23 اسفند 1399 - 15:53
سخن روز مطبوعات

۲۳ اسفند ماه: استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!

براساس اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که اعلام کرد اگر ایران سرمیز مذاکره بیاید می‌شود پیشنهادها را ارائه کرد.
کد خبر : 8620

پایگاه رهنما:

 

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!


ما و «جنگ سیاسی»؛ فیل در تاریکی

محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:


جمله‌ای مشهور که برخی آن را به معماری آلمانی منسوب می‌کنند، می‌گوید؛ «شیطان در جزئیات است». کنایه از آنکه جزئیات اهمیت کلیدی دارند و بدون دقت و تامل در آنها دید درستی وجود نخواهد داشت. جمله زیبا و قابل تاملی است و در موقعیت‌های فراوانی کاربرد دارد اما وقتی می‌توان غرق در جزئیات شد که در ابتدای امر نسبت به اصل و ماهیت موضوع یک توافق کلی وجود داشته باشد. مشهورترین ماجرا در این زمینه را مولوی در دفتر سوم مثنوی معنوی با داستان «فیل در تاریکی» نقل می‌کند. سنایی هم در حدیقه الحقیقه مشابه این داستان را - فیل و کوران- روایت کرده است.


فیلی را در اتاقی بدون روزن و نور قرار می‌دهند و چند نفر که تابه‌حال این حیوان را ندیده‌اند، وارد اتاق می‌شوند. تاریکی مانع از دیدن کل فیل بود و هر کدام از افراد به ناچار عضوی را که در دسترس بوده لمس کرده و بر اساس آن برداشت خود از فیل را می‌گفتند. آنکه دست بر خرطوم فیل می‌کشید، فیل را بصورت یک ناودان تصور می‌کرد و آن دیگری که دست بر گوش آن حیوان می‌کشید خیال می‌کرد که فیل، شبیه یک بادبزن است. همینطور کسی که دست به پای فیل می‌کشید، آن را بصورت یک ستون تجسم می‌کرد و بالاخره کسی که دست بر کمر فیل می‌کشید می‌گفت: فیل مانند تخت است.
«در کف هر یک اگر شمعی بدی/ اختلاف از گفتشان بیرون شدی»


رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات اخیر خود در روز عید مبعث در تبیین راه و روش مقابله با توطئه‌های دشمن فرمودند؛ «دو عنصر مهم برای مواجهه با این دشمنی‌ها لازم است -که بنده همیشه توصیه‌ کرده‌ام، باز هم توصیه می‌کنم- دو خصوصیّت در آحاد مردم لازم است: یکی عبارت است از بصیرت، و دوّمی عبارت است از صبر و استقامت، که اگر چنانچه این دو عنصر وجود داشت دشمن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، هیچ لطمه‌ای نمی‌تواند بزند، هیچ توفیقی در مواجهه‌ و مقابله‌ با نظام اسلامی به دست نمی‌آورد؛ بصیرت و صبر.»


درباره نسبت بصیرت و استقامت باید گفت عنصر بصیرت بر استقامت اولویت داشته و مقدم است. چرا که بصیرت واقعی به احتمال بسیار زیاد استقامت نیز به دنبال خود خواهد آورد و احتمال حالت عکس آن، اندک است.

فرد بصیر می‌داند چه باید کند، چرا باید آن کار را بکند و می‌کوشد دریابد چطور باید کار را پیش ببرد. اگر بصیرت برای مردم عنصری واجب است که هست، برای مسئولان و مجموعه تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر کشور این وجوب دوچندان و بلکه صدچندان است. تقلیل بصیرت در مسئولان به مواضع و شعارهای انقلابی –که البته هر دو در جای خود لازم است- جفا به این مفهوم کلیدی است. بصیرت در مجموعه مسئولان وقتی کامل و جامع است که در عمل به تفکر و تدوین استراتژی و برنامه‌های عملیاتی و پیگیری عملی آنها منجر شود. یکی از نمودهای ابعاد و مختصات بصیرت مسئولان در منظومه فکری رهبر انقلاب را می‌توان در عبارت «دستگاه محاسباتی» و تلاش دشمن برای اختلال در آن دید. مسئول بصیر کسی است که از دستگاه محاسباتی سالم و دقیقی برخوردار است. در سطح حکومتی، بصیرت فردی مسئولان اگرچه لازم و مفید است اما آنچه سرنوشت‌ساز و کلیدی است، «بصیرت جمعی» است. به نظر می‌رسد آنچه امروز کشور را دچار مشکل کرده، نبود یا حداقل کمبود این بصیرت جمعی در سطح مسئولان و نخبگان است.


اگر شمعی در این اتاق تاریک و مغشوش روشن کنیم، آنچه مقابل خود می‌بینیم فیل «جنگ سیاسی» است. اما جنگ سیاسی چیست؟ مورد اتفاق‌ترین تعریف از این عبارت را جورج کنان –دیپلمات مشهور آمریکایی و معمار جنگ سرد- ارائه کرده است: «جنگ سیاسی یک کاربرد منطقی از دکترین کلاوزویتس [اندیشمند نظامی و استراتژیست قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی در امپراطوری آلمان] در زمان صلح است؛ در وسیع‌ترین تعریف خود، جنگ سیاسی بکارگیری همه ابزارهایی است که یک ملت، به استثنای جنگ، برای دستیابی به اهداف ملی خود در اختیار دارد. اینگونه عملیات هم آشکارا و هم محرمانه است. این اقدامات عبارتند از اتحادهای سیاسی، اقدامات اقتصادی (مانند طرح مارشال) و تبلیغات سفید تا عملیات محرمانه مانند پشتیبانی مخفیانه از عناصر خارجی دوست، جنگ روانی سیاه و حتی تشویق به مقاومت زیرزمینی در کشورهای متخاصم.»


