04 شهريور 1400 - 10:05

پایگاه رهنما:

 

روزنامه کیهان**

اقتصاد مقاومت/کمال احمدی

جبهه مقاومت پس از پیروزی‌های شگفت‌انگیز نظامی چند سال گذشته برضد تروریسم غربی، عبری و وهابی، حالا طی روز‌های اخیر نشان داده قدرت مقاومت صرفا به عرصه نظامی محدود نمی‌شود بلکه این گفتمان قادر خواهد بود حتی در عرصه اقتصادی نیز خلاقانه و قهرمانانه در مقابل دشمنان بایستد. سخنان قاطع روز عاشورای آیت‌الله سید حسن نصرالله درخصوص حرکت نفتکش ایرانی به سوی لبنان برای شکست پروژه تحریم سوخت این کشور، نمونه‌ای از پیروزی اقتصادی محور مقاومت علیه دشمنانش است.
برای فهم بهتر این نصرت مقاومت لازم است درخصوص جنگ اقتصادی سال‌های اخیر برضد مردم لبنان قدری بیشتر بدانیم. در حالی که لبنان فقط حدود ۶ میلیون نفر جمعیت دارد، اما اجرای سیاست‌های غربگرایانه اقتصادی، فساد گسترده سیستم دولتی و وابستگی بیش از حد به کمک‌های خارجی موجب شده که طبق داده‌های صندوق بین‌المللی پول در ۲۰۲۰، لبنان با حدود ۱۰۰ میلیارد دلار بدهی خارجی عنوان چهارمین کشور بدهکار جهان را یدک بکشد. این حجم از بدهی در کنار مشکلات دیگری همچون سقوط ۹۰ درصدی ارزش پول لبنان از سال ۲۰۱۹ به این سو، رشد سرسام‌آور نرخ بیکاری، تعطیلی شدید کسب و کار‌ها و گسترش فقر موجب شد تا فضای معیشتی مردم خصوصاً برای طبقات محروم و متوسط به شدت سخت شود. علاوه بر این از یک‌سال پیش اتفاقات عجیبی علیه مردم لبنان رخ داد، اول سپرده‌های بانکی این کشور به‌طور ناگهانی ناپدید شد و بعد هم معلوم نشد چه بلایی بر سر موجودی بانک مرکزی‌اش آمد. در ادامه، بندر بزرگ بیروت منفجر شد که ۲۰۰ قربانی داد و در نهایت رئیس بانک مرکزی لبنان (ریاض سلامه) که سابقه ضدیت با حزب‌الله را هم دارد طی هفته‌های اخیر و در اوج گرمای تابستان و کرونا اعلام کرد که نمی‌تواند یارانه سوخت و نان را بدهد و از آنجا که امکان خرید با دلار هم وجود ندارد لذا لبنان دچار مشکل سوخت شد و صف‌های طویلی در مقابل جایگاه‌های عرضه بنزین شکل گرفت.
در این موقعیت و در حالی که تمام مسئولین دولتی لبنان عاجز از انجام هرگونه تدبیری برای برون‌رفت از مشکل سوخت بودند و آمریکایی‌ها و سعودی‌ها هم مشغول کارشکنی‌های پی درپی در تشکیل دولت بودند و بر طبل تحریم بیشتر لبنان می‌کوبیدند، دبیرکل جنبش حزب‌الله لبنان به صحنه آمد و علی‌رغم تمامی توطئه‌های آمریکایی‌ها باز هم ارزش محور مقاومت را به رخ غربگرایان کشید و در سخنرانی عاشورای خود گفت: «دوست دارم اعلام کنم کشتی نخست ما (حامل سوخت برای مردم لبنان) که از مبدأ ایران حرکت خواهد کرد، تمام رویه‌ها را طی کرده و به برکت امام حسین (ع) به سمت لبنان خواهد آمد...» او صریحاً «کشتی ایرانی حامل سوخت» را به مثابه «خاک لبنان» معرفی کرد و بدون نام بردن از رژیم صهیونیستی افزود: «کسی مرتکب اشتباه به چالش کشیدن ما نشود...» سخنان او موجی از واکنش‌ها را در سراسر جهان برانگیخت، تا جایی‌که کارشناس روابط خارجی شبکه فرانس ۲۴ از هوش نصرالله گفت و از یک طوفان ژئوپلتیک احتمالی در منطقه خبر داد. سید مقاومت، سه روز پس از این سخنرانی عاشورایی باز هم به مناسبت مراسم یادبود شهادت «حاج عباس الیتامی» از فرماندهان مقاومت، گفت: «هرگاه زمانی بیاید که شرکت‌های استخراج‌کننده نفت و گاز حضور نداشته باشند، ما آماده‌ایم از شرکت ایرانی کمک بگیریم که تجربه زیادی دارد... اگر شرکت‌های جهانی از ترس اسرائیل می‌ترسند نفت لبنان را استخراج کنند، آماده‎‌ایم از شرکت‌های ایرانی بخواهیم نفت ما را استخراج کنند... آن وقت اگر اسرائیلی‌ها جرأت دارند، به این‌ها نگاه چپ کنند». او همچنین در بخش دیگر این سخنرانی به ارسال محموله سوخت ایران به لبنان پرداخت و گفت: «دومین کشتی ما تا چند روز دیگر [از ایران]حرکت خواهد کرد و به کشتی‌های دیگر ملحق خواهد شد... موضوع یک کشتی یا دو کشتی نیست. این مسیری است که تا زمان نیاز لبنان، به آن ادامه خواهیم داد. هدف کمک به همه مردم لبنان و کاهش مشکلات آنان است».
این بیانات نصرالله که به مثابه پیروزی جدید جبهه مقاومت در بعد اقتصادی بود ضربه سهمگینی بر آمریکایی‌ها و رژیم صهیونیستی وارد کرد، زیرا آن‌ها تا پیش از این تلاش می‌کردند ایران و حزب‌الله را مایه بروز مشکلات اقتصادی مردم لبنان قلمداد کنند و حالا با این اقدام محور مقاومت آچمز شده بودند لذا فوراً آمریکایی‌ها به‌واسطه سفیرشان مدعی شدند که ما دلمان برای لبنان می‌تپد و برق را از طریق اردن به لبنان می‌رسانیم و گاز را هم از مصر به آنجا می‌رسانیم. این تلاش‌ها نشان می‌داد که توافق برد - برد حزب‌الله با ایران اقدامی استراتژیک بوده، زیرا با وجودی که هنوز کشتی محموله سوخت ایران به مقصد نرسیده بود، تأثیرات خود را گذاشته بود. یعنی هم به مردم لبنان نشان داد دشمن کیست و دوست کیست. چه‌کسی به‌دنبال فشار حداکثری بر مردم این کشور است و چه‌کسی به‌دنبال حل مشکلات جامعه لبنان است.
