روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
این روزها ثبتنام برخی از نامزدهای ریاستجمهوری ۱۴۰۰ تعجب آمیخته به پرسش افکار عمومی را در پی داشته است. یادداشت پیشروی سخنی در این خصوص است؛
۱- نیمنگاهی به عملکرد ۸ ساله دولت آقای روحانی بیندازید! چه بلایی را میتوانید نام ببرید که میتوانستند بر سر کشور بیاورند و نیاوردهاند؟!
گرانی افسارگسیخته کالا و خدمات مورد نیاز مردم. چوب حراج به بیتالمال و تعطیلی صدها کارخانه و مراکز تولید. کاهش دهها برابری و نزدیک به سقوط ارزش پول ملی. سرازیر کردن ۳۰ میلیارد دلار ارز و ۶۰ تن طلا به حلقوم مفسدان و رانتخواران. افزایش ۸ برابری قیمت مسکن و افتخار وزیر مسکن که حتی یک مسکن هم نساخته است! تنزل ۶ رتبهای اقتصاد کشور از هجدهمین رتبه در اقتصاد دنیا. شکستن رکوردهای تورم، رکود و ضریب جینی و گسترش فقر و بیکاری و فاصله طبقاتی. تاسیسات هستهای کشور را به مرز نابودی کشاندند و پیشرفت هستهای را متوقف کردند. قرار بود در مذاکرات هستهای تحریمها را لغو کنند ولی نه فقط هیچ تحریمی لغو نشد بلکه به علت نابلدی، نفوذ عوامل دشمن و گرایش به سازش، صدها تحریم دیگر نیز به آن اضافه کردند. نقدینگی را که میتوانست و باید روانه عرصه تولید شده و باعث کسب و کار شود، از ۴۳۰ هزار میلیارد تومان به ۳۷۰۰ هزار میلیارد تومان افزایش دادند و تولید و کسب و کار را با رکود شدید و بیسابقه (و نه کمسابقه) روبهرو کردند. کشور را از خودکفایی در تولید گندم و گوشت قرمز و گوشت مرغ به واردات این اقلام ضروری و معیشتی مردم کشاندند. با دیپلماسی انفعالی، راه را برای باجخواهی دشمنان باز کردند و امنیت و اقتدار کشور را به مخاطره انداختند که اگر غیرت و قدرت و مقاومت سلحشوران سپاه و ارتش نبود کشور را به باد فنا داده بودند و طرفه آنکه اقتدار نظامی را مانع دیپلماسی انفعالی خود نیز میدانستند و آقای ظریف اقدامات غرورآفرین و عزتبخش سردار دلها را با سیاست خارجی دولت در تضاد معرفی میکرد! فساد اقتصادی برخی از افراد نزدیک به دولتمردان. تاراج بیتالمال به بهانه خصوصیسازی. بهکارگیری اعضای ستاد انتخاباتی در پستهای کلیدی و فاجعهای که به بار آوردند. حقوقهای نجومی در کنار تنگدستی کارمندان و کارگران و... دهها و شاید صدها نمونه دیگر از این دست.
اکنون کلاه خود را قاضی کنید و بفرمایید کدامیک از موارد فوق که فقط مشتی از خروارها و اندکی از بسیارهاست، واقعیت ندارد؟!
۲- دولت و همراهانش در تبلیغات انتخاباتی شعار میدادند که فقط ۳۰ درصد مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمهاست و ۷۰ درصد آن ناشی از سوءمدیریت است و آقای روحانی قسم جلاله میخورد که اگر مشکلات راهحل نداشت کاندیدا نمیشدم! ولی بعدها که نابلدی و ناکارآمدی دولت در مقابله با مشکلات اقتصادی آشکار شد، حتی آب خوردن مردم را هم به تحریمها نسبت دادند! حالا به نمونههای زیر که بازهم فقط اندکی از بسیارهاست توجه کنید و سپس در این باره به قضاوت بنشینید که کدامیک از این موارد به تحریمها مرتبط بوده و هست؟!
حذف کارت سوخت که قاچاق بیش از ۱۴۰ هزار میلیارد تومان بنزین را به دنبال داشت! ثابت نگاه داشتن قیمت بنزین طی ۴ سال و افزایش ناگهانی و سه برابری آنکه شوک شدید اقتصادی و امنیتی را درپی داشت!
