پایگاه رهنما:
وزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
یکی از گزارههای اصلی دولت و طیف سیاسی حامی آن در توجیه وضعیت چند سال اخیر، آن بود که خروج ترامپ از برجام عامل وضعیت حاضر است و اگر برجام پابرجا بود وضعیت چنین نبود. حامیان این استدلال تا جایی پیش رفتند که روی کار آمدن ترامپ در آمریکا را بدشانسی دولت روحانی توصیف کردند. این هم از عجایب و غرایب دنیای سیاست است که توافقی را بینظیر و عالی بدانید اما سرنوشت آن به انتخابات یکی از ۷ کشور امضاکننده آن بند باشد!
بیستم فروردینماه سال ۱۳۹۴ یعنی چند ماه پیش از توافق هستهای، رهبر انقلاب در یکی از سخنرانیهای خود به موضوعی مهم اشاره کرده و فرمودند: «من البتّه هیچوقت نسبت به مذاکره با آمریکا خوشبین نبودم. نه از باب یک توهّم بلکه از باب تجربه؛ تجربه کردیم. حالا اگر یک روزی - ما که در آن روز قاعدتاً نخواهیم بود - شماها انشاءالله در جریان حوادث و جزئیّات و یادداشتها و نوشتههای این روزها قرار بگیرید، خواهید دید که این تجربه ما از کجا حاصل شده؛ تجربه کردیم.»
عدهای به این موضع رهبر انقلاب در آن روزها خرده گرفتند و گفتند اساساً دنیای دیپلماسی دنیای خوشبینی و بدبینی نیست و باید مذاکره کرد؛ چیزی داد و چیزی گرفت. اتفاقات بعدی نشان داد چه کسی ماجرا را منطقیتر میدیده و چه کسی دچار توهم و خوشخیالی بوده است. آمریکاییها کاملاً هوشمندانه و با بدبینی صد درصدی به ایران مذاکرات را پیش بردند و حداقل دو اهرم برای حفظ منافع خود تدارک دیدند؛ نخست آنکه آژانس بینالمللی انرژی اتمی - که کاملاً تحت نفوذ و سیطره غرب است - را به عنوان ناظر بر عملکرد ایران و انجام تعهدات برجامی آن تعیین کردند. اهرم دوم «مکانیسم ماشه» بود که در صورت تخطی ایران از تعهداتش به سادهترین و سریعترین شکل ممکن قطعنامههای تحریمی پیشین احیا میشد. البته آمریکا اهرم سومی نیز در اختیار داشت و آن عبارت بود از توانایی اعمال مجدد تحریمهای ثانویه که بر اساس برجام قرار بود رفع شوند. این سه اهرم به آمریکا اجازه میداد که با خیال راحت وارد توافق با ایران شود.
دولتمردان و دستاندرکاران برجام مدعی هستند که هرگز به آمریکا اعتماد نداشتهاند و مذاکره و توافق بر اساس اعتماد نبوده است. بیان لفظی عدم اعتماد به آمریکا شایسته و بایسته است اما متاسفانه با واقعیت و آنچه در عمل رخ داد همخوانی ندارد. بهراستی اگر خوشبینی در حد خوشخیالی و متعاقب آن اعتماد وجود نداشت، باید ایران نیز اهرمهایی را برای خود تدارک میدید که در صورت بدعهدی طرف مقابل بتواند از آنها استفاده کند. اگر آژانس به عنوان ناظر بر عملکرد ایران در زمینه تعهدات خود تعیین شد، چرا کسی برای نظارت بر تعهدات طرف مقابل تعیین نشد؟ اهرم متقابل ما در برابر مکانیسم ماشه
چرا طراحی و تعبیه نشد؟
وقتی در آن زمان دولت اوباما همچنان به اقدامات ضدایرانی خود ادامه میداد و در ایران درباره ضمانت اجرایی رفع تحریمها سؤال میشد، دستاندرکاران برجام امضای جان کری را به عنوان تضمین معرفی کردند و عراقچی از نامه وزیر خارجه وقت آمریکا به ظریف خبر داد و گفت: «این نامه به امضای وزیر خارجه آمریکا رسیده که همچون نامههای با امضای رئیس هر دولت، دارای تعهد حقوقی و سیاسی برای آن کشور است. این یک نامه معمولی نیست. در روابط بینالملل، نامه دو نفر، تعهدآور است که یکی نامه رئیس دولت است و دیگری نامه وزیر امور خارجه. این نامه، امضای وزیر خارجه آمریکا را دارد و اجرای موفق برجام را تضمین کرده است». این گوشهای از فضای ذهنی و عملی آقایان نسبت به آمریکاییهاست. همان کسانی که مدعی بوده و هستند که برجام براساس اعتماد به آمریکا شکل نگرفته است.
