روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
1-دولت روحانی تا چند هفته دیگر وارد هفتمین سال فعالیت خود میشود. حامیان و منتقدان اتفاق نظر دارند که آقای روحانی و دولت او، به جز مذاکرات منتهی به برجام، هیچ برنامه و ایده دیگری نداشته است. اکنون که این مسیر به بنبست خورده و خلاف تصورات اولیه از آب درآمده، چه باید کرد؟ باید در رودربایستی ماند و در این مدار بسته دور خود چرخید؟ یا اینکه به گزینهها و فرصتها برای رونق اقتصاد ملی تنوع بخشید؟
2- دولت و تیم آقای روحانی، بیش از حد اعتدال، به برجام و مذاکرات پیرامونی آن عادت کردهاند. اما مصلحت در این است که از این عادت فاصله بگیرند و رویه جدیدی در حوزه دیپلماسی و سیاستگذاری اقتصادی اتخاذ کنند. و گرنه، میشود حکایت دانشآموزی که فقط مختصات کشور افغانستان را بلد بود و اگر درباره پاکستان یا آرژانتین و برزیل از او میپرسیدند، میگفت فلان کشور همسایه افغانستان هست یا نیست؛ و اما افغانستان...! نگاه تک بعدی به مدیریت، موجب سلب اراده، ناتوانی روحی و معطلی مدیریت اجرایی میشود و به تلنبار شدن مشکلات قابل حل میانجامد. بدعهدی و خباثت طرفهای غربی با همه زحمتها و مضیقههایش، فرصت بسیج ظرفیتهای مغفول است، مشروط بر اینکه از برخی عادتهای عقیم دست بشوییم و به جای نقطههای خیالی، به نقطههای واقعی دل ببندیم.
3- آقای روحانی در آخرین جلسه هیئت دولت گفت «مذاکراتی که در طول ۸ سال قبل از دولت یازدهم جریان داشت، از گشایش چندانی برخوردار نبود و به نتیجه ملموسی نمیرسید. اولین اقدام دولت، شکستن بنبست سیاسی در عرصه بینالمللی بود... اولین ثمره و برکت توافق این بود که صادرات نفت ما از یک میلیون بشکه و یا حتی کمتر از آن به ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار با میعانات افزایش یابد... همه بدانند که هرگز فرصت مذاکره را از دست نخواهیم داد. کاملاً برای مذاکره عادلانه و عزتمندانه آمادگی داریم، اما حاضر نیستیم به اسم مذاکره کنار میز تسلیم قرار بگیریم». آیا برجام، واقعا یک دستاورد بود یا در جمعبندی نهایی، واجد خسارتهایی بزرگ محسوب میشود؟ به چه قیمتی به دست آمد و سرانجام آنچه شد؟ چرا قابل نقض و به هم زدن توسط طرف مقابل بود اما برای دولت ما، نه؟
4- آقایان واعظی و ظریف و دیگران بارها اذعان کردهاند که هرگز پیشبینی نمیکردند آمریکا از توافق خارج شود. خود همین حرف، قصور و تقصیر بزرگی است، به ویژه اینکه صاحب نظران، بارها پیشبینی کرده بودند. توافق چنان نامتوازن و فاقد ضمانت تنظیم شد که آمریکاییها، هم از روز اول به نقض آن پرداختند؛ و هم از آن خارج شدند بدون اینکه هزینهای بپردازند. اروپاییها نیز بدون اعلام خروج، همین روند را در پیش گرفتند اما تفاوتشان این است که دولت ما را مجاب به انجام تعهدات خود به شکل یکطرفه کردهاند؛ همه تحریمهای نفتی و مالی و بانکی نیز شدیدتر از دوره ماقبل برجام در حال اجراست.
5- اینکه آقای روحانی میگوید آماده مذاکره هستیم و فرصت مذاکره را هرگز از دست نخواهیم داد، مذاکره با کدام دولت؟ دولت آمریکا یا دولتهای پیمانشکن انگلیس و فرانسه و آلمان؟ مذاکره درباره کدام موضوع ممکن است، در حالی که جای زخم خیانت در مذاکره و توافق قبلی هنوز تازه است؟ آیا روحانی میخواهد درباره توافقی که هزینه آن را پرداختهایم، دوباره مذاکره کند؟ کدام قرارداد را که ثمن آن را پرداخته اند، دوباره به مذاکره میگذارند و میپذیرند چند باره هزینه بدهند و وعده بگیرند؟ از توافق سعدآباد و بروکسل و پاریس در اوایل دهه 80 تا عبرت برجام در سال 98، شانزده سال تجربه تلخ در کولهبار ماست. اکنون برای چندمین بار، برجام را تبدیل به ملعبه مذاکره کنیم یا بالای سر جنازه آن، برای تولید جنازههای جدید بساط مذاکره بچینیم؟!
6-دولت با وجود نفی مذاکره جدید و دیوانگی توصیف کردن آن، عملا باب مذاکره را (ولو غیر مستقیم و با واسطه) باز نگه داشته و از همین کانال -از طریق کشورهایی مانند فرانسه- پیغام تهدید و تطمیع دریافت میکند. شاید همین مشی است که موجب میشود عهدشکنی مانند ترامپ بگوید «آنچه میتوانم بگویم این است که ایران خواستار یک توافق است». به فاصله ده روز، مشاور رئیسجمهور فرانسه، پیام ماکرون را به تهران آورد؛ و معاون وزیر خارجه، پیغام آقای روحانی را به پاریس برد.