غارت -بخوانید دزدی- دهها هزار میلیارد تومانی از بیتالمال در واگذاری شرکتها و کارخانجات دولتی! حذف سامانههای شفافساز نظیر سامانه شبنم و ایرانکد و باز کردن مسیر قاچاق کالا از داخل به خارج و از خارج به داخل کشور که ضربه شدید و خسارتآفرین چندصدهزار میلیارد تومانی به بار آورد و جلوگیری از رونق تولید و کسب و کار کمترین نتیجه آن بوده و هست! بیتوجهی مشکوک به حوزههای تولید مسکن و مانعتراشی برای شرکتهای دانشبنیان، رونق کشاورزی، صنایع خودرو و لوازم خانگی که توجه به آنها میتوانست صدها هزار شغل ایجاد کند و از بیکاری خیل عظیم کارکنان و کارگران جلوگیری کند. رشد بادکنکی بورس و جلب سرمایههای مردم و سپس سقوط فاحش آن و خسارت فراوان سهامداران، فرار مالیاتی چند ده هزار میلیارد تومانی. بیتوجهی به اقتصاد زیرزمینی و معاملات بازار سیاه که صدها هزار میلیارد تومان خسارت به دنبال داشت. خودداری از اصلاح نظام بانکی و سرازیر شدن نقدینگیها به بانکها از یکسو و پدیده پلشت بدهکاران کلان بانکی از سوی دیگر که در صورت اصلاح نظام بانکی سرمایهها به تولید میرفت و دست بدهکاران کلان بانکی از بیتالمال کوتاه میشد و هزاران هزار میلیارد تومان به جای رونق تولید و کسب و کار به تورم افسارگسیخته دامن نمیزد. دپوی چهار میلیون تن کالای اساسی در گمرکات و بنادر با انگیزه پلید افزایش سرسامآور قیمتها. احتکار صدها هزار تن میوه و برنج و روغن. بهکارگیری افراد ناتوان و بعضاً آلوده به فساد در مسئولیتها و...
کدام یک از موارد فوق کمترین ارتباطی با تحریمها دارد؟! و اگر دولت کارآمد بود و حل مشکلات مردم را در برنامه کاری خود داشت کدامیک از این مشکلات ویرانگر به آسانی قابل حل نبود؟!
۳- به قول برادر و همکار عزیزم آقای محمد ایمانی؛ میشود به موضوع هفتتپهها و صدها تپهآبادی که ویران شد، فراتر از معضل «رانت» هم نگاه کرد؛ از زاویهای که مدیر شبکه فاسد آمدنیوز هنگام حضور در اروپا (تحتالحمایه سرویسهای جاسوسی) عنوان کرد. روحالله زم، سال ۹۷ در گفتوگو با یکی از شبکههای ضدانقلاب، تحلیل ضدامنیتی کارفرمایان خود درباره انتخابات سال ۹۶ را این گونه بازگو میکند: «ما در انتخابات تحلیل داشتیم. این جوری نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاحطلبیم، یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما، تحلیل امنیتی داشت. میخواهم بازش نکنم تا قضایای دیگر اتفاق بیفتد تا بنشینیم و مفصلتر با هم صحبت بکنیم. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سرکار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ این تظاهراتی که ایجاد شد، آیا بود؟ ما براساس تحلیل امنیتی... (مجری: میشود این طور تعبیر کرد که شما خواستید روحانی بیاید، تضاد درونی حاکمیت و عدم تدبیر و مدیریت روحانی، سبب این بشود که مردم معترض شوند؟ تدبیر شما این بود؟) میشود این جوری هم تعبیر کرد و یکسری سناریوها را کنارش گذاشت. با توجه به شرایط سیاسی داخلی و خارجی، ما به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشت سر یک فردی مثل روحانی. ما شیفته و دلباخته کسی نبودیم. من همین الان هم از کاری که آمدنیوز در انتخابات ۹۶ کرد، دفاع میکنم. چون ما با تحلیل این کار را کردیم. کشور باید به نقطه جوش میرسید و اگر آدمی مثل رئیسی یا قالیباف سرکار میآمد، کار به نقطه جوش نمیرسید. آن وقت روند چهل سال ادامه پیدا میکرد».
۴- اکنون با توجه به کارنامه دولت که به مواردی از آن
-فقط به عنوان نمونه- اشاره شد، جای این سؤال است که دستاندرکاران و مسئولان کلیدی دولت باید برای بازخواست به مراجع قضایی و مراکز بازرسی معرفی شوند و یا برای ثبتنام به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری به وزارت کشور مراجعه کنند؟! آقایان با کدام رو! خود را نامزد ریاست جمهوری کردهاند؟! ...
