دوشنبه ؛ 24 آذر 1404
24 آذر 1404 - 10:16
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۴ آذرماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / آسیا از نگاه سند راهبرد امنیت ملی آمریکا

یادداشت ها / آسیا از نگاه سند راهبرد امنیت ملی آمریکا
طی یک هفته‌ای که از انتشار سند راهبرد امنیت ملی آمریکا می‌گذرد، جنجال‌های مختلفی در حواشی این سند بر پا شده است. انتشار بی‌سروصدای این سند مهم با ادبیات و در حدی محتوای متفاوت آن نسبت به اسناد پیشین امنیت ملی آمریکا، تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌های زیادی را به همراه داشته است.
کد خبر : 20834

تبیین:

کیهان

آقای پزشکیان خواستن، توانستن است

محمد ایمانی

دولت و رئیس‌جمهور محترم، می‌تواند مشکلات پیش‌روی کشور را حل کنند، اگر ارزیابی دقیق و اراده قوی داشته باشند، و فراموش نکنند که کشور، درگیر جنگ ترکیبی است. دشمن در این جنگ، از مزدوران نیابتی بهره می‌گیرد تا بتواند در حوزه رسانه، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اخلاق عمومی ضربه بزند. دولت نمی‌تواند بدون شناخت عمیق از این میدان و اقتضائات آن، به موفقیت لازم برسد؛ چه رسد به اینکه برخی اجزای آن، واقعیت جنگ را نشناسند، فراموش کنند، و یا منکر شوند. از همه بدتر، عدم رعایت مرزبندی با سرانگشتان نفوذ، به عنوان حداقلی‌ترین مسئولیت است، به نحوی که موجب غبارآلود‌شدن فضا، ایجاد حاشیه امنیت برای پایوران دشمن و در اختیار قراردادن امکانات بیت‌المال شود.
دشمن، همچنان که اتاق جنگ نظامی دارد، اتاق جنگ سیاسی، رسانه‌ای، اقتصادی و فرهنگی هم دارد که در تعامل با هم کار می‌کنند. اما آیا ستاد‌های دفاع متناظر و هوشمند در بدنه دولت ما هم شکل گرفته است؟ وقتی برخی وزرا یا مدیران، نابسامانی بازار و گرانی بی‌ضابطه را طبیعی جلوه می‌دهند، یا شبیخون فرهنگی و اخلاقی و سیاسی و رسانه‌ای را تعاملات آزاد و مجاز وانمود می‌کنند، آیا می‌توان باور کرد که حقیقت تهاجم دشمن را فهمیده و به لوازم آن، به‌ویژه بستن منافذ و معابر شبیخون پایبند هستند؟!
در این‌باره گفتنی‌هایی هست:
1) آمریکا و اسرائیل، با جنگ نظامی نتوانستند به هدف خود برسند، بلکه همدلی ملت ایران بیشتر شد. رژیم صهیونیستی، ضربات دردناکی را دریافت کرد که در 77 سال گذشته بی‌سابقه بود و افسانه بازدارندگی این رژیم را درهم شکست. دشمنان ناکام، اکنون می‌خواهند از طریق فشار اقتصادی ترکیب‌شده با فشار روانی و رسانه‌ای، در کشور چند‌دستگی درست کنند و مردم و نظام را مقابل هم قرار دهند. واسطه‌ها و ضریب‌دهندگان این پروژه، برخی مدیران و مشاوران و رسانه‌های متظاهر به حمایت از دولت هستند که اگر لازم شد، زیر پای دولت را هم خالی می‌کنند، چنان‌که با خاتمی و روحانی کردند و مدعی عبور از آنها شدند.
2) برخی سخنان رئیس‌جمهور محترم، اگرچه از نیت خوب حکایت می‌کند، اما ناکافی است و بعضاً کفایت و اقتدار مدیریت دولت را زیر سؤال می‌برد. آقای پزشکیان چندبار گفته است: «من اصلاً نمی‌‌خواستم رئیس‌جمهور بشوم؛ فقط برای بالابردن مشارکت مردم کاندید شدم»، «نامزد‌شدنم برای این نبود که رئیس‌جمهور شوم، نیتم بالابردن مشارکت بود»، «شوکه شدم، اصلاً فکر نمی‌‌کردم رئیس‌جمهور شوم. دنبال این بودم که کاری کنم تا مشکلات مردم را حل کنیم». تکرار این جملات با ادبیاتی مانند «اصلاً فکرش را نمی‌‌کردم» و «خودم هم نمی‌دانم چطوری شد من رئیس‌جمهور شدم»، از یک‌جایی به بعد، به جای انتقال حس استغنا، تلقی جدی‌نگرفتن مسئولیت و فقدان برنامه را منتقل می‌کند. ابراز زهد و بی‌رغبتی نسبت به منصب، خیلی خوب است، اما بی‌اعتنایی نسبت به مسئولیتی که فرد با اختیار بر دوش گرفته، کم‌لطفی در حق مردم محسوب می‌شود. مسئولیت را باید جدی گرفت. رئیس‌جمهور، طبق اصل ۱۲۱ قانون اساسی، این سوگند را در مجلس‏‏ بر زبان رانده و متعهد شده است: «‏سوگند یاد می‌کنم‏ که‏ پاسدار مذهب‏ رسمی‏ و نظام‏ جمهوری‏ اسلامی‏ و قانون‏ اساسی‏ کشور باشم‏، و همه‏ استعداد و صلاحیت‏ خویش‏ را در راه‏ ایفای‏ مسئولیت‌‌هایی‏ که‏ برعهده‏ گرفته‌‏‌ام‏ به‏‌کار گیرم‏، و خود را وقف‏ خدمت‏ به‏ مردم‏ و اعتلای‏ کشور، ترویج‏ دین‏ و اخلاق‏، پشتیبانی‏ از حق‏ و گسترش‏ عدالت‏ سازم‏، در حراست‏ از مرزها و استقلال‏ سیاسی‏ و اقتصادی‏ و فرهنگی‏ کشور از هیچ‏ اقدامی‏ دریغ نورزم.»
3) مدیران دولت حق ندارند تصویری ناتوان یا بی‌تفاوت و بی‌خیال از این نهاد بسازند. تصویر‌سازی «نمی‌شود» و «نمی‌توانیم» و «نداریم، خودتان فکری به حال خودتان بکنید»، تصویری غیرواقعی از توانمندی‌های کشور و سرمایه‌ها و امکانات و فرصت‌های در اختیار دولت است. اما به‌نظر می‌رسد برخی مشاوران و کارپردازان، اصرار دارند که این تصویر واژگونه را به مدیران ارشد دولت بقبولانند و از زبان همان‌ها به افکار عمومی تزریق کنند. هدف، شکستن مقاومت پیروز ملت ایران است. این مشورت گمراه‌کننده و تصویرسازی دروغین، قطعاً خیانت به دولت و رئیس‌جمهور، و نقشه‌ای صهیونیستی- آمریکایی است. حتما باید با تصویرسازی «دولت ناتوان و فشل» مبارزه نمود، و با کاربست تدبیر و اهتمام و مجاهدت شبانه‌روز، امید را به جامعه تزریق کرد. 
4) آقای پزشکیان، هفته گذشته پس از شنیدن گزارشی درباره دوی ماراتن مختلط در کیش و بی‌حجابی برخی شرکت‌کنندگان گفت: «نباید بی‌‌جهت برای مردم محدودیت ایجاد کرد یا آنها را تحت فشار گذاشت؛ هر اقدامی که باعث نارضایتی مردم شود، دقیقاً کمک به رژیم صهیونیستی است. ما نه‌تنها موافق ناهنجاری‌‌ها نیستیم، بلکه مخالف جدی آن هم هستیم، اما بحث بر سر نحوه و چگونگی مواجهه با این ناهنجاری‌‌هاست. مردم با انبوه مشکلات اداری و معیشتی مواجه هستند که کسی به این مشکلات حساسیتی نشان نمی‌‌دهد، اما به‌محض اینکه یک ناهنجاری کوچک در جایی مشاهده شود، عده‌ای فریاد وا اسلاما سر می‌‌دهند».
اولاً تعمد برخی مدیران محلی بر برگزاری دوی مختلط و آمیخته به هنجارشکنی و برهنگی، ناهنجاری کوچک نیست؛ بلکه اقدامی سازمان‌یافته برای هنجارشکنی است. در اثبات مدعا باید به موضع‌گیری غلط آقای حضرتی در حمایت از این هنجارشکنی اشاره کرد که نشان می‌دهد برخلاف مطالبه صریح رهبر انقلاب و مردم درباره برخورد با هنجارشکنی سازمان‌یافته، تحرکات موذیانه‌ای در جریان است تا دوقطبی بسازد و ذهن افکار عمومی و مسئولان را از مشکلات موجود غافل کند.
ثانیاً یک کمک مهم به رژیم صهیونیستی همین است که کسانی همسو با منویات اسرائیل و آمریکا، بی‌عفتی و هنجارشکنی را در جامعه ترویج کنند و برخی دستگاه‌های دولتی هم بسترساز ماجرا باشند. ثالثاً مخاطب «انبوه مشکلات اداری و معیشتی که مردم مواجه هستند، اما کسی حساسیتی نشان می‌دهد»، چه کسانی جز دولتمردان هستند؟! کدام مدیر دولتی- ولو در گفتار- درباره تورم، با مردم ابراز همدردی می‌کند؟ برعکس، نقش برخی مدیران گرانی ارز، خودرو، نان، لبنیات، دارو، کالاهای اساسی و... چیست؟ دولت حق ندارد مردم را با مشکلات معیشتی تنها بگذارد، یا برخی اجزای آن، در ایجاد مشکل و ناراضی‌کردن مردم، سهیم باشند.
5) اینکه «ستاد دفاع هوشمند مقابل تحرکات دشمن» در برخی دستگاه‌های دولتی تشکیل نشده، یک دغدغه است؛ و اینکه حلقه‌هایی تشکیل شده که نقش اتاق جنگ علیه نظام و منافع ملی را در داخل ایفا می‌کنند، رویدادی تاسف‌بار‌تر است. چه کسی می‌تواند عضویت برخی مجرمان و محکومان امنیتی را در شورای راهبری کابینه انکار کند؟ واسطه نفوذ آنها در این شورای مجعول چه کسانی بود که توانستند برخی عناصر بی‌کفایت و مجرم را در مدیریت برخی شرکت‌ها، معاونت‌ها و مدیریت‌های دولتی بگمارند؟! آیا این مدیریت‌ها، خارج از محدوده دولت جمهوری اسلامی بودند که برخلاف تذکر و نصیحت دلسوزانه رهبر حکیم انقلاب، به عناصر زاویه‌دار واگذار شدند؟ نقش این گماشتگان نامشروع، در بازنگرداندن ارزهای صادراتی، تحمیل گرانی مصنوعی به مردم و توجیه تورم‌های غیرعادی، حمایت از هنجارشکنان، و تزریق پول‌های هنگفت به شبکه رسانه‌های معارض چیست؟!
6) کدام دولت مسئول نسبت به امنیت و منافع ملی در دنیا، می‌تواند به اندازه برخی مدیران نالایق در کشور ما، ولنگاری فرهنگی، هنجارشکنی سازمان‌یافته، و افسارگسیختگی تورم را توجیه یا از آن دفاع کند؟ چگونه یک مدیر دولتی به خود اجازه داد با حذف ارز نیمایی و به بهانه تک‌نرخی‌کردن ارز، استارت افزایش قیمت را بزند، اما یک‌سال بعد در حالی که قیمت بیش از دو برابر شده، ارز همچنان چند‌نرخی است؟! کدام مدیر مسئولیت‌شناس و دارای شناخت و شرافت، در بحبوحه لجام‌گسیختگی قیمت‌ها به خود اجازه می‌دهد از آزاد‌سازی و واقعی‌سازی قیمت‌ها(!) دم بزند و تعدادی از رسانه‌های به هم زنجیرشده نیز، دائماً به‌جای مطالبه‌گری، توجیه بتراشند که تورم بی‌ضابطه، طبیعی است و برای مهار آن، به‌جای تدبیر و اقدام، باید مقابل آمریکا و اسرائیل کوتاه آمد؟ برخی مدیران چگونه به‌راحتی، اقلام مصرفی مردم را گران می‌کنند، اما هرگز سراغ شرکت‌هایی که ۹۶ میلیارد دلار ارز صادراتی را به کشور برنگردانده، یا درباره ارز دریافتی برای واردات نهاده‌ها و کالاهای اساسی امانتداری نکرده‌اند، نمی‌روند؟

