18 تير 1402 - 08:25

پایگاه رهنما:

روزنامه آرمان امروز

فقر مسکن؛ پدیده ای سیاسی و اجتماعی، نه صرفا اقتصادی

هوشمند سفیدی

«فقر مسکن» در ایران به دلیل فقدان سیاست اجتماعی تأمین آن، با کاستی های نظام های برنامه‌ریزی مسکن و تأمین اجتماعی و نبود هماهنگی همپوشانی بین آن ها، تشدید شده و علت اصلی عدم توفیق دولت ها در غلبه بر آن و از این رو کمک به تأمین عدالت اجتماعی محسوب می شود (اطاری – ۱۳۸۴ : ۱۱۳) ؛ بی تردید امروزه فقر مسکن را نمی توان صرفاً پدیده اقتصادی محض دانست؛ و باید در ارزیابی آن به عنوان یک معضل، به ابعاد سیاسی و اجتماعی آن توجه ویژه داشت. اگر بپذیریم مبانی سیاستگذاری عمومی مبتنی بر خط مشی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی یک جامعه است، به تبع آن باید بپذیریم که بی توجهی به فقر مسکن و ابعاد آن در زمینه های جامعه شناختی و روانشناختی، به دلیل ضعف سیاستگذاری است در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. امروزه با افزایش روزافزون اجاره بها از یک طرف و ضعف درآمدی بسیاری از اقشار و دهک های جامعه، شاهد کوچک تر شدن فضای زندگی افراد از لحاظ تعداد اتاق و تجمع افراد در یک واحد مسکونی کوچکتر از لحاظ متراژ بوده و به تدریج شاهد اسکان خانوارها در واحدهای بین ۲۵ تا ۴۰ متر هستیم؛ این تحول در مسکن، بی تردید، آثار منفی بسیاری در پی خواهد داشت، براساس یک تحقیق علمی در سال ۱۳۹۷ شاخص های کمبود مسکن، مثل نفر در اتاق و خانوار در واحد مسکونی، دارای بیشترین تأثیر در فقر اجتماعی هستند (نجاتی و همکاران، ۱۳۹۷ : ۸۸)؛ برای مثال سرانه فضای مسکونی در مناطق مرکزی و جنوبی تهران متراژ ۲۰ متر برآورد شده، زمینه ساز بسیاری از مسائل اجتماعی است براین اساس است که عدم دسترسی به مسکن مناسب و کاهش مداوم مساحت در اختیار یک خانوار، عاملی بازدارنده در رشد و اعتلای اجتماعی و فرهنگی است؛ زیرا بستر مناسب برای رشد بزهکاری، طلاق و از هم گسیختگی اجتماعی را فراهم می کند، مهمتر از همه آنکه، وقتی خانواری مداوم مساحت در اختیار خود را ناگزیر کاهش می دهد از لحاظ روانشناسی، دچار حس ناکامی؛ حقارت و نزول وضعیت خود شده و بار روانی مضاعفی را تحمل می کند و ممکن است درگیر یأس اجتماعی شود.

امروزه، هر جامعه ای تلاش می کند تا سطح رفاه افراد را افزایش دهد، اما فقر مسکن نه تنها مانع آن می شود، بلکه سطح فقر را گسترش و عمق می دهد و به حاشیه نشینی که عامل مهمی از گسترش مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است، دامن می زند. همچنین در یک چرخه تسلسلی یاعث محرومیت های بعدی این افراد و برکنار ماندن آنان از حقوق شهروندی شده و بستر شکل گیری و رشد مسائل سیاسی می شود. با توجه به گستره و عمق فقر مسکن به ویژه با عنایت به کاهش مساحت واحدهای مسکونی به زیر ۴۰ متر، به نظر می رسد باید ضمن اصلاح سیاستگذاری عمومی و تأکید بر تأمین مسکن خانوارها، از روش احداث مسکن و واگذاری به افراد در قالب اجاره به شرط تملیک استفاده شود و دولت سرمایه گذاری شایسته ای را در این زمینه انجام دهد. دقت کنیم که تقریباً نیمی از مردم کشور درگیر فقر مسکن هستند و عدم اقدام جدی در این زمینه، مخاطرات اساسی را در پی دارد. همچنین فقر مسکن و اختصاص بخش مهمی از درآمد یک خانوار به آن که بعضاً تا ۶۰ درصد درآمد را در بر می گیرد، به فقر عمومی خانوار دامن می زند و نقش آفرینی او را به عنوان یک شهروند فعال در جامعه و عرصه های مختلف، تحت الشعاع قرار دهد.