پیرامون سکوت مسئولان و دستاندرکاران پستهای کلیدی و حساس دولت کنونی -و نه همه آنها- در مقابل پلشتیهای یادشده، سه حالت و احتمال قابل تصور است. بخوانید!
الف: احتمال اول آنکه با همه ناهنجاریها و مشکلاتی که دولت در آنها نقش داشته است موافق بوده و همراهی کردهاند! در این صورت صلاحیت لازم برای کاندیداتوری را ندارند.
ب: احتمال دوم اینکه نمیدانستهاند چه اتفاقات ناگواری در حال انجام و وقوع است! در این حالت نیز به علت ناتوانی در تشخیص مسائل مهم و سرنوشتساز کشور، شایسته نامزدی برای ریاست جمهوری نیستند!
ج: و حالت سوم اینکه از مشکلات و ناهنجاریهای پدید آمده و فشار سنگین ناشی از آن بر مردم با خبر بودهاند ولی ملاحظات حزبی و گروهی و حفظ پست و جایگاه مانع از انتقاد و اعتراض و علت سکوت و بیتفاوتی آنها بوده است! که در این حالت باید پرسید، وقتی اینگونه ملاحظات مانع حقگویی آنها بوده است چه تضمینی هست که در مقابل فشارهای خارجی و یا مافیای اقتصادی تن به سازش ندهند؟!
و بالاخره، در این باره بازهم گفتنیهایی هست که به بعد موکول میکنیم.
در طول روزهای نامنویسی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و خصوصاً در روز پایانی آن شاهد حضور پرتعداد چهرههای سیاسی برای شرکت در این رقابت بودیم. این صف طولانی نامزدها و کسانی که خود را حائز شرایط برای ورود به این عرصه میدانستند انتقاداتی را هم در جامعه به دنبال داشت که کاملاً درست است اما در کنار آن یک حسن و نشانه مثبت هم میتواند برای فضای انتخاباتی باشد.
جامعه بهدرستی این حضور دقیقه نودی نامزدها را نقد میکند و به آن ایراد میگیرد. این ایراد کاملاً منطقی است چرا که حضوری با این کیفیت به طریق اولی این سؤال را ایجاد میکند که چنین کیفیتی از فرایند نامزدی با چه برنامه مدون و مشخصی میتواند همراه باشد؟ اینکه آیا واقعاً این تعداد فرد شایسته یا تنوع برنامه و گرایش برای اداره دولت وجود دارد؟ این آسیبی است که تنها تقویت نظام حزبی و هدایت کردن این مراحل اعلام حضور انتخاباتی به چارچوب آن میتواند آن را رفع کند.
اما نکته دیگر حجم بالای ثبتنامها و تنوع افرادی که آمدند و اعلام حضور کردند این است که طیف وسیعی از سلایق سیاسی همچنان نهاد انتخابات را دارای کارکرد واقعی در اداره کشور میدانند و بر این باور هستند که در این مسیر همچنان امکاناتی کافی برای سیاستورزی و گشودن درهای تغییر وجود دارد. اهمیت این موضوع اما نه در خود این افراد و گرایشها بلکه در پایگاه اجتماعی است که پشتسر خود دارند یا میتوانند به نفع خود ایجاد کنند. به عبارت دقیقتر این بدان معناست که حفظ تنوع نامزدها میتواند در فرایند رأیگیری به گسترش مشارکت انتخاباتی منجر شود.
البته کاملاً طبیعی است که هیچ کس انتظار حضور تمام چهرههای سرشناس ثبتنامکننده در رقابت نهایی را ندارد، چرا که اساساً چنان انتخاباتی امکان برگزاری با این تعداد نامزد را نخواهد داشت. مضافاً اینکه کیفیت تکثر نامزدها هم نه در تعدد آنها بلکه در کثرت پایگاههای اجتماعی است که نمایندگی میکنند. به این معنا قطعاً انتخاباتی با چهار کاندیدا که پایگاه رأی متفاوتی دارند از انتخاباتی با ۱۰ کاندیدا که از پایگاه اجتماعی مشابهی برخوردار هستند به مراتب رقابتیتر است. از همین منظر به نظر میرسد ضرورت دارد که تنوع و تکثر نامزدهای ثبتنام کرده به صفت پایگاه رأی آنها در فرایند نهایی انتخابات هم تا جای ممکن حفظ شود. این مهم بیشک متضمن بخش بزرگی از مشارکت انتخاباتی جامعه است. آن هم در شرایطی که به نظر میرسد کشور و نظام خصوصاً از منظر تحولات خارجی به چنین نوع مشارکتی و پیام آن احتیاج حیاتی دارد. نفس این مشارکت قطعاً به مراتب از نتیجه نهایی انتخابات برای کلیت نظام از اهمیت بیشتری برخوردار است و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به همین نکته اشاره فرمودهاند.
