18 خرداد 1398 - 09:25
سخن روز مطبوعات

۱۸ خرداد ماه / آیا ترامپ برای مذاکره جدی است؟ / استعفایی نه از جنس آموزش نه پرورش

چند روز است که بعد از اوج‏گیری تنش ‏ها در خلیج‏ فارس میان ایران و آمریکا، شیب تنش رو به کاهش است. ادبیات آمریکایی ‏ها به طرز معناداری تغییر کرده است.
کد خبر : 3128

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

 


رعب موشک‌های نقطه‌زن

 

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

 

سیدحسن نصرالله در سخنرانی روز قدس خود اعلام کرد درباره قدرت موشکی خود و کیفیت آن مذاکره نمی‌کند و آمریکایی‌ها نمی‌توانند با وعده بهبود وضعیت اقتصادی و دادن وام به لبنانی‌ها، حزب‌الله را وادار به قبول مذاکره با آمریکا نمایند. او درباره کارخانه تولید سلاح‌های دقیق با همان نقطه‌زن در خاک لبنان گفت چنین کارخانه‌ای نداریم ولی این نیز موضوعی قابل مذاکره نیست.

 

او در این سخنرانی پرشور اهداف آمریکایی‌ها از طرح این بحث را افشا کرد و گفت: آنان با زیرکی درصدد پیدا کردن جای موشک‌های نقطه‌زن ما هستند و لذا این نقطه و آن نقطه را روی نقشه نشان می‌دهند و می‌گویند اینجا کارخانه است و باید دیده شود. ایشان گفت: بله ما در بعضی از این نقاط موشک داریم اما کارگاهی برای تولید آن نداریم.

 

سیدحسن نصرالله با زیرکی تمام از یک‌سو وجود کارخانه را رد کرد و از سوی دیگر وجود موشک‌ها در همان نقاط را رد نکرد، تا رژیم صهیونیستی کماکان در خماری باشد. اسرائیل مدت‌هاست که از نگرانی موشک‌های نقطه‌زن فارغ نیست و موضوع وجود یا عدم وجود کارخانه‌های ساخت موشک به خودی خود تفاوتی در این نگرانی ایجاد نمی‌کند. مهم این است که حزب‌الله هزاران موشک نقطه‌زن دارد چه خود سازنده آن باشد و در لبنان این کار صورت گرفته باشد و چه حزب‌الله از طرق دیگر به دست آورده باشد. مسئله اسرائیل وجود موشک‌های نقطه‌زن است نه محل ساخت آن.

 

در طول چند سال گذشته، رژیم اسرائیل با دقت زیاد رد محموله‌های انتقالی به لبنان را گرفته و هر کجا به خبری راست یا دروغ برخورد کرده وارد عمل شده و بمباران کرده است. در این میان سوریه بیشترین موارد این نوع از حمله‌های رژیم را متحمل شده است. جالب این است که طی سال‌های گذشته اسرائیل برای غلبه بر ترس و نگرانی ناشی از دستیابی حزب‌الله به تعداد بیشتری سلاح نقطه‌زن، به نقاطی در سوریه حمله کرده است بدون آنکه به تأسیسات سوریه آسیب جدی وارد شده باشد. در همان حال عده‌ای به گمان اینکه اسرائیلی‌ها دست به حمله‌ای جسورانه زده‌اند، عدم واکنش نظامی سوریه در بیشتر این موارد زیر سؤال برده و آن را نشانه و ناشی از ضعف پنداشته‌اند.

 

حزب‌الله به موشک‌های دقیق دست پیدا کرده است و خبری وحشتناک‌تر از این برای اسرائیل وجود ندارد. حزب‌الله در جریان جنگ ۳۳ روزه تعداد کمی از این موشک‌های نقطه‌زن را در اختیار داشت و در یک مورد توانست به وسیله آن قلب متروی حیفا را نشانه گرفته و از کار بیندازد و در موردی دیگر با اعلام قبلی، ناوچه ساعر پنج را در مدیترانه نزدیک به سواحل بیروت غرق نماید. اما حالا اسرائیل با تعداد بسیار زیاد این سلاح‌ها مواجه شده است. و این همه باز در حالی است که دقت این موشک‌ها از ۱۳ سال پیش بیشتر است. علاوه‌بر این در این سال‌ها حزب‌الله به اطلاعات حساسی از مکان‌های اسرائیل دست پیدا کرده و می‌تواند در صورت شروع جنگ در یک ساعت به این نقاط حمله‌ور شود و در واقع جان اسرائیل را بگیرد.

 

الان نزدیک به دو دهه است که میان یهودی‌های دولتی و مدنی یک اجماع به وجود آمده و آن سختی درگیر شدن با حزب‌الله است. در روز هفتم جنگ ۳۳ روزه روزنامه چپ‌گرای معاریو اسرائیل هنوز روی پیروزی حتمی اسرائیل در جنگ تأکید می‌کرد در حالی که امیدی به آن نداشت و روزنامه یدیعوت آحارنوت در یادداشتی به قلم «الیاکیم فیشمان» تحلیلگر نظامی ارتش نوشت: «وضع حزب‌الله روشن نیست ولی پایدار است و لذا ما نباید خود را در موقعیت پیچیده نظامی با حزب‌الله بیندازیم» این روزنامه از قول یک فرمانده تیپ ویژه گولانی نوشت: «رزمندگان حزب‌الله موفق شدند در «بنت جبیل» به ما کمین بزنند و باران گلوله را بر سر ما ریختند. آنان جنگجویان حقیقی هستند. ما در نهایت در برابر آنان پایداری کردیم ولی کاری بسیار سخت بود.»

