پایگاه رهنما:
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
حرکت همگام فلسطینیها در غزه، قدس، کرانهباختری و سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸، رژیم صهیونیستی را با بحران عظیم مواجه گردانیده تا جایی که دو چهره شاخص صهیونیستی «اویگدور لیبرمن» وزیر سابق جنگ و «یائیر لاپید» مامور به تشکیل کابینه از آن به تهدید مرعوبیتی و «خطر وجودی جدی» یاد کردهاند. همزمان رئیسجمهور آمریکا در تماس تلفنی با نتانیاهو از او خواسته است از تحریک فلسطینیها دست بردارد و متوجه ابعاد این بحران باشد. نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس یک روز پس از بالا گرفتن بحران با مقامات مصر و قطر تماس گرفت و از آنان خواست برای توقف درگیریها وارد عمل شوند ولی تلاشهای آنان به ثمر نرسید و طرفهای فلسطینی اعلام کردند آتشبس کافی نیست و اسرائیل باید روند کنونی در توسعه شهرکها و آزار فلسطینیها را در قدس و کرانهباختری متوقف کرده و آزادی رفت و آمد مسلمانان به مسجدالاقصی را تضمین کند. درخصوص این تحول مهم نکاتی وجود دارد:
۱- بنیامین نتانیاهو که شرایط بسیار متزلزلی در حاکمیت پیدا کرده است تا جایی که علیرغم برگزاری چهار انتخابات در دو سال نتوانست موقعیت خود و حزب لیکود را حتی اندکی بهبود بخشد، درصدد برآمد با تشدید فشارها به اعراب ساکن در قدس شرقی و عملی کردن سیاست کوچاندن آنان از این منطقه حساس که در حکم قلب فلسطین میباشد، رضایت صهیونیستها را برای تشکیل دولت جلب نماید. بر این اساس از یکطرف ارتش این رژیم وارد محله «شیخ جراح» شد و اهالی عرب این محله را وادار به تحویل این محله به شهرکنشینهای یهودی کرد و البته با مقاومت ساکنان آن مواجه گردید و از سوی دیگر شهرکنشینان صهیونیست را برای آزار مسلمانان در همه قدس شرقی وارد میدان کرد که نتیجه آن به شهادت رسیدن چندین جوان فلسطینی طی هفته گذشته بود و اینها در حالی بود که نتانیاهو پیشبینی میکرد یائیر لاپید رئیس حزب «یش عتید»(Yash Atid) علیرغم کرسیهای بسیار کمی که در انتخابات اخیر پارلمانی به دست آورده بتواند جانشین او شود و یا کار به انتخاب فرد دیگری از سوی رئیسجمهور غاصب و کنست برسد. نتانیاهو با اعمال فشار سنگین به فلسطینیها درصدد برآمد احزاب دست راستی اسرائیل را به کنار گذاشتن اختلافات و پیوستن به حزب خود متقاعد نماید اما به هیچ وجه گمان نمیکرد که به جای متحد کردن این احزاب، فلسطینیها متحد شده و کنترل اوضاع را کاملا از دست او و ارتش خارج نمایند.
۲- بعد از اقدامات رژیم صهیونیستی و ساکنان غاصب شهرکها در قدس، مقاومت فلسطین در غزه در استراتژی جدید اعلام کرد اگر اقدامات صهیونیستها در قدس متوقف نشود و اجبار فلسطینیها به واگذاری خانههای خود متوقف نشود، دست بسته نمانده و علیه شهرکهای صهیونیستنشین در قدس اقدام میکند. در این میان ارتش رژیم صهیونیستی به تشدید اقدامات خود دست زد و حتی حملاتی را متوجه غزه کرد. نتانیاهو با عدم درک وضعیت انفجاری فلسطینیها، گمان کرد تهدید و ضربالعجل حماس و جهاد اسلامی بلوف است اما چند ساعت پس از پایان ضربالاجل فلسطینیها مشخص شد که تهدید بیسابقه فلسطینیها واقعیت دارد. پس از این بود که یک دادگاه در قدس اعلام کرد که اجرای حکم اخراج فلسطینیهای «محله شیخ جراح» را متوقف کرده است، نیروهای ارتش هم که به خیابان آمده و در رفت و آمد فلسطینیهای روزهدار به مسجدالاقصی مشکل ایجاد کرده بودند، عقبنشینی کردند اما این کافی نبود چراکه عقبنشینی رژیم صهیونیستی تاکتیکی و برای خرید زمان بود و لذا مقاومت فلسطینی اعلام کرد به حملات خود تا زمانی که رژیم اسرائیل تعهد بدهد که این اقدامات را در قدس و کرانه متوقف میکند، ادامه میدهد.
بر این اساس رژیم صهیونیستی از یکسو حملات خود را به غزه تشدید کرد و مدعی شد ضربات اساسی به مقاومت فلسطین و بهخصوص به جنبش حماس وارد کرده است و از سوی دیگر برای متوقف کردن جنگ، دست به دامان مصر و قطر و محور غربی شد که نتیجهای به همراه نداشت و علیرغم اصرار زیاد مصریها، مقاومت فلسطین این بار زیر بار آتشبس نرفته و اعلام کرد اگرچه پایان یافتن حملات صهیونیستها به غزه یک دستاورد است اما این بار اسرائیل باید برای همیشه به تعدی به ساکنان قدس پایان دهد و تعهد بدهد. پس از به بنبست رسیدن تلاشهای اسرائیل برای رسیدن به آتشبس، ارتش این رژیم اعلام کرد که دست به حملات زمینی علیه غزه میزند و این در حالی بود که فرمانده تیپ ۵۰۵ اسرائیل ساعاتی قبل از آن اعلام کرده بود «جنگ زمینی علیه غزه حتما به باتلاقی برای اسرائیل تبدیل میشود بهگونهای که خروج از آن بسیار دشوار خواهد بود» از این رو اسرائیل در عمل وارد عملیات زمینی علیه غزه نشد.