7) مافیای رسانه‌ای که در حمایت از هنجارشکنی یا دامن‌زدن به تورم انتظاری و به هم ریختن بازار و عادی‌نمایی «روند بهانه‌جویانه گرانی» نقش‌آفرینی می‌کند، متاسفانه در پوشش دریافت آگهی و تبلیغات و برگزاری همایش‌ها و...، از حمایت ده‌ها هزار میلیارد تومانی برخی شرکت‌ها و نهادهای دولتی یا عمومی بهره‌مند بوده است. ‌ای‌کاش رئیس‌جمهور محترم در این زمینه از شرکت‌ها بخواهد بیلان هزینه‌های تبلیغاتی خود را به شکل شفاف منتشر کنند و دستگاه‌های نظارتی و اطلاعاتی هم مأمور شوند تا حجم مبالغ و امکانات پرداخت شده به رسانه‌های معارض را گزارش و سپس برخورد کنند. این خیانت بزرگی است که هزینه مزدوران جنگ ترکیبی- نیابتی دشمن، از طریق برخی شرکت‌ها و نهادهای دولتی یا عمومی تأمین شود. واسطه این جنایت، شبکه دلالی سرطان‌گونه و رخنه‌کرده در اطراف برخی مدیران است. 
8) آیا دولت از معنا، برنامه، کارکرد، و دستاورد تهی شده است؟ دشمنان و منافقان همسو با آن، مایلند چنین تصویر مأیوس‌کننده‌ای را بسازند و از ایجاد انحراف در برآوردها و محاسبات و برنامه‌های دولت دریغ نمی‌کنند. دولت حتماً می‌تواند اعتبار خود را بازیابی کند، مشروط بر اینکه با خط سیاه‌نمایی، منفی‌بافی، و انتقال پیام ضعف و ناتوانی، مرزبندی قاطع کند و کارپردازان آن را از درون خویش پالایش نماید. دولت، صرفاً مسئول مذاکره نبوده که با خیانت دشمن، به بن‌بست بیفتد. بلکه اکنون تجربه‌ای گران‌قیمت درباره امتناع حل مشکلات از طریق نرمش با دشمن در اختیار دارد. نباید اجازه داد عبرت دولت آقای روحانی، بازتولید شود.
9) در آن دوره کار به جایی رسید که برخی حامیان (مانند آقای تقی آزاد ارمکی) گفتند:
- «روحانی جز برجام کار دیگری بلد نیست. برجام پروژه او بود و تمام شد. او ۱۰۰ سال دیگر هم بماند، هیچ‌کاری نمی‌‌تواند بکند. نه توانایی کار دیگری دارد، نه نیرو‌های او این چیز‌ها را می‌ فهمند. روحانی هیچ‌کار دیگری از جمله رفع مشکلات اقتصادی را نمی‌‌تواند انجام دهد». (گفت‌و‌گو با روزنامه فرهیختگان، ۲۵ اردیبهشت ۹۷)
- «موقعیت دولت روحانی، با ‌هاشمی، خاتمی و احمدی‌‌نژاد فرق می‌‌کند. دولت روحانی، بعد از برجام تمام شد. چون تمام هویت دولت را به برجام گره زده بود. او هیچ‌ ایده دیگری نداشت. وقتی برجام مورد مناقشه قرار گرفت، دولت هم دچار مشکل شد. جامعه‌ای که این همه بحث نابرابری اقتصادی در آن می‌‌رود، یک نفر در کابینه نیست که بحث تز یا رفاه اجتماعی را مطرح کند. دولت از تز اقتصادی، مناسبات اجتماعی و فرهنگی، تهی و پایان یافته است». (گفت‌‌وگو با روزنامه آرمان، مهرماه ۱۳۹۷)
10) دولت اگر بخواهد، می‌تواند. دولت، متعلق به مردم و نظام است و باید کمک کرد تا در خدمتگزاری و حل مشکلات موفق شود. شنیدن و پذیرفتن نقدهای دلسوزانه، گستردن چتر دولت بر سر متخصصان و مدیران توانمندی که از دایره بیرون مانده‌اند، و تمهید ستادی برای استفاده از این ظرفیت‌ها، می‌تواند به تقویت اراده و امید و برنامه در دولت کمک کند. چاره‌ کار، راندنِ همراهان ناهمدلی است که سر سفره نشسته‌اند، اما نمی‌گذارند عزم و امید بهبود امور شکل بگیرد.