آمریکا طی چهار دهه گذشته یک «جنگ سیاسی» تمام‌عیار را علیه جمهوری اسلامی ایران به راه انداخته و گذر زمان بر ابعاد و پیچیدگی‌های این جنگ افزوده است. این جنگ چهار ابزار دارد که با یکدیگر در حیطه‌های خاصی همپوشانی و هم‌افزایی دارند. این چهار ابزار عبارت است از؛ ۱- سیاسی/ دیپلماتیک، ۲- اقتصادی، ۳- اطلاعاتی/ سایبری و بالاخره ۴- نظامی/امنیتی.


عملیات رسانه‌ای، تحریم اقتصادی، عملیات روانی (در حیطه امنیتی و نظامی)، کمک و حمایت سیاسی، رسانه‌ای و اقتصادی به برخی احزاب و جریانات به‌ظاهر قانونی و رسمی و همین‌طور ارائه همین کمک‌ها به‌علاوه کمک نظامی و امنیتی به افراد و هسته‌های مخالف و معاند داخلی و خارجی گستره «جنگ سیاسی» را شامل می‌شود. آمریکا در همه این عرصه‌ها علیه ایران با شدت هرچه تمام‌تر وارد عمل شده است. بسیاری از مصادیق عینی «جنگ سیاسی» آمریکا علیه ایران روشن و پیش چشم بوده و برشمردن آنها خارج از گنجایش این مطلب است.


«جنگ سیاسی» برای آمریکایی‌ها جدید نیست. درگیری آمریکا با شوروی سابق در قالب جنگ سرد، اصلی‌ترین و بزرگ‌ترین تجربه واشنگتن در این میدان است. البته روشن است که جنگ فعلی آمریکا با ایران، تفاوت‌های مهمی با جنگ سیاسی با شوروی سابق دارد. تفاوت‌هایی که باعث می‌شود بتوانیم از وضعیت جدید به عنوان «جنگ سیاسی مدرن» یاد کنیم. درباره ویژگی‌های این جنگ می‌توان بسیار سخن گفت اما به دو نکته اصلی بسنده می‌کنیم؛ نخست آنکه با گذر زمان ابزار اقتصادی اهمیت، قدرت و در نتیجه کاربرد بیشتری نسبت به گذشته یافته است. دوم آنکه عملیات اطلاعاتی (به معنای خبری و رسانه‌ای) و سایبری را می‌توان مهم‌ترین میدان نبرد دانست.


مقابله با «جنگ سیاسی» پیش از هر چیز نیازمند شناخت ابعاد و روش‌های آن است. پس از این شناخت عمیق و درست، ما به‌عنوان کشور مورد هجمه قرارگرفته، چند نیازمندی داریم؛ ۱- نیاز به استراتژی ۲- نیاز به رویکردی یکپارچه در سطح حکومت برای هماهنگی امور و دفاع همه‌جانبه و موثر ۳- نیاز به تدوین و هماهنگی پاسخ‌ها با متحدان و بازوهای منطقه‌ای، کشورهای دوست و بی‌طرف ۴- نیاز به هماهنگی کامل و هم‌افزایی حیطه دیپلماسی و قدرت نظامی.


برخی اظهارات، اقدامات و برنامه‌های عملیاتی مدیران کشور نشان می‌دهد متاسفانه هنوز نسبت به «جنگ سیاسی» آمریکا علیه کشورمان شناخت و احاطه لازم را ندارند. بیشترین ضربه‌ای که تاکنون خورده‌ایم، بیش از آنکه ناشی از قدرت و ابزار دشمن باشد، نتیجه لمس فیل در تاریکی است.

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!

ملی شدن نفت و ملی‌سازی هسته‌ای

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:


این روزها در آستانه سالگرد ملی شدن صنعت نفت و نیز قرار گرفتن احیای برجام در موضوع انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای هستیم.


قانون ملی شدن صنعت نفت که با تلاش مرحوم دکتر مصدق و یاران او از جمله آیت‌الله کاشانی به عنوان پشتوانه مذهبی، ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ در مجلس سنا به تصویب رسید، چنین آغاز می‌شد: «به نام سعادت ملت ایران و به‌ منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرار گیرد».
به عبارت دیگر روح صلح‌طلب ملت ایران در همان آغاز نهضت ملی، سازگاری شیرینی میان حق ملی و تعامل جهانی به وجود آورده بود. رهبری نهضت ملی آگاهی دقیقی از مکاری استعمارگران زمانه داشت و تأکید بر سازگاری ملی شدن نفت و صلح جهانی کارکردی پیشگیرانه در خنثی کردن توطئه استعماری مبنی بر جنگ‌طلب نمایاندن ملت ایران ایفا کرد. رمز پیروزی نهضت ملی در این بود که تولید گفتار درباره انرژی فسیلی با خود تولید این انرژی همپای هم به‌پیش می‌رفت. دشمنان ایران نتوانستند در لاهه یعنی در عرصه حقوقی ایران را شکست دهند و برای پیروزی بر گفتمان ایرانی در عرصه تعامل سازنده با جهان، کودتای ننگین امریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد و سرنوشتی تلخ را به ایران تحمیل کردند.


همان ذهنیتی که نهضت ملی ایرانیان برای بهره‌برداری صلح‌آمیز از انرژی نفتی را از طریق کودتا علیه منتخب دموکراتیک ملت ایران متوقف کرد، سال‌ها بعد به نوعی دیگر در قالب تحریم‌ها ظالمانه بازتولید شد و به گونه‌ای دیگر در مقابل عزم ملت ایران برای بهره‌برداری صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای صف‌آرایی کرد.


