روزنامه کیهان**
دوگانههای مهم در نقشه راه عقلانیت/محمد ایمانی
۱- عقلانیت یا رفتار نابخردانه، هر کدام شاخصها و علامتهایی دارد. بر اساس این شاخصهاست که میتوان ارزیابی کرد هر فرد یا مجموعه مدیریتی، چه قدر عقلانی رفتار میکند. شیخ کلینی (ره) در کتاب شریف اصول کافی نقل میکند امام صادق علیه السلام به یکی از یارانش فرمود «عقل و لشکر آن، و جهل و لشکر آن را بشناسید تا راه را پیدا کنید». امام (ع) سپس برای عقل و جهل، ۷۵ لشکر برشمردند؛ از جمله: «امید یا ناامیدی، فهم یا حماقت، طمأنینه و ثبات قدم یا شتابزدگی و تذبذب، حلم یا سفاهت، صبر و شکیبایی یا جزع و بی تابی، وفا یا عهدشکنی، صدق یا کذب، امانت یا خیانت، اخلاص یا شائبه، شهامت یا کُندی و خرفتی، رازداری یا افشای راز، جهاد یا ترک آن، انصاف یا حمیت، حکمت یا هوی، وقار یا خفّت، محافظت یا سستی و تهاون، نشاط یا بی حوصلگی، الفت یا تفرقه و جدایی». نوع موفقیتها یا ناکامیهای ما، به میزان اهتمام ما به ارکان هر یک از این دو جبهه برمیگردد. با مردم روراست نبودند، آنها که در سالیان گذشته از عقل دم زدند، اما امید به دشمن را ترویج کردند و در فراموشی عبرتها کوشیدند. دروغ گفتند آنها که احساس عجز و یأس را در پیکره جامعه تزریق کردند، بی تابی و دستپاچگی را جای حلم و ثبات قدم نشاندند، تحریف کردند و سفاهت را دوراندیشی جا زدند، همت و نشاط کار را تعطیل کردند و مردم را به سراب بیگانه حوالت دادند، جامعه را دو قطبی و درگیر مشاجرات خواستند، و پس از همه اینها، حالا که خسارت این رویکرد آشکار شده، خود را از
تک و تاب نمیاندازند، بلکه حتی به خاطر قصور و تقصیرهای انباشته خود، دولت تازه تاسیس را تخطئه میکنند.
۲- رهبر انقلاب، ۲۳ اسفند ۱۳۹۷ در دیدار اعضای مجلس خبرگان، چند دوگانه مهم در مواجهه با مسائل را برشمردند که شاخصهای عقلانیت است: «نوع مواجهه افراد موثر کشور با چالشها، با حوادث، خیلی مهم است. گاهی مواجهه ما با این حوادث، مواجهه فعال است، گاهی مواجهه انفعالی و منفعل... مواجهه انفعالی این است که وقتی یک حادثه تلخی، سختی، مشکلی پیش میآید، بنا کنیم آه و ناله کردن، دائم به زبان آوردن، دائماً گفتن، مدام تکرار کردن؛ بدون اینکه تحرّکی در مقابل آن داشته باشیم... مواجهه عکس العملی این است که فرضاً وقتی در مقابل یک دشمن قرار گرفتیم، و دشمن ما را به یک میدان مواجههای میکشانَد، ما هم برویم در همان میدان، و طبق برنامه ریزی او یک حرکتی انجام بدهیم... یک دوگانه دیگر این است: مواجهه مأیوسانه یا امیدوارانه... یک دوگانه دیگر، دوگانه ترس و دلیری است... یک دوگانه دیگر این است که حرکتی که در مقابل دشمن میخواهیم انجام بدهیم، با حزم و تدبیر باشد، یا با سهل اندیشی و سهل انگاری... یک دوگانه دیگر، نگاه به حوادث، [به صورت]تهدید و فرصت توأماً است، یکی هم نگاه یک جانبه است: یا تهدیدنگر یا فرصت نگر... یک دوگانه دیگر، شناخت واقعیتهای میدان یا نشناختن واقعیتهای میدان است؛ یعنی ما بدانیم که ما کجا هستیم، دشمن کجا هست؟ سعی دشمن همیشه این بوده و عوامل داخلی اش هم همین کار را تکرار میکنند که جایگاه خودی را ضعیف و جایگاه دشمن را قوی نشان میدهند؛ تلقین این معنا که «بیچاره شدیم، پدرمان درآمد، کاری از دستمان ساخته نیست» ... یک دوگانه دیگر، مسئله بُروز احساسات است. در حوادث گوناگون گاهی انسان احساسات را رها میکند- حالا چه احساسات مثبت، مثلاً شادی را که انسان از یک موفّقیّت خرسند میشود، شاد میشود، احساسات خودش را رها میکند، یا احساس منفی را، غم و غصّه را، ناراحتی را- این یک جور است؛ یک جور نه، کنترل احساسات، خرج کردن احساسات به قدر لازم. یکی از مواردی که واقعاً ممکن است ما ضربه بخوریم- یک وقتهایی هم یک ضربههایی از آن خوردهایم- عدم کنترل احساسات عمومی است...».