۳- در این دور از جنگ فلسطینیها علیه اسرائیل دو اتفاق بسیار مهم و راهبردی به نفع آرمان آزادی کامل فلسطین روی داد؛ یک اتفاق؛ اقدام مقاومت فلسطین به حمایت نظامی از فلسطینیهای ساکن قدس بود چرا که تا پیش از این سلاح حماس و جهاد و کتائب قسام و سرایا القدس و کتائب ابوعلی مصطفی برای دفاع از غزه وارد عمل میشد و این موضوع دست رژیم صهیونیستی را در اقدام علیه ساکنان کرانهباختری و قدس باز گذاشته بود، اتفاق دوم بههم پیوستن اجزاء از هم جدا شده فلسطین بود. در این جنگ فلسطینیها در هر چهار جزء غزه، کرانه و قدس، ساکنان عرب مناطق مرکزی و شمالی فلسطین - موسوم به اعراب ۱۹۴۸- و ساکنان اردوگاههای فلسطینی در لبنان و اردن یکپارچه به میدان آمدند و در واقع فلسطین با همه هویت خود به پا خاست. مقاومت فلسطین در غزه با سلاح به حمایت از مردم قدس آمدند، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ شهرهای اللد، عکاء، یافا و حیفا را به هم ریختند و آنها را از کنترل ارتش صهیونیستی خارج کردند تا جایی که کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی ناچار شد نیروهای ذخیره را به خدمت فرا بخواند و گارد مرزی را برای خارج کردن اللد از دست فلسطینیها وارد درگیری کند، از آن طرف ساکنان کرانه باختری و قدس هم علیه نیروهای اسرائیلی وارد عمل شدند و ساکنان اردوگاههای فلسطینی در لبنان و اردن هم به میدان آمدند. شلیک سه موشک از لبنان به استان جلیل شمالی با مرکزیت حیفا که از سوی فلسطینیهای ساکن در اردوگاههای فلسطینی در لبنان صورت گرفت و حرکت فلسطینیهای ساکن اردن به سمت مرزهای کرانه باختری و برداشتن فنسها وضعیت جدیدی را پدید آورد تا جائی که رئیسجمهور آمریکا در گفتوگوی تلفنی به نتانیاهو در مورد عواقب شرایط جاری هشدار داد. بایدن یک نماینده عرب کنگره که فلسطینیالاصل است را هم بهعنوان نماینده خود راهی تلآویو کرد تا بلکه بتواند طرفهای منازعه را به خویشتنداری و پذیرش آتشبس وادار کند.
واقعیت این است که جمعیت این چهار بخش فلسطینی حدود ۱۴ میلیون نفر میباشند در حالی که جمعیت ادعایی صهیونیستهای ساکن در فلسطین ۸/۵ میلیون نفر میباشد که از یک سو درباره صحت این عدد تردید جدی وجود دارد و از سوی دیگر همه میدانند که حداقل دو میلیون نفر از جمعیت واقعی یهودی غاصب طی سه سال اخیر فلسطین را ترک کرده و در مواطن اصلی خود در آمریکا و اروپا ساکن شدهاند. حرکت ۱۴ میلیون فلسطینی برای اسرائیل یک وحشت واقعی است و به همین دلیل لیبرمن و لاپید از آن به تهدید موجودیتی و واقعی یاد کردند.
۴- انتفاضه کنونی که بعضی آن را «انتفاضه رمضان» و بعضی آن را «انتفاضه موشکی» خواندهاند وضعیت واقعی فلسطین را به تصویر کشید و تفاوت آنچه تحت عنوان عادیسازی رابطه عربی- اسرائیلی و یا تلاش برای الحاق کرانه باختری و قدس به اسرائیل و یا آنچه ذیل عنوان «معامله قرن» مطرح میشد را نشان داد. تلاشهای آمریکا و رژیم صهیونیستی و بعضی دولتهای خائن عربی در طی چندین سال به اینجا منجر شد که سه وزیر خارجه از سه کشوری که در عرصه سیاسی منطقه و بخصوص در موضوع فلسطین هیچگاه به حساب نیامدهاند، عکس یادگاری با نتانیاهو و ترامپ بگیرند و اکثر دولتهای عربی- حتی کشور وابستهای مثل عربستان- از پیوستن علنی با این روند خودداری کند و حالا اقدام مبارک و هماهنگ فلسطینیها سبب برگشتن کامل ورقه به نفع ارکان آزادی کامل فلسطین شده تا جایی که حتی در سطح همه دولتهای عربی با اعلام حمایت همراه شده و این در حالی است که مقاومت و جبهه منطقهای آن محور این میدان میباشد و چه عجیب است که سعودیها هم ناچار شدهاند از گروههای جهادی فلسطین در مقابل اسرائیل حمایت نمایند!
۵- نکته آخر، چشمانداز فلسطین است. امروز همه سؤال میکنند بالاخره وضعیت فلسطین و سرنوشت مقاومت فلسطین چه میشود؟ آنچه در این روزها مشاهده شد از یک سو قدرت فلسطینیها را به نمایش گذاشت؛ وقتی محمود عباس- ابو مازن- که چهره شاخص سازشکار فلسطین به حساب میآید هم خطاب به آمریکاییها میگوید صلح جز در سایه سلاح برقرار نمیشود، روند فلسطین را به خوبی نشان میدهد. فلسطینیهای از هم جدا هم اینک بهم پیوستگی خود و اعتقاد به مبارزه مسلحانه برای آزادی کامل فلسطین را به نمایش گذاشتند. اگر به مسایل فلسطین از سال ۱۳۶۶ که انتفاضه اول فلسطین موسوم به انتفاضه سنگ به وقوع پیوست تا امروز نگاه کنیم، میبینیم حرکت فلسطینیها روندی تکاملی و رو به رشد را سپری کرده و قطعاً طی ماهها و سالهای آینده این روند برای تحقق آرمان آزادی کامل فلسطین ادامه خواهد داشت.
