روزنامه کیهان**
داغ ما و رقص آنها/محمد صرفی
ویروس منحوس کرونا همچنان در جهان مشغول تاخت و تاز است و معلوم نیست کی سایه شوم آن از سر دنیا برطرف خواهد شد. جهشهای پیدرپی و بروز سویههای جدید، بازگشت به وضعیت طبیعی را در هالهای از ابهام فرو برده و تضمین و زمان مشخصی در این خصوص قابل ارائه نیست. در کشور ما نیز تبعات و تلفات ناشی از کرونا فراز و نشیبهای بسیاری داشته است. گاهی موج شیوع و قربانیان فروکش کرده و در کنار ایجاد امیدواری، باعث برخی سهلاندیشیها و کاهش رعایت ضوابط بهداشتی شده است، اما چند ماهی است که شیوع کرونا در ایران روندی افزایشی یافته و روزها دهها هزار تن را مبتلا کرده و جان صدها هموطن عزیزمان را گرفته است. ابتلای هر فرد به کرونا به معنای گرفتاری همان فرد نیست. اغلب، خانوادهها بهصورت گروهی مبتلا میشوند و فوت هر نفر به معنای داغدار شدن یک جمع است.
در چنین شرایطی یکی از سؤالات افکار عمومی چرایی اوج گرفتن ابتلا و تلفات است. عدهای پاسخ این سؤال را صرفاً به موضوع واکسیناسیون مرتبط کرده و میگویند تاخیر در این موضوع عامل این وضعیت است. آمارها و گزارشهای جهانی موید تأثیر میزان پوشش واکسیناسیون بر کاهش ابتلا و تلفات است، اما این همه قضیه نیست. کارشناسان و متخصصان جهانی ماجرا، بارها تأکید کردهاند که حتی واکسیناسیون گسترده نیز به معنای رهایی از خطر کرونا نیست و پروتکلهای بهداشتی همچنان باید رعایت شود. وقتی برای رعایت پروتکلها برای واکسنزدگان هم توصیه میشود، ناگفته پیداست که واکسینهنشدهها باید نسبت به این قضیه اهتمامی بسیار بیشتر داشته باشند.
یکی از راههای مراقبت و پیشگیری، مقررات و محدودیتهای جمعی است. این محدودیتها طیف و شدت مختلفی میتواند داشته باشد. بهترین و موثرترین نوع محدودیت قرنطینه سراسری با شدت حداکثری است که از آن بهعنوان Lockdown یاد میشود. قرنطینه سراسری و حداکثری بهگونهای است که شهروندان حتی حق خروج از منزل را نیز ندارند، مگر در شرایطی بسیار خاص و استثنایی، در غیر این صورت با برخوردهای قهری و اغلب جریمههای سنگین روبهرو میشوند. این نوع قرنطینه - فارغ از هزینههای اجتماعی- هزینه اقتصادی بسیار سنگینی دارد. هر قدر طول این نوع قرنطینه بیشتر باشد، کارایی آن نیز بیشتر خواهد بود، اما به موازات آن هزینههایش نیز سنگینتر میشود. همانطور که ذکر شد استفاده از این گزینه در دنیا بسیار نادر بوده و حتی اغلب کشورهای صنعتی و ثروتمند نیز آن را انتخاب نکردهاند. شرایط اقتصادی کشور ما نیز مانند اغلب کشورهای جهان اجازه استفاده از این گزینه را نداده است.
البته در ایران تاکنون چند مورد تعطیلی و برخی محدودیتها را داشتهایم، اما متأسفانه بهدلیل برخی اهمالکاریها در دولت قبل، این تعطیلات نه تنها کمکی به مهار کرونا نکرد بلکه با هجوم بخش قابل توجهی از مردم به سمت جادهها و سفر - بهخصوص از سوی عاشقان شمال! - خود به عاملی برای گسترش بیماری و شیوع بیشتر ابتلا و در نتیجه افزایش تلفات منجر شد. تنها تعطیلات هفته گذشته بود که ممنوعیتها تا حد زیادی واقعی و عملی شد و آمارها از کاهش محسوس تردد در جادهها خبر میدهد. البته باز هم عدهای از سینهچاکان سفر به شمال نتوانستند آرام بنشینند و انواع و اقسام خلاقیتها را به خرج دادند تا شعور و شخصیت اجتماعی خود را بیش از پیش نشان دهند. برای نمونه خودروهای میلیاردی خود را با خودروبر راهی شمال کردند تا خود نیز به نحوی به آنها پیوسته از فیض سفر محروم نمانند!