 

رژیم صهیونیستی در آن جنگ ناگزیر شد شکست را بپذیرد و کمیته وینوگراد که چند ماه پس از پایان جنگ شکل گرفت در گزارش خود با صراحت اعلام کرد که حزب‌الله پیروز شده است. الان این رژیم با حزب‌اللهی مواجه است که به دلیل به نتیجه رساندن برنامه مهار اسرائیل و تحمیل شکست به آن در جنگ‌ها، روحیه تازه‌ای پیدا کرده است. در حالی که در اوایل جنگ ۳۳ روزه، شدت عملیات‌های تهاجمی هوایی اسرائیل، تصویری از یک ارتش پیروز را از نظامیان این رژیم به وجود آورده بود. الان نه لبنانی‌ها و نه اسرائیل در پیروزی قطعی حزب‌الله اگر جنگی صورت بگیرد، تردیدی ندارند. اما البته این به آن معنا نیست که حزب‌الله به استقبال جنگ برود. جنگ منطق خود را دارد و به دلیل آنکه جنبه امنیت ملی آن خیلی بالاست، به تمهیدات و طی مقدمات نیاز دارد. البته وقتی حمله از طرف مقابل صورت می‌گیرد این تمهیدات و مقدمات خود به خود طی شده و پاسخ قاطع نظامی به حمله را کاملاً موجه می‌گرداند.

 

در شرایطی که رژیم اسرائیل با جبهه مقاومت مواجه است و برای کاستن از قدرت آن راه‌حلی ندارد، حتماً ماجراهایی مثل «معامله قرن» برای او موضوعیتی ندارد. بعضی گمان کرده‌اند که اسرائیل به این طرح به عنوان راهی برای برونرفت از مشکلات رو به افزایش فعلی چشم دوخته است. در حالی که اسرائیلی‌ها معامله قرن را یک سرگرمی می‌دانند که به پرت شدن حواس‌ها از خطرات جبهه رو به گسترش مقاومت منجر می‌شود. آنان به خوبی می‌دانند که وقتی محمود عباس هم با تندترین عبارت با این معامله مخالفت می‌کند، امیدی وجود ندارد برای آنکه جبهه مقاومت و به خصوص گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی دست از مخالفت بردارند و کیست که نداند مشکل این رژیم هیچ‌گاه دربارهای عربستان، امارات و مصر نبوده‌اند و اگر مسئله، آنان بودند که این معامله در پنجاه سال قبل هم به تصویب می‌رسید کما اینکه در این فاصله انواعی از توافقات بین تل‌آویو و پایتخت‌های این رژیم‌ها منعقد گردیده است. رژیم اسرائیل به خوبی نقطه مشکل خود را می‌داند و از همین روست که طی یکی دو سالی که از موضوع معامله قرن حرف زده می‌شود، اسرائیلی‌هااشتیاقی به اجرای این طرح نشان نداده‌اند.

 

سخنان سیدحسن نصرالله در مورد قدرت جبهه مقاومت و تأکید ایشان مبنی بر اینکه اگر اقدامی نظامی علیه ایران روی دهد، کل منطقه مشتعل می‌شود هم نکته بسیار مهمی بود. ایشان بااشاره به سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر عدم جنگ و عدم مذاکره، با ظرافت گفت: مذاکره موضوعی است که کاملاً به خود ایرانیان برمی‌گردد، اما جنگ موضوعی است که به جغرافیای ایران محدود نمی‌شود. هشدار سیدحسن نصرالله به دولت‌های عرب در این مورد اهمیت ویژه‌ای داشت.

 

دولت‌های عربی در گردابی قرار دارند که خود از آخر آن اطلاعی ندارند. آمریکا نمی‌خواهد با ایران درگیر شود چون قدرت آن را ندارد. اسرائیل و عربستان نیز توانایی چنین اقدامی را ندارند. از سوی دیگر فرستادن علامت صلح از سوی آنان آن‌گونه که وزارت خارجه ایران در انتظار آن است به معنای شکست و اعتراف به آن است. به گمان آنان هر نوع عقب‌نشینی ارادی یا تحمیلی سرعت حرکت ایران را در منطقه بیشتر می‌کند. حوزه عربی در واقع در یک مخمصه آشکار قرار گرفته است، وحدت با رژیم اسرائیل برای آنان آورده‌ای ندارد و این ارتباط به مشکلات آنان با جوامع خود می‌افزاید، در همان حال این حوزه قادر به تنش با ایران هم نیست چرا که در برابر قدرت ایران به چیزی گرفته نمی‌شود. سیدحسن نصرالله‌اشاره دقیقی به سخنان ترامپ خطاب به سران عربی داشت که به آنان گفته بود اگر هواپیماهای شما وارد آسمان ایران شوند دیگر فرود نمی‌آیند.

 

حوزه عربی با محوریت عربستان نه قادر است بجنگد و نه هنر صلح کردن را دارد. اگر به وضع این رژیم‌ها نظر بیندازیم در می‌یابیم که عربستان، امارات، مصر و حتی آمریکا به صورت تک ساحتی حرکت می‌کنند و برخلاف آنچه وانمود می‌نمایند، «گزینه‌های متنوعی» ندارند. آنان وقتی استفاده از سلاح را کنار می‌گذارند، راه دیگری برای تأمین آینده خود ندارند. اینها نه قدرت سیاسی دارند و نه قدرت فرهنگی و این در حالی است که حزب‌الله و گروه‌های دیگر مقاومت گزینه‌های متنوعی دارند و می‌توانند در حوزه‌های سیاسی همزمان با حوزه‌های امنیتی عمل نمایند.

 

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت حزب‌الله لبنان، صبوری آن در مواجهه با مسایل و تحمل مخالفان است به گونه‌ای که مخالفان حزب‌الله هیچ بهانه‌ای ندارند تا حزب‌الله را در نقطه مقابل منافع ملی لبنان معرفی نمایند. حزب‌الله یک قدرت محکم داخلی است و انتخابات اردیبهشت ماه سال گذشته مجلس ضمن آنکه بر اقتدار سیاسی حزب‌الله افزود، میزان نفوذ و رشد نفوذ او را هم به خوبی نشان داد و این در حالی است که در نقطه مقابل آن، کابینه اسرائیل پس از دو سال کشمکش داخلی به برگزاری انتخابات زود هنگام تن داد ولی دو ماه پس از برگزاری انتخابات و شکل‌گیری مجلس جدید ناگزیر به انحلال آن گردید. هم‌اینک بسیاری از نزدیکان نتانیاهو هم می‌گویند هیچ تضمینی برای موفقیت بیشتر حزب لیکود و دبیرکل آن وجود ندارد و حتی بعضی با صراحت بیشتری گفتند نتانیاهو به سرعت از صحنه سیاست رژیم کودک‌کش اسرائیل کنار خواهد رفت.