از سوی دیگر آنچه این روزها مشاهده شد، بهم ریختگی کامل سیاسی، امنیتی و اجتماعی رژیم صهیونیستی بود. اسرائیل در این صحنه ضعف مدیریت خود و ناتوانی ارتش و سیستم امنیتی خود را به نمایش گذاشت. سامانههای دفاعی پرهزینه آن فرو پاشیدند و حوادث پیدرپی امنیتی از حیفا و نهاریا در شمال تا صحرای نقب در جنوب، رژیم صهیونیستی را با تهدید جدی مواجه کردند. این رژیم که در این روزها نتوانست از ابزارهای نو برای مهار حرکت توفنده فلسطینیها سودی ببرد، در شرایط توفندهتر آینده چگونه میتواند با مشکلات بزرگتر مواجه شود؟ قطعاً پس از این، روند فرار یهودیهای غاصب از فلسطین تشدید شده و ناامیدی مطلق همه زوایا و ارکان رژیم صهیونیستی را دربر میگیرد. کار اسرائیل تمام شده است، باور کنیم.
قرن بیستم و یکم آغـــــازی طـوفانـــــــی داشـــــت. از حملـــــه تروریستی به برجهای تجــــارت جهانــــی و یــورش انتقامجویانه امریکا به افغانستان و عـــراق و کشــــتار و آوارگـــی میلیونهــــا انسان بیگناه گرفته تا جنگهای خانمان سوز در سوریه و یمن، تداوم اشغالگری وقیحانه در سرزمینهای اشغالی و فشار حداکثری بر ملت مظلوم ایران همه در یک قاب و در یک تعبیر میگنجند: افراط گرایی بنیادگرایانه و به اینها اضافه کنیم افزایش شکاف فقیر و غنی در سراسر جهان، تشدید تغییرات آب و هوایی و بیخانمانی و مهاجرت اجباری. گزاف نیست اگر قرن جدید را از همان ابتدای خود عصر افراط گرایی خشونتزا بنامیم اما در دل این افراط گریها و خشونت ورزیها، همواره صداهای روشنفکری و آزادی خواهانه نیز در سطح جهان به اشکال مختلفی جریان یافته است.
در این جهان وانفسا، ایرانی که برای زیستی مستقل، انقلابی بزرگ را پشت سر گذاشته بود وضعیتی ویژه پیدا کرد. به هم زدن نظم ظالمانه و دمیدن روح تغییرخواهی در میان ۳ نسل فراتر از مرزهای منطقهای، ایران را در کانون هدف افراط گرایی صهیونیستی و داعشیسم قرار داد.
در این سالها ملت ایران برای مقابله با این افراطی گری، نه راهی تفریطی بلکه راهی اعتدالی متکی بر مردم و مبتنی بر روشنگری در پیش گرفتند زیرا مرگ افراطیگری صهیونیستی و داعشیسم در جهان، هم با مقابله بیامان با تروریسم و هم با گسترش روح آزادی و دموکراسی و دخالت دادن ملتها در این راه امکانپذیر است.
اتفاقاً از این منظر برخلاف برخی تحلیلهای غلط، مشی مشارکتی و دموکراسی خواهانه متکی بر آرا و همنوایی عمومی، مهمترین شیوه مبارزه محسوب میشود. از همین روست که در این سالها دیدیم چگونه افراطیهای چندملیتی با محوریت رژیم صهیونیستی تجاوزگر، دست در دست هم کمر به نابودی توافقی میان ایران و قدرتهای جهانی بستند که هدفی جز ترویج صلح در خارج و رونق رفاه و آسایش برای مردم ما نداشت. این در حقیقت نوعی مقابله با یک نظریه و دیدگاه بود. همانها هستند که با ناامیدی از به ثمر نشستن توطئه انزوای اعتدالگرایی ناشی از روح انقلاب اسلامی در ایران و در حالیکه به بحرانهای جعلی برای بقای خود نیازمندند، تصمیم به جنایت خونین دیگری در غزه گرفتهاند تا هویت بحران زای خود را نجات دهند. این روزها مسأله فلسطین بار دیگر در عرصه جهانی محل گفتوگو یافته و به نوعی به انزجار تعمیم یافته و عمومی علیه رژیم ویرانگر صهیونیستی تبدیل شده است. اتفاقاً به طور عجیبی نسلهای دهه جدید در بسیاری از کشورهای جهان بخصوص در اروپا، دفاع از مردم آواره فلسطین و تنفر از ظلم صهیونیستی را به نمایش گذاشتند. گویی در جهان آشوب زده سیاسی و درگیری با پاندمی کرونا و حتی در میان نسلهای قرن بیست و یکم که نه دولتها و نه رسانههای عظیم آنها علیه صهیونیستها تلاشی نمیکنند، روح آزادگی و دفاع از مردم فلسطین دیده میشود. موازنه قوا آنچنان که رهبری معظم انقلاب اسلامی در پیام ماندگار روز قدس فرمودند، به سود مردم مظلوم فلسطین و موضوع قدس شریف بهعنوان اولویت نخست امت مسلمان به پیش میرود.
متأسفانه در این میان و درست در روزهایی که مؤلفههای امت مسلمان معطوف به مسأله فلسطین شده بود، از سوی کانون دیگر افراطی در منطقه خنجر خشونت کور از پشت وارد آمد و پیکر امت را مجروح کرد.