جوان

رسانه را تحمل کنید تا بیاموزید!

غلامرضا صادقیان

آقای خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی دیروز در نشست خبری وقتی خبرنگار روزنامه جوان پرسشی را درباره عدالت آموزشی مطرح می‌کند با ناراحتی و با اشاره تلویحی به مجموعه مقالات و گزارش‌های روزنامه در نقد مصوبات مربوط به کنکور، روزنامه جوان را با شبکه صهیونیستی اینترنشنال مقایسه می‌کند و می‌گوید: «الان در کنار اینترنشنال می‌بینیم بعضی از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های جریان انقلاب هم هی مرتب، شورا را نقد می‌کنند و زیر سؤال می‌برند. اشکال ندارد، اما شاید منطق و اخلاق اقتضا بکند که روزنامه جوان وقتی دارد یک موضوعی را نقد می‌کند، یک سؤالی، یک پاسخی از دبیرخانه بگیرد». 

من به شخص ایشان کاری ندارم. سخنی با مسئولان جمهوری اسلامی دارم. مسئولان ما عموماً از رسانه بیزارند. رسانه مطلوب ایشان رسانه بی‌آزار است. آزار رسانه هم نقد است. از نظر مسئولان ما «منطق و اخلاق» حکم می‌کند وقتی یک رسانه در سمت جریان انقلاب است باید تریبون و بولتن هر نهاد یا سازمانی شود که در نظام و انقلاب تعریف شده و حتی نام «انقلاب» در عنوان دارد. انتظار اکثر سازمان‌های دولتی این است که وقتی رسانه‌ای می‌خواهد نقدی بنویسد اول با آنان تماس بگیرد و قضیه را به شکلی حل‌وفصل کند! عجیب آنکه اگر خبرنگاری بگوید من پرسش‌هایی دارم یا یک مسئول دیگر چنین گفته و شما هم جواب بدهید، کمتر پیش آمده است که زیر بار بروند. معمولاً تریبون یک‌طرفه می‌خواهند. 

وزارتخانه‌ها و حتی خود نهاد ریاست‌جمهوری وقتی در هر دولتی شکل می‌گیرند متأسفانه اول از همه شخصی را که سابقه روزنامه‌نگاری و رسانه دارد، جذب می‌کنند تا به گمان خودشان راه‌های پیچاندن و دورزدن و ساکت‌کردن رسانه‌ها را بلد باشد. بار‌ها شده یک مسئولی تماس گرفته و گفته «شما که خودی هستید چرا ما را نقد می‌کنید؟!» این سطحی‌ترین نوع نگاه به رسانه و البته فاسدترین نوع است. سال‌هاست هیچ ارتقایی در سطح رسانه‌اندیشی در دولت‌ها اتفاق نیفتاده و دولت مستقر نیز یکی از فاجعه‌بارترین شورا‌های اطلاع‌رسانی و ضعیف‌ترین انواع ارتباط با رسانه‌ها را در بیشتر سازمان‌های ذی‌ربطش دارد. واکنش یک معاون‌وزیر و یک استاندار علیه خبرنگاران در هفته‌های اخیر فقط یک نشانه است. اگر فرصتی خبرنگارانه می‌داشتید تا به بیشتر مسئولان نزدیک شوید، درون آنان را از منظر سواد رسانه و شیوه مقابله با رسانه‌ها بسیار سیاه می‌یافتید. 

سال ۷۷ من در تولید برنامه تازه‌تأسیس گفت‌وگوی ویژه خبری که نخستین برنامه زنده تلویزیون بود، همکاری داشتم. برنامه بسیار منتقدانه و چالشی بود. آن‌قدر اعتماد مردم را جلب کرده بود که یک ماه پس از آغاز برنامه، آقای علی لاریجانی ریاست وقت سازمان شب‌هنگام قبل از ترک سازمان به استودیو شبکه ۲ آمد و گفت در این مدت شما دومین برنامه پربیننده تلویزیون شده‌اید. اما کسانی بعد‌ها این را تاب نیاوردند، چون طمع برخی مسئولان دولتی برای حضور در این برنامه پربیننده، آن را به بیراهه کشاند. همان زمان گاهی مثلاً از روابط‌عمومی یک شرکت فولادی تماس می‌گرفتند و حاضر به چه کار‌هایی نبودند تا مدیرعامل‌شان فقط یک دقیقه در این برنامه روی آنتن بیاید! نتیجه چه شد؟ بعد از رفتن تیمی که این برنامه را آغاز کرده بود، گفت‌وگوی ویژه تبدیل شد به محل گزارش‌کار مدیران دولتی و یک برنامه بیست‌دقیقه‌ای چالشی تبدیل شد به یک برنامه خواب‌آور یک ساعت و نیمه همراه با فرورفتن مدیران در صندلی‌های خود و با آب‌و‌تاب از دستاورد‌های خود حرف‌زدن. مدیران دولتی گمان‌شان این بود که می‌توانند همان بازخورد زمان چالشی‌بودن برنامه را از برنامه خواب‌آلود خود بگیرند. این اشتباه بیشتر مسئولان ما است که سواد رسانه آنان در همین حدود اکابر است. 

می‌توان به خیلی از باج‌نیوز‌ها یا رسانه‌های زرد که اساس تأسیس‌شان بر باج‌گیری یا تخریب است و اتفاقاً بسیاری از آنان با پول دولتی شکل می‌گیرند، اتهام اینترنشنال‌بودن زد، اما با رسانه‌های رسمی و حرفه‌ای که مجموعه‌ای از روزنامه‌نگاران باسابقه در تحریریه آنها نشسته‌اند و عمر حضور حرفه‌ای و تحسین‌شده آنان در رسانه از کل عمر مسئولیت برخی مقامات بیشتر است، نباید چنین گفت. تحمل نقد داشته باشید. نقد را برای خود مفید بدانید. خود را نوکر مردم بدانید و رسانه را صدای مردم. از اینکه مقام بالاتر نقد رسانه به شما را بخواند، به هراس نیفتید. مگر شما خدای نخواسته برای مقامات بالاتر  کار می‌کنید؟!

