- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
دوشنبه ؛ 24 آذر 1404 یادداشت روزنامههای پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۳

شرایط منطقه و چند جمله حرف حساب با اهالی رسانه

تغییر دکترین اتمی برای مقابله با نظم «ابرویرانگر» اسرائیلی
علی قنادی
اسرائیلیها عملیات ترور سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزبالله لبنان را «عملیات نظم نوین» نام گذاشتند. نظم نوینی که اسرائیل درباره آن صحبت میکند، به معنای کاربرد قدرت ویرانگری آغشته به فناوری چونان یک نیروی خلاق برای اثرگذاری بر ذهنها و روانها است. هدف، فراتر از خرید صرف امنیت، اعمال یک هژمونی مبتنی بر فناوری نظامی «ابرویرانگر» در غرب آسیا است. تصاویر روزانهای که ارتش اسرائیل از انفجارهای دهشتناک بمبها و موشکهایش در غزه و لبنان تولید و به یمن شبکههای اجتماعی در تیراژ وسیع پخش میکند، تصویری نیشدار و دورنمایی موجز از همین نظم جدید، مبتنی بر این واقعیت است که در هرگونه رویارویی آینده، نهتنها هیچکس و هیچجایی امن نیست، هیچچیزی هم دیگر امن نیست (انفجار پیجرها). دلیلی نداشت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل در سخنرانی سازمان ملل علاوه بر تهدیدکردن ایران که «اگر ما را بزنید ما شما را میزنیم. جایی در ایران نیست که دست بلند اسرائیل به آن نرسد»، بقیه دول غرب آسیا را هم به تهدیدش ضمیمه کند و بگوید «و این در مورد کل خاورمیانه صادق است.» این شمایی از تلاش اسرائیل برای پایهگذاری هژمونی نظامی مبتنی بر فناوری ابرویرانگر بر کل غرب آسیا است و ترور دبیرکل حزبالله را نیز، نقطه عطف کارگزاری این نظم جدید میداند.
در تهران، استدلالها کماکان حول این میچرخد که «سیدحسن رفت، اما نصرالله میآید»، «حزبالله زنده است» و چیزهایی از ایندست؛ استدلالهایی که البته سازههای معنایی قدرت و تابآوری نهادهای اجتماعی هستند. با این حال، واقعیت این است که ضعف و سستی بنیانهای قدرت مادی نهادهای اجتماعی (دولت، گروه، جنبش یا هر چیز دیگر)، در خوشبینانهترین حالت، آنها را دچار فرسایش کرده و قوت سازههای معنایی آنها را نیز تحتتأثیر قرار خواهد داد.
راهحل چیست؟ آیا ایران و محور مقاومت، به نظم جدیدی که تلآویو به یمن حفاظت و حمایت فعالانه واشینگتن در مسیر آن گام گذاشته، رضایت خواهند داد؟ در حالی که از صنعا تا تهران و از اینجا تا بغداد، دمشق، غزه و بیروت، پاسخها به این پرسش منفی است، راهحلها از بیعملی و پذیرش وضعموجود تا اتخاذ دیپلماسی چندجانبه فعال یا اقدام جنگی با دامنه محدود یا فراگیر، تنوع دارد. به جز گزینه «بیعملی»، هرکدام از گزینهها قادرند تا حدی شرایط را بهبود داده، بنای بازدارندگی را احیا کنند، ولی طبیعتاً ظرفیت برخی کمتر و استعداد بعضی راهها بیشتر و درعینحال پرخطرتر است. تجربه یکسال بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نشان میدهد دیپلماسی مبتنی بر فشار افکار عمومی جهان، نتوانسته ابرویرانگری اسرائیل را متوقف کند. گزینه پاسخ محدود نظامی از نوعی که در عملیات وعده صادق ۲ انجام شد، هرچند مؤثر است ولی در شرایطی که رهبران دولت عبری، عزم خود را برای کاربرد فناوری نظامی ویرانگر برای برقراری نظم نوین جزم کردهاند، احتمالاً به بازدارندگی کافی نینجامیده و ممکن است به تصاعد دامنه کشمکش کشیده شود. در حالیکه دیگران، ممکن است راهحلهای خلاقانه دیگری هم برای مهار اوضاع تجویز کنند، یک راهحل فوری در دسترس، تغییر در دکترین هستهای ایران است. در شرایطی که دکترین هستهای ایران در طول پنجاه واندی سال گذشته (با احتساب