تروریستها در کابل یک بار دیگر و این بار نیز دردناک مثل همیشه، کودکان و دانشآموزان و جگر پارههای ما را هنگام بازگشت از مدرسه در خون خود غلتان کردند و ملتهای مسلمان را به سوگ نشاندند. آن پیکرهای پاره پاره، دانشآموزان و آن دفترها و کتابهای آغشته به خون بیگناهان، نشان از دشمنی داعش و داعشیان با دانش دارد. در ادامه این آتش افروزی و این جانستانیها فاجعهای دیگر توسط صهیونیستها قلب بیت المقدس را به درد آورد. امروز بهترین راه برای مسدود کردن راه خشونت و ترور چه در شمایل صهیونیستی و چه در تصویر داعشی آن، تقویت همکاریهای منطقهای با کشورهای مسئولیت پذیر با هدف بازگرداندن صلح و آرامش پایدار به ملتهای همسایه و مأیوس کردن تروریستها از دستیابی به اهدافشان و خشکاندن ریشههای افراطی گری از افغانستان تا یمن و فلسطین است. این ترورها و خشونت ورزیها آن هم در چنین روزهای مبارکی، نه تنها ما را ناامید نمیکند بلکه بر همت ما در شتاب دادن به روندهای صلح آمیز، پایان دادن به اختلافات و تعمیق گفتوگو با همسایگان و مقابله بیامان با تفرقه افکنی و ظلم صهیونیستی و خشونت و ترور داعشیها میافزاید.به نظر میرسد راه اصلی مقابله با ظلم صهیونیستی و تنها نگذاشتن فلسطین، گسترش صلح و گفتوگو در میان کشورهای منطقه است. هرچه از ایران هراسی کاذب بکاهیم صهیونیستها گامی به عقب خواهند رفت.در کنار صلح و امنیت منطقه، مقابله با تجاوز به حریم کشورهای اسلامی نیز زاده خواهد شد. بدون تردید صلح و امنیت منطقهای صهیونیستها را در توجیه اقدامات خود ناکام خواهد گذاشت.
سرزمینی که امروز مسلمانان و اعراب به نام «فلسطین» میشناسند و توسط اشغالگران صهیونیست و حامیان جهانی آنان، «اسرائیل» نام گرفته، بیش از ۸۰ سال است محل یکی از طولانیترین منازعات شناختهشده عمر بشر است. برای بررسی این چالش بزرگ، ناچاریم به ریشههای تاریخی آن برگردیم.
***
آنچه امروز «فلسطین» نامیده میشود، سرزمینی است به مساحت ۲۷هزار کیلومتر مربع. این منطقه تنها بخشی از «فلسطین تاریخی» را شامل میشود. باید توجه داشت که «فلسطین» تا ابتدای قرن بیستم میلادی و پایان جنگ اول جهانی، یک نام تاریخی برای منطقهای در غرب آسیا بود: از شرق به غرب، محصور بین دریای مدیترانه و بیابانهای شرق رودخانه اردن و از شمال به جنوب بین رودخانه «لیطانی» تا «دریای سرخ». ۱۳ قرن پیش از میلاد حضرت مسیح(ع) اقوامی موسوم به «پالست» یا «فالسط» در این محدوده ساکن بودند. اگر چه پیش از آنان، این سرزمین تا چند قرن به نام قوم دیگری که در آن استقرار و اکثریت یافته بود، «ارض کنعان» یا «سرزمین کنعان» نامیده میشد اما مسلم این است که قوم «فالسط» توانست حضور خود را بر این خاک تثبیت کند و در طول تاریخ پرحادثه این دیار، راه خود را تا قرون معاصر باز کرده و نامش را بر این قطعه آسیای غربی جاودانه کند.
شهر «بیتالمقدس» یا «قدس» که در میان مسیحیان و یهودیان به «اورشلیم» اشتهار دارد، قلب «فلسطین» محسوب میشود. یهودیان، سرزمین فلسطین را محل تشکیل اولین حکومت پادشاهی یهودی در سال ۱۰۲۹ پیش از میلاد میدانند. حکومتی که توسط سلیمان در میانه بینالنهرین و مصر، تا سطح قدرتی منطقهای و مقتدر، ارتقا پیدا کرد و البته بیش از ۳ قرن دوام نیاورد. مطابق دعاوی یهود، «اورشلیم» پایتخت «حکومت متحد یهودی» و مدفن پادشاهان آن، یعنی «داوود» و «سلیمان» است. مسیحیان، این شهر را زادگاه، قتلگاه و مدفن حضرت عیسی بن مریم(ع) میدانند و مسلمانان هم برای محلی تحت عنوان «مسجدالاقصی» که در مرکز «بیتالمقدس» واقع است، به عنوان نخستین قبله مسلمانان (تا پیش از تعیین مسجدالحرام به عنوان قبله مسلمین) و همچنین محل آغاز سفر آسمانی پیامبر اسلام(ص) موسوم به «معراج»، حرمت فراوانی قائل هستند. بنا بر نص صریح قرآن مجید، «مسجدالاقصی» و اطراف آن توسط خداوند برکت داده شده و بنا بر سایر روایات اسلامی، این مسجد، دومین عبادتگاه مهم یکتاپرستان جهان است که سنگ بنای اصلی آن، همانند «مسجدالحرام»، توسط پیامبران الهی علیهمالسلام و با دستور خداوند متعال گذاشته شده است.
با عنایت به آنچه ذکر شد، «بیتالمقدس» همواره کانون توجه ادیان ابراهیمی جهان بوده و طبیعی است با قدرتیابی هر کدام از این ادیان در عرصه جهانی، برای تسلط بر این سرزمین به عنوان منطقهای مهم و سرنوشتساز، تلاشهای مؤثری صورت گیرد.
فلسطین طی سالهای ۶۳۳ تا ۶۳۸ میلادی به طور کامل توسط سپاه مسلمانان از سلطه امپراتوری روم شرقی (بیزانس) خارج شد و از آن پس تا ۴۶۵ سال به عنوان بخشی از «ولایات شام»، تحت حاکمیت بلامنازع مسلمانان قرار گرفت. به فاصله کوتاهی پس از فتح فلسطین، لشکریان خلفای مسلمان، پس از افزودن سراسر شمال آفریقا به قلمرو خود، قدم به «اروپا» گذاشتند و بخش اعظم «شبهجزیره ایبِری» (شامل اسپانیا و پرتغال کنونی) را تصرف کرده و پشت دروازههای جنوبی فرانسه متوقف شدند. تصرف تمام سواحل جنوبی دریای مدیترانه، راه را برای تهدید «ایتالیا»- قلب تجاری و مذهبی اروپا - باز کرد. طی قرن نهم میلادی، سپاهیانی از مسلمانان توانستند در «ایتالیا» رخنه کرده و حتی چندین بار دروازههای شهر «رُم» را لمس کنند اما توسط اروپاییها به عقب رانده شدند. اگر در آن روزگار، نظام سیاسی اسلام دچار تقسیمبندیها و منازعات داخلی نبود و میتوانست توان بیشتری را در دریای مدیترانه متمرکز کند، بدون شک با تصرف شهری چون «رم»، جغرافیای سیاسی- مذهبی امروز جهان، بسیار با آنچه اکنون هست، متفاوت بود.
