدا کند. در این رابطه تحریم برخی از همسایگان قطر با محوریت عربستان سعودی و تحمیل ۱۳ شرط از جانب ریاض به دوحه برای متزلزلکردن جایگاه قطر سبب شد دوحه دیپلماسی هوشمند، منعطف و در عین حال پویا و همهجانبهای را در دستور کار قرار دهد که بیشترین سود و کمترین هزینه را داشته باشد. همین پوستاندازی دیپلماتیک، هم در دیپلماسی عمومی، هم در دیپلماسی انرژی و هم در سایر ابعاد و شئون دیپلماسی قطریها به شکل جدی بروز و ظهور پیدا کرد. در همین راستا دوحه برنامه جدی برای پیگیری روابط متوازن، عمیق و جامعی را با تمام همسایگان خود و بهخصوص جمهوری اسلامی ایران در نظر دارد.
من در این رابطه خوشبین نیستم. واقعا دوحه چنین توان و تمایلی دارد؟
ببینید نکته مثبت قطر این است که با وجود آنکه کشوری بسیار کوچک است، اما از نظر مدیریت سیاست خارجی و از نظر سابقه برخورداری از حسن شهرت به جایگاهی رسیده است که سعی دارد از این جایگاه نوین خود برای بازکردن فضای دیپلماسی در داخل قطر نهایت استفاده را ببرد. به همین دلیل قطریها این جرئت را در خود پیدا کردهاند که بتوانند در پروندههای حساس و مهم منطقهای و جهانی نقش یک میانجیگر یا تسهیلگر را ایفا کنند.
هوشمندی یا فرصتطلبی؟
من آن را هوشمندی میدانم. برای پیبردن به هوشمندی قطریها کافی است که به جنگ یمن نگاه کنیم. دوحه در ابتدا از حامیان تجاوز بود، اما خیلی زود مسیر خود را از سعودیها جدا کرد، چراکه میدانست جنگ یمن به باتلاقی برای کشورهایی مانند عربستان، امارات و سایر کشورها و حتی خود قطر بدل خواهد شد؛ ازاینرو پای خود را از جنگ یمن بیرون کشیدند. واقعیت امر آن است که قطریها بعد از اتفاقات سخت، تحریمهای عربستان و شرایطی که در منطقه برای آنها پیش آمد، به یک پختگی سیاسی و دیپلماتیک رسیدهاند؛ بنابراین سعی دارند دیپلماسی هوشمند، منعطف و همهجانبه را با همه کشورهای منطقه و جهان در دستور کار قرار دهند.
درخصوص ایران چطور؟ این دیپلماسی هوشمند، منعطف و همهجانبه دوحه درخصوص تهران هم صدق میکند؟
اتفاقا این دیپلماسی بیشتر از سایر همسایگان قطر در رابطه با ایران نمود پررنگتری پیدا کرده است.
چرا؟
چون در اثنای تحریمها و فشار همهجانبه همسایگان قطر، این جمهوری اسلامی ایران بود که مرزهای زمینی، هوایی و دریایی خود را به روی دوحه باز کرد و از قطر حمایتی همهجانبه به عمل آورد. این مسئله یک نقطه عطف در روابط دوحه - تهران بود که تاکنون هم ادامه دارد؛ بنابراین به باور من دوحه با حسن ظن و با نیت کمک به برونرفت ایران و آمریکا از این بنبست در احیای برجام سعی کرده است با میزبانی از مذاکرات غیرمستقیم تهران - واشنگتن به نوعی نقش میانجیگر یا تسهیلگر را ایفا کند تا هرچه زودتر شاهد احیای برجام و رفع تنش و تخاصم باشیم.
اگرچه تحلیلها و ارزیابیهای مختلفی وجود دارد؛ ولی از نگاه شما به واقع چرا قطر سر از پرونده هستهای ایران درآورده است؟
احیای برجام تا اندازهای به رفع نگرانیهای قطر و افزایش امنیت منطقهای کمک میکند و این یکی از دلایل نقشآفرینی قطریها در مذاکرات هستهای و میزبانی از گفتوگوهای غیرمستقیم ایران و آمریکاست؛ بنابراین مذاکرات هستهای، چه در دوحه قطر، چه در وین اتریش یا هر شهر و کشور دیگری باید یک جا به نتیجه برسد.
بههمیندلیل کشورهای حاشیه خلیج فارس، اعراب و دیگر همسایگان ایران بارها درخواست داشتند که بهعنوان میانجیگر، تسهیلگر یا میزبان مذاکرات هستهای نقشآفرینی داشته باشند تا بتوانند به خروج هرچه سریعتر از این بنبست و کمک به بهبود امنیت منطقهای جهانی که در نهایت به ارتقای امنیت خود آنها خواهد انجامید، کمک کنند. ازاینرو تغییر مکان مذاکره از وین به دوحه نوعی چراغ سبز جمهوری اسلامی ایران و حسن نیت تهران برای واردکردن بازیگران منطقهای به پرونده مذاکرات هستهای بود تا بتوانند به اندازه خود در حلوفصل آن نقشآفرین باشند.
با توجه به نکاتی که عنوان کردید و دیپلماسی هوشمند دوحه به نظر میرسد که اکنون قطر، هم به دنبال گرفتن نقش عمان در مذاکرات هستهای و میانجیگری تنش ایران و ایالات متحده آمریکاست و هم در دیگر سو سعی دارد در مذاکرات تهران - ریاض با مرکزیت بغداد هم نقشآفرینی داشته باشد تا بتواند بیشازپیش نقش و وزن دیپلماتیک خود را در صحنه منطقهای و جهانی افزایش دهد. با این اوصاف قطر را باید مرکز ثقل حاشیه خلیج فارس تلقی کرد؟
همانگونه که در پاسخ به سؤال نخست اشاره کردم، هر کشوری در تحولات، منازعات و کشمکشهای منطقهای و جهانی سعی میکند رفتار و سیاستی را اتخاذ کند که بیشترین منفعت و درعینحال کمترین هزینه را برایش به دنبال داشته باشد. در چنین شرایطی قطر هم تلاش دارد در سایه همان دیپلماسی هوشمند، منعطف و همهجانبهای که اشاره کردم، بهخصوص با همسایگان خود رفتاری را بروز دهد که ضمن توازنبخشی با قدرتهای منطقهای مانند جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی بتواند منافع خود را هم تأمین کند؛ پس اگرچه عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و...