نکته مهم دیگر اینکه در این معامله، هم خریدار و هم فروشنده (حزب‌الله و ایران) تحت سخت‌ترین تحریم‌های آمریکا هستند و قصد آن‌ها از اعمال این تحریم‌ها مهار ایران و ناکامی‌جبهه مقاومت بوده است، اما حالا با این تجارت میان دو محور مقاومت بخش قابل توجهی از تأثیرگذاری تحریم‌های آمریکا زیر سؤال رفته است. ضمن اینکه این حرکت می‌تواند برای ایران آورده اقتصادی داشته و برای لبنان، حلال بحران بزرگ سوخت باشد.
البته این نخستین‌بار نیست که ایران رسماً و آشکارا برخلاف تحریم‌های آمریکا در حوزه نفتی تجارت می‌کند، در تابستان سال گذشته نیز با راهی‌شدن ۱۰ نفتکش از سوی بنادر جنوبی ایران به سمت ونزوئلا، عزم ایران برای مقابله با تحریم‌های همه‌جانبه آمریکا آشکار شده بود. اما تفاوت تجارت فعلی با قبلی این است که اولا حزب‌الله لبنان بخشی از محور مقاومت در منطقه غرب آسیاست و هرگونه همکاری با آن خصوصاً در حوزه اقتصادی می‌تواند به تحکیم پایه‌های مقاومت در منطقه و در نزد افکار عمومی کشور‌های حوزه مقاومت بینجامد مثلا در جریان همین اعزام نفتکش‌های سوخت ایران به لبنان، اغلب لبنانی‌ها فارغ از مناطق یا گرایش‌های سیاسی و حتی کسانی که وابستگی‌های ضدحزب‌اللهی داشتند نسبت به واردات سوخت از ایران ابراز رضایت کرده و امیدوار شدند که این مسئله در حل بحران مواد غذایی، دارو و کنترل وضعیت اقتصادی لبنان تأثیرگذار باشد. در ایران نیز، چون پول این تجارت به‌طور کامل آنهم علی‌رغم تحریم‌های شدید دریافت شده بود اثر مثبتی بر افکار عمومی داشت ثانیا، این همکاری به مثابه الگویی برای گسترش تعاملات اقتصادی میان سایر اجزای جبهه مقاومت است، به عبارتی وقتی ما می‌توانیم با وجود تحریم‌های گسترده غرب و نیز تهدیدات بالقوه رژیم صهیونیستی بر ضدکشتی‌هایمان به شایستگی اقدام به صادرات سوخت و فرآورده‌های نفتی به لبنان کنیم و حتی بازار بکری برای عرضه دانش استخراج نفت در این کشور داریم چرا این تعاملات اقتصادی را به کشور‌های دیگر محور مقاومت از جمله سوریه، عراق، افغانستان و حتی یمن تعمیم ندهیم؟
تعجب‌آور است که بدانیم با وجود استقبال فراوان مقامات سوری از گسترش مناسبات اقتصادی با ایران بررسی‌ها نشان می‌دهد در سال ۲۰۲۰ سهم جمهوری اسلامی ایران از بازار سوریه فقط ۳ درصد بوده و ما در این سال در رتبه هفتم در بین صادرکنندگان به سوریه قرار گرفته‌ایم. تأسف‌آور اینکه ترکیه که نقش مهمی در انتقال داعش به این کشور داشت در رتبه نخست کشور‌های صادرکننده به سوریه قرار دارد.
البته اهمیت سوریه فقط به بازار داخلی آن محدود نیست و نباید به آن کشور فقط به چشم واردکننده نگاه کرد بلکه هر کالایی که در سوریه تولید نهایی شود قابلیت حضور در کشور‌های اتحادیه عرب، شمال آفریقا، منطقه اوراسیا و نیز حوزه مدیترانه مانند یونان و... را دارد. همچنین حساسیتی که بر تجارت با ایران وجود دارد برای سوریه متصور نیست بنابراین راهکاری برای عبور از تحریم‌های آمریکا محسوب می‌شود.
علاوه بر سوریه، عراق نیز به‌عنوان یکی دیگر از بازو‌های جبهه مقاومت زمینه مناسبی برای تعمیق همکاری‌های اقتصادی با ایران خصوصاً در بخش انرژی و ترابری دارد هرچند دولت الکاظمی در این رابطه به شدت از آمریکایی‌ها هراس دارد، اما تجربه نشان داده با اتخاذ تدابیری می‌توان بر این مشکل فایق آمد و به هم‌افزایی جبهه مقاومت کمک کرد. نکته مهم درباره عراق این است که آمریکایی‌ها نمی‌خواهند همگرایی اقتصادی میان ایران، عراق و سوریه برقرار شود، زیرا آن را بستر اتحاد تجاری میان این کشور‌ها را می‌دانند و لذا دقیقا به همین دلیل مرز قائم بوکمال که محل اتصال زمینی عراق به سوریه است را بار‌ها بمباران کرده‌اند البته این حملات تجاوزکارانه نیازمند برخورد جدی است و آمریکایی‌ها باید بدانند دوره این قلدرمآبی‌ها تمام شده است.
از سوی دیگر، با شکست مفتضحانه آمریکایی‌ها در افغانستان، این کشور را هم می‌توان به‌عنوان بخشی از محور مقاومت محسوب کرد که حتی می‌تواند آورده‌های اقتصادی برای خود این کشور و سایر کشور‌های مقاومت داشته باشد نکته مهم درباره افغانستان اینکه این کشور از یکسو با چین هم‌مرز است و از سوی دیگر با ایران. در این میان چین نیز به‌دلیل نقاط ضعف تجارت دریایی مشتاق است از مسیر زمینی به غرب به‌ویژه مدیترانه راه یابد و احیای جاده ابریشم برای پکن به شرطی که از مسیر افغانستان، ایران، عراق و سوریه بگذرد به‌شدت اقتصادی و نوعی میانبر محسوب می‌شود که هزینه‌های ترانزیت را کاهش می‌دهد؛ بنابراین همگرایی اقتصادی محور مقاومت نه تنها برای هم‌افزایی آن‌ها یک ضرورت است بلکه اتصال ترابری این محور به معنای خط ترانزیت چین به مدیترانه در آینده‌ای نزدیک خواهد بود و می‌تواند محل خوبی برای درآمد و اشتغال‌زایی تمامی این کشور‌ها باشد؛ بنابراین مسئولان محور مقاومت خصوصاً ایران باید تلاش مجدانه‌ای برای گسترش همکاری‌های اقتصادی داشته باشند و با راه‌اندازی اتاق همکاری‌های مشترک اقتصادی به ایجاد ظرفیت‌های پیش روی جبهه مقاومت و استفاده از فرصت‌های ناب فعلی همت گمارند. دولت سیزدهم بایستی دیپلماسی اقتصادی خود را با تکیه بر همین فرصت‌ها و ظرفیت‌های محور مقاومت متمرکز کند.