روزنامه  جام جم

انفجار نفرت‌آفرین در سوئد
سینا واحد
نخستین چهر‌ه‌ای که، «قرآن مجید» را، دشمن تمدن استعماری و تمدن ویرانگر غرب، اعلام کرد: یک سیاستمدار دیوخو و زشت‌اندیشه‌ای بود؛ به نام «لرد گلادستون». این جناب «لرد»، در اواخر قرن نوزدهم میلادی، هنگامی که در جایگاه نخست‌وزیری انگلیس، تکیه زده بود؛ در رابطه با، سیاست‌های کل استعماری در خاورمیانه اسلامی و به‌ویژه، کشور مصر، و چالش‌هایی که جامعه متفکرین و اهل علم «الازهر»، برای انگلیس، تولید کرده بود؛ در مجلس حکومتی لندن، «قرآن»، را، در دست گرفت و گفت: تا، این کتاب در «قاهره»، قدرت، دارد منافع انگلیس همیشه در تهدید خواهد بود... پس، این «کتاب مقدس مسلمانان»، دشمن همه منافع جهانی ماست؛ و اکنون، همان عمل و رفتار و نمایش سیاسی پس از یک قرن پر از جنگ و غارتگری، در پایتخت «سوئد» در دایره امنیت‌آفرین ماموران امنیتی، توسط «نوه‌های فرهنگی و تربیتی گلادستون» رخ می‌دهد و در چند ساعت بعد، تبدیل به یک «حادثه جهانی» می‌گردد. آن زمانی‌که، «گلادستون» این لرد دیوخو و زشت‌اندیش، جرات کرد، چنین سخنانی را، بر زبان بیاورد، تمدن غربی؛ در جریان تحولات صنعتی به «برتری فوق تصور» نظامی و سیاسی، دسترسی یافته بود و پس از جنگ جهانی اول، به اوج تسلط و غارتگری سیاسی در جهان اسلام و در میان ملت‌های مسلمان، رسید؛ و قاره آفریقا، مابین فرانسه و انگلیس... تقسیم غارتگرانه ــ که به آن دفاع از حقوق توهمی بشر، می‌گفتند ــ شد. همان‌طور که «لرد زشت‌اندیش انگلیس»، یک ناتوان عقلی و ذهنی، بود و هرگز نمی‌توانست «آینده تمدن بشر...» و واکنش آینده جامعه «الازهر» قاهره را «پیش‌نگری» کند؛ «آتش‌افروزان نژادپرست» حاکمیت سیاسی امروزین «سوئد» هم، ناتوان هستند از این‌که «پیش‌فهمی» بکنند، ... خروجی رفتار «آتش‌بازی‌اشان با قرآن مجید»، در جغرافیای پهناور فرهنگ و اعتقادات اسلامی، چه خواهد شد و چه موج‌های شگفتی‌آوری را، در دل و روح و زبان‌های «قرآن‌دوست» پدیدار خواهد کرد و انگیزه‌های انبوه و بی‌شماری را، برای پیوستن به صحنه عظیم نبرد جهانی علیه، همه بنیاد‌های تولیدکننده «باطل» و «بازار جهانی باطل‌ها»، در همه کوچه‌ها و خیابان‌ها به حرکت درخواهد آورد.... آن حقیقت تاسف‌بار و پرتاملی که، این انفجار «نفرت‌آفرین جهانی»، به بشریت تمامی زمین و زمان، نشان داد... این هست که «سوئد» امروز، دیگر در جهان اسلام، به‌هیچ رو، مانند دیروز تاریخ بشر، نیست! همه اهل غیرت‌ورزان به «مسلمانی» و «قرآن مجید»، در همه کوچه پس‌کوچه‌ها و خانه‌ها، «کلمه سوئد» را، برابر با هیولای یک چشم زشت چهره و زبان‌سیاه همیشه دشمن مقدسات و فرهنگ و انسانیت و همه ارزش‌های اخلاقی تمدن عمومی بشر، می‌پندارند و این «پندار» ... در ذهنیت امروز جهان قرآن و قرآن‌دوستان، خواهد ماند.... «انفجار نفرت‌آفرینانه»، در سوئد امروز و اروپای وحشی‌گر، در کنار، «انفجار اتمی هیروشیما»، قرار خواهد گرفت و هیچ‌گاه از ذهنیت اندیشه قدرتمند و با غیرت و دین‌خواه مسلمانان محو نخواهد شد.
 