در سالهای اخیر با تحریم و بستن مرزهای خود بر روی قطر چالشها و فشارهای جدی را برای دوحه ایجاد کردند؛ اما اکنون قطر سعی میکند با پختگی دیپلماتیک شرایط را به سمتی پیش ببرد که علاوه بر احیای هرچه بهتر روابط با این کشورها بتواند وزن، جایگاه و نفوذ خود را هم در میان آنها افزایش دهد. بههمیندلیل روابط خود را با جمهوری اسلامی ایران نیز به صورت موازی تقویت میکند تا از پتانسیلهای بالقوه و بالفعل هر دو طرف به نحو شایستهای در راستای منافع خود استفاده کند. این یک هوشمندی سیاسی است.
اجازه دهید بیپرده و صریح تحلیل شما را زیر سؤال ببرم، از این بابت که بسیاری معتقدند تغییر مکان مذاکره از وین به دوحه قطعا به معنای چراغ سبز و آغاز مسیری برای دخالت کشورهای حاشیه خلیج فارس در مذاکرات خواهد بود؛ آن هم در شرایطی که اعضای شورای همکاری خلیج فارس عملا در بیانیههای خود بارها خواستار حضور مستقیم در گفتوگوهای وین و گنجاندن ملاحظات و نگرانیهای غیرهستهای آنان با محوریت توان دفاعی و نفوذ منطقهای در گفتوگوها بودهاند. غیر از این است؟
قبلتر گفتم واکنش مثبت جمهوری اسلامی ایران برای نشست دوحه اقدامی مثبت بود؛ چون کشورهای همسایه ایران هم سعی دارند برای تقویت امنیت منطقهای به حلوفصل زودتر این مذاکرات کمک کنند؛ پس قطر هم با حسن نیت میزبان مذاکرات غیرمستقیم دوروزه ایران و آمریکا بود. البته پیشتر از آن شاهد سفر امیر قطر به آمریکا و تلاش برای ایفای نقش دوحه در تنش تهران - واشنگتن با هدف استفاده از فرصتهای دو طرف (ایران و آمریکا) در راستای منافع قطریها بودیم؛ بنابراین در این مسئله نمیتوان شک کرد که دوحه به دنبال منافع خود است و من در سؤالات قبلی به آن تأکید داشتم؛ اما این نگاه لزوما به معنای آن نیست که قطریهای یا دیگر بازیگران نقش مخربی در پرونده فعالیتهای هستهای یا مذاکرات خواهند داشت.
به چه دلیل چنین باوری دارید؟
چون اگر قطر بخواهد مذاکرات را با نقش منفی و مخرب خود دچار چالش یا توقف کند، بیش و پیش از همه آثار و عواقب آن دامن خود این کشورها را خواهد گرفت.
به هر حال در پاسخ به سؤالات قبلی اشاره کردم که حلوفصل هرچه سریعتر پرونده مذاکرات و احیای برجام در وهله اول به امنیت منطقه و امنیت خود این کشورها خواهد انجامید؛ بنابراین باید با یک نگاه مثبت و حسن نیت به میزبانی و میانجیگری قطریها، عمانیها، عراقیها و... نگاه کرد. ضمن اینکه ما پیشتر از این هم شاهد نقشآفرینی کشورهایی مانند عمان در مذاکرات هستهای بودهایم که توانست با نقش مثبت خود به حلوفصل تنشها کمک کند.
قدری هم روی دیپلماسی انرژی تمرکز کنیم. همانگونه که در سؤال نخست اشاره شد، قطریها به واسطه تحریمهای ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی نهایت سوءاستفاده را در توسعه منابع گازی از میدانهای مشترک با ایران بردهاند. حال با توجه به این شرایط نباید در حسن نیت قطریها شک کرد؟ بههرحال حضرتعالی سفیر جمهوری اسلامی در قطر بودید و بهخوبی از نزدیک با سیاستهای دوحه آشنایی دارید؟
اتفاقا یکی از ابزارهایی که باعث شده قطر بتواند به پختگی سیاسی و دیپلماتیک حال حاضر دست پیدا کند، برخورداری از منابع انرژی بهخصوص در حوزه گازی است. در کنار این مسئله، بروز و ظهور برخی تحولات و تنشها مانند جنگ اوکراین نیز این فرصت ویژه را در اختیار دوحه قرار داده که جای روسها را برای تولید و صادرات انرژی به اروپا بگیرد. به همین دلیل است که قراردادهای کلان با چهار شرکت اروپایی و آمریکایی بسته است تا بتواند ظرفیت تولید و صادرات گاز را افزایش دهد. به تبع همین هوشمندی دیپلماتیک، طبیعتا قطریها در راستای منافع خود سعی میکنند در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران با تحریمهای آمریکا دستوپنجه نرم میکند از منابع و میدانهای گازی مشترک با ما نیز نهایت استفاده یا به نحوی سوءاستفاده را ببرند. اما این رفتارها لزوما به معنای آن نیست که جمهوری اسلامی چشم خود را بر روی رفتارهای قطر خواهد بست؛ یعنی این شرایط نمیتواند باعث شود قطر از بحران پیشآمده برای ایران در راستای منافع خود سوءاستفاده کند.
شاید قطر بتواند در گرو جنگ اوکراین، با استفاده از ظرفیت قراردادی خود با شرکتهای اروپایی و آمریکایی، ظرفیت درخور توجهی برای تولید و صادرات گاز به اروپا بر جایگزینی روسها پیدا کند، اما این رفتار توجیهکننده آن نیست که دوحه بخواهد از میدانهای گازی با جمهوری اسلامی ایران در راستای منافع خود سوءاستفاده کند.
قطعا تداوم و تشدید این سیاستهای اشتباه قطر میتواند واکنش جدی تهران را به دنبال داشته باشد؛ چراکه ایران هم نمیتواند در قبال نادیدهگرفتن منافع و تاراج منابع خود سکوت کند. قرار نیست رفتار مثبت و سازنده قطر در مذاکرات هستهای و میزبانی از گفتوگوهای غیرمستقیم ایران و آمریکا و دیگر تلاشهای میانجیگرایانه یا تسهیلگرایانه قطریها سبب شود ایران چشم خود را بر دیگر رفتارهای غلط دوحه ببندد.
