روزنامه کیهان**
درباره افغانستان/محمدهادی صحرایی
به کسانی که ستم کردهاند متمایل نشوید که آتش دوزخ به شما مىرسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد. (سوره هود، آیه ۱۱۳)
بهخاطر دارم در روزهای تجاوز آمریکا به افغانستان و اشغال این کشور و زمانی که در محیط دانشجویی گفتگوهای آمریکا محور، داغ بود با یکی از دوستان رسانهای که به آمریکا و ژست بوش کوچک خوشبین بود صحبت میکردم. در نهایت ایشان گفت که افغانستانِ ده سال دیگر را باید دید که چگونه از ایران پیشی گرفته و آباد شده است و... به واقع ادامه گفتگو با او سودی نداشت و ارادت به کدخدا تا مغز استخوانش نفوذ کرده و عفونی شده بود. برخی نمایندگان مجلس ششم بدون ایست، دستها را بالا برده و در همان ابتدای کار قافیه را باخته بودند و به جای چارهاندیشی، بیشرمانه دنبال جام زهر و تسلیم کشور به دشمن بودند. دولت اصلاحات هم که مشغول ادای شهادتین برای کدخدا و اطوار گفتوگوی تمدنها بود. نه به شدت و جدیت دولت اعتدالی که سفره مردم را به اجنبی گرو داد، ولی آن دولت نیز معیشت و امنیت را به مضیقه برده بود.
گویی همیشه تاریخ انقلاب اسلامی اینگونه بوده که دولتهای لیبرال و مدعی اولویت اول و مأموریت اصلی خود را تنشزدایی با دشمن خونی- شما بخوانید اقتدارزدایی از مردم و میهن خود- قرار دادهاند و برای جلب اعتماد و دیده شدن توسط آمریکا و اروپا هزینههای بسیار گزافی را به کشور تحمیل کردند و اگر، ولی فقیه نبود خدا میداند عاقبت امروزین سوریه و عراق و افغانستان، دیروز نصیب ما میشد یا پریروز. بیدلیل نیست که تمام همت دشمنان تضعیف مصدر و مصداق، ولی فقیه بوده و هست. تنشزدایی مثل مذاکره، آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان و...، چون که اصطلاح شیکی است توسط دشمنانی که هیچ اعتقادی به آنها ندارند و خودشان ناقضان درجه یک آنهایند برای عوام فریبی به کار میرود. آنها هرگز توضیح صحیح و کامل آن را ارائه نمیکنند و نشانی غلط میدهند تا نفوذیها مردمشان را به کمینگاه آنها ببرند.
مثلاً سران آمریکا، اسرائیل و انگلیس که سمیترین دشمن بشریتاند و خطرناکترین حکومتهای تروریستی را رهبری میکنند و در صدسال اخیر هر جنگ و جنایتی که در جهان درگرفته پای برخی یا همه آنها در آن بوده است اصلیترین مرثیهسرایان آزادی و حقوق بشر و حقوق زنان و... هستند. موجودیتهای شروری که هرگز بر صراط مستقیم و بر اصول بشری حرکت نکردند و تفکرشان بر توطئه، تفرقه، تهدید، ترور و نامردی بنا شده است. خائنان را بورسیه و تربیت میکنند تا در زمان مقتضی به کارشان بگیرند و تا آنجا که میتوانند از آنها بار میکشند و شیرشان را میدوشند و وقتی شیره آنها را گرفتند و تاریخشان گذشت آنها را تفالهوار پرت میکنند و گویی هرگز آنها را نمیشناخته و ارتباطی نداشتهاند.
پهلویها تا سال ۵۷ نمونههای خوبی برای عبرت خلق بودند، ولی امروزه نسخههای جدیدتری از دیکتاتورهای نوکر و خانهزادهای فرسوده و مستهلکی را میبینیم که چگونه خوار و خفیف میشوند و یکی پس از دیگری به اعماق تاریکِ تاریخ فرو میافتند و غیر از وبال خیانتها و جنایاتشان، لعن و نفرین مردم خود را نیز به گور میبرند. امثال صدام و بنعلی و مبارک و قذافی و... همگی پیش چشم ما ذلیل مرده شدند و ما فرصت دیدن سقوط آنها را در این مقطع زمانی داشتیم. همین هفته گذشته همگان فرار حقیرانه حاکم دستنشانده و بیغیرت و بیعرضه افغانستان را دیدند. دیکتاتورها معمولاً برای مردم خود گندهگو، اخمو و خشن و برای دشمنان ملتشان ذلیل، خندهرو و گربه ملوساند. اشرف غنی دیکتاتور نبود، ولی گندهگو بود. انسان بیارزشی که کشور خود را در اختیار دشمن گذاشت و به قول خودش برای فرار تنها توانست شلوار و کفشی برای خود جستجو کند. البته غیر از آنچه که میگویند به یغما برده است.