به هر حال، نتیجه این حملات به جنوب «ایتالیا»، تصرف جزایر استراتژیکی چون «سیسیل» و «پالرمو» توسط مسلمانان بود و به این ترتیب جز محدودهای ناچیز از سواحل مدیترانه، سایر آبهای این دریا، در سیطره کامل ناوگان تجاری و نظامی مسلمانان قرار گرفت. تا زمان «جنگهای صلیبی» در ۲ قرن بعد، این وضع تداوم داشت؛ جنگهایی که ۲ قرن تداوم یافت و زمینهساز تغییرات جدی در ۲ تمدن غالب بر جهان، یعنی «تمدن اسلامی» و «تمدن مسیحی» شد و به جرأت میتوان گفت آنچه امروز به غلط به نام منازعه «اعراب و اسرائیل» عنوان میشود، چیزی جز تداوم «جنگهای صلیبی» نیست و فلسطین بار دیگر به صحنه نبرد سرنوشتساز ۲ تمدن غالب جهان تبدیل شده است و این بار نیز نتیجه نبرد- هر چه باشد- تأثیرات عمیق و بنیادینی بر آینده جهان خواهد داشت.
با ورود به قرن یازدهم میلادی، اروپا (کانون تمدن مسیحی) سیاهترین روزگار خود را به لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی آغاز میکرد و شرق مسلمان، طلاییترین سالهای تمدن خود را پشت سر میگذاشت. اروپا در آتش جنگهای مذهبی- سیاسی میسوخت. در چنین مقطعی، کانونهای ثروت و قدرت مسیحی توانستند با تقویت بنیه نظامی و از همه مهمتر استفاده از مناقشات داخلی مسلمانان، جزیره «سیسیل» را پس از حدود یک قرن، از کنترل مسلمانان خارج کنند (۱۰۹۱ میلادی) و همچنین حوزه حکومت مسلمین در اسپانیا را کاهش دهند (از ۱۰۸۵ میلادی به بعد). به این ترتیب آبهای «مدیترانه شرقی» به روی بازرگانان مسیحی باز شد و شهرهای ایتالیایی «پیزا»، «جنوا»، «ونیز» و «آمالفی» (اصلیترین کانونهای سرمایهداری در اروپای آن زمان) در صدد برآمدند با پایان دادن به برتری مسلمانان در «مدیترانه غربی»، بازارهای آسیای غربی (شامل خاورمیانه امروزی و بخشهایی از آسیای میانه) را به روی کالاهای خود بگشایند. تمام راههای دریایی و زمینی بازرگانی در آن روزگار (که به «جاده ابریشم» شهرت داشت)، پیش از رسیدن به اروپا، در سواحل شرق دریای مدیترانه به هم میرسیدند و این گلوگاه پرسود (شامل بندرهایی که امروز در کشورهای ترکیه، سوریه، فلسطین، لبنان و مصر قرار دارند) تحت اختیار مسلمانان قرار داشت. در این میان، منطقه فلسطین، علاوه بر آنکه سواحلی طولانی در «مدیترانه غربی» داشته و ارزانترین راه تجاری برای رساندن کالاهای اروپایی به آسیا محسوب میشد، دارای موقعیتی سوقالجیشی بود و شهرهای بندریاش، اشرافی منحصربهفرد بر مدیترانه شرقی داشت که ارزش نظامی آنها را بشدت افزایش میداد.
جنگ برای تصرف بنادر مزبور، هزینه و انگیزه بالایی میطلبید. سرانجام شخص «پاپ» دست به کار شد و با شعار آزادسازی زادگاه و مدفن حضرت عیسی مسیح(ع) در فلسطین، سپاه و انگیزه لازم را فراهم کرد. برپایی چنین جنگی علاوه بر فواید اقتصادی، موقتا تمرکز «افکار عمومی» مسیحیان را از بحران وعدههای محققنشده کلیسا در پایان هزاره اول (نزول حضرت مسیح و برپایی امپراتوری مقدس متحد مسیحی) منحرف میکرد و میتوانست باعث «اتحاد حکمرانان متفرق و سرکش مسیحی» زیر پرچم مقابله با «کفار» و آزادی «سرزمین مقدس» شود. در بدترین حالات، امید میرفت با انتقال جنگ داخلی جهان مسیحیت به خارج از اروپا، برای مدتی آرامشی نسبی به این منطقه بازگردد و در سایه تحقق چنین مفروضاتی، قدرت رو به افول کلیسا نیز نسبتا احیا میشد.
سال ۱۰۹۷ حرکت اولین «ارتش صلیبی» به سوی فلسطین آغاز شد. صلیبیون توانستند قسمت اعظم خاک «ولایات شام» را اشغال و تأسیس «حکومت لاتینی اورشلیم» را به پایتختی «اورشلیم» (بیتالمقدس) اعلام کنند. «حکومت لاتینی اورشلیم»، بنادر مهم و استراتژیک «یافا»، «صور»، «عکا»، «بیروت» و «عسقلان» را به حکومتهای «پیزا»، «ونیز» و «جنوا» واگذار کرد و به این ترتیب کانونهای سرمایهداری ایتالیا نتیجه مطلوب خود را از جنگ صلیبی گرفتند و «دستگاه پاپی» نیز بر اثر این پیروزی، جان تازهای گرفت. این وضعیت، ۸۸ سال به طول انجامید.