بنابراین اگرچه من در پاسخ به سؤالات قبلی شما نگاه مثبت و حسن نیت به رفتارهای قطر داشتم، اما این لزوما به معنای آن نیست که ما همه رفتارهای قطریها را تأیید کنیم. اتفاقا یکی از مقولاتی که جای نگرانی و انتقاد بسیار دارد، همین سوءاستفاده از منابع گازی مشترک است و باید جمهوری اسلامی ایران در مناسبات خود با قطریها این مسئله را بهجد پیگیری کند. به هر حال باید سهم ایران در میدانهای گازی مشترک حفظ شود و قطر اجازه دستاندازی به آنها را ندارد.
جناب ربانی آیا آنگونه که مطرح است، قطر با این قراردادها میتواند به هاب جهانی برای تولید و صادرات گاز بدل شود؟
من بعید میدانم قطر حتی با این قراردادها به هاب تولید و صادرات گاز در جهان بدل شود. همانگونه که پیشتر گفتم، به واسطه جنگ اوکراین یک فرصت ویژه، استثنائی و کمنظیر در اختیار قطر قرار گرفته است که ظرفیت خود را برای تولید و صادرات گاز به اروپا افزایش دهد.
اکنون اروپاییها و آمریکا به کشورهای جایگزین برای تولید و صادرات انرژی بهخصوص در حوزه گازی نیاز جدی دارند و قطر هم به دنبال بهرهبرداری هرچه بهتر از این فضاست، اما این نکته به معنای آن نیست که قطر میتواند به هاب تولید و صادرات گاز جهانی بدل شود. نکته مهمتر اینجاست که این مسئله نشان میدهد قطر باید یک تجدیدنظر جدی در رفتارهای خود با جمهوری اسلامی ایران در حوزه دیپلماسی انرژی داشته باشد.
چطور؟
به هر حال همانگونه که در در بخشهای قبلی این گفتوگو اشاره شد، میدانهای گازی مشترک بزرگی بین ایران و قطر وجود دارد. اگر قطریها با حسن نیت به دنبال تعامل و ارتقای روابط در حوزه دیپلماسی انرژی با جمهوری اسلامی باشند، میتوانند از ظرفیت دو کشور برای بهرهبرداری از منابع گازی در راستای منافع طرفین بهترین استفاده را ببرند و این نگاه مثبت به افزایش ظرفیت تولید و صادرات گازی قطریها نیز کمک چشمگیری خواهد کرد.
باید شرایطی به وجود آید که نفت و گاز جمهوری اسلامی ایران به بازار جهانی بازگردد، ولی متأسفانه در این شرایط اروپاییها و آمریکا اتکای جدی به قطر دارند. بااینحال، دوحه در راستای همان سیاست خارجی و دیپلماسی هوشمند، منعطف و همهجانبه باید جایگاه، ظرفیت و پتانسیل ایران را هم در نظر بگیرد و از رفتارهای اشتباه و به نوعی تکروی در حوزه دیپلماسی انرژی و سوءاستفاده از منابع مشترک با جمهوری اسلامی ایران پرهیز کند. این رفتار یک رفتار مخرب و تنشزاست که باید هرچه زودتر متوقف شود.
من باز هم در این گفتوگو با شما تأکید میکنم که جمهوری اسلامی ایران باید در دیپلماسی انرژی و دیپلماسی عمومی این مهم را به طرف قطری گوشزد کند. ما نباید به واسطه رفتارهای مثبت و سازنده قطر در حلوفصل پرونده فعالیتهای هستهای و مذاکرات، چشم خود را بر روی دیگر رفتارهای غلط دوحه ببندیم و به نوعی دچار رودربایستی دیپلماتیک با قطریها شویم.
منافع جمهوری اسلامی و منابع و ثروت مردم ایران چیزی نیست که بخواهیم بر سر آن با هیچ کشوری تعارف کنیم. البته جا دارد این نکته را هم گوشزد کنم که اگرچه قطریها اخیرا با شرکت توتال فرانسه، شرکت انی ایتالیا یا اکسونموبیل آمریکا قراردادهای بلندمدت و گستردهای بستهاند، اما آنگونه که قبلا اشاره کردم، در راستای همان سیاست خارجی هوشمند، دستاندازی به منابع گازی مشترک با ایران را کلید نخواهند زد؛ چراکه قطر یک کشور آسیبپذیر در منطقه است و نمیتواند در برابر یکی از قدرتهای بلامنازع خاورمیانه یعنی ایران قد علم کند.
بنابراین با وجود آنکه دوحه ذیل قراردادهای گسترده و بلندمدت خود با شرکتهای اروپایی و آمریکایی به دنبال افزایش صادرات گاز در سایه جنگ اوکراین است، دوحه بدون شک ملاحظات تهران را هم در نظر خواهد داشت. بااینحال، تهران هم باید هشدارها و گوشزدهای لازم را داشته باشد.
-------------------------------
در گفتوگو با رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی بررسی شد:
چرا با خلوتشدن میز مذاکرات در دوحه، برجام همچنان نافرجام ماند؟
حشمتالله فلاحتپیشه از آن دست کارشناسانی است که همواره معتقد بوده و هست که با خلوتشدن میز مذاکرات هستهای بین ایران و آمریکا و محدودکردن گفتوگوها بر سر پرونده فعالیتهای هستهای، مسیر و فضای لازم برای حصول توافق شکل خواهد گرفت. هرچند این مهم در نشست دوروزه دوحه به وقوع پیوست اما کماکان شاهد عدم حصول توافق بین طرفین (تهران و واشنگتن) بودیم؛ بنابراین به نظر میرسد که علاوه بر خلوتکردن میز مذاکرات دلایل و عوامل متعدد دیگری در تأخیر احیای برجام و شکست مذاکرات قطر مؤثر بوده است. از همین منظر «شرق» در گفتوگو با رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی به بررسی دیگر عوامل شکست نشست غیرمستقیم جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در قطر پرداخت.
در این گپوگفت سعی شده است به این سؤال کلیدی هم پاسخ داده شود که علاوه بر خلوتکردن میز مذاکرات بین تهران- واشنگتن و محدودکردن موضوع بر روی پرونده فعالیت هستهای چه ابزارها و لوازم دیگری برای حصول هرچه زودتر توافق و احیای برجام نیاز است؟ پاسخ به این سؤال و پرسشهایی از این دست، محور مصاحبه پیشرو را شکل میدهد که در ادامه از نظر میگذرانید.