**************

روزنامه وطن امروز**

بحران افغانستان و پایان قرن آمریکایی/ثمانه اکوان‌

چند ماه پیش، زمانی که هنوز دونالد ترامپ مشغول گفتگو‌های خود با طالبان برای مقرر کردن زمان خروج آمریکایی‌ها از افغانستان و گرفتن تضمین‌های امنیتی برای آمریکایی‌ها بود، می‌توانستید رد پای آمریکا را در تمام شهر‌های بزرگ این کشور ببینید. فرهنگ آمریکایی، غذای آمریکایی حتی ماشین‌های فروش کوکاکولا و شکلات‌های آمریکایی در تمام مناطق افغانستان توزیع شده بود و حتی شو‌های تلویزیونی به صورت زنده از طریق اینترنت و تلویزیون‌های اینترنتی مشاهده می‌شد، به صورتی که هر سرباز آمریکایی می‌توانست ادعا کند آمریکایی کوچک را برای خود در افغانستان ایجاد کرده است. حالا، اما شرایط تغییر کرده است. بایدن که قصد داشت کار نیمه‌تمام ترامپ را به سرعت تمام کند و خروج نیرو‌های آمریکایی از افغانستان و پایان دادن به جنگ ۲۰ ساله را به نام خود تمام کند، حالا می‌داند نیرو‌های نظامی آمریکا از کل افغانستان، تنها مناطق اطراف فرودگاه را در اختیار دارند و آمریکایی‌ها برای خروج از کابل باید از ایست بازرسی‌های مختلف طالبان عبور کرده و هر از گاهی درگیری مختصری با اعضای طالبان داشته یا به قول وزیر دفاع آمریکا کتکی هم از طالبان بخورند! بایدن حالا در تلویزیون ظاهر می‌شود و تهدید می‌کند در صورتی که خللی در کار خروج نظامیان آمریکایی از کابل پیش بیاید، طالبان باید هزینه آن را بپردازد، اما می‌داند طالبان هیچ کاری به آمریکا ندارد و تنها خروج آن‌ها از سایگون جدید را به تماشا نشسته است.
مهم‌ترین سوال از همان روز‌های ابتدایی تصرف کابل به دست طالبان این بود: آیا آمریکا به اهداف خود در حمله نظامی و جنگ ۲۰ ساله در افغانستان رسیده است؟ رسانه‌ها و تحلیلگران آمریکایی نظرات بسیار متفاوتی در این باره دارند. حتی در بین متحدان آمریکا نیز درگیری لفظی شدیدی شکل گرفته است که آیا آمریکا بازنده میدان نبرد در افغانستان بود یا برنده. تونی بلر که شریک جرم جورج بوش در حمله به عراق و افغانستان بود، چند روز پیش در حمله‌ای شدید به بایدن، خروج از افغانستان را «سبک‌مغزی» خواند و کشور‌های اروپایی اعتبار آمریکا برای مدیریت بحران‌های بعدی جهانی را زیر سوال می‌برند. رسانه‌های آمریکایی در سال ۲۰۰۱، هدف از حمله به افغانستان را به نقل از مسؤولان آمریکایی، مبارزه با تروریسم، بویژه گروه القاعده در این کشور و همچنین گسترش دموکراسی در جهان عنوان می‌کردند. حالا بایدن مستقیم در لنز دوربین نگاه می‌کند و می‌گوید هدف آمریکا هیچ‌گاه در افغانستان ملت‌سازی نبوده است. هدف آمریکا حتی بردن دموکراسی به این کشور نیز نبوده است اگر نه نباید اجازه می‌داد دولتی تنها با ۹۰۰ هزار رای با ۲ رئیس‌جمهور در کابل روی کار بیاید و طالبان هر روز از نظر اقناع افکار عمومی در شهر‌ها و استان‌های افغانستان موفق‌تر عمل کند.