فرانسه مدعی میانجیگری است اما چند تناقض در این میان وجود دارد که موجب میشود عنوان «میانجیگری»، از معنا تهی شود. نخست اینکه ما در مرحله پسا مذاکره و پسا توافق قرار داریم و آمریکا با قلدرمآبی، به تعهد خود با ما - و حتی کشورهای دیگر- عمل نمیکند. بنابراین وساطت برای مذاکره، مبنائا بیهوده و منتفی است. چرا که مذاکره مجدد با چنین دولتی به تصریح آقای روحانی، دیوانگی محسوب میشود.
7- نکته دوم، اعتبار میانجی نزد ترامپ است. ترامپ دیروز به بهانه یک درگیری اقتصادی با فرانسه، رفتار ماکرون را حماقت نامید و تعبیر اقدام احمقانه را علیه رئیسجمهور فرانسه به کار گرفت. او نگاه محترمانه به همین واسطهای هم که خود تراشیده ندارد و اهانت روا میدارد.
ترامپ، حداکثر به چشم نوچه به دلال فرانسوی مینگرد که باید خواستههای آمریکا را دیکته کند. موضوع سوم، اعتبار میانجی نزد ماست. فرانسه در مذاکرات برجام به عنوان پلیس بد (حتی سختگیرتر از آمریکا) عمل کرد و در عین حال چند قرارداد پرسود با ایران نصیبش شد. اما نتیجه چه بود؟ آنها قراردادهای توتال و پژو و ایرباس را زیر پا گذاشتند، بیآنکه خسارتی بپردازند. فرانسویها در عهدشکنی اقتصادی، سابقه دارند و در برجام هم پیمانشکنی کردند. بنابراین، غیر قابل اعتماد و خود، طرف دعوای ما هستند.
ضمن اینکه دولت آمریکا اساسا در پی تفاهم و تعامل نیست؛ بلکه میخواهد مطالبات جدیدی را دیکته کند. بنابراین، پذیرش وساطت فرانسه یا قبیل آن، به معنای رسمیت بخشیدن به نقض برجام و عبور از آن است. بله اگر دولت ما تمام تعهدات برجامی خود را متوقف میکرد و آن گاه صرفا درباره زمان از سرگیری همزمان تعهدات طرفین مذاکره میکرد، این رفتار قابل فهم بود. اما مذاکره در شرایط انجام یکطرفه تعهدات آن هم درباره تعهدات جدید، سمّ مضاعف و خیانت به خود دولت است.
8- دولت امروز آمریکا، نماینده چهره بدون روتوش سیاست غرب است. مایک پمپئو اخیرا در گفتوگو با بلومبرگ و در پاسخ این سؤال که آیا علاقمند است به تهران سفر کند، گفت: «قطعا. اگر این تماس باشد، با خوشحالی به آنجا میروم. من از فرصت گفتوگوی مستقیم با مردم ایران استقبال میکنم؛ نه برای تبلیغات، بلکه برای گفتن حقیقت به ایرانیها». اما حقیقت کدام است؟ همین آقای پمپئو اوایل اردیبهشت امسال در دانشگاه «ایاند ام» تگزاس اعتراف کرد «زمانی که رئیسCIA بودم، در سازمان دروغ میگفتیم و تقلب و دزدی هم میکردیم. این کارها یادآور افتخارات تجربه آمریکایی است». او از یک تجربه تمدنی حرف میزند و نه یک اتفاق خاص. او با این عبارت، شجرهنامه تمدن غرب در نسبت با دیگران را بازگو میکند. همچنان که تعبیر او درباره دولت اوباما و رژیمهای انگلیس و فرانسه و آلمان صادق است.
9- برجام با اقتصاد ما چه کرد؟ قطعا قرار نبود به خام فروشی نفت وابستهتر و معتادتر شویم؛ بلکه باید تولید و صادرات غیر نفتی رونق میگرفت. اما روند شش سال گذشته -با صورت بندی معطلی و انتظار و حداکثر خام فروشی نفت- موجب تحلیل رفتن بنیه تولید و کارآفرینی در اقتصاد (و به تبع آن، کوچک شدن سفره مردم) شد. اقتصاد شرطی شده، ابتدا دچار هیجان و توهم شد و این تصور القا گردید که وضع اقتصاد بدون تدارک و زحمت، در حال توپ شدن است. اما روند اعتیاد و شرطی شدن در فرآیند زمانی، مانند یک تحلیل برنده قوی توانمندیهای اقتصادی عمل کرد؛ به ویژه اینکه روند واردات افسار گسیخته شدت گرفته و عرصه را بر تولید تنگ کرده بود.
طبق آمارهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، اقتصاد ایران در اوج تحریمها در سالهای 91 و 92، هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود. اما طبق آمارهای جدید، همین رتبه ما در پی تحولات شش سال گذشته به رتبه 27 تنزل یافته است. این تنزل 10 پلهای، افتخار دارد یا شرمندگی؟ یقینا اقتصاد ما با وجود کاهش صادرات نفت میتواند، به رتبهای بهتر از رتبه شش هفت سال قبل ارتقا یابد، مشروط بر اینکه مطلقا از غرب ناامید شویم و به بسیج همهجانبه ظرفیتهای داخلی و منطقهای بپردازیم.