۳- امیر مومنان علی (ع) در حکمت ۷۰ نهجالبلاغه فرمود «لاتَرَی الجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطاً اَوْمُفَرِّطاً. نادان را نمیبینی مگر در حال زیاده روی، و کوتاهی و کمکاری». آرزواندیشی و شتابزدگی بدون تدارک مقدمات از یک طرف، و کُندی و تنبلی و سستی در مسیر نیل به مطلوبها از طرف دیگر، نشانههای خاماندیشی و عدم بلوغ شخصیت است. این افراط و تفریط درهم تنیدهای، نهایت جهل را نشان میدهد ولو مرتکبان آن، خود را «جمع عقلا و اعتدالی» وانمود کنند. در همین سالهای سپری شده و عبرتآموز، برخی مدیران چنین تلقی یا تلقین کردند که بهجای تقویت ساخت درونی اقتصاد و احیای ظرفیتها و رفع موانع – که کار پرزحمت و زمانبری است- میتوانیم ظرف مدت کوتاهی دم کدخدا (!) را ببینیم و فتحالفتوح اقتصادی اتفاق بیفتد. دشمن هم که این گفتارهای خود فریبانه را رصد میکرد، به پیشبرد این عملیات فریب کمک کرد؛ با وعده دادن، مستتر کردن آرزوفروشان و چشاندن شیرینی آدامسی، برخی مدیران ما وادار به ورود در باتلاق اعتماد به غرب کرد و ضمنا با پشت هماندازی، هشت سال فرصت پیشرفت درونزای ایران را هدف گرفت. بنابر این بود که طیف بازیخورده و یا نفوذزده، افکار عمومی و نظام ایران را برای شتاب در دادن امتیاز و وارد شدن در بخشهای عمیقتر باتلاق تحت فشار قرار دهند. اما در حالی که القا میشد مثلا قیمت دلار به هزار تومان کاهش خواهد یافت، شاهد هشت برابر شدن نرخ ارز شدیم. بدتر اینکه برای جبران این غافلگیری و عادینمایی اوضاع، حاضر شدند ۱۸ میلیارد دلار ذخائر ارزی را به حراج بگذارند. اعتماد به دشمن و نقشآفرینی در نقشه او، آسیب خود را زده بود.
۴- شگرد جذابسازی توافق با شیطان بزرگ و «ضرورت تعجیل در آن»، تا زمان امضا و اجرای تعهدات ایران در دی ماه ۹۴ ادامه داشت. اما پس از آن، هر وقت پرسیده شد که چرا وعده «لغو همه تحریمها و گشایش اقتصادی در حد برخوردار کردن مردم از درآمد سرشار و بینیاز کردن آنها از پول ناچیز یارانه» عملی نمیشود، پشت سر هم گفتند صبر داشته باشید تا باغ برجام به ثمر بنشیند. حتی وقتی آمریکا بعد از سه سال کارشکنی و خدعه، علنا از برجام خارج شد، قائلان عجله برای امضا و اجرای برجام به هر قیمت، باز هم گفتند عجله نکنید، چرا که سیاست «صبر استراتژیک» (؟!) در پیش گرفتهایم. این گونه بود که جماعت عجول در اعتماد به دشمن، همه امتیازات را در همان دو ماه اول واگذار کرد، اما شش سال بعد مدعی «صبر ایوب» شدند! تورم حداقل ۴۵ درصدی، رکود تورمی بیسابقه و قفل شدن اقتصاد، فسادهای بیسابقه، کاهش ارزش پول ملی و تشدید بیکاری و فقر و شکاف طبقاتی، از ثمرات آن بیتدبیری عجولانه (از سر شیدایی) و این کُندی و فشلی بعدی بود.
۵- داستان، اما اینجا تمام نمیشود. همانها که هشت سال (بالغ بر ۱۴۰۰ روز) فرصت خدمتگزاری را بر باد دادند و انواع آسیبها را بر سر کشور کشاندند، درست از فردای انتخابات ریاستجمهوری امسال و در حالی که دولت قرار بود هنوز اوایل شهریور ماه تشکیل شود، پشت سر هم گفتند پس چرا رئیسی و دولتش وعدهها را به جا نمیآورند و کاری برای مردم گرفتار رکود اقتصادی و تورم و بیکاری نمیکنند؟ آنها همان کاری را که هشت سال بر عهدهشان بود، اما برعکس آن را مرتکب شدند، از دولت جدید ظرف هشت روز مطالبه میکنند! و حال آنکه اگر برای عقل و ادب و حیا و انصاف، کمترین حرمتی قائل بودند، باید ابتدا از مردم عذرخواهی میکردند و سپس لا اقل برای دو سه سال لب فرو میبستند تا خاطرات تلخ شان از حافظه مردم پاک شود. هر فردی که بهره هوشی متوسطی از عقل و انصاف داشته باشد، اذعان میکند که حتی کاشتن و داشتن و برداشتن خیار و گوجه و سیبزمینی یا میوه، از چند هفته و چند ماه تا چند سال زمان میبرد؛ چه رسد به احیای اقتصادی که در رتبه هجدهم جهانی بوده، اما از صدقهسر سوء تدبیر همین حضرات، به رتبه ۲۶ افول کرده است. نقدینگی سرگردان و تورمساز در این سوء مدیریت هشت ساله، هشت برابر شده، کسری بودجه به دستکم چهار صد هزار میلیارد تومان رسیده، تورم صرفا با رکورد ۲۶ سال قبل دولت هاشمی برابری میکند، و چرخ نیمه فعال تولید از جمله در بخش مسکن به رکود و بعضا کارشکنی و تعطیلی هدایت شده از طرف برخی مدیران دولتی گرفتار آمده است. همه دیدهاند که یک بنای چند طبقه را ظرف یکی دو روز میتوان تخریب کرد و پایین آورد، اما بازسازی همان بنا، مشروط به تامین همه مصالح و دفع همه موانع، یک تا دو سال زمان میبرد. حال چگونه است که آسیبزنندگان به عرض و طول اقتصاد ایران در طول هشت سال (۹۶ ماه)، طلبکاری میکنند و حاضر نیستد برای قضاوت درباره عملکرد دولت جدید، حتی هشت ماه هم صبر کنند؟!