دوره پهلوی) استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای بوده، امروز تهران ظرفیت، زمینهمندی و فرصت لازم را برای تحول بیدرنگ در این برنامه خود دارد. کنت والتز، نظریهپرداز شهیر، چند دهه قبل بین «تواناییهای بازدارنده از جنگ» و «تواناییها برای جنگیدن» تمایز قائل شده و نیروی هستهای را جزو تواناییهای بازدارنده از جنگ خوانده بود و میگفت تاریخ بشر سلاحی سراغ ندارد که به اندازه تسلیحات هستهای به صلح و ثبات کمک کرده باشد: «کسانی که عاشق صلحاند، باید دوستدار سلاح هستهای باشند!» این استدلال والتز مبتنی بر این واقعیت بود که دهشت و وحشت ناشی از نابودی این تسلیحات نامتعارف، بهقدری بزرگ و پرقوت است که دولتها هرگز بهفکر کاربرد آنها نخواهند افتاد. اساساً تسلیحات هستهای جامعهپذیری بیسابقهای درباره کسب و مالکیت، لفاظی و کاربرد، بر مالکان خودشان (دولتها) تحمیل میکنند که آنها محکوم به تبعیت از این جامعهپذیری هستند. قریب به ۸۰ سال بعد از ابداع اولین سلاح هستهای در پروژه معروف منهتن، فقط و تنها یک دولت، آنهم صرفاً یکمرتبه از تسلیحات هستهای استفاده کرده است. امریکاییها تنها به این دلیل، دو بمب اتم بر سر مردم ناکازاکی و هیروشیما فروانداختند که نهفقط ژاپن سلاح اتمی نداشت، بلکه در دنیایی میزیستند که هیچ دولت دیگری غیر از خودشان، مسلح به این سلاحهای ویرانگر نبود.
در دنیایی که آن را زیست میکنیم، در شرایط جنگی پرمخاطره (تهدید وجودی)، تنها چیزی که ۹ دولت مسلح به سلاح اتمی و اسرائیل اتمی را مجاب میکند از سلاح هستهای استفاده نکنند، اطلاع از این واقعیت است که دولتهای هماورد آنها نیز مالک سلاح هستهای هستند. چرا روسها اینقدر از سلاح هستهای دم میزنند، زیرا اوکراین بعد از فروپاشی شوروی، غرق در انگارههای لیبرالی، خود را خلع سلاح هستهای کرد.
سناریویی را تصور کنید که وقایع آغازشده از ترور دبیرکل حزبالله لبنان تا عملیات وعده صادق ۲ گسترش یافته، به تصاعدی بزرگ و بزرگتر کشیده شده، پینگپنگ کشمکش تا مرز تهدید امنیت وجودی اسرائیل پیش برود. آیا امکان صدور یک اولتیماتوم هستهای آشکار یا مخفی از طرف اسرائیل منتفی است؟
«گزینه سمسون» که دکترین غیراعلامی و غیراعلانی کاربرد سلاح هستهای اسرائیلیها است و ریشه در فرهنگ استراتژیک عبری دارد، حائز شواهدی جدی دال بر این است که آستانه تحمل اتمی اسرائیل، به مراتب پایینتر از دیگر دارندگان سلاح هستهای است. این یعنی آنکه، احتمال اتکای دولت عبری به گزینه اتمی، بیشتر از دیگر مالکان تسلیحات هستهای است. نیویورکتایمز در ژوئن ۲۰۱۷ فاش کرد که در روزهای قبل از جنگ ششروزه ۱۹۶۷، اسرائیل قصد داشت تیمی از چتربازان را با بالگرد وارد سینا کند تا با نصب و ایجاد یک انفجار هستهای از راه دور، هشداری مقابل کشورهای متخاصم ایجاد کنند!
رئالیستهای زیادی معتقدند ماهیت دهشتناک تسلیحات هستهای، دولتهای مالک آنها را مقابل همدیگر حزماندیش و محتاطتر کرده و منجر به افزایش ثبات میشود؛ چیزی که برخی دادههای تجربی هم آن را تأیید میکند، اما این مستلزم وجود یک «کفو هستهای» است. امریکا سالها اصرار میکرد که یک پاکستان اتمی جنوب آسیا را بیثبات میکند و با دستیابی اسلامآباد به سلاح اتمی مخالف بود، ولی هند و پاکستان بعد از برقراری موازنه در سطح استراتژیک در سال ۱۹۹۸، حتی در سطح متعارف نیز تنش کمتری تجربه کردهاند. در شبهجزیره کره، در حالی مناسبات سئول- پیونگیانگ از سال ۲۰۰۶ (زمان دستیابی شمالیها به سلاح اتمی) پرتنش شده که برخی میگویند دستیابی کره جنوبی به سلاح هستهای، مناسبات دو کره را کمتنشتر خواهد کرد.