10- تدبیر برای برخی چالشهای مهم به ویژه گرانی مصنوعی، ارتباطی به برجام و مذاکره ندارد. به عنوان مثال، میدانیم که قیمتها با افزایش نرخ دلار تا 18 هزار تومان و بیشتر، بالا رفت و بعضا تورم بالای 100 درصد را در حوزه خودرو و مسکن و اجاره بها و سکه و طلا و... تجربه کردیم. اما اکنون با وجود کاهش 6 هزار تومانی نرخ دلار -که اتفاقا در دوره نقض برجام از سوی دشمن و واکنش متقابل ما رخ داده- قیمتهای مصنوعی، همان بالا متوقف شده و کاهش نمییابد. روشن است که نه آن چهار برابر شدن (افزایش 400درصدی) نرخ دلار، طبیعی بود و نه این ماندگاری گرانی با وجود کاهش 35 درصدی نرخ ارز. ما در اینجا نه با «تنظیم بازار»، بلکه روند «ضد تنظیم» و در واقع دستکاری و اخلالگری رو به رو هستیم.
وزارتخانهها و سازمانهای اقتصادی دولت نمیتوانند بگویند نباید دخالت کرد تا بازار خود به خود تنظیم شود. چرا که بازار در معرض دستکاری است؛ چه از سوی عناصر سودجو و چه از جانب تروریستهای اقتصادی با انگیزههای سیاسی و امنیتی. اقتصاد و معیشت مردم در معرض دست درازی است و دولتمردان نمیتوانند در مقابل، تماشاچی باشند، گرانیها را توجیه کنند و یا حداکثر بگویند «مردم نخرند تا ارزان شود». مسئولیت مهم و بر زمین مانده دولت در آستانه هفتمین سال فعالیت، در همین حوزه است و نه در حوزه مذاکره با اروپا و آمریکا که به حد اشباع و انسداد رسیده است.
اوج رونق اصفهان متعلق به دوره صفویه است، دورانی که درخشانترین فراز تاریخ ایران بعد از اسلام به شمار میرود. اما بخش مهمی از تاریخ تهران، با دوره قاجار و پهلوی گره خورده است که مایه مباهات نیستند؛ به همین دلیل در تهران با عمارتها و نمادها و یادمانهایی مواجه هستیم که نمیتوان آنها را به اعتبار صاحبانشان زنده نگه داشت، چرا که مؤسسان و سازندگان آن خود نزد مردم معتبر نیستند.
اما تهران شهری زنده است، ولی نه تنها زنده به تاریخ یا جغرافیایش. تهران زنده است به مردمش که همواره تاریخ ساز و سرنوشت آفرین بودهاند، همان کوشندگان گمنام انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، پانزده خرداد، انقلاب اسلامی و سالهای جنگ و سازندگی و تلاش. همان اندازه که قوتهای تهران اجتماعی است، مسائلش نیز عمدتاً اجتماعی و فرهنگی هستند. همان مسائل پیچیدهای که موجب فرار شهروندان تهرانی از شهر در ایام تعطیلات میشود.
اگر تهران شهری مملو از توریست بود، توجیه این فرار از شهر در ایام تعطیل ممکن بود، اما در حال حاضر سطح تعلق اندک به شهر، مسأله مهمی برای تهران در ابعاد مدیریتی و انسانی است. افزایش احساس تعلق به شهر لزوماً با داشتن امکانات یا گستردگی خدمات شهری محقق نخواهد شد. افزایش ارتباط چهره به چهره، تعاملات اجتماعی و رشد انجمنهای مستقل از دولت که حول موضوع یا هدف مشخصی سازمان یافته باشند، میتواند راهی مؤثر برای افزایش تعلق به شهر و کاهش مسائل شهری باشد.
پنجمین دوره انتخابات انجمنهای شورایاری محلات شهر تهران که روز جمعه با مشارکت نیم میلیونی شهروندان تهرانی برگزار شد، نشان داد که کنش محلی برای مردم مهم است.
شورایاریها، میتوانند واسطهای میان مدیریت شهری و مردم ساکن در محلات باشند. چنان که این شوراها مسائل محله و ساکنانش را به شهرداری و شورای شهر منتقل کرده و چراغ راهنمایی برای مدیریت شهری در راستای خواست عموم فراهم آورده و موجب تقویت مدیریت شهری در تصمیمات محلی خواهند شد. مدیریت محلی لازمه مشارکت محلی است و نمیتوان از مردم انتظار مشارکت محلی داشت بیآنکه نظر خود را در تصمیمات محلی بیتأثیر ارزیابی کنند.
افزایش تنوع اجتماعی و فرهنگی، حضور جوانان، زنان، کارگران، اصناف و متخصصین نویدبخش دوره جدیدی از فعالیت شورایاریهاست.