اگر بخواهیم کشته شدن اسامه بن‌لادن را هدف اصلی آمریکا از حمله به افغانستان در نظر بگیریم، ایالات متحده پیروز بوده است، حتی اگر بعد از خروج از افغانستان ویرانه‌ای از خود بر جا بگذارد. تحلیلگران آمریکایی که در پی کمک به ساخت روایت جدید در افغانستان هستند، بر همین مساله تکیه دارند، اما همین موضوع نکات حاشیه‌ای زیادی دارد و سوالات زیادی را درباره هدف اصلی آمریکا بی‌پاسخ باقی می‌گذارد. آیا حمله به برج‌های دوقلو توسط شخص بن‌لادن انجام گرفته بود که کشته شدن او تهدید تروریستی در خاک آمریکا را کاهش دهد؟ اگر هدف از بین بردن القاعده بود چرا آستین لوید، وزیر دفاع آمریکا باید در مقابل رسانه‌ها از نگرانی خود درباره تقویت القاعده در افغانستان یا حتی عملیات‌های تروریستی این گروه علیه مامورانی که در حال تخلیه آمریکایی‌ها و همکاران‌شان هستند، بگوید؟ چرا آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا باید از تهدیدات جدید و نگرانی از تجمع گروه‌های تروریستی در افغانستان بگوید و جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن از این مساله بگوید که احتمال دارد به مناسبت بیستمین سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر، تهدیدی تروریستی از طرف طالبان یا گروه‌های تروریستی دیگر در داخل خاک آمریکا علیه ایالات متحده شکل بگیرد؟
دولت بایدن برای این سوالات پاسخی ندارد. او حالا معتقد است گذشت زمان بسیاری از مسائل را مشخص می‌کند و کاری می‌کند افکار عمومی به صحت تصمیم او در شرایط فعلی اعتراف کنند. با این حال تصمیم او بر اساس هر معیاری نیز اتخاذ شده باشد، یک سوال را بیشتر از سوالات دیگر در معرض دید و تحقیق رسانه‌ها قرار می‌دهد: آیا قرن آمریکایی به پایان رسیده و خروج مفتضحانه از کابل به معنای افول آمریکاست؟ در پاسخ به این سوال باید به ویژگی‌های اصلی قرن آمریکایی بپردازیم؛ قرنی که از نیمه‌های قرن بیستم یعنی بعد از جنگ دوم جهانی شروع شد و آمریکا را به قدرت غالب در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان تبدیل کرد. از آن زمان به بعد، اعلام شد آمریکا به هژمون برتر تبدیل شده است. بر اساس ویژگی‌های قرن آمریکایی، آمریکا به عنوان پلیس جهان فعالیت کرده، نظم را در جهان برقرار می‌ساخت و قوانین مورد نظر برای جامعه جهانی را وضع کرده و در عین حال به عنوان نیروی اجرایی، هر زمان که می‌دید قوانین زیر پا گذاشته شده یا در جایی حقوق بشر در حال نقض است، وارد عمل شده و با استفاده از قدرت خود، دوباره نظم و قانون را برقرار می‌کرد. اما قرن آمریکایی را با این توصیفات می‌توان تنها یک ایده دانست و نه واقعیت. ایده، ایجاد دولتی قدرتمند برای برپایی نظم در جهان بود، اما چیزی که در عمل به دست آمد، دولتی قدرتمند برای پیگیری منافع خودش بود و این منافع در طول زمان به قدری اولویت اصلی سیاست خارجی ایالات متحده قرار گرفت که دیگر ایده حقوق بشر یا دموکراسی و برقراری نظم و مبارزه با بی‌قانونی و تروریسم، از دستور کار خارج شد. آمریکا بر همین اساس است که حالا بعد از گذشت ۲۰ سال، با وجود مخالفت‌های بسیاری از تحلیلگران بین‌المللی و همچنین متحدان اروپایی‌اش، نیرو‌های خود را به سرعت از افغانستان خارج می‌کند و با تمام هزینه‌ها و انتقادات در این باره نیز مواجه می‌شود. آمریکا نه توان نظامی باقی ماندن در افغانستان، عراق، سوریه و حتی کمک مستشاری و اطلاعاتی به عربستان در جنگ یمن را دارد و نه توان اقتصادی و سیاسی حمایت و پشتیبانی از عملیات‌ها در سراسر جهان را. مهم‌ترین مساله برای ایالات متحده در شرایط فعلی جنگ تجاری با چین است که مؤلفه‌های قدرت سیاسی و اقتصادی نشان می‌دهد چندان امیدی به پیروزی در این جنگ نیز ندارد و حالا به دنبال جمع کردن تمام قوای خود از جهان برای متمرکز شدن بر این جنگ جدید است.