روزنامه جوان
بلاتکلیفی اصلاح‌طلبان افراطی برای انتخابات آینده
رسول سنائی‌راد

پس از آنکه آقای حجاریان به‌عنوان چهره تئوری‌پرداز جریان اصلاحات، نیرو‌های همراه و حامی نظام را سرسپرده و سرکوبگر و کلیت نیرو‌های اصلاح‌طلب را فاقد این ویژگی‌ها خواند، با معرفی ماجرای کشف حجاب به عنوان الگویی برای تغییر با ایجاد نوعی فشار و تراز قدرت مؤثر در وادارسازی حاکمیت به عقب‌نشینی، برای بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت از کانال انتخابات شروطی را قائل شد که کناره‌گیری آقای رئیسی از ریاست‌جمهوری از جمله آن شروط بود.
پس از این شرط‌گذاری تئوری‌پرداز اصلاحات، ناگهان جبهه اصلاحات در انتخاباتی فقط با حضور یک نامزد، خانم آذر منصوری را به ریاست این جبهه انتخاب کرد که دیدار وی با آقای سیدمحمد خاتمی و گرفتن عکس یادگاری روی کاناپه دونفری حاکی از حمایت و تأیید این انتخابات از سوی خاتمی محسوب می‌شد.
گرچه برخی از چهره‌های اصلاح‌طلب نسبت به این انتخابات حرف و حدیث داشته و از ترجیح انتخاب فرد دیگری سخن به میان می‌آوردند، اما آقای کرباسچی از این انتخاب اصلاح‌طلبان رمزگشایی کرده و آن را به ملاحظاتی مرتبط دانست که حوادثی مثل اغتشاشات ماه‌های پایانی سال گذشته پدید آورده است؛ ملاحظاتی که نقش زنان را برجسته‌تر ساخته و از این‌رو با وجود مردان زیادی در جبهه اصلاحات برای تصدی این مسئولیت، ترجیح داده شده که آذر منصوری به ریاست انتخاب شود.
درواقع این انتخاب قبل از آنکه به امر سیاست‌ورزی حزبی و سیاستمداران اصلاح‌طلب مربوط باشد، به سیاست بهره‌گیری از آنچه نهضت زن، زندگی، آزادی نامیده، می‌شود، برمی‌گردد. به‌عبارتی بخش رادیکال اصلاحات برای انتخابات پایان امسال، جبهه‌بندی خود را در هم‌آوایی و همگرایی با تغییرات و مطالباتی تنظیم کرده که در اغتشاشات پاییز سال گذشته بروز و ظهور یافت و از نگاه تئوری‌پردازان اصلاحات، موسم خوشه‌چینی از محصول آن فرا رسیده است. از این رو، کنشگران و بازی‌گردانان اصلاح‌طلب، ابتدا برای شرکت در انتخابات برای نظام شرط گذاشته و سپس برای جدی نشان دادن خود بر پافشاری و ماندگاری بر این شروط، آذر منصوری را که دارای سابقه محکومیت و متعلق به بخش افراطی اصلاحات است به صورت تک‌نامزد به ریاست جبهه اصلاحات می‌گمارند تا از هم‌اکنون میدان انتخابات را به عنوان میدان کارزار و جنگ سیاسی اعلام نمایند.
در امتداد همین خط سیر سیاسی است که باید چهره‌های سیاستمدار و دارای سابقه سیاست‌ورزی که تمایل و توان تعامل و گفتگو با حاکمیت را دارند، حذف شده و به حاشیه بروند و یک کنشگر با سابقه محکومیت در رأس جبهه اصلاحات قرار می‌گیرد.
با چنین آرایشی که با تصور در اختیار داشتن زمینه و بستری اعتراضی صورت داده شده، امکان نمایندگی مطالبات رادیکال جامعه و آن هم در شرایط غیبت یا ضعف سازمان‌های سابقه‌دار در این نوع نمایندگی مثل گروهک مسعود رجوی، استفاده از سیاست واسپاری فرماندهی به زنان برای اثرگذاری بیشتر در حوزه اجتماعی و سیاسی، از نگاه اصلاح‌طلبان رادیکال یک مزیت طلایی است که می‌تواند شرایط اعتراضی و آشوب‌طلبانه را به نفع پیشبرد اهداف ساختارشکنانه دراختیار گیرد.
به‌زعم طراحان این آرایش جنگی، اگر حاکمیت دنبال انتخابات است باید به شروط اصلاح‌طلبان تن دهد والا آن‌ها از هم‌اکنون بهترین گزینه را برای عبور و کناره‌گیری از انتخابات و تحریم آن در رأس جبهه اصلاحات قرار داده‌اند. گزینه‌ای که در سال ۸۸ و زمانی که نامزد مورد نظر او رأی نیاورده به‌جای پذیرش رأی مردم و نتیجه انتخابات به خط فتنه و آشوب گراییده و کنشگری رادیکال او به محکومیت انجامیده است.
حال آنکه رهبری نظام به چهار مؤلفه مشارکت، رقابت، سلامت و امنیت در انتخابات پیش رو تأکید داشته و برگزاری انتخابات با مشارکت بالا را نمود قدرت ملی دانسته که می‌تواند دشمنان را از ادامه فشار بر مردم باز بدارد.
در چنین شرایطی البته بخش معتدل اصلاحات درحال برنامه‌ریزی برای شرکت در انتخابات است و قانونگرایی و رعایت ضوابط قانونی را نیز از الزامات تعامل با حاکمیت و حضور در انتخابات می‌داند. اما بخش رادیکال آن با تصور قرار داشتن حاکمیت در شرایط فشار، تلاش دارد برای عبور از برخی الزامات قانونی و واداشتن نظام به شرایط خود، فعلاً از آرایش جنگی به‌جای پذیرش رقابت سیاسی و الزامات انتخابات رقابتی استفاده کند.
شاید یکی از دلایل اتخاذ این ژست تهاجمی ناشی از اطلاع اصلاح‌طلبان رادیکال از وزن و پایگاه اجتماعی خود و ناامیدی از رأی مردم است که برای جبران آن از الان به‌جای پذیرش الزامات حضور در انتخابات سالم، امن و رقابتی، به تشدید التهاب و ستیزه‌جویی رو آورده است.

روزنامه خراسان

شرط پایداری برای آمار مثبت اشتغال

مهدی حسن زاده

تازه ترین گزارش مرکز آمار از شاخص های اشتغال کشور در بهار امسال از افت نرخ بیکاری به کمترین میزان در 20 سال اخیر حکایت دارد. این کاهش اتفاق خوشحال کننده ای است و نشان می دهد آثار رشد 4 درصدی اقتصاد کشور در سال گذشته بر بازار اشتغال محسوس بوده است. از سوی دیگر، عبور کامل کشور از تبعات اقتصادی کرونا را نشان می دهد. تبعاتی که بازار کار را به شدت تحت تاثیر قرار داده و موجب ریزش 1.5 میلیون شغل در بهار 99 نسبت به بهار 98 شده بود. به این ترتیب شاهد بازگشت تقریبی اشتغال به دوران قبل از کرونا هستیم، هرچند هنوز تعداد شاغلان در بهار 1402 نسبت به بهار 98، حدود 160 هزار نفر کمتر است. آن هم در شرایطی که به تعداد افراد در سن اشتغال (براساس تعریف مرکز آمار افراد بالای 15 سال) 2 میلیون و 850 هزار نفر اضافه شده اند. به این ترتیب باید دقت داشت که وضعیت اشتغال با وجود مثبت بودن در یک سال اخیر و اضافه شدن 728 هزار نفر به تعداد شاغلان، هنوز نسبت به شرایط سال 98 پایین تر است.با این حال مسئله اساسی در این میان، استحکام مشاغل ایجاد شده است. چند روز قبل ویدئویی از اظهارات عیسی منصوری، معاون سابق کارآفرینی و اشتغال وزارت کار منتشر شد که اذعان کرد مشاغلی که در دولت قبل ایجاد شده است، کم کیفیت و ناپایدار بوده است. مرور آمارهای اشتغال و بیکاری کشور نیز نشان می دهد که اشتغال آفرینی در دولت های مختلف از دولت های قبلی تا دولت فعلی برمبنای رویکرد ایجاد اشتغال به عنوان هدف نهایی طراحی شده است. این رویکرد اگرچه می تواند با طراحی مسیری برای اختصاص منابع و وام به فعالیت های کاربر، اشتغال قابل توجهی ایجاد کند، اما واجد ارزش زیادی نیست، چرا که مزیت های اقتصادی اشتغال های ایجاد شده چندان مدنظر قرار نمی گیرد و اساسا اشتغال زایی خودش هدف نهایی سیاست گذار است نه رشد اقتصادی که اشتغال مولد و پایدار و متناسب با رسته های انتخاب شده ایجاد کند.در حقیقت بازار اشتغال ما قبل از ورود به مقوله ایجاد شغل ،به طراحی برنامه ای منسجم و دقیق برای ایجاد رشد اقتصادی پایدار نیاز دارد. این رشد با اولویت دادن به همه حوزه ها رقم نمی خورد. به عنوان مثال هدف گذاری برای رشد در بخش کشاورزی حتما باید با توجه به وضعیت منابع آبی هر منطقه باشد و اشتغالی که از مسیر فشار بی ضابطه به منابع زیرزمینی آب و کاهش سطح آب دشت های بحرانی به دست می آید، واجد ارزش نیست و با بروز خشکسالی به سرعت به بیکاری تبدیل می شود. مثال دیگر توسعه صنایع بزرگ، انرژی بر و آب بر نظیر فولاد و پتروشیمی در مناطق مرکزی و خشک یا غیرمتناسب با اقلیم است. مثال بارز روزهای اخیر تلاش برای احیای پتروشیمی میانکاله است، مثال دیگر طرح های توسعه فولاد در مناطقی نظیر خراسان رضوی است. تداوم تمرکز بر تولید محصولات اولیه پتروشیمی و فولاد خام در شرایطی است که این صنایع هم به شدت آب بر و انرژی بر هستند و در تابستان و زمستان تامین برق و گاز آن ها با چالش های جدی همراه است و هم ظرفیت اشتغال زایی چندانی ندارند. این در حالی است که در صنایع مرتبط و پایین دست این صنایع، طیف وسیعی از فعالیت های کاربر، به لحاظ انرژی کم مصرف و دارای ارزش افزوده بالا هستند که می توان با هزینه کمتر و بازدهی بیشتر، اشتغال فراوان تری ایجاد کرد.انتظار از برنامه هفتم توسعه که اکنون در مجلس در حال بررسی است، این است که بتواند نرم افزاری را برای اقتصاد ایران طراحی کند که به نگاه های کلاسیک و تک بعدی که اشتغال را به تنهایی هدف قرار می دهد خاتمه دهد و ایجاد اشتغال را به عنوان خروجی نهایی مدلی از توسعه در نظر بگیرد که با انتخاب رسته های صنعتی، کشاورزی و خدماتی مرتبط با مزیت های جهانی و منطقه ای ایران، هم بتواند نقش ایران در اقتصاد جهانی را به خوبی طراحی کند و هم زمینه ایجاد اشتغال پایدار و مولد را برای اقتصاد ایران فراهم آورد.