 

 

 

 

مشکلات آقای سخنگو

 

محمد فاضلی در ایران نوشت:

 

علی‌ربیعی، وزیر سابق تعاون، کار و رفاه اجتماعی، یک چهره آشنا با رسانه و ارتباطات و از همراهان همیشگی جریان اصلاح‌طلبی در دوران سیدمحمد خاتمی و پس از آن، که البته بیش از دو دهه سابقه همکاری با رئیس جمهوری حسن روحانی را نیز در کارنامه خود دارد، به سمت «دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت» انتخاب شده است. منتقدان از ابتدای دولت حسن روحانی بر این نکته تأکید کرده‌اند که دولت او فاقد نظام ارتباطی مناسبی است. سؤال مهم این است که علی ربیعی در چه صورتی می‌تواند نقشی متفاوت ایفا کند و موفق باشد. پاسخ دادن به این پرسش را باید ابتدا از عنوانی که برای سمت او در نظر گرفته شده آغاز کرد.

 

کسانی نظیر محمدباقر نوبخت یا پیشینیان او در دولت‌های مختلف فقط سخنگوی دولت بوده‌اند و این از عطاءالله مهاجرانی تا محمدباقر نوبخت صدق می‌کند، اما امروز عنوان «دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس‌جمهور» به این سمت اضافه شده است. این نقیصه تشخیص داده شده که رئیس جمهوری فاقد ارتباطات اجتماعی مناسبی است که بتواند همدلی و درک متقابلی میان وی و جامعه برقرار کند. رؤسای جمهوری در ایران همگی در جلسات بسیاری سخنرانی کرده و حتماً گزارش‌های متعدد نظرسنجی و بررسی وضعیت اجتماعی را از مسیرهای مختلف دریافت می‌کنند، اما تجربه نشان می‌دهد همه رؤسای جمهوری بتدریج از جامعه فاصله بیشتری گرفته و با مطالبات مردمی بیگانه می‌شوند.

 

علی ربیعی، آقای سخنگو، اولین مشکلی که پیش رو دارد، برقرار کردن ارتباط دوسویه میان جامعه و رئیس جمهوری است. او قرار نیست فقط یک سخنگوی اطلاع‌رسان باشد که اخبار درون دولت را به رسانه و مردم منتقل می‌کند، علی ربیعی وظیفه دارد صدای جامعه در درون کابینه نیز باشد. او مسیرهای متعددی را می‌شناسد که قادرند درجه حرارت جامعه را اندازه گرفته و در اختیارش قرار دهند. واحد ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری، مراکز نظرسنجی، گروه‌ها و احزاب سیاسی که با علی ربیعی سابقه دیرینه‌ای از تعامل دارند، اصحاب رسانه که ربیعی سرمایه اجتماعی خوبی در بین آنها دارد و متخصصان دانشگاهی که علی ربیعی خود یکی از آن‌هاست، مسیرهایی هستند که اطلاعات مهمی برای انتقال به رئیس جمهوری و کابینه در اختیار او قرار می‌دهند.

 

لی ربیعی اگر این مسیرها را به سمت کابینه و رئیس جمهوری بگشاید، از حد سخنگو که فقط سخن کابینه را به مردم و رسانه‌ها منتقل می‌کند فراتر خواهد رفت. علی ربیعی در این نقش، می‌تواند سخنگوی ملت برای دولت باشد و به این ترتیب مفهوم «ارتباطات اجتماعی» دولت را معنای جدیدی بدهد. گشودن راهی از سوی مردم به سمت دولت و رئیس‌جمهوری، قطعاً سخت‌ترین کار علی ربیعی نیست. سخنگو بودن به این معناست که «سخن» وجود دارد و فقط گوینده و شیوه گفتن آن مسأله است.

 

پرسش اما این است که سخن دولت چیست؟ دولت اول حسن روحانی با برنامه‌ای در سیاست خارجی و فعالیت‌هایی در سیاست داخلی نظیر طرح تحول سلامت و عنوان «دولت محیط زیست» شناسایی می‌شد. سخن دولت عمدتاً بر محور سیاست خارجی صورتبندی شده و بازتاب‌های داخلی هم داشت. سخن امروز دولت اما چیست؟ دولت اگرچه حتی در نوع مواجهه با مسائل کاهش تعهدات نسبت به مندرجات برجام نیز شیوه‌ای اعتدالی در پیش گرفته اما برنامه سیاست خارجی با چالش روبه‌رواست. تورم تک‌رقمی هم مدت‌هاست از میان رفته و رشد نقدینگی و عوارض سیاست‌های گذشته به علاوه تنش در سیاست خارجی مسأله تورم و رکود را به‌طور همزمان پدید آورده است. پرسش پیش روی علی ربیعی این است که می‌خواهد سخنگوی کدام سخن دولت باشد؟ او می‌آید تا چیزی بر سرمایه اجتماعی دولت و خودش بیفزاید اما آیا این بی‌سخنی که دولت را می‌آزارد می‌تواند فرصتی برای گفتن به او بدهد تا چیزی بر سرمایه‌ها بیفزاید.

 

اینجاست که علی ربیعی باید نقشی فراتر از سخنگو بر عهده گیرد و این همان نقشی است که در عبارت «دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس‌جمهور» نهفته است. علی ربیعی باید در تعامل میان دولت و مردم، به‌عنوان سخنگوی مردم در درون کابینه، سخنگوی همه اقشار مردم و نه فقط آنها که دسترسی به بوروکرات‌های کابینه دارند، بکوشد تا سخن دولت را سازماندهی و صورتبندی کند. سخن دولت در خلأ خلق نمی‌شود بلکه در فرآیندهای دوسویه ارتباطی میان مردم و دولت و رئیس جمهوری است که سخن فرصت تولد پیدا می‌کند. سخن باید بر محور خواست مردم، نه خواست گروه‌های قدرت و ثروت، سامان و صورت بگیرد. این همان کاری است که علی ربیعی دانش و مهارت اجرای آن را داراست اما او فقط یک سوی قضیه است. باید دید آیا دولت و رئیس جمهوری هم می‌خواهند از دستیار ارتباطات اجتماعی برای گام نهادن در مسیر صورتبندی سخن کابینه و رئیس جمهوری استفاده کنند.