اما نکته دیگر هم که باید مکمل این تنوع نامزدها با هدف افزایش مشارکت باشد، تضمین امکان اجرایی شدن برنامههای نامزد پیروز و عدم دخالت دیگران در اجرای این برنامههاست. این دوگانه در کنار هم موقعیتی برای جامعه به وجود خواهد آورد که اولاً به تجربه منجر به بهترین تصمیم ممکن میشود و ثانیاً پشتوانهای اجتماعی برای نظام سیاسی در مقابل موقعیتهای تنشزای احتمالی داخلی و خارجی ایجاد میکند. هماکنون به نظر میرسد جریانهای سیاسی قانونی کشور با بیشترین امکانی که داشتند قدم اول را با معرفی نامزدهای متعدد برای برگزاری انتخاباتی با سطح مشارکت مطلوب برداشتهاند. در ادامه فراهم شدن زمینه برای تضمین حضور نامزدهای گرایشهای سیاسی در رقابت نهایی است که میتواند منجر به آن مشارکت مطلوب گردد. کما اینکه بستن این مسیر با توجه به اعلام حضور اولیه جریانها، خطر بروز یک سرخوردگی در بخشهای بزرگی از اقشار جامعه را نیز به دنبال دارد. به این اعتبار قبل از انتخاب نهایی مردم، نحوه بررسی برگزارکنندگان انتخابات در سمت و سوی مسیری که قرار است پیموده شود یک فاکتور تعیین کننده برای این مهم است که نتیجه نهایی انتخابات پیشرو تا چه اندازه میتواند تأمین کننده منافع ملی ما باشد.
راهبردیترین جمله مقام معظم رهبری در سال ۹۴ این جمله بود: «رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید». با توجه به شخصیت حکیم و آیندهنگر رهبر انقلاب اسلامی، این جمله بدون شناخت و مطالعه در آن مقطع بیان نشده است. بیان این جمله باور قطعی به این مطلب است که در محور مقاومت به عنوان پیشرو امت اسلامی این ظرفیت وجود دارد که زمینههای لازم برای تحقق نابودی رژیم صهیونیستی در ربع قرن آینده فراهم خواهد شد. اکنون با شروع جنگ جدید بین فلسطینیان و اسرائیل اشغالگر، شرایط به نحوی تغییر کرده است که میدان نشان میدهد چقدر به تحقق این جمله تاریخی نزدیک شدهایم. سردار شهید قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهمترین شخصیتی است که با جان و دل در تحقق زمینههای نابودی اسرائیل فعالیت کرد و امروز آنچه در میدان دیده میشود این است که سلیمانی سنگ را به موشک تبدیل کرد. برای فهم چگونگی تغییر وضعیت میدان باید نگاهی گذرا به وضعیت میدان جدال بین فلسطین و رژیم اشغالگر انداخت. انتفاضه اول در پاییز ۱۳۶۶ (۱۹۸۷) در جبالیا در نوار غزه آغاز شد و سپس به دیگر شهرها، روستاها و اردوگاههای فلسطینی انتقال یافت.
عامل ایجاد جرقه اول انتفاضه حادثهای بود که در آن چند کارگر فلسطینی توسط یک راننده کامیون اسرائیلی در نزدیکی دیوار «اریز» که نوار غزه را از سرزمینهای اشغالی جدا میکرد، زیر گرفته شدند. در انتفاضه اول مهمترین ابزار مقابله فلسطینیان فقط سنگ بود. به همین خاطر به این انتفاضه، «انتفاضه سنگ» گفته میشود. بر حسب آمارها حدود ۳۰۰۰ فلسطینی در خلال حوادث انتفاضه سنگ، به دست ارتش اسرائیل شهید شده و در مقابل ۱۶۰ اسرائیلی به دست فلسطینیها به هلاکت رسیدند.
نتیجه انتفاضه اول به پیمان اسلو ختم شد که در آن «یاسر عرفات» دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و کاربرد خشونت را محکوم کرد. اسرائیل نیز ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) را به عنوان نماینده قانونی مردم فلسطین به رسمیت شناخت و عرفات اجازه یافت به فلسطین بازگردد.