روزنامه شرق

عضویت دائم ایران در «شانگهای»

اردوان امیراصلانی
سرانجام پس از گذشت بیش از 14 سال از درخواست ایران برای عضویت در سازمان همکاری شانگهای و اعلام آغاز روند ادغام در سپتامبر 2021، روز سه‌شنبه سیزدهم تیرماه عضویت دائم جمهوری اسلامی ایران رسما اعلام شد. این نهاد چندجانبه که در سال 2001 توسط چین تأسیس شد و غربی‌ها آن را با ناتو مقایسه می‌کنند ابتدا روسیه، تمام جمهوری‌های شوروی سابق در آسیای مرکزی به استثنای ترکمنستان، سپس هند و پاکستان در سال 2016 را که اکثرا از همسایگان و متحدان نزدیک ایران در آسیا به حساب می‌آیند، گرد هم آورد. ورود ایران تکمیل‌کننده اساسنامه و تحکیم این بلوک ضد غربی است که قرار است آسیا را به موتور توسعه دنیای چندقطبی تبدیل کند که تخصص نظامی، پتانسیل انرژی و مرکزیت ایران در منطقه می‌تواند نقش مهمی در آن داشته باشد. درواقع این نهاد چینی بدون هیچ عضو غربی جایگزین بدنه‌های کلاسیک چندجانبه‌گرایی است که از سال 1945 توسط ایالات متحده بنا شده است. این ادغام تنها چند ماه پس از روی کار آمدن دولت رئیسی به عنوان یک پیروزی بزرگ دیپلماتیک اعلام شد، بااین‌حال نظرات انتقادی را نیز در افکار عمومی ایران در راستای «معامله شیر-اژدها» و برنامه 25ساله همکاری‌های مشترک ایران و چین برانگیخت. درواقع، ورود تهران به سازمان همکاری شانگهای از یک‌سو تقویت‌کننده روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران با چین به عنوان اولین شریک اقتصادی و بزرگ‌ترین مشتری آسیایی نفت ایران و از سوی دیگر تحکیم‌بخش همکاری نظامی با روسیه است. این ادغام بخشی از پویایی دیپلماتیک گسترده‌تری است که ایران چندین سال است به‌منظور کاهش انزوای بین‌المللی خود دنبال می‌کند. تمرکز ایران در چندین جبهه مختلف برای تحکیم موقعیت خود به عنوان یک قدرت منطقه‌ای در آسیا و همچنین عادی‌سازی روابط با جهان عرب و کاهش تنش با غرب دقیقا نشان‌دهنده دیپلماسی چندقطبی جدید جمهوری اسلامی ایران است.  تهران با عضویت دائم در سازمان همکاری شانگهای در حال تحکیم شبکه‌های جایگزین برای دورزدن فشارهای اقتصادی و سیاسی آمریکا است. اما این عضویت چشم‌اندازهای دیگری نیز به‌ویژه به لحاظ امنیتی دربر دارد. از زمان تأسیس این سازمان در سال 2001 که با شرایط خاص ظهور تروریسم جهانی همراه بوده است، این سازمان جاه‌طلبی خود را برای مبارزه با تروریسم، تجزیه‌طلبی و افراط‌گرایی با تفاوتی ظریف در مقایسه با نهادهای چندجانبه جوامع غربی، یعنی احترام به حاکمیت کشورها و رد حق مداخله ادامه می‌دهد. حتی اگر همچنان به تداوم بی‌میلی مقامات چینی برای کنارگذاشتن بی‌طرفی سنتی و مشارکت بیشتر در سیاست‌های منطقه‌ای توجه داشته باشیم. تمایل چین برای جایگزینی ایالات متحده در نقش «پلیس جهانی» بدون ابهام است؛ در اینجا ایران نقش مهمی به‌ویژه به لحاظ روابطش با دو کشور کلیدی برای تعادل امنیت محلی یعنی افغانستان و پاکستان دارد که این موضوع یکی از دلایل حمایت از نامزدی ایران برای عضویت در سازمان بوده است. درواقع خلأ امنیتی ایجادشده با خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت در کابل، خطر بی‌ثباتی در آسیای مرکزی را به میزان قابل‌توجهی افزایش داده است. ایران نیز به نوبه خود مستقیما از طریق سیل مهاجرین با این خطر مواجه است. از نظر پکن، نگرانی برای ایجاد ثبات در منطقه مستلزم افزایش نقش سازمان به عنوان یک نهاد امنیتی است و در همین راستا جایگاه ایران در امور عملیاتی، نظامی و ضدتروریستی آشکار است. برخلاف آمریکا، چین توانسته است از طریق نفوذ روابط خوبی با ایران و پاکستان که هر دو به برنامه راه ابریشم جدید پیوسته‌اند، برقرار کند. هماهنگی بهتر بین این سه کشور می‌تواند به حل مؤثر مسئله امنیتی افغانستان، جایی که آمریکا پس از 20 سال حضور متحمل شکست شد، کمک کند. علاوه‌براین منافع چین و ایران در افغانستان در یک راستا است. ایران از حمایت یک سازمان متحد برای مبارزه مؤثر با تروریسم سود می‌برد. این تهدید از زمان ظهور داعش بسیار جدی گرفته شد و ایران به‌خوبی از حضور شاخه دولت اسلامی در کشور همسایه آگاه است. بدیهی است که چین نیز در زمینه خاص استان سین‌کیانگ در این ترس سهیم است و در مقابل از کمکی که تهران می‌تواند برای به حداقل رساندن آن انجام دهد، قدردانی می‌کند. درنهایت، حضور ایران در سازمان همکاری شانگهای می‌تواند تضمینی برای حمایت چین در روابط ایران با پاکستان به‌ویژه در زمینه مبارزه با تهدید برخی جدایی‌طلبی‌های داخلی به حساب بیاید. درنهایت، از منظر سیاسی و اقتصادی حضور ایران در سازمان همکاری شانگهای می‌تواند سبب تقویت روابط با هند شود که به دلیل همسویی دهلی‌نو با ایالات متحده در پرونده هسته‌ای و مخالفت ایران با الحاق کشمیر تا حدی دشوار شده است. تا قبل از اعمال تحریم‌های آمریکا در ماه می ‌2018، هند یکی از بزرگ‌ترین مشتریان نفت ایران بود. بنابراین نزدیکی چین و پاکستان می‌تواند با نزدیکی دیپلماتیک هند و ایران متعادل شود؛ چشم‌‌اندازی که کاملا با پویایی تنوع استراتژیک ایران مطابقت دارد و بازار عظیم شبه‌قاره هند را دوباره به روی آن باز می‌کند. عضویت دائم در سازمان همکاری شانگهای مؤید مزایای این جهت‌گیری برای ایران و نگرانی حاصل از آن برای تحکیم ائتلاف‌های غربی است. در همین راستا، تهران اکنون به دنبال ادغام در BRICS است که علاوه بر چین، روسیه و هند شامل آفریقای جنوبی و برزیل می‌شود. جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت بزرگ در آسیای مرکزی تمایل دارد به عنوان یک کشور ثبات‌‌بخش عمل کند که این امر به‌طور بالقوه ادغام مجدد آن را در جوامع بین‌المللی تسهیل می‌کند.