افغانستان مظلوم، اگرچه پارهتن ایران و در دورانی نه چندان دور.
مهد علم و ادب بوده و پادشاهان بیکفایت قاجار و پهلوی آن را تلف کردند، ولی اکنون بهخاطر حضور نالایقها و گوشهنشینی و شهادت لایقها به فغانستانی تبدیل شده که از یادش رقت میبارد. علمای بزرگ آنها و مدافعان شریف حرم و شهیدان عزیز آنها تا ابد بر تارک تاریخ جانستان افغانستان میدرخشند و ایکاش هنرمندانی جهادی میتوانستند برای احیای باور ملی آنها از این مفاخرشان مستندها بسازند تا بیش از این، این دیار کهن، مرتع مستکبران و منزل غریبهها نباشد. غربت افغان و بهویژه شیعیان آن مرثیهای جانگداز است. افغانستان را باید از نو شناخت و به خودشان شناساند تا بدانند در چه سرزمین بزرگی زیست میکنند. باید برای بلند شدن افغان، تاریخ را برایشان گفت و گفت که پاره جداشده ایراناند و باید، چون ایرانیان عزت رفته را بازیابند و بر امور خود مسلط شوند.
آیندهای که غرب وحشی به سرکردگی آمریکا برای افغانستان ترسیم کرده همین تصویر امروزی است. آمریکا با سیاست وقیحانه و تهوعآورش روی بیشرفهای تاریخ را سفید کرده است. از چهل سال پیش که کمکم به قدرت مسلمانان در توقف کمونیست آگاه شدند، نقشه به جان هم انداختن
و خودخوری آنها را فراهم کردند. پول سعودی و سیاست انگلیسی و شیطنت ناخلفها، تخم کینه و انحراف را در میانشان افکند و تکفیر و ترور را پیشه آنها کرد. آمریکا بیست سال پیش به بهانه آزادی مردم از دست طالبان و ترویج دموکراسی و مبارزه با تروریسم، خاک افغانستان را شخم زد و اشغالش کرد و قاچاق مواد مخدر راترانزیت و تجارتش را
۵۰ برابر کرد. مردمش را به خاکستر نشاند و عروسی و عزایشان را یکی کرد. فرهنگ لجنی خودشان را به آنجا آورد تا به جای سیر کردن شکم، آنها را غربزده کند و... آمریکا ماه قبل از پایگاه خود فرار کرد و هفته پیش فیلم هواپیمای آنها مهر رسوایی نهایی به پیشانی آنها کوفت.
بعد از بیست سال خباثت و جنایت و در نهایت شکست در سیاست، جاسوسه هرزه خود را بهعنوان فعال فرهنگی در امور زنان و دختران افغانی مأمور جنگ روانی و فعالیت فرهنگی میکنند. کسی نمیپرسد آنجلینا با چه رویی از زنان و دختران افغانی دم میزند؟ دانشآموزان دبیرستان سیدالشهداء که با زبان روزه به شهادت رسیدند دختر نبودند؟ در ایران هم همصدا با این جانوران، برخی سلبریتیهای کذاب، قالتاق، مالیاتگریز و اصلاحطلبان اعتدالی که هشت سال مردم را دچار وبا و طاعون کدخداپرستان کردند و سفره و اقتصاد را نابود کردند نیز برای وادار کردن ایران به جنگ با طالبان یقهدرانی میکنند و آنچه لایق خود است را به مردم شریف و نظامیان غیور ایران میگویند. گویی زمان حمله به دانشگاه کابل و جهانی شدن پیامک جانسوز «جان پدر کجاستی؟» که جگر هر آزادهای را پارهپاره میکرد، لال بودند. باید دانست از وارد کردن ایران به جنگ با طالبان چه سودی میبرند و باز چه مأموریتی به آنها سپرده شده که از دور فتوای جهاد میدهند؟
مردم جسارتهای آنها به مدافعین حرم را به یاد دارند که زبان از گفتنش معذور است. به آمریکاییها برای فرارشان از افغانستان، لعن و مرگ نمیفرستند و هممیهنان خود را شماتت میکنند؟ باید فریاد زد آهای کاسبانِ هرهری مسلک، آمریکا و انگلیس فرار و خیانت کردند، مردم را در فرودگاه به رگبار بستند، سگ خود را بر صندلی نشانده و مردم را به هواپیمای خود آویزان رها کردند و... چرا به مردم خود توهین میکنید؟ یا وقتی سفارش شدههای شما حتی آب خوردن مردم را هم به تحریم آویزان کردند چرا به جای غلط کردیمِ دستهجمعی، به دیگران اعتراض میکنید؟ چرا وقتی دولت و مردم سوریه و عراق و محور مقاومت که از ایران کمک و حضورش را میخواهند ایران نباید وارد شود، ولی وقتی آمریکا از طالبان شکست میخورد و حکومت غربزده ساقط میشود ایران باید با طالبان بجنگد؟ مگر میشود سیاست کلان و مصلحت کشور را با ویار سیاسی و سفارتی شما تنظیم کرد؟
