08 ارديبهشت 1398 - 10:43
سخن روز مطبوعات

۸ اردیبهشت ماه / رسانه، آن ۳۷ نفر و قانون جنگل! / چرایی نبرد گلادیاتوری روی سکو‌ها

چرا در پرونده‌هایی که پای برخی از مدیران دولتی و سیاسیون در میان است بعد از اینکه سال‌ها از وقوع جرم می‌گذرد، سراغ مجرمین می‌روند؟
کد خبر : 2794

به نقل از  مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

*************


رسانه، آن ۳۷ نفر و قانون جنگل!

جعفر بلوری در کیهان نوشت:


«وحشتناک بود». هم نحوه قتل دسته‌جمعی آن ۳۷ شهروند مظلوم عربستانی توسط رژیم عصر حجری سعودی، هم نحوه واکنش‌ها به این قتل‌عام. وقتی «جمال خاشقجی» خبرنگار منتقد و هوادار! سعودی به قتل رسید، واکنش‌ها زیاد بود. خیلی زیاد. در پرونده خاشقجی فشارها علیه این رژیم از سراسر دنیا آن‌قدر زیاد شد که زمزمه برکناری «بن سلمان» ولیعهد سعودی بر سر زبان‌ها افتاد. کنگره آمریکا برای حفظ ظاهر هم که شده جلساتی را علیه سعودی تشکیل داد. اتحادیه اروپا وارد میدان شد و از آب گل‌آلود، ماهی خود را گرفت. بحث خروج آمریکا از جنگ یمن مطرح شد و عده‌ای حتی گفتند، بن سلمان با این حماقت گور خود را کند. پرونده خاشقجی آن‌قدر برجسته شد که در تاکسی و اتوبوس هم می‌شد، بحث میان مردم در این باره را شنید! و برخی از کارشناسان بین‌المللی در روزنامه‌های شناخته‌شده نوشتند، قتل خاشقجی برای آل‌سعود گران‌تر از جنگ یمن تمام می‌شود! (نقل به مضمون)


اگرچه غرب با نیم‌نگاهی به دلارهای سعودی و کارکردی که این رژیم برای طرح مقابله با ایران‌ِشان دارد، ضمن «فرسایشی کردن» برخورد با سعودی، پرونده خاشقجی را مشمول «مرور زمان» کرد و از میزان حساسیت‌ها کاست تا بن سلمان موقتاً نجات پیدا کند اما، این فشارها و افشاگری‌ها به اندازه‌ای که باید، کار خود را کرد و دست‌کم، اصلاحات نمایشی او را که برخی اصلاح‌طلبان در کشور خودمان آن را بر سر جمهوری اسلامی می‌کوبیدند «هوا» و بن سلمان و اصلاح‌طلبان را با هم «رسوا» کرد، اما درباره این ۳۷ نفر، واکنش‌ها آن‌قدر ضعیف بود که، مظلومیت آنها را دوچندان کرد. چه در داخل چه در خارج!


در مظلومیت این ۳۷ نفر همین بس که تنها، چند رسانه و جریان شیعه در عراق، لبنان، بحرین و… علیه آن موضع گرفتند. حتی موضع دولت خودمان علیه این جنایت «متناسب» نبود. انگار نه انگار ۳۷ انسان در سال ۲۰۱۹ بلاتشبیه مثل گوسفند ردیف و ذبح شده و برخی نیز بدون سر به صلیب کشیده شده‌اند. ۳۳ نفر از آنها شیعه بودند. از طلبه بگیر تا دانش‌آموز در میانشان بود. آن‌طور که بررسی‌های سی‌ان‌ان نشان می‌دهد، محاکمه نمایشی ۲۵ نفر از این شهدا که سال ۲۰۱۶ برگزار شده، بیش از ۳ روز طول نکشیده است. ۱۱ نفرشان را به ایران چسبانده‌اند، ۱۴ نفرشان را به گروه‌های تروریستی آن هم صرفاً به این دلیل که در شهر شیعه‌نشین عوامیه در راهپیمایی شرکت کرده بودند. بله درست شنیدید، در عربستان، متحد استراتژیک غرب به خاطر شرکت در راهپیمایی، سر می‌برند! اما همین عربستان در سازمان ملل می‌شود، رئیس‌یکی از کرسی‌های مهم حقوق بشر!


سی‌ان‌ان حتی می‌گوید، اسنادی به دست آورده که نشان می‌دهد، این عده بلااستثناء شکنجه شده و وادار به انگشت زدن پای برگه‌ای شده‌اند که نمی‌دانستند در آنچه نوشته شده است! اعترافات را هم خود شکنجه‌کننده‌ها نوشته بودند! به گفته مفسر سیاسی این شبکه تلویزیونی «این اقدامات وحشت‌آور، قرون وسطایی و وحشیانه است، ما درباره فرقه مرگ داعش صحبت می‌کنیم، اعدام‌هایی که ما در عربستان می‌بینیم هیچ فرقی با اعدام‌های داعش ندارد.»


چرا واکنش‌ها به قتل خاشقجی بیش از حد گسترده می‌شود اما قتل این ۳۷ نفر پررنگ نمی‌شود؟ چرا وقتی یک دختر نوجوان ِخام در ایران پس از احضار شدن به خاطر یک حماقت‌گریه می‌کند، این همه سر و صدا می‌شود و کنگره آمریکا برای بررسی آن جلسه تشکیل می‌دهد اما وقتی مثلاً مصر در یک شب حکم اعدام ۳۰۰۰ نفر را صادر می‌کند، آب از آب تکان نمی‌خورد؟ راستی این همه مراکز حقوق بشر کجا هستند؟ چرا هیچکس برای بررسی جنایت سعودی‌ها تشکیل جلسه نمی‌دهد؟ پاسخ روشن است. بخوانید:


قانون حاکم بر دنیا، قانون جنگل است. در چنین دنیایی هر کس قوی‌تر بود یا نه قوی نبود اما پول داشت، با قدرت‌ها ارتباط داشت، برای قدرت‌ها نوکری کرد، برای ارتکاب هر جنایتی آزاد است! ولو بریدن سر ۳۷ انسان بی‌گناه، اعلام رسمی خبر آن و انتشار تصاویر بدن بدون سر و به صلیب کشیده شده آنها!