روزنامه کیهان

جنین رأس‌الثوره فلسطین

حمله دوشنبه هفته پیش رژیم صهیونیستی به شهر و اردوگاه جنین یک رخداد مهم و یک تحول در درگیری‌های رژیم کودک‌کش اسرائیل و فلسطینی‌ها می‌باشد. اگرچه در طول سال‌های گذشته، جنین بارها مورد حملات واقع شده است اما سطح و حجم اقدامات هفته پیش رژیم جنایتکار با اقداماتی که در حد فاصل خرداد 1381/ ژوئن 2002 تا پیش از این انجام داده بود، قابل مقایسه نیست. یورش رژیم با بهره‌گیری از حدود1000 نیروی نظامی و دست‌کم 150 خودرو زرهی به یک منطقه محدود، یک رخداد جدید به‌حساب می‌آمد و از این‌رو واکنش‌هایی را درپی داشت. در این بین سؤالاتی وجود دارد؛ این حمله به چه دلیل صورت گرفته است؟ رژیم صهیونیستی چه دستاوردی داشته؟ و افق این تحول نظامی چیست؟ 
1- منطقه جنین، منطقه‌ الراس کرانه باختری به حساب می‌آید و یکی از حساس‌ترین نقطه تماس‌های سرزمین‌های 1967 با 1948 می‌باشد. این منطقه (با وسعت 1880 هکتار) نقطه اتصال راه‌های ارتباطی با حیفا، ناصره، نابلس و قدس است. جنین با دارا بودن حدود 300 هزار فلسطینی پس از قدس، بیشترین جمعیت کرانه باختری را در میان 16 شهر آن به خود اختصاص داده است. از سوی دیگر جنین در جریان دو انتفاضه قبلی و به‌خصوص انتفاضه 2002 موسوم به انتفاضه‌الاقصی، یک موقعیت مرکزی برای مبارزات فلسطینی‌ها داشت. در جریان حمله سال 2002 رژیم صهیونیستی به این منطقه، جوانان جنین صحنه‌های پرافتخاری خلق کردند در این مواجهه، دست‌کم 23 نظامی متجاوز اسرائیلی کشته شدند و رژیم ناچار شد به مدت پنج ماه در جنین اعلام حکومت نظامی کند. درگیری هفته اخیر رژیم جعلی اسرائیل یادآور تهاجم خرداد سال 1381 است. هدف‌گذاری رژیم در آن زمان، عقب راندن فلسطینی‌هایی بود که معتقد بودند توافق اسلو برای آنان دستاوردی نداشته و یکسره به سود اسرائیل تمام شده است. در آن زمان یاسر عرفات به عنوان رئیس ‌تشکیلات خودگردان از عدم اجرای مصوبات اسلو توسط رژیم و دولت آمریکا سرخورده شده بود و رژیم صهیونیستی او را بخشی از «مقاومت فلسطین» به حساب می‌آورد. گفتنی است رژیم صهیونیستی حدود 20 سال پس از یورش ژوئن 2002، جنین را با این اتهام که به مرکز ساخت سلاح تبدیل شده است، مورد حمله قرار داد. این در حالی است که رژیم صهیونیستی با توجه به حساسیت کرانه باختری یک لحظه از آن چشم برنداشته است.
2- ارتش رژیم صهیونیستی به شدت نگران کرانه باختری است و آن را انبار باروت و آماده انفجار می‌داند و معتقد است جنین در حکم چاشنی این انبار باروت عمل می‌کند. رژیم در حد فاصل انتفاضه 2002 تا امروز در کرانه و به‌خصوص در جنین در حالت آماده‌باش بوده است. در همین ماه‌های اخیر بارها کوچک‌ترین تحرک نیروهای مقاومت جنین را زیر نظر گرفته و علیه آن وارد عمل شده است. برابر آمارهایی که از منابع رژیم صهیونیستی نقل شده است هم‌اینک نزدیک به 315 هزار نیروی نظامی رژیم صهیونیستی برای دو مأموریت اصلی در کرانه باختری استقرار دارند؛ یک مأموریت آرام نگاه داشتن فضای کرانه باختری است که مرکز اصلی حضور فلسطینی‌هاست و دیگری ایجاد زمینه نظامی و امنیتی برای توسعه شهرک‌‌های صهیونیستی در این منطقه می‌باشد. 
سیاست سرکوب فلسطینی‌های ساکن کرانه که از حدود سال 2000 شروع شده، نتوانسته است مسئله رژیم را حل کند. اگرچه در این دوره 24 ساله تعداد زیادی از مبارزان فلسطینی به شهادت رسیده‌اند و ده‌ها هزار نفر آنان به زندان افتاده‌اند، اما این منطقه به مهار اسرائیل درنیامده و این رژیم ناگزیر به افزایش نیروهای نظامی خود شده است. کما اینکه در هفته گذشته 8000 نفر به این نیروها اضافه شدند. اینکه رژیم اسرائیل در بیست و دومین سالگرد درگیری‌های شدید با ساکنان جنین، به اعزام 1000 نیروی نظامی و حدود 150 نفربر زرهی به این منطقه دست زده و علاوه‌بر تخریب خانه‌ها و بخش‌های زیادی از اردوگاه جنین به تخریب خیابان‌ها و کوچه‌ها روی آورده، یعنی آتش خشم فلسطینی‌ها روند صعودی داشته است. 