اگر زمانی ملی شدن صنعت نفت توسط مرحوم دکتر مصدق فقط از طریق مبارزه با ترفند امریکایی «کمونیستی نمایاندن» آن برگزیده دموکراتیک ملت ایران می‌توانست به امری پایدار تبدیل شود (امری که متأسفانه مصدق در مقابله با آن ناکام ماند)، امروزه نیز ملی‌سازی کامل انرژی هسته‌ای تنها از طریق خنثی کردن ترفند صهیونیستی «تسلیحاتی نمایاندن ایران اتمی» ممکن خواهد گردید که تملک اجتماعی گفتمان صلح‌آمیز هسته‌ای توسط شهروندان شرط اصلی تحقق آن است. انرژی هسته‌ای در کشورمان به یمن برجام کاملاً ملی شده است. یعنی نه فقط اصل غنی‌سازی و تولید فیزیکی انرژی هسته‌ای امری داخلی و ملی است بلکه به یمن انبوه مباحثی که در فضای تدبیر و اعتدال درباره انرژی هسته‌ای به راه افتاد، سخن هسته‌ای ما نیز در معرض غنی‌سازی جمعی قرار گرفته است.


گفتار تدبیر و اعتدال از همان ابتدا بر نوعی ترکیب و تلفیق شایسته میان حق غنی‌سازی، چرخه زندگی، چرخه هسته‌ای و صلح‌سازی استوار بود.


به این ترتیب گفتمان «چرخ زندگی» در استمرار منطقی خود با گزاره «صلح در دسترس است» پیوند یافته و طنین‌افکن شدن آن در سازمان ملل اتصالی دلنشین میان مواعد انتخاباتی و مضامین عموم بشری و جهانی برقرار کرده است. برقراری اتصال گفتمانی میان اعتمادسازی در فرایند مذاکرات، صلح‌سازی در منطقه و غنی‌سازی هسته‌ای در داخل، موجب آن خواهد شد که مهار این تکنولوژی مدرن به کنترل و مدیریت بازیگران داخلی درآمده و به معنای دقیق کلمه در معرض ملی‌سازی به شیوه دموکراتیک قرار گیرد.


ملی شدن گفتمان هسته‌ای یعنی همبسته‌سازی آن گفتار با گفتمان صلح و نیازهای ایران برای توسعه اقتصادی که در سخنان رهبر معظم انقلاب بازتاب روشن خود را یافته است.
متأسفانه طی دو سال اخیر به موازات فشار حداکثری، برخی سعی کرده‌اند نوعی شکاف در گفتمان هسته‌ای ایجاد کنند. در این عرصه شاهد نوعی برگشت ارتجاعی به گفتمان‌سازی دوره رئیس‌جمهوری پیشین درخصوص انرژی هسته‌ای هستیم. گفتمان «ترمز بریدن» اکنون در تریبون‌های متفاوتی طنین‌افکن شده است.


در ایام رئیس‌جمهوری قبل مجموعه‌ای از کردارهای گفتمانی و غیرگفتمانی و عملیات وحشیانه تحریمی که به قوت تمام از سوی امریکا و صهیونیسم بین‌الملل تعقیب می‌شد در خدمت این امر قرار داشت که بین انرژی هسته‌ای و گفتمان‌سازی ملی، دموکراتیک و صلح جویانه از آن، نوعی انفصال و انشقاق ایجاد کرده و به این ترتیب مدیریت و جهت‌دهی به این تکنولوژی عظیم را به کنترل بیگانگان درآورند و به گواه تاریخ و اظهارات بعدی، این شادمانه‌ترین دوره برای رژیم صهیونیستی در انزواسازی ایران مربوط به تولید واژگان و کلمات دولتمردان آن دوره می‌باشد. برجام چرخه گفتاری میان آن دو جریان ناهمگن را شکست و توازنی نوین میان چرخ سانتریفیوژها و چرخ زندگی شهروندان به وجود آورد.


باید توجه داشت که در عرصه تبلیغات و انتشار سخن ما در یک فضا و زمین بشدت نابرابر جهانی حرکت می‌کنیم. در چنین جهانی وقتی سخن از دفاع می‌رود، باید به زبانی سخن بگوییم که بتوانیم جهت‌گیری آن را به‌طور دقیق متوجه اهداف تعیین شده دفاعی کنیم. یعنی راه را بر هرگونه سوء‌تفاهم و سوء بهره‌جویی دستگاه تبلیغاتی صهیونیسم جهانی ببندیم. نباید به گونه‌ای درباره حق ملی توان دفاعی نظام بازنمایی کرد که باعث رونق پنتاگون شود و یا سوخت ماشین تبلیغاتی جنگ‌افروزان صهیونیستی را تأمین کند.


فتوای رهبر معظم انقلاب در منع تولید و داشت و کاربرد همه اشکال سلاح‌های کشتارجمعی صراحت و درخشش خیره‌کننده‌ای دارد، تولید گفتار ناشیانه درباره انرژی هسته‌ای ضمن به محاق سپردن ارزش جهانشمول آن فتوا زمینه مساعدی به دست دشمنان ایران و کاسبان خون و جنگ و تحریم می‌دهد تا به شکل دلخواه خود اهداف انرژی هسته‌ای کشور را بازنمایی و در حقیقت تحریف کنند. فاصله گرفتن از گفتار روشن رهبر معظم انقلاب درباره انرژی هسته‌ای همواره می‌تواند مستعد مصادره به مطلوب شدن توسط دشمنان ایران باشد.


وقتی برخی گفتار هسته‌ای را از جایگاه اصلی و رسمی خود منتزع کرده و سعی می‌کنند کارکردی «بازدارنده» به آن بدهند، روح صلح‌آمیز این دستاورد ملی به‌طور ناخودآگاه مخدوش می‌شود و در معرض مصادره گفتاری دشمنان قرار می‌گیرد.