جناب فلاحتپیشه برای سؤال اول مستقیم تحلیل شما را به چالش بکشیم که اعتقاد داشتید اگر میز مذاکرات خلوت شود، میتوان به توافق نائل آمد؛ اما در نشست دوروزه دوحه با خلوتشدن میز مذاکرات باز هم توافقی حاصل نشد؛ آیا صرفا خلوتشدن میز مذاکرات مهم است یا تغییر نگاه طرفین بهخصوص تهران و واشنگتن؟
با توجه به اتفاقات، تحولات و رویدادهایی که برای مسیر گفتوگوها و مذاکرات هستهای در این سالها شکل گرفته است، به نظر میرسد که پرونده فعالیتهای هستهای که پیشازاین بهعنوان اختلاف بین ایران و ایالات متحده آمریکا مطرح بود، اکنون متأسفانه به بخشی از مسائل سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک جهانی بدل شده است که نقش عمدهای در دوره گذار نظام بینالملل ایفا میکند.
در سایه این تعریف از مذاکرات هستهای قطعا تمام بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به شکل مستقیم یا غیرمستقیم و با شدت و ضعف نقش و دخالتی در مذاکرات هستهای پیدا خواهند کرد؛ بنابراین اگرچه بهصورت فیزیکی و ظاهری در نشست دوروزه دوحه شاهد خلوتشدن میز گفتوگوها و مذاکرات بودیم اما سایه تمام این بازیگران منطقهای و فرامنطقهای و بهخصوص روسها بر مذاکرات سنگینی میکرد.
پس با این تفاسیر معتقدید که با وجود خلوتشدن میز مذاکرات، تهران کماکان در سایه مسیر وین و نقش مسکو حرکت کرد؟
در یک نگاه کلان ما در نظام بینالملل با دو دسته کشور طرف هستیم؛ کشورهایی که با شعار استقلال سیاسی و دیپلماتیک در راستای منافع خود گام برمیدارند و دسته دوم کشورهایی هستند که در مناسبات جهانی همواره نقش کشورهای همسو را بازی میکنند.
در این راستا من بارها در گفتوگو با رسانهها عنوان کردهام جمهوری اسلامی هرچه سریعتر باید گلیم برجام را از جنگ اوکراین بیرون بکشد تا آن زمان شاهد حصول توافق باشیم؛ اما نشست دوروزه دوحه نشان داد که کماکان گلیم مذاکرات هستهای ایران در آب گلآلود جنگ اوکراین غوطهور است؛ بنابراین اگرچه در قطر میز مذاکرات خلوت شد اما باز هم خط منافع ملی روسیه در دوحه هم مانع از بهنتیجهرسیدن توافقات شد. پس باید اینگونه نتیجه گرفت که در نشست دوحه آنچه محلی از اعراب نداشت، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران بود.
از چه بابت؟
از این بابت که متأسفانه کماکان منافع جمهوری اسلامی ایران قربانی منافع روسیه بهخصوص بعد از جنگ اوکراین شده است؛ آنهم در شرایطی که اکنون تمام کشورها بهخصوص همسایگان ما در سایه جنگ اوکراین سعی میکنند بیشترین تلاش را برای تحقق منافع خود داشته باشند اما متأسفانه این جنگ به یک کاتالیزوری برای قربانیشدن منافع ایران پیشپای منافع روسیه بدل شده است. ازاینرو در همین مصاحبه با روزنامه «شرق» بهصراحت میگویم که آنچه تیم مذاکرات هستهای ایران در دوحه انجام داد، گفتوگو و چانهزنی نبود بلکه یک وقتگذرانی دیپلماتیک بود.
حال باید پرسید که اگر خلوتشدن میز مذاکرات به توافق نخواهد انجامید، شما چه راهکاری برای رسیدن به توافق و احیای برجام را مطلوب میدانید؟
من همواره گفتهام که ایران با تحدید مذاکرات هستهای میتواند مسیری را در پیش بگیرد که هرچه سریعتر به توافق برسد اما متأسفانه رفتار ایران در این سالها به نحوی باعث شد که مذاکرات هستهای به منافع دیگر بازیگران بیربط گره بخورد و این مسئله سبب شد که پرونده فعالیتهای هستهای ایران به مسائل غیربرجامی مانند توان موشکی و دفاعی، نفوذ منطقهای، حقوق بشر و سایر مسائل گره بخورد.
به موازات آن کشورهای دیگری، حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس هم این جسارت را پیدا کردند که به مذاکرات هستهای اضافه شوند و این نتیجه مستقیم رفتارهای ایران است. درصورتیکه مذاکرات هستهای تنها دو طرف اصلی، یعنی ایران و ایالات متحده آمریکا و یک طرف ناظر یعنی شورای امنیت سازمان ملل دارد؛ بنابراین تمام بازیگرانی که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم به پرونده فعالیت هستهای و مذاکرات اضافه شدند، به دلیل ندانمکاری و دیپلماسی تهران بوده است.
در ادامه، همین دیپلماسی سبب شد که مذاکرات هستهای قربانی سایر مسائل در منازعات جهانی شود که آخرین مورد آن جنگ اوکراین بود. من در همان روزهای آغازین جنگ اوکراین گفتم که برجام و مذاکرات وین قربانی و فدای این جنگ شد.
از همان زمان تاکنون نقد و حتی توهینهای زیادی به من شد، هفته گذشته و درست زمانی که ایران میزبان سرگئی لاوروف بود، قطریها قراردادهای کلان و بلندمدتی را با چهار شرکت اروپایی و آمریکایی منعقد کردند تا جایگزین صادرات گاز روسیه به اروپا شوند اما ما میبینیم با حضور وزیر امور خارجه روسیه در ایران، تهران بازهم منافع خود را نادیده گرفت.
شاید در این بین مقامات دولت رئیسی و سایر جریانهای رادیکال داخلی، روسیه را موافق احیای برجام بدانند، ولی در صحنه عمل بههیچوجه احیای برجام در راستای منافع روسها نیست. در این شرایط، برخلاف ایران که با تحریم و سیاست فشار حداکثری، اقتصادش به یک بحران رسیده است، روسها توانستند در سایه تحریمهای ناشی از جنگ اوکراین، به نقطهای از توان برسند که اتفاقا دیگر کشورها مانند ایران را دچار چالش کنند.
