معلم واقعی کسی است که نورافشانی میکند، چراکه علم واقعی نورانیت ایجاد میکند، از همین رو است که فرمودند: معلمی شغل انبیاست. انبیا (ع) با افزودن آگاهی و بارور کردن عقل، انسانها را نورانی میکردند. جاهلیت کهن، اما با تمام توان به مقابله با کانون نورافشانی میپرداخت؛ کارزاری که هنوز ادامه دارد و تا محو تاریکی ادامه خواهد داشت. اگر چه متأسفانه دانش جای علم را گرفته و نظام آموزشی عالمپرور جای خود را به دانشمندپروری سپرده، لکن استمرار نورافشانی در عصر کنونی بر عهده معلم است که با نشر علم به انتشار نور کمک رساند، این در حالی است که جابهجایی علم و دانش و جایگزینی نظام دانشمندپروری به جای عالمسازی دو نتیجه ناگوار و ناخوشایند برای بشر به ارمغان آورده است؛ یکی پدیدار شدن علومی که نه تنها نورانیت به همراه ندارند بلکه بر حجاب انسان میافزاید و دوم ظهور دانشمندانی که در تاریکی راه گم کرده و دانش خویش را در خدمت ظالمان قرار دادهاند.
آنچه امروز جامعه اسلامی در قالب نمادهای فرهنگ فرنگی، شلاعتقادی و کجاندیشی با آن مواجه است، نتیجه تقابل میان دو کانون نور و جهل تحت عنوان جنگشناختی است. شوربختی از آنجاست که عواملی از داخل زمینهساز پیشروی دشمن به مرزهای فکری و جغرافیای اندیشه ایرانیان شده است که از جمله آنها نگاه کاسبکارانه به نهاد تعلیم و تربیت کشور از سوی برخی دولتمردان است؛ نگاهی که نه تنها روند عالمپروری و نشر روشنایی را متوقف ساخته بلکه دستیابی به دانشمندسازی را ناعادلانه و انحصاری تا سرحد مدرکگرایی و نمرهمحوری تنزل داده است؛ موضوعی که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با جمعی از معلمان مورد اشاره قرار دادند و فرمودند: «این فکر در گذشته در بعضی از مسئولان کشور وجود داشته که ما بیاییم آموزشوپرورش را از دولت جدا کنیم، بدهیم دست بخشهای خصوصی و این خرج سنگین و این بودجه سنگین را از دوش آموزشوپرورش برداریم! دستشان درد نکند، برای نابود کردن کشور، این فکر خوبی است.»
در چنین شرایطی تنها راه مقابله تاباندن نور روی حقایق است تا شاید که عدهای راه را گم کنند؛ عملی که به آن تبیین یا روشنگری گفته میشود. وقتی نور کافی از درون شکل نگرفته است و علم لازم برای تشخیص سره از ناسره در اختیار نیست، تبیین و نورافکنی از بیرون تنها راهکار ممکن و نتیجهبخش است، مشروط به اینکه با سبک و روحیه جهادی صورت گیرد، زیرا پیشروی دشمن با استفاده از رسانههای متکثر دیداری و شنیداری به ویژه فضای مجازی ما را در وضعیت دفاعی قرار داده است.
حکمت فرمایشی که گفت، معلمی شغل نیست بلکه هنر است از همین رو است. هنر میخواهد تا در نبرد پیچیده ذهنها و به رغم چیرگی دشمن و حملات متعدد بر همه اشتباهات گذشته و نقیصههای موجود فائق آمد تا اولاً مقهور فضای روانی ساخت دشمن نشد و ثانیاً با جهاد تبیین به یافتن راه از چاه به همنوعان به ویژه نسل جوان و آیندهساز کشور کمک کرد.