این همان گردنه و همان عقبه‌ای بود که متأسفانه نخستین دولت ملی و منتخب کشورمان مرحوم مصدق نتوانست از آن عبور کند. پیشگامان ملی کردن صنعت نفت با آگاهی به هوچی‌گری‌ها و امنیتی‌سازی‌های دشمنان ایران بود که از همان ابتدا سعی کردند میان آنچه که «صلح جهانی» می‌نامیدند با امر ملی یک ترکیب و پیوند شایسته به وجود آورند.
بهانه آن روز «خطر کمونیستی شدن ایران» بود و شگرد امروز امنیتی‌سازی انرژی هسته‌ای است. هسته مرکزی برجام چنانچه مسئولان دولتی بارها تأکید کرده‌اند، شکستن سد «امنیتی‌سازی ایران و برنامه انرژی هسته‌ای» بود. بنابراین کسانی که سعی دارند برنامه انرژی هسته‌ای کشورمان را در هاله‌ای از رمز و راز گفتار امنیتی بسته‌بندی و بازنمایی کنند به‌طور ناخودآگاه می‌توانند تسهیلگر همان امنیتی‌سازی‌هایی باشند که فرجامی بجز آن قطعنامه‌های شوم و ضدایرانی نداشت.

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!

    
انتخابات ریاست‌جمهوری و تشدید دشمنی با احیاگر مضمون بعثت

روح‌الله اژدری در روزنامه وطن امروز نوشت:

رهبر معظم انقلاب در روز مبعث پیامبر اعظم(ص) هدف از بعثت انبیا را حکمرانی الهی، رشد بشر، استقرار عدالت و ایجاد حیات طیبه دانستند و انقلاب اسلامی را احیاگر مضمون بعثت در دوره معاصر توصیف کردند که منجر به دشمنی‌ها و خصومت‌های سخت و نرم با انقلاب اسلامی شده است.


قریب ۴ قرن اندیشه ضددینی برخاسته از مدرنیته، موجب شده است که دین در غرب در چهاردیواری کلیسا محبوس و پاپ و ارباب کلیسا بدون هیچ تاثیرگذاری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشغول دعا شوند. سرکوب مفاهیم ارزشی و قدسی از ناحیه فلاسفه و اندیشمندان ملحد و ضددین غرب، چنان سایه سنگین خود را بر سر کلیسا گستراند که پاپ و ارباب کلیسا را در شهر کوچک واتیکان محبوس کرده تا ضمن تماشای جنایت‌ها، استعمارها، غارت‌ها، انحرافات اخلاقی، تخریب محیط‌زیست، جنگ‌ها و نسل‌کشی‌ها ، بدون هیچ‌گونه عکس‌العمل و اعتراضی فقط برای نجات بشر به دعا مشغول شوند. حذف بعد سیاسی و اجتماعی و محدود کردن گستره نفوذ کلیسا به چهاردیواری آن در غرب باعث شد کلیساییان رغبتی برای ایفای نقش اجتماعی و سیاسی نداشته باشند. اگر چه این توطئه سکولاریستی غرب در برخی حوزه‌ها و شخصیت‌های دینی ظاهربین در سرزمین‌های اسلامی کارگر افتاد و تا مدتی حوزه‌ها را در انزوا قرار داد اما روح و خط بعثت انبیا همچنان زنده و پویا در جان و دل برخی علمای بزرگ و مراجع عظیم‌الشأن شیعه موج می‌زد، تا اینکه از میان آن آتش تهیه فلسفه‌بافی‌های سکولاریستی، امام خمینی(ره) مشعل هدایت خط بعثت را به دست گرفتند و انقلاب اسلامی را از کوران اندیشه‌های انحرافی و ناامیدکننده و دشمنی‌های مستکبران به پیروزی رساندند.

ابتکار، شجاعت، اندیشه بلند و فداکاری مستمر امام خمینی(ره) در تأسیس انقلاب اسلامی و راهبری شجاعانه و مدبرانه از جانب حضرت امام خامنه‌ای حفظه‌الله امروز انقلاب اسلامی را در مسیری قرار داده است که ضمن احیای ارزش‌های اسلامی و انسانی، موجب هویت‌بخشی به اسلام، ایران و بویژه جامعه شیعی در جهان شده‌ است. جهان اکنون ناظر است که تدبیر پیامبرگونه ولایت فقیه و شجاعت مالک‌اشترگونه شهید حاج‌قاسم سلیمانی موجب نجات مردمانی شده است که شاید هیچ قرابت قومی با ایران یا مذهبی با شیعه نداشته باشند اما به برکت اعتقاد علوی و اسلام ناب محمدی از امنیت در کشورهای عراق و سوریه برخوردار شده‌اند. اکنون شاهدیم که پاپ به عنوان رهبر مذهبی مسیحیت بعد از آن همه جنایت‌ها و خونریزی‌هایی که با حمایت غرب صورت گرفت، در سایه امنیتی که سلیمانی‌ها و ابومهندس‌ها برای پیروان وی فراهم کردند، به عراق سفر کرد. فرق اندیشه منتج از انقلاب اسلامی و ارباب کلیسا در این است که پاپ برای نجات بشر حتی مسیحیان پیرو و هم‌کیش خود فقط در میان زرق و برق کلیسای واتیکان دعا می‌خواند و هیچ اعتراض یا اقدامی در برابر کشتار آنان نمی‌کند ولی انقلاب اسلامی زنده و پویا در نجات جان انسان‌ها هیچ انحصار قومیتی یا مذهبی یا نژادی را نمی‌شناسد. ولی‌فقیه همچون پاپ فقط دست به دعا برنمی‌دارد بلکه در مقابل ظلم و استکبار قیام انقلابی می‌کند و این تکلیفی است که از بعثت آغاز شده و تا ظهور تداوم خواهد داشت. نکته روشن دیگری که در سخنان مقام معظم رهبری وجود داشت، اشاره به دشمنی‌ها و خباثت‌هایی است که از ناحیه دشمنان انقلاب اسلامی همچون دشمنان بعثت انبیای الهی در خارج و داخل کشور صورت می‌پذیرد.

