روزنامه کیهان/
محاسبات دشمن صهیونیستی چگونه خنثی شد؟
حسن رشوند
هرچه از حملات وحشیانه و جنگ 12 روزه رژیم کثیف صهیونیستی به خاک کشورمان میگذرد و مواضع طرفهای غربی در حمایت از این رژیم روشنتر میشود، هم بر بیاعتبار بودن مذاکراتی که طی سالهای گذشته با آمریکا و تروئیکای اروپایی داشتهایم، واقف میشویم و هم بیشتر بر حقانیت جمهوری اسلامی در اصرار بر هماهنگی کامل غرب با رژیم کودککش صهیونیستی در آنچه این رژیم در ماشین ترور و کشتاری که راه انداخته، پی میبریم. شاهد همدستی غرب در ماشین کشتار رژیم صهیونیستی، اظهارات سخیف و کینهتوزانه «الکساندر دوربینت» وزیر کشور آلمان بود که روز یکشنبه در سفری غیرمنتظره به سرزمینهای اشغالی حمایت کامل خود را از حملات رژیم صهیونیستی به ایران اعلام کرد. شبکه دولتی «دویچه وله» آلمان، به نقل از وزیر کشورش نوشت: «الکساندر دوربینت» گفته که «برنامه هستهای ایران برای اروپا و موجودیت اسرائیل، تهدیدآمیز است و او از حملات اخیر این رژیم به ایران حمایت میکند. او که اسلاف نازیاش بنا بر ادعای دروغین صهیونیستها، بین سالهای 1941 تا 1945 در خلال جنگ جهانی دوم 6 میلیون یهودی را در کورههای آدمسوزی (هولوکاست) سوزاندهاند، ظاهرا برای التیام زخمهای صهیونیستها در شرایطی که آسمان رژیم هنوز ناامن است به «تلآویو» سفر کرده و گفته؛ «تهران پیام آشکاری دریافت کرده است که رژیم اسرائیل، آمریکا و دیگر متحدان آنها از جمله برلین، تحقیقات درباره تسلیحات اتمی یا تولید آن را تحمل نخواهند کرد.» هر چند در حمایت از رژیم صهیونیستی دوگانگی مواضع در بین دولتمردان آلمانی وجود دارد و مواضع وزیر کشور با صدر اعظم آن «فردریش مرتس» که چند روز پیش، حملات و تجاوز رژیم صهیونیستی را «کار کثیفی» توصیف کرده بود که به عقیده او، رژیم اسرائیل این اقدام را از جانب قدرتهای غربی انجام داده است، متفاوت است، اما آنچه در حمایت غربیها از صهیونیستها اهمیت دارد، مواضع و اقدامات مقامات اجرائی این کشورهاست که سلاح و امکانات در اختیار ماشین جنگی اسرائیل قرار میدهند و مواضع مقاماتی از جمله صدر اعظم، پادشاهان و مقامات کلیسا بیشتر جنبه تشریفاتی دارد.
صرفنظر از مواضع خصمانه و همراهی کشورهای غربی با جنایات رژیم صهیونیستی در حمله به کشورمان که شاهد جنگی همچون جنگ احزاب صدر اسلام بین همه دنیای کفر با دنیای اسلام که امروز در چهره جمهوری اسلامی ایران تبلور پیدا کرده است و انشاالله به فضل خداوند پیروزی از آن دنیای اسلام خواهد بود، باید به این نکته توجه داشت که وقتی گرد و غبارها میخوابد، ارزیابی از عملکردها میتواند شروع شود. چرا که در این وضعیت است که میتوانیم از خود بپرسیم چه چیزی را میخواستیم و چه اتفاقی افتاد؟ بنابراین، هر کسی که کاری را انجام میدهد و هر گروهی که قدمی را برمیدارد، برای اینکه کارش مؤثر و نتیجهبخش باشد، حتماً باید از ابتدا تا انتها، یعنی از پیش از عملیات، تا حین و بعد از عملیات سه مرحله را در نظر داشته باشد که این سه مرحله اساسی عبارت است از؛ داشتن اطلاعات و محاسبات راهبردی، اقدامات راهبردی و در نهایت، برآوردهای راهبردی. در این ارزیابیهای راهبردی، این روزها که برخی خواسته یا ناخواسته بهدنبال آن هستند تا ارزش کار بزرگ فرزندان این ملت در پاسخهای موشکی ویرانکننده نیروهای مسلح به حملات دیوانهوار رژیم صهیونیستی را کماهمیت جلوه دهند باید بدانند که دشمن صهیونیستی و آمریکا در حملات هماهنگ خود با آمریکا به سرزمین کشورمان آنچه میخواست چه بود و با آنچه آرزوی رسیدن به آن را داشت، چه میزان فاصله دارد؟
سؤال اینجاست که رژیم صهیونیستی و آمریکا بر چه مبنایی در این شرایط که ایران در حال مذاکره با آمریکا با میانجیگری عمان بود، اقدام به حمله کرد؟ رژیم صهیونیستی چه اطلاعات راهبردی از ایران را در اختیار داشت؟ و در نهایت، محاسبات راهبردی و کلان او برای حمله به ایران چه بود؟
