پنجشنبه ؛ 29 شهريور 1403
18 شهريور 1400 - 17:44

قهرمان ملی افغانستان؛ از پاسخ رندانه به نماینده کاخ سفید تا انس با حاج قاسم

سرسختی‌های احمد شاه مسعود در مقابله با طالبان و تیره شدن روابط او با غرب و کاخ سفید به مجوز حذف او سرعت بیشتری بخشید. حضور استوار مسعود در مقابل دست اندازی بیگانگان به خاک افغانستان مغایر با سیاست‌های آن روز آمریکا در منطقه بود.
کد خبر : 9797

پایگاه رهنما :

دو روز به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مانده بود. هنوز برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی کنار آب‌های آزاد کرانه منهتن روی پای خودشان بودند. هزاران مایل آن طرف‌تر در منطقه جنگ زده تخار دو انتحاری در پوشش خبرنگار به مجاهد دره پنجشیر نزدیک شدند. طولی نکشید که نقشه عملی شد و احمد شاه مسعود مجاهد تراز اول افغانستان به شهادت رسید.

بعد‌ها همین سناریوی از پیش تعیین شده را به عنوان یکی از بهانه‌های حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر در نظر گرفتند و طولی نکشید در غیاب مجاهدی، چون مسعود، افغانستان به پایگاه منفعل و بی‌دفاع آمریکایی‌ها در منطقه بدل شد.

اواسط سال ۱۳۷۶ بود که نام حاج قاسم سلیمانی در جبهه‌های ولایت‌های شمال شرق کابل شنیده شد. فرمانده سپاه قدس اشراف اطلاعاتی دقیقی از ولایت‌های تخار و پنجشیر و بغلان و انداراب داشت. نیرو‌های قدس به عنوان شاخه برون مرزی سپاه مخلصانه به یاری مجاهدان افغانستانی در کوران جنگ‌های داخلی و مبارزه با طالبان و تروریسم آمد.

در همان سال‌ها پیوند برادری و همرزمی میان حاج قاسم و احمد شاه مسعود برقرار شد. مجاهدی که حاج قاسم اعتماد زیادی به نفوذ و اخلاص او داشت و با شهادتش در ۱۸ شهریور سال ۱۳۸۰ می‌دانست که این سرآغازی برای پیشروی تروریسم در افغانستان خواهد بود.

روزگار برای دوباره زادن چریک و مجاهدی، چون او عقیم به نظر می‌رسد. پیش از این نام احمد شاه مسعود که به حق او را شیر دره پنجشیر می‌نامیدند در لفافه‌ای از انصاف و اظهار نظر‌هایی از سر احترام و احتیاط به زبان‌ها می‌آمد. نقطه اتکای مادحان و منتقدانش اخلاصی بود که از او در کارزار جهاد و جنگ‌های داخلی نامنظم سراغ داشتند.

بی‌حرف نمی‌شد تاثیر و نفوذ حضور او در خط مقدم مقابله با جهل و تروریسم را نادیده گرفت. اما به تازگی جریانی از سوی رسانه‌های آن سوی آب‌ها شکل گرفته تا این قهرمان ملی افغانستان و منطقه دیگر با القابی مثل آمر صاحب، قهرمان ملی و شیر دره پنجشیر یاد نشود.

به روشنی پیداست دشمن با مبهم نشان دادن تاثیرات تصمیم‌گیری‌های او در کوران دفاع از ولایت‌های افغانستان و مردم درد کشیده آن مترصد تخریب و مخدوش کردن این الگوی جهاد در منطقه است. همین جاست که دوباره باید از جمله طلایی شهید ابراهیم همت یاد کرد: «آتش جبهه دشمن کدام طرف را نشانه گرفته؟ همان جا را جبهه خودی بدانید ...

جهادی طولانی در ظرف عمری کوتاه

به گواه تاریخ بیشترین سال‌های عمر کوتاه احمد شاه مسعود به جهاد و مبارزه برای دفاع از آزادی افغانستان گذشت. هنوز در رشته مهندسی در دانشگاه کابل درس می‌خواند که دیار و ولایت‌های شمالی افغانستان را اسیر در میان نیرو‌های مسلح ارتش سرخ شوروی دید.

از همان سال‌ها به عنوان مغز متفکر عملیات‌های کوچک چریکی شناخته شد. آرام آرام شروع به شکل دادن دسته‌های کوچک و هدفمند چریکی کرد. نفوذ زیادی در میان مجاهدان جوان داشت. به روشنی در بحبوحه اختلافات داخلی و قومیتی دوست را از دشمن تمیز می‌داد و همین به پیشروی نیرو‌های اندک، اما موثر او در جبهه‌های شمالی کمک می‌کرد.