3- اقدام رژیم اسرائیل در حمله به جنین نشان می‌دهد ارتش اسرائیل در جمع‌بندی خود به قریب‌الوقوع بودن خیزش عمومی فلسطینی‌ها رسیده و در یک اقدام پیشگیرانه به نقطه کانونی کرانه باختری یعنی جنین حمله کرده است. در جمع‌بندی اسرائیل اگر جنین به حرکت درآید، به سرعت به 15 منطقه دیگر کرانه باختری سرایت می‌کند. جنین در مجموعه 16 شهر کرانه باختری، بیشترین تعداد آواره جنگ 1327/ 1948 را در خود جای داده و در واقع هر کدام از حدود 15000 آواره‌ای که در اردوگاه سازمان ملل در جنین اسکان دارند، اهل یکی از شهرهای شمالی، مرکزی یا جنوبی فلسطین هستند و از این رو تحرک ساکنان این اردوگاه و این منطقه و وارد شدن آسیب به آنان می‌تواند کل فلسطین از جلیل تا نقب را به صحنه درگیری با اسرائیل تبدیل کند. کمااینکه در سال‌های قبل اعمال فشار بر ساکنان اردوگاه جنین سبب بروز حادثه در صفد، کریات شمونه، حیفا، تل‌آویو و نقب می‌شد و در یک فقره 150 صهیونیست را به کام مرگ کشاند. 
اسرائیل گمان می‌کند اگر با جنین برخورد کند جرأت به صحنه آمدن جوانان فلسطینی در البیره، بیت‌لحم، الخلیل، اریحا، قدس، نابلس، قلقیلیه، رام‌الله، طولکرم و بقیه شهرهای کرانه باختری را از آنان می‌گیرد به همین جهت یک روز پس از عقب‌نشینی از جنین، به بعضی از شهرهای فلسطین نسبت به اقدام مشابه جنین هشدار داد. 
حمله روز دوشنبه اگرچه به زعم بسیاری یک حمله احمقانه به حساب می‌آید چرا که جز احمق‌ها به خانه‌ای که در آن حضور دارند، کبریت نمی‌کشند، اما در همان حال می‌تواند به معنای علامتی از شروع یک سری درگیری‌های جدید در کرانه باختری باشد. شاید رژیم اسرائیل و شخص بنیامین نتانیاهو به این نتیجه رسیده باشد که باید ‌شانس عملیات شدید نظامی علیه فلسطینی‌ها را امتحان کند و هرچه پیش آمد را به عنوان شرایطی که لامحاله باید با آن مواجه می‌شد، پذیرفته است. 
رژیم جعلی اسرائیل احساس می‌کند زمان را از دست داده است نه اینکه این از دست دادن زمان به معنای غفلت یا بی‌تحرکی باشد، اسرائیل نمی‌توانسته در برابر شرایط متغیر منطقه کار دیگری کند و لذا زمان گذشته و کارهای انجام شده تناسبی با شرایط به وجود آمده نداشته است. به هر حال زمان برای اسرائیل سپری شده است. این رژیم گمان می‌کند باید برای حل مسئله از خود مایه بگذارد و از این رو دست به ریسک وحشتناکی زده است. 
4- کرانه باختری کانون نیروهای جهادی است. سازمان‌های جهادی - قدیم و جدید - فلسطین در اکثر خانه‌های فلسطینی‌های کرانه باختری - یعنی منطقه‌ای سه بار بزرگ‌تر از غزه - نیروی رزمی داشته و اکثر این نیروها هم اینک به سلاح دسترسی دارند. گزارش‌های خود رژیم هم می‌گویند فلسطینی‌ها در جنین و بقیه شهرهای کرانه باختری به سلاح‌های نیمه‌سنگین و موشک‌های دست‌‌ساز و دوش‌پرتاب مجهز شده‌اند. 
بیش از 300 هزار نیروی نظامی در کرانه باختری استقرار دارند و این به آن معناست که حالا فلسطینی‌ها به هر طرف شلیک کنند به یک اسرائیلی اصابت می‌کند. کرانه باختری آشوب‌ناک، این نظامیان را بیشتر به یک طعمه تبدیل می‌کند و از این رو آشوب‌ناک ‌کردن کرانه باختری برای فلسطینی‌های سازمان‌های مبارز مطلوب است. کاری که اسرائیل در استقبال از درگیری انجام می‌دهد، شهرهای کرانه باختری را زودتر به مرحله آشوب نزدیک می‌کند و این یعنی اسرائیل جنگ فلسطینی‌ها با خودش را جلوتر ‌انداخته است. 
منطقه کرانه باختری برخلاف منطقه بسته غزه با اکثر شهرهای با جمعیت اکثریت یهودی تماس دارد و هر نوع آشوب آن به سمت مناطق حساس مثل حیفا کشیده می‌شود. منطقه جنین از طریق دره اردن به اردن اتصال دارد و آن سوی آن صدها هزار فلسطینی قرار گرفته‌اند که جمعیت نهایی آنان بیش از پنج میلیون نفر می‌باشد. بازی با کرانه باختری برای رژیم اسرائیل خطرناک‌ شده است. 
امروز حجم سلاح کرانه باختری اگر از حجم سلاح غزه بیشتر نباشد کمتر نیست و حال آنکه آن آزادی عملی که فلسطینی‌های کرانه دارند، ساکنان غزه ندارند. درست است کرانه باختری با سرعت به سمت یک درگیری با رژیم اسرائیل پیش می‌رود اما نسخه‌ای که سران جنایتکار اسرائیل برای غلبه بر آن پیچیده‌اند، اثر ندارد. اگر قرار بود سرکوب و نشان دادن مشت آهنین چاره کار باشد، رژیم اسرائیل این را در 2002 علیه جنین تجربه کرد. آن وقت که جنین مسلح نبود و کل سلاح‌های آن از تعداد انگشتان دست کمتر بود؛ اینک آن کرانه به یک آتشفشان تبدیل شده و کمتر جوانی است که دسترسی به یک قبضه سلاح نداشته باشد.
سعدالله زارعی
 