 

مشکل سوم علی ربیعی ابزارهای اطلاع‌رسانی است. دولت دستگاه‌های عریض و طویل اطلاع‌رسانی دارد. روابط عمومی وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های دولتی و از آن بیشتر روابط عمومی شرکت‌های دولتی که به وفور ذیل دستگاه‌های دولتی تعریف شده‌اند، منابع مالی قابل توجهی دارند و هر کدام، مستقلاً و اغلب بدون ارتباط منسجم با سایر دستگاه‌ها یا حتی شورای اطلاع‌رسانی دولت و سایر سازمان‌های ارتباطی دولت، کار خود را انجام می‌دهند. این روابط عمومی‌ها برخی فقط روابط عمومی آقای وزیر یا آقا و خانم رئیس سازمان متبوع‌شان هستند و هیچ وظیفه‌ای از جنس اطلاع‌رسانی و روابط عمومی حرفه‌ای و متناسب شرایط امروز ندارند.

 

حال باید دید آیا علی ربیعی با سابقه کار در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و چند دهه ارتباط با رسانه‌ها و ابزارهای اطلاع‌رسانی می‌تواند تمرکزی در نظام اطلاع‌رسانی دولت ایجاد کرده و رابطه با رسانه‌ها، خبرنگاران و سایر ارکان اطلاع‌رسانی را به نحوی سازماندهی کند که در نهایت دولت به صدای رسانه‌ای مناسبی در فضای عمومی دست یابد.

 

مشکل چهارم علی ربیعی شیوه مواجه شدن با سمت سخنگوی دولت است. سخنگویان دولت به‌دلیل ضعف‌های اطلاع‌رسانی در دولت، مناقشات میان وزرا و دلایل دیگر اغلب مجبور می‌شوند خیلی گِرد و بدون حاشیه سخن بگویند. آنها در مقابل سؤالاتی قرار می‌گیرند که دانش و آگاهی کافی برای پاسخ دادن به آنها را ندارند. سخنگویان گاه مجبور می‌شوند چیزهایی را کتمان کنند یا از اساس منکر شوند. این گونه گفتار و کردار بتدریج سخنگویان را به افراد بی‌اعتبار تبدیل می‌کند. علی ربیعی نیز اگر قصد داشته باشد همین روش را ادامه دهد خیلی زود جایگاه خود را از دست می‌دهد و حتی قادر نخواهد بود صدای جامعه در کابینه باشد یا اطلاع‌رسانی از کابینه به سمت مردم را انجام دهد.

 

علی ربیعی در یکی از دشوارترین دوران دولت‌ها در جمهوری اسلامی ایران وظیفه‌ای دشوار بر عهده گرفته است. او ظرفیت‌های موفق شدن را داراست، اما اگر بخواهد به موفقیت دست یابد باید بسیار فراتر از وظایف و کردارهای سخنگویان پیشین دولت‌ها، به سؤالات پاسخ دهد و دست به اقداماتی بزند و حتی شیوه مواجهه خود با مردم و رسانه‌ها را به گونه‌ای مدیریت کند که بتواند بر سرمایه اجتماعی خود و دولت چیزهای بسیار بیفزاید و مانع از آن شود که یکی دیگر از همراهان رئیس جمهوری به نحوی از چرخه اثرگذاری خارج شوند.

 

 

 

 

آیا ترامپ برای مذاکره جدی است؟

 

امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:

 

در کوچه و خیابان برخی سوال می کنند که آیا ترامپ واقعاً قصد مذاکره دارد؟ این سوال در پی پالس هایی که رسانه های غربی می دهند ایجاد شده است. پالس هایی نظیر اینکه آمریکا می خواهد «بدون پیش شرط» مذاکره کند. منظور از «پیش شرط» همان ۱۲ شرطی است که مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا سال گذشته مطرح کرده بود و بسیاری از تحلیل گران بین المللی تحقق آن ۱۲ شرط را به معنای تغییر نظام ایران تعبیر کردند. با نگاهی به این فهرست مشخص می شود که این ۱۲ بند، نه «شرط» بلکه «اهداف مذاکراتی» آمریکا از نشستن پای میز مذاکره با ایران است. ۱۲ بند بیانیه سال گذشته پمپئو در حقیقت مختصات یک «ایران مطلوب آمریکا» است. عبارات و رویکرد ترامپ، پمپئو و دیگر مقامات کاخ سفید نشان می دهد که آنها هم اکنون نیز همین هدف را دنبال می کنند، به همین دلیل است که پمپئو در روزی که از مذاکره بدون پیش شرط حرف می زند بلافاصله ادامه می دهد: «تلاش آمریکا برای کاهش فعالیت‌های شرورانه جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت.»

 

به بیان دیگر، موش و گربه بازی آمریکایی ها بر سر مذاکره با ایران یک الگوی بسیار پیچیده و هوشمندانه است که مقابله با آن نیاز به هوشمندی و طراحی دقیق دارد. این نمایش جدید از سوی کاخ سفید پس از چند هفته تهدید نظامی در عین تحریم های اقتصادی، گرچه به استناد گزارش های متعدد پنتاگون و مقامات نظامی و امنیتی آمریکا به ترامپ، یک بعد واقعی و میدانی دارد و آن نگرانی کاخ سفید از رویارویی مستقیم با ایران و تبعات آن است اما در پس این نگرانی کاخ سفید از قدرت ایران، به نظر می رسد آمریکایی ها راهبرد اصلی خود علیه کشورمان یعنی «فشار حداکثری» را نه تنها کنار نگذاشته اند بلکه به این راهبرد یک تاکتیک اضافه کرده اند؛ «هویج مذاکره». به بیان دیگر آمریکا می خواهد راهبرد فشار خود به ایران را که تاکنون نتیجه نداده و مردم ایران را به عقب نشینی وا نداشته است با تاکتیک «مذاکره» به سرمنزل مقصودش برساند.