بعد از سه سال مداومت و ایستادگی سرانجام فرمانده قوای روس‌ها بعد از ۶ تهاجم نافرجام به دره پنجشیر اعلام آمادگی برای مذاکره با فرمانده گروه‌های چریکی منطقه کرد. این نخستین بار بود که نیرو‌های نظامی ارتش سرخ روسیه احمد شاه مسعود را به عنوان یک فرمانده به رسمیت شناختند.

مسعود با دست خالی و بدون نیرو‌های جوان و فدایی خود به دیدار سران قوای روس رفت و نتیجه این دیدار تعیین آتش بس به مدت دو سال شد. رویدادی که به گمان بسیاری از تحلیلگران سیاسی تبدیل به فرصتی طلایی برای شیر دره پنجشیر شد.

پس از آن با بی‌اعتمادی کامل به نیرو‌های بیگانه شروع به تقویت و گسترش نیرو‌های مجاهد افغان کرد. ژنرال گروموف فرمانده سپاه چهلم شوروی در افغانستان بعد‌ها درباره این توافق نوشت: «مسعود از آرامش پدید آمده فعالانه برای رسیدن به اهداف خود سود برد.»

اعتماد احمد شاه مسعود به حاج قاسم سلیمانی

اواسط سال ۱۳۷۶ بود که نام حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس در جبهه ولایت‌های شمال شرق کابل شنیده شد. اشراف اطلاعاتی دقیقی از ولایت‌های تخار و پنجشیر و بغلان و انداراب داشت. نیرو‌های قدس به عنوان شاخه برون مرزی سپاه مخلصانه به یاری مجاهدان افغانستانی در کوران جنگ‌های داخلی و مبارزه با طالبان و تروریسم آمدند.

در همان سال‌ها پیوند برادری و همرزمی میان حاج قاسم و احمد شاه مسعود برقرار شد. مجاهدی که حاج قاسم اعتماد زیادی به نفوذ و اخلاص او داشت و با شهادتش در ۱۸ شهریور سال ۱۳۸۰ می‌دانست که این سرآغازی برای پیشروی تروریسم در افغانستان خواهد بود.

احمد شاه مسعود به واسطه هوش سرشار خود در مسائل نظامی و تاکتیکی استراتژی ثابتی نسبت به نیرو‌های بیگانه داشت. اعتقاد راسخ او این بود که دولت پاکستان با همکاری کشور‌های عربی در منطقه و با خط گرفتن از نظام سرمایه‌داری در غرب تربیت کننده نیرو‌های جاهل و جنگ طلب و تندرویی مانند طالبان هستند. اعتمادی به ظاهر دوستانه آن‌ها نداشت و خستگی ناپذیر در مقابل آن‌ها ایستادگی می‌کرد.

به دلیل بی‌اعتمادی او به نیرو‌های خارجی گمان بر این می‌رفت که او به همراه دسته‌های سازماندهی شده از مجاهدانش روی خوش به نیرو‌های ایرانی در سپاه قدس نشان ندهد. اما دیدار‌های مکرر او با حاج قاسم ورق این سیاست ورزی او را تغییر داد.

در همین نشست‌ها بود که به یقین رسید نیرو‌های سپاه قدس قصد مداخله در امور داخلی افغانستان را ندارند. آن‌ها در جبهه مجاهدان علیه طالبان و تروریسم هستند و بعد از مدت کوتاهی حاج قاسم و نیرو‌های سپاه قدس نه تنها ملجا و پناه او شدند بلکه تاثیر به سزایی در پیروز‌های دیگر گروه‌های ملی و مذهبی در افغانستان به جا گذاشتند.

شناخت حاج قاسم کار خود را کرد

در کنار احمد شاه مسعود نیرو‌های دیگری در جبهه مقابله با تروریست‌ها در افغانستان می‌جنگیدند. در کوران جنگ‌های داخلی و قومیتی افغان‌ها بود که تروریست‌ها فوج فوج به خاک افغانستان وارد شدند. ولایت‌های متعددی به محاصره نیرو‌های طالبان درآمدند.