اما چرا این وضعیت به وجود آمد؟ چون آمریکاییها بهطور حرفهای و منطقی راهبرد «توافق بد، بدتر از عدم توافق است» را دنبال میکردند و در این سوی میدان وزارت خارجه کشورمان کارگردانان سینما را به خط میکردند که بیانیه بدهند که «هر توافقی بهتر از عدم توافق است»! وضعیت در سطح اجتماعی و رسانهای به شکلی بود که حتی یک روز هم در رسیدن سریعتر به توافق یک روز است. در ایران بوی کباب بلند بود و در هتل کوبورگ وین داستان دیگری در جریان!
وضعیت دو سر باختی که امروز ایران در برجام دارد ناشی از روی کار آمدن ترامپ نیست بلکه ناشی از تغییر محاسباتی است که در طرف مقابل به وجود آمده و البته دولت جناب روحانی اصلیترین عامل این تغییر است. جناب روحانی در آستانه خروج ترامپ از برجام به مسئول سیاست خارجی وقت اروپا – فدریکا موگرینی- اطمینان داد که حتی در صورت خروج آمریکا نیز، ایران به تعهدات خود عمل خواهد کرد. ایران با این سیاست عملاً خود را از تنها اهرم طبیعی که در اختیار داشت محروم و در واقع خلع سلاح کرد. اهرم طبیعی ایران عبارت بود از کنار گذاشتن تعهدات خود در مقابل بدعهدی طرف مقابل. اما دولت به جای استفاده از این اهرم، باز هم خوشبینی و اعتماد را برگزید و این بار به وعدهها و قولهای اروپا دل بست؛ SPV و اینستکس و تعهدات یازدهگانه و یک مشت وعده توخالی دیگر. آنچه این اعتماد و خوشبینی را عجیبتر میکند آن است که سه ماه پیش از خروج آمریکا از توافق شرکتهای آلمانی از سوخترسانی به هواپیمای آقای ظریف در مونیخ خودداری کرده بودند. بهراستی جناب ظریف و سایر دولتمردان از خود نپرسیدند اروپایی که یک باک بنزین به وزیر خارجه ایران نمیدهد – آن هم زمانی که هنوز آمریکا در برجام بود- چگونه میخواهد به تعهدات برجامی خود عمل کرده و منافع اقتصادی ایران را تامین کند؟!
این میزان از خوشبینی و خوشخیالی نسبت به طرف مقابل، آمریکاییها را دچار تغییر اساسی محاسبات کرده است. ریچارد نفیو مشهور به معمار تحریمهای ایران در دولت اوباما که به تازگی به تیم بایدن پیوسته و معاون رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران شده است، در کتاب هنر تحریمها میگوید مخالفان آمریکایی برجام معتقد بودند باید امتیازات بیشتری – بهطور مشخص در زمینه مسائل منطقهای- از ایران گرفته میشد. وی مینویسد: «سؤال اصلی این نیست که برجام خوب بوده یا نه، بلکه سؤال اصلی این است که آیا فشار بیشتر میتوانست نتایج بهتری را به همراه داشته باشد، یعنی اگر دامنه، مدت زمان و شدت تحریمها علیه ایران افزایش مییافت آیا میتوانست ایران را وادار به دادن امتیاز بیشتر کند؟» نفیو بلافاصله تصریح میکند چنین امکانی وجود نداشته است و دلایلی هم برای آن میآورد.