در مورد ایران چطور؟ غرب آسیا، منطقهای بیثبات است که نشانهها حاکی است، بهسمت بیثباتی بیشتر نیز در حرکت است. نظم نوینی که اسرائیل در شامگاه ترور دبیرکل حزبالله با کاربرد ۸۳ تن بمب سنگرشکن کلید زد، یک نظم لیبرال مبتنی بر قدرت اقتصادی، یا حتی نظمی رئالیستی بر پایه توازن قوا نیست. چنین نظمی، قدرت خلاق فناوری را، برای ایجاد دهشت هژمونیک برپایه «ابرویرانگری» طلب میکند، واقعیتی که صحنههای آن را، تا همین اواخر در غزه و حالا در لبنان میدیدیم و میبینیم. در چنین نظمی، هیچ چیز و هیچکس مصون نیست. دیروز پیجر و بیسیمها منفجر شدند و آنگونه که نیویورکتایمز به درستی نوشته، فردا «اتومبیلها، یخچالهای ما، ترموستاتهای خانگی و بسیاری چیزهای مفید دیگر در حول و حوش ما آسیبپذیر هستند.» همانگونه که نتانیاهو در سازمان ملل گوشزد کرد، دست بلند اسرائیل، نه فقط برای ایران، بلکه «درباره کل خاورمیانه صادق است.» این دست بلند، زمانی نیروی هوایی دولت عبری بود، ولی حالا همه چیز است. فناوری، بهویژه هوش مصنوعی، این قابلیت را دارد که شکاف استراتژیک ناشی از انحصار رهبران اسرائیلی بر تسلیحات هستهای را چند برابر کند. دیگر فقط، تغییر در دکترین هستهای، یک الزام نیست. دکترینهای مرتبط نیز بایستی بهروزرسانی شوند.

نبرد در جنوب لبنان
عبدالرضا فرجی راد
حزب الله لبنان در حال بازیابی خود است و نبرد در جنوب لبنان به صورت زمینی به آن ها در این امر کمک می کند.
از سوی دیگر حمله موشکی ایران هم به آن ها روحیه داده است.
باید توجه داشت که ورود ارتش اسراییل به خاک لبنان می تواند هزینه سنگینی از نظر تلفات برایشان داشته باشد.
این جنگ و گریزها گروه حزب الله را توانمند می کند و نیروهای جوان به تدریج پخته می شوند و می توانند جای فرماندهان از دست رفته را بگیرند.
روز گذشته رسانه ها نیز به شکلی این موضوع را تایید کردند.
۲۴ عملیات حزبالله از بامداد دیروز و کشته و زخمی شدن دهها نظامی اسرائیلی در همین راستا است.
منابع اسرائیلی گزارش دادند در نتیجه عملیات ارتش رژیم صهیونیستی و تلاش برای پیشروی در جنوب لبنان ۱۴ نظامی کشته و ۳۹ نفر زخمی و همچنین ۳ تانک مرکاوا منهدم شدهاند.
المنار نوشته است که مرکز درمانی «زیو» اسرائیل اعلام کرده امروز ۳۹ نظامی مجروح در نتیجه درگیریها در جنوب لبنان را پذیرش کرده است.
شاید تاکید اسرائیل به صورت زمینی در لبنان این شرایط را برای آنها بدتر کند

گفتمان دولت چهاردهم نه به شرایط موجود
از مجموعه اظهارات مقامات دولت چهاردهم و حتی برخی عملکردهای این دولت چنین برمیآید که دولت چهاردهم با وجود اظهارات قبلی، حرکت روی ریلهای کار گذاشتهشده در دولتهای قبلی را با وجود همه مشکلات حاصل از آنها، ترجیح میدهد و با استدلال اینکه «نمیشود کاری کرد» سیاست «دستش نزن بدتر میشود» را در پیش گرفته است و بهزودی در موعد تقدیم لایحه بودجه 1404 همان لوایح قبلی را دستکاری کرده و با کسر بودجههای پنهان و آشکار به مجلس تقدیم میکند. میگویید نه! منتظر باشید.