بر همین قاعده بود که حکیم فرزانه انقلاب اسلامی، مقام معظم رهبری خطاب به معلمان فرمودند: «کاری که معلم بر عهده گرفته- معلم متعهد- به نظر من مهمترین کار در کشور است، یعنی تربیت و تعلیم نونهالان کشور، یعنی ساختن آینده کشور. معلم در واقع معمار آینده کشور است. امروز شما دارید فردای کشور را میسازید. اگر بتوانید انسان آگاه، عالم، اهل فکر کردن، متفکر، اهل منطق، باایمان، بااراده، متشرع، پایبند به اخلاق اسلامی، پایبند به تعهدات ملی تربیت کنید، بزرگترین خدمت به کشور انجام گرفته، یعنی واقعاً هیچ خدمت دیگری قابل مقایسه با این نیست.»
آخرین بار محمود احمدی نژاد، رئیسجمهور پیشین کشورمان بود که در تاریخ 6 اسفند سال 1388 به سوریه سفر کرد و حالا بعد از 13 سال، بار دیگر رئیسجمهور ایران به این کشور رفته است. این سفر، ولو با تأخیری 13ساله، به دلیل تقارن با برخی تحولات منطقهای بهخصوص احیای روابط ایران و عربستان و همچنین دو اتفاق دیگر، یعنی تلاش ریاض برای ترمیم روابط خود با دمشق و پالس مثبت جهان عرب برای بازگشت سوریه و همچنین تکاپوهای مشترک ایران و روسیه برای بهبود مناسبات ترکیه و سوریه حائز اهمیت است.در ماههای اخیر نیز و بهویژه پس از سفر بشار اسد به امارات، برخی گمانهزنیها وجود داشت که احتمالاً دمشق شرایط کشورهای عربی برای عادیسازی رابطه با سوریه و مشارکت در بازسازی این کشور را پذیرفته است.
ورود سوریه به روند عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی و کاهش رابطه با ایران هم از جمله شروط اعراب عنوان میشد،با وجود این اما سفرهای متعدد و اظهارات و گفتوشنودهای مقامات دو کشور نشان میدهد دمشق همچنان در نپذیرفتن شروط محور عبری- عربی- غربی مصمم است. اصل حضور اسد در تهران در اردیبهشت1401 و دیدارش با رهبر انقلاب و همچنین تأکید وی بر روابط راهبردی ایران و سوریه در مقابله با رژیم صهیونیستی و حمایت ایران از جبهه مقاومت را میتوان در همین زمینه مورد توجه قرار داد.رهبر انقلاب نیز در آن دیدار چند بار بر لزوم تقویت روابط تهران و دمشق و جلوگیری از تضعیف این روابط تأکید کردند. مسئلهای که حداقل در بعد اقتصادی چندان مورد توجه دولتهای دو کشور نبوده و در آمار و ارقام تجارت طرفین مشهود است. با توجه به خیز برخی کشورها مانند امارات برای حضور در بازارهای سوریه و نفوذ ترکیه در مناطق شمالی این کشور، تهران باید بیش از گذشته به توسعه روابط اقتصادی خود با سوریه توجه کند به ویژه آن که دوره بازسازی و سازندگیِ کشورهای جنگزده، بهترین زمان برای تثبیت منافع اقتصادی و تجاری و تقویت همگراییهای سیاسی است.
منازعه سوریه، ویرانیهای بسیاری را بر این کشور تحمیل کرده است. براساس برخی آمارها، بازسازی سوریه به سرمایهگذاری 400 میلیارد دلاری و صرف زمان 10 تا 15 سال نیاز دارد. این درحالی است که حدود 70 درصد از خاک سوریه هماکنون در اختیار دولت مرکزی است و 30 درصد باقی مانده در تصرف کردها، معارضان و تروریستها قرار دارد. به این محدودیتها باید تحریمهای آمریکا و اتحادیه اروپا علیه سوریه را نیز اضافه کرد.با وجود این ،سوریه به صورت جدی وارد فرایند بازسازی شده است و تهران اگر میدان را خالی کند، جای آن را کسانی پر میکنند که نه تنها در پیروزی امروز سوریه سهیم نیستند بلکه جزو معارضه بودهاند (ترکیه، آمریکا، سعودی، امارات). حضور فعال در سوریه و استفاده از فرصت های آن مانند بهرهبرداری از معادن، صادرات خدمات فنی و مهندسی، صادرات کالا و بازارسازی برای محصولات ایرانی (که نتیجه این ها تولید شغل و ثروت است)،طبیعتا جزو اولویت هاست، تصویر سوریه در افکار عمومی نیز از یک تصویر مصرفکننده منابع کشور باید به تصویر یک فرصت برای درآمدزایی برای کشور تغییر یابد.