با این تفاسیر، سؤال جدی که باید پرسید این است که اگر سایه روسها در دوحهاین نشست را به شکست کشاند، چرا تهران به این نقطه رسیده است؟
این هم ناشی از تصورات مقامات ایرانی است.
چه تصوری؟
واقعیت امر آن است که فضای ذهنی مسئولان با فضای کشورهایی که تهران به آن تکیه کرده در تضاد کامل به سر میبرد.
این کشورها به هر عامل و ابزاری، ولو ایران و برجام، بهمثابه مسیری برای ارتقای نفوذ خود و همچنین بالابردن توان چانهزنی دیپلماتیک در راستای تحقق منافع ملی خود در برابر غرب مینگرند ولی متأسفانه تهران این باور را دارد که در کنار روسیه و چین و ذیل سیاست نگاه به شرق، در یک بلوک قدرتمند قرار دارد. همین نگاه سبب شده است جمهوری اسلامی ایران تنها بازیگری باشد که از تأخیر در احیای برجام بیشترین آسیب را میبرد اما دیگر بازیگران بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم منافع و امتیازات خود را در سایه بنبست فعلی و تأخیر در احیای برجام برده و میبرند.
نکته مهمتر اینجاست که اتفاقا شرایط کنونی از یک طرف قربانیکردن برجام را بیشازپیش محتمل میکند و از طرف دیگر میتواند یک فرصت جدی را در اختیار ایران قرار بدهد. این یک وضعیت پارادوکسیکال و متناقض است و باید دید در آینده چه اتفاقاتی را برای ایران رقم میزند.
قدری روشنگری میکنید. منظور از این وضعیت پارادوکسیکال چیست؟
ببییند از یک طرف برگزاری نشست ناتو در مادرید بود که روسیه و چین بهعنوان بزرگترین تهدیدات و دشمنان غرب معرفی شدهاند؛ بنابراین پکن و مسکو سعی میکنند ابزارهایی مانند برجام و کشورهایی مانند ایران را در راستای منافع خود در برابر غرب قربانی کنند. درعینحال، این فضا میتواند سنگ محکی برای راستیآزمایی ادعای روسها و چینیها برای متحدخواندن ایران باشد.
چطور؟
اخیرا آقای رئیسی میهمان ویژه گروه بریکس بود؛ گروهی که ۲۶ درصد تولید ناخالص داخلی دنیا، ۲۴ درصد منابع ارزی خارج از حوزه یورو و ۴۰ درصد جمعیت جهان را شکل میدهد. درخواست ایران برای عضویت در گروه بریکس میتواند سنگ محکی برای ادعای دوستی روسها و چینیها باشد. من در 10 سال گذشته بارها تأکید داشتهام که ایران باید عضو گروه بریکس شود.
گروه بریکس! جناب فلاحتپیشه این ادعا با توجه به واقعیات جاری شبیه به یک شوخی و جوک دیپلماتیک است.
خیر اینگونه نیست.
کشوری مانند ایران با پروندههای متعدد مانند پرونده هستهای، نفوذ منطقهای، توان موشکی و حضور در لیست سیاه گروه FATF، درگیری تمامعیار با تحریمهای آمریکا و سیاست فشار حداکثری، عملا نه توان و نه پتانسیلی برای حضور در این گروه را دارد.
ضمن اینکه بحرانهای اقتصادی کنونی در داخل و ناکارآمدی دولت در مدیریت آن نیز شرایطی را رقم زده است که تهران رمقی برای حضور در این گروهها ندارد. شاهد این مدعا هم به تلاشهای قبلی جمهوری اسلامی در حوزه اکو، پیمان شانگهای و نظایر آن بازمیگردد که صرفا در حد اسم باقی مانده است. غیر از این است؟
من این مسئله را مثل شما یک شوخی یا جوک دیپلماتیک نمیبینم. اتفاقا این مهم میتواند سنگ محکی برای سنجش ادعای ایراندوستی روسها و چینیها باشد. اگر پکن و مسکو درخواست تهران را برای عضویت در گروه بریکس اجابت کنند، آن زمان میتوان گفت روسیه و چین به واقع ایران را متحد راهبردی خود میدانند. پس اگر در آینده شرایط به سمتی پیش رود که ایران عملا جزء این گروه شود، میتواند بخشی از فرصتهای کنونی را که از دست رفته است، توجیه کند؛ چون فضای بینالمللی بعد از جنگ اوکراین درحال تبدیلشدن به یک فضای دوقطبی و بلوکبندیشده است.
بر این اساس، گروه بریکس که درحالحاضر یک گروه اقتصادی است، امکان دارد در آینده به یک بلوک سیاسی، دیپلماتیک و حتی نظامی، امنیتی و دفاعی هم بدل شود. البته تا اینجای کار گروه بریکس، ایران را به دلیل قرارگرفتن در لیست سیاه گروه FATF، تحریمهای آمریکا و چالشها و مناقشاتی مانند پرونده هستهای از عضویت در خود منع کرده و درخواست تهران را نپذیرفته است؛ چراکه اعضای بریکس اعتقاد دارند این گروه نه برای تنش و چالش، بلکه برای افزایش قدرت چانهزنی دیپلماتیک و نفوذ اقتصادی آنها در نظام بینالملل است
پس ما میبینیم متأسفانه ایران با این سیاستی که در پیش گرفته به نقطهای رسیده که نه میتواند از فرصتهای خود در برابر غرب استفاده کند و نه در شرق هم روسیه و چین فرصتی به ایران میدهند؛ بنابراین تهران فعلا در یک بلاتکلیفی به سر میبرد و منافع خود را فدای منافع مسکو کرده است.
از این منظر من شکست مذاکرات دوحه را فراتر از اختلافنظر دو پایتخت تهران و واشنگتن میدانم، چون ایران کماکان خود را در کنار چین و روسیه در یک قطببندی و بلوکبندی میبیند و در این راستا رسانههای جریان رادیکال در داخل ایران نشست دوحه را که بدون حضور چین و روسیه پی گرفته شد، نوعی دورزدن پکن و مسکو میدانستند و به همین دلیل پیش از انجام مذاکرات در دوحه، شکست آن را قطعی میدانستند. پس اگرچه در قطر میز از نظر فیزیکی و ظاهری خلوت بود، ولی سایه و روح منافع روسیه و چین باعث شکست مذاکرات شد.