اما بخش مهم دیگری که کمتر مورد توجه قرار گرفته، ائتلافهای اجتماعی است. در این دوره انتخابات شورایاری تلاش شد تا فرصتهای سوءاستفاده از شورایاریها کمتر شود و رأیهای محلی قدرت بیشتری پیدا کنند. لذا در هفته آخر انتخابات، در تمام مناطق شهر تهران، جلساتی با حضور همه داوطلبان برگزار شد تا داوطلبان منطقه فرصتی برای یافتن همدیگر و تشکیل ائتلافها داشته باشند. همچنین سامانهای که برای اعلام اسامی داوطلبان طراحی شده بود، امکان جستوجوی ویژگیهای اجتماعی داوطلبان را فراهم میآورد تا مواردی چون سن و جنس و شغل و رشته تحصیلی داوطلبان در اختیار رأی دهندگان قرار گیرد.
در نتیجه در بسیاری از محلات تهران، ائتلافهای متعدد تشکیل شد، ائتلافهای محلی و نه سیاسی. رأی دادن به ائتلافها، باعث افزایش آرا شده و تأثیر آرا از الگوهای خویشاوندی یا منفعتمحور را کاهش داد.
از طرف دیگر، شورایاری برآمده از ائتلاف و با رأی بالاتر، صدای رساتری در مقابل مدیریت شهری دارد و قدرت بیشتری در پیگیری مشکلات محله خواهد داشت.
امیدوارم که شهرداری تهران قدردان اعتماد گسترده مردم تهران باشد و از توان ۳۵۰۰ نفر منتخب شورایاریها و ۷۵۰۰ نفر داوطلب دغدغهمند که حائز آرا نشدند ولی برای حل مسائل محلی اعلام آمادگی کردهاند، بهره گیرد.
به نظر می رسد پروژه امنیت مشارکتی که کشورهای حاشیه خلیج فارس با یک بازیگر بزرگ تر شروع کردند، بدون نتیجه محکوم به شکست شد ه و عملا نتوانسته دستاوردی به دنبال داشته باشد. بر همین اساس شنیده های دیگر حاکی است طرحی به عنوان طرح اتحاد دریایی - نظامی علیه ایران در خلیج فارس به عنوان طرح امنیت جمعی که هدفش جایگزینی طرح دفاعی سپر عربی کشورهای حاشیه خلیج فارس به همراه یک بازیگر بزرگ است مطرح شد ه است.
در واقع انگلستان در طرح جدید به دنبال تشکیل یک ائتلاف بزرگ بین المللی است تا هزینه تزاحم با ایران را کاهش دهد و از سویی منافع درگیر خود را تامین کند؛ در چنین شرایطی سوال جدی مطرح می شود، چرا آمریکا در این ائتلاف نیست و این اتحاد نظامی چقدر واقعی است ؟!
اگر بخواهیم بخش دوم این سوال را پاسخ دهیم باید گفت، تا زمانی که انگلستان یا هرکشور دیگر به طور جدی تصمیم برای ورود به خلیج فارس و تشکیل سامانه تهاجمی همانند آمریکا [اعم از پایگاه نظامی تا نیروی انسانی مخصوص] نداشته باشد، هر نوع مانور نظامی واقعی نیست و صرفا یک جنجال تبلیغاتی بوده و در نهایت به دنبال دوشیدن بیشتر کشورهای عربی است!
همان طور که به گفته سردار رمضان شریف، سخنگوی سپاه، توقیف نفتکش انگلیسی در مقابل چشم رزم ناو انگلیسی و بدون دخالت این رزم ناو صورت گرفت و کشتی جنگی بریتانیایی نتوانست واکنشی در مقابل اقدام نیروی دریایی سپاه نشان دهد.
انگلیسی ها خوب می دانند "ایران هراسی" رمز کارت اعتباری است که دست دولت های عربی چون امارات و عربستان نقد می شود! و به عنوان تشکیل ائتلاف دریایی صرفا فروش تجهیزات و تسلیحات نظامی را به کشورهای عربی سرعت می بخشد و دلارهای نفتی را جذب می کند.
اما بخش اول سوال مطرح شده، اهمیت ویژه ای دارد. چرا ترامپ در این رویکرد ضد ایرانی با لندن همراهی نکرد و حاضر نیست به این ائتلاف بپیوندد. در پاسخ باید گفت، ترامپ می داند هر نوع اتحاد علیه ایران، می تواند تصمیم تهران را برای واکنش علیه پایگاه ها و منافع آمریکا در منطقه افزایش دهد و خسارت های فراوانی به واشنگتن وارد سازد. از سوی دیگر ترامپ نمی خواهد وارد درگیری و جنگ جدید شود.
زیراهر جنگی از جمله درگیری با تهران، هزینه هایی خواهد داشت که قطعا ترامپ را از کرسی ریاست جمهوری ۲۰۲۰ دور می سازد. خبرگزاری ها در ایام هدف قرار گرفتن پهپاد آمریکایی خبر دادند که واشنگتن به تهران پیام داده که می خواهد چند نقطه را زیر حمله خود قرار دهد و صرفا یک اقدام تبلیغاتی برای حفظ وجهه آمریکا در منطقه است؛ اما پاسخ ایران نشان داد که آمریکا می داند هر حمله ای به معنای جنگ تمام عیار است که بدون یک جنگ فرسایشی و طولانی نتیجه ای نخواهد داشت و همین مسئله موجب شد تا ترامپ از تصمیم خود عقب نشینی کند.