آرمان امروز

دنیای بدون ایدئولوژی ترامپ

حمید روشنائی

جهان هرگز بدون ایدئولوژی نبوده است. از زمانیکه جنگ های مذهبی صورت می گرفت تا یک قرن اخیر که مثلث ایدئولوژی لیبرالیسم- اومانیسم – کاپیتالیسم به جنگ با سایر ایدئولوژی هایی مانند فاشیسم و کمونیسم رفت، هیچگاه نظام بین الملل خالی از ایده ها و اندیشه ها، به پیش نرفته است. اما در سال های اخیر، آمریکا به عنوان ثقل مثلث ایدئولوژی غرب، شاهد رئیس جمهوری گردیده که اعتقادی به اندیشه های ایده آلیستی نداشته و یک عملگرای تمام عیار می باشد.
سند راهبرد امنیتی آمریکا که در آذرماه ۱۴۰۴ منتشر شد، می تواند الگویی از اندیشه ها و برنامه های ترامپ برای کشورش و جهان باشد که در آن، به صراحت اعلام گردیده سیاست دولت وی ادامه راهبرد سنتی این کشور (لیبرالیستی و اومانیستی) نخواهد بود و عملگرا و واقع گرا می باشد. این سند در ابتدا، برنامه های دولت های گذشته آمریکا را زیر سئوال برده و اسناد منتشر شده در آن زمان را، فهرست‌های طولانی از آرزوها و کلیشه‌های مبهم نامیده که موجب اشتباه در قضاوت می گردد. در این سند، مهمترین خواسته دولت آمریکا را بعد از کنترل مهاجرت، تقویت زیرساخت ها، اقتصاد قوی و پویا، ایجاد ارتشی قوی و کشنده و … اصولی همچون برتری و تسلط بر نیمکره غربی و تقویت اروپا و به دست آوردن بازارهای ثروتمند جهان، می داند. در این سند به صراحت دشمنی با کشورهایی همچون چین و روسیه را رد کرده و آنها را رقیب خود می داند که می توان با آنها همکاری نمود. ایران را چالش اصلی امنیتی و «نیروی اصلی بی‌ثبات‌کننده» در خاورمیانه معرفی می‌کند. با این وجود با این توجیه که ترامپ توانسته است قدرت هسته ای ایران را کاهش دهد و با توجه به اینکه دیدگاه حقوق بشری و آزادی های لیبرالیستی ندارد، توجهی مانند گذشته به مسائل ایران نمی کند.
اگر بخواهیم سند راهبرد امنیتی را در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم دولت ترامپ می خواهد در سود با همه کشورها شریک و از انجام مسئولیت در قبال آن، شانه خالی کند. این تمام هدف و انگیزه در بیان راهبرد دولت آمریکا در جهان است. راهبردی که با ایدئولوژی گذسته این کشور، همخوانی ندارد و در مقابل آن قرار می گیرد.
برای فهم موضوع لازم است بدانیم بسیاری از اندیشمندان معتقدند: حذف ایدئولوژی ممکن نیست بلکه فقط جایگزینی برای آن پیدا می شود که یک ایدئولوژی پنهان‌تر خواهد بود. بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در کشورهای مشترک المنافع شوروی، ایدئولوژی های جدید به خصوص اندیشه های ملی گرایی (بعضا شوونیستی) بوجود آمد که خلاء فکری کمونیسم را پر کرد. در تئوری و ظاهر ممکن است دنیای بدون ایدئولوژی، این گونه تداعی گردد که موجب کاهش تعصب و خشونت ایدئولوژیست ها می شود، تصمیمات‌ عملگرایانه و مسئله‌محور گرفته خواهد شد، افزایش تحمل ها در برابر تفاوت‌ها صورت می گیرد و بر رفاه، علم و تجربه تمرکز می گردد. اما واقعیت آن است که در دنیای بدون ایدئولوژی، جهان و افراد، با نوعی خلأ معنایی و بحران هویت مواجه می شوند که در آن، زمینه و آمادگی پذیرش ایدئولوژی‌های خطرناک‌تری را بدست می آورند.
مهمترین ویژگی های اندیشه های ترامپ را می توان به دو محور اصلی یعنی مخالفت با اومانیسم نخبه‌ گرا و لیبرالیسم کلاسیک دانست. وی نسبت به نخبگان دانشگاهی، رسانه‌ ها و تکنوکرات‌ها بی اعتماد بوده و «منافع آمریکا» را بر ارزش‌های جهان‌شمول، رجحان داده و نسبت به زبان اخلاقی حقوق بشر، بی تفاوت است. او در اقداماتش نهادهای لیبرال مانند رسانه ها، دادگاه ها، توافق‌های بین‌المللی و… را بی اعتبار کرده و بدنبال ملی‌گرایی اقتصادی به‌جای بازار آزاد جهانی و سیاست هویتی راست‌گرا، می باشد.
سخنان ترامپ و عملکرد واقع گرایانه آن بدین مفهوم نیست که جایگزینی برای این بی هویتی ندارد بلکه وی یک ایدئولوژی منسجم با سیاست غریزی، قدرتی و نمایشی دارد که در آن نوعی پراگماتیسم خشن و پوپولیسم رسانه‌ای حاکم است. ترامپ در جهانی زندگی می کند که در آن، ارزش‌ها به منافع ملی تقلیل می‌یابند، حقیقت به ابزار سیاسی تبدیل می‌شود، اخلاق جای خود را به قدرت می‌دهد و بردن مهم‌تر از «درست بودن» است. این جهان بدون ایدئولوژی نیست؛ بلکه بدون ایدئولوژی اخلاقیِ جهان‌شمول است.
سند راهبرد امنیتی آمریکا، مانیفست اندیشه های ترامپ است که در آن، جایی از ایدئولوژی های مصطلح وجود ندارد و فقط تلاشی است برای انسجام دادن به گفتارها و تفکرات پریشان آقای ترامپ که هنوز تکلیف خود را با دوستان و دشمنانش مشخص نکرده است. کسی که مدعی صلح نوبل است اما بیش از هرچیز جنگ را برای جهانیان به ارمغان آورده است.

شرق

درباره کوتاه‌سازی تحصیلات دانشگاهی

حمزه نوذری
اعلام شده دوره‌های کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا کوتاه‌تر می‌شود. ظاهرا اهدافی هم اعلام شده است؛ مانند اینکه دانشجویان زودتر بتوانند وارد بازار کار شوند، هزینه‌های دولت کمتر شده و درس‌های زائد و غیر‌ضروری هم حذف شوند. مدیران وزارتخانه علوم اعلام کرده‌اند‌ جلسات مختلفی برای کوتاه‌کردن دوره‌های تحصیلات دانشگاهی برگزار شده و کماکان تا رسیدن به دستور‌العمل و بخش‌نامه ادامه دارد. میل به اصلاح دانشگاه همیشه در کشور وجود داشته است. هر گروهی با دلایلی خواسته‌اند دانشگاه را به‌اصطلاح کارآمد کنند. در دوره‌ای اعلام شد که با توجه به اهدافی مانند عدالت اجتماعی و جلوگیری از مهاجرت به شهرهای بزرگ و کاهش هزینه‌های مالی و عاطفی خانواده‌ها لازم است دانشگاه‌ها توسعه یابد. نتیجه این سیاست سر برآوردن انواع و اقسام دانشگاه‌ها در اقصی‌نقاط ایران بود که نه‌تنها اهداف مد‌نظر محقق نشد، بلکه به ضد خود بدل شد و بیشتر به دکان شبیه شد تا دانشگاه. در کوتاه‌کردن تحصیلات دانشگاهی لازم است به نکاتی توجه شود که مصداق این ضرب‌المثل نباشید که «اومد ابروشو درست کنه زد چشمش رو کور کرد».
1. از حداقل سخنان مدیران مرتبط که بیان شده، می‌توان نتیجه گرفت که مسئله به‌خوبی شناخته نشده است. مثلا گفته می‌شود برای کاربردی‌تر‌کردن مقاطع تحصیلی، درس‌های تئوری کمتر شود؛ چون این درس‌ها اطلاعات زائد و غیر‌‌ضروری ارائه می‌کنند و برای شاغل‌شدن به کار نمی‌آیند. چنین نگرشی یعنی تبدیل‌کردن دانشگاه به مدرسه یا سازمان فنی و حرفه‌ای. این یعنی کاستن از بار آموزشی و پژوهشی و اضافه‌کردن به عقلانیت تکنیکی. با این نگاه هدف دانشگاه تربیت تکنیسین می‌شود. مطالعات دانشگاهی با تکلیف مدرسه‌ای و مدارس فنی متفاوت است. دانشگاه فضایی است برای تأمل، اکتشاف، فهم و تحلیل. فرصتی است برای فهم و شناخت جهان علمی، انسانی و اجتماعی. مدام به دنبال کوتاه‌کردن و استاندارد‌سازی بودن با روح دانشگاه آزاداندیش در تضاد است. با چنین تفکری پس کدام دانشگاه می‌خواهد روح آزاد‌اندیشی، تفکر عمیق و مرزهای دانش را پیش ببرد؟

2. بارها این جمله را باید تکرار کرد که هیچ چیز کاربردی‌تر از یک نظریه خوب نیست. چرا تصور می‌شود تئوری به‌ کار نمی‌آید و تئوری یعنی اطلاعات غیر‌ضروری. می‌توان از این پرسش کرد که نظریه چگونه تبدیل به بینش، منش، کردار و مهارت می‌شود؟ یعنی سؤال این‌گونه مطرح شود که چگونه می‌توان نظریه‌ها را برای آموزش شهروندانی آگاه، دارای تفکر انتقادی و در جست‌وجوی خیر عمومی به کار برد؟

3. بخشی از طولانی‌شدن مقاطع تحصیلی به این مسئله برمی‌گردد که دانشجویان، به‌یژه در دوره‌های تحصیلات تکمیلی، اغلب شاغل هستند و نمی‌توانند بین شغل و تحصیل توازن برقرار کنند. پس اینکه گفته می‌شود دوره‌های تحصیلی کوتاه‌تر شود که دانشجویان سریع‌تر شاغل شوند، چندان مطابق واقعیت نیست. با یک پژوهش ساده می‌توان پی برد که اغلب دانشجویان شاغل هستند.