از موضوع قرنطینه و محدودیتها که بگذریم، پای بحث داغ و پُر هایوهوی واکسن به میان میآید. بحثی که سر دراز دارد؛ از مباحث علمی و تخصصی گرفته تا ابعاد سیاسی، اجتماعی و رسانهای. شاید مهمترین و اصلیترین خطی که عدهای در این زمینه دنبال میکنند و بهدنبال القای آن هستند این ادعا باشد که ایران بهدلیل امید و تکیه بر تولید واکسن در داخل، در سفارش و خرید واکسن خارجی تعلل کرده و وضعیت حاضر را رقم زده است. رسانههای معاند و دشمنان ایران نیز که از هیچ فرصتی برای خباثت و رذالت نمیگذرند با تحریف و دروغپردازی بهطور مشخص رهبر انقلاب را مورد حمله و هجمه قرار داده و مدعی هستند ایشان با واردات واکسن مخالفت کرده و مانع از ورود واکسن شدند. درباره این خط عملیات روانی و ادعا چند نکته قابل تأمل است؛
۱- رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۹ دیماه سال گذشته فرمودند؛ «به اینها [آمریکا و انگلیس]اعتماد نیست؛ من واقعاًً اعتماد هم ندارم، نمیدانم، گاهی اوقات هست که اینها میخواهند واکسن را روی ملتهای دیگر امتحان کنند، ببینند اثر میکند یا نمیکند. بنابراین، از آمریکا و از انگلیس [واکسن تهیّه نشود]. البتّه به فرانسه هم من خوشبین نیستم، علّتش هم این است که سابقه آن خونهای آلوده را اینها دارند. [البتّه]از جاهای دیگر اگر بخواهند واکسن تهیّه کنند - که جای مطمئنّی باشد- هیچ اشکالی ندارد.» همانطور که مشخص است، مخالفت ایشان با واردات واکسن از آمریکا و انگلیس بوده و نه واردات به شکل کلی و عام. اما در عملیات روانی دشمن به شکلی آشکار این ممنوعیت جزئی به کل موضوع واردات واکسن تعمیم داده شده تا به مخاطب القا شود ایشان مانع واردات واکسن شدهاند.
۲- نگرانی و موضع رهبر انقلاب ناشی از تجربههای تلخ تاریخی است. کدام انسان عاقلی به دشمن خود اعتماد میکند؟ آمریکایی که به قول خودشان شدیدترین و سنگینترین جنگ اقتصادی تاریخ بشریت را بر مردم ایران تحمیل کرده و وقتی برای تامین داروهای بیماران سرطانی به اورانیوم ۲۰ درصد نیاز داشتیم، از تامین آن ممانعت کرد، قابل اعتماد است؟! سه سال پیش وزیر خارجه وقت آمریکا در مصاحبهای بهطور علنی و بیشرمانه گفت «ایران باید به آمریکا گوش دهد اگر آنها میخواهند که مردم غذا برای خوردن داشته باشند». آمریکاییها اگر میتوانستند و بتوانند این تهدید و جنایت جهانی را مرتکب میشوند کما اینکه تا حالا نیز تا جایی که توانستهاند چنین کردهاند و علیرغم صراحت قوانین بینالمللی در ممنوعیت تحریمهای غذایی و دارویی، عملاًً این تحریمها را نیز تا جای ممکن بر ایران تحمیل کردهاند و آنچه نکردهاند در واقع نتوانستهاند. وضعیت امروز یمن و محاصره ۶ ساله مردم مظلوم این کشور و قحطی و گرسنگی گسترده آن، محصول همین سیاست شیطانی و بیرحمانه است.