1- در طول این چند روزی که از حملات رژیم صهیونیستی به کشورمان گذشته است، تحلیلگران مختلف بارها گفته و نوشتهاند که اولین اطلاعات و محاسبات راهبردی رژیم صهیونیستی این بود که فکر میکرد ایران بهخاطر شرایط سخت معیشتی و اقتصادی که دارد و بهخاطر گسلهای قومیتی بهخصوص اتفاقات بعد از اغتشاشات 1401به بهانه حجاب، طیف قابل توجهی از مردم خود را از دست داده و در آستانه یک آشوب بزرگ اجتماعی قرار دارد که نیاز به یک تسریعکننده و به قول خودشان کاتالیزور است تا کبریتی زده شود و جامعه به آتش کشیده شود. برآورد اطلاعاتی دشمن صهیونیستی و به تبع آن شریک آمریکایی آن، این بود که دراین شرایط اگر اتفاقی بیفتد، این طیف نیمه خاموش با موجی که به وجود میآید، همراهی میکنند و اگر همراهی نکنند، حتما سکوت میکنند و نظام تنها خواهد ماند. دشمن گمان میکرد دوقطبی در بخشهای مختلف جامعه بهشدت به یک تصادم تبدیل میشود و آتشی که از نگاه آنها با جرقهای در شهریور و مهر 1401شروع شد و با مدیریت نظام فروکش کرد، مجددا میتواند با شدت بیشتر و حملات جدی نظامی شعلهور شود. این اخبار و اطلاعات نادرست را بر اساس نظرسنجیها، پیمایشها و نگرشسنجیهایی که توسط مؤسسات پژوهشی غرب از قبیل «مؤسسه بروکینز» در آمریکا و دهها مؤسسه دیگر در خدمت «موساد» در اسرائیل کسب کرده بودند، این بود که بر اساس همین دسته از اخبار و اطلاعات نادرست دست به اقدام نظامی علیه ایران زدند.
2- دومین اطلاعات و محاسبات راهبردی صهیونیستها این بود که ایران به جهت ضربات و لطماتی که در جبهه مقاومت از سال گذشته خورده است، چه اتفاقاتی که در لبنان افتاد و شهادت سید حسن نصرالله که سلسله جنبان مقاومت در منطقه بود و چه اتفاقاتی که در سوریه افتاد و یا به جهت اینکه حماس حدود دو سال است درگیر جنگ فرسایشی با رژیم شده است، تصور دشمن این بود که اگر حمله و اقدامی علیه ایران انجام شود، هیچ کس از ایران حمایت نخواهد کرد.
3- نکته بسیار مهم دیگر که همه معادلات رژیم صهیونیستی و آمریکا را بههم زد، این محاسبه غلط بود که دولتی که امروز در ایران بر سر کار است، دولتی است که آمده با آمریکا سازش و گفتوگو کند و به قول خودشان کار را تمام کنند. دشمن فرض خود را چنین قرار داده بود که چنانچه ما حملهای کنیم، طیف زیادی از طرفداران جناحی دولت یا به قول خودشان اصلاحطلبان در مخالفت با جنگ در کنار ما خواهند ایستاد و مسئله مذاکره و سازش را مطرح میکنند. دشمن تصور میکرد که میتواند با این حملات خود همچون دولتهای یازدهم و دوازدهم، دوگانه بین حاکمیت و دولت را شکل دهد و نظام را از درون تهی کند که 12 روز مقاومت و همراهی شانه به شانه بخشهای مختلف دولت با جریان خط اول میدان یعنی نیروهای مسلح، نگذاشت این خواب آشفته دشمن تعبیر شود.
حالا سؤال این است بعد از این همه اطلاعات جمعآوری شده و محاسبات راهبردی، که سردمداران رژیم صهیونیستی مدعی هستند که از دو سال پیش برای کسب این اطلاعات، کار کردهاند و قریب به 8 ماه است این حملات را طراحی و بارها اجرای آن را تمرین کردهاند،آیا دشمن به آنچه میخواسته، رسیده است؟ هدف دشمن در این حملات به اصطلاح «برق آسا» خود چه بود و در نهایت چه شد؟
1- دشمن میخواست فرماندهان و نیروهای ارشد ما که ردههای مختلف در تصمیم سازی و تصمیمگیری نظامی و امنیتی کشور هستند را به شهادت برساند و کسی نتواند جایگزین آنها شود. آیا دشمن در این هدف خود موفق شد؟ شاهد بودیم که در کمتر از 12 ساعت با تدبیر فرماندهی معظم کل قوا این ستون مستحکم انقلاب و نظام اسلامی همه فرماندهان ارشد نظامی جایگزین، تعیین و معرفی شدند و اگر مسایل ویژه امنیتی اجازه میداد فرد دوم جایگزین فرمانده قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) که بهجای شهید عزیز سپهبد شادمانی اداره این قرارگاه را عهدهدار شده است، نیز اعلام میشد. در حوزه دانشمندان هستهای نیز هر چند ثلمه بزرگی بر پیکره نظام وارد شده است اما به قول شهید بزرگوار دکتر فریدون عباسی در این حوزه بیش از هزار دانشمند و کارشناس برجسته تربیت شدهاند که با پر کشیدن تعدادی از آنها هیچ خلائی در فناوری و صنعت هستهای ما اتفاق نخواهد افتاد.