دگردیسی این جماعت تمامشدنی نیست. هنوز دولت دکتر رئیسی مستقر نشده که یکییکی بهانه میگیرند. برخی که قبلاًً به فرتوتترین و پنهانکارترین و امنیتیترین و بدترین دولت رأی دادند، به دولت جوان و وزرای پیشنهادیِ خبره و جهادی و روحیه شفاف آقای رئیسی خرده میگیرند. هنوز وزرای جدید نیامده برخی که اقتصاد امروز نتیجه تَکرار توصیه، حقهبازی و حمایت هشت ساله آنها از دولت بیتدبیرِ امیدسوز است، بدون اینکه بخندند و خجالت بکشند از آقای رئیسی اصلاح یکشبه میخواهند و مثل پیشدبستانیها لج و تهدید میکنند. مشخص است دغدغه اینها حل مشکلات نیست و بیقراری آنها برای فتنهگری است وگرنه اگر کمی حمیت و غیرت داشتند خود را بهگونهای گم میکردند که آه و نفرین مردمی که آرزوهایشان به سرقت رفته را نشنوند.
افغانستان امروز نتیجه اعتماد به نااهلانی است که احمقانه به اجنبی اعتماد کردند و آینده کسانی است که هنوز شیری برای دوشیدن دارند و سواری دشمن از آنها تمام نشده وگرنه عاقبتی به مراتب خفتبارتر از اشرف غنی نصیبشان میشد. خدا را شکر که در ایران، ولی فقیه هست و مردم پشتیبان ولایت فقیهاند تا به مملکتشان آسیبی نرسد. إنشاءالله.
********************
روزنامه وطن امروز**
زبان سرخ آقای بورل!/سیدهفاطمه حسینی
مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی در آخرین موضعگیری خود درباره آنچه امروز در افغانستان میگذرد، به صورت خواسته یا ناخواسته به جرم مشترک واشنگتن و اتحادیه اروپایی در ایجاد بحرانهای مزمن امنیتی در این کشور محروم و جنگزده اذعان کرده است. ژوزف بورل در این باره میگوید: «مساله مهم (در افغانستان) این است که اجازه ندهیم چین و روسیه کنترل افغانستان را در دست بگیرند. برای مقابله با پیامدهای آتی در این کشور، اتحادیه اروپایی، بریتانیا و آمریکا باید یک جبهه متحد استراتژیک درباره افغانستان تشکیل دهند. چین و روسیه اکنون گامهای دیپلماتیک خود را با طالبان برداشتهاند و این توازن قوا را تغییر خواهد داد و باید برای مقابله با آن فکری کنیم».
بورل با بیان این سخنان رسما اعتراف کرده است اگر منافع استراتژیک و حتی دغدغههای میانمدت و کوتاهمدت مشترک واشنگتن و اتحادیه اروپایی در افغانستان و شبهقاره هند تامین نشود، بازیگران غربی اقداماتی را با هدف بر هم زدن «توازن قوا» در کابل صورت خواهند داد که قطعا به سود امنیت افغانستان و منطقه نیست! این تهدید و گروکشی مدتهاست از مجاری پنهان و غیرآشکار غربی خطاب به کشورهای مختلف صورت میگیرد، اما بیان آشکار آن از سوی مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی پرده از استیصال واقعی غرب در افغانستان برمیدارد. بدون شک اظهارات اخیر ژوزف بورل بسیار ارزشمند است، زیرا پرده از استراتژیهای کلان اتحادیه اروپایی و ایالات متحده در کابل برداشته و از سوی دیگر، به تنهایی میتواند حکم یک سند حقوقی را جهت اثبات کارشکنیهای مستمر غرب در مسیر ایجاد صلح و ثبات در افغانستان داشته باشد.