حال چه شده است که همین آقای نفیو که به صراحت اعتراف میکند ایران حاضر نبوده در برجام امتیازات منطقهای بدهد، به دولتی پیوسته است که شرط بازگشت به برجام را گسترش آن به موضوعات منطقهای و حتی موشکی گذاشته است؟ مسئله فقط نفیو نیست. وندی شرمن نیز که در مذاکرات نقشی محوری داشت و قرار است در دولت بایدن معاون وزیر خارجه شود چند روز پیش گفت: «سال ۲۰۲۱، مثل سال ۲۰۱۵ که برجام مورد توافق قرار گرفت نیست. مثل ۲۰۱۶ که برجام اجرا شد هم نیست. واقعیتهای میدانی تغییر کردهاند. ژئوپولتیک منطقه تغییر کرده و امکان احیای توافق هستهای به شکل سابق وجود ندارد.»
پس مسئله بدشانسی دولت روحانی و روی کار آمدن ترامپ نبوده و نیست که اگر بود با رفتن او و آمدن همان تیم معمار برجام در آمریکا باید حل میشد. مسئله تغییرات محاسباتی است که خود در آن نقش اصلی را داشتهایم و اینک نیز هیچ چاره و راهی جز تغییر دوباره این محاسبات زیادهخواهانه و بدون مرز آمریکا پیش روی ایران نیست. درباره چگونگی و روشهای این تغییر لازم و ضروری در مجالی دیگر باید نوشت.
ســـرزمین ایــــــران را میـراثدار نهــاد دانشگاه میدانیم؛ چــرا کـــه بلنـــدای سابقه ایــن نهــاد، فراتـــــر از دامنــــــه زمانــی سـنتهای دانشگاهی مطرح در مغرب زمین است. نهاد دانشگاه بنا به جایگاه بلندی که در ذهن و ضمیر اصحاب خرد دارد شناسنامه زرینی است که کشورها خویشتن فرهنگی و تمدنی خود را با آن تعریف میکنند و در چشم جهانیان خود را با آن بازنمایی میکنند. خوشبختانه با تلاش و مساعی دوستداران ایران، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) دوره زمانی به قدمت ۱۷۵۰ سال تأسیس دانشگاه کهن جندی شاپور را ثبت کرد و گرامی داشت.
این رویداد را به ملت فهیم ایران، دانشگاهیان و اصحاب خرد و اندیشه تبریک میگویم. این رخداد از این نظر محل اندیشه و اعتنا است که تا پیش از این دانشگاههای مطرح جهان چون آکسفورد، کمبریج، بولونیا و سوربون با قدمت نزدیک به ۱۱۸۰ سال خود را به عنوان آغازگر سنت دانشگاهی دانسته…
لیکن ثبت قدمت جندی شاپور امتداد و عقبه سنت دانشگاهی را تاریخیتر ساخت و کانون آن را این بار از مغرب زمین به مشرق زمین و آن هم سرزمین تاریخی ایران انتقال داد که نزد هر صاحب خردی خود برگ زرینی در تاریخ این مرز و بوم و حرکتی تحسین برانگیز است. پر واضح است که نهاد دانشگاه همواره تاریخساز و تمدنآفرین بوده است و اهتمام به آن گواه بر علم دوستی و تعظیم امر دانش است. البته انقطاع معرفتی و فراز و فرودهای حاصل شده در این بازه بلند تاریخی بسیار محل تأمل است و همچنان درباب آن اصحاب اندیشه باید غور و مداقه خود را داشته باشند که بی تردید برای زمانه و امروز دانشگاه نیز میتواند درس آموز باشد.