4. اغلب مشاغلی که امروز در اقتصاد ایران عرضه می‌شود نیازی به آموزش‌های دانشگاهی ندارد. ‌اقتصاد انحصاری و غیررقابتی و با تکنولوژی پایین و بی‌ارتباط با جهان خارج چه نیازی به نوآوری دارد؟ به‌جای اینکه از بار آموزشی و پژوهشی بکاهید، از تشویق‌کردن جوانان برای ورود به دانشگاه کم کنید. با توسعه بی‌رویه دانشگاه‌ها و افزایش ظرفیت، دانشجویانی وارد دانشگاه‌ها شده‌اند که هیچ علاقه‌ای به علم و دانش آکادمیک ندارند. علاقه‌مندی و توانمندی آنها در جاهای دیگر است ‌یا تمایل دارند‌ سریع‌تر مشغول به‌ کار شوند. آنها به‌جای ورود به دانشگاه می‌توانند با یک دوره مهارتی و فنی وارد بازار کار شوند. لطفا بگذارید دانشگاه، دانشگاه باشد. نمی‌توان دانشگاه را مطابق خواست افرادی که علاقه‌ای به علم دانشگاهی ندارند، تغییر داد.

5. برای کوتاه‌کردن آموزش‌ در دوره کارشناسی می‌توان با ملاحظاتی همراه شد. اولین ملاحظه این است که دوره‌های کارآموزی و کارورزی یعنی آموختن خارج از کلاس درس بیشتر شود و ملاحظه دوم این است که دروس عمومی به‌جز یک یا دو درس حذف شوند. به‌عنوان‌ مثال، درس تربیت بدنی 2 را که دانشجو باید مطابق علاقه به یک ورزش، درسی را انتخاب کند که فعالیت ورزشی داشته باشد، می‌توان حذف کرد و به‌جای آن از مسیرهای غیر‌درسی و با برگزاری مسابقات ورزشی دانشجویان را به ورزش تشویق کرد.

نمی‌توان ورزش‌کردن مثلا دویدن را به واحد درسی تقلیل داد. دومین ملاحظه این است که بسیاری از دروس عمومی حذف شوند و اگر وزارتخانه و دانشگاه‌ها به دلایلی نمی‌توانند برخی آنها را حذف کنند، به شکل غیرحضوری ‌یا حتی بدون استاد و با در اختیار گذاشتن منابع در قالب یک آزمون برگزار شوند.

6. درباره کاهش دوره دکتری دو پیشنهاد مطرح شده است. اول بسندگی زبان خارجی قبل از ورود به دوره دکتری. قبل از اینکه آزمون دکتری به صورت متمرکز و توسط سازمان سنجش برگزار شود، چنین روالی بود؛ یعنی یکی از شرایط ثبت‌نام در آزمون دکتری هر دانشگاه (غیر‌متمرکز) داشتن مدرک بسندگی زبان بود. دوم، کوتاه‌کردن دوره دکتری با حذف آزمون جامع و جایگزین‌کردن آن با مقاله علمی یا گزارش طرح پژوهشی یا اختراع. آیا الزام دانشجوی دکتری به چاپ مقاله و گزارش طرح پژوهشی قبل از نگارش رساله زمینه‌ساز فساد نیست؟ فراموش نکنید آموزش و تحصیلات با‌کیفیت امروز و فردای کشور را می‌سازد نه کوتاه‌‌کردن آن.

فرهیختگان

آسیا از نگاه سند راهبرد امنیت ملی آمریکا

میراحمدرضا مشرف

طی یک هفته‌ای که از انتشار سند راهبرد امنیت ملی آمریکا می‌گذرد، جنجال‌های مختلفی در حواشی این سند بر پا شده است. انتشار بی‌سروصدای این سند مهم با ادبیات و در حدی محتوای متفاوت آن نسبت به اسناد پیشین امنیت ملی آمریکا، تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌های زیادی را به همراه داشته است. به طور مثال نام‌بردن مکرر از ترامپ (بیش از20 بار) در متن سند و تعریف و تمجید از اقدامات وی در داخل آمریکا و همچنین از تلاش‌های او در ایجاد صلح و پایان‌دادن به جنگ‌های متعدد در جهان، امری بی‌پیشینه در اسناد رسمی و ملی و به‌خصوص در سند راهبرد امنیت ملی محسوب می‌شود. حتی در سند راهبرد امنیت ملی دوره اول ترامپ (2017) هم چنین موردی وجود نداشت و نام ترامپ تنها یک‌بار در متن اصلی سند ذکر شده بود. صرف‌نظر از رویکرد خودشیفتگی موجود در این سند رسمی، به لحاظ محتوایی و توجه به مسائل بین‌المللی نیز بین سند مذکور و اسناد مشابه منتشر شده در ادوار گذشته و به‌خصوص دوره اول ترامپ، تفاوت‌هایی وجود داشت. بر همین اساس در اینجا تلاش شده است تا نوع نگاه دولت ترامپ به مناطق و کشور‌های مختلف جهان در سند جدید راهبرد امنیت ملی موردتوجه قرار گرفته و درعین‌حال مقایسه‌ای مختصر نیز با سند امنیت ملی دوره اول ترامپ (2017) انجام گیرد. 
 نمایی کلی از سند راهبرد امنیت ملی دوره دوم ترامپ
سند راهبرد امنیت ملی آمریکا در روز‌های اخیر بدون سروصدا و به شکلی تقریباً مخفیانه، در 32 صفحه و چهار بخش منتشر شده است. در بخش اول از راهبرد امنیت ملی ایالات متحده و نقش ترامپ در بازگرداندن آن به مسیر درست یعنی تقویت قدرت ملی، توان اقتصادی و صنعتی و درمجموع بازگشت تمرکز بر منافع ملی آمریکا، توصیفی انجام گرفته است. در بخش دوم به دو سؤال مهم در راستای تعیین راهبرد امنیت ملی این کشور توجه شده است؛ اینکه هدف کلی آمریکا چیست؟ و در وهله دوم برای دستیابی به این هدف از دنیا چه می‌خواهد؟ در بخش سوم به ابزار‌ها و لوازم در دسترس برای تحقق این راهبرد پرداخته شده و درنهایت در بخش چهارم ماهیت راهبرد امنیت ملی آمریکا که مبتنی بر تحقق شعار «اول آمریکا» است، در سه زیرمجموعه اصول، اولویت‌ها و حوزه‌های جغرافیایی توضیح داده شده است. آنچه ما در اینجا در نظر داریم، زیرمجموعه سوم از بخش آخر یعنی دیدگاه‌ها و مواضع ثبت شده در این سند در رابطه با مناطق جغرافیایی در جهان و به طور خاص کشورهاست. 

سند راهبردی امنیت ملی آمریکا  و تقسیم جهان به حوزه‌های جغرافیایی 
در تقسیم‌بندی سند راهبردی 2025 امنیت ملی ایالات متحده، به پنج حوزه جغرافیایی اشاره شده است؛ 1) نیمکره غربی 2) آسیا 3) اروپا 4) خاورمیانه 5) آفریقا. در مقایسه با سند راهبردی دوره اول ترامپ این تقسیم‌بندی تا حدی کلی‌تر شده و دو بخش هند-پاسیفیک و آسیای جنوبی و مرکزی در یک مجموعه به نام آسیا ادغام شده‌اند. اینکه خاورمیانه همچنان در بخشی مستقل باقی مانده است، نشان می‌دهد که به رغم برخی ادعا‌ها در سند در رابطه با کاهش اهمیت این حوزه جغرافیایی، همچنان به طور خاص موردتوجه قرار دارد. علاوه بر این در راهبرد جدید امنیت ملی ایالات متحده توصیه شده تا حوزه نیمکره غربی که در واقع مجموعه قاره آمریکا را شامل می‌شود، بیش از پیش در کانون توجه قرار گیرد. ارائه «اصل ترامپ» به‌عنوان دنباله‌ای از «دکترین مونرو» در این سند بر همین اساس انجام گرفته است. با این حال همان طور که از متن سند راهبرد امنیت ملی آشکار می‌شود، حجم مباحث مرتبط با آسیا و خاورمیانه، برتری دوبرابری را در مقایسه با نیمکره غربی نشان می‌دهد. بنابراین روشن است که قاره آسیا، چه در حوزه هند-پاسیفیک و چه حوزه خاورمیانه، همچنان به‌عنوان مرکزی مهم در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های آینده ایالات متحده باقی خواهد ماند. 