********************

روزنامه خراسان**

اقتصاد ایران نیازمند میثاق داخلی/محمد حقگو

رای اعتماد قاطع مجلس به تیم اقتصادی دولت، سوت آغاز یک دوره حساس را برای اصلاحات اقتصادی در ایران به صدا درآورد. اگر چه هم اینک لیست برنامه‌های وزیران به تناظر ویرانی‌های اقتصادی بسیار مطول است، اما به طور قاطع می‌توان گفت چاره‌ای جز ورود دولت به محدوده تحول اقتصادی با اولویت بخشی به مهار تورم وجود ندارد، چرا که به عقیده کارشناسان، رشد تقریباً صفر اقتصادی در یک دهه، تورم فرسایشی و قابل ملاحظه ۲۸، ۳۷.۳ و ۳۷.۷ درصدی در سه سال اخیر و همچنین تورم حدود ۵۰ درصدی کنونی که کماکان با پمپاژ نقدینگی نظام بانکی و کسری بودجه دولت حمایت می‌شود، اقتصاد ایران را در معرض یک «ابر تورم» واقعی قرار داده است. وضعیتی که خدای نکرده در صورت وقوع، شاید مجالی برای هیچ سیاست اصلاحی در کوتاه مدت و حتی میان مدت باقی نگذارد.
با وجود این، باید توجه داشت اجرای راهکار‌هایی نظیر کنترل فشار نظام بانکی بر افزایش نقدینگی، کنترل فشار بودجه دولت بر پایه پولی، اتخاذ سیاست‌های اصلاحی برای افزایش عادلانه مالیات‌ها و... که برای درمان تورم توصیه می‌شود، زمانبر هستند. در این میان آن اقدامی که در سال‌های اخیر مغفول مانده و دولت جدید احتمالاً یک بار فرصت استفاده مطلوب از آن را خواهد داشت، استفاده از سیاست جهت دهی به «انتظارات تورمی» است. در سال‌های اخیر، می‌توان گفت تقریباً تنها مولفه تاثیرگذار در این حوزه، عامل منفی نرخ ارز بوده است. به همین دلیل هم بود که عمیقاً لمس شد چگونه قیمت کالا‌هایی که چندان هم به واردات وابسته نیستند نظیر ملک و خودرو با نوسان نرخ ارز، بالا و پایین می‌شوند. با این حال روی کار آمدن دولت جدید آن هم با رویکرد‌های منطقی کنونی، به مثابه تعویض یک مربی تیم فوتبال می‌تواند تاثیر مثبتی در این حوزه داشته باشد و فعالان اقتصادی را نسبت به تغییر شرایط امیدوار کند. وضعیتی که تداوم آن، می‌تواند منتج به کاهش نااطمینانی‌ها به آینده و در نتیجه کاهش فشار بر قیمت‌ها شود. اما نکته اساسی و ظریف ماجرا همین جاست. استفاده از این رویکرد مستلزم برنامه جدی دولت، پایبندی عمیق به اصلاحات اقتصادی و تعامل مستقیم و صادقانه دولت با مردم در ارائه نتایج مستمر و مثبت برنامه‌های ضد تورمی و رشد گرایانه است. به عبارت دیگر دولت امروز ایران نیازمند یک برجام داخلی در تعامل با مردم برای استفاده از ظرفیت‌های اجتماعی مهار تورم است.
در چنین فضایی است که می‌توان به همراهی مردم با سیاست‌هایی از قبیل کنترل حقوق و دستمزد امیدوار بود. همان سیاستی که در مقابل سیاست‌های حمایتی غیر مستقیم، یکی از سهل ترین، اما خطرناک‌ترین راه‌ها برای جبران قدرت خرید اقشاری نظیر کارکنان دولت‌ها در ابتدای مسیر صعودی تورم‌های بالا به شمار می‌رود، چرا که موجب رشد سریع کسری بودجه دولت، تقاضا و تورم‌های فزاینده بعدی خواهد شد.
خوشبختانه در این زمینه تجربیات جهانی نیز پیش روی دولت است. ترکیه‌ای که امروز شاهد پیشرفت‌های اقتصادی آن هستیم، مرهون تلاش‌های سیاست گذاران اقتصادی آن در عمق شرایط بد اقتصادی در ابتدای قرن ۲۱ است. جایی که سامان دهی سرمایه اجتماعی از منظر کنترل انتظارات تورمی توانست نرخ تورم در این کشور را از بیش از ۷۰ درصد به کمتر از ۱۰ درصد در یک سال کاهش دهد. این مسیر نیز پیش روی ماست. شرایط اقتصاد ایران از جهت تورم بدتر از اقتصاد ترکیه در اوایل قرن ۲۱ نیست و می‌تواند همان تجربه موفق برای مهار تورم در ایران نیز اجرایی شود.