در بخشی از تحلیل خود عنوان داشتید که اضافهشدن دیگر بازیگران بهجز آمریکا به مذاکرات نتیجه مستقیم سیاستهای ایران است. آیا تغییر محل مذاکرات از وین به دوحه میتواند به نحوی مسیر را برای اضافهکردن کشورهای حاشیه خلیج فارس به مذاکرات شکل دهد؟
اولا من نقش قطریها و قبلتر از آن نقش عمانیها را در مذاکرات هستهای و تنش ایران و آمریکا را شبیه به نقش اتحادیه اروپا میدانم که سعی میکنند بهعنوان نماینده طیفی از کشورها این مذاکرات هرچهسریعتر به نتیجه برسد اما واقعیت امر آن است که هرچه میز برجام شلوغ شود و بازیگران بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم به نام میانجیگر، تسهیلگر یا میزبان به پروسه گفتوگوهای اضافه شوند، قطعا برجام و احیای توافق هستهای پیچیدهتر، بغرنجتر و طولانیتر خواهد شد؛ چراکه منافع متعدد، متنوع و درعینحال متضاد بسیاری از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به احیای برجام گره میخورد.
در همین راستا من سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در گذر سالهای گذشته را تا به این اندازه ضعیف ندیدهام. متأسفانه کار به جایی رسیده است که علاوه بر ۱+۵، حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس هم خود را به پروسه مذاکرات اضافه کردهاند. ضمن اینکه اگرچه برخی کشورها مانند چینیها و روسها حتی در مذاکرات قطر حضور فیزیکی نداشتند، اما مذاکرهکنندگان ما سعی کردند شبح آنها را در دوحه ترسیم کنند.
این نشان میدهد ایران تنها بازیگری است که در مذاکرات احیای برجام طبق منافع ملی خود عمل نمیکند. چون اگر ایران چراغ سبزی را در مذاکرات دوحه از خود نشان میداد، میتوانست از پیشنهاد فرانسویها در نشست گروه ۷ برای بازگرداندن نفت و گاز ایران به بازارهای جهانی نهایت استفاده را ببرد. اما عملا سایه سنگین منافع روسیه و قربانیشدن منافع ایران پای مطامع و خواستههای کرملین باعث شد نشست دوحه به یک وقتگذرانی دیپلماتیک تبدیل شود.
شدت این وابستگی به منافع روسیه به قدری است که رسانههای جریان رادیکال در داخل کشور حاضرند هموطنان و برادران ایرانی خود را آماج توهینها، حملهها و انتقادهای شدید بهدلیل مواضعشان ضد پوتین قرار دهند. این یک شرایط بسیار خطرناک است. پس من معتقدم آنچه در این دوره گذشت، ادامه یک بیراهه بود؛ بیراههای که در وین شکل گرفت.
به چه دلیل نشست وین و دوحه را بیراهه میدانید؟
چون اگرچه نفس مذاکرات وین مثبت تلقی میشود اما زمانی که پای امضای توافق رسیدیم، شاهد جنگ اوکراین بودیم و این جنگ عملا مذاکرات وین از سوی روسها و ایران را به یک بیراهه تبدیل کرد؛ چراکه منافع تهران قربانی شخص پوتین شد. همین رویه در دوحه تکرار شد؛ بنابراین من معتقدم نشست قطر ادامه بیراهه نشست در وین اتریش بود. درحالیکه هم نشست وین و هم نشست دوحه میتوانست یک راهکار و یک راهحل برای احیای برجام و لغو تحریمها باشد.
چون در دوحه با خلوتشدن میز مذاکره و با تحدید (محدودسازی) مذاکرات روی پرونده فعالیت هسته میتوانستیم اختلافات خود را با طرف اصلی یعنی ایران آمریکا حلوفصل کنیم اما نهایتا این مسئله نهتنها حل نشد بلکه شاهد پیچیدهترشدن پرونده هستهای بودیم.
البته در این بین دولت رئیسی و دیگران توضیحات و توجیهاتی را مطرح میکنند اما واقعیت امر آن است که ایران بهدلیل قربانیکردن منافع برجامی خود پیشپای منافع روسیه عملا احیای برجام را به فراموشی سپرده است. من امیدوارم هرچهزودتر این فرصتسوزی به پایان برسد و این مسیر اشتباه در سیاست خارجی ایران تصحیح شود.
اگرچه با توجه به واقعیت جاری به نظر نمیرسد به این زودیها شاهد توقف و تصحیح این نگاه در داخل باشیم. درحالیکه همین قطر هفته پیش بزرگترین قراردادهای گازی تاریخ جهان را در حوزه انرژی به امضا رساند. جمهوری آذربایجان نمایشگاه بزرگ نفتی خود را با حضور شرکتهای بزرگ بینالمللی افتتاح کرد. در کنار آن عربستان سعودی، امارات متحده عربی و حتی عراق نیز حداکثر تولید نفت خام را در دستور کار قرار دادند تا بتوانند در سایه جنگ اوکراین منافع خود را تأمین کنند و این ایران است که کماکان فرصتها را یکی پس از دیگری از دست میدهد. به همین دلیل جا دارد که دولت رئیسی به مردم و به تاریخ پاسخ دهند که به چه دلیل یا دلایلی این فرصتها و منافع را یکی پس از دیگری از دست دادند؟
چون حتی اگر براساس تجربه تاریخی کشورهای دارای فناوری هستهای هم به مسئله نگاه کنیم، تنها توجیه این فرصتسوزیها فقط و فقط داشتن بمب اتم است؛ درحالیکه ایران به دلایل متعدد سیاسی، دیپلماتیک و شرعی داشتن سلاح هستهای را هم حرام میداند. پس به هیچ دلیلی و با هیچ توجیهی نمیتوان وضعیت کنونی و فرصتسوزیهای کنونی یکی پس از دیگری را برای ملت ایران توضیح داد. این حق مردم است که بازخواست جدی از دولت داشته باشند که چرا در این سالها فرصتها را از دست دادیم؟
--------------------------------