سال ۱۱۸۸، سپاه مسلمانان به فرماندهی «صلاحالدین ایوبی» طی چند ماه، تمام مناطق اشغالی را آزاد کرد. به این ترتیب فلسطین، برای ۸ قرن دیگر به آغوش اسلام بازگشت. اروپا و لشکریان صلیبیاش برای بازیابی موقعیت طلایی خود تلاش بسیاری کردند و جنگهای صلیبی را تا یکصد سال بعد کش دادند اما با شکستهای مفتضحانهای، موقتا راضی به رها کردن «جبهههای صلیبی» شدند.
تجربه ۸۸ سال تسلط بر آبهای «مدیترانه شرقی»، به قدری شیرین و پرسود بود که از دست رفتن آن، زخمی عمیق بر پیکره کانونهای ثروت و قدرت اروپایی باقی گذاشت و سودای تسلط مجدد بر این منطقه، هیچگاه از حیطه طرحها و برنامههای آنان برای «تسلط بر گلوگاههای قدرت و ثروت جهان» خارج نشد. به فاصله کمی از جنگهای صلیبی، اروپا در ظلمات طاعون و جنگ داخلی ۱۰۰ ساله فرورفت و همزمان «عثمانی» قدرتمندترین دولت مسلمان در آسیا متولد شد. این دولت سال ۱۴۵۳ میلادی، امپراتوری روم شرقی (بیزانس) را برانداخت و پایتخت آن، شهر «قسطنطنیه» - که ستاره درخشان فرهنگ و تمدن غرب محسوب میشد- را به تصرف درآورد. امپراتوری بیزانس و شهر استراتژیک «قسطنطنیه»، علاوه بر اهمیت فرهنگی و معنویاش، سدی بود که بیش از ۱۰۰۰ سال اروپا را از سیلاب مهاجمان آسیایی حفظ کرده بود. نشان به آن نشان که کمتر از ۸۰ سال پس از شکستن این سد، پرچمهای سپاهیان عثمانی از شهر «وین» قابل رؤیت شد.
به این ترتیب بار دیگر راه تجارت اروپا با شرق، صعبالعبور و پرهزینه شد و تمام بنادر استراتژیک شرق دریای مدیترانه (از جمله فلسطین) در سیطره مسلمانان قرار گرفت و این بار نهتنها از «مسیر خشکی امپراتوری بیزانس» خبری نبود، بلکه بخش بزرگی از «راههای تجاری دریای سیاه» هم تحت کنترل مسلمانان قرار داشت! حالا تمام موجودیت اروپا مورد تهدید قرار گرفته بود. هم خاکش در خطر اشغال قرار داشت، هم اصلیترین مسیر تنفس اقتصادی آن در پنجه عثمانی بود.
چهار روز از آغاز جنگ رژیم صهیونیستی و مقاومت فلسطین موسوم به جنگ «سیف القدس» میگذرد. اگرچه اسرائیل به لحاظ وارد کردن تلفات انسانی و خرابیهای شهری، دست برتر را دارد اما این جنگ به دلیل تبعات متعددی که برای اسرائیل داشته، زنگ هشدار برای این رژیم محسوب میشود:
۱-اولین نکته این جنگ، حجم انبوه شلیک راکتها و موشکها از سوی باریکه غزه به سمت اراضی اشغالی است. تعداد راکتهای شلیک شده در دو روز اول درگیری به ۱۶۰۰ فروند رسید که در مقایسه با کل راکتهای شلیک شده در درگیرهای سال ۲۰۱۹ که ۱۰۷۰ فروند بود، بسیار بیشتر است. مقاومت اسلامی تنها در شب اول درگیریهای اخیر، ۱۰۵۰ موشک شلیک کرد که شاید عدد معنی داری در مقایسه فوق باشد؛ شلیک انبوه راکتی معادل کل سال ۲۰۱۹ تنها در یک شب! در سال ۲۰۲۰ با توجه به این که درگیریها خیلی بالا نگرفت، تنها ۱۷۰ راکت از سوی مقاومت علیه اشغالگران شلیک شده بود. در مجموع تاکنون ۲۱۲۷ راکت از غزه شلیک شده است. این تعداد موشک، افزایش برد موشکها، رونمایی از موشک عیاش ۲۵۰ و همچنین اعلام گروههای مقاومت مبنی بر آمادگی برای یک جنگ طولانی مدت که بیانگر وجود انبارهای ذخیره سلاح است، در حالی است که غزه از سال ۲۰۰۶ تاکنون تحت محاصره همهجانبه قرار دارد. برآوردهای بسیاری از رسانه های اسرائیلیها حکایت از این دارد که حماس با ۱۴ هزار راکت برای ۶۰ روز آمادگی نبرد پیدا کرده است. بنابراین، گروههای مقاومت از محاصره تحمیلی به عنوان فرصتی برای خوداتکایی نظامی بهره گرفتهاند و این یک هشدار برای اسرائیل است.
در این بین جمعیت شناسی و پراکندگی صهیونیست ها در سرزمین های اشغالی برای درک بهتر و اهمیت حمله مقاومت به تل آویو بسیار مهم است. صهیونیست هایی که در شهرک های نزدیک به نوار غزه زندگی می کنند، صهیونیست های افراطی، متعصب و مسلحی هستند که عمدتا زندگی مناسبی در خارج از سرزمین های اشغالی نداشته اند و به واسطه یهودی بودن، اسرائیل به آن ها خانه مجانی می دهد. به عبارت دیگر این صهیونیست ها سپر انسانی صهیونیست های شهرک نشین هستند. موشک های مقاومت عمدتا به این شهرک ها اصابت می کرده و این موضوع برای این صهیونیست ها تقریبا یک امر عادی محسوب می شده است ولی صهیونیست هایی که در شهرهای تل آویو و حیفا زندگی می کنند صهیونیست های سکولاری هستند که عمدتا به کشورهای اروپایی و آمریکایی مهاجرت کرده اند و بسیاری از آنان دارای زندگی و خانه در خارج از فلسطین هستند و به واسطه تبلیغات صهیونیست ها برای آرامش بیشتر و امنیت بالا به تل آویو آمده اند. حال به فرض این که حتی اگر درصد زیادی از موشک های مقاومت توسط گنبد آهنین نابود شوند ولی به محض پرتاب موشک ها به سمت تل آویو صدای آژیر در تمام شهر به صدا در می آید و صهیونیست ها مجبور به رفتن به پناهگاه می شوند. این کار باعث برهم خوردن امنیت روانی صهیونیست هایی می شود که به امید آرامش به تل آویو آمده بودند.