۳- حتی اگر این ممنوعیت نیز وجود نداشت، سیل واکسن آمریکایی و انگلیسی به ایران سرازیر نمیشد. آمریکاییها در مقطعی حتی به دو همسایه شمالی و جنوبی خود یعنی کانادا و مکزیک هم واکسن ندادند و امروز هم بهدنبال تزریق دُزهای تقویتی هستند. رجوع به روند و آمارهای جهانی صادرات واکسن به روشنی معلوم میکند این تصور که اگر ممنوعیتی در این زمینه نبود، ایران میتوانست تعداد قابل توجهی واکسن از آمریکا یا انگلیس وارد کند، خیالی واهی بیش نیست. سرقت تجهیزات پزشکی و بهداشتی از سوی کشورهای قدرتمند دنیا در اوایل شیوع کرونا کمک میکند تصویر واقعیتری از دنیای بیرحم امروز داشته باشیم.
۴- مطلوب و کافی نبودن میزان واردات واکسن به کشور عوامل مختلفی دارد. دستهای از آنها داخلی و برخی دیگر خارجی هستند. ما حاضر به شرکت در مطالعات بالینی تولید واکسن برخی کشورها - مانند چین- نشدیم. امارات این کار را کرد و در اولویت دریافت واکسن از چین قرار گرفت. تصمیم ما منطقی و قابل دفاع بود؟ و این، از آن سؤالهایی است که باید موشکافانه و دقیق به آن پرداخت و از حیطه اطلاعات نگارنده بیرون است. مانع بعدی تحریمهای مالی آمریکا بود. در حالی که ایران برای خرید واکسن آمادگی داشته و پیگیر بود، اما تحریمهای غیرقانونی واشنگتن مانعی جدی و اثرگذار در این مسیر بود و همچنان هست. حداقل اثر این مانع، تاخیر در واردات است. نکته دیگر به روابط ما با کشورهای اصلی صادرکننده واکسن مربوط میشود. روابطی که گاه تحت تأثیر برخی عوامل دچار فراز و نشیب شده و این موضوع اثر خود را بر خرید واکسن نیز نشان داده است. بدعهدی کواکس (نهاد هماهنگکننده تلاشهای جهانی برای دسترسی کشورها به واکسن کرونا) یکی دیگر از عوامل ماجراست. این نهاد به زمانبندی و میزان تامین واکسن سهمیه ایران عمل نکرده و برای این موضوع دلایل خود را مثل چالشهای افزایش تولید، عنوان میکند. در کنار اینها برخی عوامل داخلی هم تأثیر خود را داشتهاند. ناهماهنگیها و جزیرهای عمل کردن در این قضیه از علل اصلی و عمده این نقیصه است. ریشهیابی و بررسی دقیق کمکاریها و ترک فعلهای احتمالی از سوی نهادهای نظارتی میتواند به تضمین عدم تکرار چنین اشتباهات و قصورهایی در آینده کمک کند.
۵- منحوستر از ویروس کرونا آنهایی هستند که چنان از جمهوری اسلامی ایران و مردمانش کینه به دل دارند که حتی این اپیدمی جهانی و داغ هزاران تن از شهروندان را دستمایه اهداف حقیر و کثیف سیاسی خود قرار میدهند. بر پیکر جانباختگان میرقصند و اشک و آه داغدیدگان را فرصت میانگارند. در پایان برای فهم ماهیت این عملیات روانی گسترده و بمباران تبلیغاتی، مرور اعتراف یکی از این معاندان که اسفند سال ۹۸ در مصاحبهای عنوان شده، خالی از لطف نیست. او میگوید؛ «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. ما کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. وظیفه ما وحشت افکنی است تا با فروپاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم... گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی و... هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای دولتهای راست افراطی هستیم. ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم انجام دهیم».