از طرف دیگر فراموش نشود این اتحاد به معنای تخاصم با ایران و اعلام درگیری رسمی با تهران است. عضویت در این اتحاد به تهران این پیام تخاصم را منتقل می کند و بدون توجه به آن نمی توان تفسیر دیگری داشت. برای همین است که کشورهای شرق آسیا برای پیوستن به این اتحاد رضایت چندانی ندارند و مخالفت خود را با آن اعلام کردند .
البته ایران هم می تواند به دلیل قدرت فرا سرزمینی خود و سهل الوصول بودن توان مقاومت در غرب آسیا، منافع خیلی از کشورهایی که به این اتحاد پیوسته را مختل سازد یا به چالش بکشاند. این را نباید فراموش کرد؛ زیرا ایران توان درگیری دارد و پاسخش صرفا به خلیج فارس معطوف نیست و برای تحت فشار قرار دادن اروپایی ها، ابزار گوناگونی در اختیار تهران است.
به گفته وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی و براساس آمار مرکز آمار ایران در سه ماه اول امسال نرخ بیکاری نسبت به سه ماه مشابه سال قبل کاهش یافته است. در این رابطه، آسیب شناسی نیروی کار یکی از مهمترین موضوعاتی است که هر دولتی را به تفکر وا میدارد و هر دولتی سعی میکند که نظام برنامهریزی نیروی انسانی را مورد توجه قرار دهد و با توجه به شرایط اقتصادی و نوع شرایط اقتصادی که رکود، تورم، رکود تورمی یا رونق باشد، نظام نیروی انسانی را تبیین میکند و مورد حمایت قرار میدهد. ما متاسفانه در حوزه نیروی کار یکی از ضعیفترین عملکردها را داشتیم.
هم به لحاظ جایگاه قانونی -البته منظور قانون کار نیست که فقط سالیان سال است که بر مبنای کارگر اخراج نشود و به زور توسط کارفرما نگه داشت شود، عمل میکند- که خود همین هم اشکالات فراوانی دارد و هم به زیان نیروی کار، کارگران و کارمندان تمام شده و هم بحث بهرهوری هم در حد پایینی قرار گرفته است.
یعنی هر چیزی که با اتکا به قانون مورد حمایت قرار بگیرد اما زیربنا و ساختار نداشته باشد، نمیتواند کارآیی داشته باشد. ما در حوزه نیروی انسانی و جذب نیروی انسانی در بخشهای مختلف تولید و خدمات دچار آسیبهای جدی هستیم. نیروی کار ما با حداقل حقوق و کاملا زیر خط فقر روزگار میگذرانند، کارگران ما با حداقل دستمزد امروز خودشان را به فردا میدوزند و فردای خودشان را به پایان ماه وصل میکنند.
بحث آمار یک موضوعی است که وقتی هم کارشناسان روی آمار تامل میکنند، توسط مقامات دولت و آمارگران مورد خطاب قرار میگیرند که آمار را زیر سوال نبرید چون یک بحث ملی دارد. اما واقعیتی که در اطراف خودمان در واحدهای صنعتی و خدماتی میبینیم و اگر اشتغالی شکل گرفته، استارتآپی بودهاند که آنهم نه اینکه دولت مطرح کرده باشد بلکه توسط زمینههای بخش خصوصی شکل گرفته و توانستهاند کمک خرج شوند.
ایجاد یک شغل حتی اگر چند ساعت در هفته باشد را باید به این موکول کنیم که آیا درآمد حاصله، کفاف هزینههای زندگی را میدهد یا خیر که قطعا پاسخ مثبت نخواهد بود. در سطح خود جامعه که نگاه میکنیم نه تنها مربوط به تهران و کلانشهرها بلکه در شهرهای کوچکتر هم شاهد هستیم که سطح اشتغال پایدار پایین آمده و فعالیتهای موقتی در حال شکلگیری است.
واحدهای صنعتی و تولیدی که در سالهای گذشته، موقعیت کاری و شیفت کاری خودشان را کاهش داده و عذر نیروی کار را از واحد صنعتی خواسته بودند، انتظار طبیعی این است که در شرایط تحریم، آرام آرام به مواضع اولیه برگردند. یعنی این انتظار یک انتظار نامعقولی نیست.
به عنوان مثال نسبت به چهار ماهه اخیر سال گذشته 96 درصد کاهش واردات از اروپا داشتهایم که جای این کالاها را باید تولید داخلی بگیرد که با افزایش شیفت واحدهای صنعتی میسر است. درواقع به لحاظ محدودیتی که ایجاد شده، طبیعی است که سطح اشتغال افزایش پیدا کند.
همینطور در بحث مربوط به صادرات کشورهای اروپایی در کنار بحث کاهش واردات را داشتیم که اگر اشتباه نکنم به حدود 60 درصد رسیده است. بنابراین این مجموعه عوامل و کاهش محصولات خارجی تحرک تولید داخلی را نوید میدهد که افزایش نیروی کار را میطلبد اما چگونگی افزایش این نیروی کار را باید مدیران بخشهایی مثل صنعت و تعاون توضیح دهند. این درحالی است که سرمایهگذاری کاهش یافته و اگر هم اشتغالی ایجاد شده به لحاظ سرمایهگذاری نیست و همان موقعیت قبلی دارد فعال میشود.