********************

روزنامه ایران**

توافق مشروط غرب با طالبان برای تأمین امنیت خروج/زهره صفاری

افشای خبر دیدار محرمانه رئیس سازمان سیا با یکی از رهبران طالبان به دستور «جو بایدن» در روزنامه واشنگتن پست امریکا، یک روز پیش از مخالفت آشکار رئیس جمهوری امریکا با سران گروه ۷ برای تمدید مهلت تعیین شده خروج از افغانستان، گمانه زنی‌ها درباره سیاست‌های پشت پرده امریکا را افزایش داد.
به گزارش «پولتیکو»، دیدار «ویلیام برنز» با «ملاعبدالغنی برادر» به نوعی نخستین مذاکره سطح بالای امریکا و طالبان پس از سقوط کابل به شمار می‌رفت، اما به‌رغم درز کردن خبر این دیدار هیچ یک از مقامات رسمی امریکا و یا طالبان جزئیات آن را فاش نکردند. یک روز پس از این دیدار ناگهانی و فوق سری بود که «بایدن» در نشست گروه ۷ آب پاکی را بر دستان رهبران غول‌های ثروتمند غربی ریخت و اعلام کرد فرایند خروج نیرو‌های امریکایی تا ۳۱ آگوست به پایان می‌رسد: «هر چه زودتر این مأموریت تمام شود بهتر است. طالبان در روند خروج همکاری خوبی داشته، اما جامعه جهانی آن‌ها را با اعمالشان قضاوت می‌کنند و هیچ یک از سران گروه ۷ به اظهارات طالبان باور ندارد.»
وی افزود: «کشدار شدن این روند با توجه به خطر حمله داعش به افغانستان و فرودگاه کابل برای نیروهایمان ریسک بالایی دارد. اما در صورت محقق نشدن خروج نیرو‌ها تا ۳۱ آگوست، پنتاگون و وزارت خارجه برای اقدامات بعدی آماده هستند. البته انجام این پروسه در زمان تعیین شده همچنان به همکاری طالبان و دسترسی تمام وقت به فرودگاه برای تخلیه نیرو‌ها وابسته است.»

شرط تعامل

اما تصمیم قاطع «بایدن» برای خروج از افغانستان تا ۳۱ آگوست و ناکامی سران گروه ۷ برای متقاعد کردن رئیس جمهوری امریکا، آن‌ها را به اجرای استراتژی جدیدی در قبال طالبان واداشته است. به طوری که به نوشته «الجزیره»، «بوریس جانسون»، نخست‌وزیر انگلیس که ریاست نشست مجازی گروه ۷ را برعهده داشت خطاب به طالبان اعلام کرد که تعامل با غرب تنها با شرط تضمین امنیت خروج نیرو‌های باقیمانده در روز‌های پس از ۳۱ آگوست امکانپذیر خواهد بود: «آنچه که ما در نشست گروه ۷ به آن رسیدیم تنها توافق مشترک برای آخرین مهلت خروج از افغانستان نبود بلکه ما در این نشست نقشه راه برای تعامل آتی با طالبان را ترسیم کردیم. اما در این میان شرط اول و اصلی ما تضمین امنیت نیرو‌های جامانده برای خروج پس از ۳۱ آگوست است. گروه ۷ از بعد اقتصادی، دیپلماتیک و سیاسی از جایگاه قابل توجهی برخوردار است. حرف ما این است که افغانستان نمی‌تواند به مأمنی برای تروریست‌ها بدل شود و یک کشور پرورش دهنده مواد مخدر باشد. از طرفی دختران این کشور نیز باید تا ۱۸ سالگی حق تحصیل داشته باشند.» وی درباره موضع رهبران گروه ۷ در قبال تصمیم «بایدن» برای تثبیت ۳۱ آگوست نیز گفت: «آنچه مسلم است تسریع در فرایند خروج نیرو‌ها از افغانستان یک موفقیت قابل توجه نظامی محسوب می‌شود و مطمئناً ما می‌توانیم هزاران نفر را در این چند روز خارج کنیم، اما شرایط فرودگاه به هیچ‌وجه خوب نیست و افرادی که در انتظار خروج هستند صحنه‌های دردناکی را شاهدند.» «جانسون» در حالی از پذیرش تصمیم «بایدن» از سوی سران گروه ۷ حتی به قید شرط سخن گفت که کارشناسان «یورونیوز» معتقدند او در حالی که امریکا ریاست این مأموریت را برعهده دارد در لابی آشکاری با طالبان، به دنبال تأمین امنیت نیروهایش است چراکه انگلیس با داشتن هزار نظامی در فرودگاه کابل پس از امریکا بیشترین نیرو‌ها را در افغانستان دارد.
در این میان، اما به رغم اصرار سران گروه ۷ به افزایش زمان ضرب‌الاجل خروج امریکا از افغانستان، پس از پایان نشست در حالی که هر یک از اعضا ناامید از امریکا برنامه‌هایشان را تغییر داده بودند موضع خود در قبال این تصمیم را اعلام کردند. «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان گفت: «بحث‌های بسیاری درباره بحران انسانی در فرودگاه کابل با توجه به مهلت تعیین شده برای خروج از افغانستان مطرح شد، اما در نهایت امریکا حاضر به تغییر زمان نشد. باید تأکید کنم که امریکا رهبری این مأموریت را برعهده دارد و بدون حضور آن‌ها ما و دیگران نمی‌توانیم فرایند خروج را پیش ببریم، اما به رغم این شرایط آلمان برای یاری همسایگان افغانستان مانند ایران و پاکستان برای ساماندهی به وضعیت پناهجویان آمادگی دارد.»
یکی از مقامات ارشد فرانسه نیز به نقل از مکرون گفت: «فرانسه با تصمیم امریکا برنامه هایش را تطبیق خواهد داد چراکه در این مورد همه چیز در اختیار امریکا است.»
سران گروه ۷ در پایان نشست در بیانیه مشترکی اعلام کردند اقدامات طالبان در مبارزه با تروریسم و رعایت مسائل حقوق بشری بویژه در موضوع زنان و دختران و اقلیت‌ها و همچنین استقاده از راهکار‌های سیاسی در اداره افغانستان را مدنظر دارند.