۶- درباره خاستگاه این فضاسازیهای مسموم، گمانههای مختلفی مطرح میشود. برخی حمل بر ضعف قدرت تشخیص مصلحت سیاسی خود در طیف مذکور و غلبه افراطیون بر خردمندان این طیف میکنند. شماری از تحلیلگران در کنار این عارضه، نفوذزدگی و ماموریت شانتاژگران برای کارشکنی علیه اقدام واقعی و احیای امید درونزا در میان ملت ایران را یادآور میشوند. تحلیلگران دیگری بدون اینکه دو احتمال قبلی را رد کنند، نگرانی از رو شدن دست برخی مدیران کج کارکرکرد (بیتدبیری، کارشکنی و خودتحریمی) در صورت افتادن دولت جدید روی ریل مدیریت انقلابی را علت شانتاژها میدانند و گروه چهارم، معتقدند ترس از پا گرفتن نهضت مبارزه با مفاسد دانهدرشتها از داخل دولت، علت برخی از این فضاسازیها ارزیابی میکنند.
۷- مسئولیت دولت جدید در زمینه عقلانیت انقلابی، اهتمام به نقشه راهی است که رهبر انقلاب، از جمله در دیدار اخیر با دولت جدید ترسیم کردند. این راهبرد، ضمن اینکه مبتنی بر تجارب و عبرتهای موجود، بر بیاعتمادی نسبت به آمریکا و چند دولت خصومتطلب غربی تاکید دارد، معتقد به گسترش دیپلماسی فعال اقتصادی نسبت به چهار گوشه جهان معتقد است. البته، منطقا هر تعامل و بده بستان سودمند در جهان، نیازمند تقویت ساخت درونی، کاربست ظرفیتهای معطل و تولید قدرت ملی در ابعاد مختلف است. بدترین نوع دیپلماسی، رویکرد التماسی است که ظاهرا در مقدمات هیچ زحمتی جز التماس ندارد؛ اما عاقبت آن چیزی جز توهین و تحقیر و مالباختگی نمیتواند باشد. اگر به تسامح، جهان را یک بازار داد و ستد هم بدانیم- که بر عکس، در بسیاری مواقع میدان مصافها و رقابتها و معارضههای سنگین است- باز هم در همین بازار باید تولید قدرت و ثروت کرده باشید که بتوانید قدرت چانهزنی و معامله و هماوردی و صیانت از منافع ملی را داشته باشی. وگرنه در آوردگاه جهانی بر خلاف بازارهای معمولی، هرگز به گدایی چیزی نمیدهند؛ مگر اینکه درّ غلطانی از او بستانند و به جایش آب نبات بدهند.
۸- ساختن اقتصاد آسیب دیده و شرطی شده به خارج، حتما کاری شدنی، و ضمنا طاقت فرسا و زمانبر است. اهل انصاف هم این دشواری و زمانبری را میفهمند. اما این واقعیت مانع از این نمیشود که از دولت جدّا مطالبه کنیم زمان را از دست ندهد و برنامهریزی و عملیات را در حداقل زمان آغاز کند. آباد کردن اقتصاد، عملیاتی همهجانبهای است که جز با کاربست عقلانیت و همت انقلابی حاصل نمیشود. چهارچوب این نقشه راه، «همت برای تحول مدیریتی و بازسازی آن، مردمی بودن، عدالت ورزی، فسادستیزی، احیای اعتماد و امید مردم، و انسجام و اقتدار و اِشراف دولت» است.
**************
روزنامه وطن امروز**
جزئیات آخرین تماس تلفنی بایدن و اشرف غنی چطور به رسانهها راه یافت؟
توسل دولت بایدن به اسناد محرمانه برای توجیه شکست خود در افغانستان/ثمانه اکوان
خبرگزاری رویترز روز گذشته متنی از تماس تلفنی بایدن و غنی قبل از تسلط طالبان بر کابل را منتشر کرد که گفته میشود از سوی یکی از مقامات کاخ سفید برای این خبرگزاری فرستاده شده است. بر اساس این متن، تماس تلفنی بین ۲ رئیسجمهور، حدود ۱۴ دقیقه طول کشیده و در روز ۲۳ ژوئیه سال جاری انجام شده است. بر اساس متن این تماس، مشخص است رهبران ۲ کشور درباره کمکهای نظامی، استراتژیهای سیاسی و تاکتیکهای پیامرسانی با یکدیگر گفتگو کردهاند، اما هیچ کدام برای خطر قریبالوقوع کنترل طالبان بر کل کشور افغانستان اطلاعی نداشته و در این باره صحبتی به میان نیاوردهاند.
در این تماس تلفنی، بایدن به غنی میگوید اگر مطمئن باشد و غنی به صورت علنی و رسمی اعلام کند که برنامهای برای کنترل اوضاع در افغانستان دارد، «ما به حمایت هوایی از دولت ادامه میدهیم، اما باید بدانیم برنامه دولت افغانستان در این باره چیست». این صحبت در حالی مطرح شده است که چند روز قبل از این تماس تلفنی، ایالاتمتحده حملات هوایی برای حمایت از نیروهای امنیتی افغانستان در مقابل طالبان انجام داده بود؛ حرکتی که طالبان آن را نقض توافق صلح دوحه خوانده بود.