********************
روزنامه وطن امروز**
کاسبان کرونا در محکمه عدل الهی و وجدان بیدار ملت/علی شعبانی
این روزها در حالی که مردم ایران در رنج بیماری کرونا یا در غم از دست دادن عزیزانشان بر اثر این بیماری هستند، عدهای که گویا کرونای روحی و قلبی گرفتهاند به دنبال بازی کثیف سیاسی در این شرایط دشوار هستند. آنهایی که چشمانشان را بر کوتاهیها و سیاستهای غلط همحزبیهای خود در ۲ سال گذشته بسته بودند، حالا مدعی شدهاند و نظام را متهم به تعلل و ممانعت از ورود واکسن میکنند. آن روز که عضو کمیته علمی ستاد کرونا اعلام کرد من واکسن اسپوتنیک نمیزنم و آن زمان که سازمان نظام پزشکی برخلاف اخلاق حرفهای و در یک کنش سیاسی با نامه به آقای روحانی (رئیسجمهور وقت) علیه واردات واکسن از روسیه موضع گرفت، آیا اینها وجدانشان خفته بود؟ آن روز که مؤسسه کوواکس (زیر نظر بهداشت جهانی) بهرغم قرارداد تحویل ۱۵ میلیون دوز واکسن و حتی دریافت وجه آن بدعهدی کرد، این مدعیان کجا بودند؟ آن زمان که آمریکا مانع تبادلات مالی برای خرید واکسن توسط ایران شد، چرا از دادگاههای بینالمللی درخواست محاکمه این جنایتکاران بینالمللی را نکردند؟ آن روزی که بیماران سرطانی، پروانهای و... در رنج فراوان به سر میبردند و آمریکای خبیث اجازه واردات دارو را به دلیل تحریم به ایران نمیداد، چرا مدعیان دلسوزی برای مردم، فریاد برنیاوردند؟
چرا به مردم نمیگویند که تمام دوستان آمریکا در منطقه از ترکیه، امارات، عربستان و... همگی از واکسنهای غیرآمریکایی استفاده کردند؟ چرا نمیگویند کانادا (که هم همسایه و هم رفیق باوفای آمریکاست) بهرغم عقد قرارداد با آمریکا مدتها در انتظار واکسن آمریکایی ماند به طوری که مسؤولان کانادایی به این موضوع اعتراض کردند و در نهایت مقدار کمی واکسن از آمریکا دریافت کردند؟ چرا به مردم نمیگویند که آمریکا در بین تولیدکنندگان واکسن، کمترین صادرات را حتی برای کشورهای غربی داشته است؟
چرا عدم تلاش برای واردات واکسن معتبر از سایر کشورها را از دولت دوازدهم مطالبه نکردند؟ چرا رئیس دولت مورد حمایت شما مانند آقای رئیسی که برای واردات واکسن با رؤسایجمهور کشورهای چین و روسیه تماس گرفت، اقدام نکرد؟
روزهایی که مردم با کرونا دستوپنجه نرم میکردند، دولت مورد حمایت شما مشغول مذاکرات احیای برجام بود و اگر این حجم مذاکره و جلسه را با کشورهای تولیدکننده واکسن داشت و این موضوع را پیگیری میکرد تا به حال همه مردم واکسینه شده بودند.
چرا نمیگویند از زمانی که نخستین محموله واکسن برکت وارد چرخه تزریق شد؛ چارهای جز باز کردن راه برای واردات واکسن به ایران نداشتند؟
روزی محکمه عدل الهی تشکیل خواهد شد و باید پاسخ دهند: چرا به نظام نسبت دروغ (ممنوعیت در واردات واکسن) دادند؟ مگر رهبر انقلاب در سخنرانی ۱۹ دیماه ۹۹ نگفتند واردات واکسن از آمریکا و انگلیس ممنوع است، اما از سایر منابع هیچ اشکالی ندارد؟ مگر در ۲ سخنرانی عمومی دیگر نیز بر تسریع در واردات واکسن در کنار تولید داخل تأکید نفرمودند؟
چرا به مردم نمیگویند جدا از موضوع واکسن، کشور ما به سویه دلتا بعد از هندوستان زودتر از سایر نقاط جهان درگیر شد و این موج ابتلا و تلفات را به همراه آورد و پیشبینی شده این موج جدید بزودی به اروپا و حتی آمریکا برسد و منجر به افزایش تلفات در آن کشورها شود؟ افزایش ابتلا در آمریکا به بالای ۱۰۰ هزار نفر و بیش از هزار فوتی در روز حاکی از ورود موج جدید است.