2- در بحث پدافند اگرچه ما لطمههای زیادی دیدیم و نیازمند جبران و بازسازی آن هستیم، اما توانمندی ایران در لایه پدافند زیرزمینی و سیار توانسته است تا حدود زیادی خسارت ما در این بخش را پوشش دهد و نقیصهها را برطرف کند و اقدامات روزهای اخیر برای جایگزینی پدافندهای آسیب دیده قطعا دشمن را در صورت خطای محاسباتی دوم پشیمان خواهد کرد.
3- آنچه برای دشمن در حمله به ایران عزیز مهم و برای آن برنامهریزی نرمافزاری کرده بود این بود که مردم را در مقابل نظام قرار دهد. اما برخلاف آنچه فکر میکرد مردم یک روز پس از این حملات وحشیانه در راهپیمایی غدیر و چند روز بعد، در نمازجمعه خشم و نصر و در نهایت با تشییع کم سابقه شهدا در شنبهای که گذشت و همچنین تشییع شهدا در اقصی نقاط سرزمین پهناور ایران عزیز، با حضور بینظیر همه اقشار از طیفهای مختلف سیاسی، فکری، فرهنگی و هنری کشور، حتی بسیاری از اپوزیسیون خارجنشین در حمایت از فرزندان ملت، جز معدودی افراد خائن و وطنفروش پای حمایت و حراست از کشور و دفاع از نیروهای مسلح ایستادند.
4- بنابراین با قاطعیت میتوان گفت؛ دشمن بر اساس اطلاعات چند ساله خود، محاسبات راهبردی چند ماهه و اقدامات راهبردی که در این 12 روز حمله به کشور عزیزمان انجام داد، به آنچه که میخواست، مطلقاً نرسید. نه آشوب توانست ایجاد کند، نه جنگ سایبری به نتیجه رسید، نه با زدن فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای توانست خلاء مدیریتی و تصمیمگیری کشور را مختل کند و نه برخلاف ادعای کذب رئیسجمهور متوّهم آمریکا، مراکز هستهای ما از بین رفت. اما خداوند بزرگ در استقامت 12 روزه مردم در این جنگ تحمیلی، ملت ایران را مصداق این آیه از سوره مبارکه محمد(ص) که فرمودند: «يَـاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدَامَكُم- اى اهل ايمان! اگر خدا را يارى كنيد، خداوند نيز شما را يارى خواهد كرد و قدمهايتان را ثابت خواهد نمود»، قرار داد. امید که همواره در مسیر تحقق این آیه شریف حرکت کنیم و لحظهای تردید به نصرت الهی در دل خود راه ندهیم. انشاالله.
روزنامه جوان/
رؤیای بازمانده سلسله مزدوران
سیدعبدالله متولیان
تاریخ ایران آینهای است که وابستگی خاندان پهلوی به استعمارگران غربی را به وضوح نشان میدهد. از رضاخان ساختهشده انگلیس تا محمدرضای دستنشانده امریکا و امروز رضا پهلوی وابسته به صهیونیستها، این خاندان آلوده و غیرمردمی، از یکسو مظهر انواع مفاسد اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی و از دیگر سو همواره ابزاری در دست بیگانگان برای مقابله با استقلال ایران بودهاند. در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ائتلاف غربی صهیونی، رضا پهلوی با وعده بازگشت به سلطنت! هر آنچه توانست با رژیم صهیونی همکاری و همراهی کرد. اکنون که پس از شکست مفتضحانه امریکا و رژیم جعلی اسرائیل در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، در یک جنگ تمام عیار رسانهای برای فریب مردم ایران خیز برداشتهاند، واکاوی وابستگیها و وطن فروشی این خاندان بیش از پیش ضروری است.
۱- رضاخان، آغاز یک حکومت ساختگی و وابسته به بیگانه: اسناد تاریخی نشان میدهد که رضاخان نه یک قهرمان ملی، بلکه محصول طرح انگلیس برای تجزیه امپراتوری عثمانی و ایران بود. همانگونه که مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) با حمایت انگلیس در ترکیه برسرکار آمد، قرار بود رضاخان را به ریاست جمهوری در ایران منصوب کنند، اما مقاومت روحانیت و مردم، آنها را مجبور به تغییر تاکتیک و تبدیل او به پادشاه و تأسیس سلسله پهلوی کرد.
با پایان یافتن نقش رضاخان، انگلیسیها او را آواره کرده و مانند دستمال مصرفشده به موریس تبعید کردند. جالب آنکه پوچی روابط خانوادگی در این خاندان تا جایی است که محمدرضای تازه به سلطنت رسیده به عنوان پادشاه ایران حتی برای تأمین مشروب و تریاک پدرش (تنها خواسته پدر از پسر) هم اقدام نمیکند و انگلیسیها به او اجازه چنین کاری را نمیدهند.