در گفتوگو با تحلیلگر ارشد مسائل آمریکا، سیاستهای متناقض واشنگتن در قبال تهران بررسی شد
از وین تا دوحه؛ چرا بایدن دیپلماسی آونگی برجامی دارد؟
در شرایطی که در هفتهها و ماههای اخیر دولت بایدن شمشیر خود را برای ایران از رو بسته بود، بهناگاه شاهد برگزاری نشست غیرمستقیم بین تهران و واشنگتن در دوحه بودیم. اگرچه این نشست دوروزه هم نتیجه مطلوبی در پی نداشت اما این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که به چه دلیل یا دلایلی شاهد این تناقض و سیاست آونگی دولت بایدن در قبال ایران و برجام هستیم؟
«شرق» در گفتوگو با امیرعلی ابوالفتح، کارشناس و تحلیلگر ارشد مسائل آمریکا، بهدنبال یافتن پاسخ این سؤال است که دولت بایدن چرا ضمن تلاش برای صدور قطعنامه در شورای حکام، اعمال چند مرحله تحریمهای جدید، احیای سیاست گروگانگیری ترامپ با توقیف محموله نفتی ایران در یونان و موضعگیری رسمی درباره عدم خروج سپاه از لیست گروههای تروریستی، ناگهان مذاکرات با ایران در قطر را کلید زد؟
اولین سؤالی که به ذهن متبادر میشود، ناظر به تناقض در سیاست خارجی دولت بایدن است؛ چراکه در روزها و هفتههای اخیر دولت بایدن یک سیاست تهاجمی را در برابر ایران اعمال کرده بود، از چند مرحله تحریمهای جدید تا احیای سیاست گروگانگیری ترامپ با توقیف محموله نفتی ایران در یونان، موضعگیری رسمی درباره عدم خروج سپاه از لیست گروههای تروریستی، تلاش برای صدور قطعنامه در شورای حکام و... اما بهناگاه شاهد حضور رابرت مالی در دوحه برای مذاکره با تهران بودیم. این تناقض دولت بایدن در قبال برجام و ایران ناشی از چیست؟
این مهم ناشی از آن است که بین سیاست اعلامی و سیاست اعمالی دولت بایدن بهویژه در قبال ایران با محوریت پرونده فعالیت هستهای و احیای برجام یک تناقض فاحش و آشکار وجود دارد. درحالیکه در دولت دونالد ترامپ این تناقض وجود نداشت. چون دولت سابق آمریکا همانگونه که در مواضع خود بر جمهوری اسلامی ایران میتاخت، در عمل نیز همانگونه رفتار میکرد.
یعنی دولت ترامپ به واقع اعتقاد داشت که برجام یک توافق بسیار بد است و از هر پتانسیل و ظرفیتی برای توقف و شکست آن استفاده میکرد و حتی کار به ترور سردار سلیمانی هم کشیده شد اما حرف و عمل دولت بایدن یکی نیست. از یک طرف به سیاست ترامپ انتقاد میکند و از طرف دیگر موضعگیریهای رسمی برای مذاکره با ایران و احیای توافق هستهای دارد اما در مقابل کماکان سیاست فشار حداکثری و تحریمهای دولت سابق را اعمال میکنند؛ بنابراین دولت بایدن نه جسارت و نه توان احیای برجام را دارد و نه اساسا تمایلی برای این کار داشته و دارد که تکلیف برجام را روشن کند.
پس بلاتکلیفی ایران یکی از اهداف مستقیم این سیاست منتاقض ایران است؟
بله متأسفانه اکنون این شرایط باعث شده است ایران هم با نوعی بلاتکلیفی مواجه باشد و به دنبال آن برجام هم پادرهوا بماند. چون همانگونه که گفتم دولت بایدن نه توان و تمایلی برای احیای برجام دارد و نه قدرتی برای ادامه سیاست فشار حداکثری علیه تهران؛ به همین دلیل مطلوبترین سناریو همان فرکردن و ثابتکردن شرایط کنونی با پیگیری سیاست بلاتکلیفی است. به همین دلیل، هم نشست وین و هم نشست دوحه خروجی ملموسی نداشت.
آیا به دلیل دوگانگی و شکاف بین کاخ سفید و وزارت امور خارجه ناظر به اختلاف نظر جک سالیوان در مقابل رابرت مالی و آنتونی بلینکن شاهد این تناقض در دولت بایدن هستیم؟
خیر. به نظر من این شکاف به شکل بسیار جدیتری بین دولت بایدن و کنگره آمریکا در جریان است اما این دوگانگی و شکاف نمیتواند باعث تناقض شود. چون رئیسجمهور میتواند با یک سیاست واحد مانع از این شکاف شود؛ بنابراین مشکل احیای برجام این نیست که شاهد شکاف در کاخ سفید و وزارت امور خارجه آمریکا هستیم یا تضارب و تضاد آرا بین مقامات آمریکایی در این خصوص زیاد است؛ هرچند این مهم در عدم احیای برجام هم مؤثر است اما مانع اصلی به مانعتراشیهای کنگره و فشار سناتورها برای عدم احیای برجام بازمیگردد. وگرنه دولت بایدن تمایل دارد برجام به شکل جدی احیا شود.
ولی شما در سؤال قبل عنوان کردید که دولت بایدن تمایلی برای احیای برجام ندارد؟
بله دولت بایدن تمایلی برای برجام ندارد، چون به دنبال احیای این برجام نیست بلکه به دنبال برجام سالهای ۲۰۲۲، ۲۰۲۳ یا ۲۰۲۴ است؛ برجامی که سایر نگرانیهای ایالات متحده را هم رفع کند. به همین دلیل است که واشنگتن توان و تمایلی برای احیای برجام ندارد؛ چراکه از یک طرف فشار کنگره و دیگر مخالفان منطقهای و فرامنطقهای برجام دست دولت بایدن را بسته است و از طرف دیگر خود دولت بایدن هم تمایلی برای احیای برجام سال ۲۰۱۵ را ندارد.
درصورتیکه جمهوری اسلامی ایران تأکید دارد که مذاکرات هستهای، چه در وین، چه در دوحه و چه در هر جای دیگری فقط باید به احیای برجام سال ۲۰۱۵، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر منجر شود.