********************
روزنامه خراسان**
طالبان ومعمای پنجشیر/امیر مسروری
ماجرای افغانستان پیچیده است. طالبان تمام شهرها را بدون شلیک گلوله فتح کرده و عملا قدرت را در اختیار گرفته است. تنها منطقه پنجشیر معروف به دره پنجشیر باقی مانده و طبق اخبار رسانهها مقاومت علیه طالبان در این منطقه شکل گرفته و رهبریت آن با پسر احمد شاه مسعود است. با این حال گمانه زنیهایی درباره این مقاومت وجود دارد. گروهی این رهبری را واقعی، ولی بی اثر میدانند و معتقدند عملا دره پنجشیر به دلیل نوع بافت اجتماعی و ساختار و عوارض طبیعی غیر قابل نفوذ است و مدیریت مقاومت در دره پنجشیر بیشتر یک مدیریت گروهی است و طالبان نیز این را خوب میداند و حاضر نیست با جنگیدن در پنجشیر مخالفان خود را برانگیزد و به مسعود و یارانش مشروعیت مقابله با طالبان بدهد. در کنار آن مسعود هم با شکل دهی به هسته مخالفان، خود را رهبر افغانستانی علیه طالبان معرفی کند. در طرف دیگر تحلیل گران معتقدند مسعود فاقد کاریزمای مدیریت نبرد است. کمک گیری او از آمریکا برای تامین سلاح نشان میدهد مسعود دانش راهبردی برای مهار طالبان را ندارد- هر چند برخی نیز این کمک را به نوعی اتمام حجت با جهان میدانند- این تحلیلگران میافزایند:مسعود جوان است و آشنایی او با میدان نبرد در حد خاطرات دوران کودکی اش است. برخلاف پدر که سابقه نبردهای طولانی داشت مسعود پسر تنها از خاطرات مجاهدان شنیده و کمتر مورد حمایت رهبران جریان مجاهدان است. حضور او در کابل و خروجش از فرودگاه با بالگرد افغانستانی حتی فاقد سمبلیکهای مرسوم افغانستانی بود. مسعود در آن روز با لباس رسمی و نه با لباس مجاهدان وارد کابین بالگرد شد و به سمت دره پنجشیر رفت! در کنار این موضوع، مجاهدان در سالهای اخیر با کنار رفتن از قدرت یا درگیریهای مختلف خود را از مدار سیاست گذاری افغانستان کنار کشیدند و مسعود نیز قابلیت بازگرداندن این مجاهدان به ریل مقاومت را ندارد. از طرفی شهروندان افغانستانی نیز از جنگ خسته شدند. برخلاف گذشته که رهبران مجاهد پنجشیر همراهی مردم را داشتند، دوران جدید و نسل جدید تمایل چندانی به ادامه نبرد ندارند. ۲۰ سال تجاوز و اشغال آمریکاییها از افغانستان ویرانه ساخته و بسیاری از افغانستانیها مایل نیستند این جنگ در سالهای آینده نیز ادامه داشته باشد حتی با فرض محدودیتهای طالبان. از منظر این افراد، افغانستان نیاز دارد حداقلهای اجتماعی از جمله امنیت و مبارزه با سرقت و تریاک در این کشور سامان یابد حتی اگر این کار با حضور طالبان صورت گیرد. در کنار تمام موارد فوق، طالبان نیز میداند جنگیدن با مسعود ضمن طرح پیامدهای منفی موجب محبوبیت شخصیت مسعود پسر و زنده شدن امیدها در دل مخالفان خواهد شد چرا که تاکنون نیز تا حدی این امید در دل برخی مخالفان حکومت طالبان ایجاد شده است. البته مسعود تنها چهره مخالف طالبان نیست. عبدا... عبدا... و حامد کرزای دو چهره جنجالی و سیاسی افغانستان هنوز در کابل مستقر هستند و میتوانند کورسوی امید در میان جریانات سیاسی غیر مسلح افغانستانی باشند. ماندن این دو چهره نشان میدهد در هر شرایطی میتوان مقاومت کرد و سناریوی جنگ علیه طالبان را هم به کار نبرد. سناریویی که ۲۰ سال آمریکاییها تلاش داشتند آن را پیاده سازی کنند، اما نتیجهای نداشت. با این حال افغانستان وضعیت پایداری ندارد که بتوان درباره آن تصمیم گیری کرد. جریان مسعود در پنجشیر شکل گرفته است. گروهی مخالف طالبان در کابل حضور دارند. از طرفی جریان سیاسی یکپارچهای میان موافقان و مخالفان طالبان وجود ندارد. تصمیم گیری و قمار بر سر مسعود پسر زود است. باید دید گزینههای مطرح شده چقدر جدی