۲- محمدرضا، شاه چمدانبهدست و بازیچه امریکا: پس از رضاخان، نوبت به محمدرضا رسید که با حمایت و هدایت مستقیم امریکا به قدرت رسید. او که در حوادثی مانند کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مشهور به شاه چمدان به دست و همیشه در حال فرار مشهور است، هیچگاه اراده مستقلی نداشته و امریکا از او به عنوان ژاندارم منطقه برای تأمین منافع خود، مقابله با شوروی و حفاظت از منافع رژیم صهیونیستی استفاده میکرد. بیعرضگی محمدرضا تا جایی بود که حتی ارتش ایران بدون اجازه او توسط مستشاران امریکایی کنترل و در مناقشات متعدد در آسیا به کار گرفته میشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و فرار شاه چمدانی، امریکا و متحدانش کوچکترین حمایتی از او نکردند و محمدرضا در سرنوشتی مشابه پدرش اجازه اقامت در امریکا و حتی کاخ خود در لندن را هم نداشت و در آوارگی و ذلت، در تلاش برای اخذ اقامت از این کشور به آن کشور ناکام مانده و سرانجام در مصر مرد.
۳- رضا پهلوی، آخرین بازمانده یک رؤیای وابسته: امروز، رضا پهلوی، با میلیاردها دلار ثروت غارتشده مردم ایران توسط پدرش، در غرب به عیاشی و نوکری سرویسهای جاسوسی غربی مشغول است. ولیعهد ناکام (که همسر و فرزندانش حتی فارسی را بهدرستی صحبت نمیکنند)، با گذاشتن کلاه یهود بر سرش، به دیوار ندبه یهودیها متوسل شده و با حمایت علنی از رژیم صهیونیستی، خود را به عنوان نوکر جدید صهیونیستها معرفی کرده، بیش از ۴۶ سال است که با فریب غربیها در آرزوی بازگشت به سلطنت است.
از ابتدای جنگ وحشیانه رژیم صهیونیستی در غزه تا امروز و هماکنون در تحرکات تروریستی و تجاوز آشکار ائتلاف امریکاییها و رژیم صهیونی به تمامیت ارضی ایران، او آشکارا به عنوان یک وطن فروش و لکه ننگ جامعه ایرانی از ائتلاف صهیونی- غربی حمایت کرده و خود را برای بازگشت به قدرت در صورت سقوط جمهوری اسلامی مهیا میکرده است. واقعیت این است که رضا پهلوی حتی در میان اپوزیسیون خارجنشین نیز کمترین محبوبیت را دارد و تنها با پولهای دزدیدهشده، خود را به عنوان رهبر اپوزیسیون مطرح میکند.
۴- چرا رؤیای بازمانده مزدوران محقق نمیشود؟
ملت ایران با تجربه تاریخی میداند که:
۱. خاندان پهلوی هیچگاه مستقل نبوده و هر یک گماشته یک دولت غربی بودهاند، از انگلیس تا امریکا و امروز صهیونیستها.
۲. این خاندان هرگز به دنبال منافع ملی نبودهاند، ثروتاندوزی و عیاشی (به قیمت سرسپردگی و نوکری اجانب) تنها دغدغه این خاندان بوده است.
۳. حتی غرب هم به مزدورانش اعتماد نداشته و ندارد، همانگونه که رضاخان و محمدرضا را پس از پایان مصرف دور انداختند، این سومی را فقط برای ایفای نقش در اپوزیسیون برای مقطع براندازی میخواهند.
تاریخ ایران زمین، خاندان پهلوی را به عنوان نماد وابستگی، مزدوری و بیاصالتی ثبت کرده است. امروز نیز پروژههای غرب و صهیونیسم برای بازگرداندن عناصر وابسته محکوم به شکست است. ملت ایران با هوشیاری، بار دیگر توطئههای دشمنان را خنثی خواهد کرد و به راه استقلال و عزت خود ادامه خواهد داد.
آرمان امروز/
از جنگ ۱۲ روزه تا رویای صلح ابراهیم
صلاح الدین خدیو
هنوز گرد و خاک جنگ دوازده روزهی ایران و اسرائیل فرو ننشسته، که بحث از گسترش طرح صلح ابراهیم بالا گرفته است.
بیلبوردی که بلافاصله پس از توقف جنگ در تل آویو آویخته شد، تصاویر روسای عربستان، سوریه، لبنان، و دولت خودگردان فلسطین را در کنار رهبران آمریکا و اسرائیل نشان می دهد.
بالای آن نوشته شده: اکنون وقت خاورمیانهی جدید است!
نام سوریه به عنوان جدیدترین و محتمل ترین نامزد صلح با اسرائیل مطرح است.
گفته می شود اسلام گرایان حاکم بر دمشق در ماه های اخیر درگیر مذاکرات مستقیم و غیر مستقیم با اسرائیل بوده و حتی از خواستهی کلیدی خود مبنی بر بازگرداندن بلندی های اشغال شدهی جولان کوتاه آمدهاند.
ورود سوریه به جرگهی صلح ابراهیم به معنای پیوستن خود به خودی لبنان به آن خواهد بود.
بیروت البته برای عادی سازی روابط با اسرائیل با چالش خلع سلاح حزب الله روبروست. امری که امیدوار است از مسیری کم هزینه و با حفظ غرور و وجههی حزب الله انجام شود.