نکته جالب توجه در جزئیات این تماس تلفنی، این است که بایدن در این تماس، از میزان خبرگی نیروهای نظامی افغانستان تعریف کرده و گفته است: «شما بهترین نیروی نظامی را دارید». او همچنین اضافه کرده است: «شما ۳۰۰ هزار نیروی نظامی بخوبی آموزشدیده دارید که میتوانند در مقابل ۸۰ هزار نفر از جنگجویان طالبان مقاومت کنند». این صحبتها در حالی بیان شده است که چند روز بعد نیروهای نظامی افغانستان در سراسر استانها و همچنین در پایتخت بدون هیچ مبارزه و مقابله با نیروهای طالبان به سرعت عقبنشینی کرده و تسلیم شدند. در بیشتر مدت زمان مکالمه، بایدن تمرکز خود را روی مسالهای گذاشته بود که آن را مشکل «ادراکسازی» در دولت افغانستان نامیده است. بایدن میگوید: «من نباید به ادراک موجود در جهان و همچنین در بخشهایی از افغانستان اشاره کنم. معتقدم این ادراک برای مقابله با طالبان در افغانستان وجود ندارد». او ادامه میدهد: «ولی واقعا نیاز است که به آن رسیدگی شود، زیرا هر کدام از این ادراکها تصویر متفاوتی از شرایط را به ما نشان میدهند». بایدن همچنین در این تماس تلفنی به غنی میگوید اگر افغانستان و چهرههای سرشناس سیاسی آن با یکدیگر در یک کنفرانس خبری شرکت کرده و از استراتژی نظامی جدید در این کشور حمایت کنند، «این ادراک موجود در افغانستان [که گمان میرود بزودی تسلیم طالبان میشود]را تغییر داده و میتواند از بدتر شدن شرایط جلوگیری کند».
تماس تلفنی رهبران ۲ کشور، بویژه صحبتهای بایدن نشان میدهد او هیچ دیدگاهی درباره اینکه سقوط کابل تا ۲۳ روز بعد امکانپذیر میشود، ندارد. بایدن در این تماس تلفنی میگوید: «ما به مبارزه خود شدیدا ادامه میدهیم؛ مبارزه دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی تا مطمئن شویم نهتنها دولت ادامه حیات میدهد، بلکه با ثبات همراه بوده و رشد میکند». در این تماس تلفنی اشرف غنی نیز به بایدن میگوید اعتقاد دارد اگر بتوان راهحلهای نظامی را دوباره هماهنگ کرد، صلح در کشور برقرار میشود. او ادامه میدهد: «ما نیاز داریم با سرعت حرکت کنیم. ما با تهاجم همهجانبه از سوی طالبان، برنامهریزی کامل پاکستانیها و حمایت لجستیکی و حداقل بین ۱۰ تا ۱۵ هزار تروریست بینالمللی که پاکستان برای این کار استخدام کرده است، روبهرو هستیم». البته سفارت پاکستان در واشنگتن در واکنش به این گزارش هر گونه دخالت در این ماجرا را تکذیب کرده است. در بیانیه سفارت پاکستان در واشنگتن آمده است: «واضح است دروغ سرازیر شدن مبارزان طالبان از پاکستان به سمت افغانستان، متأسفانه بیانی از سوی آقای اشرف غنی برای توجیه شکست خود در رهبری و فرماندهی است». روند وقایع، اما نشان داد در همان زمان که رؤسایجمهور ۲ کشور در حال تماس تلفنی با یکدیگر بودند، مبارزان و جنگجویان طالبان به سمت کابل در حرکت بودند و اوضاع را به نفع خود تغییر میدادند. بایدن در این تماس تلفنی، باز هم روی ادراکسازیای که افغانستان برای دنیا داشته است، تأکید میکند و میگوید: شما باید این ادراک را برای دنیا به وجود آورید که نیازمند حمایت جهان از خود هستید و دنیا باید از دولت افغانستان حمایت کند.
بایدن میگوید: «من آدم نظامی نیستم، بنابراین به شما نمیگویم که برنامه نظامیتان دقیقا چگونه باید باشد، اما نهتنها باید حمایت بیشتری جلب کنید، بلکه باید ادراک به وجود آمده در جهان، درباره رفتارهای خودتان را نیز تغییر دهید».
بر اساس گزارش رویترز، در گزارشهای اطلاعاتی ایالاتمتحده در روز ۱۱ آگوست منتشر شد، مشخصا گفته شده است مبارزان طالبان میتوانند پایتخت افغانستان را تا ۳۰ روز آینده در محاصره قرار داده و ظرف مدت ۹۰ روز آن را به صورت کامل فتح کنند، اما آنچه اتفاق افتاد این بود که سقوط کابل در کمتر از یک هفته اتفاق افتاد!
* اختلافات سیاسی داخلی بلای جان افغانستان
تماس تلفنی بایدن و غنی همچنین نشان میدهد مبارزات سیاسی و درگیریهای سیاسی در داخل دولت افغانستان همچنان ادامه داشته است و هیچ کدام حاضر به کوتاه آمدن در مقابل دیگری نشدهاند. زمانی که بایدن از اشرف غنی میخواهد با حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین افغانستان در یک کنفرانس خبری ظاهر شود، غنی این پیشنهاد را رد میکند. او میگوید کرزی کمکی نمیکند و ادامه میدهد: «او دقیقا در مقابل ما است. ما نمیتوانیم از تمام افراد بخواهیم با ما همکاری کنند، ما ماهها تلاش کردیم کرزی را به حمایت از خود واداریم. در آخرین دیدار، ۱۱۰ دقیقه با یکدیگر صحبت کردیم، او به من ناسزا میگفت و مرا نوکر آمریکا خطاب میکرد».
در دومین تماسی که در همان روز با مسؤولان افغانستانی گرفته میشود، بایدن دیگر حضور ندارد، بلکه به جای او مشاور امنیت ملیاش جیک سالیوان و ژنرال مارک میلی و فرمانده ارتش آمریکا، ژنرال فرانک مککنزی با غنی صحبت میکنند. میلی که رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکاست، به غنی میگوید: «ادراکی که ایالاتمتحده، اروپا و رسانهها دارند این است که طالبان فرصت را در دست دارد و روایت در واقع روایت پیروزی طالبان است، ما باید به طور جمعی نشان دهیم این ادراک و این روایت غلط است». مکنزی نیز در ادامه تاکید میکند: «من معتقد نیستم زمان به نفع ما است و ما باید به سرعت عمل کنیم».