 

تاکتیکی که دیروز نیویورک تایمز راجع به آن نوشت که ترامپ اساساً برنامه مشخصی برای مذاکره ندارد: «آقای ترامپ یک خط بین تهدیدات نظامی و مسیر دیپلماسی را پیگیری می کند، اما متعهد به هیچکدام نیست. ترامپ در نقاط مختلف، هشدار داده است که همیشه فرصتی برای درگیری با ایران وجود دارد، در حالی که خواستار مذاکره است اما بدون هیچ برنامه قابل مشاهده برای ایجاد این موضوع.» ترامپ با این اقدام از سویی تلاش می کند برای ایران نمایش مذاکره بازی کند و از سوی دیگر با ارائه سیاست های متناقض، فضایی مشوش و غیرقابل تحلیل را برای دیگر کشورهای جهان که با ایران مراوده دارند ترسیم می کند.

 

شاید بتوان این سیاست را اجرای همان نسخه «جان بولتون» دانست که در آگوست ۲۰۱۷ (شهریور ۱۳۹۶) یعنی زمانی که هنوز هیچ سمتی در دولت ترامپ نداشت سناریوی خود را در نشنال ریویو منتشر کرد و در آن چهار گام برای خروج آمریکا از برجام پیشنهاد کرد و در عین حال نوشت: «ایران پس از لغو برجام از سوی آمریکا تمایلی به مذاکره نخواهد داشت اما ما باید همیشه باب مذاکره را باز بگذاریم». ترامپ که گام های نسخه بولتون را تاکنون خیلی خوب اجرا کرده حالا در حال اجرای پرده «نمایش مذاکره» برای فریب است.

 

مخاطب این نمایش ترامپ هم جامعه ایران است و هم مسئولان؛ هردو باید مراقب نظام محاسباتی خود در برابر این نمایش آمریکا باشند. سناتور «کریس مورفی» این شیوه ترامپ را با ادبیات جالبی تشریح کرده است: «این یک حقه بازی / کلاهبرداری است، ترامپ همیشه ادعا می کند که همه مشتاق اند با او به توافق برسند. بیش از نیمی از دور اول ریاست جمهوری اش گذشته و هیچکس با او هیچ توافقی نکرده است. نه چین، نه ایران، نه کره شمالی؛ او حتی توافقی را هم که با مکزیک و کانادا کرد، دارد خراب می کند.»

 

 

 

سیاست خارجی ژاپن تحت تاثیر آمریکاست

 

مرتضی مکی در آرمان نوشت:

 

جمهوری اسلامی ایران پس از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی برای اولین بار شاهد سفر نخست وزیر ژاپن به تهران است آنهم در شرایطی که تنش میان ایران و آمریکا تقریباً به نقطه اوج خود رسیده و این سفر در شرایطی انجام می‌شود که پیش از این دونالد ترامپ از توکیو دیدار کرد و تغییری در دیدگاه و مواضع ترامپ نسبت به فشارهای وارده به جمهوری اسلامی ایران مطرح بوده است.

 

پیش از سفر ترامپ به توکیو، دکتر ظریف به توکیو رفته بود و مجموعه این رفت و آمدها و تحرکات سیاسی نشان می‌دهد که ژاپن با مجوز آمریکا می‌خواهد نقش فعال‌تری را در مدیریت تنش بین ایران و آمریکا ایفا کند. گمانه‌زنی‌های زیادی در مورد سفر شینزو آبه به تهران مطرح شده و اینکه ایشان حامل چه پیامی است.

 

نکته اصلی که می‌توان در این زمینه مطرح کرد اینکه ژاپن کشوری است که سیاست خارجی‌اش به شدت تحت تاثیر سیاست‌های آمریکا است و در قبال تنش‌های میان ایران و آمریکا همواره مواضع منفعلانه‌ای داشته و در چارچوب سیاست خارجی آمریکا رفتار کرده است. به طور خلاصه روابط ژاپن و ایران در چهار دهه گذشته یک روابط بسیار محافظه‌کارانه بوده است.

 

اکنون نیز با توجه به اینکه افزایش تنش میان ایران و آمریکا و بحران تنش در منطقه خلیج فارس می‌تواند تبعات زیادی به‌خصوص برای ژاپن به عنوان کشوری که یکی از منابع اصلی انرژی‌اش از این منطقه تامین می‌شود، داشته باشد، هرگونه تنش بین روابط ایران و آمریکا و کشورهای منطقه می‌تواند تبعات اقتصادی و سیاسی برای این کشور به همراه داشته باشد.

 

مجموعه این تحولات و تحرکات نخست وزیر ژاپن را بر آن داشته تا با سفر به تهران بتواند حداقل نقشی میانجی‌گرایانه در تنش‌های ایران و آمریکا داشته باشد تا بلکه از این تنش‌ها بکاهد. هرچند انتظار نمی‌رود با توجه به مواضع آمریکا و جمهوری اسلامی ایران این میانجی‌گری حداقل به دیدار و گفت‌وگو و مذاکره مستقیم با آمریکا بینجامد.

 

در واقع با توجه به مواضعی که از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته، ایران همواره بر این نکته تاکید داشته که این آمریکا بوده که میز مذاکره را ترک کرده و نه ما. بنابراین ایران انتظار دارد اگر مذاکراتی هم قرار است صورت بگیرد در چارچوب برجام باشد. با توجه به موارد و دیدگاه‌هایی که دونالد ترامپ نسبت به برجام دارد و اینکه برجام را بدترین توافقنامه تاریخ برای آمریکا می‌داند، بعید به نظر می‌رسد که بخواهد در چارچوب برجام با ایران مذاکره کند.