از نگاه زوج سیاسی ترامپ – نتانیاهو شرایط مانند بهار سال ۱۹۹۱ است.
زمانی که در نتیجهی جنگ کویت ماشین جنگی عراق تضعیف و به اصطلاح جبههی شرقی اعراب علیه اسرائیل فروپاشید.
کنفرانس صلح مادرید که برای نخستین بار دولت های عرب متخاصم و اسرائیل را دور میزی مشترک نشاند، فراوردهی سیاسی این تحول و تبدیل روسیه به بازیگری فرعی در خاورمیانه بر اثر سقوط شوروی بود.
جرج بوش پدر با بوالهوسی از نظم نوین جهانی می گفت و بازتعریف ساختار امنیتی خاورمیانه برایش چون خوردن قهوه در مزرعهی شخصی اش آسان می نمود.
در عمل اما کار اینگونه پیش نرفت. ایران که از کنفرانس مادرید کنار گذاشته شده بود، سنگ بنای مخالفت را گذاشت و بلافاصله با برگزاری کنفرانسی در تهران با شرکت تمام جناح های فلسطینی و کشورهای مخالف فرایند سازش واکنش نشان داد.
روند اسلو میان اسرائیل و ساف هم به تدریج گره خورد و با شعله ور شدن انتفاضهی دوم در سال ۲۰۰۰ فرجامی تلخ و خونبار یافت.
این تحولات به تدریج ایران را در راس محوری منطقه ای بنام محور مقاومت گذاشت و جبههی جدیدی علیه اسرائیل باز شد.
تبعات و تحولات پس از عملیات هفت اکتبر که به تضعیف و فرسایش جدی محور موسوم به مقاومت انجامید، واشنگتن و تل آویو را به قسمی خوش بینی تازه دچار کرده است.
آنها بر این پندارند که فرصتی که دههها در پی آن بودند برای تسویهی مساله و دگرگونی منطقه بدست آمده است.حتی ترامپ با شعفی کودکانه ایران را هم کاندیدای پیوستن به طرح صلح ابراهیم کرده و در مخیلهاش به توافقی فراگیر با آن می اندیشد!
در روی زمین واقعیت، آتش جنگ در غزه هنوز زبانه می کشد و ترامپ امیدوار است که در اسرع وقت با توقف جنگ در آنجا، برنامهی خود را پیش ببرد.
گویا راه حل جادویی وی این است که پس از تبعید رهبران حماس، ادارهی غزه به کنسرسیومی عربی سپرده و دولت فلسطین تشکیل شود.
دولتی فاقد اختیارات امنیتی و حاکمیت مطلق سیاسی که می بایست از بخش هایی از کرانهی باختری صرف نظر نماید.
روشن است که مانند سه دهه قبل طرح های روی کاغذ در عمل به آسانی پیش نمی روند.
در جریان جنگ اخیر مقامات اسرائیلی بارها بدون پرده پوشی گفتند اکنون هیچ شهری در خاورمیانه نیست که دست ما به آن نرسد!
این تهدیدی است که زنگ خطر را قبل از تهران در ریاض و آنکارا و قاهره به صدا در می آورد.
چه این همان اسرائیلی نیست که سه کشور یاد شده در جستجوی صلح یا مناسبات نزدیک تر با آن بودند. کشوری که به سیاق قدرتی افسارگسیخته از دست دراز خود و ظرفیت عملیات در دوردست ها و حتی تغییر نظام سخن می گوید.
این ناهمسنگی و فقدان توازن ممکن است اولویت های راهبردی و جهت گیری های امنیتی قدرت های منطقه ای خاورمیانه را دستخوش تغییر کند و به رقابت های تازه دامن بزند.
اکنون این بیم وجود دارد که خاورمیانهی ابراهیمی نام دیگر خاورمیانهی اسرائیلی باشد و پایتخت های منطقه به آن روی خوش نشان ندهند.
کشورهایی که زمانی از بیم خطر ایران و گسترش نفوذ آن به اسرائیل نزدیک شدند، حالا نگران یکه تازی تل آویو هستند.
به احتمال قوی پیش شرط عربستان برای گره زدن عادی سازی با تشکیل دولت مستقل فلسطین بازتابی از این نظرگاه استراتژیک است.
دیدگاه دولت مصر از این هم پیچیده تر و علنا در موارد متعدد با ایران هم سویی و هم ذات پنداری می کند. ترکیه هم که آشکار و پنهان خود را هدف بعدی اسرائیل می داند و در اندیشهی برابرسازی با آن است.
رسالت/
خطای بزرگ قمارباز
خراسان/
کلاس درسی برای سیاست ورزان
حامد رحیم پور
وطن امروز/
آگاهی به اهمیت و کارکردهای مؤسسه اسرائیلی وایزمن که در حمله موشکی ایران منهدم شد
مؤسسه وایزمن و فروپاشی ادعای«رهبری جهان»!