است و جریانها برای تلطیف نگاه طالبان در وضعیت سیاسی افغانستان چه میکنند. هنوز مشخص نیست قرار است کابل به چه شیوه و به دست چه کسانی اداره شود. تا آن زمان مقاومت در پنجشیر یا هر جای دیگر چشم انداز مشخصی برای آینده افغانستان ندارد و تنها یک حرکت منطقهای و موضوعی است و این حرکت نمیتواند افغانستان بدون طالبان را شکل دهد. بدیهی است آینده تعامل طالبان با قدرتهای جهانی و منطقهای نیز در نحوه حمایت آنها از احمد مسعود و جبهه ملی مقاومت افغانستان که او در پنجشیر ایجاد کرده است تعیین کننده خواهد بود. شاید همین وضعیت مبهم برای هر دو طرف باعث شده تا هم طالبان و هم احمد مسعود همزمان بر مذاکره بیشتر از جنگ تاکید میکنند. با این حال باید صبور بود و دید فعالان سیاسی در کابل چه میکنند یا طالبان برای اداره افغانستان چه سیاستی دارد.
********************
روزنامه ایران**
چگونه میتوان فقرزدایی کرد/مرتضی افقه*
وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گزارش رسمی خط فقر در ایران را منتشر کرد. براساس این گزارش خط فقر در کشور رشد داشته است. وزارت کار دو سال قبل هم آماری ارائه کرد که نشان میداد ۶۰ میلیون نفر نیازمند دریافت کمکهای معیشتی و حمایتی هستند. این آمارها نشان میدهد برنامه فقرزدایی در کشور موفق نبوده است. علت اصلی افزایش فقر در کشور سوء مدیریت و سیاستهای اشتباه است اگرچه تحریمها بویژه در چند سال اخیر فقر را تشدید کرده است، اما ریشه فقر بهعدم شناخت برنامهها و سیاستهایی برمیگردد که برای فقرزدایی لازم است. یکی از معضلات کشور این است که برنامهها در مواقع اجرا با مشکل مواجه میشوند و اهداف تحقق نمییابند.
از دهه ۷۰ میلادی، جهان به این نتیجه رسید با برنامههای معمول مانند افزایش تولید ملی، فقر ریشه کن نمیشود. مسأله فقر از دهه ۷۰ میلادی در جهان برجسته شده است. از آن موقع با هدف فقرزدایی، تعریف رشد و توسعه عوض شد؛ اما باز هم میبینیم از ابتدای قرن جدید، سازمان ملل نخستین هدف از ۸ هدف هزاره جدید را کاهش و حذف فقر شدید و گرسنگی اعلام کرد. این برنامه بنا بود فقر مطلق را تا ۲۰۱۵ به انتها برساند، اما خیلی از کشورها در اجرای آن موفق نبودند و این برنامه تحت عنوان توسعه پایدار عنوان شد و دوباره خط فقر در صدر اساس سازمانهای معتبر جهانی قرار گرفت. فقر مسأله پیچیدهای است که کل جهان الان با آن مواجه است. در کشور ما هم یکی از اهداف انقلاب توجه به مستضعفین و کاهش فقر بود. یکی از دلایلی که موفق نشدیم فقر را کاهش دهیم ساده انگاری مسأله فقر بود. فقر مسأله پیچیدهای است که سیاستگذاری و برنامهریزی برای حل آن تبحر، دانش، مدیریت قوی و بسیاری شاخصهای دیگر را نیاز دارد. با اینکه در جهان رویه مبارزه با فقر عوض شده، اما در کشور ما هنوز این نگرش وجود دارد که اگر تولید ملی افزایش پیدا کند فقر خودبه خود از بین میرود؛ در حالیکه این تئوری برای کاهش یا رفع فقر، در جهان رد شده است. برای رفع فقر، طبیعی است که تولید ملی باید افزایش پیدا کند، اما این شرط لازم است، شرط کافی این است که تولید ملی توأم با کاهش فقر باشد که در ادبیات توسعه به آن رشد فقرزدا میگویند. سؤال این است مگر میشود تولید ملی افزایش داشته باشد، رشد اقتصادی داشته باشیم، ولی فقر کاهش پیدا نکند؟ بله با تکنولوژیهای پیشرفته امروز این اتفاق رخ میدهد، یعنی میشود تولید بالا داشت، اما توزیع درآمد، بیکاری و فقر کاهش پیدا نکند؛ بنابراین در برنامههای رشد تولید و اقتصاد باید عنوان رشد فقرزدا را بگنجانیم. بعد از افزایش تولید ملی از دو طریق میتوان فقر را کاهش داد:۱- ایجاد اشتغال و فرصتهای شغلی ۲-گسترش حمایتهای دولتی.