قدرت‌ها که نویسندگان این قانون هستند انگار، دو جور قانون نوشته‌اند. بسته به اینکه چه کسی مرتکب جنایت می‌شود، یکی از این قانون‌ها به کار گرفته می‌شود. به این شکل که پس از وقوع اتفاق (اینجا قتل ۳۷ نفر) ابتدا نگاه می‌کنند، عامل جنایت کیست؟ بعد تصمیم می‌گیرند نوع قانون را انتخاب می‌کنند. اگر متهم متحدشان بود، با یک موضع شفاهی به غائله خاتمه می‌دهند. مگر ترامپ نگفت بن سلمان گاو شیرده اوست؟! اروپا هم همین‌طور است. به قراردادهای تجاری که با این گاو شیرده بسته نگاه می‌کند. مگر وزیر دفاع مستعفی انگلیس سال گذشته در جلسه پارلمان این کشور نگفت، از وضعیت حقوق بشر عربستان انتقاد نکنید، ما به پول این کشور نیاز داریم!


حال تصورش را بکنید، در چنین دنیایی عده‌ای تازه یادشان می‌افتد، باید بر اساس قوانین و چارچوب‌هایی حرکت کرد که آنها نوشته‌اند. اسم آن را هم گذاشته‌اند «عقلانیت» و «چارچوب‌های بین‌الملل». مخالفان را هم «بی‌سواد» می‌نامند. آیا دشمن با شنیدن چنین مواضعی، به ریش آنها نمی‌خندد؟ البته اگر عوامل آنها نباشند!


پاسخ دیگر در «رسانه» است. رسانه قدرتمند است و می‌تواند جریان‌سازی کرده و رژیمی در مختصات سعودی را از تکرار چنین جنایاتی پشیمان کند. غرب با استفاده از همین ابزار قدرتمند است که، بزرگ‌ترین جنایت‌ها را مرتکب می‌شود، میلیون‌ها انسان را در یمن، سوریه، افغانستان به خاک و خون می‌کشند اما طوری القا می‌کند که انگار، این مردم و کودکان یمنی هستند که در حال کشتن نظامیان سعودی هستند! اگر لازم باشد علیه جنایتکارها هم وارد شده پس از گرفتن حق حساب، با همین ابزار رسانه موضوع را فیصله می‌دهند.


چه خوشمان بیاید چه نه، رسانه امروز در دست دشمن است. به وضعیت رسانه‌ها در داخل کشور دقت کنید که چگونه شبکه‌های اجتماعی خارجی در کشور جولان می‌دهند. چگونه از برخی تریبون‌ها همان صدای دشمن بیرون می‌آید. عده‌ای ساده‌لوح یا مغرض هم با حمله به رسانه‌های خودی یا به طرح‌های بومی‌سازی اینترنت و شبکه‌های پیام‌رسان داخلی، آب به آسیاب دشمن می‌ریزند. بگذریم....


غرض اینکه درباره جنایت جدید سعودی‌ها از کشورهای غربی و شرقی غیرمسلمان انتظاری نیست اما از رسانه‌های داخلی چرا. واکنش رسانه‌های داخلی به چنین جنایتی «متناسب» نبود، همین‌طور واکنش مسئولین کشور.

 

 

اهمیت بین‌المللی بودن


محمد فاضلی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در روزنامه ایران نوشت:


محمدجواد ظریف استعفا داد و با پذیرفته نشدن استعفایش به وزارت امور خارجه بازگشت. این رخداد آبستن تحلیل‌های بسیار بوده و هست و تا سالیان بسیار گمانه‌زنی درباره علل آن و پیامدهایش تحلیل‌هایی ارائه می‌شود. من اما دعوت می‌کنم تا از زاویه‌ای دیگر به این رخداد نگاه کنیم.


یک ویژگی محمدجواد ظریف - صرفنظر از اینکه موافق مشی و عملکردش باشیم یا نباشیم – قابل تردید نیست: او از جمله برندهای بین‌المللی ایران است. کالای مهمی که برند ما در جهان باشد و جهانیان با چشم‌هایی حساس یا نگران به آن بنگرند – به غیر از نفت – نداریم. مشکل این است که نفت هم رقیبان بسیار دارد. هیچ کالای ایرانی به غیر از نفت نیست که بود و نبودش بازارهای بورس جهان را عمیقاً نگران کند. این وضعیت را وقتی از عرصه کالاها به حوزه مقامات دولتی تعمیم دهید، خیلی سریع متوجه می‌شویم که احتمالاً فقط محمدجواد ظریف است که به دلیل ویژگی‌های شخصی و زمانه‌ای که در آن سکان هدایت وزارت امور خارجه را برعهده گرفته – در تعاملی میان ساختار صحنه سیاست خارجی ایران و قابلیت‌های شخصی‌اش و شرایط داخلی ایران – به برندی بدل شده که بود و نبودش بسیار تعیین‌کننده شده است.