البته بخشی از تحقق این موضوع به اهمیت افزایش توانمندی بخشهای دولتی و خصوصی ایران متناسب با نیازهای سوریه و رفع برخی موانع ساختاری و حقوقی موجود در این زمینه و بخشی دیگر نیز به توافق نامههای تجاری و اقتصادی که بین مقامات دو کشور به امضا میرسد و شرایطی که دولت سوریه برای حضور تجار و بازرگانان ایرانی در این کشور ایجاد می کند، باز میگردد. به نظر میرسد اما فارغ از همه این موانع، مهمترین چالش ایران در این عرصه، ناتوانی - یا حداقل کاستی- داخلی در تبدیل قدرت سخت به قدرت اقتصادی است. موضوعی که حتی بازار اقتصادی ایران در عراق را نیز در معرض تهدید قرار داده است. خلاصه آن که در فضای پسامنازعاتی سوریه، دیپلماسی اقتصادی، جایگاه مهمی خواهد داشت. این اصل باید مورد توجه تهران باشد که سیاست خارجی، پیشرانی برای گسترش مراودات اقتصادی و بهبود اقتصاد داخلی است.
جعفر بلوری
«بیش از 300 هزار اوکراینی در جنگ آمریکا علیه روسیه که دلایل ژئوپولیتیک دارد کشته شدند...لوید آستین[وزیر دفاع آمریکا]آوریل 2022 گفته بود هدف ما در اینجا از پای درآوردن ارتش روسیه است.
از پای درآوردن یعنی چه؟ یعنی به کشتن دادن اوکراینیها.»
این، بخشی از اظهارات اخیر «رابرت اف کندی»، نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و برادرزاده جان اف کندی معروف است. این دو جمله، حاوی نکات مهمی است که اگرچه، پیش از این از سوی افراد سرشناس دیگری مثل «جان مرشایمر» و «نوام چامسکی» با ادبیاتی متفاوت و مفهومی مشترک، بارها و بارها گفته شده اما تکرار آن از زبان نامزد انتخابات 2024 آمریکا، بار دیگر توجهات را به جنگ خانمانسوز اوکراین که بیش از 14 ماه است جریان دارد جلب کرده است. بخوانید:
این جملات میگویند، جنگی که در اوکراین جاری است، جنگ بین روسیه و اوکراین نیست بلکه، جنگ آمریکا با روسیه است و اوکراینیها صرفا گوشتهای قربانی هستند که دولتمردانشان جز «اطاعت» و «بله» گفتن، کاری از دستشان برنمیآید. برای این که جایگاه و شان واقعی «ولودمیر زلنسکی» دستگیرتان شود کافی است اینجا اظهارات چند ماه پیش نفتالی بنت، نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی را یادآوری کنیم:
« بعد از ملاقاتی 3 الی 4 ساعته با پوتین از او پرسیدم، قصد داری زلنسکی را بکشی؟ گفت زلنسکی را نمیکشم. من گفتم باید این قول را از تو بگیرم که زلنسکی را نمیکشی. گفت من زلنسکی را نخواهم کشت. بعد از این دیدار در خودرو و در مسیر کرملین به فرودگاه با تلگرام یا واتسآپ با زلنسکی تماس گرفتم و گفتم از دیدار با پوتین میآیم و او قصد ندارد تو را بکشد. گفت: مطمئنین؟ گفتم 100 درصد. او تو را نخواهد کشت. دو ساعت بعد او از مخفیگاهش به دفتر کارش رفت و از خودش فیلم و سلفی گرفت و [خطاب به مردمانش] گفت: من نمیترسم.(خنده بنت)»
درباره جایگاه و شخصیت واقعی زلنسکی، این بازیگر سابق فیلمهای کمدی که زنجیرهایها درست مثل غربیها خیلی تلاش کردند «قهرمان وسط میدان» جایش بزنند، گزارشهای مستند زیادی در رسانههای متعدد دنیا منتشر شده و اینجا قصد نداریم روی شخصیت او مانور دهیم و یادآوری اظهارات نفتالی بنت راجع به او، صرفا برای این بود که بگوییم، امثال زلنسکی در این جنگ، واقعا کارهای نیستند و جنگی که در اوکراین جریان دارد و جان صدها هزار نفر را گرفته، جنگ بین غرب به رهبری آمریکا با روسیه است و همانطور که رابرت کندی هم میگوید، هدف آمریکا از این جنگ نیز، تضعیف روسیه به عنوان یکی از مدعیان بزرگ برهم زننده نظم جهانی است که آمریکا پس از جنگ دوم جهانی تنظیمش کرده است.