پیمان اسلو نتیجه برتری قدرت میدانی رژیم صهیونیستی در مقابل فلسطین بود و در واقع موشک بر سنگ پیروز شد. انتفاضه دوم فلسطین یا انتفاضهالاقصی در پی ادامه سیاست دستگیری، ترور، حمله به منازل فلسطینیان و ممانعت از آزادسازی اسرای فلسطینی توسط صهیونیستها به همراه ادامه شهرکسازی و کمتر شدن احتمال بازگشت پناهندگان و عقبنشینی اسرائیل به مرزهای ۱۹۶۷، روز ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۰ میلادی آغاز شد و تا ۸ فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی پس از توافق آتشبس که در نشست «شرمالشیخ» با حضور محمود عباس و نخستوزیر رژیم صهیونیستی، آریل شارون تصویب شد، ادامه یافت. شارون به مسجدالاقصی رفته و زمان گردش مغرورانه در صحنهای آن گفت: «حرم قدسی همواره منطقهای اسرائیلی خواهد بود، هرچند نمازگزاران فلسطینی نپسندند». این امر باعث شروع درگیری بین نمازگزاران و سربازان اشغالگر صهیونیستی در صحنهای مسجدالاقصی شد که نتیجه آن شهادت ۷ فلسطینی و زخمی شدن ۲۵۰ تن دیگر بود و این آغازگر انتفاضه دوم بود. در انتفاضه دوم نیز مهمترین ابزار فلسطینیان سنگ بود که با کمی پیشرفت اکنون با قلاب سنگ پرتاب میشد.
تصمیم جمهوری اسلامی برای تسلیح باریکه غزه در شرایطی گرفته شد که حماس قدرت را در غزه به دست آورد و خود را از جریان سازشکار فلسطین جدا کرد. حال پس از ۲ جنگ ۲۲ روزه و ۸ روزه با رژیم اشغالگر قدس که به مرور صحنه میدانی به نفع فلسطینیان در حال تغییر است، میتوان دریافت آن تصمیم و اقدام راهبردی چقدر مهم و موثر در تغییر معادله قدرت بوده است.
تجهیز و تسلیح حماس به تجهیزات پیشرفته و آموزش نیروهای آن جهت استفاده از این تجهیزات کاری بسیار دشوار بوده و به آسانی امکانپذیر نبوده است اما خود حماس به رغم تلاش برای پنهان کردن نحوه دریافت سلاحها برخی از این اسرار امنیتی و نظامی را بنا به مصالحی فاش کرده است، البته قابل درک است آنچه پنهان میکند خیلی وسیعتر از چیزی است که فاش کرده است. اقدام سپاه قدس به فرماندهی سردار شهید قاسم سلیمانی بعد از انتفاضه دوم در تسلیح گردانهای عزالدین قسام به موشکهای فجر و ضدتانک کرنت بسیار برجسته است.
باریکه غزه از زمان انتفاضه اول تاکنون در محاصره اسرائیل و مصر قرار دارد. اسرائیل برنامههای نظامی و امنیتی دقیقی برای جلوگیری از ورود سلاح به باریکه غزه اجرا میکند. رژیمهای عرب منطقه در تلاش برای تضعیف محور مقاومت به رهبری ایران هستند و حماس را در رابطه با ایران تحت فشار قرار میدهند. مصر تونلهای مرزی مورد استفاده برای قاچاق اسلحه به داخل غزه را هدف قرار میدهد. برای جلوگیری از حفر چنین تونلهایی حوضچههای آب عمیق از طرف مصر در مرز غزه ایجاد شده و دیوارهای بلند در امتداد مرز ساختهاند. پایگاه نظامی «برنیس» توسط مصر در ژانویه ۲۰۲۰ در سواحل جنوبی دریای سرخ با بودجه امارات تاسیس شده است تا از دستیابی حماس به سلاح جلوگیری کند. حتی کودتا علیه «عمر البشیر» در سودان برای جلوگیری از نقش آن کشور در خدمت به آرمان فلسطین و از بین بردن یکی از مسیرهای ارسال سلاح به غزه انجام شد. سودان سالها با قاچاق اسلحه به نوار غزه از طریق شبهجزیره سینا در مصر به حماس کمک میکرد. با این حال اراده مستحکم جریان مقاومت برای تامین نیازهای موشکی و غیرموشکی گردانهای عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس وجود داشته است. این تلاشها نتیجه داده و امروز وضعیت میدانی اگر چه هنوز برای برتری، راه ماندهای دارد اما به توازن قدرت نزدیک میشود. امروز قدرت نظامی حماس در تقابل با اسرائیل بسیار نسبت به سابق تغییر کرده است. به نوشته المانیتور جناحهای نظامی در غزه به ریاست حماس انواع متفاوتی از موشکهای «R۱۶۰» و «fajr۵» را با برد ۱۰۰ کیلومتر و بیشتر دارند. آنها همچنین دارای هواپیماهای بدون سرنشین و موشک ضدتانک و موشکهای شانه پرتاب تولید شده توسط روسیه هستند.