رضا رحمتی
بعد از حملات دقیق ایران به موسسه وایزمن (Weizmann Institute of Science) بیشترین میزان عصبانیت اسرائیل در جنگ با ایران توسط مقامات این رژیم ابراز شد. این وضعیت تا جایی ادامه یافت که یکی از مقامات صهیونیست گفت این موسسه را بازسازی میکنیم و «به رهبری جهان باز خواهیم گشت»! اما سوال این است: موسسه وایزمن دقیقا چه نسبتی با ادعای «رهبری جهان توسط اسرائیل» داشته است؟ آیا منظور از این رهبری، رهبری علمی جهان است؟ آیا این رهبری «فناورانه - نظامی - امنیتی» است یا منظور از این رهبری چیزی فراتر و آن چیزی است که متفکران درباره دستکاری ژنتیک جهانی از آن صحبت میکنند؟
موسسه وایزمن یکی از مراکز مهم تحقیقاتی اسرائیل در زمینههای علمی و فناوریهای پیشرفته، از جمله فناوریهای نظامی، هستهای، هوش مصنوعی و بیوتکنولوژی بود. برخی فعالیتهای این موسسه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با برنامههای امنیتی و نظامی اسرائیل مرتبط بود. موسسه وایزمن (Weizmann Institute of Science) در شهر «رخُووت» (Rehovot) در اسرائیل، واقع در 20 کیلومتری جنوب شرق تلآویو قرار دارد. این شهر در منطقه مرکزی اسرائیل و نزدیک شهرهای مهمی مانند اشدود و نتانیاست. رخُووت یکی از شهرهای مهم علمی و فناوری اسرائیل محسوب میشود و علاوه بر موسسه وایزمن، مراکز تحقیقاتی دیگری نیز در آن فعالیت میکنند. در اهمیت امنیتی این شهر برای مقامات اسرائیل همین بس که مرکز علمی اسرائیل حدفاصل پایتخت اقتصادی و نقاط مهم و استراتژیک نظامی قرار گرفته است. قرار گرفتن در نزدیکی تلآویو (پایتخت اقتصادی اسرائیل) و پایگاههای نظامی مختلف، سبب شده وایزمن در یک حصار پولادین امنیتی قرار داشته باشد و همین موضوع به آن اهمیت امنیتی و راهبردی میدهد. این موسسه در گذشته نیز به عنوان یک مرکز تحقیقاتی مرتبط با فناوریهای پیشرفته (از جمله برنامههای هستهای اسرائیل) مورد توجه بوده است.
* چرا حمله به این مؤسسه مهم بود؟
اگرچه تلاش شد حمله ایران به این موسسه «حملهای نمادین» و به منظور پاسخ متقابل در برابر حملات رژیم اسرائیل به مراکز هستهای ایران جلوه داده شود اما مشخص بود انتخاب این هدف استراتژیک از زمانهای دور و بنا بر اهداف استراتژیک مورد توجه ایران بوده است. از دید اسرائیل، تخریب این مرکز تحقیقاتی میتواند به معنای ضربه زدن به توان علمی - نظامی رژیم تفسیر شود، تا جایی که برخی مقامات صهیونیست از این ضربه به عنوان ضربه به قلب رژیم اسرائیل صحبت کردند.
اما سوال اصلی این یادداشت این است: افزایش اهمیت و ضریب آن توسط اسرائیل تا چه اندازه است که بین موسسه وایزمن و «رهبری جهان» ارتباط تنگاتنگ برقرار شده است؟ این یادداشت تلاش میکند برخی ابعاد این اهمیت را بررسی کند.
۱- پیشرفت علمی و فناوری
اسرائیل خود را به عنوان یک قدرت علمی و فناوری در سطح جهان معرفی میکند و موسسه وایزمن نمادی از این ادعا بود. نابودی آن از نظر برخی مقامات اسرائیلی، ضربهای به جایگاه علمی و فناوری اسرائیل در جهان محسوب میشود. بنابراین موسسه وایزمن به عنوان برند علمی و تکنولوژیک اسرائیل مطرح بوده است.
۲- همکاریهای نظامی و امنیتی
اما نقش وایزمن صرفا نقش نمادین علمی- فناوری نیست؛ چه اینکه موسسات علمی و فناورانه در اسرائیل کم نیست و باید چیزی بیشتر از نقش علمی و تکنولوژیک برای این موسسه وجود داشته باشد که تا این حد اهمیت آن را بالا برده و آن را در تراز ادعای «رهبری جهان» مطرح کرده است. از ارتباط این موسسه با همکاریهای نظامی و امنیتی اسرائیل میتوان پاسخ این ابهام را مشخص کرد. این موسسه در توسعه فناوریهای پیشرفته، از جمله پهپادها، سایبری و احتمالا برنامههای هستهای جاهطلبانه اسرائیل نقش داشته است. از این رو، برخی آن را بخشی از توانمندی راهبردی اسرائیل برای حفظ هژمونی منطقهای میدانند.
۳- برنامههای محرمانه ویرایش ژن (CRISPR) اسرائیل در سطح جهانی
موسسه وایزمن یکی از مراکز پیشرو در تحقیقات «ژنتیک، زیستفناوری و علوم اعصاب» است. برخی معتقدند این موسسه در حال اجرای برنامههای مخفیانه مانند «اصلاح نژادی» یا دستکاری هدفمند DNA انسانها برای اهداف امنیتی باشد. با توجه به کارنامه اصلاح نژادی که توسط رهبران صهیونیسم بینالملل وجود دارد، این احتمال قابل بررسی است. این موضوع آنجا اهمیت مییابد که بدانیم این موسسه در زمینههایی مانند «ژنتیک، سرطان، مهندسی ژنتیک و بیوانفورماتیک» فعالیت میکند. با توجه به اهمیت استراتژیک این موسسه برای اسرائیل، احتمالات درباره برنامههای مخفیانه آن تقویت میشود.