* دلایل انتشار متن این گفتگو
دلایل زیادی وجود دارد که چرا متن این گفتگو در شرایط فعلی توسط مقامات دولت بایدن منتشر شده است. این افشاگریها البته افشاگریهایی نیست که به ضرر دموکراتها یا بایدن باشد و با افشاگریهای زمان ترامپ بشدت متفاوت است. به همین دلیل گمان میرود این اطلاعات به صورت عمدی از سوی کاخ سفید به رسانهها درز کرده است تا پازل سیاستی بایدن درباره افغانستان را تکمیل کند. ماحصل گفتوگوی بایدن با غنی در آخرین مکالمه تلفنیشان، همانطور که بایدن خودش نیز به شخصه روی آن تاکید داشته است، «ادراکسازی» در جهان درباره نوع رفتار آمریکا در مقابله با بحران افغانستان بوده است. دولت بایدن سعی دارد این فهم را در جهان ایجاد کند که به دلیل وجود داشتن اختلافات شدید در داخل فضای سیاسی افغانستان و عدم توانایی و تمایل دولت و ارتش این کشور برای مقابله با طالبان، آمریکا دیگر گزینهای غیر از خارج شدن از این کشور نداشته است. او با این کار رسما از مسؤولیتی که جنگ ۲۰ ساله در افغانستان بر دوش آمریکا گذاشته است، طفره میرود و مساله قدرت گرفتن طالبان را تنها تاثیرگرفته از مسائل داخلی و سیاسی این کشور میداند. همزمان با انتشار این متن، متن دیگری نیز از پنتاگون به همین ترتیب افشا شد. در آن گزارش ارتش آمریکا تصریح کرده بود که در زمان حمله به فرودگاه کابل، آمریکاییها یکی از درهای فرودگاه را برای وارد شدن نیروهای انگلیسی باز گذاشته بودند و بدین ترتیب عاملان انتخاری وارد فضای فرودگاه شدند. نمایندگان پارلمان انگلستان بشدت به این مساله واکنش نشان داده و گفتهاند این به ظاهر افشاگری برای این صورت گرفته است که مسؤولیت کشته شدن انسانهای بیگناه بر دوش انگلیس بیفتد، نه آمریکا!
واشنگتن از این پس احتمالا اسناد به ظاهر محرمانه بیشتری را به رسانهها میفرستد تا روایت شکست آمریکا در افغانستان را در رسانهها به کلی تغییر دهد. اینکه مسؤولان افغانستانی، همتی برای مقابله با طالبان نداشته یا توانایی مدیریت کشور را نداشتهاند، حقیقتی درست و پذیرفته شده است، اما آمریکا نمیتواند با این به ظاهر افشاگریها و جوسازیهای رسانهای از مسؤولیتی که از ۲۰ سال گذشته تا به حال بر عهده داشته است، فرار کرده و به دنبال قربانی دیگری باشد.
********************
روزنامه خراسان**
ضرورت بازنگری در وعدههای اقتصادی/مهدی حسن زاده
این روزها با موج اظهارنظر وزیران مختلف مواجه هستیم که برنامههای مختلفی را در حوزه کاری خود مطرح میکنند. شاخصترین این برنامه ها، تولید یک میلیون مسکن در سال و رسیدن تولید خودرو به سه میلیون دستگاه تا سال ۱۴۰۴ و افزایش شش برابری تولید لوازم خانگی است. کم و بیش برنامههایی در حوزههای کشاورزی، برق و اشتغال نیز دیده میشود که در مجموع حاکی از هدف گذاری سریع با گامهای بلند برای افزایش تولید در بخشهای مختلف است.
به دلیل رکود و رشد اقتصادی صفر درصد در دهه ۹۰، ظرفیتهای خالی فراوانی در اقتصاد کشور وجود دارد که با فعال شدن آنها میتوان به رشد تولید در بخشهای مختلف امیدوار بود، اما این رشد تولید باید در یک بسته جامع و با بررسی ارتباط بخشها صورت گیرد. در حقیقت سرعت طرح وعدههای بخشهای مختلف در صنعت، مسکن، کشاورزی و دیگر بخشها به گونهای است که دارد خود را به عنوان برنامه قطعی دولت سیزدهم تثبیت میکند، در حالی که به نظر میرسد باید در جایی مشخص و مرکزیتی در دل دولت، از منظری بالا و کلان به این برنامههای بخشهای مختلف نگاهی انداخته و این وعدهها با یکدیگر هماهنگ شود وگرنه با دو خطر مواجه خواهیم بود:
۱- برنامهها دچار تزاحم میشوند: مثلا رشد تولید در بخش کشاورزی تا مشخص نشدن الگوی کشت و آمایش سرزمین با صیانت از منابع آب در تضاد خواهد بود. همچنین توسعه صنایع مرتبط با افزایش تولید مسکن و خودرو، از جمله فولاد، با معضل تامین آب مواجه خواهد شد و نیز در شرایط کمبود برق امکان توسعه هرچه بیشتر صنعت فراهم نیست. به این ترتیب توسعه منابع آب و برق پیش نیاز نخست تحقق وعدههای توسعهای است.
۲- منابع محدود و نیازهای نامحدود: اولین درس اقتصاد حتی در مقاطع درسی نظیر دبیرستان توضیح و تبیین این گزاره مهم است که منابع شامل منابع زیرزمینی نیروی انسانی و به ویژه منابع مالی محدود است و در مقابل نیازهای جوامع انسانی به ویژه در این دوران که دوره مصرف گرایی است، نامحدود است. دانش اقتصاد به این پرسش، پاسخ میدهد که چگونه میتوان منابع محدود فعلی را (که با هر میزان افزایش باز هم محدود است) به نیازهای نامحدود (که باید رتبه بندی و انتخاب شوند) تخصیص دهیم. به این ترتیب برای افزایش همزمان ساخت مسکن، تولید خودرو، تولید لوازم خانگی، تولید محصولات کشاورزی و... باید به این پرسش پاسخ دهیم که منابع محدود فعلی را چه میزان میتوان افزایش داد. به ویژه این که میدانیم بخشی از این منابع در قالب بودجه دولت با کسری سنگین مواجه است و طی امسال در چهار ماه نخست سال نیمی از بودجه با استقراض از بانک مرکزی یا اوراق بدهی تامین شده است.