وزیر امور خارجه ایران، محصولی تاریخی است، یعنی در تعامل روندهای ساختاری بسیار پدید آمده و بشدت بین‌المللی است. قابلیت‌های دیپلماتیکش برای او سرمایه‌ای فرهنگی، نمادین و سیاسی در عرصه بین‌المللی حاصل کرده است. ارتباطات شخصی که حاصل ۴۰ سال فعالیت دیپلماتیک است، او را در جامعه دیپلمات‌های جهان به چهره‌ای شناخته‌شده بدل ساخته، توانش زبانی او به علاوه کنش‌های کلامی‌اش در مواقع خاص، برایش سرمایه‌ای بزرگ تولید کرده است. قرار گرفتن ظریف در رأس پرونده هسته‌ای ایران، او را برای هموطنانش و جهان شناخته‌شده ساخت و بیش از همه بر این نکته بسیار مهم تأکید می‌کنم که او در جریان پرونده‌ای قرار گرفت که برای همه کشورهای مهم جهان، اهمیت داشت. منافع همگان به نحوی با سرنوشت پرونده هسته‌ای گره خورده بود.


قصدی برای معرفی آقای ظریف ندارم و همه مطالب را نوشتم تا به این جمله برسم که «منافع همه کشورهای مهم جهان به نحوی با سرنوشت پرونده هسته‌ای گره خورده بود.» صلح و امنیت، تجارت، سرنوشت روندهای خلع سلاح، اقتدار برخی سازمان‌های بین‌المللی، مشروعیت دیپلماسی به عنوان راهی برای حل مناقشات بین‌المللی و بسیاری مباحث مهم به پرونده هسته‌ای ایران گره خورده است. سرمایه‌های آقای ظریف هر چند مدیون قابلیت‌های شخصی او نیز هست، اما مهم‌تر آن است که او در مسیر بین‌المللی شدن قرار گرفت. کشورهای جهان – و از جمله مردم ایران، اعم از موافقان و مخالفان ظریف – منافعی در بود و نبود نقش‌آفرینی ظریف در سیاست خارجی ایران دارند. جهان نمی‌تواند نسبت به بود و نبود ظریف بی‌تفاوت باشد. این دقیقاً همان وضعیتی است که جهان نسبت به نفت عربستان، صنایع فناوری پیشرفته امریکا، آلمان، ژاپن، تولیدات انبوه اقتصاد چین یا محصولات کشاورزی تولیدی در امریکا، برزیل یا چین دارد. همه اینها به درجاتی بین‌المللی شده‌اند، یعنی کمیت و کیفیت‌شان، منافع کشورها و آدمیان زیادی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.


ماجرای استعفای محمدجواد ظریف صرفنظر از هر تحلیل یا موضع سیاسی نسبت به آن، اهمیت بین‌المللی بودن و انباشت سرمایه فرهنگی و سیاسی بین‌المللی و شکل دادن به قدرت نرم را نشان می‌دهد. می‌توان موافق، منتقد یا مخالف محمدجواد ظریف بود اما نمی‌توان در اینکه او بخشی از قدرت نرم ایران است تردید کرد. کافی است نوع مواجهه جهان با استعفای ظریف با نوع خبررسانی و واکنش‌های بین‌المللی به برکناری یکی دیگر از وزرای امور خارجه ایران در دولت دهم مقایسه شود تا اهمیت بین‌المللی بودن ظریف آشکار شود.


ماجرای استعفای ظریف بار دیگر اهمیت بین‌المللی شدن را یادآوری می‌کند. ایران شایسته آن است که شخصیت‌ها، شرکت‌ها، کالاها، گفتمان‌ها، برندها، قهرمانان و بسیاری نام و نشان‌های بین‌المللی داشته باشد و بین‌المللی شدن‌شان نیز به این باشد که جهان نتواند نسبت به بود و نبود، وفور یا کمبود آنها بی‌تفاوت باشد. محمدجواد ظریف نقطه تلاقی شخصیت، قابلیت‌ها، گفتمان و تعاملی بین‌المللی بر سر مسأله‌ای مهم برای جهان است. جایگاه ما در جهان وقتی بهتر خواهد شد که بین‌المللی شدن در همه ابعاد دیگر از جمله شرکت‌ها، کالاها، برندها و فرآیندها نیز محقق شود. آن وقت است که استقلال به معنای توانمندی به نحوی که دیگران نتوانند کرداری زورمدارانه در مقابل ایران پیش بگیرند، محقق خواهد شد. بین‌المللی شدن و منافع مترتب بر آن همان‌گونه که برای آقای ظریف از طریق تعاملات بین‌المللی گسترده و قرار گرفتن در میدانگاه روندهای بین‌المللی پدید آمده است، برای صنایع، دانشگاه‌ها، میراث فرهنگی و سایر منابع ایران نیز همین گونه پدید خواهد آمد و انزوای بین‌المللی به هر نامی که باشد، تحریم یا خودتحریمی، مانع بین‌المللی شدن خواهد شد. استعفای ظریف، حاوی درسی راهبردی در قبال مسأله بین‌المللی شدن بود که باید جدی گرفت.

 

چرایی نبرد گلادیاتوری روی سکوها

سیدمصطفی صابری در خراسان نوشت:

وقتی عدد ۲۹۵ مصدوم را می‌شنویم قبل از هر چیز ممکن است ذهن مان سمت وقوع یک بلای طبیعی مثل سیل یا زلزله برود تا مصدومیت حین تماشای یک بازی فوتبال، آن هم برای مسابقه‌ای که هیجانش بیشتر به خاطر حساسیت بازی و جایگاه تیم‌ها در جدول، تقابل‌های غیر فوتبالی در زمین و تنش روی نیمکت‌ها بوده تا کیفیت فنی اش؛ التهاب‌هایی که قبل از سوت آغاز بازی و پیش از جدال بازیکنان روی سکوها شروع شده بود و متأسفانه ضیافتی از خون و سرهای شکسته را در پی داشت. شاید بتوان ادعا کرد بیشتر هوادارانی که در این بازی با سنگ و صندلی سرهای یکدیگر را شکستند از جنس تماشاگرنما یا به قولی هولیگان های آشوب طلب نباشند و بدون برنامه قبلی وارد چرخه خشونت شده باشند. برای رفتار ناهنجار بیشتر این افراد زمینه‌های اجتماعی وجود دارد که باعث شده درلحظه مرتکب اشتباه شوند. آدم‌هایی که به دلیل تنش در خانواده، ناکامی شغلی و تحصیلی یا رفاقت با کسانی که ارتکاب خشونت برایشان راحت است به بشکه باروتی تبدیل شده‌اند که یک جرقه می‌تواند باعث انفجار و فوران سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های شأن شود. یکی از عادت‌های عجیب در رفتارهای اجتماعی برخی از ما ایجاد دوقطبی در هرچیزی است.

در مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هر کسی مثل ما فکر نکند حتماً در تقابل جدی با ماست و زمینه هیچ گفت وگویی را هم فراهم نمی‌کنیم. به همین دلیل با اولین فحاشی در ورزشگاه، با اولین برخورد ساده دو خودرو و با اولین بحث ساده سیاسی، تقابل جدی شکل می‌گیرد و خشونت رفتاری یا کلامی را در پی دارد. فراموش نکنیم در بیشتر بازی‌های فوتبال ما خشونت کلامی بیداد می‌کند؛ یعنی رفتار مخربی که با هدف تحت تأثیر قراردادن و تحقیر طرف مقابل انجام می‌شود. وقتی این جنس خشونت همیشگی باشد متأسفانه جای تعجب ندارد که به خاطر حل نشدن ریشه‌ای مشکل، متناسب با حساسیت دیدارها خشونت کلامی به خشونت رفتاری تبدیل شود. در بسیاری از نقاط جهان تقابل‌های قومیتی یا مذهبی به زمین فوتبال کشیده می‌شود اما در کشور ما، جایگاه فوتبال تعریف خاص خودش را دارد و تفریح مهم، هیجان اصلی، سازنده هویت فردی و اجتماعی و عشق آدم‌های بسیاری است به همین دلیل تاب آوری فرد در مواجهه با توهین طرف مقابل، به خاطر آنکه مهم‌ترین رکن زندگی اش را در معرض تمسخر یا تخریب می بیند چنان پایین می‌آید که خشونت کلامی به رفتاری تبدیل می‌شود و با یک واگیر اجتماعی بالا به بیشتر افراد حاضر در آن عرصه سرایت می‌کند و عواقبش هم که پیداست.

خشونت فوتبالی در خیلی از کشورهای دنیا مثل انگلستان رایج و حتی فراگیرتر از کشور ماست، اما تمهیداتی که برای حل ماجرا چیده شده برخلاف کشور ماست که ماجرا با چند میلیون تومان جریمه یا یکی دو جلسه محرومیت تماشاگران فیصله پیدا می‌کند. در بسیاری از نقاط دنیا برای پیشگیری از این حوادث کارت‌های هواداری صادر می‌شود و شماره صندلی فرد هم مشخص است و با کنترل دقیق سکوها هرنوع رفتار غلط رصد می‌شود و برای خود تماشاگر عواقبی دارد که از محرومیت حضور در ورزشگاه تا احکام قضائی متغیر است. از آنجا که بدنه اصلی هواداران فوتبال در کشور ما نوجوانان و جوانانی هستند که اهل بزهکاری نیستند و ارتکاب خشونت در آنها بر اساس اتفاقات لحظه‌ای و بدون سازمان دهی شکل می‌گیرد بنابراین پیشگیری و کنترل هم ساده‌تر خواهد بود. جوانی که در این شرایط اقتصادی از شهر دیگری برای تشویق تیمش به ورزشگاه می‌رود و گاهی یک شبانه روز از امکانات ساده محروم است و از طرفی مربی، بازیکن و رسانه‌های مجازی هواداری مدام از حساسیت بازی و ضرورت پیروزی و نبرد روی سکوها با تشویق بیشتر برایش گفته‌اند پذیرش نتیجه نگرفتن تیم خودی و کری خوانی هوادار حریف را ندارد. نتیجه اش می‌شود فحاشی به بازیکن تیم خودی، داور و حتی در مورد هفته قبل بازی تراکتور، زدن سیلی به بازیکن بزرگی مثل مسعود شجاعی و در موارد اخیر هم سنگ پرانی هواداران دو تیم در بازی سپاهان و پرسپولیس.

در کشور ما که داشتن یک رسانه مکتوب با چند هزار تیراژ کلی مجوز می‌خواهد کانال‌های تلگرامی و صفحه‌های هواداری تیم‌ها با مخاطب‌های میلیونی به هیچ وجه کنترل نمی‌شوند و از الفاظ رکیک در قبال تیم‌های حریف و هواداران شأن استفاده می‌کنند. مربیان و مدیران و بازیکنان هم حین و بعد از بازی ترجیح می‌دهند با اعتراض به داور، درگیری با بازیکن حریف و متهم کردن دست‌های پشت پرده و… بابت نتایج شأن فرافکنی کنند و با این اوصاف هواداری که مرتکب خشونت می‌شود خودش به نوعی معلول بسترهای مختلفی است که منجر به رفتار او شده است. اما در نهایت همه رفتار اشتباه هواداران را می‌بینند که مثل گلادیاتورها در نبرد مرگ و زندگی روی سکو به جان هم افتاده‌اند و از سیاست گذاران فرهنگی و اجتماعی، خانواده‌ها، رسانه‌ها به خصوص از نوع مجازی و باشگاه‌ها غافل هستند و بعد از یکی دو بیانیه و محرومیت ساده همه چیز تا اتفاقات تلخ بعدی به حال خودش رها می‌شود!