 

اگر دیدگاه و مواضع ترامپ به سمت و سویی رود و به یک نوع عقب نشینی بینجامد که حاضر به مذاکره در چارچوب برجام باشد، قطعاً این مذاکرات می‌تواند انجام شود اما اگر ترامپ به دنبال یک بازنگری و توافق جدید با ایران باشد با توجه به مواضع مقامات جمهوری اسلامی ایران طی روزهای گذشته بعید به نظر می‌رسد که دیدار آقای آبه از تهران به مذاکرات مستقیم خارج از برجام میان ایران و آمریکا بینجامد.

 

سخنان اخیر ترامپ که پیش شرطی برای مذاکره با ایران قائل نشده به قدری دوپهلو است که تحلیل‌های مختلفی از آن می‌توان برداشت کرد. به هر حال برجام هم با همین هدف میان ایران و ۱+۵ انجام شد که ایران به دنبال برنامه‌های هسته‌ای نظامی نیست و این توافقنامه یکی از شدیدترین و سختگیرانه‌ترین نظارت‌های هسته‌ای را بر برنامه هسته‌ای ایران اعمال کرده و در همین چارچوب امضا شد. ایران هم در مقابل عنوان می‌کند که ما هم با همین هدف به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای نیستیم.

 

ترامپ یک بازی سیاسی و تبلیغاتی علیه ایران راه انداخته که به نوعی می‌خواهد اهداف سیاسی خود را در قبال ایران در یک ادبیات متفاوتی مطرح کند که به دنبال هسته‌ای نشدن ایران است در حالی که ایران بارها اعلام کرده به دنبال هسته‌ای شدن نیست و برجام را با همین هدف و انگیزه و اعتمادسازی بامجموعه کشورهای عضو شورای امنیت و آلمان امضا کرده است.

 

درحقیقت تفسیرهای متفاوتی از این سخنان می‌شود و به نظر نمی‌رسد بیانگر تغییر موضع ترامپ باشد بلکه تغییر در ادبیات و صحبت کردن ترامپ است. چراکه فشار سیاسی که با آن ادبیات تند علیه ایران اعمال کرد از این جهت که همراهی و همسویی متحدان اروپایی آمریکا و حتی ژاپن و دیگر کشورهای جهان را به دنبال نداشت، ترامپ و تیم سیاسی و امنیتی‌اش در کاخ سفید را بر آن داشت تا تلاش کنند با تغییر موضع و ادبیات و انداختن توپ در زمین ایران به نوعی نشان دهند که این ایران است که دنبال صلح و مذاکره نیست و ما خواهان صلح و مذاکره هستیم و جنگ نمی‌خواهیم. درواقع یک جنگ روانی که توسط ترامپ با این ادبیات علیه ایران به راه افتاده است.

 

 

 

 



چرا امریکا نباید نزدیک شود

 

عباس حاجی‌نجاری در جوان نوشت:

 

با تروریست نامیدن مجدد ملت ایران از سوی ترامپ در جریان سفر به انگلیس و با توجه به موضع هفته قبل او مبنی بر اینکه «می‌خواهم با ایران راه بیایم» یا اینکه «ایران با همین رهبران می‌تواند یک کشور فوق‌العاده باشد» تردیدی باقی نمی‌ماند که ایستادگی و مقاومت مردم ایران کاخ سفید را درمانده کرده و به رغم طراحی و اجرای پیچیده‌ترین جنگ اقتصادی و روانی در مصاف با مردم ایران، این نظام محاسباتی کاخ سفید است که بر هم ریخته و دچار سردرگمی حتی در مواضع اعلامی شده است.

 

با وجود برنامه‌ریزی مراکز نظریه‌پردازی جنگ اقتصادی و روانی کاخ سفید و برآورد آن‌ها مبنی بر تبدیل این جنگ به نارضایتی اجتماعی و آشوب در ایران و براندازی نظام ایران، این روند اگرچه برای مردم ایران سختی‌ها و مشکلات معیشتی را ایجاد کرده است، اما هوشمندی رهبری معظم انقلاب اسلامی در تبدیل این تهدید به فرصت، چند پیامد مهم داشته که ریشه سردرگمی کاخ سفید را باید در آن جست‌وجو کرد.

 

۱- فشارهای اقتصادی کاخ سفید و تحریم‌های ناجوانمردانه اقتصادی علیه مردم ایران برخلاف تصور تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران امریکایی، اقتصاد ایران را مقاوم کرده است به‌گونه‌ای که به‌رغم برخی ضعف‌ها و آسیب‌های داخلی، در شرایطی که این اقتصاد بیش از ۵۰ درصد به نفت وابستگی داشت، اکنون این وابستگی به حداقل رسیده و عملاً این شرایط در حال تبدیل به فرصتی برای رهایی اقتصاد ایران از نفت است که این مهم‌ترین پیروزی برای اقتصاد کشور محسوب می‌شود.

 

۲- مطالبه رهبری معظم انقلاب برای تحقق اقتصاد مقاومتی در سال‌های اخیر و تمرکز ایشان بر رونق تولید در سال جاری این مطالبه را به گفتمان عمومی در کشور تبدیل کرده و همگان را به این باور رسانیده که تنها راه شکست فشارها و تحریم‌های دشمن، تحقق این مطالبه است؛ اقدام ارزشمندی که در روزهای اخیر در درونی‌سازی تولید قطعات اتومبیل صورت گرفته و گام‌های عملی که در این راستا آغاز گردیده است، اگرچه دیرهنگام، اما می‌تواند مهم‌ترین عرصه صنعتی کشور را از وابستگی برهاند، همان‌گونه که در بسیاری از عرصه‌ها این امر تحقق یافته است.

 

۳- استقامت و ایستادگی مردم ایران در مقابل امریکا و حفظ امنیت و ثبات داخلی، کارآمدی مقاومت را به الگویی برای ملل مسلمان و آزادیخواه جهان تبدیل کرده است. آنچه در عرصه جهانی نگرانی سردمداران کاخ سفید را در پی داشته این است که تداوم این روند باقی مانده هیمنه سران کاخ سفید را فرو می‌پاشاند. اصرار اصلی ترامپ در این روزها برای آغاز یک گفت‌وگو با ایران با اعزام چندین میانجی با همین هدف صورت می‌گیرد که با طراحی و اجرای یک مذاکره صوری این روند را متوقف کند.