جمهوری اسلامی ایران به رغم اشتباه راهبردی بخشی از اعضای سیاسی حماس در مساله سوریه و حمایت از شورشیان، بر تداوم رابطه با حماس تاکید داشته و حفظ این رابطه را از راهبردهای اصلی میدانست، لذا سردار شهید حاجقاسم سلیمانی در اوج شورشهای سوریه و ظهور داعش، غافل از جریانهای مقاومت فلسطینی نبوده و بر این ارتباط تاکید داشت تا جایی که جنبش حماس با تصحیح خطای راهبردی، به سوی جمهوری اسلامی بازگشت و امروز یکی از ارکان محور مقاومت به شمار میرود. قطعا سرنوشت این جنگ نیز بسیار مهم است و قدرت آتشباری موشکی حماس در همین چند روز اول جنگ نشان میدهد در سرزمینهای اشغالی، نقطه امنی برای اشغالگران نخواهد بود. پیروزی در این جنگ بسیار محتملتر از جنگ ۲۲ روزه و ۸ روزه است، چرا که قدرت موشکی جریان مقاومت از سابق بسیار قویتر بوده و آنها در تولید و نگهداری و تقویت برد موشکها به خودکفایی و استقلال رسیدهاند و صاحب تکنولوژی هستند.
بالاخره ۳۳ روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری، نامزدهای اصلی برای سیزدهمین دولت مشخص شدند و تقریبا از تمام سلایق سیاسی کسانی آمدند تا خود را کاندیدای ریاست جمهوری کنند .تقریبا بیش از ۵۹۲ نفر ثبت نام کردند که حدود ۴۰ چهره سیاسی و اجرایی بین آن ها دیده می شدند و در واقع بیش از ۵۵۲ نفر از افرادی بودند که فقط برای حاشیه های زرد و تاسف بار حضور یافته بودند و در جای خود قابل نقد است . در هر حال باید برای آن فکری اساسی کرد که البته به نظر برخی کارشناسان راهی جز تحول در ساختارهای سیاسی و نهادینه کردن تحزب در کشور ندارد.به هر حال ، این دوره نیز تقریبا پاشنه برهمان روال گذشته چرخید و طی ۱۰ روز آینده نامزدهای نهایی انتخابات سیزدهم مشخص خواهند شد.رقابتی که به نظر می رسد احتمالا بین چند چهره اصلی به ویژه آقایان رئیسی و لاریجانی خواهد بود که سابقه ریاست قوه دارند و در آینده می توان به آن پرداخت.اما آن چه بین ثبت نام کنندگان مشترک و قابل تامل بود، رویکرد مواضع و بیانیه های انتخاباتی کاندیداهای اصلی بود.در واقع همه کاندیداهای اصلی از طیف های مختلف سیاسی ،از منتقدان به قانون اساسی تا معتقدان به قانون اساسی در بیانیه های خود در جایگاه منتقد یا به عبارتی بزرگ نما شده، گویی در مقام اپوزیسیون بیانیه می خواندند ؛از رئیس دولت تا رئیس قوه و وزیر و معاون رئیس جمهورو .... البته بدیهی است دراین فهرست آقای جهانگیری به عنوان فردی که هشت سال در مقام معاون اول دولت تدبیر و امید در وضعیت فعلی نقش مستقیمی دارد، بیشتر از همه باید پاسخ گو باشد و از منظر یک منتقد وارد بحث نشود .مروری بر برخی از بیانیه ها، عبارت ها و حتی لحن به کار برده شده ازسوی تعدادی از نامزدها قابل تامل است.
اما آن چه می توان گفت چند نکته است:
۱-تقریبا همه آقایان محترم از مردم گفتند و از مردم مایه گذاشتند. مردمی که امروز مسئله اصلی شان اقتصاد و معیشت شان است ؛معضلی که بیش از هر چیز با کارآمدی و عمل گرایی گره خورده است .