دانشگاه جندیشاپور در زمانه خود واجد خصایصی بوده که امروزه نیز امعان نظر دانشگاههای مترقی و سازمانهای فرهنگی چون یونسکو است. ویژگیهای ممتازی چون تولید و ترویج علم در شاخههای مختلفی چون پزشکی، داروشناسی، ریاضیات، نجوم، فلسفه، گیاهشناسی و ...؛ تقسیمبندی و ردهبندیهای نظاممند درون هر شاخه علمی؛ حضور عالمان با مشربهای فکری و عقیدتی مختلف از اقصا نقاط جهان؛ وجود دانشجویان با منشأ و زادبومهای سرزمینی متفاوت که برای علمآموزی در این نهاد و مرکز علمی حضور پیدا کرده و پس از فراگیری دانش و مهارت لازم به خدمت در زادبوم مادری خود پرداختهاند و نیز داشتن یک ذخیره بی بدیل از آثار و کتب تولید شده در حوزههای دانشی گوناگون در قالب بزرگترین کتابخانه در اختیار، آن هم به زبانهای چندگانه پهلوی، سریانی، یونانی و سانسکریت حکایت از خردمداری، رواداری، وسعت نظر، برنامهمداری و پرهیز از تعصبات ناروا و جزم اندیشی دارد. نهاد دانشگاه هم مسئول تولید دانش و حرکت در مرزهای دانش است و هم انتقال سنتهای فکری، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی را وظیفه خود میداند. به این سبب لازم است گرامیداشت رویداد ثبت ۱۷۵۰ سال تأسیس دانشگاه کهن جندی شاپور مورد توجه اصحاب اندیشه و خرد قرار گرفته و نسبت به واکاوی تاریخ علم و تمدن این سرزمین؛ مساعی خود را بکار گیرند که حاصل آن سرمایهای است فرا راه نسل جدید جویندگان علم و معرفت که بیگمان برای آنها الهامبخش و مایه امید است.
برخلاف آنچه عدهای مطرح میکنند امروز در شرایطی هستیم که میتوانیم با آمریکاییها برای دریافت برخی امتیازات به مذاکره بپردازیم اما شرایط حاضر چنین تصویری را به دست نمیدهد، بلکه اکنون در فاز جنگ روانی قرار داریم و به مرحله مذاکره نرسیدهایم. جنگروانی شرایطی است که یک طرف ظرفیتهای طرف مقابل را برای ادامه سیاستهای خود تهدید میکند. از همین رو است که آمریکاییها با ایران یک جنگ روانی را شروع کردند و درصدند تا با استفاده از این شرایط اهداف خود را پیش ببرند. لذا اینکه گفته میشود براساس آنچه بایدن پیش از پیروزی در انتخابات اعلام کرده که به برجام بازخواهد گشت، پس بدون شرط وارد این توافق خواهد شد، چندان دقیق نیست. باید اذعان داشت که هیچ تعهدی نیست که چون قبل از انتخابات گفتند این کار را انجام میدهند حتما بدان پایبند بمانند.
آنچه مهم است اینکه در شرایط فعلی با اینکه باید تغییر رویکرد آقای بایدن را در ارتباط با منطقه و ایران در نظر گرفت که متفاوت است با آنچه ترامپ انجام میداد. ولی در مورد پرونده هستهای ایران آنها جنگی روانی را آغاز کردند که در مرحله اول به دنبال آن هستند تا در راستای مواضع اتخاذشده از سوی ایران انسجام داخلی را از بین ببرند؛ البته این مواضعی که ایران گرفته نیز چندان محکم نیست اما بههرحال اگر بخواهد با آمریکا به مذاکره بپردازد مجبور است که بر این مواضع پافشاری کند. درحالیکه آمریکاییها قصد دارند مواضع ایران را بشکانند و در شرایط ضعیفتری با ایران مذاکره کنند. به نظر میرسد آنچه موجب شده که امروز برجام به اینجا برسد تفاوت برداشتها از سوی طرفین متعهد در این توافق است. البته برجام وحی منزل نیست، بلکه توافقی بین ۶ کشور است که چند سالی از آن گذشته و انقلتهایی نیز بر آن وارد آمده است.