 

۴- تأثیر مقاومت مردم ایران را در گسست در حلقه‌های نزدیک به امریکا در منطقه می‌توان دید؛ رأی متفاوت مصری‌ها، اردنی‌ها، ناکامی در معامله قرن و… گوشه‌ای از آن است، اما تأثیر آن در عرصه بین‌المللی شاید فراتر از این باشد. رفتار روزهای اخیر انگلیسی‌ها در برخورد با ترامپ در شرایطی که امریکا، انگلیس را مهم‌ترین متحد خود می‌داند، در این راستا قابل درک است.

 

۵- در عرصه داخلی رفتارهای ترامپ بی‌نتیجه بودن مذاکره ایران با امریکا را تبدیل به یک باور همگانی کرده و برخلاف ادوار گذشته هیچیک از نخبگان و فعالان سیاسی داخلی، دیگر مدافع گفت‌وگو با امریکا نیستند. در خوشبینانه‌ترین حالت برخی از تحمل برای گذار دوران ترامپ و جمهوریخواهان تا انتخابات آینده سخن به میان می‌آورند.

 

۶- وحدت و انسجام ملی در میان طیف‌های مختلف سیاسی و تحول بیانی که مواضع رئیس‌جمهور نسبت به سال‌های آغازین دولت یازدهم ایجاد گردیده، از پیامدهای مهم این دوران است. این روند گفتمان مقاومت را در داخل همگانی کرده است.

 

۷- انزوای گروه‌ها و جریان‌های برانداز داخلی و ناکامی گروه‌های تروریستی به رغم هزینه‌های سرسام‌آوری که در سال‌های اخیر حکام مرتجع منطقه برای احیای آن‌ها هزینه کرده‌اند، بیانگر آن است که روند تشدید فشارهای امریکا، بخش مهمی از مسائل قومی و منطقه‌ای داخلی را حل و اقوام را نیز باهم متحدتر کرده است.

 

۸- جبهه‌بندی و تهدیدات اخیر امریکا و تلاش برای بهره‌گیری از تهدید نظامی به عنوام مکمل جنگ اقتصادی و روانی که با پاسخ قدرتمندانه نیروهای مسلح و ابراز قابلیت و آمادگی آن‌ها انجامیده است، پشتوانه مردمی نیروهای مسلح و ابراز همبستگی ملی با آنان را دوچندان کرده و این سرمایه ارزشمندی برای تقویت مهم‌ترین رکن بازدارندگی کشور است.

 

۹- رسوا شدن ضدانقلاب خارج‌نشین که در تمامی مراحل این جنگ کنونی به عنوان مشاوران اصلی ترامپ و تیم افراطی حاکم بر کاخ سفید عمل کرده‌اند، از عبرت‌های تاریخی برای این طیف و حامیان داخلی آنهاست که در عین رسوا شدن در داخل، بی‌نتیجه بودن سرمایه‌گذاری کاخ سفید روی آن‌ها را اثبات کرده است.

 

فارغ از اهداف اعلامی کاخ سفید برای تسلیم ایران که از ۱۲ شرط پمپئو این روزها به شرط عدم تولید بمب اتمی توسط ایران خلاصه شده است، آنچه هدف اصلی کاخ سفید برای نزدیک شدن به ایران از میانجی‌های متعدد است، فریب مردم و مسئولان ایران و متوقف کردن روندهای فوق است.

 

ترامپ و تیم حاکم بر کاخ سفید با اذعان به سیاست‌های غلط گذشته تلاش دارند با این نزدیکی، عرصه‌های چندگانه فوق را متوقف و از این میان برای جمهوریخواهان محصولی را برای انتخابات آینده این کشور در جامعه امریکا کسب کنند.

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم سی‌امین سالگرد ارتحال امام (ره)، مواضع اخیر ترامپ برای نزدیکی با ایران را «زرنگ‌بازی سیاسی» قلمداد و یادآور شدند «اگر مسئولان کنونی ایران دامن همت به کمر بزنند، آستین‌ها را بالا بزنند، شب و روز نداشته باشند، مجاهدت کنند، همزبانی کنند، همدلی کنند، به نحو مناسب و شایسته‌ای از امکانات مردم استفاده کنند، قطعاً پیشرفت‌های بیشتری نصیب خواهد شد.

 

در این شکی نیست، اما شرطش این است که امریکایی‌ها نزدیک نیایند، شرط پیشرفت این است که امریکایی نزدیک نیایند، این زرنگ‌بازی سیاسی این آقا، مسئولان جمهوری اسلامی را فریب نمی‌دهد، ملت را فریب نمی‌دهد، باید امریکایی‌ها نزدیک نشوند، هرجا امریکا پا گذاشته یا جنگ شد یا برادرکشی یا فتنه شد یا استثمار شد یا استعمار شد یا تحقیر شد، قدم امریکایی‌ها قدم نامبارکی است، اگر نزدیک نشوند خود ما می‌دانیم چه‌جوری رفتار کنیم، کار خودمان را بلدیم، خداوند متعال هم توفیق خواهد داد و ان‌شاءالله پیش خواهیم رفت.»

 

 

 

 

و باز هم زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند!

 

محمد علی وکیلی در ابتکار نوشت:

 

چند روز است که بعد از اوج‏گیری تنش‏ها در خلیج‏ فارس میان ایران و آمریکا، شیب تنش رو به کاهش است. ادبیات آمریکایی‏ها به طرز معناداری تغییر کرده است. راهبرد تهاجمی آنها تغییر کرده و سخنان آنان سرشار از اصرار و التماس برای مذاکره شده است. بی‏تردید مقاومت مردم جواب داده است. آمریکا عزمش برای تغییر رژیم جزم بود. آنان برای سوختن سرزمین ایران برنامه داشتند. چندین‏بار نوشتم با توجه به نشانه‏های موجود، آمریکا اصلاً قصد مذاکره ندارد.