 


ایران می‌خواهد آمریکا را تست کند

یوسف مولایی در آرمان نوشت:

همیشه وقتی مبادله‌ای صورت می‌گیرد، صرف نظر از بحث‌های سیاسی و قضایای حقوقی، یک کار انسانی است که طی آن درد و رنجی از تعدادی انسان گرفتار کاسته می‌شود. از یک طرف مبادله زندانیان بیشتر از دید انسانی یک امر مثبت است ولی از طرف دیگر کشورها برای خودشان برای مبادله زندانیان، ضابطه‌ها و ملاک‌هایی دارند. البته بعضی از مبادلات در چارچوب موافقتنامه‌ها انجام می‌گیرد که طی آن کشورها موافقت می‌کنند زندانیانی که عضو اتباع آن کشورند بعد از طی دوره‌ای از زندان، بقیه مدت محکومیت را در کشور خود طی کنند. این کار را ایران با کشورهای مختلف انجام داده و امری انسانی است که در چارچوب موافقتنامه‌هایی صورت می‌گیرد.

در مورد آمریکا با توجه به تنش‌هایی که وجود دارد و قطع مناسباتی که بین دو کشور هست، نمی‌توان این نوع پیشنهادها و اقدامات را صرفاً اقدامات انسان‌دوستانه تلقی کرد. چون این مسائل در درون یک اختلافات بزرگ، دعواها و تنش‌هایی صورت می‌گیرد. همانطور که می‌دانیم تحریم‌هایی علیه ایران به صورت یکجانبه اعمال شده، اقدامات به نوعی غیردوستانه و خصمانه آمریکا علیه ایران جریان دارد و در این چارچوب نمی‌توان امر مبادله زندانیان را صرفاً انسانی دانست به‌خصوص اینکه دو نگاه متفاوت در این رابطه وجود دارد؛ آمریکا معتقد است بازداشت‌شدگان و زندانیان آمریکایی بیگناه و بدون محاکمه عادلانه در زندان هستند. بنابراین آنها نمی‌توانند با کسانی که از نظر آمریکا محاکمه شأن عادلانه و زندانی هستند، مبادله شوند.

لذا این اقدام یک رنگ سیاسی هم دارد و صرفاً نمی‌تواند انسان دوستانه باشد. بنابراین مطرح شدن این قضیه از سوی دکتر ظریف قطعاً ملاحظات سیاسی هم به همراه داشته است. اگر این دیدگاه را در کنار سایر اقدامات و گفته‌ها قرار دهیم، آن‌وقت سیاسی بودن این موضوع بیشتر آشکار می‌شود. دکتر ظریف در نامه به وزرای امورخارجه کشورها اعلام می‌کند که اختلافات باید از طریق مسالمت‌آمیز حل و فصل شود. وزیر خارجه کشورمان معتقد است که رئیس‌جمهور آمریکا به شخصه دنبال تحمیل جنگ نیست و همراهانش اعم از جان بولتون و بقیه دنبال تحمیل جنگ هستند. محمدجواد ظریف در مصاحبه با فاکس نیوز سعی در رساندن پیامی به آمریکایی‌ها و ترامپ دارد. مجموعه اینها نشان می‌دهد که این پیشنهاد هم به دور از مجموعه اقدامات نیست و بخشی از یک پکیج یا بسته سیاسی است. در حقیقت پیشنهاد مبادلات زندانی‌ها، سیگنال‌هایی را به ذهن متبادر می‌کند. این امر در شرایط طبیعی انجام نمی‌گیرد. شرایطی که حجم تنش‌ها بالاست و دو کشور از موضع غیردوستانه پیام رد و بدل می‌کنند و در حقیقت در یک فضای تنش‌آلود، مناسباتی در جریان است.

از آن طرف، رئیس‌جمهور کشورمان نفس مذاکره را رد نمی‌کند و تنها آمریکایی‌ها را وفادار به نتیجه مذاکره نمی‌داند و معتقد است که نمی‌توان به آمریکایی‌ها اعتماد کرد. لذا این پیغامی است که ایران می‌خواهد نشان دهد. هرچند نمی‌توان گفت که پیشنهاد مذاکره‌ای در کار است اما می‌توان گفت که در حال تست کردن همدیگر هستند. ایران می‌خواهد عکس‌العمل طرف مقابل را نسبت به پیشنهادهای خود بسنجد، آن را مورد ارزیابی قرار دهد و گام بعدی را در مناسبات خود طراحی کند.

 

 


صفر شدن راهبرد ترامپ

هادی محمدی در روزنامه جوان نوشت:


حداقل در ۲۰ سال گذشته، بخش عمده‌ای از تصویرسازی جهانی برای راهبردهای امریکایی و به‌ویژه در غرب آسیا، از طریق بزرگنمایی و تاکتیک‌های عملیات روانی و تکیه بر اهرم‌های سست و تضمین نشده، دنبال شده است. شاید بتوان گفت که یکی از دلایل شکست استراتژی‌های امریکا در غرب آسیا یا در قبال ایران، به همین دلیل بوده که امریکا تکیه‌گاه اصلی خود را بر دو عامل فوق قرار داده و حاصل استراتژی‌های آنها، فقط شکست نبوده، بلکه تولید فرصت و پیامد و نتایج راهبردی برای ایران یا دیگر بازیگران هوشمند بوده است.

تکیه‌گاه امریکا برای فتنه تروریسم در سوریه و عراق، از طریق کوتوله‌های منطقه‌ای و امثال عربستان و روش و تاکتیک‌های رعب‌افکنی و عملیات روانی دنبال شده و اکنون و پس از هزینه‌های گوناگون مالی، لجستیکی، نیروی انسانی، نظامی و امنیتی و سیاسی و خصوصاً حیثیتی، به‌جای هژمونی‌سازی از طریق تروریسم وهابی-داعشی، به نقطه فرسایش قدرت، واگذاری منطقه به بازیگران اصلی مقاومت و محور مقاومت و دیپلماسی التماسی برای حضور بی‌سروصدا رسیده است. اگر قبلاً حرکت یک ناو آن‌ها از سواحل امریکا، موجب سقوط دولت‌ها و حکومت‌هایی در جهان می‌شد، امروز بزرگ‌ترین کاروان از ناوهای هواپیمابر و ناوگروه‌های حمایتی آن باید با نزاکت و کمال سرافکندگی از تنگه هرمز عبور کنند و تروریست‌های سنتکام خواستار آرامش و امنیت در تنگه باب‌المندب باشند.