بخشی از اظهارات اخیر بورل، منبعث از رویکرد استراتژیک کلان بازیگران غربی در نظام بینالملل بوده و بخش دیگر، به صورت خاص از نگرانیهای مشترک آمریکا و اتحادیه اروپایی در افغانستان نشأت میگیرد. در بعد کلان ماجرا، ما با قاعدهای کلی در حوزه سیاست خارجی بازیگران غربی مواجه هستیم. فراموش نکنیم سیاست خارجی آمریکا و اتحادیه اروپایی، به واسطه پیوند امنیتی واشنگتن و ۲۶ کشور اروپایی در ناتو عملا در ارتباط مستقیم با یکدیگر تعریف میشود. بنابراین، ما در این معادله اتحادیه اروپایی را بازیگری جدا از واشنگتن نمیدانیم. در هر حال، ساختار ناتو بهگونهای طراحی شده که جهت بقای حداقلی خود در حوزه روابط بینالملل، نیاز به مداخله در کشورها و مناطق مختلف دنیا دارد. از این رو حتی زمانی که بحران در کشور یا منطقهای وجود نداشته باشد، بازیگران آمریکایی و اروپایی موظف به «خلق بحران» و سپس وارد کردن اعضای پیمان آتلانتیک شمالی به عرصه مدیریت بحران خودساخته هستند. ناتو دهههاست به اصلیترین مولد بحرانهای پایدار امنیتی در نقاط مختلف دنیا تبدیل شده است. اگر چه پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، فلسفه وجودی ناتو (مواجهه با کمونیسم و نفوذ شوروی در نظام بینالملل) از بین رفته، اما اعضای این پیمان اکنون بر روی قدرت چین، روسیه و ایران تمرکز خاصی دارند. آنها معتقدند هرگاه یک بازیگر یا کشوری به سوی این ۳ بازیگر چرخش پیدا کرد، باید هر چه سریعتر از طریق ایجاد بحرانهای ساختگی- بویژه در حوزه امنیت داخلی ـ و تعمیق آن، توازن قوا را به سود منافع غرب تغییر داد.
نکته دیگر به دغدغههای خاص بورل و همراهانش در قبال کشور افغانستان بازمیگردد. اظهارات اخیر مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی به وضوح نشان میدهد «ثبات افغانستان» خط قرمز استراتژیک- امنیتی- نظامی واشنگتن، بروکسل و لندن محسوب میشود. به عبارت دقیقتر، سیاستهای کلان، میانمدت و خرد بازیگران غربی در افغانستان پس از اشغال این کشور توسط دولت جورج واکر بوش (سال ۲۰۰۱ میلادی)، ناظر بر این دغدغهها تعیین و تدوین شده نه متناسب با نیاز اساسی شهروندان افغان مبنی بر ایجاد صلح و ثبات دائم در این کشور!
بورل در عمل به شهروندان افغان و سیاستمداران این کشور هشدار داده است عدم تامین منافع و خواستههای غرب در افغانستان- که نمونه این خواستهها را در طول ۲ دهه اخیر مشاهده کردیم- منجر به بر هم زدن عامدانه پازلهای امنیتی این کشور آسیایی از سوی بازیگران فرامنطقهای (واشنگتن، اتحادیه اروپایی و لندن) خواهد شد. در هر حال، ابراز این عصبانیت و خشم از سوی بورل حکایت از دغدغههای جدی غرب در قبال آینده افغانستان دارد. پس از اضمحلال دموکراسی آمریکایی در کابل و انهدام ساختار تزئینی، اما پوچی که روسای کاخ سفید در طول ۲۰ سال اخیر در کابل ایجاد کرده بودند، این نگرانی بیشتر جلوه کرده است. بهتر است ژوزف بورل و دیگر مقامات غربی بدانند آنها برخلاف آنچه میپندارند، فرصتی برای بازنویسی یا بازتولید قواعد و مهرههای بازی جدید خود در افغانستان ندارند!