حملونقل دریایی مستلزم وجود نظم در دریاها و حفظ حکومت قانون در این عرصه حیاتی است؛ لذا توسل به اقدامات نظامی باید منحصر به اجرای قانون و برخورد با ناقضان قانون باشد که در جهت اختلال نظم دریایی اقدام میورزند.
توقیف کشتی حامل نفت ایران از طرف نیروی دریایی بریتانیا، مشخص نیست بر پایه چه توجیه حقوقی استوار است. مقامات بریتانیا اظهار داشتهاند که این کشتی به زعم آنها حامل نفت ایران به مقصد سوریه بوده است و از موجبات نقض تحریمهای اتحادیه اروپا علیه سوریه است، اما این ادعا قویاً از طرف مقامهای ایران تکذیب و بیاعتبار اعلام شده است.
در حقوق بینالملل دریا پیمایی حتی توقف و بازرسی کشتیهایی که دارای یک پرچم واقعی هستند و مرتکب کاری مغایر امنیت و نظم عمومی یا منافع مالی هیچ کشوری نشدهاند نمیتواند بر اساس وهم و گمان باشد بلکه باید همراه با دلایل متقن و غیر قابل انکار باشد و الا دارای پیامدهای ناگواری برای تجارت و حمل و نقل دریایی در عرصه دریاها خواهد بود، مقامات رسمی بریتانیا پس از توقیف کشتی اظهار مینمایند که اگر جمهوری اسلامی ایران اطمینان و تضمین نماید که نفت به مقصد سوریه نیست کشتی را آزاد خواهند کرد؟! اندکی تعمق در اظهارات اینچنینی منجر به نتیجهگیری و این واقعیت تلخ میشود که اقدام نیروی دریایی بریتانیا در خصوص توقیف کشتی حامل نفت ایران بر اساس ملاحظات غیرحقوقی صورت گرفته است.
دلیل روشنتر دیگر در خصوص نتیجهگیری فوق، اظهارنظر وزیر امور خارجه اسپانیا است که صراحتاً بیان میدارد که نفتکش بنا به درخواست ایالات متحده امریکا به وسیله بریتانیا ضبط شده است.
در واکنش به اظهار بریتانیا که توقیف کشتی گریس ۱ به دلیل نقض تحریمهای اتحادیه اروپا صورت گرفته است، اما بقیه کشورهای عضو اتحادیه سکوت اختیار نموده و هیچ عکسالعملی بروز ندادهاند. مضافاً اینکه بریتانیا دلیل غیرقابل انکاری برای اثبات ادعای خود مبنی بر اینکه مقصد کشتی مذکور سوریه است بیان و اعلام نکرده است.
سکوت اتحادیه اروپا در مقابل این اقدام غیرقانونی بریتانیا، معنیدار و با رویه اتحادیه در جریان نزدیک به یک دهه از زمان اعمال تحریمهای خلاف حقوق بشر این اتحادیه علیه مردم سوریه، سازگار است و منجر به این نتیجهگیری میشود که توقیف کشتی حامل نفت ایران اولین مورد توقیف یک نفتکش به این بهانه تلقی میشود که خود اقدامی غیرقانونی است، زیرا به فرض صحت ادعای بریتانیا که توقیف وفق مقررات تحریم نفتی سوریه صورت گرفته، تحریم اتحادیه اروپا ناظر بر خرید نفت از سوریه به وسیله اعضای اتحادیه و فروش نفت به وسیله آنها به سوریه است و معاملات نفتی دیگر کشورها با سوریه از جمله ایران را شامل نمیشود بلکه عملی است آشکارا برخلاف آزادی دریانوردی.
آزادی دریانوردی یکی از اصول مسلم حقوق بینالملل دریاها است که همواره تأکید بر آزادی دریانوردی دارد و فقط در موارد خیلی محدودی توقیف کشتیهای دریاپیما را به رسمیت میشناسد نظیر:
۱- نقض مقررات مالی کشور ساحلی ۲- نقض مقررات مهاجرتی ۳- نقض مقررات بهداشتی ۴- نقض مقررات گمرکی ۵-ایجاد آلودگیهای عظیم ۶-دزدی دریایی ۷-پخش برنامههای غیرمجاز رادیویی که در سیستم رادیویی و مخابراتی کشور ساحلی ایجاد اختلال مینماید. در حقوق بینالملل دریایی دو کنوانسیون در این مورد وجود دارد؛ کنوانسیون توقیف کشتیهای ۱۹۵۲ و کنوانسیون توقیف کشتیهای ۱۹۹۹.
این کنوانسیونها توقیف کشتیها را منحصر به دعاوی دریایی میدانند و دعوای دریایی دعوایی است که منحصراً ناشی از یکی از موارد برشمرده شده در لیست مقرر در ماده ۱ هر یک از این کنوانسیونها باشد.
کنوانسیون ۱۹۵۲ در ۱۷ مورد و کنوانسیون ۱۹۹۹ در ۲۲ مورد توقیف کشتیها را مجاز میدانند، ولی عمل دولت بریتانیا در قالب و لیست مقرره به وسیله هیچ کدام این اسناد بین المللی جای ندارد.
وضعیت سیاسی فعلی بریتانیا، مشکل خروج از اتحادیه اروپا شاید عامل اصلی توقیف کشتی حامل نفت ایران باشد.