در نتیجه آنها دلیلی نمیبینند که به آن پایبند باشند، مگر اینکه این توافق هنوز توازن نیروها و داراییهای کشورهای طرف توافق را بهصورت بالانس نگه دارد. اگر غربیها احساس کنند که برجام برای آنها سودی ندارد و بهتر است که بهم بریزد راهکارهای بههمریختن آن را نیز پیدا میکنند.
هرچند هنوز نمیتوانند راهکار بهتری از برجام پیدا کنند تا از این توافق خارج شوند. آنها در حال حاضر با قطعنامههای احتمالی شورای حکام، تبلیغات رسانهای و با انواع و اقسام تاکتیکهای سیاسی و اطلاعاتی که دارند فقط میخواهند موضع ایران در درون برجام را تضعیف کنند. البته مساله بازگشت آمریکا به برجام نیز خواسته بخشی از آمریکاییها و تحلیلگران آنهاست. بخش گستردهتر آمریکاییها معتقدند بایدن نباید به برجام بازگردد.
از همین رو است که بایدن پس از گذشت قریب به ۲ ماه هنوز نتوانسته در داخل آمریکا اجماعی ایجاد کند که در این موقعیت و شرایط کنونی به برجام بازگردد. هنوز بحث باید و نباید در داخل آمریکا قوی است و آقای بایدن نمیتواند تایید تحرکات و اقدامات خود را از کنگره بگیرد.
روز گذشته رئیس جمهور در جلسه شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا سخن از تاثیر تحریم ها بر بی ثباتی قیمت ها و همچنین تاثیر آن بر معیشت مردم به میان آورد. موضع گیری که در اواخر دولت ترامپ و ماه های آغازین دولت جو بایدن مکرر تکرار شده است. به این موضع گیری رئیس جمهور از جنبه های مختلف می توان نگریست اما آن چه مهم به نظر می رسد این است که این گونه سخنان می تواند چه تاثیری بر پایان رویکرد تحریمی آمریکا علیه کشورمان داشته باشد و از طرفی تحریم ها چه سهمی در بی ثباتی قیمت ها و معیشت مردم دارد. براین اساس چند نکته قابل تامل به نظر می رسد.
۱. در روزهایی که طرف آمریکایی به دنبال مذاکره با ایران است و در حالی که بخشی از تیم دولت جدید آمریکا از بی اثر بودن و اثر معکوس داشتن سیاست فشارحداکثری آمریکا سخن می گویند این پالس رئیس جمهور و برخی از اعضای هیئت دولت که تحریم ها بر معیشت مردم اثر گذاشته چه تصویری را می تواند در طرف آمریکایی و غربی بازنمایی کند؟
۲. بدون شک تحریم های آمریکا بر اقتصاد کشور و معیشت مردم موثر بوده و هست اما گره زدن وضع معیشت مردم منحصرا به تحریم های آمریکا چه کارکردی می تواند در ابعاد داخلی یا خارجی داشته باشد؟ آیا برای مردم و افکار عمومی کارکرد امید آفرینی یا سوپاپ تخلیه را دارد؟ آیا در ابعاد خارجی قدرت چانه زنی طرف ایرانی را در جنگ اراده ها کم نمی کند؟
۳. به نظر می رسد بخش قابل توجهی از وضعیت معیشتی مردم بیش از آن که مربوط به تحریم ها باشد به نبود سیستم توزیع بازمی گردد. برای تاثیر نبود سیستم توزیع بر گرانی ها و معیشت مردم مثال های متعدد می توان زد؛ از میوه که در جریان دلالی از قیمت های دو تا پنج هزار تومانی در باغ به قیمت تا ۲۰ هزار تومان به سبد مصرفی خانوار ها می رسد تا مرغ که رقم های چند برابری نسبت به حتی چند ماه گذشته را تجربه می کند.