********************
روزنامه خراسان**
اولین گام اصلاح بودجه برداشته شد؟/مهدی حسن زاده
عموم کارشناسان اقتصادی، کسری بودجه را مهمترین و فوریترین چالش دولت رئیسی میدانند. وزیر اقتصاد پیشنهادی نیز در تشریح برنامه خود در مجلس، فوریترین اقدام خود را مواجهه با کسری بودجه بیان کرده بود. آمار رسمی خزانه داری کل نشان میدهد که در ۳ ماه نخست سال مصارف از منابع ۵۳ هزار میلیارد تومان بیشتر بوده که به معنای استقراض از بانک مرکزی در قالب تنخواه بودجه است. این در حالی است که بخشی از مصارف بودجه نیز محقق نشده و با فرض تحقق آن، میزان کسری بودجه ۳ ماهه حدود ۱۸۰ هزار میلیارد تومان است. هرچند با توجه به افزایش نسبی میزان فروش و قیمت نفت در ماههای اخیر، بخشی از این کسری جبران خواهد شد، اما بختک کسری بودجه حدود ۴۰۰ هزار میلیارد تومانی روی سر اقتصاد ایران سایه انداخته است و تبدیل این کسری به استقراض از بانک مرکزی، تورم را به طرز نگران کنندهای افزایش میدهد.
برای مواجهه با این کسری اولویت اول، افزایش منابع بودجه است. فوریترین و در دسترسترین روش افزایش فروش اوراق بدهی است که میتواند بخش قابل توجهی از کسری ۴۰۰ هزار میلیارد تومانی را جبران کند، ولی همه کسری ۴۰۰ هزار میلیاردی را نمیتوان از این محل جبران کرد چرا که بازار ظرفیت خرید کل این میزان اوراق اضافه را ندارد. همچنین بازپرداخت اوراق بیشتر در سالهای بعد چالش سختی را رقم میزند. در این میان حتما بخش دیگری از کسری بودجه یا باید از محل دیگر درآمدها محقق شود که در کوتاه مدت تحقق آن سخت است یا این که هزینهها کاهش یابد.
روز گذشته خبری منتشر شد که برمبنای آن مشخص شد حقوق ماه جدید فرهنگیان بدون اضافه شدن فوق العاده ویژهای که قبلا دولت مصوب کرده بود، پرداخت میشود. برخی روایتهای غیررسمی نشان میدهد که سازمان برنامه به دلیل فقدان منابع، از پرداخت این رقم امتناع کرده است. اگر این خبر درست باشد به معنای تغییر رویکرد سازمان برنامه در مواجهه با کسری بودجه است. منتقدان تصمیم دولت روحانی معتقدند: سازمان برنامه در انتهای دولت قبل با دست و دل بازی عجیب چند مصوبه فراتر از بودجه برای افزایش فوق العادههای حقوق برخی اقشار از جمله فرهنگیان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها داشت. تردیدی نیست که حقوق بگیران از جمله فرهنگیان عزیز تحت فشار تورم موجود هستند و نیاز به ارتقای قدرت خرید دارند، ولی ارتقای قدرت خرید و افزایش حقوق کارمندان باید منابع مشخصی داشته باشد و این اقدام نباید به قیمت افزایش کسری بودجه، استقراض از بانک مرکزی و تورم تمام شود وگرنه در حقیقت داریم به انسان تشنه، آب شور میدهیم!
در این میان حتما این مسئله با نارضایتی فرهنگیان مواجه میشود، به نظر میرسد برای همراه کردن جامعه و حقوق بگیران با این موضوع باید چند نکته را مدنظر قرار داد:
۱ - در قطع یا کاهش فوق العادههای ویژه، کارمندان با دریافتی بالاتر نظیر اعضای هیئت علمی دانشگاهها در اولویت قرار گیرند.
۲ - در اصلاحیه بودجه که قرار است دولت آقای رئیسی به زودی تقدیم مجلس کند، فوق العادههای ویژه و اضافاتی که به تازگی بر حقوقها بار شده است، به گونهای محدود شود که دریافتیهای پایین دچار مشکل نشوند و بیشتر دریافتیهای بالا را محدود کند.
۳ - دولت کاملا صریح و شفاف و صادقانه، مشکل کسری بودجه را برای مردم توضیح دهد و تبیین کند و مشارکت آنان را برای پذیرش اصلاحات در هزینههای جاری جلب کند. در این میان نقش رسانهها و جریانهای سیاسی در تبیین درست این اقدام ضروری است. باید شبیه اجماعی که در کشور و بین طیفهای مختلف بر سر اجرای هدفمندکردن یارانهها رخ داد و باعث شد تا آن طرح با کمترین حاشیه، اجرا شود، این بار نیز در زمینه اصلاح بودجه صورت گیرد.
