- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
دوشنبه ؛ 24 آذر 1404 عملیات پرچم دروغین؛ چرا حمله تروریستی استرالیا کار موساد است؟
حمله تروریستی اخیر به یک مراسم یهودیان در استرالیا که بنا بر گزارشهای اولیه منجر به کشته شدن ۱۶ نفر شد، بهسرعت از یک رویداد امنیتی داخلی فراتر رفت و به موضوعی با ابعاد رسانهای، سیاسی و ژئوپولیتیکی بدل شد. نوع پوشش رسانههای غربی، سرعت واکنش مقامات رژیم صهیونیستی و تلاش هماهنگ برای پیوند دادن این حادثه با «یهودستیزی جهانی» و همچنین «تهدیدات منتسب به ایران»، پرسشهای جدیای را درباره ماهیت واقعی این عملیات و بهرهبرداران اصلی آن مطرح کرده است.
در این چارچوب، برخی تحلیلگران معتقدند این حادثه را میتوان در قالب یک سناریوی پرچم دروغین یا عملیات بهرهبرداریشده بررسی کرد؛ سناریویی که فارغ از عامل میدانی، بیشترین سود راهبردی را متوجه رژیم صهیونیستی و شبکههای وابسته به آن کرده است.
۱. احیای گفتمان نخنما شده «یهودستیزی»؛ بازسازی چهره اسرائیل در افکار عمومی غرب
یکی از مهمترین پیامدهای این حادثه، بازگشت پررنگ مفهوم «یهودستیزی» به مرکز دستور کار رسانهای و سیاسی غرب است؛ مفهومی که طی دو سال گذشته و بهویژه پس از جنایات گسترده رژیم صهیونیستی در غزه، تا حد زیادی کارکرد پیشین خود را در اقناع افکار عمومی از دست داده بود.
جنگ غزه نقطه عطفی در تغییر نگرش جوامع غربی نسبت به واقعیت و ماهیت اشغالگرانه و آپارتاید رژیم صهیونیستی ایجاد کرد؛ بهگونهای که در بالاترین حد خود در دهههای اخیر، حمایت افکار عمومی از این رژیم بهطور جدی فرسایش یافت، جنبشهای ضدصهیونیستی در دانشگاهها، اتحادیهها و نهادهای مدنی گسترش پیدا کرد و تفکیکی نسبتاً روشن میان «یهودیت» بهعنوان یک هویت دینی و «صهیونیسم» بهعنوان یک پروژه سیاسی ـ اشغالگر در گفتمان عمومی شکل گرفت. این مسئله بویژه در آمریکا به عنوان حامی و متحد اصلی رژیم بیش از سایر کشورهای غربی نمود و بروز یافت و اعتراضات گسترده در دانشگاهها و روی کار آمدن یک چهره مسلمان ضدصهیونیستی در پایتخت مالی آمریکا زنگ خطر را برای صهیونیستها به صدا درآورد.
در چنین فضایی، وقوع یک حمله خونین علیه غیرنظامیان یهودی در یک کشور غربی، فرصتی راهبردی برای رژیم صهیونیستی فراهم میکند تا بار دیگر خود را در جایگاه «قربانی» بازتعریف کند. این رویداد به تلآویو امکان میدهد هرگونه انتقاد از سیاستها و جنایاتش را ذیل عنوان یهودستیزی بیاعتبار سازد، اعتراضات و جنبشهای ضدصهیونیستی را بهعنوان تهدیدی امنیتی بازنمایی کند و از این مسیر، حمایت اخلاقی، سیاسی و رسانهای دولتهای غربی را که در ماههای اخیر دچار تزلزل شده بود، دوباره احیا و بازتولید کند.
۲. منافع مستقیم آژانس یهود و پروژه مهاجرت معکوس
۳. بازسازی انسجام داخلی و تعلیق بحرانهای سیاسی رژیم صهیونیستی
از منظر سیاست داخلی رژیم نیز حمله سیدنی کاملاً به نفع هیأت حاکمه آن و مطابق منافع دولت نتانیاهو عمل کرد..