راهبرد صفر کردن نفت ایران که از نگاه اقتصاد مقاومتی و مؤلفه‌های عملی، این ظرفیت را دارد که تماماً به نفع ایران و یک بحران انرژی در غرب و حتی امریکا منجر شود، بازهم به‌دلیل تکیه بر امارات و عربستان و شرط‌بندی برای اینکه بتوانند نیازمندی تولید بازار نفت را پاسخ دهند، یک فرصت برای صفر کردن استراتژی ترامپ است. تولید مازاد این دو کشور از آنچه در اوپک تعیین سهمیه شده، یک اقدام غیرقانونی است و از سوی دیگر چون، یک نماد تکراری از دشمنی این دو رژیم قبیله‌ای علیه ایران و ابزاری در دست امریکا و رژیم صهیونیستی است، می‌تواند و باید غیرقابل اجرا شود.

ستون فقرات راهبرد ترامپ، همراهی این دو رژیم است که به‌جز ابزارهای حقوقی اوپک و ابزارهای سیاسی و بین‌المللی، از طریق ابزارهای ساده قابل مدیریت است. ماهیگیران سواحل جنوبی ایران، بخشی از ظرفیت‌های مردمی هستند که باید در کنار ظرفیت‌های حکومتی و دولتی و امنیتی به میدان آمده و از عبور تمامی نفت‌کش‌های سعودی و اماراتی از حوزه دریایی ایران ممانعت به‌عمل آورند. اقدام این دو رژیم یک دشمنی آشکار علیه منافع و امنیت ملی ایران است و حوزه آبراهی هرمز تنها زمانی می‌تواند اجازه عبور کشتی‌های کشورها را بدهد که یک «عبور بی‌ضرر» باشند.

کشتی‌های ماهیگیری سواحل جنوبی ایران برای این کار یک ظرفیت مردمی است که از حمایت حافظان امنیت خلیج فارس و تنگه هرمز برخوردارند. همین منطق حقوقی در زمان و شرایط مناسب برای مدیریت تردد تروریست‌های سنتکام نیز قابل اجراست و فقط یک گام برای صفر کردن استراتژی ترامپ، کافی است.

 

حبس مدیران در کلیدواژه‌های تکراری

علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:



این روزها هر سخنرانی و گفت‌وگوی مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی که به موضوعات روز جامعه و به خصوص مسائل سیاسی و اقتصادی بازمی‌گردد، کلیدواژه‌هایی تکراری دارد. «شرایط بحرانی»، «فشار بی‌سابقه اقتصادی»، «تحریم‌های ناعادلانه»، «کاهش فروش نفت»، «قدرت‌طلبی آمریکایی‌ها» و… همه‌وهمه از جمله مفاهیمی است که به طور متواتر در گفت‌وگوهای اهالی سیاست در ایران قابل رؤیت و رصد است.


گرچه در صحت بسیاری از این تعابیر تردیدی وجود ندارد و بخش قابل توجهی از جامعه با این مفاهیم همراه و هم‌داستان‌اند، اما ماجرا بر سر چرایی تکرار و اقامت مدیران و دست‌اندرکاران در این ادبیات است. شدت این تکرارها به اندازه‌ای است که به نظر می‌رسد نخبگان سیاسی ایران تمایلی ندارند پا را از این ادبیات فراتر گذاشته و گامی به پیش بردارند.


انگار تمام ارکان تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز جامعه ایران به این نتیجه رسیده‌اند که راهی جز بیان این شرایط ندارند و باید برای بروز این موقعیت در جامعه سوگواری کنند و مرثیه‌سرایی؛ این حال‏وهوا به هر دو جریان سیاسی کشور هم سرایت کرده و نخبگان حزبی و فعالان سیاسی و اجتماعی متعلق به این جریان‌ها هم با اندک نیم‌نگاهی به برخی مباحث کلی تئوریک، چیزی فراتر از مدیران سیاسی نمی‌گویند و نمی‌کنند.


تصویری که از پساپشت گفت‌وگوها و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها قابل مشاهده است، نگران‌کننده، مخاطره‌آمیز و تأسف‌بار است. بدون شک بخش قابل توجهی از آن‌چه این مدیران، نخبگان و سیاست‌پیشگان در عرصه‌های مختلف عرضه می‌کنند، بازتابی از واقعیت‌های موجود در جامعه ایران است. موقعیت‌هایی که به واقع می‌تواند در بعضی زمینه‌ها نگران‌کننده و حتی هولناک باشد. اما آیا وظیفه نخبگان سیاسی و مدیران میدان، تنها بازتاب این واقعیت‌ها است؟ آیا فعالان حزبی تنها باید به «اگر چنین شده است، نتیجه چنان تصمیمی است» یا «حزب ما پیش‌تر گفته که…» بسنده کنند؟ و آیا شرایط فعلی زمانِ مناسبی برای عقده‌گشایی‌های جناحی و حزبی است؟


دولتی‌ها سعی می‌کنند خود را مبرا از بروز شرایط پیش‏آمده جلوه دهند و مخالفان آن‌ها هم با تمام توان تلاش می‌کنند تا همه تقصیرها را ناشی از ناکارآمدی دولت عنوان کنند. یک سو قصد دارد خود را از نتیجه برخی عملکردها و نقاط ضعف برهاند و سوی دیگر این منازعه تمام تلاشش را به کار بسته است، تا هیچ عامل دیگری جز ناکارآمدی دولت را در بروز این وضعیت بازتاب ندهد.


جریان‌های سیاسی هم وضع مشابهی دارند. برخی از چهره‌های اصولگرا چنان بر طبل پیروزی و شادی می‌کوبند و هیچ ابایی از نشان‏دادن آن ندارند، که گویی بر دشمنی خارجی پیروز شده‌اند؛ انگار دولت، دست‌نشانده حکومتی متخاصم است. اصلاح‌طلبان هم به شیوه‌ای دیگر سعی می‌کنند در این وضعیت دامن آلوده نکنند. حال آن‌که هر دو بی‌خبر از آنند که اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند، دیگر «نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک‌نشان»؛ با این همه اما گویا این نخبگان سیاسی خیال بیدارشدن هم ندارند. شاید هم خود را به خواب زده‌اند.


آن‌چه در این میان توجه ناظر بیرونی را جلب می‌کند و باعث می‌شود به این موضوع به دیده تردید و تدقیق نگریسته شود، موضوع «کارآمدی تئوریک» است. این‌که چرا در هیچ کجای بحث‌های نخبگان سیاسی و اقتصادی درگیر در منازعه موافقان و مخالفان دولت، مسئله پرداخت تئوریک به موضوع و «ارائه راهبرد» مشخص دنبال نمی‌شود، ماجرایی قابل توجه است.


تجربه بشری نشان داده است که هر جامعه‌ای برای برون‌رفت از چنین شرایطی نیازمند اندیشمندانِ اندیشه‌ورز است. اندیشمندانی که بتوانند فارغ از منازعات سیاسی و رقابت‌های جناحی و گروهی، مفهوم «منافع ملی» را به عنوان یک پارادایم جدی در جامعه طرح کرده و تمام‌قد از آن دفاع کنند. حلقه مفقوده‌ای که این روزها مشاهده نمی‌شود و بیم آن می‌رود که فرصت طلایی موجود بیش از گذشته از بین برود.


جامعه ایران این روزها بیش از هر زمان دیگری نیازمند و محتاج نوعی نگرش و رویکرد ملی است. رویکردی که برابرنهاد دعواها و دعوی‌های سیاسی و فرصت‌طلبانه قرار گرفته و زمینه را برای خروج از این شرایط فراهم آورد. امروز فرصت و مجال غرزدن‌های سیاسی نیست؛ چه این‌که مواجهه‌هایی از این دست طی سالیان گذشته بسیاری از فرصت‌ها را به تهدید تبدیل کرده و فراوانی از تصمیم‌ها را به ورطه بی‌اثری کشانده است.


مجموعه آن‌چه پیش‌تر آمد نشان می‌دهد که نخبگان سیاسی ایران باید «بازخوانی مبانی تئوریک» شأن را در دستورکار قرار دهند و با مطالعه‌ای جدی، رادیکال و بنیادین به نقد و تحلیل بی‌رحمانه آن‌ها بنشینند. چه این‌که تنها از این طریق می‌توانند زمینه را برای تغییری جدی در روش و رویکرد مهیا کرده و جامعه را به سمت و سوی صلاح و صواب هدایت کنند.

 

احقاف

محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:


چهل‌وششمین سوره قرآن «احقاف» است. احقاف به معنای شن‌های روان می‌باشد که بر اثر باد روی هم انباشته می‌شود. قوم عاد به دلیل نافرمانی خدا با همین شن‌های روان که تندباد سردی بر آن وزیده شد در هم کوبیده و نابود شدند.


چهل سال پیش مهم‌ترین خبر جهان توفان شن در طبس بود که ارتش آمریکا متشکل از زبده‌ترین و آموزش دیده‌ترین تفنگداران این کشور را به کام مرگ کشاند.


جنگی که قرار بود مدت‌ها به طور «سخت» ایران و آمریکا را درگیر خود کند درهمان لحظات اولیه نبرد با فرمان الهی متوقف و پایان یافته تلقی شد. این حادثه انقلاب اسلامی را در تراز یک انقلاب الهی در جهان در نگاه تیزبین اهل معنا، تفسیر و تحلیل کرد. از آن پس تاکنون آمریکایی‌ها هرگز جرئت نکردند خود را درگیر یک جنگ تمام عیار با ایرانیان کنند و بعدها هم این جرئت را نخواهند یافت. چون نیک می‌دانند خداوند در یک طرف این نبرد علیه آنان خواهد بود.
***
آمریکایی‌ها در طول خصومت‌ورزی با ملت ما فهمیدند که با یک نظام مستحکم و مستقر در ایران طرف هستند. حوادثی چون سیل و زلزله و بلایای طبیعی هم نشان داد یک انقلاب دائمی و مستمر در این سرزمین در جریان است که در وقت مقتضی مختصات شگرف خود را نشان می‌دهد. اما حادثه طبس نشان داد انقلاب و نظام مشروعیت الهی دارد و از سوی آسمان و نیروهای غیبی هم حمایت می‌شود.


این حقیقت را کسی که چهار صفحه از تاریخ ۴۰ ساله اخیر ایران را خوب خوانده باشد و کسی که چهار واحد جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، علوم سیاسی و فلسفه را در هر مرکز علمی و دانشگاهی پاس کرده باشد دقیق می‌فهمد؛ من در شگفتم چه‌طور آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که خود را سرآمد این علوم می‌دانند نمی‌فهمند.


ایرانیان امروز تمام تولید قدرت، شجاعت، سخاوت، مهربانی و حماسه خود را در بازوی پرتوان ارتش و سپاه و نیروهای جهادی و مردمی متمرکز کرده‌اند این قدرت قادر است در برابر همه ارتش‌های جهان به ویژه ارتش آمریکا که دچار فرسودگی و پوسیدگی در مغز و استخوان است بایستد.


ایرانیان امروز همه توان خود را در فهم دین، اخلاق و معنویت و هستی‌شناسی در اتاق فکر حوزه‌های علمیه متمرکز کرده‌اند این نیروی عظیم در استخدام درک «قول» خداوند تبارک و تعالی در هزاره سوم میلادی است و هیچ نیروی فکری در جهان امروز متکفل این امر عظیم نیست. دنیا «قول» خدا را در عصر ما فقط از حوزه‌های علمیه ایران می‌تواند بشنود.