۴ - دولت، نقشه کلان اصلاحات ساختاری بودجه را طی ماههای بعد روشن و در تعامل با مجلس نهایی کند و گام نخست آن را نیز در بودجه ۱۴۰۱ بردارد تا با ترسیم چشم انداز امیدوارکننده از اصلاحاتی که کسری بودجه و تورم را کاهش میدهد، مشارکت مردم را بیشتر جلب کند.
********************
روزنامه ایران**
کابل گیت و این امریکای بی وفا/محمدرضا نوروزپور*
با روی کار آمدن مجدد دموکراتها و بروز نشانهها و علائم جدی مبنی بر اجرای کامل سیاست خارجی اوباما مبنی بر خروج از خاورمیانه، میشد پیشبینی کرد که از جنس بهار عربی، بار دیگر در غرب آسیا تکرار شود. این بار، اما گسل افغانستان فعال شد و آنچه رخ داد نه بهاری بود و نه عربی بلکه خزان دموکراسی وارداتی بود برای مردم افغانستان. آنچه در افغانستان رخ داد از یک منظر با آنچه در بهار عربی رخ داد شبیه است. یک دولت اگرچه دموکراتیک، اما کاملاً متکی به امریکا و محروم از حمایت و پایگاه مستحکم مردمی، به محض کمرنگ شدن حمایتهای نظامی و قطعی شدن خروج امریکا، آن هم به این شکل غیرمسئولانه و دستپاچه، بلافاصله از هم پاشید. در این بین آنچه گمان میشد در مدت ۲۰ سال صرف هزینه هنگفت ۸۸ میلیارد دلاری، بتواند به عنوان حافظ دموکراسی وارداتی عمل کند، ارتشی از هم پاشیده و ناکارآمد از کار در آمد و نشان داد که.
امریکا در هر دو عرصه سختافزاری و نرمافزاری در افغانستان شکست خورده است.
این شکست رسوا، محیط سیاست داخلی و سیاست خارجی امریکا را بشدت متأثر کرده است و تأثیرات آن پایا خواهد بود در صحنه داخلی، حتی در داخل حزب دموکرات انشقاق و نارضایتیهایی بروز کرده است. مخالفان داخلی بشدت تیم سیاست خارجی بایدن را به باد انتقاد و تمسخر گرفتهاند. خروج فرار مانند از افغانستان که خاطرات تلخ فرار امریکاییها از سایگون را زنده میکند، حامیان دولت دموکرات را نیز به وحشت و نگرانی انداخته است، تا آنجا که برخی این رسوایی و فضاحت را «کابل گیت» خوانده و پیشبینی کردهاند دموکراتها به همین دلیل انتخابات ۲۰۲۴ را از دست خواهند داد.
اما در محیط بینالمللی شرایط امروز افغانستان بسیار عبرتآموز شده است. همان گونه که سرنوشت حکام عربی ساقط شده در جریان بهار عربی عبرتآموز و تأمل برانگیز بود. شبیهسازی آنچه در افغانستان رخ داد با تحولات بهار عربی یک پیام روشن برای همه متحدین امریکا به همراه دارد. همه دولتها و حکومتهایی که امریکا را بخشی از مؤلفه امنیت ملی خود قلمداد کردهاند یا حفظ و تداوم امنیت ملی خود را به امید و اعتماد به امریکا واگذاشتهاند، اکنون مغموم و نگران و مشوش هستند. اکنون افغانستان به آینه عبرتی برای همه دوستان و متحدان امریکا در سراسر دنیا و خصوصاً در غرب آسیا تبدیل شده و سؤالاتی جدی در میان رفقای نزدیک واشنگتن پدید آورده است. به راستی دولت بعدی که با بی اخلاقی سیاسی امریکا این چنین بی پناه خواهد ماند، کدام است؟ در خاورمیانه است یا در اروپا یا حتی در آسیای دور؟
*مدیرعامل ایرنا
********************
روزنامه شرق**
بازگشت به نقطه صفر/جاوید قرباناوغلی
تحولات شگفت و گیجکننده افغانستان با سقوط بدون درگیری کابل وارد مرحله جدیدی شد و بار دیگر جهان را در مقابل حاکمیت گروه و فرقه متحجر طالبان بر این کشور قرار داد. ۲۰ سال پس از تهاجم و اشغال افغانستان پس از حادثه تروریستی و صرف بیش از دو تریلیون (دو هزار میلیارد) دلار، در تحولی توأم با ابهامات بسیار و سؤالات بیجواب، با خروج بیبرنامه، افغانستان به همان ستیزهجویان ساقطشده ۲۰ سال قبل واگذار شد. دراینباره ذکر چند نکته ضروری است: از منظر نظامی تحولات افغانستان را نمیتوان ناشی از برتری نظامی نیروهای طالبان در مقابل ارتش ۳۰۰ هزارنفری دولت دانست. بهخصوص اینکه در دو دهه گذشته این ارتش تحت آموزش نظامیان آمریکا و دیگر کشورهای ناتو قرار داشت. به تسلیحات نسبتا پیشرفته غربی مجهز بود که اکنون به دست جنگجویان طالبان افتاده است. سقوط پیدرپی ولایات ۳۴گانه جز در مواردی نادر، ناشی از جنگ نبود و تقریبا هیچ ولایتی با جنگ گسترده سقوط نکرد.