این حادثه در زمانی رخ داده که دولت با سه بحران همزمان مواجه است: بازگشت پروندههای قضایی نتانیاهو به کانون توجه، فعالشدن مجدد شکافهای حزبی و اعتراضات اجتماعی، و تضعیف شدید مشروعیت سیاسی. در این شرایط، دولت از الگوی شناختهشدهای پیروی میکند که پیشتر در پی حمله ۷ اکتبر نیز آن را به کار بست: تبدیل یک تهدید امنیتی خارجی به محرکی برای انسجام داخلی. همانگونه که آن حمله موجب توقف اعتراضات، ایجاد اتحاد حول یک دشمن مشترک و مشروعسازی جنگ غزه شد، برجستهکردن این حادثه نیز میتواند اختلافات داخلی را مجدداً به حاشیه رانده و با ایجاد یک "وضعیت امنیتی" دائم، فضای سیاسی لازم برای بقای دولت فعلی را فراهم کند. این تحلیل نشان میدهد که چگونه منطق "جنگ و بحران" بهعنوان راهکاری برای غلبه بر ناپایداری سیاسی در کابینه به کار گرفته میشود.
۴. بهرهبرداری تبلیغاتی علیه ایران و مشروعسازی ادعاهای موساد
یکی دیگر از ابعاد مهم این رویداد، امکان احیای ادعاهای پیشین موساد درباره «تهدید ایران علیه جوامع یهودی در غرب» است؛ ادعاهایی که در ماههای گذشته بدون ارائه اسناد معتبر مطرح شده و با تردیدهای جدی مواجه بود.
این رویداد میتواند به ادعاهای پیشین و عمدتاً فاقد سند اسرائیل مبنی بر "تهدید ایران علیه جوامع یهودی در غرب"، اعتباری پسینی ببخشد. این کار سه هدف عمده را دنبال میکند: نخست، معرفی ایران به عنوان یک تهدید فرامرزی برای امنیت غرب؛ دوم، ایجاد فضای لازم برای تشدید فشارهای دیپلماتیک و امنیتی بینالمللی علیه ایران؛ و سوم، ایجاد یک حاشیه امنیتی غیررسمی برای نیروهای نظامی و ذخیره اسرائیل که نگران پیگرد قضایی در کشورهای خارجی به دلیل اتهامات حقوق بشری هستند. نیروهایی که پس از افشای هویت برخی از آنها توسط نهادهای حقوق بشری، در معرض خطر پیگرد قضایی در کشورهای غربی قرار گرفتهاند. ایجاد فضای «تهدید امنیتی علیه یهودیان» میتواند عملاً مصونیت نانوشتهای برای این افراد ایجاد کند.
در این چارچوب، حادثه استرالیا نه فقط یک تراژدی، بلکه یک "داربست اطلاعاتی" برای برجستهسازی روایت امنیتی مورد نظر تلآویو و پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک آن تبدیل میشود.
داعش، تروریسم هدایتشونده و همراستایی با منافع صهیونیستی
نکته قابل تأمل دیگر، الگوی رفتاری گروههای تکفیری بهویژه داعش در هماهنگی غیرمستقیم با منافع رژیم صهیونیستی است.
سابقه همکاری عملی غیرمستقیم (مانند درگیری داعش با حماس در غزه، جنگ با ارتش سوریه و نظام سابق بشار اسد به عنوان دشمن راهبردی رژیم و گزارشهای درمان مجروحان داعش در اراضی اشغالی) این پرسش را مطرح میکند که حتی اگر عاملان حادثه استرالیا جریانهای تکفیری باشند، الگوی عمل آنها چگونه به شکل حیرتآوری با منافع تبلیغاتی اسرائیل همخوانی دارد.
انتخاب یک هدف غیرنظامی یهودی در یک کشور غربی دور، حداکثر اثر رسانهای (مظلومنمایی و برانگیختن احساس ناامنی) را برای صهیونیستها ایجاد میکند، در حالی که حداقل هزینه مستقیم (بدون درگیری در خاک سرزمینهای اشغالی یا آسیب به مقامات سیاسی و نظامی آن و حتی بدون حمله به سفارتخانه و کنسولگریهای رژیم) را به همراه دارد.
ارسال نظرات