* هدفگیری وایزمن یا «رهبری جهان»!
از دید ایران، حمله به این موسسه ممکن است به عنوان یک اقدام تلافیجویانه در پاسخ به اقدامات خصمانه اسرائیل (مانند ترور دانشمندان ایرانی یا حمله به تأسیسات هستهای) تفسیر شود. همچنین این حمله میتواند نشاندهنده افزایش توانمندیهای موشکی ایران و ارسال پیامی درباره قدرت بازدارندگی در جهت مقابله به مثل یا اقدام متقابل باشد اما از دید اسرائیل ابعاد این حمله بسادگی قابل ترمیم نیست. حمله ایران به قدری خسارت به این موسسه وارد کرده و به قدری این خسارت، اهمیت استراتژیک این موسسه را به عقب رانده که مقامات صهیونیست، وعده بازسازی آن را میدهند و میگویند «اسرائیل به رهبری جهان برمیگردد»؛ موضوعی که درباره یک مرکز علمی ساده قابل طرح نیست و درباره یکی از مراکز کلیدی در توسعه فناوریهای پیشرفته اسرائیل که نقش مهمی در حفظ برتری جهانی آن دارد، مطرح میشود. با این حال، هدفگیری این موسسه را باید یک بخش مهم از رقابت ژئوپلیتیک و امنیتی منطقهای ایران و اسرائیل در آینده نیز در نظر گرفت.
***
شلیک به مغز ارتش اسرائیل
گروه بینالملل: در روز دوم جنگ 12 روزه در اقدامی بیسابقه در تاریخ نبرد اطلاعاتی و موشکی میان ایران و رژیم صهیونیستی، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران موفق شدند یکی از راهبردیترین مراکز علمی - امنیتی اسرائیل یعنی موسسه وایزمن را به طور مستقیم هدف قرار دهند. این حمله موشکی که چهاردهم ژوئن انجام شد، نقطه عطفی در توازن قدرت منطقهای بهشمار میرود. «وطن امروز» 27 خرداد ماه گزارش مفصلی درباره اعتراف رسانههای رژیم صهیونیستی درباره ماهیت این مرکز منتشر کرد.
مرکز علمی - تحقیقاتی وایزمن، واقع در شهر رخووت در جنوب تلآویو، بدرستی قلب دستگاه امنیتی و علمی اسرائیل لقب گرفته است. اهمیت این مرکز تا جایی است که محل دقیق آن از تمام نقشههای آنلاین و ماهوارهای مانند گوگلمپ حذف شده بود. با این حال، دقت هدفگیری موشکهای ایرانی نه تنها مکان دقیق این مرکز را شناسایی کرد، بلکه آن را به آتش کشید و به وضوح پیام روشنی به تلآویو و حامیان غربیاش فرستاد: هیچ جای امنی برایتان وجود ندارد. برخلاف تصور عمومی، موسسه وایزمن فقط یک مرکز دانشگاهی نیست. این مؤسسه از دههها پیش بازوی فکری ارتش صهیونیستی در حوزههای مختلف از جمله هوش مصنوعی نظامی، فناوریهای سایبری، پهپادهای خودران، سیستمهای پارازیت و رمزگذاری الکترونیک و حتی جنگهای زیستی و هستهای بوده است. بسیاری از فناوریهایی که امروز ارتش اسرائیل در میدانهای نبرد به کار میبرد، در همین مرکز طراحی شده و توسعه یافته است. بر اساس گزارشهای معتبر غربی، وایزمن جایی است که ایدههای امنیتی رژیم صهیونیستی شکل میگیرد؛ یعنی همان «مغز جنگی اسرائیل».
آنچه این حمله را به نقطهای تعیینکننده بدل میکند، نه فقط آتش گرفتن یکی از راهبردیترین مراکز اسرائیل، بلکه سطح بالای نفوذ اطلاعاتی ایران در ساختار امنیتی رژیم است. چگونه ممکن است محلی که حتی مکان آن در نقشهها نیست، به دقت هدف قرار گیرد؟ پاسخ روشن است: ایران با اتکا به شبکه اطلاعاتی پیشرفته خود، سالهاست نقشه کامل نقاط حساس دشمن را در دست دارد.
از تولید رایانههای پایهگذار صنعت فناوری اسرائیل در دهه ۴۰ میلادی گرفته تا ساخت نخستین کامپیوتر کوانتومی این رژیم در سال ۲۰۲۲، همه در وایزمن ریشه دارند. حمله به این مرکز، به نوعی شلیک به آینده نظامی و امنیتی اسرائیل است؛ آیندهای که قرار بود توسط نخبگان جنایتکار علمی آن در وایزمن طراحی شود اما حالا در زیر خاکستر موشکهای ایرانی مدفون شده است.