۴. واقعیت این است که زیرساخت گسترده فناوری اطلاعات، امکانات بسیار خوبی برای تنظیم بازار و رصد کالا از یک سو و توزیع آن به ازای هر خانوار می دهد، مشروط بر این که از فناوری اطلاعات در نظام توزیع استفاده شود. این در حالی است که نظام توزیع و نظارت بر بازار همچنان سنتی ترین بخش اقتصاد کشور است. ایجاد بانک جامع اطلاعات از بانک مرکزی و ثبت سفارش و واردات کالا، تولید کننده شبکه توزیع و صادر کننده و شناسه دار کردن کالاها از جمله کالاهای خوراکی و حتی نهاده های دامی وارداتی آن از مبدأ در گمرک تا مقصد مصرف در مجموعه واحدهای مرغداری و دامداری و همچنین امتداد آن تا پایینترین زنجیره مصرف یعنی خانوار ها شدنی است. اگر چنین سامانه ای بود حتی دیگر سخن از حدود ۲۲ میلیارد دلار ارز دولتی گم شده به میان نمی آمد، کالای خریداری شده با ارز دولتی ازبازار آزاد سردر نمی آورد و دیگر ارز صادراتی تبدیل به ملک در کشورهای همسایه نمی شد.
۵. به نظر می رسد بخش قابل توجهی از هزینه ای که بر معیشت مردم فشار وارد می کند نیز ناظر به نبود هماهنگی بین دستگاه ها و سازمان هاست. از ناهماهنگی بین وزارت جهاد کشاورزی و وزارت صمت در خریدهای تضمینی محصولات کشاورزی و واردات و صادرات بگیرید تا ناهماهنگی بین بانک مرکزی و گمرک و صمت در ترخیص کالاها و مواد اولیه.
براساس آن چه ذکر شد، گرچه تحریم های آمریکا در حد اعلای خود طی سه سال گذشته فشار حداکثری را بر اقتصاد کشور گذاشته اما واقعیت آن است که به اذعان کارشناسان این تحریم ها به خودی خود می توانست تاثیری ۲۰ تا ۳۰ درصدی بر اقتصاد کشور داشته باشد اما در هم افزایی با عوامل و پارامترهای داخلی همچون موارد ذکر شده تاثیری جدی برسفره و معیشت مردم گذاشته است. با این حال گرچه در یک نگاه مقطعی، به نظر می رسد دولت دوازدهم می خواهد براساس مصالح خود موضوع توافق را در همین دولت با چانه زنی یا ایجاد مطالبه عمومی به سرانجام برساند اما به نظر می رسد این راهبرد در روزهایی که بیش از آن که ایران نیازمند توافق باشد طرف آمریکایی نیازمند توافق است، پالس کارآمدی تحریم ها را مخابره خواهد کرد که پالسی خطرناک است و نتیجه آن به رفع عملی تحریمها منجر نمیشود. موضوعی که به نظر می رسد در یکی دو هفته اخیر توسط دولت جدید آمریکا مورد توجه قرار گرفته تا آن جا که جوبایدن، «ریچارد نفیو» معمار تحریم های آمریکا در دولت اوباما را دعوت به کار کرده است که علاوه بر این که نشان می دهد بی ارتباط با موضع داخلی ما نیست، بایدن همچنان امیدوار به ابزار تحریم است. کوتاه سخن آن که بی شک تحریم های آمریکا سخت، حداکثری و در برخی زمینه ها از مصادیق جنایت علیه بشریت بوده اما این روزها و هفته ها و ماه ها زمان فرستادن پالس کارآمدی تحریم به طرف آمریکایی نیست.