سیاست‌های سختگیرانه طالبان

با توجه به فرصت باقیمانده کشور‌ها برای خروج در حالی که به نوشته الجزیره، بیش از ۶۰ هزار نفر در ۱۰ روز گذشته از افغانستان خارج شده‌اند، اما باید اقدامات تسریع یابد. این در حالی است که همزمان با این تحولات، طالبان نیز سیاست‌های جدیدی در اطراف فرودگاه به اجرا در آورده و با قرار دادن ایستگاه‌های بازرسی در ۵ کیلومتری درب شمالی فرودگاه، مانع از خروج افرادی می‌شوند که ویزای امریکا یا کشور‌های عضو ناتو را ندارند. «ذبیح‌الله مجاهد» سخنگوی طالبان در تازه‌ترین نشست خبری گفت: «طالبان نه تنها با تمدید زمان خروج خارجی‌ها موافقت نمی‌کند، اجازه خروج افغان‌های متخصص توسط امریکا را نیز نخواهد داد. از زنان نیز می‌خواهیم تا تأمین امنیت کامل در خانه‌هایشان بمانند چراکه مبارزان طالبانی هنوز آموزش‌های لازم برای ارتباط با زنان را ندیده‌اند.»
همزمان با این تحولات آنچه سازمان‌های جهانی را نگران کرده است بحران غذا و گرسنگی در افغانستان تا چند ماه آینده است. این شرایط با توجه به مسدود شدن کمک‌های بانک جهانی و بلوکه شدن حساب‌های خارجی افغانستان بحران در این کشور را بسیار جدی نشان می‌دهد.