با هدف قرار گرفتن مرکز وایزمن، افسانه نفوذناپذیری اسرائیل – که سالها با اتکا به ابزارهای جنگ روانی و حمایت رسانهای غرب، ساخته شده بود – به پایان رسید. دیگر مشخص شده در نبرد اطلاعاتی، ایران نهتنها عقب نیست، بلکه یک گام جلوتر است. این حمله - همانگونه که برخی تحلیلگران بینالمللی اشاره کردند - تنها یک پاسخ موشکی نبود، بلکه نمایش قدرت شناخت و اشراف اطلاعاتی ایران بر ساختارهای امنیتی دشمن بود.
اگر بخواهیم قلب تپنده علم، فناوری و جنگافزارسازی رژیم صهیونیستی را نام ببریم، بیتردید باید از موسسه وایزمن یاد کنیم؛ مرکزی که نقشی حیاتی در تبدیل اسرائیل به یکی از قدرتهای پنهان اتمی و نظامی خاورمیانه ایفا کرده است. موسسه وایزمن سال ۱۹۳۴ میلادی توسط حییم وایزمن، شیمیدان و رئیس وقت سازمان جهانی صهیونیسم پایهگذاری شد. برخلاف ظاهر دانشگاهی آن، این موسسه از همان ابتدا مأموریت داشت «علم را در خدمت صهیونیسم» به کار گیرد. حتی در آن دوران، قبل از تأسیس رسمی رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ موسسه وایزمن با هدف تربیت متخصصانی برای تأسیس یک کشور با قدرت تکنولوژیک و نظامی ایجاد شده بود.
بر اساس گزارشهای افشاشده و تحلیلهای نهادهای اطلاعاتی غربی، موسسه وایزمن یکی از نخستین مراکز تحقیقاتی اسرائیل بود که در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی، با همکاری مستقیم فرانسه، مطالعات علمی در زمینه فیزیک هستهای، غنیسازی اورانیوم، تولید پلوتونیوم و طراحی بمبهای اتم را آغاز کرد. بسیاری از دانشمندان کلیدی پروژه هستهای اسرائیل، از جمله کسانی که در تأسیس تأسیسات دیمونا نقش داشتند، فارغالتحصیل یا پژوهشگر وابسته به وایزمن بودند. در واقع میتوان گفت وایزمن آزمایشگاه اولیه پروژه بمب اتم اسرائیل بود.
یکی از مهمترین اقدامات موسسه وایزمن، جذب حمایت فنی و علمی فرانسه برای پروژه دیمونا بود. گفته میشود در جریان همکاری پنهان دهه ۱۹۵۰ میان اسرائیل و فرانسه، تعداد قابل توجهی از نخبگان وایزمن به مراکز هستهای فرانسه اعزام شدند و در مقابل، متخصصان فرانسوی در وایزمن آموزشهایی ارائه دادند که مستقیماً منجر به احداث رآکتور دیمونا در صحرای نقب شد.
وایزمن جز حوزه هستهای، در پروژههای زیر نیز نقش مستقیم داشته است.
فناوری جنگهای سایبری و اطلاعاتی: وایزمن مغز متفکر توسعه نرمافزارهای جاسوسی، تجزیه و تحلیل کلاندادهها و طراحی الگوریتمهای نظامی در سیستمهای اطلاعاتی موساد و آمان است.
توسعه پهپادها و سامانههای هدایتپذیر: بسیاری از سیستمهای پهپادی مورد استفاده ارتش رژیم، بویژه در حملات هوشمند به نوار غزه، در وایزمن طراحی شدهاند.
سیستمهای تسلیحات انرژی هدایتشونده: پژوهش در زمینه لیزرهای نظامی و پارازیتهای پیشرفته ضدموشک، بخشی از فعالیتهای طبقهبندیشده این موسسه است.
پشتیبانی از سامانههای ناوبری نظامی: توسعه سیستمهای جایگزین GPS و فناوریهایی که در شرایط اختلال میتوانند هدایت موشکها را حفظ کنند، در وایزمن انجام شده است.
وایزمن به طور مستمر با شرکتهای تسلیحاتی اسرائیلی نظیر «رافائل»، «الاوبیت»، و «صنایع هوافضای اسرائیل» (IAI) همکاری دارد. خروجیهای این موسسه در قالب پتنتها و طرحهای نوآورانه به این شرکتها فروخته یا منتقل میشود. به عبارت دیگر، وایزمن بازوی علمی بخش تولید سلاح اسرائیل محسوب میشود.
این موسسه با ظاهری علمی و آموزشی در عرصه بینالمللی، توانسته سالانه صدها مقاله در مجلات معتبر منتشر کند و در نتیجه، از پوشش رسانهای و حفاظتیای بهرهمند شود که دیگر نهادهای امنیتی از آن بیبهرهاند اما زیر این ظاهر، وایزمن کارگاهی استراتژیک برای تولید نسل جدید جنگافزارهای بیصدا اما کشنده اسرائیل است. در نهایت میتوان موسسه وایزمن را مهمترین هدف ایران در جنگ 12 روزه و سنگینترین خسارت رژیم صهیونیستی دانست و به نوعی هدف قرار گرفتن این موسسه شلیک به مغز ارتش صهیونیستی بود.
ارسال نظرات