ظاهراً متعاقب اظهار نظر ترامپ که گفته بود آقای جانسون واجد شایستگی لازم برای تصدی پست نخستوزیری بریتانیا است دولت بریتانیا با توسل به اقدامات نسنجیده و شتابزده این چنینی تلاش کرد نشان دهد که او نیز با سیاستهای ریاست جمهوری امریکا برای تحریم جمهوری اسلامی ایران موافق و همراه است.
نتیجهای که از بررسی قواعد حاکم بر دریا نوردی و نظم مقرره در حقوق بینالملل دریاها و حقوق دریایی در خصوص موضوع حاصل میشود مبین این واقعیت است که اقدام دولت بریتانیا در خصوص توقیف کشتی نفتکش پانامایی به نام گریس۱ در جبلالطارق که حامل نفت ایران و در حال عبور از جبلالطارق بود ناقض حقوق بینالملل دریاها و دریاپیمایی بینالمللی است.
اما پیامدهای اقدام غیرقانونی بریتانیا در خصوص توقیف کشتی حامل نفت ایران و زیر پا گذاشتن اصول حقوق دریایی که نتیجه تجارب کهن جامعه جهانی و وضع و تصویب کنوانسیونهای بینالمللی ناظر بر حمل و نقل کالا در دریاها هستند محدود به ورود خسارت به ایران نبوده بلکه باعث گسترش تنش در منطقه و نتیجتاً ایجاد اختلال در نظم دریایی و ورود میلیونها دلار خسارت به ناوگان حمل و نقل بینالمللی دریایی و نهایتاً مصرفکنندگان کالا در جهان است. دولت بریتانیا مسئول ایجاد بحران در منطقه و نهایتاً مکلف به جبران این خسارات است. این اقدام بریتانیا سبب بالا رفتن بلافاصله نیم دلاری قیمت نفت و اعلام وضعیت آلرت (هشدار) درجه ۳ خطر در خلیج فارس شده است.
سال 1398 در حالی به نیمه نزدیک میشود که جمهوری اسلامی در اسفندماه آن شاهد برگزاری یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی خواهد بود. انتخاباتی که با تمام نمونههای مشابه آن طی سالها و ادوار گذشته تفاوتهای آشکار و پنهانی دارد.
شاید کشور در هیچیک از دورههای گذشته مانند دوره پیشرو، شاهد این سطح و حجم از فاصلهگذاری مردم با امر سیاسی نبوده است. شدت این فاصله به اندازهای است که براساس مشاهدات میدانی میتوان ادعا کرد سیاستپیشگان مردم عادی در دو دنیای متنافر زندگی میکنند.
دو دنیایی که هیچ ارتباط، تعامل و نسبتی با یکدیگر ندارند. به طوری که گاه استنباط میشود حتی حد وسطی را هم میان این دو دنیا نمیتوان یافت. اما آنچه مسلم است، سیاستورزان و بهویژه سیاستپیشگان اصلاحطلب بیش از همیشه به آشتی و بازگشت بدنه اجتماعی کشور به عرصه و صحنه سیاست نیاز دارند.
به نظر میرسد اصلاحطلبانی که برای ورود به نهادهای قدرت جز رایآوری در انتخابات هیچ راه دیگری ندارند، طی سالهای گذشته با بیمبالاتی و بیتوجهی از کنار این عظیمترین سرمایهشان عبور کردهاند. به گواه تجربههای گذشته و انتخابات برگزارشده در ادوار مختلف، هر چه میزان مشارکت در انتخابات کمتر باشد، احتمال رای آوردن جریان اصلاحطلبی در انتخابات پیشرو کاهش پیدا میکند. نکتهای که اصلاحطلبان شاید باید بسیار پیش از اینها درمییافتند برای جلوگیری از آن اقدامی اجرایی و عملیاتی میکردند.
حال باید دید که آیا میتوان این آب رفته را به جوی بازگرداند یا خیر! اصلاحطلبان اگر میخواهند در عرصه سیاستورزی ایران باقی بمانند، باید در اندک زمان باقیمانده تا انتخابات اسفندماه، زمینههای مشارکت حداکثری را به قدر بضاعت و توان موجودشان در بسیج نیروهای اجتماعی فراهم آورند.
این بسیج نیروها اما این بار نه در بستر «تکرار میکنم» رئیس دولت اصلاحات قابل دستیابی است و نه با تکیه بر شعارهایی نظیر آنچه تا پیش گفته شده است، میتوان به چنین هدف سترگی دست یافت. به نظر میرسد اصلاحطلبان این روزها باید بیش از هر چیز بر دو محور «پالایش درونجناحی» و «تدوین راهبرد» تمرکز کنند.
موضوع بر سر آن است که خروج برخی اعضای لیست امید، ناکارآمدی برخی دیگر، بیتوجهی تعدادی از نمایندگان با عنوان اصلاحطلبی نسبت به امور جاری کشور و مهمتر از همه طرح نام بعضی از آنها در فسادهای اقتصادی ریز و درشت، موجب شده اعتماد بدنه اجتماعی از این جریان سیاسی هم ـ همچون رقیبش ـ سلب شود. لذا ضروری است که اصلاحطلبان ـ علیرغم وجود همه تنگناها و محدودیتها ـ نسبت به پالایش درونجناحی اقدامی اساسی را به انجام رسانند.