پرواضح است و تاریخ انقلاب اسلامی نشان داده است که دشمن در مقاطعی از تاریخ نسبت به دشمنی خود جری‌تر شده و آتش تهیه رسانه‌ای خود را بر اذهان مردم با حجم بیشتری فرو می‌ریزد. یکی از این مقاطع، انتخابات در جمهوری اسلامی ایران است که مظهر مردم‌سالاری دینی است و سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی ایران را به رخ می‌کشد. دشمنان جمهوری اسلامی آنچنان که در سال‌های ۸۸، ۹۲، و ۹۶ با تمام ظرفیت رسانه‌ای و مزدوران داخلی به صحنه آمدند، در انتخابات پیش رو نیز قطعا تلاش خواهند کرد در ۳ زمان یعنی قبل، حین و بعد از انتخابات در تشویش اذهان عمومی و انحراف افکار، با دروغ‌پردازی، تحریف و وارونه‌نمایی تاثیر بگذارند تا به اهداف خود برسند. آنچنان که رصد رسانه‌های ضدانقلاب، بی‌بی‌سی ملکه، اینترنشنال بن ارّه، VOA و برخی از رسانه‌های همسو با اجانب در داخل نشان می‌دهد، پروژه طراحی شده برای تاثیرگذاری قبل از انتخابات در حال انجام است. تخریب افراد انقلابی، تلاش برای تزریق ناامیدی به جامعه و جلوگیری از حضور حداکثری در انتخابات، نظامی‌هراسی، بی‌اعتبارسازی نهادهای ناظر بر انتخابات مثل شورای نگهبان، دمیدن در دوگانه‌سازی‌ها و شکاف‌آفرینی در آستانه انتخابات از جمله مواردی است که در سرتیتر تحلیل‌های رسانه‌های ضدانقلاب و مزدورهای داخلی آنها دیده می‌شود. با حملات رسانه‌ای دشمن در این مقطع بر افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی تکلیف است که به صورت آتش به اختیار در تلاش باشند با ترفندهای دشمن مقابله به‌ مثل کنند. افسران جنگ نرم باید پیش‌قدم‌تر از دشمن بوده و با گفتمان‌سازی در جامعه ترفندهای دشمن را باطل و بی‌اثر کنند. مقام معظم رهبری برای بی‌اثر کردن آتش تهیه رسانه‌ای دشمن ۲ راهبرد را توصیه فرمودند که در این ایام بهره‌گیری از این ۲ راهبرد باید نصب‌العین افسران جنگ نرم باشد.


۱- تواصی به حق نخستین راهبردی است که می‌تواند دشمنان را ناکام کند و این تواصی به حق در واقع تلاش برای بصیرت‌افزایی در قاطبه مردم و آگاهی‌بخشی آنان به شرایط و زمان است. جامعه‌ای که در آن مردم بتوانند از میان گرد و غبار توطئه‌ها، تهمت‌ها، دروغ‌پردازی‌ها، تحریف‌ها و وارونه‌نمایی‌ها راه حق را تشخیص بدهند، از منافع ملی و اسلامی خود محافظت کرده‌اند. و تواصو بالحق به این معناست که خودسازی فردی کافی نیست بلکه باید به دیگران نیز توجه کرد و آنها را در مسیر تشخیص حق از باطل قرار داد. بزرگ‌ترین معروف و بزرگ‌ترین تواصی به معروف، توصیه به مشارکت حداکثری و انتخاب یک فرد اصلح، پرتوان، متخصص، متعهد و مخلص است که  مانند سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی ولایتمدار باشد. تواصی به حق در حد خواص شامل ۳ گروه می‌شود. گروه اول افسران جنگ نرم هستند که در منبرها، رسانه‌ها و فضای مجازی فعال هستند که مقام معظم رهبری بر رسالت بصیرت‌افزایی آنها در جامعه تاکید فرمودند. دومین جریان، خواص دارای مسؤولیت سیاسی و فعال در صحنه‌گردانی جریانات سیاسی بویژه جریان انقلاب هستند که باید بدون طمع‌ورزی، سهم‌خواهی، قدرت‌طلبی، شکاف‌آفرینی و تفرقه‌افکنی تلاش کنند وحدت و همگرایی را تقویت کرده و با معرفی یک کاندیدای اصلح رای مردم انقلابی را در یک سبد برای اعتباربخشی به نظام جمهوری اسلامی تجمیع کنند.

سومین گروه کسانی هستند که قصد کاندیداتوری در انتخابات را دارند. اخلاص و دوری از قدرت‌طلبی و تقوای سیاسی آن است که کسی که رای ندارد، برنامه ندارد، شایستگی و قدرت بهره‌برداری از جایگاه ریاست‌جمهوری را ندارد، در این مقطع حساس که اقتصاد کشور نیازمند یک تدبیر نجات‌بخش است، در عرصه حضور نیابد و موجب تفرقه‌آفرینی نشود و اگر در شرایطی قرار گیرد و روی ماندن او اجماع صورت نپذیرد، نظر جمع را پذیرفته و به نفع کسی که روی او اجماع می‌شود، کنار برود.