اگر میخواهیم فقر، بیکاری و نابرابری کاهش یابد حتماً رشد تولید باید توسط بنگاههای اشتغالزا ایجاد شود. یکی از سالمترین روشهای توزیع درآمد و کاهش فقر ایجاد اشتغال است نه توزیع یارانه. ایجاد اشتغال عزتمندانه برای مردم، توزیع درآمد مناسب است. پرداخت یارانه فقط باید برای کسانی باشد که نمیتوانند کار کنند مانند سالمندان، معلولان و... بنابراین برنامهریزی اثرگذار برای کاهش فقر باید رشد توأم با اشتغال و ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر باشد که سازوکار آن در ادبیات اقتصادی جهان مشخص است. اما در ایران به این علوم اقتصادی بیاعتنایی شده است. یکی از موارد دیگری که برای کاهش فقر باید به آن توجه شود موضوع نابرابری منطقهای است. بیشتر فقرا در حاشیه شهرها، شهرهای کوچک و روستاها هستند که علت آن بیتدبیریها در سیاستگذاری بوده که تمام ثروت در شهرهای بزرگ متمرکز شده است. این سیاست اشتباه باعث افزایش مهاجرت و گسترش حاشیه نشینی شده و هم باعث محروم ماندن استانهای کوچک شده است. بیتدبیریها موجب افزایش فقر در کشور شده و اهداف بالادستی و برنامهها را تحت تأثیر قرار داده است. متأسفانه خارج از شعار، برنامه اجرایی برای توزیع درآمد و دستیابی به درآمد بالاتر از خط فقر، توسط دولتها ارائه نمیشود. در شرایط فعلی اگر مسأله تحریم حل نشود، بسیاری از برنامههای کاهش خط فقر قابلیت اجرایی ندارد و موانع ساختاری اجازه اصلاح برنامه را نمیدهد. چرخ تولید ما بشدت وابسته به صادرات نفت است به همین دلیل اگر تحریمها باقی بماند برنامههای کاهش فقر به هدف نمیرسد.
*استاد اقتصاد دانشگاه چمران
********************
روزنامه شرق**
عالمی درداندیش و فریادگر/محمدتقی فاضلمیبدی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ/ کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی
نخستینبار که مرحوم استاد محمدرضا حکیمی را دیدم سال ۱۳۵۱ در قم و در منزل مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمدعلی صدوقی بود. باعث و واسط این دیدار آقای سیدمحمد خاتمی بود، چون آن مرحوم بهسختی کسی را میپذیرفت. حدود یک ساعتی که لاینقطع سخن گفت، از یاد نمیبرم نقد حوزهها و روحانیت بود. تأکید و تکرارش این بود که نظام فقهی موجود حوزهها نجاتبخش انسانهای محروم امروز نیست. اسلامی که در حوزه معارفی خراسان شناخته بود و در کنار آن ارتباط وثیقی که با روشنفکرهای آن عصر داشت و در میان تزاحم و تعارض اسلام و مارکسیسم قرار گرفته بود، باعث شد دیدگاهش به اسلام دیدگاه عدالتخواهانه باشد. او اسلام منهای عدالت اجتماعی را اسلام نمیدانست. در جامعه دینی وجود طبقات اجتماعی و تفاوتهای فاحش مادی برایش معنا نداشت و به تعبیر خودش آنها را «جامعه قانونی» میدانست نه «قرآنی».