به نظر میرسد دولت در تیم اقتصادی خود فارغ از همه مسائل فوری و روزمرهای که با آن مواجه است، باید یک نگاه کلان و توسعهای به مجموعه برنامههای وعده داده شده بیندازد و محل تامین منابع و تزاحم این برنامهها با یکدیگر را بررسی کند. حرف نگارنده به معنای مخالفت با وعدههای مطرح شده نیست بلکه به معنای بررسی امکان سنجی آنها و در صورت لزوم انتخاب بین برنامههایی است که نیاز فوریتر جامعه است، منابع آن بیشتر قابل تجمیع است و اثر مهم تری بر توسعه دیگر بخشها دارد.
********************
روزنامه ایران**
تسهیل تأمین مالی با خط اعتباری/احمد حاتمی یزد
در سی و یکمین همایش بانکداری اسلامی، وزیراقتصاد، اعطای خط اعتباری را به جای پرداخت تسهیلات برای کسب و کارها پیشنهاد داد.
در شبکه بانکی ایران، دریافت تسهیلات توسط بنگاههای اقتصادی با فرایند طولانی بوروکراسی همراه است، برهمین اساس میتوان گفت، مهمترین مزیت خط اعتباری تأمین مالی کسب و کارها بدون بوروکراسی است. در خط اعتباری، براساس شرایط و توان مالی هر بنگاه، سقفی برای تسهیلات بانکی تعیین میشود و بنگاه در این سقف میتواند در مدت معینی که برای آن مشخص میشود، از تسهیلات بانک بهرهمند شود. برای مثال زمانی که برای یک کسب و کار، یک میلیارد تومان، خط اعتباری در نظر گرفته میشود، این بنگاه در طول زمانی که برای این خط اعتباری تعیین میشود (بهطور معمول یک سال) بهطور دائم این مبلغ را در دسترس دارد. در این مدت هرچه این بنگاه از این خط اعتباری استفاده کند، بانک تا میزان سقف، دوباره خط اعتباری را تکمیل میکند و براین اساس چندین بار امکان استفاده از آن وجود دارد. البته مقررات و قوانینی در پرداخت و بازپرداخت آن وجود دارد که بنگاه اقتصادی میبایست در زمان تعیین شده، خط اعتباری را تسویه کند. حال درصورتی که بنگاه خوش حساب باشد و تأخیری نداشته باشد، میتواند پس از پایان مهلت خط اعتباری، این قرارداد را با بانک تمدید کند. بدینترتیب، بنگاههای اقتصادی همواره و در دوره زمانی خط اعتباری به تسهیلات پیشبینی شده، دسترسی دارند و برخلاف تسهیلات که میبایست، مراحل اداری و ارائه وثایق و تضامین را طی کند، در خط اعتباری این مراحل تنها یک بار انجام میشود؛ بنابراین به میزان زیادی از بوروکراسی بانکی برای دسترسی به منابع مالی کاسته میشود. درمجموع خط اعتباری بهصورت عمده برای تأمین سرمایه در گردش بنگاههای اقتصادی کاربرد دارد، اما هزینه آن تفاوت چندانی با تسهیلات ندارد.
اعطای خط اعتباری که در نظام بانکی با عنوان «حد» نیز شناخته میشود، سابقهای به اندازه نظام بانکی ایران دارد. در ابتدای انقلاب اسلامی، خطوط اعتباری بهدلیل ابهاماتی که درخصوص مطابقت آن با شرع اسلام مطرح بود، تا حدود زیادی کنار گذاشته شد، اما میتوان با توسعه دوباره آن در راستای تأمین سرمایه در گردش بنگاههای اقتصادی گامهای مؤثری برداشت. طی سالهای اخیر انتقادات بسیاری به شبکه بانکی کشور وارد شده است و در کنار مسائلی که به مطابقت این سیستم با بانکداری بدون ربا، مطرح میشود، برای افزایش کارایی نظام بانکی کشور باید بانک مرکزی ضمن این که از دولت استقلال داشته باشد، وظایف نظارتی خود را به طور دقیق انجام دهد. هماکنون بسیاری از مقررات در شبکه بانکی اجرا نمیشود و این موضوع آسیب زیادی به این نظام و اقتصاد کشور وارد کرده است.
یکی از بحثهای جدی دراین زمینه که نیاز به اصلاح دارد، کفایت سرمایه شبکه بانکی است. هم اکنون اکثر بانکهای کشور کفایت سرمایه لازم را ندارند. این درحالی است که در سایر کشورها از فعالیت بانکهایی که این شاخص را نداشته باشند، جلوگیری میشود. طبق مقررات، بانکها حداکثر به میزان ۱۰ درصد از سرمایه خود، امکان دریافت سپرده یا پرداخت تسهیلات به مشتریهای خود دارند، اما این در شرایطی است که میزان سپرده بانکها چندین برابر سرمایه آنهاست و این مسأله امکان پرداخت سپرده مشتریان در شرایط خاص را غیرممکن میکند. بدین منظور علاوه بر ضرورت استقلال بانک مرکزی از دولت، انتخاب فردی که سکان هدایت این نهاد مهم را در دست میگیرد، نیز اهمیت بسیاری دارد. هم اکنون تعداد زیادی مدیر با سابقه که از فساد دور هستند در ۴۰ سال گذشته در این بانک بهعنوان مدیران ارشد، فعال بودهاند و میتوان، به جای انتخاب رئیس کل از خارج بانک، مدیری از درون آن انتخاب کرد تا با اشرافی که برامور دارد، درجهت نقش مثبت بانک مرکزی دراصلاح عدم تعادلهای اقتصاد کشور گام بردارد.