میلیون‌ها انسان از خانه خود آواره شدند. نا امنی‌های بی‌پایان از همین هرج و مرج‌ها پا می‌گرفت و کشور را به قهقرای ویرانی محض می‌برد. در چنین شرایطی بود که حاج قاسم و نیرو‌های سپاه قدس به این معرکه وارد شدند. حاج قاسم شناخت دقیقی از نیرو‌های افغان داشت. به خوبی با سابقه مبارزاتی احمدشاه مسعود، دوستم و اسماعیل خان آشنا بود. حاج قاسم به درستی پاکستان را در جبهه تروریست‌ها می‌دید. در دیدار با احمد شاه مسعود به متحد شدن نیرو‌های ملی و مذهبی تاکید زیادی داشت.

نصرالله صادق زاده نیلی نماینده سابق ولایت دایکندی در این باره می‌گوید: «در افغانستان نیرویی به عنوان «سپاه محمد» وجود داشت. این سپاه از نیرو‌هایی که سابقه جهاد داشتند و در این کار ورزیده و آموزش دیده بودند تشکیل شده بود. حاج قاسم سلیمانی شناخت بسیار دقیقی از این نیرو‌ها داشت. با ورود نیرو‌های قدس به افغانستان در اوسط دهه ۷۰ بود که نام ایشان را بیشتر می‌شنیدیم. گفته می‌شد که حاج قاسم به سراغ سران این نیرو‌های چریک و مجاهد عضو در سپاه محمد می‌رفت. بسیاری از آن‌ها سال‌ها بود که جهاد را کنار گذاشته و به کار دیگری مشغول بودند. حاج قاسم و نیرو‌های ارشد سپاه قدس با اخلاصی که داشتند برادرانه به کمک افغانستان آمدند. به دیدار این افراد زبده نظامی رفتند و وضعیت کشورشان را برای آن‌ها تشریح کردند. به آن‌ها چشم انداز افغانستان اسیر در نیرو‌های طالبان و تروریسم جهانی را نشان دادند و گفتند اگر به میدان بیایید ما ایرانی‌ها در کنار شما هستیم. خب این یعنی شناختشان از مجاهدین افغانستانی کامل بود. توانمندی‌های آنان را می‌شناختند، مطالعه داشتند و در این راه برنامه ریزی کرده بودند. با حضورشان در افغانستان همه این مجاهدان با سابقه درخشان را از داخل و خارج دور هم جمع کردند. اتحاد این نیرو و قرار گرفتن آن‌ها در کنار جبهه‌ای که مسعود در آن مجاهدت می‌کرد تاثیر زیادی در پیروزی علیه نیرو‌های القاعده داشت و اگر حضور موثر آن‌ها نبود چنین پیروز‌هایی با آن سرعت حاصل نمی‌شد».

افشاگری در مجامع بین المللی

با پیروزی دولت مجاهدین این احمد شاه مسعود بود که برای دستیابی به صلحی پایدار بدون سپاه و نیرو‌های خودی برای استقبال از طالبان به میدان شهر رفت. مسعود مترصد رهایی طالبان از وابستگی به نیرو‌های خارجی بود. به همین دلیل با شفافیت و اخلاص همیشگی خود پای مذاکره با سران طالبان رفت و از آن‌ها خواست به نیرو‌های مجاهد افغانستانی بپیوندند. اما طالبان با دریافت کمک‌های هنگفت مالی و نظامی از سوی آی اس آی پاکستان و کشور‌های نفت خیز حوزه خلیج فارس شکل گرفته بود و قطع این وابستگی‌ها به دلیل سودجویی سران آن غیر ممکن به نظر می‌رسید.

مسعود ۱۸ ماه و ۱۲ روز نیرو‌های طالبان را پشت دروازه‌های پایتخت متوقف کرد. با دانش عمیق نظامی خود علی رغم کمبود‌های متعدد در مقابل لشگر ۲۰ هزار نفری طالبان که گرد آمده از سربازان آموزش دیده پاکستانی و کشور‌های مسلمان در شمال آفریقا و جنوب شرقی آسیا بودند ایستادگی کرد.

موجی از هراس و وحشت در دل مردم بی‌دفاع ولایت‌های شمال تا جنوب افغانستان بوجود آمده بود. در سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ افغانستان شاهد خونریزی‌های وحشیانه این گروه جاهل حمایت شونده از سوی دولت مرکزی پاکستان، کشور‌های عربی خلیج فارس و غرب بود.