روزنامه رسالت
با یک عینک نگاه کنیم!
مسعود پیرهادی
یک. وقایع تاریخی و طبیعی، به‌نفع جریان حقگرا و ملت‌های آزاده جهان و در جهت رسوایی مستکبران تاریخ و رسانه‌ها و سمپات‌های آن‌ها پیش می‌رود. شاید از همین‌رو باشد که در روایت آمده از فتنه‌های آخرالزمان نباید هراسید که در آن‌ها منفعت است، اما چرا و چگونه؟
دو. سه سال پیش و در آغاز بحران همه‌گیری کرونا، برخی کشورها همچون ایران و چین و ایتالیا زودتر از برخی دیگر از کشورها وارد شرایط اضطرار شدند. همان روزها، معاون وزیر بهداشت و درمان ایران به ویروس کرونا مبتلا شد و رسانه سلطنتی انگلستان از ناکارآمدی نظام بهداشتی و درمانی ایران به‌علت همین بیماری معاون وزیر بهداشت گفت. درست سه‌هفته بعد، نخست‌وزیر انگلیس به کرونا مبتلا شد و رسانه پیش‌گفته ساکت شد. رسانه‌هایی که ابتلای یک معاون وزیر که متولی درمان هم هست را ناشی از ناکارآمدی می‌دانند و ابتلای نخست‌وزیر انگلیس و رئیس‌جمهور آمریکا را نه!
سه. مشابه همین اتفاق، در مقایسه مسائل سال گذشته ایران و این روزهای فرانسه قابل مشاهده است. از قضا هر دو ماجرا هم تقریبا شورش‌هایی نزدیک به هم هستند. میانگین سنی هر دو ماجرا بر اساس اعداد اعلام شده در حدود ۱۷ سال است. آن‌ها که پسران و دختران ۱۷ساله تهران را دهه هشتادی‌های آگاه و بیدار می‌خواندند که در برابر ستم و تحمیل ایستاده‌اند، این روزها در برابر حرف وزیر دادگستری فرانسه مبنی بر جریمه والدینی که فرزندانشان در ناآرامی‌ها شرکت کرده‌اند ساکت‌اند. نوجوان ۱۷ ساله بالاخره فهم روشن سیاسی و اجتماعی دارد یا ندارد؟! یا این که اگر به‌نفع عده‌ای بود فهم دارد و اگر به‌نفعشان نبود فریب خورده است. ماکرون می‌گوید فضای مجازی نوجوانان و جوانان را فریب داده است.
چهار. به شهریور و مهر ۱۴۰۱ برگردیم. به فرض که سوابق پیشین بیماری مهسا امینی، نادیده گرفته شود، در بدترین حالت بر اثر سهل‌انگاری پلیس از دنیا رفته اما نائل ۱۷ ساله فرانسوی با شلیک مستقیم پلیس از دنیا رفته است. ما اشکالاتی داریم و آن‌ها را می‌پذیریم، اشکالات خودمان و نقاط قوت دیگران را ببینیم، اما دستاوردهای خودمان و اشکالات دیگران را هم ببینیم و همه‌چیز و همه‌کس را با یک عینک نگاه کنیم!
 