********************
روزنامه شرق**

مجلس بی‌توجه/سیدمصطفی هاشمی‌طبا

چندی پیش فیلم کوتاهی از یکی از جلسات مجلس شورای اسلامی منتشر شد. در این فیلم که متعلق به سال‌های دهه ۸۰ بود و ریاست مجلس طبق آنچه در فیلم نشان داده شد، با آقای محمدرضا خاتمی است، یکی از نمایندگان خوزستان با حرارت و ارائه آمار و اطلاعات با لحنی التماس‌گونه درخصوص مسائل آب استان صحبت می‌کند. اینکه گفتار ایشان مقرون به صحت و درستی یا غیر آن باشد، برای نویسنده قابل گمانه‌زنی نیست و نیاز به ورود کارشناسی دارد؛ اما آنچه در این فیلم جلب نظر می‌کند و نویسنده از این بابت می‌نویسد، رفتار نمایندگان مجلس در حین سخنرانی این نماینده است. درحالی‌که نماینده خوزستان با حرارت و التماس سخنرانی می‌کند، رئیس جلسه خود را به خواندن نامه‌ای مشغول کرده است و دیگر نمایندگان نیز یا توجه نمی‌کنند یا راه می‌روند و حتی دو نفر ملبس به لباس روحانیت، به گفتگو و خنده فی‌مابین در مدت سخنرانی مشغول هستند و در نهایت نتیجه آن می‌شود که امروز ما در دشت خوزستان می‌بینیم؛ یعنی مردمی که زیر پایشان نفت است و استخراج و صادرات آن فراهم‌کننده اداره کشور است، با چنین مشکلاتی روبه‌رو هستند. در اینجا نمی‌خواهم مشکلات خوزستان را باز کنم؛ زیرا بسیار مفصل بوده و معضلات آن بسیار پیچیده است و راه‌حل‌های -که برای برخی از آن‌ها راه‌حل نمی‌توان یافت- بسیار هزینه‌بر، دقیق و نیاز به تکنولوژی برتر دارد و از توان این نویسنده خارج است. در اینجا فرصت را مغتنم شمرده و به بهانه آنچه در فیلم ذکرشده دیده شد، به رویکرد مجلس می‌پردازیم. همان‌طور که واضح است، مجلس شورای اسلامی از سه واژه «مجلس»، «شورا» و «اسلامی» تشکیل شده است. مجلس اسم مکان است، یعنی محلی برای «جلوس» یا نشستن؛ پس مجلس، راهرو، جاده، پیاده‌رو و گردشگاه نیست و نمایندگان باید در صندلی‌های خود جلوس کنند. «شورا» به معنی عمل شور یعنی مشاوره افراد با یکدیگر است؛ یعنی در مجلس افراد به مشاوره با یکدیگر می‌پردازند و «اسلامی» یعنی آنکه عمل مشاوره باید حسب ضوابط اسلامی باشد و بالطبع این آیه شریفه را به ذهن متبادر می‌کند که «جادلهم باللتی هی احسن». البته وقتی مجادله باید از نوع بهترین باشد، مشورت که جای خود دارد. اما ببینیم مجلس شورای اسلامی ما در ادوار مختلف چگونه عمل کرده است. مجلس شورای اسلامی «ما» از ابتدا محل داد و فریاد، کتک‌زدن، راه‌رفتن، خندیدن و شعار بوده است، نه نشستن و مشاوره از نوع احسن و نتیجه‌گیری درست؛ زیرا اصولا تشکیل مجالس ما بر اساس اقدامات و دیدگاه‌های سیاسی بوده و بالطبع سیاسیون نوعا در پی مرعوب‌کردن و ملکوک‌کردن مخالفان هستند و نه عمل به مصداق فبشر عبادی‌الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. حتی موضوع تحصن و از اکثریت انداختن مجلس نیز مطرح بوده است و این به معنای آن است که اقلیت که به هر حال باید تابع تصمیمات اکثریت باشد، از شیوه‌های سیاسی خلاف ماهیت مجلس استفاده کرده است. گمان برده نشود که از مجلس اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان در این نوشته حمایت می‌شود. در این مختصر فرصتی است تا به رفتار برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در همه ادوار اعم از اصلاح‌طلب یا اصولگرا نگاه شود؛ کمااینکه فیلم سخنرانی نماینده خوزستان مربوط به مجلسی با اکثریت اصلاح‌طلب بود. به همین مجلس فعلی نگاه کنیم. در اینکه مجلس حق دارد و البته وظیفه دارد که رئیس‌جمهور و وزرا را به مجلس فرا بخواند و آنان را مورد سؤال و نقد قرار دهد، تردیدی وجود ندارد؛ اما ملاحظه می‌شود هرگاه وزیری در صحن مجلس حاضر می‌شود، جز دشنام، فریاد و مطالب نامربوط مطلبی نمی‌شنود. ممکن است گفته شود برخی انگشت‌شمار چنین می‌کنند. آیا انگشت‌شماران را نباید از این کار بازداشت؟ اگر به پارلمان انگلیس نگاه کنیم، می‌بینیم نخست‌وزیر که در حقیقت فرد اول کشور است (ملکه کاملا تشریفاتی است)، مرتب در مجلس حاضر می‌شود و درباره مسائل مختلف با نمایندگان به بحث می‌نشیند، درحالی‌که در مجلس ما دو رویکرد مختلف دیده می‌شود؛ یا می‌گویند دعوت از رئیس‌جمهور و به‌سؤال‌کشیدن او، شأن او را پایین می‌آورد یا می‌خواهند رئیس‌جمهور را به مجلس بیاورند تا هرچه فحش، تهمت و ناسزاست نثار او کنند و البته رئیس‌جمهور هم با پیش‌بینی این امر و آنچه در مقابل وزرا انجام شده، در مجلس حاضر نمی‌شود.
چنین می‌شود که مجلس مطابق فیلمی که ذکر شد، مجله برو و بیا بشود یا مرکز خنده، شوخی و تفریح نماینده یا نمایندگان یا مرکز دشنام، یقه‌گیری، تهمت و ناسزا. چرا نباید رئیس‌جمهور در هفته یک روز به مجلس بیاید و درباره مسائل مختلف هم‌اندیشی کند؟ اگر چنین شود، رئیس‌جمهور در طول هفته به فکر اصلاح عملکرد و تصمیمات خواهد بود و مردم و نمایندگان با مسائل اجرائی آشنائی پیدا می‌کنند و مسائل کشور، چون غده چرکین نمی‌شود که با یک نیشتر مشکلات فوران کند. وقتی تشکیل مجلس صرفا سیاسی می‌شود و فقط می‌خواهند رقیب یا حریف را مغلوب کنند، آنگاه نمی‌توانند هم‌اندیشی کرده و به مردم خدمت کنند. در این رابطه وظیفه رئیس مجلس بسیار سنگین و حساس است. اینکه رئیس مجلس بخواهد به دلیل نیاز به رأی نمایندگان، حسب دل آن‌ها رفتار کرده و مسئولیت خود را لوث و ریاست خود را به بهای از‌دست‌رفتن ماهیت مجلس شورای اسلامی حفظ کند، طبعا محکوم است و موجب عدم اجرای وظایف نمایندگان می‌شود. دوره آقای روحانی که تمام شده است؛ آیا ممکن است این مجلس نگوید شأن رئیس‌جمهور بالاتر از حضور در مجلس و سؤال از ایشان است و هر هفته رئیس‌جمهور مستقر فعلی در مجلس حاضر شود و در صحن علنی با نمایندگان به گفتگو بنشیند و مردم از رسانه صدای ایشان را بشنوند و عملکرد دولت را از نزدیک ملاحظه کنند و به رؤیت مردم برساند یا آنکه به سبب حمایت از رئیس‌جمهور خواهند گفت شأن او بالاتر از حضور در مجلس است. اگر معتقد به پاسخ‌گوئی مسئولان هستیم، همه و همه باید پاسخ‌گو باشند. عدم پاسخ‌گویی به بهانه‌های مختلف ازجمله حفظ شأن، مقام و قداست، موجب تراکم سؤال و بغض شده و پایان مطلوبی نخواهد داشت. آیا ممکن است نمایندگان مجلس فعلی که هوادار رئیس‌جمهور منتخب هستند، فضای دائمی مشاوره و گفتگو با رئیس دولت در آینده را فراهم آورند و البته مرتب او را به مجلس دعوت کنند؟ به نظر مشکل می‌آید.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات