روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
بحران کاهش جمعیت کمبود سیب و پرتقال نیست!
عباس شمسعلی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
سالهاست که هشدارهای نگرانکنندهای از سوی کارشناسان و برخی رسانههای دغدغهمند در خصوص روند نامطلوب آمار جمعیتی کشور و وقوع بحران جمعیتی در سالهای پیشرو مطرح میشود از جمله اینکه با ادامه روند کاهشی نرخ رشد جمعیت و نرخ باروری، ایران در سه دهه آینده جزو پیرترین کشورهای دنیا میشود شرایطی که کشورهایی مثل آلمان یا فرانسه و بریتانیا طی 7 تا 9 دهه به آن رسیدند. اهمیت موضوع در آن است که به اذعان دیدگاههای مختلف در سطح جهان، جمعیت با ساختار مطلوب از مهمترین مزیتهای یک کشور برای توفیق در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و... میباشد. متاسفانه آنچه امروز شاهد آن هستیم حاصل تن دادن افراطی به سیاستهای جمعیتی هدفمند سازمانهای بینالمللی و اجرای گسترده طرحهای تحدید جمعیت و تداوم غیرمنطقی و مشکوک آن در سالهایی که دیگر توجیهی برای ادامه این طرحها وجود نداشت میباشد. سالهایی که دولت، سازمانهای مختلف، رسانه ملی و... هرچه در توان داشتند با شعارهایی همچون «فرزند کمتر، زندگی بهتر» یا اعمال محرومیت از برخی خدمات برای کسانی که بیش از حد مجاز! فرزند میآوردند و اقدامات فرهنگی پررنگ و اثرگذار کاری کردند که امروز همچنان آثار و رسوبات نامطلوب این اقدامات در وضعیت نگرانکننده نرخ زاد و ولد و دورنمای ساختار جمعیتی کشور و القای باورهای نادرست در ذهن مردم و جوانان عیان است. نتیجه این بود که «ملیندا گیتس» همسر«بیل گیتس» معروف در توئیتی که بسیار تأملبرانگیز و تکاندهنده بود، با ارائه نموداری نوشت: «سریعترین کاهش نرخ فرزندآوری به ازای هر زن در تاریخ جهان در ایران اتفاق افتاده است.»
اما موضوع جنگ جمعیت و تلاش کشورهای مدعی تسلط بر جهان برای پیشبرد اهداف خود در این زمینه دیگر نه یک توهم بلکه واقعیتی انکارناپذیر است. اجرای سیاستهای کنترل جمعیت در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه و دارای استعداد پیشرفت و استقلال صنعتی و سیاسی و... با برنامهریزی و سردمداری کشورهایی همچون آمریکا و اجرای بازوهای ظاهرالصلاحی همچون سازمانهای بینالمللی از قبیل یونیسف و بانک جهانی و... دیگر مسئله پنهانی نیست. نمونه بارز این ماجرا مشروط کردن ارائه کمکها و وامهای بانک جهانی به اجرای سیاستهای کنترل جمعیت در کشورهای در حال توسعه میباشد. این در حالی است که بسیاری از کشورهای صنعتی و پیشرفته امروزه نه تنها از اجرای سیاستهای کنترل جمعیت خودداری میکنند بلکه با انواع و اقسام سیاستهای تشویقی و تسهیلات درصدد افزایش جمعیت خود هستند چراکه ارزش گوهر ارزشمند جمعیت با ساختار مطلوب و نیروی مولد را به خوبی میدانند. حال عدهای از مسئولان ما با خوشباوری همچنان در خواب غفلت ناشی از اعتماد به نسخههایی که سازمانهای جهانی برای ما و کشورهایی همچون ما پیچیدهاند هستند. بدتر از آن به کارگیری برخی جمعیتشناسان دوتابعیتی یا تربیتشده در دانشگاههای غربی و بنیادهای آمریکایی در کشور برای مشاوره یا تحلیل آمار است که در واقع هدف آنها اجرای دیکته سازمانهای بینالمللی تابع کشورهای سلطهگر در حوزه جمعیت کشور است. خوشبختانه در این زمینه شاهد ورود دستگاههای امنیتی و قضایی و تشکیل پرونده برای برخی از این افراد هستیم. در این میان نباید از آمارسازی غلط وضعیت جمعیتی کشور در سالهای اخیر برای مناسب جلوه دادن شرایط و کشیدن ترمز اقدامات اورژانسی در این زمینه گذشت.
در زمینه اهمیت موضوع جمعیت رهبر معظم انقلاب بیش از 40 بار در سالهای اخیر هشدار و تذکر داده و خواستار اتخاذ سیاستهای موثر در زمینه رشد مطلوب جمعیت و پیشگیری از بحران در سالهای آینده شدهاند. ایشان در 19 آذرماه 1392 در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرمودند: «یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئله جمعیت است؛... مسئله جمعیت را جدی بگیرید؛ جمعیت جوان کشور دارد کاهش پیدا میکند. یک جایی خواهیم رسید که دیگر قابل علاج نیست. یعنی مسئله جمعیت از آن مسائلی نیست که بگوییم حالا ده سال دیگر فکر میکنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتی نسلها پیر شدند، دیگر قابل علاج نیست.» جالب اینکه از این هشدار رهبر انقلاب بیش از هفت سال میگذرد و متاسفانه آنگونه که باید شاهد تحرک یا برنامهریزی و سیاستگذاری مناسبی از سوی مسئولان برای رفع این مشکل نبودهایم و از آن زمان تاکنون شرایط و آمارهای جمعیتی وخیمتر شده است. از ابلاغ سیاستهای کلی جمعیت از سوی رهبر انقلاب نیز قریب 7 سال میگذرد اما متاسفانه کمکاری مسئولان امر به ویژه دولت در عمل به این سیاستها کاملاً مشهود است.
درخصوص عوامل اخلال در رشد طبیعی و مطلوب جمعیت در کشور میتوان چند عامل را ذکر کرد. یکی از عواملی که برای این وضعیت بیان میشود، شرایط اقتصادی ایجاد شده به ویژه در سالهای اخیر است که باعث شده تعداد زیادی از خانوادهها از افزایش تعداد فرزندان خودداری کنند هر چند بر اساس بررسیها و پژوهشهای متعدد اتفاقاً میل و میزان ازدواج و فرزندآوری در خانوادههای با وضعیت بسیار مطلوب و سطح بالا از خانوادههای با درآمد متوسط و کمتر از متوسط پایینتر میباشد، با این حال وظیفه مسئولان اجرایی و اقتصادی کشور است تا با تلاش مضاعف و نه شعار، با هدف رفع موانع ازدواج و فرزندآوری در جهت ارتقای وضعیت زندگی اقشار با درآمد متوسط و پایینتر از آن بکوشند. در این میان البته نباید از نقش منفی برخی باورهای غلط القاء شده به ذهن جوانان و خانوادهها به خصوص شعار غلط «فرزند کمتر، زندگی بهتر» به راحتی گذشت. متاسفانه پمپاژ این باورهای غلط طی سالهای متمادی به قدری سهمگین بوده است که بسیاری از خانوادهها که توانایی داشتن چند فرزند و رسیدگی قابل قبول به آنها را دارند نیز دچار ترس بیجا از افزایش فرزندان شدهاند در حالی که به اذعان همه کارشناسان خطرات خانوادگی و اجتماعی تکفرزندی و آینده این فرزندان فاقد تجربه داشتن برادر و خواهر و بدون تجربه چالشهای رشددهنده از جمله یادگیری حس گذشت یا بخشش و فداکاری و... در تعامل با آنها و پرورش فرزندانی فاقد اعتماد به نفس کافی و آسیبدیده از توجه بیش از اندازه پدر و مادر و تجربه نکردن احساس محرومیت یا چشمپوشی از برخی خواستهها یا تمایلات غیرضروری بیشتر از نگرانی از داشتن چند فرزند است.
از سوی دیگر ورود جمعیت انبوه جوان امروزی به سن سالمندی و نیاز آنها به مراقبتهای خاص در سه دهه آینده آن هم در شرایطی که بسیاری از خانوادهها یا فاقد فرزند باشند یا تک فرزند، خود گویای معضل پررنگ آسیب جمعیت سالمندان در سالهای پیش رو میباشد.
در این میان ایجاد برخی موانع بر سر راه خانوادههایی که حاضر به فرزندآوری شدهاند نیز نگرانکننده است. در سالهای اخیر توجه بیش از اندازه مرسوم و استاندارد جهانی به موضوع غربالگریهای دوران بارداری علاوهبر تحمیل هزینههای هنگفت مالی و روحی و روانی به زوجهای جوان باعث سقط قانونی یا جنایی سالانه چند صد هزار نوزاد بیگناه در کشور شده است. موضوعی که علاوهبر گردش مالی مشکوک و بسیار هنگفت صنعت غربالگری با محوریت برخی آزمایشگاههای خاص، به دلیل ضعف قوانین و ترس از افتادن مسئولیت به دنیا آمدن یک نوزاد بیمار یا دارای نقص به گردن پزشکان حوزه زنان و فرار آنها از این ریسک، در مواقع بسیاری حتی در شرایطی که ضریب خطای تشخیص در آزمایشهای غربالگری و سونوگرافی و... نیز در کشورمان بالاتر از استاندارد جهانی است، منجر به صدور دستور سقط حتی در موارد احتمالی و مشکوک میشود و خدا میداند به همین دلیل تاکنون چه تعداد نوزاد سالم و بیگناه قبل از ورود به این دنیا بیرحمانه جان خود را از دست دادهاند! در مواردی همین استرسهای غیر واقعی تحمیلی به زوجهای جوان منجر به آسیب نوزاد یا مادر و حتی ترغیب آنها به سقط غیرقانونی شده است. در این بین خطرات ارسال برخی نمونههای ژنتیک حاوی اطلاعات محرمانه ژنوم مردم کشورمان به خارج از کشور نیز قابل توجه است.
این شرایط در حالی است که در کشورهای پیشرفته دنیا به هیچ عنوان مانند کشور ما همه زنان باردار را به سمت غربالگریهای چندگانه و پرهزینه و خطرناک سوق نمیدهند و بیشتر نظارتهای جدی را معطوف به بارداریهای در سنین بالا (که البته در کشور ما به غلط به تابو تبدیل شده است) و افراد دارای سابقه تولد فرزندان مبتلا به سندروم داون یا سابقه بیماریهای ژنتیک میکنند. در طرح «جوانی جمعیت و تعالی خانواده» که مجلس فعلی تصویب کرده و منتظر تایید نهایی شورای نگهبان است، مواردی از جمله ساماندهی وضعیت غربالگری دیده شده است که در صورت تصویب میتوانیم به اثرگذاری آن امیدوار باشیم. البته نکته مهم این است که در کشورمان قوانین متعددی در حوزه تسهیل ازدواج و فرزندآوری وجود دارد اما مشکلی همیشگی و تأسفبرانگیز، بیتوجهی به قوانین است که بعد از کلی تلاش و بحث تصویب شده اما به جای اجرا خاک میخورند. از این نمونهها میتوان به قانون مرخصی 9 ماهه زایمان که سالهاست مورد بیتوجهی بسیاری از کارفرماها و حتی دستگاهها قرار گرفته یا بیتوجهی به قانون بیمه زنان خانهدار و قوانین دیگر که در صورت اجرا میتواند باعث دلگرمی زوجهای جوان برای فرزندآوری شود اشاره کرد. متاسفانه بیش از 20 درصد از زوجهای جوان کشورمان دچار ناباروری هستند که البته در مراحل مختلف امکان رفع مشکل و درمان آنها وجود دارد اما متاسفانه هزینه درمانهای تکمیلی منجر به نتیجه بالاست که جا دارد این هزینه در پوشش بیمهای و حمایت دولت قرار گیرد.
به نظر میآید مشکل اصلی کشور ما در حوزه جمعیت باور نداشتن قلبی بسیاری از مسئولان کشور به این بحران پیشرو است و گویا در ذهن برخی از آنها این مشکل چیزی در حد کمبود پرتقال یا سیب است که میتوان با واردات جبرانش کرد. تا وقتی این مشکل در بین مسئولان به باور و دغدغه تبدیل نشود و همچون مسئولان بسیاری از کشورها سیاستهای تشویقی و موثر و تلاش برای رفع موانع فرزندآوری مورد توجه عملی قرار نگیرد نمیتوان توقع معجزه و رفع مشکل ساختار جمعیتی را داشت. تا وقتی که منابع هنگفت در کشور به جای رفع مشکلاتی همچون درمان زوجهای نابارور مثلاً صرف پاداش و حقوقهای نجومی مدیرانی که گویی تخم دوزرده میگذارند میشود مشکل حل نخواهد شد.
موضوع پایانی مسئله فرهنگی است. تریبوندادن رسانهها به ویژه رسانه ملی به چهرههایی که گاه به جای ترویج ازدواج و فرزندآوری بر خلاف چهرهها و سلبریتیهای مطرح دنیا مشغول فرهنگسازی غلط زندگی مجردی یا نگهداری حیوانات هستند و بیتوجهی به جایگاه زنان خانهدار موفق و الگو، یا رواج برخی سنتهای غلط از سوی جامعه و خانوادهها که با توجه به مشکلات اقتصادی این سالها عمل به آنها سختتر و مانع ازدواج و فرزندآوری بیشتر زوجهای جوان شده است و غفلت از ترویج سنت حسنه ازدواج آسان از جمله موانع فرهنگی این عرصه است. فراموش نکنیم که اکنون زمان بهرهمندی از پنجره طلایی جمعیت است که حدود 15 سال از گشوده شدن آن گذشته و چند سال دیگر این امکان ترمیم ساختار جمعیتی به یک رؤیای دستنیافتنی تبدیل میشود.
بحث خروج آمریکا از منطقه جنوب غرب آسیا موجب خلأ قدرتی میشود که دولت های مختلف را به تلاش برای ایجاد موازنه های جدید سوق داده است. چند هفته پیش در همین جا توضیح دادیم که درگیری دریایی ایران و صهیونیست ها و همچنین حملات سایبری را باید در چارچوبی بزرگ تر برای تعیین حد و مرز قدرت در آینده خاورمیانه دید. به نظر میرسد جنگ وحشیانه اخیر را باید در همین چارچوب نیز تحلیل کرد . صهیونیستها در جبهه های متعددی درگیری امنیتی دارند که بخش اعظم آن خارج از مرزهای سرزمین اشغالی است. در شمال حزب ا... و شمال شرق سوریه؛ اما وقتی رو به دشمنان قوی خود در مرزهای شمالی می کنند، در پشت سر خود دشمنی گرچه ضعیفتر اما فعال و دارای قدرت ضربه را دارند. این ضعف شدید موجب شده است این بار با تمام توان خود برای تغییر موازنه در غزه اقدام کنند.
از آن جهت که اشغال زمینی در غزه غیرممکن است (با توجه به جمعیت و تراکم و تونل های مخفی ) این تلاش باید برای سرکوب شدید مقاومت و منصرف کردن گروه های فلسطینی از هرگونه اقدام در آینده، صورت گیرد. در واقع صهیونیست ها در تلاش هستند تا معادله خود را بر مقاومت تحمیل و با ساکت کردن گروه های فلسطینی، مسئله امنیتی خود در جنوب غرب را برای همیشه حل کنند. این هدف در صورت تحقق، بخشی از پازل محور مقاومت را ناقص میکند و تمرکز اسرائیل بر دیگر قسمتهای پازل را افزایش میدهد. از همین جهت است که اختلافات سیاسی داخلی پس از چهار دور انتخابات تا حدی درباره این جنگ کنار گذاشته شده و افراد دخیل در حاکمیت این رژیم متفقالقول بر تداوم جنگ تا تضعیف قطعی مقاومت در غزه هستند. در طرف دیگر، مقاومت در غزه سعی دارد تا موازنه مد نظر خود را به دشمن تحمیل کند. این اتفاق اما با کمبود شدید امکانات مواجه است؛ کمبودی که علت آن محاصره 15 ساله غزه است.
در واقع تا همین جای کار نیز باید به این جهادگران شجاع تبریک گفت که توانسته اند بیش از 3000 راکت و موشک به سمت سرزمین های اشغالی پرتاب کنند اگر چه چیزی کمتر از 300راکت و موشک (یعنی حدود 10 درصد) در داخل سرزمینهای اشغالی به زمین نشسته است. با همه این ها باید توجه داشت که طبق برآوردهای اولیه هزینه جنگ در هفته اول برای اسرائیل بسیار سنگین بوده است. برای مثال برآوردهای اولیه نشان میدهد فقط برای رهگیری راکت های مقاومت، حدود نیم میلیارد دلار از کیسه صهیونیست ها خرج شده است. تعطیلی سراسری و ترس گسترده در مناطق اشغالی نیز از دیگر هزینه های عمومی برای اسرائیل بوده است. البته موازنه داخلی سرزمین های اشغالی یکی از مهمترین اتفاقات در این دوره از جنگ بوده است. اتفاقی که نیروهای امنیتی اسرائیل را به شدت بهت زده کرده و در صورت گسترش میتواند تبدیل به بحرانی عمیق شود. برخی رویش ها و حمایت ها از آرمان فلسطین مانند آن چه در کرانه باختری و مرزهای اردن و لبنان اتفاق افتاد نیز از مواردی است که باید به عنوان رخدادهای جدید و ضربه زننده به اسرائیل نام برد. خلاصه این که متغیرهای متعددی در 10 روز گذشته رخ داده است اما با توجه به اهداف پیش گفته این رژیم بعید به نظر میرسد این هزینهها فعلا از تداوم عملیات وحشیانه اسرائیل علیه غزه جلوگیری کند.
در این جاست که فشار خارجی شاید بتواند راهگشای توقف جنگ باشد. متاسفانه کشورهای اسلامی با حداقل اقدامات به این وحشیگری پاسخ داده اند و برخی از آنان نیز در توافق عادی سازی عملا به آرمان فلسطین پشت کرده اند. فشارهای بین المللی نیز در سازمان ملل با مخالفت آمریکا مواجه شده و چندان الزام آور نیست. اما نکته مهم اقدامات مردمی در سراسر جهان برای فشار به دولت ها در مسیر فشار به اسرائیل است. دولت بایدن که در اصل حمایت از اسرائیل تفاوتی با دولت های قبلی ندارد، در برخی فروعات تفاوت هایی با دولت قبلی این کشور دارد. لذا می توان حمایت بایدن از آتش بس را در همین چارچوب دید؛ حمایتی که احتمالا در حد حرف باقی می ماند و به فشار واقعی و اساسی برای توقف جنگ بدل نمی شود. متغیر بعدی روشن شدن دیگر جبهه های اسرائیل است.
امری که قطعا این رژیم بدون عمق سرزمینی را در فشاری بی سابقه قرار خواهد داد؛ اما مشکل این جاست که دیگر جبهه ها دارای درگیریها و مشکلاتی هستند که بعید است به این راحتی توان درگیر شدن را داشته باشند.خلاصه این که رژیم صهیونیستی به دنبال این است تا مسئله غزه را یک بار برای همیشه حل کند تا وضعیت قدرت این دولت در خاورمیانه پس از آمریکا تثبیت شود. از همین جهت مسئله برای تمام اضلاع صهیونیستها اساسی است. تداوم حملات موشکی و راکتی و فراگیر تر شدن فشار افکار عمومی جهانی بر دولت ها و حامیان این رژیم می تواند صهیونیست ها را از تداوم جنگ منصرف کند. باید به غزه و کمک الهی چشم دوخت تا این موازنه به نفع جبهه مقاومت رقم بخورد.
به موازات مذاکرات منطقهای کشورمان در روزهای اخیر دو پیام مهم از سوی مسئولان دیپلماتیک و امنیتی ایران به همسایگان داده شده. آقای شمخانی گفته که «آماده مشارکت با کشورهای منطقه در سازوکار ایجاد امنیت دسته جمعی هستیم.» آقای ظریف هم اینطور اظهارنظر کرده که «ما آمادهایم که تمام اختلافات را کنار گذاشته و در دفاع از حقوق مردم فلسطین متحد شویم.» واقعیت این است که ایران و عربستان سعودی به عنوان دو قدرت اصلی منطقه علیرغم تمام اختلافنظرها، توان حذف کامل تأثیر و نفوذ یکدیگر را ندارند. مهم این است که به نظر میرسد دو طرف این واقعیت را پذیرفتهاند و از همینرو در پی آن هستند که تنازع و مخاصمه فعلی را در سطح یک رقابت معمول منطقهای کاهش داده و در همین سطح کنترل کنند.
البته در تمام سالهای گذشته ایران همواره بر لزوم تنشزدایی دوطرفه تأکید کرده بود اما همانطور بهشکل علنی هم روشن بود، عربستان این تصور را داشت که میتواند در فرایند مخاصمه برنده میدان باشد.
کما اینکه در صحبتهای اخیر آقای ظریف هم روایت ایشان از اتفاقاتی که بر سر مسأله یمن افتاده بود به روشنی مشخص میکرد که ماجرا چه بوده است.
هرچند زمان و منابع بسیاری قربانی عدم درک درست عربستان از موقعیت شد و فرصتهای طلایی زیادی از دست رفت اما اکنون واقعیت چهره خود را به سعودیها نشان داده است. تحول مهم دیگری که در این شرایط باعث تغییر رویکرد عربستان شده، تغییر در دولت امریکاست. الان بین ریاض و واشنگتن بر سر سه موضوع خاشقجی، مسائل یمن و آینده برجام اختلافاتی جدی وجود دارد و دیگر نگاه سردمداران ایالات متحده به عربستان مانند نگاه دولت ترامپ نیست. به تبعیت از امریکا کشورهای فرا منطقهای هم به دلایل مختلف و در رأس آنها مسأله امنیت انرژی، مایل به تغییر وضعیت مخاصمه در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس هستند.
همکاری منطقهای خصوصاً بین دو قدرت بزرگ یعنی ایران و عربستان سه ویژگی مهم دارد؛ اول اینکه میتواند مشارکت منطقهای را تقویت کند. به هر حال واقعیت این است سیاست دیگر کشورهای منطقه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تابعی از سیاست و اقدامات ایران و عربستان است و عادیسازی روابط بین این دو میتواند به عادیسازی شرایط منجر شود. دوم مسأله افزایش ضریب امنیت منطقه تحت تأثیر مشارکت بازیگران درون منطقه است.
به این معنا که دیگر این کشورها برای هم تهدید محسوب نخواهند شد. سوم هم موضوع موقعیت کشورهای فرامنطقهای است که در چنین شرایطی بهانه برای حضور آنها کاهش مییابد.
هماکنون شاهد هستیم که بازیگرانی چون بحرین، امارات و کویت که سیاست آنها بیشتر متأثر از عربستان بوده هم تمایل خود را به انجام گفتوگوهای منطقهای نشان دادهاند. در این میان عامل برهمزننده بازی قطعاً فقط میتواند اسرائیل باشد. اینکه در پیام وزیر خارجه و دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان بر مسأله فلسطین تأکید شده به همین دلیل است. مضافاً اینکه فلسطین علی رغم تحولاتی که اخیراً در روابط اسرائیل و برخی اعراب شکل گرفته همچنان موضوعی در جهان اسلام و جهان عرب محسوب میشود که حساسیت روی آن زیاد است. یعنی میتواند بهانه شروع تنشزدایی قرار بگیرد.
با این توصیف در صورتی که اجازه دخالتهای اغیار در این روند تنشزدایی داده نشود و البته تحولات دیگر حوزه سیاست خارجی در همین مسیر باشند میتوان تصور کرد که آینده مناسبات و روابط منطقهای در سطح خاورمیانه و با در نظر گرفتن نقش ایران، متفاوتتر از وضعیت ناپایدار کنونی خواهد بود.
ارسال نظرات