وقتی امنیت نباشد، دلیلی بر ماندن نیست اولین کسانی که فرار میکنند آن هایی هستند که وضع مالی خوبی دارند و دستشان به دهانشان میرسد. این افراد هنگامی که فرار میکنند تنها خودشان نمیروند بلکه بدون شک دارایی و ثروتشان را هم با خودشان خواهند برد. دارایی بعضی از این افراد، دانش و علمی است که دارند و به این ترتیب فشار مضاعفی به رژیم صهیونیستی که با تبلیغ زندگی آرام، رفاه اقتصادی و اجتماعی و آرامش در سرزمین موعود هزاران یهودی را از گوشه و کنار جهان به فلسطین اشغالی فراخوانده بود، وارد میشود.
۲- اصابت موشکها به اهداف حساسی مانند نیروگاهها و مخازن سوخت نشان از بالا رفتن دقت موشکهای مقاومت دارد به گونهای که دیگر ترس از فرود آمدن آنها در مناطق فلسطینینشین وجود ندارد؛ این یعنی این رژیم نه تنها نتوانست مانع پروژه موشکهای نقطهزن حزبا... شود بلکه حالا کابوسی دیگر در جبهه جنوب خواهد داشت. بنابراین، سامانه گنبد آهنین در این جنگ از دو منظر قابل تحلیل است. از یک سو، در مقابل شلیک انبوه راکت و موشک گروههای مقاومت ضعف نشان داد و از سوی دیگر استفاده از این سامانه هزینه مادی سنگینی برای اسرائیل به جا گذاشت. هر تیر موشک تامیر سامانه گنبد آهنین ۴۰ هزار دلار برای اسرائیل هزینه دارد. در این سامانه به طور استاندارد برای هر هدف دو تیر موشک شلیک میشود که ۸۰ هزار دلار خواهد شد، در حالی که راکتهای گروههای مقاومت فلسطینی هرکدام بیش از چند هزار دلار قیمت نخواهند داشت. افزون بر این، هر روز تعطیلی در سرزمینهای اشغالی بیش از یک میلیارد دلار برای این رژیم هزینه دارد و اگر مقاومت یک ماه جنگ را ادامه دهد، حدود ۴۰ میلیارد دلار خرج روی دست صهیونیستها می گذارد در حالی که باریکه غزه را میشود با یک میلیارد دلار بار دیگر ساخت. در نتیجه تا این جای کار مقاومت فلسطین، بخش اقتصادی جنگ را تا حد زیادی با تحمیل هزینه به طرف اسرائیلی برده است.
۳- شکل گیری معادله غزه -مسجد الاقصی، سبب افزایش اعتبار حماس و مقاومت به ویژه شاخه نظامی آن ها در بین فلسطینیان به خصوص کرانه باختری و سرزمین های اشغالی ۱۹۴۸ و از جانبی دیگر به کاهش مشروعیت ابومازن و تشکیلات خودگردان منجر شده است که این مسئله در شعارهایی که این روزها در کرانه باختری و سرزمین های ۱۹۴۸ از طرف فلسطینیان سر داده می شود، منعکس شده است: عاشت حماس / الی اعدام ابومازن /سلام سلام یا حماس/ شکرا شکرا یا حماس بره بره یا عباس( ابومازن) و... . در واقع حماس درصدد تحمیل معادله جدیدی به اسرائیل است که تاثیرگذاری عملی این جنبش در مواجهه با آن را فراتر از مرزهای غزه به قدس و کرانه باختری هم تسری دهد؛ به این معنا که معادلهای بازدارنده را شکل دهد که مانع تداوم حملات به مسجد الاقصی و کوچاندن فلسطینیها شود. این معادله در یک دهه اخیر میان غزه و اسرائیل شکل گرفته بود که اگر طرفی علیه دیگری اقدام کند، باید منتظر واکنش آن باشد و همین نوعی آرامش را به این منطقه بازگردانده بود اما برای اسرائیل تن دادن به تسری این معادله در قبال تحولات قدس و کرانه باختری بسیار سخت است.
۴ - از جمله پیامدهای جنگ، افزایش احتمال تداوم بن بست سیاسی در اسرائیل است. پس از آغاز جنگ کنونی، یکی از تحلیلها این بود که نتانیاهو به این جنگ برای بقای در قدرت نیاز دارد و اکنون به نظر میرسد جنگ منجر به تداوم بن بست سیاسی در اسرائیل و تامین منافع شخصی نتانیاهو خواهد شد. هر چند آن چیزی که در فلسطین در حال وقوع است، بسیار بزرگ تر از چیزی است که بتوان به طراحیهای داخلی صهیونیستها نسبت داد، بازدارندگی رژیم صهیونیستی یک رکن اصلی در موجودیت جعلی رژیم است که با اتفاقات اخیر آسیب جدی دیده و به سهولت قابل جبران نیست.
ثبتنام نامزدهای ریاستجمهوری با ورود جنجالمندها رنگوبوی دیگر گرفت. محمود احمدینژاد و مصطفی تاجزاده دو نفری بودند که پس از ثبتنام اعلام کردند قصد آشوب و به خیابان کشیدن هواداران خود را ندارند و حتی توصیه کردند که اگر رد صلاحیت شدند، کسی به خیابان نیاید! خب! خیلیها ثبتنام کردند و چنین چیزی نگفتند! اگر کسی اول از همه بگوید قصد اردوکشی خیابانی ندارد، گویی ذاتاً خود را ملازم و مساوق فتنه و آشوب میداند! مثل آن فیلسوفی که در معرفی خود میگوید از نیچه تأثیر نپذیرفته است. خب خیلیها از نیچه تأثیر نپذیرفتهاند! وقتی کسی این را میگوید یعنی حداقل قبول دارد که نام او با نیچه در افکار عام و خاص گره خورده است. وقتی کسی میگوید قصد آشوب ندارد، یعنی پذیرفته است که نام او با فتنه و آشوب همردیف است. البته این دو تنها کسانی بودند که با همراهی جمعی از هواداران و با سردادن شعار و حتی برخی درگیریهای فیزیکی ثبتنام کردند!