از دیگر سو، جامعه خسته از ناکارآمدیها، رکود تورمی موجود در کشور، از بین رفتن منابع و ثروت بخشهای مختلف جامعه طی سالهای اخیر و گلوگاههای ریز و درشت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی موجب شده تا نیاز به تدوین راهبردهایی اصولی که برآیندی از تمامی حوزهها را به خود اختصاص دهد، بیش از گذشته احساس شود. این نیاز را باید به صورتی همهفهم و قابل درک برای آحاد جامعه مرتفع کرد.
شاید در صورت انجام چنین برنامههایی اصلاحطلبان بتوانند بار دیگر و این بار بر مدار صداقت با هوادارانشان، بخشی از جامعه رایدهندگان را به پای صندوقهای رای بکشانند.
این روزها، ویدئویی از یک مجری که در یک شبکه عربی با آبوتاب در حال صحبت است،
میان کاربران عربزبان دستبهدست میشود. خلاصه صحبت مجری آن است که چرا آمریکاییها و انگلیسیها جلوی ما شیر میشوند ولی به ایران که میرسند، موش میشوند؟ این سخنان، ناظر به ماجرای سرنگون کردن پهپاد آمریکایی و توقیف نفتکش انگلیسی است.
ماه گذشته، شاید نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران و تغییر بزرگی در عرصه توازن تنش میان ایران و غرب بود. ایران اگر مقتدر است که هست، نیازی به تواضع و ملایمت با متجاوز و دشمن ندارد، هیچگاه آغازکننده هیچ تنشی نیست، اما این واقعیت دیگر تثبیتشده است که هر دولتی، هراندازه که برای ایران اسلامی تنش ایجاد کند، به همان میزان یا بیشتر متحمل تنش خواهد شد.
دولتهای آمریکا و انگلیس هم بیش از آنکه نگران نزاع خود با ایران باشند، نگران شکست هیمنه شیشهای خود در برابر جهانیان و بهویژه اعراب منطقهاند، کشورهایی که زمانی روی این حساب بازکرده بودند که اگر با ایران درگیر شوند، آمریکا و انگلیس و فرانسه، از کشتیهایشان در خلیجفارس محافظت خواهند کرد و حال، با این پدیده مواجه شدهاند که این کشورها، در برابر اقتدار ایران، قادر به محافظت از خود هم نیستند.
تفکر ناب انقلابی امام خمینی و مقام معظم رهبری، دقیقا مانند منطق اسلام ناب محمدی است که به قول شهید مطهری، هرچه بیشتر موردحمله واقع شود، شکوفاتر میشود. این بدان معنی نیست که ما از تنش استقبال میکنیم، بههیچوجه؛ اما از درگیری و تنش ابداً هراس نداریم و نتیجه آن را به نفع ایران اسلامی و مردم شریف آن میدانیم. همانطور که در ماجراهای اخیر و تجاوز هوایی آمریکا و دزدی دریایی انگلیس، آنچه حاصل شد، بر عزت و اقتدار ایران اسلامی و درماندگی دشمنانش افزود.
اشکالات فراوان است، بهویژه در حوزه اقتصاد و معیشت مردم، اما این ملت، حقا و یقینا، شایسته آیندهای درخشان است. نسلهای پیشین ما، حتی نمیتوانستند تصور کنند که پس از فروپاشی شوروی که ابرقدرت شرق بود، هیچ قدرتی در برابر زورگویی آمریکا مقاومت کند و حال شاهدند که در چهلسالگی انقلاب، این فرزندان خودشان در نیروهای مسلح ایران هستند که پهپاد آمریکایی را ساقط میکنند و دزدی دریایی انگلیس را بیجواب نمیگذارند. باید منتظر آینده روشنی که چندان دورهم نیست، ماند و به تسریع آن کمک کرد. باافتخار مینویسم ، از اینکه ایرانی هستم به خود میبالم و خوشحالم که فرزندانم، در آینده روشن این مرزوبوم خواهند زیست.
باگذشت 6 ماه از انتشار بیانیه گام دوم، ابعاد متفاوت و شاهد مثالهای جدیدی بر فرازهای این پیام کمنظیر رهبر معظم انقلاب هویدا میشود. در بیانیه گام دوم، پنج بار به مفهوم «اقتدار» پرداختهشده است، اقتداری که ریشه در اتکا به دو بال مکتب و مردم دارد. هر کس میخواهد قاموس فکری نظام اسلامی را بداند، چه دوست و چه دشمن، باید این بیانیه را با دقت و تعمق، مطالعه کند.
در فرازی از بیانیه گام دوم آمده است : «انقلاب اسلامی ملت ایران، قدرتمند اما مهربان و باگذشت و حتی مظلوم بوده است... در هیچ معرکهای حتی با آمریکا و صدام، گلوله اول را شلیک نکرده و در همه موارد، پس از حمله دشمن از خود دفاع کرده و البته ضربت متقابل را محکم فرود آورده است.
این انقلاب... با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان و گردنکشان ایستاده و از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است. این جوانمردی و مروت انقلابی، این صداقت و صراحت و اقتدار، این دامنه عمل جهانی و منطقهای در کنار مظلومان جهان، مایه سربلندی ایران و ایرانی است، و همواره چنین باد.»
ارسال نظرات