۲- راهبرد پیشنهادی دوم مقام معظم رهبری تواصی به صبر و استقامت در مقابل دشمنی‌ها، سختی‌ها و مشقت‌های راه حق است. دشمن با تحریم در طول سال‌های اخیر، با توجه به وادادگی دولتمردان در مقابل آمریکا، تلاش کرده است نوعی ناامیدی و یأس در جامعه را ترویج کند. از طرف دیگر ناکارآمدی و فرصت‌سوزی دولت بی‌تدبیر روحانی، تورم، گرانی و بی‌ثباتی بازار، وضعیت نابسامان اشتغال و سخنان دروغ و بی‌اساس دولتمردان در مسائل اقتصادی و مدیریتی کشور از جمله دستاویزهایی برای رسانه‌های معاند و مزدوران داخلی آنها برای ناامیدسازی مردم از مشارکت در انتخابات شده است، لذا زنده کردن روح استقامت در مقابل دسایس دشمن که ناشی از ترس از اقتدار منطقه‌ای و جهانی ایران است، از جمله وظایف تک‌تک خواص جامعه است. امیدآفرینی به‌مثابه دمیدن روح در جامعه اسلامی است، لذا رسالت خواص به عنوان افسران جنگ نرم بسیار سنگین و خطیر است. صحنه انتخابات آینده صحنه مواجهه حق و باطل، انقلابی و ضدانقلاب، خودی و غیرخودی خواهد بود. با توجه به راهبردهای شناخته شده دموکرات‌های حاکم بر آمریکا که مبدع و مجری انقلاب مخملی در بعضی کشورها بوده‌اند و سال ۸۸ نیز در کشور ما از تحرکاتی مشابه آن حمایت کردند، تلاش خواهند کرد با غبارآلود کردن صحنه، تحریف وقایع و شخصیت‌سازی با گفتمان جعلی در مقابل انقلاب اسلامی بر دوگانه‌سازی ملت/ دولت تاکید کنند. لذا تواصی به حق یعنی بصیرت‌افزایی و آگاه کردن مردم به تأثیر نقش‌آفرینی آنها در انتخابات و انتخاب درست از یک طرف و دمیدن روح امیدواری و استقامت در مردم و تلاش برای همگرایی و وحدت کلمه، وظیفه خواص و رسانه‌ها، بویژه صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است. عمارهای جوان و پیر انقلاب اسلامی باید در این میدان جنگ نرم در صحنه انتخابات، پیشرو و آتش به اختیار عمل کنند، البته نباید از این موضوع غافل شد که دشمن تلاش خواهد کرد با ترفندهای رسانه‌ای، این زنجیره تواصی بصیرت‌افزایی و استقامت و امیدآفرینی را قطع کند. اختلاف‌افکنی، وارونه‌نمایی حقایق، اعتبارزدایی از رسانه‌های انقلابی بویژه صداوسیما، تخریب چهره‌های مؤثر عرصه بصیرت‌افزایی، دوگانه‌سازی‌های گفتمانی در جبهه انقلاب اسلامی و برجسته کردن گفتمان‌های جعلی انقلابی‌نما، از جمله ترفندهایی است که می‌تواند این زنجیره تواصی را با خطر مواجه کند.

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!

دیدار روحانی بایدن؛ عملیات روانی برای مدیریت وضع موجود

مهدی مطهرنیا در روزنامه آرمان ملی نوشت:

 

آنچه میان ایران و آمریکا وجود دارد باید در سطوح تحلیل متفاوت مورد ارزیابی قرار گیرد. اینکه منابع خبری بیان می‌کنند آمریکا در پی ایجاد مذاکره مستقیم با ایران است یک امر معنادار و تعریف‌شده است؛ به این معنا که نه در دوران بایدن که دوران ترامپ و دیگر روسای جمهور آمریکا بعد از انقلاب اسلامی همواره آمریکایی‌ها اعلام کردند که آماده مذاکره با ایران در مورد مسائل مختلف موجود بین واشنگتن و تهران هستند. اینکه آمریکایی‌ها اعلام می‌کنند آماده مذاکره هستند امری طبیعی است.

قبل از بایدن نیز ما شاهد آن بودیم که ترامپ گفت در هر جای جهان و در هرزمانی مسئولان ایران بخواهند در ملاقاتی با من پرونده‌های متفاوت ایران را مورد بررسی قرار دهند ما حاضر به مذاکره و مسافرت به هر جای جهان برای انجام این مذاکرات هستیم. لذا اینکه بایدن، وزارت امور خارجه آمریکا یا سخنگوی کاخ سفید به این نکته اشاره کنند امر تازه‌ای نیست. بایدن سخن از بازگشت به برجام بیان کرد و بازگشت به برجام از منظر تعریف عملیاتی متوجه بازگشت آمریکا به اتحاد میان دو سوی اقیانوس در قالب ۱+۵ به هدف همگرایی آمریکا و اروپا با یکدیگر در مسائل بین‌المللی من جمله پرونده ایران است و بایدن هیچ‌گونه تحریمی را کاهش نداد.

اگرچه پرونده فعال شدن مکانیسم ماشه را مختومه اعلام کرد یا محدودیت رفت و آمد دیپلمات‌های ایران را در نیویورک از بین برد اما اینها در عمل به نفع آمریکا و مقدمه‌ای برای ورود به ۱+۵ محسوب می‌شود.

در حالی‌که در این‌سو نیز ایران سخن از مواضعی می‌گوید که باید در تصمیمات رهبری جمهوری اسلامی ایران در جایگاه ولایت فقیه و فرماندهی کل قوا و رهبر حاکم بر ۳ قوه قدرت در ساختار سیاسی ایران آن را ردیابی نمود.

ایشان به‌عنوان تصمیم‌گیرنده نهایی اعلام کردند که در هیچ سطحی ایران و آمریکا با یکدیگر وارد مذاکره نخواهند شد. بازگشت به برجام زمانی صورت خواهد پذیرفت که آمریکا همه تحریم‌های متوجه ایران نه فقط تحریم‌های هسته‌ای را بردارد. زمانی ایران به انجام تعهدات خود در برجام بعد از برداشتن تحریم‌ها برمی‌گردد که همه برجام نه با تجدیدنظر در این توافق پذیرفته شود. این در حالی است که آمریکایی‌ها در حالی‌که از مذاکره گفت‌وگو می‌کنند که تحریم‌ها را برنمی‌دارند. آمریکایی‌ها می‌گویند به ۱+۵ و پای میز مذاکره با ایران برمی‌گردیم تا نخست در برجام تجدیدنظر شود و سپس پرونده‌های دیگر ایران در زوایای گوناگون آن مورد بررسی قرار گیرد. این معنا تا حدود زیادی نمایانگر یک حرکت تعریف‌شده است؛ فلذا این بیش از اینکه یک امر جدی باشد که می‌گویند بایدن و روحانی دیدار می‌کنند به یک طنز سیاسی نزدیک یا اگر صورت بپذیرد یک شگفتی بزرگ تاریخی خواهد بود و خب این شگفتی بزرگ تاریخی بیشتر از دیدار پاپ فرانسیس با آیت‌ا... سیستانی در جهان تعجب‌برانگیز می‌شود. از این رو باید گفت از منظر منطق سیاسی اینکه بگوییم به‌سرعت با آمدن بایدن پرونده قطور میان ایران و آمریکا و اصطکاک نگرش‌های ایدئولوژیک ایران به عنوان جمهوری اسلامی ایران با دیدگاه‌های انقلابی و تجدیدنظرطلب در نوع رهبری جهان و مدیریت مسائل بین‌المللی و منطقه‌ای با آمریکای مدعی ابرقدرتی با مکتب لیبرالیستی و نگرش‌های هژمونیک نمی‌تواند به‌راحتی مساله را حل‌شده بداند و اینها تنها لایه بیرونی یک زخم عمیق تاریخی است که به این راحتی و سهولت نمی‌توان با آن برخورد کرد.