کارگروه اقدام مالی یا Financia- Actio- Task Force، برای عده ای سند آبروریزی نظام است، برای عدهای دیگر اقتصادی با ثبات و تجارتی بیحاشیه؛ اما برای مردم، یک چشم انتظاری بزرگ. گمان می برم در خصوص مباحث اختصاصی آن بسیار نوشته شده و در این یادداشت قصد دارم با بیانی ساده و با معمولی ترین استدلال ممکن، به بررسی این پدیده بپردازم. بیش از دو دهه از تشکیل کارگروه اقدام مالی میگذرد، از مهمترین وظایف و اهداف این سازمان بینالمللی در مرور زمان می توان به مقابله با پولشویی، تامین مالی تروریسم و مقابله با اشاعه سلاح های کشتار جمعی نام برد؛ متاسفانه برخی رسانهها با رویکردی تندتر نسبت به جامعه، از FATF یک غول ترسناک ارائه داده اند و همکاری با آن را به نوعی یک شکست و اتفاق ناخوشایند بزرگ می دانند؛ این در حالی است که این سازمان، یک نهاد بینالمللی ساده چون دیگر نهاد های مطرح دنیاست. امروز ایران به قواعد سازمان تجارت جهانی پایبند است و با اصول اینکوترمز آن چون دیگر کشورهای دنیا تجارت های خود را انجام می دهد، امروز ما عضو سازمان بین المللی هوانوردی (ایکائو) و یا سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) هستیم و بسیاری از قواعد و قوانین جهانی برای احترام به دهکده جهانی و بهبود روزافزون وضعیت بین المللی پایبندیم.
کارگروه اقدام مالی نیز یک نهاد بینالمللی چون دیگر سازمان های مطرح دنیاست که اکثریت کشورهای دنیا برای آن احترام قائل شده و با اصول و قواعد آن به نقل و انتقالات مالی دامن می زنند. با این اوصاف که اهداف این سازمان شفاف بیان شده اند و هم راستا با گفتار دیپلماسی بین المللی ایران هستند؛ پس چرا از عضویت در آن خودداری می کنیم؟
دردناک نیست که تنها ایران و کره شمالی در لیست سیاه این سازمان باشند؟ چند میلیارد دلار سرمایه های کشورمان به واسطه عدم عضویت در این سازمان بلوکه، محدود و یا به هدر رفت رفته است. چه میزان حجم تجارتمان با دنیا به واسطه عدم عضویت در این سازمان کاهش یافته است؟ چه مقدار سرمایه در عراق، چین و کره جنوبی محدود شده است؟ اگر FATF دخالت آشکار در سیاست یک دولت است، پس چرا بسیاری از کشورهای دنیا به آن توجه کرده و با اصول و قواعد آن به نقل و انتقالات مالی خود دامن می زنند؛ اگر عضویت در FATF یک ایراد بزرگ است، چگونه هم پیمانان خونی ما در آن عضو هستند؟! چه میزان سختی و رنج را باید تحمل کنیم تا عده ای بپذیرند که این سازمان، یک سازمان معمولی بین المللی چون دیگر سازمان های رایج دنیاست.
مشکل اما در نگاه ما به دنیاست؛ این تفکر که ایران محوریت عالم است، تمامی تصمیمات مهم در پشت میزهای مخفی علیه آن گرفته می شود و همه سازمان های مطرح دنیا برای ضربه وارد کردن به ایران ساخته شده اند، تفکری سطحی و بی پشتوانه است. تا به کی با تئوری خودمحوری و یگانه دانستن خود در جهان، می خواهیم ادامه دهیم؟ مگر می شود در یک دهکده جهانی با اهداف مشترک زندگی کرد و مدعی بود که تنها روش من صحیح است!.