۲- واقعیت آن است که اصولا آحاد مردم بدنه مدیریتی کشور را پیکری واحد می بینند .دولتی ، اصولگرا و اصلاح طلب ، پایداری و کارگزاران و ناسا و جمنا و شورای وحدت و شورای ائتلاف و شورای اجماع ساز برای آن ها معنای خیلی متفاوتی ندارد .کارآمدی شاید تنها چیزی است که مردم کف جامعه می بینند و می شناسند و براین اساس کاندیداهای محترم باید بدانند از منظر مردم مخاطب ناکارآمدی های موجود تمام کسانی هستند که در پسوند نام خود عبارت «مسئول» دارند . البته با سهم متفاوت و هر کسی به فراخور مسئولیت های گذشته یا فعلی خود.
در واقع گرچه حافظه تاریخی مردم کوتاه است اما هیچ مسئولی نمی تواند به گونه ای رفتار کند که گویی در شکل گیری وضع موجود با همه نقاط ضعف و قوتش و کاستی هایش بی تقصیر بوده یا قصوری نداشته است .براین اساس به نظر می رسد تمام کاندیداها اگر انتقادی دارند باید خود را بخشی از انتقاد بدانند و در واقع به جای آن که در کرسی طلبکار بنشینند به اعتبار برخورداری در سیستم مدیریتی کشور بابت کاستی هایی که به آن اذعان می کنند، از مردم عذرخواهی کنند.
۳-درست است که ایام انتخابات است و ممکن است شور انتخاباتی باعث شود که برخی مصالح قربانی شود اما این واقعیت را نباید از ذهن دور کرد که کاندیداهای محترمی که نشان دادند در جایگاه منتقد هستند و فهرستی از ناکارآمدی ها را اعلام می کنند، ممکن است هرکدام شان سه ماه دیگر سکان دولت را بگیرند. آیا کاندیداهای محترم به این اندیشیده اند که با این تلنبار ناکارآمدی و ناامیدی در حافظه اجتماعی جامعه چه باید بکنند. واقعیت آن است که هر دولتی نقاط ضعف و قوت خود را دارد که طبیعتا پرداختن به کمبودها تنور رقابت ها را داغ می کند اما آن چه به نظر می رسد باید مورد اهتمام تمام نامزدهای محترم و به خصوص کاندیداهای اصلی باشد، مراقبت از امید مردم است. امید برای کشور ما مهم ترین ابزارها برای گذشتن از سخت ترین توفان هاست. مراقب باشیم که به بهانه داغ شدن انتخابات یا انتخاب بهتر آتش در خرمن امید مردم نیفتد.
آرایش رقیبان انتخابات ریاستجمهوری کامل شد و اینبار بهرغم کاستیها و دشواریهای اداره کشور در یک شرایط سخت، عجیبتر از همه دورهها تنوع و کثرت نامزدها حیرتآور است. با این حال به نظر میرسد دو گروه اصلی شکل گرفته است و بقیه با توجه با سابقه حضورشان و نسبتشان با مردم و جایگاه ریاستجمهوری، حضوری تفننی دارند. البته به غیر از تفنن، شهرت و کسب عنوان افتخاری «نامزد ریاستجمهوری» برای ادامه حیات سیاسی هم کم آوردهای نیست! و این از همان ضعف قانون و سیستم است. برخی نیز فراتر از تفنن و شهرت از همین حالا گفتهاند به نفع فلانی کنار میروند و لابد یک پست وزارت برای خود تضمین کردهاند!