در تحولات برقآسای نظامی افغانستان دو عنصر شاخص را میتوان دخیل دانست. اول، فقدان انگیزه نیروهای دولت در مقاومت برابر جنگجویان طالبان و دوم، تصمیم سیاسی. در پاسخ به اینکه چرا نظامیان افغانستان برای ایستادگی در برابر طالبان از انگیزه لازم برخوردار نبودند، دو عامل را میتوان ذکر کرد. اول، ساختار قبیلهای با اکثریت نسبی پشتونها (حدود ۴۰ درصد) که از پشتیبانی مالی، اطلاعاتی و لجستیکی سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، عربستان و امارات برخوردارند. پول عربستان و امارات برای تأمین تسلیحات، خرید فرماندهان دولت و پشتیبانی اطلاعاتی پاکستان (آیاسآی). استراتژی آغاز پیشروی نظامی از مرزهای شرقی و شمالی افغانستان با هدف جلوگیری از دخالت احتمالی کشورهای همسایه افغانستان تدابیر هوشمندانهای بود. باور اینکه این اقدام طالبان بدون مشورت سه کشور فوق طراحی و اجرا شده باشد، سخت است. دوم، نارضایتی مردم از دولتهای فاسد و گسترش فساد در تمام ارکان دولت در ۲۰ سال گذشته. ملاحظه کردیم که اشرف غنی در انتخابات با دو میلیون رأی به ارگ ریاستجمهوری راه یافت. به نوشته منابع معتبر، در شرایط فقر و بیکاری اکثریت مردم، رهبران سیاسی، نخبگان و مصادر بالای حکومتی در خانههای مجلل زندگی میکردند، خدم و حشم داشتند و هم و غم آنها سوءاستفاده از مناصب و ثروتاندوزی و خرید ویلاهای مجلل در اقصی نقاط جهان ازجمله ترکیه، دوبی و... بود. توافق آمریکا و طالبان نقش تعیینکنندهای در تحولات افغانستان داشت. تصمیم خروج از طولانیترین جنگ در زمان اوباما در دستور کار آمریکا قرار گرفت. ترامپ با مذاکره و توافق با طالبان نشان داد این تصمیمی فراحزبی است. درباره دلیل آن بر دو عامل بیشتر تأکید شده است که میتواند اجزای جداگانه یک راهبرد باشد. ناتوانی آمریکا در مدیریت جنگ پرهزینه (مالی و جانی) پس از ۲۰ سال حضور نظامی و تغییر راهبرد آمریکا در تمرکز بر چین و روسیه که اولی در بعد اقتصادی و دیگری به دلیل امنیتی مهمترین اولویت آمریکا در استراتژی مدیریت بر جهان است. سکوت ایران در ردههای مختلف، شورای عالی امنیت ملی، وزارت خارجه، مجلس (که در هر مسئله سیاست خارجی فورا موضعگیری میکند) و... در برابر تحولات افغانستان که هنوز هم ادامه دارد، میتواند دو دلیل داشته باشد.
اول: غافلگیری و سردرگمی ناشی از سرعت تحولات که همزمانی دوره انتقال قدرت اجرائی، جابهجایی مدیران ارشد و محافظهکاری مدیران مستقر را میتوان به این سردرگمی افزود.
دوم: توافق با طالبان در مذاکرات چند هفته گذشته (مسئولان امنیتی یا احتمالا سیاسی). دلخوری از دولت مستقر (اشرف غنی) و خرسندی از بیرونرفتن آمریکا.