الف) حوزه آسیا-پاسیفیک 
برخلاف سند راهبردی دوره اول ترامپ که به مسائل آسیای جنوبی و مرکزی توجه نشان داده شده بود، در این سند بحث آسیا عمدتاً بر حوزه چین و هند-پاسیفیک تمرکز دارد. 
1) چین: در راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا به این کشور بیش از همه کشور‌ها توجه شده چنان‌که نام چین بیش از 20 بار به اشکال مختلف در سند ذکر شده است. رویکرد کلی این سند به چین، مبتنی بر غفلت گذشته در ایالات متحده نسبت به روابط با این کشور و به‌ویژه نفوذ اقتصادی آن در ایالات متحده و در سراسر جهان است. حفظ برتری اقتصادی بر چین، تمرکز بر تأمین زنجیره‌های تأمین، مسئله تایوان و جلوگیری از سلطه چین بر دریای جنوبی و همکاری با دیگر کشور‌ها برای مهار اقتصادی، سیاسی و نظامی چین بخشی از برنامه‌های این سند است. نکته مهم این است که برخلاف راهبرد امنیتی دوره اول ترامپ، از میزان خصومت آشکار با چین و معرفی این کشور به‌عنوان سرکوبگر و مخل نظم بین‌المللی کاسته شده است. 
2) تایوان: نام‌بردن مکرر از تایوان (حدود 8 بار) در سند اخیر نشان از توجه خاص دولت ترامپ به مسئله تایوان دارد. این اهمیت می‌تواند از دو جهت باشد؛ نقش اقتصادی تایوان به‌ویژه در صنایع الکترونیک و ریزتراشه‌ها و موقعیت راهبردی آن در منطقه به‌عنوان کانون اتصال به زنجیره دوم جزایر هند-پاسیفیک و همچنین سلطه بر دریای جنوبی چین که حدود یک‌سوم از کشتیرانی جهان از آن عبور می‌کند. با این حال توصیه سند بر پرهیز از جنگ و تقویت بازدارندگی نظامی در برابر احتمال اقدام چین برای اشغال نظامی این جزیره است. در این بین نکته مهم این است که در راهبرد سند امنیت ملی دوره اول ترامپ تا بدین حد به تایوان توجه نشده بود. علاوه بر این، در آن سند نیز همکاری با متحدان در مسائل مرتبط با چین و تایوان موردتوجه قرار گرفته بود، اگرچه صراحت کنونی در مورد ناتوانی آمریکا در انجام اقدام یکجانبه وجود ندارد. 
3) هند: از این کشور نیز به طور مکرر (حداقل 5 بار) در سند امنیت ملی نام برده شده و بر مبنای این سند هند همچنان در جایگاه یک شریک راهبردی ممتاز باقی مانده است. در همین راستا از هند به‌عنوان شریک کلیدی و وزنه تعادلی مهم در برابر چین یاد شده که ایالات متحده باید روابط خود را با آن همچنان بهبود بخشیده و دهلی‌نو را برای مشارکت بیشتر و جدی‌تر در تأمین امنیت منطقه و اقیانوس آرام ترغیب کند. در این مورد به مشارکت هند در امنیت منطقه از طریق پیمان‌های چندجانبه همچون «کواد» (ایالات متحده، هند، استرالیا و ژاپن) اشاره می‌شود. مقایسه با سند امنیت ملی دوره اول ترامپ حکایت از آن دارد که به رغم تنش‌ها و جنجال‌های اخیر در روابط دو کشور، تفاوت اساسی در نگاه ترامپ و دولت وی به هند و موقعیت و جایگاه این کشور در منطقه به‌عنوان شریک مهم راهبردی به وجود نیامده است. 
4) کشور‌های دیگر حوزه هند–پاسیفیک: در سند امنیت ملی دوره دوم ترامپ از کشور‌های دیگر منطقه هم نام برده شده است. ژاپن (5بار)، کره جنوبی (3 بار)، استرالیا (3 بار)، تایلند، کامبوج و برمه نیز در میان این اسامی قرار دارند. با این حال به آن‌ها صرفاً در چهارچوب رویکرد همکاری‌ها و هماهنگی‌های منطقه‌ای توجه شده و رویکرد و توجه ویژه‌ای انجام نگرفته است. این در شرایطی است که در سند دوره اول ترامپ از همکاری با کشور‌هایی مانند ژاپن و کره جنوبی در حوزه دفاع موشکی یاد شده بود. 
5) کشور‌های غایب در سند امنیت ملی جدید آمریکا: در مقایسه با راهبرد امنیت ملی دوره اول ترامپ، در راهبرد جدید نام کشور‌های مهم از قلم افتاده است. کره شمالی را باید بزرگ‌ترین غایب این سند در نظر گرفت، در جایی که در دوره قبل به‌عنوان یک کشور مخالف ایالات متحده و نظم بین‌المللی بیش از 16 بار نام آن ذکر شده بود. این موضوع حکایت از آن دارد که ترامپ در حال حاضر این کشور را برای منطقه و جهان یک تهدید بالقوه محسوب نمی‌کند. فیلیپین و نیوزیلند هم از دیگر نام‌های مهم حذف شده هستند، به‌ویژه فیلیپین که میزبان پایگاه‌های آمریکا در منطقه است. 
اما برخی کشور‌های جنوب و مرکز آسیا از دیگر نام‌های غایب این سند به شمار می‌آیند. پاکستان در رأس این کشور‌ها قرار می‌گیرد، در شرایطی که در دوره اول و باتوجه‌به حضور نیرو‌های آمریکایی در افغانستان و رویکرد مبارزه با تروریسم ایالات متحده، نام این کشور به‌دفعات (8 بار) در سند ذکر شده بود و مبارزه با تروریسم و گلایه از پاکستان به دلیل اقدام‌های ثبات‌زدا در منطقه، در محور این توجه قرار داشت. افغانستان نیز از دیگر نام‌های مهم غایب به شمار می‌آید که می‌تواند نشان‌دهنده خروج این کشور از مدار توجه و راهبرد‌های کلان امنیت ملی آمریکا باشد. 
 ب) خاورمیانه
 در سند راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا ادعا شده خاورمیانه دیگر مانند گذشته در بالاترین رده اولویت‌های ایالات متحده قرار ندارد. در سند ادعا شده ازبین‌رفتن انگیزه‌های توجه، به‌خصوص مسئله انرژی (افزایش ذخایر و تولید انرژی در داخل آمریکا) و همچنین کاهش درگیری‌ها و تنش‌‌های گسترده در منطقه است. 
1) ایران: در سند امنیت ملی دوره اول ترامپ از ایران به طور مکرر (17 بار) و اغلب در کنار کره شمالی، به‌عنوان کشوری مخل نظم بین‌المللی و امنیت منطقه‌ای یاد شده بود. در همان سند اقدامات ضروری آمریکا و متحدانش علیه برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران مورد تأکید قرار گرفته بود. در سند جدید امنیت ملی آمریکا کمتر از دوره قبل به نام ایران اشاره شده است (4 بار). بر اساس ادعای این سند قدرت ایران بر اثر حملات اسرائیل و عملیات چکش نیمه شب ترامپ به شدت تضعیف شده است. اشاره به لزوم باز ماندن تنگه هرمز و اعمال نظارت بر منابع انرژی خلیج‌فارس از دیگر نکات مهم در این سند است. در این بین به‌کارگیری صریح نام «خلیج‌فارس» در متن سند راهبردی در نوع خود بسیار قابل تأمل است، اگرچه وقتی خلیج‌فارس در مسائل کشور‌های عربی مطرح می‌شود، صرفاً بر به‌کارگیری نام جعلی بسنده می‌شود. 
2) فلسطین و غزه: قابل توجه است که به رغم درگیری‌ها و جنگ فاجعه‌بار دوساله رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان و مردم غزه، در این سند تنها یک‌بار از نام غزه و فلسطینی‌ها یاد می‌شود. البته در سند دوره اول ترامپ هم به این موضوع بیش از این پرداخته نشده بود. در آن سند هم از نزاع بین اسرائیل و فلسطینیان به‌عنوان عامل بازدارنده صلح و خوشبختی در منطقه یاد شده بود؛ با این تفاوت که نه اسرائیل، بلکه طی ادعایی جهادگرایان اسلامی و ایران عامل اصلی این بی‌ثباتی معرفی شده بودند. علاوه بر این در آن سند بر تعهد ایالات متحده در پیشبرد امکان صلح میان دو طرف تأکید شده بود. اما در سند جدید امنیت ملی آمریکا تأکید شده اگرچه منازعه فلسطینیان و اسرائیل همچنان چالش‌برانگیز باقی مانده؛ اما وضعیت مثل گذشته بحرانی نیست و به لطف ترامپ، پروسه ایجاد یک صلح ماندگار به پیش رفته است. در این زمینه به توافقنامه ابراهیم و تلاش برای گسترش آن به سراسر جهان اسلام اشاره می‌شود. در خور تأمل آنکه به اوضاع در غزه هیچ اشاره‌ای نشده و تنها نامی که از غزه به میان آورده شده صرفاً برای تشکر از ترامپ برای پایان‌دادن به جنگ در غزه و بازگرداندن گروگان‌ها بوده است. 
3) سوریه: در سند امنیت ملی دوره اول ترامپ، سوریه یکی از پرتکرارترین (7 بار) نام‌‌ها به شمار می‌آمد. جنگ داخلی، حضور و تحرکات داعش و القاعده و ادعای استفاده دولت اسد از سلاح‌های شیمیایی علیه مردم برخی از محور‌هایی بودند که نام سوریه در آن‌ها ذکر شده بود. اما در سند جدید امنیت ملی آمریکا تنها یکبار از سوریه نام برده شده؛ در آنجا که به‌عنوان چالش بالقوه‌ای در نظر گرفته می‌شود که با همکاری آمریکا، اعراب، اسرائیل و ترکیه می‌تواند در جای درست خود قرار گرفته و نقش یک بازیگر مثبت در منطقه را ایفا کند. 
4) کشور‌های غایب خاورمیانه در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا: در سند راهبردی در حوزه خاورمیانه به نام‌‌های بسیار کمی اشاره شده است. به کشور‌های حاشیه خلیج‌فارس، صرفاً به صورت کلی و در مسائل مرتبط با انرژی، تجارت، تکنولوژی و یا رویکرد جدید آمریکا برای عدم تعرض به نظام‌های پادشاهی این کشور‌ها پرداخته می‌شود. در این بین، عدم ذکر نام عراق و نقش این کشور در تحولات منطقه می‌تواند قابل تأمل باشد، به‌خصوص آنکه در سند دوره اول نام این کشور در پیوند با القاعده و داعش بیش از 7 بار تکرار شده بود. عدم اشاره به القاعده و داعش و به‌کارگیری واژه تروریست صرفاً فقط برای یک‌بار، می‌تواند بازتاب‌دهنده تغییر نگاه در چالش‌ها و اولویت‌های سیاست خارجی ایالات متحده باشد. البته اینکه در کل سند از سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی، به‌خصوص سازمان ملل متحد و شورای امنیت، نامی ذکر نشده و نقش آن‌ها در مشکلات منطقه و جهان نادیده گرفته شده، خود نکته‌ای تأمل‌برانگیز است. 