ایرانیان تمام توان علمی خود را در دانشگاه‌های سراسر کشور بسیج کرده‌اند تا به مرزهای کشف و درک درست «فعل» خداوند برسند. اکنون مراکز علمی و دانشگاهی‌ها، شرکت‌های دانش‌بنیان و مراکز پژوهشی در حال تسخیر قله‌هایی از علم هستند که در جهان یا بی‌سابقه یا کم‌سابقه است. انقلاب اسلامی با ورود به ۴۰ سالگی پایه‌های اقتدار خود را در قلمروهای گوناگون به درجه‌ای از استحکام و اتقان رسانده است که هیچ توفان سیاسی یا نظامی نمی‌تواند حتی اندکی آن را تکان دهد.


امروز برای نیروهای پیشرو و پیشگام و پیش‌رونده انقلاب هیچ تردیدی وجود ندارد که ما کجا بودیم و الان کجا هستیم و کجا می‌خواهیم برویم و از همه مهم‌تر با گسترش نفوذ ایران در خارج از مرزهای کشور با چه کسانی باید برویم.


ایرانیان با راهبرد بیانیه گام دوم رهبری در مسیر همگرایی و هم‌افزایی و تشخیص درست اولویت‌ها و انتخاب دقیق مسیرهای توسعه و پیشرفت قرار دارند آمریکایی‌ها بدترین زمان را برای فشارهای حداکثری خود انتخاب کرده‌اند چون این فشارها سرعت ایرانیان را برای حرکت به سوی آرمان‌ها و اهداف خود شتاب می‌بخشد.


ملتی که بر قله استقلال، آزادی و شرف و غیرت دینی تکیه زده است خوب می‌داند برای دور زدن تهدیدها و تحریم‌ها چه کند.


ترامپ و دار و دسته تروریست‌ها، فکر می‌کنند فشار حداکثری به ایران باعث آشوب و اعتراضات خیابانی، دو قطبی شدن در درون حاکمیت و تضعیف نظام اقتصادی می‌شود. ارزیابی نهادهای اطلاعاتی و عملیاتی آنها نشان می‌دهد که چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد. محصول این فشارها اتحاد و انسجام اسلامی در داخل و قرار گرفتن همه قدرت ملی در پشت سپاه به عنوان جلودار مقابله با توطئه‌های نرم و سخت آمریکا شده است.
آمریکا در امر اجماع جهانی علیه ایران شکست سختی خورده است حتی نتوانسته شرکای سنتی خود را به این کار ترغیب کند. ایران با همکاری متحدین راهبردی خود مثل روسیه، چین، هند و ترکیه به راحتی می‌تواند تهدیدها و تحریم‌های آمریکا را به سخره بگیرد البته این به قدرت دیپلماسی خارجی دولت بستگی دارد. نقض عهد و بدعهدی آمریکایی‌ها در برجام تیر خلاص به هرگونه رابطه و امکان مذاکره با آنها زده است. در این دولت محال است گفت‌وگو با دشمن صورت بگیرد در دولت‌های بعدی هم اصلاً چنین امکانی وجود ندارد. آمریکایی‌ها در اعلام سپاه در فهرست تروریسم، تلاش برای به صفر رساندن فروش نفت ایران، با دم شیر بازی می‌کند. رهبر انقلاب در دیدار کارگران فرمودند؛ توطئه آمریکا در قضیه نفت بی‌پاسخ نمی‌ماند. پیش از آن هم رئیس‌جمهور در مورد به صفر رساندن فروش نفت ایران گفته بود اگر روزی ایران نتواند نفت بفروشد هیچ کشوری در منطقه هم نفت نخواهد فروخت. این تهدید بزرگ از زبان کسی است که آمریکایی‌ها او را یک مسئول میانه‌رو در ایران می‌شناسند. مفهوم این تهدید فقط بستن تنگه‌هرمز یا باب المندب نیست. فراتر از این حرف‌هاست که در خیال آمریکایی‌ها هم نمی‌گنجد. آمریکایی‌ها طی چهل سال گذشته توسط رؤسای جمهور جنگ‌طلب اداره می‌شده است اما دوران ترامپ به دلیل پوکی استخوان فقرات قدرت‌سیاسی و نظامی آمریکا وضع جنگ‌طلبی متفاوت است.


اصولاً ترامپ با شعار ضد جنگ و تخطئه مواضع رؤسای پیشین آمریکا مبنی بر جنگ‌طلبی در عراق و افغانستان از مردم رأی گرفته است.
ترامپ به‌زودی خواهد فهمید که با گربه‌رقصانی و دیوانه‌بازی کار به جایی نمی‌برد ممکن است در پایگاه‌های آمریکا در اطراف ایران به‌ویژه در خلیج‌فارس و دریای عمان اتفاقی از جنس حادثه طبس برای آمریکایی‌ها بیفتد یا رویدادی که رئیس‌جمهور ما در مورد مقابله با آمریکا در خصوص به صفر رساندن نفت، وعده آن را داده‌اند. در هر دو صورت ترامپ هزینه‌ای هنگفت را خواهد پرداخت و درآمدهای این دوران برای پاسخگویی به مطالبات اقتصادی مردم آمریکا را باید به تاراج بدهد. آن روز خیلی دور نیست. هیچ قدرتی در جهان قادر نیست جلوی اراده خداوند برای مجازات ظالمین و کفار را بگیرد. مردم ایران مأمور به اجرا و تحقیق این اراده الهی هستند. ترامپ به مانند کارتر رئیس‌جمهور یک دوره‌ای آمریکا خواهد بود.

منبع: مشرق

ارسال نظرات