البته دولت هم حق دارد، زیرا دست به هرجا بگذارد، صدای اعتراض از آن محل بلند میشود، زیرا همه ما یاد گرفتهایم که تنها به بخش خود نگاه کنیم و به دیگران اهمیت ندهیم. حتی اگر این دیگران «ایران» باشد.
اما چرا اینگونه میگوییم؟ آقای رئیسجمهور گفتند که برای اجرای قانون برنامه هفتم با رشد هشت درصد GDP 200 میلیارد دلار ارز میخواهیم و صد میلیارد آن باید از خارج تأمین شود. البته آقای معاون اول ظاهرا عقیده به 250 میلیارد دلار دارند. پس وقتی این پول نباشد، برنامه هفتم هم اجرا نخواهد شد و رشد هشت درصد GDP محقق نخواهد شد، درحالیکه رئیس مجلس میگوید ما سالانه صدها میلیارد دلار را هدر میدهیم و برنامه هفتم برای جلوگیری از این هدررفت است. دوستان ظاهرا معادله چندمجهولی میدهند و معلوم نیست چه کسی باید آن را حل کند.
وقتی برنامه هفتم را نتوان اجرا کرد و از هر تغییری به دلیل فریاد «بلند فریادان» ترس داشته باشیم، راکد ماندن به قیمت فساد و تباهی کشور را به «چوب در سوراخ زنبور کردن» ترجیح میدهیم.
در طول سالهای دراز، همه وزرای اقتصادی از کسر بودجه، فروش اوراق قرضه و مانده بدهی دولتهای قبلی شکایت داشتهاند و چون نوبت به آنان رسیده، همان کردهاند و امسال هم سازمان برنامه و بودجه و آقای دکتر همتی همان کار را خواهند کرد و شاید استدلال آنها چنین باشد که اگر دولت لایحه «بد» به مجلس ندهد، مجلسیان کمتر از «بدتر» را قانع نمیشوند، همچنان که در سالهای گذشته مجلس مرتبا سقف لایحه بودجه دولت را افزایش داده است و البته این استدلال هم مردود است که از ترس مردن، خودکشی کنیم. شما اصلاحات بفرمایید، بگذارید دیگران مانع شوند «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».
هرچه گفته میشود بزرگترین ناترازی که عامل اصلی ناترازیهای دیگر است، ناترازی سیاستهای خارجی (اعم از سیاسی و اقتصادی) با سیاستهای داخلی است و کشوری که 40 سال فضای جنگ را احساس میکند و اکنون غلیظتر شده، نمیتواند مانند کشوری که بیتهدید است، در سیاستهای داخلی عمل کند.
هرچند به آن باور دارند اما دائما به مردم نوید زندگی بهتر، سفره گستردهتر و رفع مشکلات معیشتی (و البته خانهدارشدن) را میدهند و تجربه سالهای گذشته چنین است که این وعدهها عملی نمیشود. همه میگویند بودجه جاری متورم است اما مانند سال قبل ناگهان اعتبار یک نهاد را 70 درصد افزایش میدهند. وقتی گفته میشود طرحهای عمرانی را به بخش خصوصی واگذار کنید، میگویند نمیشود و حتی ناگهان طرحهایی که در بودجه اعتباری ندارد، مثل ساخت ورزشگاه 400هکتاری جنوب تهران مطرح میشود و در دولت جدید هم بر اجرای آن تأکید میشود، درحالیکه نه مفید است و نه ضروری و در همان حال بسیاری از طرحها با سابقه دهها سال ناتمام است. وقتی اصرار بر تداوم ساخت دو نیروگاه اتمی به هزینه 10 میلیارد دلار و با سوخت روسی میشود و برای نیروگاههای خورشیدی تره خرد نمیکنند و وقتی در مقابل اسراف و تبذیر آب و انرژی و دیگر موارد بیتفاوت میگذرند، آیا نمیتوان فهمید که دولت، ماندن و رکود را بر هر تغییری، اگرچه مثبت، ترجیح میدهد؟
تمام این مسائل به خاطر آن است که دولت هنوز گفتمانی برای خود انتخاب نکرده است. اگر برخی عقیده دارند که گفتمان دولت، «وفاق» است، خود بهتر میدانند که اولا تکیه بر این کلمه آب در هاون کوبیدن است و ثانیا به فرض درستی و صحت و نیز تمکین همه گروهها، مذاهب و تیرهها به وفاق، چه اتفاقی میافتد؟ پس از وفاق چه میخواهند انجام دهند، هرچند وفاق امری ذهنی است و اذهان را بهسادگی نمیتوان تغییر داد.