«کندی» این را هم میگوید که در این جنگ، اوکراین چیزی بالغ بر 300 هزار کشته داشته است. این اظهارات یادآور اظهارات «وادیم پریستایکو» سفیر اوکراین در لندن است که فروردین ماه سال جاری رسانهای شد.
پریستایکو در مصاحبه با روزنامه دیلیاکسپرس وقتی با سؤال «اوکراین چقدر در این جنگ کشته داده است؟» مواجه شد گفت اجازه ندارد پاسخ این سؤال را بدهد اما اگر کیف خود بخواهد پاسخ این سؤال را بدهد «عدد، وحشتناک خواهد بود.» همینطور اظهارات اخیر سرهنگ بازنشسته آمریکایی و مشاور وزیر دفاع دونالد ترامپ که گفته، در اوکراین روزی یک گردان اوکراینی کشته میشوند. هر گردان تشکیل شده از 300 تا 1300 نظامی! این عدد را در عدد 434 [روز] ضرب کنید (بیش از 14 ماه). عدد همانطور که «پریستایکو» گفته «وحشتناک» است! حالا این میزان تلفات را بگذارید کنار این جمله کندی که، «آمریکا اوکراینیها را به کشتن میدهد.» همینطور کنار به این بخش از اظهارات جان مرشایمر، استاد روابط بینالملل و صاحب نظریه «رئالیسم تهاجمی» که معتقد است، آتش جنگ اوکراین را آمریکاییها روشن کردند و مقدمه این جنگ نیز سال 2008 و در بخارست پایهریزی شد، او میگوید:
«دیدگاه غالب در غرب این است که او (پوتین) یک متجاوز غیرمنطقی و نامطلع است که بهدنبال ایجاد روسیه بزرگ در قالب اتحاد جماهیر شوروی سابق است؛ بنابراین، به تنهایی مسئولیت کامل بحران اوکراین را برعهده دارد. اما این داستان اشتباه است. غرب و به ویژه آمریکا، مسئول اصلی بحرانی است که در فوریه ۲۰۱۴ آغاز شد و اکنون به جنگی تبدیل شده که نه تنها اوکراین را تهدید به ویرانی میکند، بلکه این پتانسیل را دارد که به یک جنگ اتمی بین روسیه و ناتو تبدیل شود... مشکل بر سر اوکراین در واقع در نشست بخارست ناتو درآوریل ۲۰۰۸ آغاز شد، زمانی که دولت جورج دابلیو بوش این ائتلاف را تحت فشار قرار داد تا اعلام کند که اوکراین و گرجستان عضو آن خواهند شد. مقامهای روسیه بلافاصله با خشم پاسخ دادند و این تصمیم را یک تهدید وجودی برای روسیه توصیف کردند و قول دادند که آن را خنثی کنند. به گفته یک روزنامهنگار معتبر روسی، پوتین به خشم آمد و هشدار داد که اگر اوکراین به ناتو بپیوندد، بدون کریمه و مناطق شرقی این کار را خواهد کرد و به سادگی از هم فرو خواهد پاشید...آمریکا اما خط قرمز مسکو را نادیده گرفت و تلاش کرد تا اوکراین را به یک سنگر غربی در مرز روسیه تبدیل کند. این استراتژی شامل دو عنصر دیگر بود نزدیک کردن اوکراین به اتحادیه اروپا و تبدیل آن به یک دموکراسی طرفدار آمریکا. این تلاشها سرانجام در فوریه ۲۰۱۴، پس از یک شورش (که مورد حمایت آمریکا قرار گرفت) باعث شد تا ویکتور یانوکوویچ رئیسجمهور طرفدار روسیه از اوکراین فرار کند. در پاسخ، روسیه کریمه را از اوکراین گرفت و به دامن زدن جنگ داخلی کمک کرد که در منطقه دونباس در شرق اوکراین آغاز شد... رویارویی بزرگ بعدی در دسامبر ۲۰۲۱ رخ داد و مستقیماً به جنگ فعلی منجر شد.»