********************
روزنامه شرق**
نعل وارونه اقتصاد/سیدمصطفی هاشمیطبا
سرانجام ترکیب کابینه سیزدهم معلوم شد و دولت سیزدهم رسما آغاز به کار کرد. برخی وزارتخانهها و وزرا را میتوان تا حدود زیادی در کار خود مستقل خواند؛ مانند وزارت آموزش و پرورش که در تمام دولتها مراجعهاش به دولت و برخورد دولت با آن فقط برای پرداختهای آخر ماه معلمان بوده است. وزیران مختلف در دولتها نه مسئلهای آموزشی را مطرح کردهاند و نه رؤسای دولتها و وزرای دیگر خواستهاند دخالتی داشته باشند و اگر شخصی مانند این نویسنده در زمان تصدی در سازمان تربیتبدنی به وزرای آموزش و پرورش مراجعه و درخواست گسترش تربیتبدنی در مدارس را میکرد، تقاضایش ابتر میشد. اما مسائل چندجانبه و چندبعدی وجود دارد که کلید تصمیمگیری و اجرای آن در دست یک نفر نیست و علیالاصول چند نفر باید با هم هماهنگ شوند و تصمیمات درست را اتخاذ کنند. رسم است که میگویند در دولتها مثلث اقتصادی تصمیمگیر است و این مثلث عبارت است از سازمان برنامه و بودجه، بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی و صدالبته که اینان کمتر توانستهاند هماهنگی کنند و سیاست مقبول و پیشرویی را در اقتصاد کشور به منصه ظهور برسانند و تقریبا میتوان گفت هر کدام از این سه ضلع که قویتر بودهاند (نه از لحاظ تخصص) در دولتهای مختلف حرفشان به کرسی نشسته است. همه عناصر این سه ضلع تاکنون به اقتصاد به چشم سیاستهای پولی و مالی نگاه میکردهاند و در حقیقت حاکمیت پولگرایی (پولگرایی را در مقابله moneytarism گذاشتهایم که برخی به آن اصالت پول میگویند) بوده است؛ یعنی عقیده داشتهاند که با سیاستهای پولی اقتصاد کشور را میتوان سروسامان داد و به همین لحاظ به مسائل کشاورزی، مسائل سرزمینی، محیط زیست و مسائل صنعتی و تولیدی کاملا بیاعتنا بودهاند. همیشه حرفشان کنترل پول و یکسانسازی نرخ ارز و مالیات و بورس و از این قبیل بوده و جالب است که در هیچ یک توفیق نداشتهاند. نه نرخ ارز را توانستهاند یکسان کنند، نه نقدینگی را ثابت نگه دارند، نه بورس را به حرکت واقعی برای اصل آن که جداکردن حاکمیت از مدیریت است، برسانند و نه توانستهاند مالیات حق و واقعی را از درآمدهای کلان بستانند و در سالهای پس از انقلاب به گفته آقای دکتر عبدالناصر همتی بالغ بر ۳۵۰ میلیارد دلار ارز به بازار آزاد تزریق کردهاند و البته مشتریان عمده آن قاچاقچیان و خارجکنندگان سرمایه بودهاند. دولتها هم به تبع گرفتاریهای مالی که خودشان روزبهروز آن را بیشتر کردهاند و دولت احمدینژاد سرفصل جدیدی به نام یارانه برای همه مردم به آن افزود و دولت روحانی هم با یارانه معیشتی فصل جدیدی را رقم زد، به دنبال همان سیاستهای پولگرایی رفتند درحالیکه اصل اقتصاد در راه اضمحلال بوده است، ولی دولتمردان به پشتوانه فروش نفت و تبدیل ارز آن به ریال نیازهای خود را که همان درآمد ریالی و خرجکردن بوده است، ادامه دادهاند و چشم بر زیربناهای اقتصاد که در حال ویرانی است، بستهاند. متأسفانه تقریبا همه اقتصاددانان ما فقط از ارز، ریال، سهام و اعداد و ارقام صحبت میکنند و فضای پولگرایی در مباحث اقتصاددانان ما مطرح است درحالیکه اقتصاددانان و از جمله وزرای اقتصاد ما هیچ دغدغهای جز آمار و ارقام بودجه و درآمد نداشتهاند و در مقابل مشکلات تولید و ازبینرفتن زیربناهای آن ساکت بودهاند.
اصولا در وزارت اقتصاد و دارایی باید شعباتی باشد که به خاستگاههای اقتصاد کشور مثل کشاورزی، صنعت، گردشگری و خدمات توجه کنند و نسبت به آنها بیش از وزرای مربوطه حساس باشند، ولی کدام وزیر اقتصاد در دولتهای ۴۲ سال قبل تاکنون چنین حساسیتی داشته است. کدام وزیر اقتصاد از خشکشدن هفتمیلیون نخل در میناب و یکمیلیون نخل در کرانه کارون غمزده شده است. کدام وزیر اقتصاد از عقبماندگی کشاورزی و نابودی قریبالوقوع آن به دلیل نشست دشتها و اتمام آبهای زیرزمینی دلگیر شده است. کدام وزیر اقتصاد از ورشکستگی کارخانجات صنعتی، تعطیلی و بهروزنشدن آنها متأسف شده؟ کدام وزیر اقتصاد از عدم ورود گردشگر به کشور و ازرونقافتادن توریسم فغان برآورده و اصلا کدام وزیر اقتصاد اینها را میداند و به این منابع اصیل اقتصادی توجه کرده است؟ همه این حرفها درباره رئیس سازمان برنامهوبودجه هم مصداق دارد. مثلث اقتصادی که قبلا ذکر آن رفت، فقط ارقام و آمار را میدانند و اصلا تصوری که از پول و منشأ آن دارند، فقط اعداد و ارقام است، زیرا قبلا هرگز شخصا نتوانستهاند درآمد شرافتمندانهای با کار به دست آورند که ارزش پول و منشأ آن را بدانند. برای آنها فقط عدد و رقم مهم بوده و نه اقتصاد و درآمدزایی از اقتصاد و پایههای اقتصاد کشور. خب حالا حتما چاره عدم توانایی مثلث را در تغییر مثلث به پنجضلعی دانستهاند و نه تغییر تفکر حاکم بر مسئولان اقتصادی. اتفاقا در عالم هندسه تنها چندضلعی پایدار مثلث است و به همین دلیل شبکههای سازه ساختمانها را که معمولا مربعشکل است، با افزودن عناصر قطری به مثلث تبدیل میکنند تا پایدار بماند. بهنظر میرسد این شکل پنجضلعی تصمیمگیر در اقتصاد که عبارتاند از معاون اول بهعنوان هماهنگکننده اقتصادی، معاون اقتصادی رئیسجمهور بهعنوان مسئول سه شورا و سازماندهی، وزیر اقتصاد و رئیس سازمان برنامهوبودجه و رئیس بانک مرکزی ترکیب ناپایداری باشد و معلوم نیست که چه کسی باید حرف آخر را به کرسی بنشاند و آیا طرح معاون اقتصادی رئیسجمهور درباره پرداخت یارانه به مبلغ ماهانه ۴۵۰ هزار تومان از محل یارانههای پنهان، (به گمانم یعنی آب و برق و گاز و انرژی گران شود) به تحقق میرسد و این هیئت پنجنفره درباره اقتصاد چگونه نگاه میکنند. جای خوشوقتی دارد که رهبر فرزانه انقلاب صریحا از معاون اول رئیسجمهور بهعنوان هماهنگکننده اقتصادی نام بردند و شاید هم این ناپایداری پنجضلعی را احساس کردهاند. میخواهم برای مثال یک نگاه اقتصادی واقعی را توضیح دهم. خوزستان یک منبع بزرگ اقتصادی است و در دنیا بینظیر است. علاوه بر منابع نفت، امکانات کشاورزی و دامپروری بینظیری در آن است که میتواند درآمد بسیاری نصیب کشور کند، ولی ما با بیتوجهی از خوزستان استانی ساختهایم که زندگی در آن زجرآور است. دو نفر از پنج نفر اقتصادی اهل خوزستان هستند و حال که رئیسجمهور در اولین سفر استانی به خوزستان رفته است، باید این منبع اقتصادی را احیا و زندگی در آن را رضایتبخش کنیم، اما با خوزستان چه کردهایم.
الف- آب بینظیر کارون را که ناخالصی آن در سرچشمه ۵۰ است، در گذر از دشت خوزستان با ناخالصی ۶۰۰۰ تحویل میدهیم یعنی ۱۲۰ برابر.
ب- میلیونها نخل بهقول سعدی باسق (تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته) از بین رفته است.
ج- هزاران هکتار زمین شورهزار شده است.
د- همه فاضلابها و پسابها به کارون میریزد.
هـ- با سد گتوند کارخانه آبشورکنی ایجاد کردهایم و آب شیرین را شور میکنیم و هیچ راهحلی برای آن نیافتهایم و بعد آب دریا را شیرین میکنیم و با بهای گزاف هزار کیلومتر دورتر از آن استفاده میکنیم.
و- در زمان کمآبی یا بیآبی ۹۰ هزار هکتار در خوزستان شالیکاری میکنیم.
اقتصاد یعنی اول پایه اقتصاد را درست کنیم. ما در خوزستان پایه اقتصاد را ویران کردهایم. مردم نیاز به محیط زندگی دارند؛ اگر زمین نداشته باشند، آب خوب نداشته باشند و فضای زیستشان تخریب شود، یارانه ۴۵۰ هزارتومانی که هیچ اگر چهارمیلیون تومان هم بدهیم، برایشان ارزش ندارد. نگاه اقتصادی یعنی زیربنای اقتصاد و تولید را درست کنیم نه آنکه ارز به بازار تزریق کنیم. همچنانکه وزیر محترم جدید صمت میگوید چهارمیلیارد دلار باید به بازار تزریق کنیم. میخواهیم در چنین شرایطی مردم راضی باشند؟ از سفر و صحبت با گروهی از مردم، هرچند در نوع خود خوب است، نتیجهای حاصل نمیشود. این استان را نمیگویم انسانی نگاه کنیم – که نمیتوانیم- حداقل اقتصادی نگاه کنیم. نگویید پول نداریم. چرا برای خیلی کارها پول داریم؟ این استان قلک کشور است- اگر اقتصادی نگاه کنیم و برنامه درست بگذاریم، مردم هم با ما همکاری میکنند. آقای وزیر اقتصاد – آقایان پنج نفر تصمیمگیر در اقتصاد! اقتصاد را به معنی واقعی دریابید. دادن خروسقندی به مردم با وعده آن دردی را دوا نمیکند. اگر به دنبال تزریق ارز در بازار، گرفتن مالیاتهای بیاساس، پرداخت هرچه بیشتر یارانه و مشابه آن هستید، بدانید که فایدهای ندارد. مسائل اقتصادی را از دریچه زیربناهای اقتصاد و توانمندکردن آن ببینید، زیرا اقتصاد زاینده سرانجام برای مردم میماند و نگرش پولی به اقتصاد سرانجامی ندارد.
ارسال نظرات