یاغی مست در شوک باران سجیل
عملیات «وعده صادق۲» تنها یک انتقام نبود؛ بلکه منطقیترین، راهبردیترین و درستترین تصمیمی بود که بنا بر حکم هر عقل سلیمی از سوی قوای مسلح ایران و بهطور مشخص، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اتخاذ شد. شاید حال درونی نگارنده بهگونهای باشد که نگارش متنی حماسی و سرشار از غرور و افتخار از عملیات کوبنده سپاه آسانتر باشد؛ اما مهم است که ابتدا وجه عقلانی و ضروری این عملیات را مورداشاره قرار دهیم و توضیح دهیم که فرقی ندارد ما چه اعتقادی داشته باشیم و حتی فرقی ندارد ایران راه ترس را پیشگرفته باشد یا راه شجاعت را، راه دیپلماسی را یا راه میدان را؛ با هر دکترین یا منطق و یا تفکری پاسخ سریع و کوبنده و پر سروصدا به غوغا سالاری و قلدرمآبی رژیم صهیونیستی و شخص بنیامین نتانیاهو، برای «دفاع» از ایران ضروری بود. همین ضرورت دفاعی بود که در کشور بین همه جریانها وفاقی کامل در حمایت از عملیات ایجاد کرد. اگر منطق «وعده صادق۲» تنها انتقام خون سیدالشهدای مقاومت، شهید سیدحسن نصرالله رحمتالله علیه بود، بااینکه بازهم یک منطق کاملا مقدس و محترم و درست و ضروری بود، اما توان ایجاد این وحدت و همگرایی و همرأیی و وفاق کمنظیر را نداشت. چراکه ما میدانیم در اندیشه سیاسی برخی جریانهای داخل کشور مسائلی مانند عزت و حمایت بیقیدوشرط و دینی از محور مقاومت چندان اولویتی ندارد. اما امنیت ملی را همه میفهمند. مانند قضیه ورود ایران در جنگ داخلی سوریه و جلوگیری از به قدرت رسیدن گروهکهای تروریستی مخصوصا داعش. در آن قضیه انگیزه اعلا و اهم نیروهای ایران، همان دفاع از حرم بود و شهدای آن جنگ هم هیچ عنوانی را با عنوان مدافع حرم عوض نمیکنند، اما بسیاری فقط با منطق امنیت ملی میتوانند ورود ایران در آن بحران را فهم و هضم کنند.
برای فهم آنچه در حال رخ دادن است باید به شهادت شهید دکتر اسماعیل هنیه بازگردیم. اسماعیل هنیه برجستهترین چهره حماس بود. امکان نداشت شخصیتهای برجسته محور مقاومت را پیش چشم بیاوریم و چهره او را تجسم نکنیم.
شهادت او هرچند به غلط، اما میتواند برای برخی افراد به معنای تضعیف شدید حماس باشد. این ترور در ایران انجام شد و در خود تهران. آنهم درست در اولین روز کاری دولت جدید. یعنی در این ترور هم شخصیت برجسته است، هم مکان قطب دشمنی با اسرائیل است و همزمان، زمان کاملا بهخصوصی است. یعنی سه خط قرمز بهطور همزمان شکسته شده است! هم یکی از برجستهترین چهرهها ترور شده، هم به خاک ایران حمله شده و هم در زمانی این کار انجامشده که بهطور نمادین، نوعی اعلام جنگ به کشور باشد. این ترور مطلب مهمی را عیان کرد: نتانیاهو احتیاط را کنار گذاشته است. معلوم شد دشمن دیگر بهمانند یک شطرنجباز نمیجنگد؛ بلکه مانند کسی میجنگد که به زیر میز شطرنج زده و هیچ چارچوب مشخصی برای جنگیدن ندارد. او بهجایی رسیده که برای نجات تنها باید پیروز مطلق باشد، پیروزی نصفه و نیمه به او کمکی نمیکند. دلیل این «بزنبهادری» دشمن، هم در شرایط داخلی و عدم مقبولیت نتانیاهو در جامعه اسرائیل است و هم در خط قرمزهایی که مقاومت در طوفانالأقصی از آنها گذشت. از جهتی، معلوم بود که آتشبسی در کار نخواهد بود. آنکه میخواهد به عقب برگردد، میداند تا کجا باید جلو بیاید. به همین دلیل به نظر میرسد انتقام شهید هنیه باید با قدرتی همانند عملیات «وعده صادق۲» انجام میشد که به هر دلیل نشد.