روزنامه وطن امروز
فروش جنایت جنگی به اوکراین
مهدی گرگانی
 در حالی که ادعاهای حقوق‌بشری کشورهای غربی گوش زمین و زمان را کر کرده است، همزمان همین کشورها در طول تاریخ مرتکب بیشترین جنایت جنگی علیه بشریت شده‌اند. از استعمار کشورهای آفریقایی و آسیایی گرفته تا جنایات جنگی آمریکا در ویتنام، عراق، افغانستان و حالا اوکراین.
در حالی که کشورهای غربی به طور رسمی در جنگ اوکراین حضور ندارند اما کمک‌های اطلاعاتی، لجستیکی و تسلیحاتی آمریکا و اروپا به کی‌یف، آنها را مستقیما وارد درگیری با روسیه کرده است. اما تسلیحاتی که برخی از آنها در حال ارسال آن به میدان جنگ در اوکراین هستند در زمره تسلیحاتی است که نه تنها ناقض موازین حقوق بشری است بلکه استفاده از آنها جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود. 
در تازه‌ترین مورد آمریکا اعلام کرده است قصد دارد صدها هزار بمب خوشه‌ای در اختیار ارتش اوکراین بگذارد. جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا دیروز در مصاحبه با شبکه «سی‌ان‌ان» تصمیم واشنگتن برای ارسال این بمب‌های ممنوعه به اوکراین را تایید کرد. 
گروه‌های حقوق بشری به‌کارگیری بمب‌های خوشه‌ای را ننگ‌آور و زشت خوانده‌اند و استفاده از آن را نوعی جنایت جنگی می‌دانند. این ممنوعیت عموما به دلیل شمار بالای قربانیانی است که بمب‌های خوشه‌ای عمل نکرده از میان غیرنظامیان و کودکان می‌گیرند. کارشناسان نظامی نیز معتقدند استفاده از آنها به کشتار کور غیرنظامیان منجر می‌شود، ضمن آنکه برخی بمب‌های کوچک‌تر منفجر نمی‌شوند و می‌توانند تا مدت‌ها بعدتر جان غیرنظامیان را به خطر بیندازند. 
تصمیم آمریکا برای ارسال بمب‌های ممنوعه به اوکراین در حالی است که  فرانسه، انگلیس و برخی کشورهای دیگر غربی که همپیمان ایالات متحده هستند، کنوانسیون بین‌المللی ممنوعیت استفاده از بمب‌های خوشه‌ای را امضا کرده‌اند اما طی چند روز گذشته هیچ صدایی از آنها در انتقاد از این تصمیم واشنگتن بلند نشده است. البته بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی از جمله دبیرکل سازمان ملل، عفو بین‌الملل و سازمان دیده‌بان حقوق‌بشر از این تصمیم دولت آمریکا شدیدا انتقاد کرده‌اند.
* چرا آمریکا قصد دارد ارتش اوکراین را به بمب‌های خوشه‌ای مجهز کند؟
از اواخر زمستان گذشته زمزمه‌هایی در زمینه انجام یک ضدحمله بهاره علیه ارتش روسیه برای بازپس‌گیری مناطقی که در کنترل مسکو است از سوی دولت اوکراین بلند شد. این عملیات با پروپاگاندای وسیع رسانه‌های غربی همراه شد تا آنجا که تصور می‌شد ضدحملات اوکراین موفقیت بالایی کسب کند و به پیشروی سریع نظامیان اوکراین در میدان جنگ منجر شود. با این حال به ‌رغم گذشت 2 ماه از آغاز ضدحملات اوکراین اکنون مشخص شده است این عملیات‌ها تقریبا با شکست کامل مواجه شده است. این شکست به قدری محسوس بوده که خود منابع اطلاعاتی آمریکا و اوکراین نیز به این امر اذعان کرده‌اند. مارک میلی، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا روز جمعه تصریح کرد ضدحمله اوکراین به کندی پیش می‌رود. ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین نیز اخیرا اعتراف کرد ضدحملات ارتش اوکراین به خاطر استحکامات ارتش روسیه خیلی آهسته پیش می‌رود.
شکست ارتش اوکراین در عملیات‌های اخیرش باعث ناامیدی حامیان غربی این کشور شده است و به نظر می‌رسد تصمیم به ارسال بمب‌های خوشه‌ای از سوی آمریکا واکنش دستپاچه واشنگتن به شکست‌های ارتش اوکراین در خط مقدم نبرد باشد. آمریکایی‌ها می‌دانند نظامیان نونازی حاضر در ارتش اوکراین هیچ ابایی از استفاده از چنین تسلیحاتی ندارند و به دنبال بازگرداندن روحیه به آنها هستند. پیش از این نیز دولت انگلیس گلوله‌های حاوی اورانیوم ضعیف شده به اوکراین ارسال کرده است؛ گلوله‌هایی که سازمان ملل به خاطر انتشار سطوح پایینی از تشعشات هسته‌ای درباره استفاده از آنها هشدار داده است.
اوکراین میدان تقابل غرب و روسیه است و همچنین به محلی برای آزمایش انواع تسلیحات غربی تبدیل شده است. آمریکا و اروپا با استفاده از هر ابزاری تلاش می‌کنند از آبروریزی خود در اوکراین جلوگیری کنند، حتی با ارتکاب جنایات جنگی.
منبع: بصیرت

ارسال نظرات