بالتبع به قول ناپلئون «در دنیای سیاست تنها غیرممکن غیرممکن است» و هر امکانی احتمال وقوع پیدا می‌کند اما باید دید که این امکان‌ها چقدر نزدیک به عمود منصف احتمال وقوع هستند. فلذا با این تحلیل باید گفت که اینگونه اخبار و اطلاعات بیشتر در جهت تاثیرگذاری بر فضای منطقه و نوعی گزاره‌های معطوف بر عملیات روانی در جهت مدیریت وضع موجود است.

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره

سیدعلی علوی در روزنامه خراسان نوشت:

چهار روز پس از تاکید رئیس جمهور بر کارآمدی تحریم ها بر گرانی و معیشت مردم و یک روز پس از مطرح کردن طرح بازگشت گام به گام ایران و آمریکا به برجام، وزیر خارجه آمریکا لغو هرگونه تحریم یا آزادسازی پول های بلوکه شده ایران تا بازگشت ایران به تعهدات برجامی اش را منتفی دانست.وزارت خارجه آمریکا نیز اعلام کرد "برای ترغیب ایران به مذاکره هیچ مشوق یک جانبه ای نداریم بازگشت تحولی لازم اما ناکافی خواهد بود ناکافی از آن نظر که ما بعد از آن دنبال طولانی تر کردن و قوی تر کردن توافق خواهیم بود و از آن به عنوان سکویی برای مذاکره در خصوص حوزه هایی که موجب نگرانی عمیق هستند استفاده خواهیم کرد.»به نظر می رسد پس از ارسال پالس های غلط دولت به طرف آمریکایی همچون اظهارات رئیس جمهور درباره بازگشت گام به گام به برجام یا اظهارات دیروز واعظی سخنگوی دولت که گفت «هدف روحانی تحویل دولت بدون تحریم به دولت بعدی است» ، سرانجام دولت آمریکا بازگشت یک طرفه ایران به تعهدات برجامی اش و مذاکره را پیش شرط هرگونه ارائه پیشنهادی کرده است اما مسیری که دولت دکتر روحانی می خواهد طی کند عملا به چه معناست؟

پذیرش مذاکره یا بازگشت گام به گام به برجام یعنی پذیرش ورود به فرایند یک مذاکره طولانی که قطعا طی ۴ماه باقی مانده از دولت دوازدهم به سرانجام نخواهد رسید مذاکراتی که مجدد کشور را در حال تعلیق قرار خواهد داد مذاکراتی که عملا ریل گذاری دولت دوازدهم برای دولت سیزدهم خواهد بود.مذاکراتی که بازار سرمایه و تولید در کشور را مجدد مشابه مذاکرات سه ساله برجام شرطی پذیر خواهد کرد.براساس آن چه آمد و با توجه به واکنش سخت دولت آمریکا چند نکته قابل توجه است:

۱. براساس اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که اعلام کرد "اگر ایران سرمیز مذاکره بیاید می شود پیشنهادها را ارائه کرد. اگر و تنها اگر تهران بر سر میز مذاکره حاضر شود می توانیم برای بحث درباره پیشنهادها آماده شویم."

به نظر می رسد مقصود طرف آمریکایی بیش از آن که حصول سریع نتیجه باشد مذاکره برای مذاکره است که با توجه به نیت، بدعهدی و زیاده خواهی طرف آمریکایی و بی اعتمادی ایران احتمالا مذاکراتی طولانی خواهد بود مذاکراتی که برای رسیدن به نقطه سه سال قبل و لغو تحریم ها نه تنها در مسئله هسته ای بلکه در سایر حوزه ها همچون موشکی و نفوذ منطقه ای وارد خواهد شد مذاکراتی که جامعه ایران را همچون ۷ سال گذشته به حالت تعلیق و شرطی پذیری خواهد برد.در واقع در شرط فعلی طرح مسئله هرگونه مذاکره بدون اقدام عملی طرف آمریکایی بازی در زمین آمریکاست.

۲. در دوگانه مذاکره کردن یا مذاکره نکردن در صورت ادامه اقدامات متقابل ایران ، زمان به نفع ایران است بنابراین در مذاکره هیچ عجله ای نباید کرد. در واقع طی سه سال گذشته طرف آمریکایی از همه ابزارهای موثر خود برای  فشار حداکثری استفاده کرده و عملا ادامه سیاست ترامپ توسط دولت بایدن با توجه به تطبیق پذیری ایران در ابعاد داخلی و در ابعاد بین المللی همچون دور زدن تحریم ها و به ویژه نگرانی طرف آمریکایی از فرار هسته ای ایران و افزایش ذخایر اورانیوم نشان می دهد که زمان در بازی مذاکره بیش از آن که به ضرر ایران باشد به ضرر طرف آمریکایی است.