از طرفی ثبتنام تاجزاده از سوی همفکران او جدی گرفته نشده است و این نشان میدهد کسی روی او برای ریاستجمهوری حساب نکرده و همان نقش احتمالی حاشیهسازی را برای او ترسیم کردهاند! چنانکه عباس عبدی در کانال خود بدون مقدمه و مؤخره، جملهای را از سعدی منتشر کرده است: «این چه حرامزاده مردمانند، سنگ را بسته و سگ را گشادهاند!»
در داستان سعدی صاحب این جمله شخصی ناامید و راندهشده از همه جاست و پرخاشگری او نشانه ناامیدی است. به نظر میرسد بازنشر این جمله از سوی آقای عبدی هم نشانه ناامیدی او از پیروزی دوستانش در انتخابات است. با آنکه تاجزاده و بسیاری دیگر از اصلاحطلبان معروف ثبتنام کردهاند و عبدی نیز اهل قضاوت زودهنگام به جای شورای نگهبان نیست و همواره همگی را از پیشداوری برحذر میدارد!
آیا انصراف سید حسن خمینی و جواد ظریف، ایشان را تا به این حد ناامید و عصبانی کرده است؟ آیا واقعاً بعد از حمایت کامل از روحانی در دو دوره قبل و رسیدن به نقطه کنونی، دوباره قصد داشتند با دو نامزد دیگر که اصولاً جزو نامزدهای اصلی و فابریک و داخل حزبی اصلاحطلبان نبودند، کشور را نجات دهند؟! در آن مثال آیا اگر دیگران را سگ میپندارند، خودشان را هم سنگی برای پرت کردن به سمت سگ میدانند؟ آیا با این خیالها قصد دارند کشوری را نجات دهند؟!
از طرفی کار برای اصلاحطلبان با موضع جدید احمدینژاد که گفته «من اصل لیبرال دموکراسی را قبول دارم»، وارد فاز دیگری شد. البته او مثل بقیه نظریهپردازیهایش، تعریفی مندرآوردی از لیبرال دموکراسی داده و مثلاً با آنکه گفته لیبرال دموکراسی را قبول دارد، افتخار کرده که بدون وابستگی به احزاب وارد سیستم شده و این را نشانه آزادی مطلق خود دانسته است! آیا کسی مثل او که دو دوره با همین سازوکار شورای نگهبان، رئیسجمهور شده است و حالا در لحظه ثبتنام میگوید: «یا من را تأیید میکنید یا انتخابات را تأیید نمیکنم» میتواند درک درستی از دموکراسی داشته باشد؟ باید دید اصلاحطلبان از اینکه تا به آن حد جذابیت دارند که کسی مثل او را نیز به سوی خود جذب کردهاند، خوشحالند یا این نظر او را به حساب مغالطات سیاسی و فراگیری پوپولیسم او میگذارند و خود را از این قرابت، تبرئه و دور میکنند!
در مجموع ثبتنامها تا اینجا بیشتر از پیش نشان داد نهاد سیاست بدون داشتن سازوکار تشکیلاتی مثل احزاب قوی و سازماندهی قانونی و قدرتمند در برگزاری انتخاباتها با همین مسائل خاص روبهرو خواهد بود. موضوع فقط صف نامزدهای سبیلو و کفنپوش نیست که آنها قابل تحملتر از نامزدهای به اصطلاح عادی، اما «شخصی» و «شاخصهمند» هستند. یکی از این شخصیها دیپلمات سابقی است که وعده داده یارانه سوخت را ۶۰۰ هزارتومان کند. یعنی تنها چیزی که از حکومتداری و سیاستورزی به ذهن او رسیده وعده یارانه است. چیزی که آن کفنپوش یا مردان سبیلو هم دقیقاً از این وعدهها و بهترش را دادهاند!
و نمونه شاخصهمندها که دوستانشان وعده قطعی حضور دادهاند، شخص اسحاق جهانگیری است، با شاخصههای فلاکت و نابودی کشور، ریختن میلیاردها دلار به کام رانتخوارها، هدر دادن ۶۰ تن طلا، وعدههای بیسرانجام و ناتوانی در تغییر منشی خود در جایگاه معاون اولی و قهر و خانهنشینی و فهرست طولانی دیگری از همین شاخصهها. کسی که فقط یکبار حضورش در جمعی از شنوندگان در یک برنامه اینترنتی، رکورد واژه «وقاحت» را در میان کاربران فضای مجازی درباره اظهارنظرهای خود شکست.
معتقدم در این انتخابات دانا کسی است که قدر خود را بشناسد، و در نادانی او این بس که ارزش خویش نداند. دشمن رویترین افراد نزد خدا کسی است که خدا او را به حال خود واگذاشته تا از راه راست منحرف گردد، و بدون راهنما برود، اگر به محصولات دنیا دعوت شود تا مرز جان تلاش کند، اما چون به آخرت و نعمتهای گوناگونش دعوت شود، سستی ورزد، گویا آنچه برای آن کار میکند بر او واجب و آنچه نسبت به آن کوتاهی و تنبلی میکند، از او نخواستهاند و این روزگاری است که جز مؤمن بینامونشان از آن رهایی نیابد. (نهجالبلاغه/خطبه ۱۰۳)
حکایت برخی از این نامزدها و ملت شریف و بزرگ ایران، حکایت هزاردستان و کلاغ است! نه عجب گر فرو رود نفسش/ عندلیبی غراب همقفسش!
ارسال نظرات