احمد شاه مسعود از هر فرصتی سود می‌برد تا در مجامع بین المللی سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا و ایالت متحده را مجاب به وارد آوردن فشار علیه پاکستان و قطع دخالت و خونریزی‌های این کشور در خاک افغانستان کند. اما پس از مدتی به درستی دریافت که این مجامع خود حمایت کننده طالبان هستند. از آن پس در این مجامع با لحنی افشاگر و هشدار دهنده حاضر شد. تلنگر‌هایی که به طور شگفت انگیزی یکی بعد از دیگری در پس سال‌های بعد به حقیقت پیوستند.

پاسخ تند مسعود به نماینده کاخ سفید

در سال ۱۹۹۸ و در جریان دیدار رابین رافائل و احمدشاه مسعود رافائل که در آن زمان نماینده وزارت خارجه آمریکا در خاورمیانه بود با وقاحت تمام از احمد شاه مسعود می‌خواهد بعد از یک عمر مجاهدت سلاح خود را در مقابل گروه طالبان که عامل وحشت و خونریزی در افغانستان بودند به زمین بگذارد و تسلیم خواسته‌های آنان شود.

پاسخ تند مسعود برای همیشه به این پیشنهاد‌های وقیحانه از سوی کاخ سفید پایان داد. در آن زمان ۹۰ درصد از خاک افغانستان در اشغال نیرو‌های طالبان بود. احمد شاه مسعود با لحنی محکم به رافائل جواب داد نه تنها تسلیم طالبان نمی‌شود بلکه در راه مجاهدت‌های خود از هیچ نیروی خارجی خط نمی‌گیرد.

در ادامه این گفت‌وگو که بی‌تعارف‌های معمول دیپلماتیک پیش می‌رفت رندانه به رافائل نشان داد که دست او و کاخ سفید را تا به آخر خوانده است. بعد از این صحبت‌ها هنگام خروج از جلسه تاکید کرد که تا زمانی که اندک قدرتی هم در دست داشته باشد اجازه تاسیس پایگاه نظامی در خاک افغانستان را به هیچ کشوری از جمله ایالت متحده آمریکا نخواهد داد.

هشدار‌هایی که به حقیقت پیوست

مسعود در واپسین روز‌های عمر خود مدام به سران کشور‌های اتحادیه اروپا و ایالت متحده آمریکا هشدار می‌داد که اگر در مقابل پا گرفتن گروه‌های تروریستی در خاک پاکستان ایستادگی و اعمال فشار نکنند این جریان جهل‌گرا به زودی با وحشت پراکنی دامن کشور و مردم آن‌ها را نیز خواهد کرد.

سرسختی‌های احمد شاه مسعود در مقابله با طالبان و تیره شدن روابط او با غرب و کاخ سفید به مجوز حذف او سرعت بیشتری بخشید. حضور استوار مسعود در مقابله با دست اندازی بیگانگان به خاک افغانستان مغایر با سیاست‌های آن روز ایالت متحده در منطقه بود و به این شکل راه برای تایید ترور و حذف او هموار شد.

در روز ۱۸ شهریور ۱۳۸۰ دو روز مانده به عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر دو مرد در پوشش خبرنگار در منطقه تخار به او نزدیک شدند و بر اثر انفجار انتحاری او را به شهادت رساندند. بعد از این واقعه به او لقب قهرمان ملی دادند و روز شهادتش را با نام روز شهید گرامی داشتند. حالا، اما پس از سال‌ها دوباره نام او با ابهام‌ها و تمرکز بر اشتباهات سهوی او در تصمیم‌گیری دوباره بر سر زبان‌ها افتاده است.

رسانه‌های جریان اصلی با ساختن برنامه‌هایی بی سر و ته و شلخته نیم ساعته می‌خواهند نسخه برای مجاهدی بپیچند که عمری در پی جستن راهی برای مردم بی راه مانده‌اش بود. مجاهدی که قلبش برای صلح در سینه می‌کوبید. همواره آتش جهاد در دلش تنوره می‌کشید و هیچگاه در اوج قدرت نیز آلوده به دنیا خواهی نشد.

درنگ در کار مسعود بی‌معنا بود. خودش را از باغ نعمت به چاه زحمت انداخت تا همتای مردم ستم دیده سرزمین اشغال شده اش باشد. حالا روا نیست با جهل به سراغ بازخوانی سابقه جهاد چریکی برویم که جز آزادی وطن و مبارزه با جهل تعلق دیگری نداشت و سرآخر نیز کشته همین جهل شد. احمد شاه مسعود را باید با دیدی باز به آنچه بر او و مجاهدان افغان گذشته مطالعه کنیم در نقد او دل به دل دشمن سال‌های مجاهدتش ندهیم.
منبع: فارس

ارسال نظرات