در وهله بعد، رژیم غاصب خط قرمز حزبالله که سید شهید آن را بهصراحت اعلام کرده بود زیر پا گذاشت و بیروت را مورد حمله قرار داد. حملهای که پیشدرآمدش انفجار پیجرها و بیسیمها بود و البته در همین مرحله هم جان تعدادی از افراد غیرنظامی را گرفت. اما دشمن آنجایی دستفرمان خود را دوباره عیان کرد که ضاحیه بیروت را زیر حملات سهمگین هوایی گرفت و قصد کرد حزبالله را هم بهزعم و گمان باطل خود از ریشه درآورد؛ همان تصمیمی که در مورد حماس گرفته بود. برای این کار ۸۵ تن بمب بر سر نقطهای از ضاحیه ریخت و در نهایت «مرد حماسهها» را به شهادت رساند. بازهم حقیقتی اعلام شد: «رژیم دیگر مرزی نمیشناسد؛ چشمش را بسته و فقط میزند». این تصویر «قاتل دیوانه» که دشمن از خود ساخت باید شکسته میشد. خود را به دیوانگی زدن، هوچیگری، لاتبازی، عربدهکشی راهانداختن و در یک کلام، غوغاسالاری، راهبردی است که گاهی جواب میدهد و میتواند همه طرفها را به انقیاد بکشاند. در این موقعیت باید پاسخی به یاغی داده شود که ژست جنون و خشم غیرقابل مهار او را بشکند و او را بر سر جا بنشاند. کاری که عملیات هنرمندانه «وعده صادق۲» از پس آن برآمد. اگر این اتفاق نمیافتاد و تهور و تجری دشمن سرکوب نمیشد، امنیت ایران بدون تعارف در معرض خطر بود. در اینجا دیگر نمیتوان به گزاره «دشمن جرئت نمیکند» اعتماد کرد. بلکه باید با هوشمندی، هرگونه حرکتی را از سوی دشمن محتمل دانست و با آن با نهایت جدیت روبهرو شد و باور داشت که طبل ظلم هرچه پرصداتر، توخالیتر! این هنر نیست که اراده دشمن را همواره دستکم بگیریم و با خود بیندیشیم او از یک جایی به بعد جلوتر نمیآید. کسی که از غوغا سالاری و محو شدن دیگران در سایه دیوانهبازی و شوکآفرینیاش بهره میبرد، به هیچ مرزی قانع نمیشود. آنچه باعث تحدید اراده دشمن میشود، تنها و تنها توانایی ماست و این توانایی باید مدام به دشمن یادآوری شود؛ چراکه طمعِ جبهه باطل او را فراموشکار و خوشخیال میسازد.
اما «وعده صادق۲» چگونه در توقف «نَفَسکشطلبی» و «بهسیمآخرزنی» دشمن موفق بود؟ نکته اول حجم عملیات بود. تعداد موشکهای شلیکشده و قدرت تخریب آنها آنقدری بود که مستی را از سر دشمن بپراند. فرود ۱۸۰ موشک بالستیک بر نقاط مختلف اراضی اشغالی یعنی یک اقدام پرخسارت و پرتلفات که خواهناخواه کابوس تلآویو با خاک یکسانشده را برای صهیونیستها زنده میکند.
ویژگی بعدی این عملیات، مرگ ابدی رؤیای گنبد آهنین بود. رد شدن ۹۰ درصد موشکها از سامانه دفاعی دشمن عملا به معنای شکست مهمترین پروژه پدافندی اوست. این یعنی رژیم صهیونیستی هیچگاه نمیتوانددر سرزمین های اشغالی ،در یک منطقه امن ، بدون آژیر قرمز و بدون پناهگاههای مملو از جمعیت به جنایت بپردازد.
ویژگی سوم، پوشش رسانهای بینظیر و درجهیک آن بود. ساعت ۸ تا ۹ شب، همه مردم میتوانند پای تلویزیونها باشند. آن تصاویر زنده عجیبوغریب از تلآویو که با هر موشک همراه میشد و تا اصابتش به زمین رهایش نمیکرد، از شعف و هیجان اشباعمان میکرد.
و ویژگی آخر، حمایت تمام سلایق کشور از عملیات بود که مهمترین پیام را به صهیونیستها رساند: کار به جنگ برسد، همه ما یک نفریم، یک نفر! مثل مهدی طارمی رو به روی دروازهبان صهیونیست....

ارسال نظرات