کووید ۱۹ اثبات این مدعای بزرگ است که امروز برای نجات دنیا، برای توسعه و پیشرفت روزافزون راهی جز تصمیم گیری جمعی و احترام متقابل به خواست دیگر کشورهای دنیا نداریم؛ این چیزی جدای از تعریف عزت ملی و قدرت در ساختار بینالمللی است و نگارنده از اصول اولیه دیپلماسی صحیح و تعامل با دنیا سخن میگوید. قطعا عدم دلایل پیوستن جمهوری اسلامی به FATF ریشه در سیاستگذاری های تکرار پذیر تاریخی دارد که در این یادداشت نمی گنجد؛ اما آنچه که باید موجب توجه بیشتر مسئولین قرار گیرد، نگاه متوازن تر به بار سنگین این ترازو است، که بخش گسترده فشار آن بر روی مردم و بخش اندکی بر عهده مسئولین است. به نوعی پیش از آنکه تحریمها ما را فلج کنند، ما با پافشاری بیش از حد بر روی سیاستگذاری های اشتباه خود، خود را تحریم می کنیم.
تأمل و تأخیر امریکا در واپسگردیدن به برجام ظاهراً اثر خودش را روی مذاکرهکنندگان و خالقان برجام در ایران گذاشته و ایشان را به تکاپوی دیگری واداشته است تا بلکه امریکا از خر شیطان پایین بیاید. از دو، سه روز پیش برخی خبرها از ارائه طرح جدید «گام به گام» که به نوعی مطمحنظر امریکا هم هست، حکایت داشت و در نهایت دیروز عنوان شد که تصمیم ایران همان «سیاست قطعی» اعلامی است که «اول باید تحریمها لغو شود».
کسانی که دنبال طرح و نقشههای جدید برای بازگشت امریکا به برجام هستند، باید بدانند که امریکا هم اکنون دقیقاً در کجای اهداف برجامی خود ایستاده است. اگر این مهم را ندانیم و برای تسریع در کار، نقشههای یکشبه بکشیم، چه بسا این نقشهها به کار سادهسازی بیشتر امر برای امریکا بیاید.
سیاستمداران امریکا هر روز از ادامه تلاشها برای رسیدن به هدف خودشان در برجام و مقابل ایران صحبت میکنند، اما آنها در واقع به هدف اصلی خودشان رسیدهاند و هدف دیگری ندارند، برای همین هیچ کار جدیدی نمیکنند!
بلینکن، وزیر خارجه امریکا در جدیدترین اظهار نظر درباره ایران میگوید هدف ما «محدود کردن دائمی توانایی هستهای ایران» است. اما این هدف واقعی امریکا نیست، هدف امریکا که آن را بی جار و جنجال و بدون اعلام، فقط در عمل دنبال میکند، «نگه داشتن دائمی ایران در تحریم» است، همان کاری که تا جایی که به منافعش لطمه نزند مقابل چین و روسیه و حتی برخی اروپاییها مرتکب میشود.
چنین رفتاری از امریکا با منطق کاپیتالیسم طبیعی است و برای «اول بودن» باید تا آنجا که میتواند از سرعت پیشرفت دیگر کشورها و رقیبان کم کند.
با این حال، اتخاد این هدف پنهانی به معنای آن نیست که ما هیچ وقت شاهد لغو دائمی و عملی تحریمها نخواهیم بود.
نیازی به بسط این سخن نیست که آنچه ما به دست میآوریم لزوماً مطلوب و خواسته توأم با رضایت امریکا نیست و اگر روزی امریکا تحریمهای ایران را کنار گذاشت، در واقع ما او را مجبور به این کار کردهایم. پس اگر به دنبال چنین موقعیتی هستیم، باید در انتخاب مسیر درست دقت کنیم.
شاید بهتر است طراحان برجام که تناقضات و اشتباهات آنها در انتخاب راه درست، میرود تا حکم ضربالمثل را در کتابها پیدا کند، برای این چند ماه باقیمانده فرصت یک اشتباه دیگر مقابل امریکا را به خود ندهند و نشان دهند که منافع ملی مهمتر از منافع انتخاباتی و دمدستی سیاستبازیهای خانمانبرانداز است.
ارسال نظرات