با توجه به شکاف نظر در دولت بایدن، فشار سناتورها و کنگره ایالات متحده آمریکا و دیگر مخالفان منطقهای و فرامنطقهای برجام و همچنین عدم تمایل دولت بایدن برای احیای توافق سال ۲۰۱۵ به چه دلیل یا دلایلی آمریکاییها حاضر به مذاکره غیرمستقیم با ایران در قطر و تغییر محل مذاکرات از وین به دوحه شدند؟
این مسئله بیش از آنکه متوجه طرف آمریکایی باشد، به دلیل چراغ سبز طرف ایرانی صورت گرفت. بههرحال جمهوری اسلامی ایران به این باور رسیده است که باید این مذاکرات در یک نقطه به نتیجه برسد. در این راستا برای کاهش آثار تحریمی هر راهی را آزمایش میکند؛ چه مذاکرات در وین، چه در دوحه و چه هرجای دیگری و در این مسیر، مذاکره با اعضای ۱+۵، مذاکره غیرمستقیم با آمریکاییها و دیگر شیوههای گفتوگو را هم تست میکند، چون وظیفه ذاتی دستگاه سیاست خارجی مذاکره است. در این بین برای رسیدن به نتیجه مطلوب شاید ماهها و حتی سالها فرصت نیاز باشد. از این جهت قدم درستی از سوی تهران در دوحه برداشته شد. چون به نزدیکشدن مواضع دو طرف اصلی مذاکرات یعنی ایران و آمریکا منجر خواهد شد.
اگرچه دور اول مذاکرات در قطر به شکست منجر شد اما میتواند دورههای بعدی در چند هفته یا چند ماه آینده در خود دوحه، مسقط یا هر کشور اروپایی و غیراروپایی انجام شود تا اختلافات باقیمانده حلوفصل شود؛ بنابراین برگزاری نشست در وین، دوحه، بغداد، مسقط یا هرجای دیگری بهمعنای حصول توافق نیست بلکه ادامه مذاکرات است که میتواند مانند ادوار پیشین گاهی به شکست بکشد و گاهی هم به توافق برسد.
با این تفاسیر آیا تغییر محل مذاکرات میتواند نتیجه مطلوبی در پی داشته باشد، چون با توجه به شکست در دوحه به نظر میرسد تا زمانی که نگاه دو طرف درخصوص مذاکرات تصحیح نشود فرقی بین وین، دوحه، مسقط، بغداد، آستانه و... وجود ندارد؟
ببینید نه محل مذاکره و نه شکل مذاکره بهصورت غیرمستقیم یا مستقیم چندان مهم نیست. حتی برخی حواشی مانند اشراف تیم مذاکرهکننده به زبان انگلیسی یا آگاهی به مسائل حقوق بینالملل و روابط بینالملل هم در حاشیه قرار دارد. آنچه اصل است، آن است که چه اتفاقی در واشنگتن و تهران میگذرد؛ بنابراین من هم مثل شما معتقدم فرقی بین وین، دوحه یا هرجای دیگری برای مذاکرات وجود ندارد. تغییر نگاه در طرفین بهخصوص در طرف آمریکایی است که تعیینکننده خواهد بود.
حتی اگر آقای رابرت مالی و باقری کنی به شکل مستقیم ساعتها گفتوگو و مذاکره کنند، مادامی که نگاه دو پایتخت تغییر پیدا نکند، نمیتوان به احیای برجام امیدوار بود. باید دیدگاه پایتختها با محوریت تهران و واشنگتن تغییر پیدا کند. به همین دلیل در دولت روحانی هم اتفاق خاصی برای احیای برجام در مذاکرات وین روی نداد، با وجود آنکه آقای عراقچی بهعنوان مذاکرهکننده ارشد اشراف خاصی بر مذاکرات با زبان انگلیسی داشت و محل مذاکرات هم در وین بود.
اگرچه بعد از شکست مذاکرات دوحه دوباره شاهد انداختن توپ مسئولیت به زمین همدیگر از طرف تهران و واشنگتن بودیم اما در یک وزندهی مسئولیت اصلی شکست مذاکرات قطر متوجه ایران است یا آمریکا؟
اولا واقعا نمیتوان مشخص کرد که چند درصد از توقف مذاکرات دوحه ناشی از سوءمحاسبه آمریکاییهاست و چند درصد به دلیل نگاه تهران. در ثانی من معتقد نیستم که مذاکرات دوحه به شکست رسیده است.
چرا؟
چون مذاکرات دوحه هم در ادامه نشست وین بود و درعینحال نشست دوحه و نشست وین هم ادامه یک پروسه مذاکرات ۲۰ساله بر سر پرونده فعالیتهای هستهای ایران است که در برههای به توقف رسیده و در مقطعی نتیجه داده است؛ بنابراین شاید این مذاکرات در وین و دوحه خروجی لازم را نداشت ولی امکان دارد در چند هفته یا چند ماه دیگر با ترکیب جدیدی و با دستور کار جدیدی در یک کشور جدید مذاکرات از سر گرفته شود؛ بنابراین ایران، آمریکا و هیچ طرف دیگری رسما از کلمه شکست و توقف کامل مذاکرات سخن نگفتند.
حتی شاید تا شش ماه آینده نشستی صورت نگیرد اما بازهم شکست اعلام نمیشود، چون اعلام شکست بهمعنای آغاز پلن B برای آمریکا خواهد بود؛ اما واقعیت این است که نه جمهوری اسلامی ایران بهدنبال پلن B است و نه آمریکاییها؟
به باور شما محوریت این پلن B چیست؛ ارجاع پرونده ایران از شورای حکام به شورای امنیت، بازگشت قطعنامههای سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی، رفتن ذیل فصل هفتم، جنگ، فعالشدن مکانیسم ماشه و...؟
به واقع هیچکس، حتی کسانی که در آمریکا مسئله پلن B را مطرح میکنند، هیچ جزئیات و نقشه راهی برای پلن B ندارند. زمانی که در نشست استماع کنگره، رابرت مالی از مخالفان احیای برجام پرسید که اگر برجام احیا نشود، نقشه جایگزین شما چیست، آنها هیچ پاسخی نداشتند.
مخالفان برجام فقط سعی میکنند از احیای برجام جلوگیری کنند اما زمانی که از آنها پرسیده میشود که نقشه جایگزین برای عدم احیای برجام چیست، نمیتوانند پاسخ روشن، دقیق و جزئیای را ارائه کنند؛ بنابراین پلن B گزارهای کلی و منحرفکننده است که سعی دارد شائبه تنش نظامی یا ارجاع پرونده به شورای امنیت را با هدف عقبنشینی تهران در ذهن ایجاد کند، درصورتیکه خود مخالفان برجام هم نمیدانند ماهیت پلن B چیست.
ارسال نظرات