 

چیزی که از رفتار آمریکا می‌فهمیدیم همین بود. آنان عمداً در جهت تنش‏زایی حرکت می‏کردند. همین گستاخی، سعودی‏ها را به طمع انداخت که می‏توانند پشت شنل آمریکا نسبت به ایران درشتی کنند. ایران بر اساس حسن نیت و حسن همجواری با همه همسایگان از درِ دوستی وارد شد، اما گنده‏گویی‏های جنگ‏طلبانه پاره‏ای در آمریکا، ریاض و ابوظبی را به هوس عبثی انداخته بود.

 

امروز ترامپ متوجه شده است که مقابل ایران نباید دست به ماشه ببرد و ادبیات تهدید در برابر ایران جواب نمی‏دهد. او متوجه شده در برآوردهایش حسابی اشتباه کرده است. نه روحیه مقاومت مردم ما را می‏شناخت و نه توان نظامی کشورمان را. اکنون زبانش کوتاه شده است و با عقب‏نشینی اصرار به مذاکره دارد. قطعاً روسیاهی این عقب‏نشینی برای دشمنان منطقه‏ای ما خواهد ماند.

 

اکنون نیز احتمال ارائه پیشنهادی مبنی بر بازگشت آمریکا به برجام توسط نخست‏وزیر ژاپن وجود دارد. اگر آمریکا به برجام برگردد احتمال دیدار شهریورماه حسن روحانی با ترامپ و مذاکره از موضع عزت وجود دارد. در این صورت، ایران تنها کشوری در جهان است که ترامپِ هنجارستیز و قاعده‏گریز را بر سرِ جای خود نشانده است و او را به یکی از معاهداتی که ترک کرده بود بازگردانده است.

 

فارغ از این احتمال، بن زاید و بن سلمان باید درس سیاست بیاموزند. در سیاست هرکس طمع زیادی بکند به سرنوشت آن خسیس طماعی دچار می‏شود که هم چوب را خورد، هم پیاز را و هم پول را داد! حکایت این سیاست‏نابلدان حکایت همان خسیس طماع شده است.

 

هم تا توانستند شیر مفت به آمریکا دادند و هم نهیب جهادگران منطقه را دیدند و چشیدند و پیش چشم دنیا با آن همه جنگ‏افزارِ پیشرفته مرعوب دستان خالی جهادگران شدند و آبروی نیروی نظامی‏شان در دنیا رفت که وقتی زورشان به جهادگرانِ بی‏امکانات نمی‏رسد چگونه در مقابلِ ایرانِ بزرگ، غدی و درشتی می‏کنند.

 

و از طرف دیگر باید اکنون بنشینند و پیازِ تلخِ شکست را هم بچشند و آرزوهای برباد‏رفته‏شان را بشمارند. این، سرنوشتِ هر سیاست‏نابلدی است که در این منطقه، طمع بورزد. طماعان مطمئن باشند از «معامله قرن» نیز، مانند ایران‏ستیزی، سودی نخواهند بُرد.

 

 

 

استعفایی نه از جنس آموزش نه پرورش

 

مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:

 

لابد در خبرها خوانده اید که وزیر آموزش و پرورش استعفا داد و استعفایش نیز پذیرفته شد. اقدامی که انگار نه انگار از سوی متولی آموزش و پرورش این کشور صورت می گیرد. گمانه ها برای علت استعفا به تعداد سیاسیون و چه بسا بیشتر است. علت اعلامی کناره گیری برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس عنوان شده است. چیزی که جسارتا شیفتگی خدمت را به ذهن متبادر نمی کند بلکه تشنگی قدرت را می رساند.

 

وزیری که نقد را در دست دارد و می تواند برای چند میلیون نفر نسخه شفابخش بپیچد و به غایت اثرگذار باشد، به امید نسیه نمایندگی مجلس، طلب عفو کند و از ادامه مسیر سر باز بزند؟! اما برخی معتقدند پشت پرده این استعفا عدم تأمین بودجه های لازم برای پرداخت معوقات، وضع معیشتی فرهنگیان، نظام رتبه بندی، انتصابات و دلایل دیگر است که سبب شده بطحایی از آموزش و پرورش دل بکند که در این فروض نیز بهانه و زمان خوبی انتخاب نشده است. به راستی صداقت مگر نجات بخش نیست؟

 

فقط سر کلاس مدرسه باید آموزش داد که دروغ بد است یا با متناقض نبودن رفتارهایمان هم باید آموزش داد؟

 

سیاسی کاری ها پرورش دهنده کدام خوی و خصلت در مردم می شود؟ اگر به این نتیجه رسیده اید که این دولت و دولتمردانش، مرد میدان نیستند بیایید در آخرین لحظات حضورتان اقدامی کنید که در آن رنگ و بوی آموزش و پرورش باشد نه سیاست ماکیاولیستی.

 

در این میان، خیز گزینه های سرپرستی و وزارت هم شایان توجه است. این حجم از تلاش برای نشستن روی کرسی وزارت آموزش و پرورش که سراسر تعهد است و عقب ماندگی، ناشی از روحیه بالای خدمت مسئولان عزیز است! گویا از وزیر سلف که اینگونه استعفا داد درس نگرفتند و رغبتی بی مثال برای آموزش و پرورش به دانش آموزان این مرز و بوم دارند. رغبتی برای مقابله با ساسی، ۲۰۳۰، کاستی های کتب درسی و...

 

گاهی بار آموزشی و پرورشی بعضی جملاتِ علی الظاهر منفی به مراتب از برخی شعارها بیشتر است؛ مثل اینکه وزیری بگوید خواستم اما توان من محدود بود و درخواست ها زیاد؛ من نتوانستم اما امیدوارم نفر بعدی با توان بیشتر بتواند خجالت زده بازنشستگانی که حداقل حقوق را می گیرند نباشد؛ نفر بعدی بتواند به قولش در قبال دانشجومعلم ها جامه عمل بپوشاند؛ نفر بعدی معوقات را بپردازد؛ شرمنده روی کسانی که منتظر نظام رتبه بندی هستند نشود و خلاصه بار وزارت را به دوش بکشد.

منبع: مشرق

ارسال نظرات