تمام درد و دغدغه استاد حکیمی کاهش رنج انسانها از طریق برتری عدالت بود. اسلام را دین زندگی و معاش، معاشِ عزتمند میدانست. مجموعهای که از احادیث و روایات در یک موضوعبندی بیبدیل، به همت دو برادر بزرگوارش آقایان مرحوم استاد «علی حکیمی» و استاد «محمد حکیمی» درآورد نامش را «الحیاه» گذاشت. چند روایت همواره ترجیعبند سخنانش بود؛ یکی از امام علی (ع) که میفرماید: «اگر حکومت اسلامی راستین بر سر کار باشد احکام نورانی اسلام زندگانی همه شما را روشن میکند و سامان میدهد و در جامعه اسلامی فقری و نیازی و نیازداری نمیماند و به احدی ظلم نمیشود؛ مسلمان یا غیرمسلمان». دیگری از امام کاظم (ع) که میفرماید: «لو عُدل فی الناس، لاستغنو»؛ اگر عدالت در کار بود فقیری دیده نمیشد. نوع نگاهی که حکیمی از این دست روایات اندوخته بود او را در برابر عدالتجویان مارکسیست از پایگاه دین سربلند میکرد. کسانی که او را فیلسوف عدالت نامیدهاند شاید بیجا نگفته باشند. البته عدالت فیلسوفانه که از افلاطون شروع میشود و به جان رالز میرسد، در ادبیات حکیمی نمیگنجید. او بهدنبال تفسیر عدالت به معنای نظری نبود و همان میخواست که انبیا وعدهاش داده بودند و آن را رسالت خود میدانستند: «لیقوم الناس بالقسط». کتابی که در سالهای پیش از انقلاب درباره ادبیات نوشت، نامش را «ادبیات و تعهد در اسلام» گذاشت. ازآنجاکه شاگرد مرحوم ادیبنیشابوری بود، ادبیات عرب را به نیکی فراگرفته بود. اشعار عربی در استقبال اشعار ابنسینا سروده بود. سراینده غزلیات زیبای فارسی بود، ولی او شعر را برای شعر و ادبیات را برای ادبیات نمیخواست. هنر شاعر را در این میدانست که نسبت به جامعهاش تعهد داشته باشد. بیدارگر و آگاهیبخش باشد. از او در چند سطر سخنگفتن یا نوشتن خطاست. بهترین سطری که برای او میتوان نوشت این است که به آنچه میدانست، معتقد بود و به آنچه معتقد بود عامل بود. ذهن و زبان و عملش با هم انطباق داشت. چون معارف اصلی خود را از عالم نامدار خراسان، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی فراگرفته بود. عرفان واقعی داشت و سادهزیستن و، چون محرومان زیستن را شاکله دینداری خود میدانست و در چهارراه اندیشه فانوس قرآن و عترت را فراراه خود داشت. تا آنجا که نزدیک نیمقرن او را میشناختم باورم این است که هیچگاه برخلاف عقیدهاش سخن نگفت و برخلاف سخنش عمل نکرد. در پایان یکی از غزلیات او را میآورم: غم آن نیست که در آتش غم سوختهایم/ حسرت ما همه اینست که کم سوختهایم! / نقشی از پرتو ما در خم این پهنه نماند/ آفتابیم که بر بام عدم سوختهایم/ آتش عشق تو را بر دل ما منتهاست/ شمع جمعیم که سر تا به قدم سوختهایم/ دعویِ ره به درون یافتن از ما بیجاست/ بینصیبیم که در طَوف حرم سوختهایم/ شاد از آنیم که با اینهمه امّید و طلب/ تشنهکامیم و برِ اَبر کرم سوختهایم.
ارسال نظرات