واقعیت این است که آمریکای 2023، همان آمریکای 2001 و 2003 است که به افغانستان و عراق حمله کرد با این تفاوت که این بار، چون قدرت سابق را ندارد، خود را مستقیما درگیر جنگ نکرده و هزینه این جنگ غیرمستقیم را هم بر سر متحدانش آوار کرده است. اوکراینِ امروز برای آمریکا کارکرد عراق و افغانستان آن سالها را دارد و برای این کشور که به دنبال حفظ جایگاه جهانی خود است، این که اروپاییهای چشم آبیِ اوکراینی کشته شوند یا عراق و افغانستانیهای مو مشکی، فرقی نمیکند. این وضع فقط مختص اوکراین نیست. برای چنین نظامی، فرقی بین آلمان، فرانسه، اوکراین و عراق، افغانستان و ایران وجود ندارد. آمریکا دوست و دشمن را «دنبالهرو» و «مطیع» میخواهد. این را ما نمیگوییم، امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فعلی فرانسه را هم میگوید: «اروپا باید در برابر فشارها برای تبدیل شدن به دنبالهروهای آمریکا مقاومت کند...خطر بزرگی که اروپا را تهدید میکند، گرفتار شدن در بحرانهایی است که برای ما نیست.»
این اظهارات مهم، پس از ملاقات رئیسجمهور فرانسه با رهبر چین ایراد شده است. فرانسهای که این روزها به دلیل دنبالهروی از آمریکا و تحت تاثیر جنگ اوکراین یکی از بدترین شرایط اقتصادی و اجتماعیاش را میگذراند و درگیر آشوبهای و درگیریهای خونین است. جالب اینجاست که ماکرون در ادامه اظهاراتش، به مسئله تایوان – که شاید مهمترین مسئله این روزهای آمریکا و چین است- هم اشاره میکند: «اروپا نفعی از دمیدن به آتش درگیریها در تایوان ندارد و باید به یک قطب سوم مستقل از پکن و واشنگتن تبدیل شود....»
وضعیت این روزهای اوکراین، فرانسه، انگلیس، سوریه، عراق، افغانستان و....به ما میگویند، آمریکا -فرقی نمیکند- با هر اسم و عنوانی وارد هر کشوری میشود، جز ویرانی، جنگ و بحران چیزی نصیب آن کشور نمیشود. سوریه و عراق و افغانستان را با ابزار داعش و تروریستهای تکفیری ویران میکند، آلمان و فرانسه و اوکراین را با ابزار روسیه به خاک سیاه مینشاند و چقدر پَرتند افرادی که، راهحل عبور از بحرانها را «تن دادن به قلدری آمریکا» معرفی میکنند!
این کشور غالبا از راهاندازی جنگ، انگیزههای اقتصادی نیز داشته و جنگ اوکراین نیز از این امر مستثنی نیست.
اکنون جای آن است به نظر رهبر انقلاب درباره جنگ اوکراین که این روزها آمریکاییها و اروپاییها نیز به آن اعتراف میکنند، اشاره کنیم، ایشان فرموده بودند: «جنگ اوکراین را آمریکا برای گسترش ناتو به شرق راهانداخت و اکنون نیز در حالی که مردم اوکراین گرفتار و دچار مشکلات هستند، بیشترین سود را از جنگ، آمریکا و کارخانجات اسلحهسازی آن میبرند و به همین علت، مانع کارهای لازم برای خاتمه جنگ میشوند.»
ارسال نظرات