خراسان

مدیریت بحران با خون دیگران

جعفر یوسفی 

حادثه ترور و کشتار شهروندان یهودی در سیدنی استرالیا، اگرچه در ظاهر یک رخداد امنیتی محلی و دور از کانون‌های بحران غرب آسیا به نظر می‌رسد، اما نمی‌توان آن را منفک از زنجیره‌ای از وقایع همزمان و به‌هم‌پیوسته تحلیل کرد. تجربه نشان داده که همزمانی حوادث خشونت‌بار در نقاط مختلف جهان، الزاماً تصادفی نیست و گاه بخشی از یک الگوی فشار، انحراف یا بازتعریف دستورکارهای امنیتی است. در روزهای اخیر، جهان شاهد سه صحنه خونبار در سه جغرافیای متفاوت بوده است، کشته‌شدن نظامیان آمریکایی در سوریه، تیراندازی مرگبار در داخل خاک آمریکا و حمله تروریستی به مراسم یهودیان در استرالیا. بررسی الگوهای رفتاری گذشته نشان می‌دهد هرگاه رژیم صهیونیستی در وضعیت انزوای راهبردی، بحران مشروعیت بین‌المللی و فروپاشی انسجام داخلی قرار می‌گیرد، ناامنی در بیرون از سرزمین‌های اشغالی به یک ابزار مکمل برای مدیریت این بحران ها تبدیل می‌شود. نخستین هدف این الگو، مهار بحران مهاجرت معکوس از سرزمین‌های اشغالی است. احساس ناامنی در محیط‌های غربی و حتی کشورهای امنی چون استرالیا، برای القای این تصور است که ناامنی همه‌جا وجود دارد و خروج از اسرائیل تضمینی برای امنیت نیست. این دقیقاً نقطه‌ای است که محاسبات امنیتی شهروندان اسرائیلی را دستکاری می‌کند. دوم، انحراف تمرکز افکار عمومی از بحران‌های عمیق سیاسی و اجتماعی و شکاف‌های درونی قدرت به سمت تهدید بیرونی است؛ فرایندی که به‌طور طبیعی فضای نقد ناکارآمدی‌ها و فساد سیاسی را محدود می‌کند. سوم، این حوادث بستر مناسبی برای تشدید جنایات علیه مردم فلسطین فراهم می‌کند. پس از چنین حوادثی، فضای احساسی ایجادشده زمینه‌ای مناسب برای تقویت اسلام‌هراسی و همسان‌سازی مقاومت مشروع با اعمال خشونت‌بار صهیونیست ها علیه کشورهای مسلمان یا گروه‌های منطقه‌ای را فراهم می‌کند. همزمان، امکان مظلوم‌نمایی هدفمند و بازسازی موقعیت نتانیاهو در عرصه جهانی را افزایش می‌دهد. رژیمی که به‌دلیل جنایات مستند در غزه زیرفشار افکار عمومی قرار دارد، با این تکنیک خود را در جایگاه قربانی تروریسم بازتعریف می‌کند و از موضع پاسخگویی به موضع طلبکاری می‌رسد و در نهایت، تلاش می‌کنند نهادهای بین‌المللی را به سود خود فعال کنند. تحلیل رفتارهای گذشته غرب نشان می‌دهد که سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی در زمانی که گوشه رینگ افکار عمومی قرار می گیرند، به‌جای عقب‌نشینی، به مدیریت صحنه از طریق طراحی عملیات‌هایی غیرمستقیم و چندواسطه متوسل می‌شوند. اقداماتی که گاه با بهره‌گیری از بازیگران واسطه یا تحریک گروه‌های تکفیری و افراطی انجام می‌گیرد و به‌گونه‌ای سامان می‌یابد که منشأ و جهت‌دهنده اصلی آن قابل ردیابی نباشد. با این حال موضع هوشمندانه وزارت خارجه و محکوم کردن این اقدام در سیدنی استرالیا نشان می‌دهد ایران دست دشمن را برای طراحی زمین بازی جدید خوانده است