از تفننیها که بگذریم، دو گروه اصلی حول «وضع موجود» و «تغییر وضع موجود» شکل گرفته است. جهانگیری به عنوان معاون اول وضع موجود هرچند در طول هشت سال مسئولیت سنگین خود وقتی درباره گرانیها به او گله میکردند، با خنده میگفت «دعا کنید»، اما در روز ثبتنام تلاش کرد نشان دهد برای وضعی که بهوجود آورده حاضر است در مقاطع خاص بغض و گریه هم بکند! لاریجانی که در نظر ناظران، پشتیبان و همراه و مؤید وضع موجود بود، از همان اول نشان داد این یکیبودن با روحانی را از زبان عام و خاص شنیده، زیرا با ذکر اینکه «دولت من هیچ ارتباطی به دولت آقای روحانی ندارد» تلاش کرد چسبندگی میان خود و روحانی را در اذهان عمومی و در نظرسنجیها و مناسبات و مراودات انکار و تکذیب کند. او البته با توپ پر وارد شد و گفت که نه با کلید (روحانی)، نه با چکش (رئیسی) نه با پادگان (نظامیها) و نه با پوپولیسم و مردمفریبی (احمدینژاد) نمیتوان کشور را اداره کرد. البته برخی رقبا نیز بلافاصله به او یادآور شدند که «بانیان و شرکای وضع موجود نمیتوانند موجب تغییر در وضع موجود بشوند» و برخی دیگر از رقبا سابقه پادگانی و حضور یک دههای او را در جایگاه نظامی یادآور شدند و برخی نسبت او را با دادگاه روایت کردند و البته آنچه را کسی نگفت، ولی مشهود بود اینکه «همین که عیب رقبا را بگویی و نیکویی خود را نگویی، عین پوپولیسم است». به این ترتیب هر چهار ایرادی را که به دیگران گرفت، برای خود او یادآور شدند. آخرین نفر که به لاریجانی پرداخت، محسن رضایی بود که، چون خودش اقتصاد خوانده است، گویی به او برخورد که یک فلسفه خوانده مثل لاریجانی حرف از اقتصاد بزند. رضایی گفت: «اقتصاد نه دادگاه است نه پادگان، اما محل فلسفه بافی هم نیست» و ادامه داد: «آقایانی که این چند روز آمدند از فساد گفتند، ولی چرا سهم خودشان از این فساد و تبعیض را نگفتند؟»
محسن هاشمی نیز نفر سوم گروه وضع موجود بود که گفت «جهانگیری از من خواست نامزد شوم» و اینگونه پوششی بودن خود را یادآور شد. البته خود جهانگیری که چهار سال پیش پوششی روحانی بود و به آن رویه خلاف اخلاق و عرف افتخار هم میکرد، دیروز گفت که اصلاحطلبان از او خواستهاند ثبتنام کند! نوعی درخواست زنجیرهای که آن از این میخواهد و این از آن و عاقبت کار نامعلوم است! پزشکیان نیز همین چسبندگی خود با دولت روحانی و وضع موجود آزارش میداد. او هم هنگام ثبتنام گفت «من کاندیدای پوششی جهانگیری نیستم و با قدرت در صحنه خواهم بود».
گروه دوم که با شعار و پرچم «تغییر وضع موجود» آمدند، بیشتر ذیل ابراهیم رئیسی تعریف میشوند. رئیسی خود را «رقیب فساد و ناکارآمدی» نامید و در بیانیه خود گفت نه از کسی میخواهد به نفع او کنار برود و نه حاضر است به پروپای جناحها بپیچد. او گفت: «برای ایجاد تحول در مدیریت اجرایی کشور، و مبارزه بیامان با فقر و فساد، تحقیر و تبعیض، با احترام به همه نامزدها و گروههای سیاسی، به صورت مستقل به صحنه آمدهام و تنها در برابر ذات اقدس الهی و پیشگاه ملت ایران، خود را متعهد و مسئول میدانم». البته رئیسی در دوره قبل هم بهرغم آنکه خیلی رقیبستیزی نکرد، از هجمه جناحها و رقیبها در امان نبود و در مناظرهها و محافل با زخمه سخنان ضخیم رقیبان مثل دیوارکشی در خیابانها روبه رو شد. از جمله تاجزاده مردم را کراراً میترساند که اگر رئیسی بیاید دلار ۱۲ هزارتومان، سکه ۳ میلیون تومان و پراید ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان میشود و بقیه اقلام نیز سر به فلک میگذارد! تاجزاده مثل یک اقتصاددان از روحانی خواست گزارش عملکرد خود را به مردم بدهد تا معلوم شود که اگر رئیسی آمده بود، الان چه تورمی گریبان کشور را گرفته بود!
با این حال منادیان تغییر وضع موجود کار آسانی ندارند و قطعاً شعارها و راهحلهای تکراری رقیب که بهظاهر آسان و سهلالوصول است، کار را برای پذیرش تغییر وضع موجود سخت میکند؛ شعارهایی مثل رفع تحریمها، آوردن نفت بر سر سفره مردم، تقسیم یارانههای سوخت میان همه بالسویه و شعارهای گلوبلبلی دیگر. این شعارهای آساننما در مقابل ندای «روی پای خودمان میایستیم» و «اقتصاد را از درون و با تکیه بر داخل شکوفا میکنیم» همواره مورد توجه نامزدهای تفننی و قدرتطلبان بیغیرت بوده است.
ارسال نظرات