اگر احتمال دوم مقرون به صحت باشد، قاعدتا درباره خطوط قرمز ایران به طالبان تذکرات لازم داده شده باشد. ولی درباره اینکه این نگرانیها و توافقات تا چه اندازه از سوی طالبان و پس از استقرار کامل «امارت اسلامی؟!» در کابل رعایت شود، تردیدهای جدی وجود دارد. اگر طالبان در ذیل ائتلاف پاکستان، عربستان و امارات عربی متحده تعریف شود، به نظر میرسد قضیه را باید جدیتر گرفت. تغییر رویه طالبان و سخنگفتن از «این دیگر آن طالبان ۲۰ سال قبل نیست» بیشتر به یک شوخی شبیه است. این محور برای فشار به ایران از طریق مرزهای شرقی فعال خواهد شد. تغییر ماهیت ایدئولوژیک طالبان از سلفیگری بیشتر به مزاح شبیه است. تاکتیکهای کنونی سران طالبان در تسامح با مذاهب و فرق و آیینهای آنها برای گذر از دوره بحرانی فعلی است. عدم امکان نادیدهگرفتن طالبان در عرصه سیاسی این کشور و راهبرد دولت ائتلافی رویکردی قابل قبول، ولی تقریبا غیرممکن است. طالبان جز قدرت انحصاری خود بر افغانستان را قبول نخواهد کرد. همه اقدامات کنونی تاکتیکی برای عبور بدون تزاحم از مرحله گذار و تثبیت سلطه است. سخنگفتن درباره آینده، اندکی دشوار است. اگر سناریوی توافق آمریکا و طالبان را بپذیریم، تحولات افغانستان در راستای استراتژی آمریکا در مهار چین و روسیه قابل تحلیل است. اینکه طالبان تا چه اندازه میتوانند مجری بخشی از این استراتژی آمریکا باشند، با درنظرداشتن روابط ویژه چین با پاکستان و نفوذ عمیق اطلاعاتی سازمان اطلاعات ارتش این کشور بر طالبان اجرای این استراتژی درباره چین را با تردید روبهرو میکند. درباره روسیه، اما قضیه اندکی پیچیدهتر مینماید. خروج آمریکا از افغانستان هرچند در راستای استراتژی روسیه است و مسکو از آن استقبال میکند، ولی از نفوذ تفکر طالبانی به قلمرو روسیه از یک سو و تهدید متحدین خود در آسیای میانه بهخصوص در تاجیکستان و ازبکستان واهمه دارد هرچند امنیت سرزمین اصلی هدف استراتژیک مسکو به حساب میآید. بهطور طبیعی هند نیز با توجه به مناقشه دیرپای کشمیر و اقلیت قابل توجه مسلمان این کشور، با نگرانی تحولات افغانستان را دنبال میکند. درباره ایران، اما خطر بیش از این کشورها به مرزهای شرقی ما نزدیک شده است. اینکه افغانستان تحت سیطره طالبان جولانگاه همه گروههای تروریستی با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی کشورهای مخالف ایران شود، تصوری خیالپردازانه و ناشی از توهم توطئه نیست. حضور طالبان در مرزهای ما با توجه به شایعات مشارکت نیروهای گروهک تروریستی جندالله در تصرف نیمروز و فراه از اهمیت امنیتی قابل توجهی برخوردار است که باید در مرکز توجهات امنیتی کشور قرار گیرد.
در حوزه تمدنی، حوزه نفوذ و عمق استراتژیک افغانستان از اهمیت ویژهای برای ایران برخوردار است. سلطه طالبان با نگاه مبتنی بر تعصب قومی و حاکمیت تمامعیار پشتونها، شیعیان هزاره و اقوام تاجیک، ازبک، ترکمن و سایر اقلیتهای قومی این کشور را بهشدت تحت فشار قرار خواهد داد. از این منظر باید برخی کشورهای منطقه مخالف ایران را برنده اصلی تحولات افغانستان دانست که تلاش خواهند کرد آنجا را به نقطه آسیبپذیر و اعمال فشار به ایران تبدیل کنند. اجمالا میتوان چنین نتیجه گرفت که ایران پس از ۲۰ سال از سرنگونی دولت قبلی طالبان که با تهاجم نظامی آمریکا و همکاری غیرقابل انکار ایران انجام شد، مجددا به نقطه صفر بازگشته با این تفاوت که هم با طالبانی مجهزتر و هوشمندتر روبهروست و هم کشورهای دیگر درصدد فشار به ایران از طریق مرزهای شرقی و فعالکردن گسلهای قومی-مذهبی هستند.
ارسال نظرات