رسالت

نگاهی به مسئله انتظار

مسعود پیرهادی
مسئله انتظار و زمینه‌سازی ظهور، از بنیادی‌ترین مفاهیم اندیشه شیعی است؛ مفهومی که هم ظرفیت تعالی انسان و جامعه را دارد و هم اگر دچار سوءفهم شود، می‌تواند به یکی از خطرناک‌ترین لغزش‌های فکری و عملی منجر شود. انتظار، اگر درست فهم نشود، به‌جای آنکه انسان را متواضع‌تر، عمیق‌تر و مسئول‌تر کند، او را گرفتار نوعی خودبزرگ‌بینی تاریخی می‌کند؛ این توهم که گویی ما، بی‌آنکه مسیر دشوار تحول و تکامل را طی کرده باشیم، در آستانه تحویل جهان به منجی ایستاده‌ایم.
یکی از خطاهای جدی، شتاب در نسبت دادن خود به امت آخرالزمانی و جامعه زمینه‌ساز بوده است. ما گاه چنان از نزدیکی زمان ظهور سخن گفته‌ایم که گویی صرف قرار گرفتن در یک مقطع تاریخی، خودبه‌خود ما را شایسته آن جایگاه می‌کند؛ حال آنکه تحویل الهی به احسن‌الحال، مشمول فرد و جامعه‌ای می‌شود که خود را مطابق خواست خدا دگرگون کرده است. تاریخ نجات، با تغییر تقویم جلو نمی‌رود؛ با تغییر نفوس پیش می‌رود.
در روایات اهل‌بیت، بارها و بارها نسبت به تطبیق‌گری و توهم نزدیکی هشدار داده شده است. امام صادق علیه‌السلام با صراحت فرمودند: «کَذبَ الوَقّاتون». این تکذیب، تنها ناظر به تعیین روز و سال نیست؛ بلکه ناظر به یک حالت روانی و اجتماعی است. جامعه‌ای که خود را آماده می‌پندارد، در حالی که هنوز ایمانش سطحی، اخلاقش انتخابی و عدالت‌خواهی‌اش گزینشی است، در حقیقت در حال وقت‌گذاری پنهان برای ظهور است؛ یعنی ادعای آمادگی بدون طی مسیر.
مسئله اصلی اینجاست که ما چون خود را زمینه‌ساز نهایی می‌پنداریم، تصور می‌کنیم با حفظ ظاهر جامعه، مرحله آخر هم انجام می‌شود و مستحق ظهور می‌شویم. تصور کرده‌ایم اگر پوسته‌ای دینی، شعاری عدالت‌خواهانه و نشانه‌هایی از دینداری در جامعه حفظ شود، کار تمام است. حال آنکه مقدمه ظهور، برپایی عدالت معصوم در جامعه است و این عدالت، سنگین است. جامعه‌ای که هنوز با حق کامل کنار نیامده، هنوز از شفافیت می‌ترسد، هنوز عدالت را تا جایی می‌پذیرد که به منافعش آسیب نزند، چگونه می‌تواند حکومت معصوم را تحمل کند.
ادامه از صفحه اول
در روایات، یاران امام عصر با اوصافی توصیف شده‌اند که بیش از آنکه به تعداد و قدرت اشاره کند، به عمق ایمان اشاره دارد. کسانی که «قلوبهم کزبر الحدید»، دل‌هایشان استوار است؛ نه اهل تردیدند و نه اهل معامله با حق. این استواری، محصول شعار نیست؛ حاصل تربیت طولانی نفس و جامعه است. علما بارها گفته‌اند که انتظار، یک پروژه سیاسی کوتاه‌مدت نیست؛ یک سلوک تمدنی است.
انتظار حقیقی، اصلاح مستمر خود است. اصلاح جامعه، بدون اصلاح انسان ممکن نیست و حکومت اسلامی، بدون انسان اسلامی، به مقصد نمی‌رسد. این سخن، درباره عصر ظهور به طریق اولی صادق است.
خطر بزرگ آنجاست که هرچه خود را به ظهور نزدیک‌تر تصور کنیم، توقعمان از خود کمتر می‌شود. گمان می‌کنیم زمان کم است و فرصت تربیت عمیق نیست. در حالی که غیبت، دقیقا برای همین تربیت است. غیبت، میدان آزمون بلوغ است. تا زمانی که جامعه نتواند عدالت را با جان و دل بپذیرد، تا زمانی که ایمان در رفتار روزمره متجلی نشود، تا زمانی که اخلاق از توصیه به عادت تبدیل نشود، سخن گفتن از آمادگی، شتاب‌زدگی است.
ما اگر حقیقتا منتظریم، باید عمیق شویم. باید ایمان از سطح ادعا به سطح التزام برسد. باید مسلم شویم؛ یعنی تسلیم حق باشیم، حتی وقتی به ضرر ماست. و فراتر از همه، باید خوب شویم. خوب بودن در منطق دین، یعنی صدق، یعنی امانت، یعنی انصاف، یعنی شجاعت و اصلاح خود پیش از اصلاح دیگران.
شاید غیبت زمانی پایان یابد که جامعه، دیگر به دنبال نشانه‌های فوری نباشد، بلکه به دنبال انسان‌سازی باشد. شاید ظهور، زمانی نزدیک شود که ما به‌جای عجله، به بلوغ برسیم. سنت الهی با هیجان پیش نمی‌رود؛ با آمادگی پیش می‌رود.
انتظار، مسابقه نیست؛ مسیر است. و این مسیر، جز با مؤمن شدن، مسلم شدن و خوب شدن طی نمی‌شود.

وطن امروز

هیأت، خیمه ولایتمدارهاست

فاطمه رایگانی

هيات ذاتش سیاسی است! بله به همين صراحت و من نمی‌فهمم چطور بعضی‌ها می‌توانند به دیگران تشر بزنند که هیات را سیاسی نکنید! اینها حرکت محور هیات‌ها یعنی سید‌الشهدا را چگونه می‌فهمند که سیاست از آن زدوده می‌شود؟! ایشان چرا راه کوفه را در پیش گرفته بودند؟ اصلا چرا قبل حرکت به سمت کوفه جان‌شان در خطر بود و مجبور به ترک دیار شدند؟ ماجرای بیعت‌ نکردن با یزید و ایستادن پای این عدم بیعت تا پای جان خودت و همه اهل بیتت اگر سیاسی نیست، دیگر چه معنایی برای امر سیاسی می‌شود متصور شد؟ امام مگر کارش همین تنظیم مرز خود و دیگری نیست؟ هیات قرار است نسبتت را با امام تنظیم کند و روحت را به او پیوند بزند. به قول رهبر انقلاب در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، اصلا ولایت یعنی همین ‌به‌هم‌پیوستگی و اتصال شدید. هرچند آدم‌ها معمولا فکر می‌کنند ولایت یعنی فقط دوست‌ داشتن امام؛ پس هیات می‌شود جایی که بروی با گریه بر امام و سینه‌ زدن برایش دوست‌ داشتنت را نشان بدهی و بعد بیرون هیات زندگی عادی را ادامه بدهی. البته هیات این هم هست اما همه‌اش این نیست‌.
ولایت از اتصال و به‌هم‌پیوستگی عمیق افراد همپیمان با یکدیگر شروع می‌شود‌. یعنی نسبت‌ گرفتن با امام تنهایی نمی‌شود. باید بروی با هم‌جبهه‌هایت بیایی؛ با کسانی که آنها را مثل جانت عزیز می‌داری. از احوال‌شان خبر داری، با غم‌شان غمگینی و با شادی‌شان خوشحال. اینکه زیارت اربعین با همه سختی و کوتاه بودنش از زیارت‌های عادیِ سر صبر، هزار بار بیشتر می‌چسبد، یک دلیلش همین است که در آن مسیر بهشتی، هر کس هرچه دارد به‌ خاطر امام حسین خرج هم‌جبهه‌هایش می‌کند و راه عزیز شدن نزد اباعبدالله را خدمت به زوارش می‌داند. 
شرط دوم ولایت این است که مرز داشته باشی. یعنی صف‌ خودت را از هر کس که چشم‌ دیدن پیوندهای ولایی را ندارد جدا کنی. صحنه کربلا صف حق و باطل دارد و اگر کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست، پس کل لحظات، عرصه تقابل اینهاست. آن اتحاد و انسجام بعد اول در برابر این غیریت‌فهمی بعد دوم است که معنا می‌یابد. هیاتی که صف باطل را نشانه نگیرد، یک بعدش می‌لنگد.
و در نهایت، ولایت اتصال و پیوستگی عمیق با امام است؛ همان قطب و محوری که متر و معیار صف اول و ‌دوم‌ بود؛ هم او که تکلیف سلم لمن سالکم و حرب لمن حاربکم را روشن می‌کند.
هیات جامع آنجایی است که اینها را با هم دارد و به این معنا حق ولایت را درست به جا می‌آورد. از در که وارد می‌شوی می‌بینی آن گوشه‌کنارها آدم‌ها با چشم‌های برق‌افتاده از ذوقِ دیدار، بساط احوالپرسی‌شان گرم است. بچه‌ها در امنیت کامل برای خودشان پادشاهی می‌کنند و خاطره می‌سازند‌ و قدشان اگر یک وجب بلندتر شده باشد، در بساط هیات بازی داده می‌شوند. حالا شده سنج کوچکی روی دوش‌شان باشد و در دسته پا به پای بزرگ‌ترها مرثیه بنوازند یا فریاد درخواست کمک به هیات‌شان فضا را پر کند یا بین عزادارها سینی چای و شربت بگردانند. مهم این است که زیر این خیمه متصل‌ شدن را یاد بگیرند.
و همه اینها کنار هم عرض ارادت به اباعبدالله را زیر این خیمه شیرین می‌کند. انگار همه دارند تلاش می‌کنند مصداق آن بنیان مرصوصی باشند که خداوند در سوره صف آن را از مومنان ‌طلب کرده است.
آن وقت دیگر اندازه و ابعاد در و دیوار هیات مساله نمی‌شود و فرق ندارد چند نفر زیر سقف خیمه دم گرفته باشند. مهم این است که روح حاکم بر هیات چه باشد.
هیاتی ‌جماعت، برادری را بلد است، دشمنش را می‌شناسد و‌ برای امامش روح و جسمش را کف دست می‌گیرد. مگر ولایتمداری جز این است؟

منبع: بصیرت

ارسال نظرات