 ۳. به نظر می رسد در مدت باقی مانده از دولت دوازدهم نشستن بر سر میز مذاکره با آمریکا اشتباه است چرا که عملا مذاکرات بیش از ۳-۴ ماه طول خواهد کشید و به گونه ای دولت سیزدهم میراث دار مذاکرات دولت دوازدهم خواهد بود. در عین حال بعید به نظر می رسد که دولت جو بایدن بخواهد امتیاز خاصی به دولتی که ماه های پایانی خود را سپری می کند، بدهد براین اساس تعجیل دولت دکتر روحانی هم به نظر معقول نمی رسد.

آن هم در حالی که طی یکی، دو ماه گذشته تقریبا اجماع داخلی بر بازگشت بدون قید و شرط آمریکا به برجام و رفع عملی تحریم ها بود رویکردی باعث عقب نشینی ها در طرف آمریکایی شده بود اما اظهارات اخیر توسط دولت آغاز فاز جدیدی از تکرار دو صدایی های گذشته بود موضوعی که به نظر می رسد بیش از آن که در راستای منافع ملی باشد کاربردی داخلی ، سیاست زده و انتخاباتی دارد.

۴. قطعا بازگشت آمریکا به برجام باید پس از مذاکره انجام شود مذاکراتی که باید منوط به دو موضوع شود نخست؛ لغو عملی کلیه تحریم ها که براساس برجام مقرر شده بود دوم؛ اجازه مکتوب و غیر قابل برگشت آمریکا به شرکای تجاری اش برای مبادلات بدون مجازات با ایران، در واقع اجرای همان پیش شرطی که رهبر انقلاب برای اجرای برجام گذاشته بودند اما به دلیل اعتماد به طرف آمریکایی در مذاکرات برجام اجرایی نشد.

۵.بازگشت آمریکا به برجام و اصلاح مکانیزم ماشه با توجه به واکنش دیروز وزارت خارجه آمریکا درباره توسعه برجام در حوزه های موشکی و منطقه ای به نظر می رسد یکی از مباحثی که پس از تحقق رفع عملی تحریم ها و آغاز مذاکرات برای بازگشت آمریکا به برجام باید انجام شود اصلاح مکانیزم ماشه است موضوعی که باتوجه به بدعهدی و توسعه طلبی طرف آمریکایی می تواند بازگشت آمریکا به برجام را برای ایران به یک تهدید غیر قابل جبران تبدیل کند.

۶. در هر حال آن چه اهمیت دارد و نقطه کانونی توجه ایران است سیاست رفع عملی تحریم ها براساس توافق برجام است توافقی که اجماع جهانی بر آن شد در واقع منطق ایران این است که برای توافق برجام بیش از سه سال مذاکره فشرده انجام شده است مذاکراتی که عملا بخشی قابل توجه از تیم فعلی دولت جدید آمریکا در آن نقش داشته است توافقی که از طرف دولت ترامپ نقض شد نه ایران،بنابراین اگر اراده دولت جوبایدن بر احیای برجام است کوتاه ترین مسیر برای بازگشت به برجام بازگشت آمریکا به تعهدات برجامی خود به صورت عملی و بدون قید و شرط  است. موضوعی که می تواند نشان دهنده اراده و تصمیم سیاسی دولتمردان آمریکا باشد وگرنه مطرح کردن مذاکره برای بازگشت به برجام با رویکرد رسیدن به توافقی طولانی تر ، عمیق تر و در سایر حوزه ها عملا برای جامعه ایران به معنای ادامه روند فشار حداکثری و تحریم است.در واقع تمرکز بر استراتژی لغو عملی تحریم ها بهترین جایگزین در برابر استراتژی مذاکره آمریکایی هاست .با توجه به ابزارهای چانه زنی ایران می تواند کوتاه ترین مسیر برای رفع  سریع تحریم ها  و وارد نشدن به فرآیند طولانی مذاکرات جدید باشد.
 

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!

 

دینداران سیاستمدار

جلال خوش‌چهره در روزنامه ابتکار نوشت:

 

دیدار پاپ‌ فرانسیس با آیت‌الله‌العظمی سیستانی رخدادی مبارک است. در هنگامه‌ای که خاورمیانه دچار درگیری‌های فرقه‌ای ـ قومی و بی‌ثباتی مزمن است، این دیدار حتی در اندازه نمادین برای منطقه، جامعه زخمی عراق و گفت‌وگوی بین‌الادیان راهگشا خواهد بود.

بسیاری براین نظرند که پاپ‌فرانسیس و آیت‌الله‌العظمی سیستانی بیش از آنکه کنشگرانی سیاسی در جهان امروز باشند، مراجعی دینی‌اند که مرزها و فاصله دین و سیاست را به‌خوبی رعایت کرده‌اند. اما از منظری دیگر می‌توان این دو مرجع دینی‌ ـ مذهبی را دین‌دارانی سیاستمدار به شمار آورد که با تکیه بر «مرجعیت» و «محبوبیت» خود توانسته و می‌توانند در بزنگاه کنونی و به‌ویژه در خاورمیانه که از نبود ثبات رنج می‌برد، ایفای نقش کنند.

رهبر کاتولیک‌های جهان با بیش از یک میلیارد نفر پیرو مذهبی خود با قبول لغو همه پروتکل‌های رسمی به دیدار یکی از مراجع طراز اول شیعیان در یکی از محله‌های فقیر نشین نجف می‌رود. با او درباره صلح، اعتدال و لزوم تعامل سازنده ادیان گفت‌وگو می‌کند و هر دو دیدگاهی مشترک را برای استقرار صلح و دوستی ابراز می‌کنند. دستمایه آنان همانا مرجعیت و محبوبیتی است که از آن نه تنها نزد پیروان فرق دینی ـ مذهبی خود بلکه دیگر آحاد جوامع سیاسی و اجتماعی برخوردارند. پاپ فرانسیس و آیت‌الله العظمی سیستانی نقش مشترکی را در جهان امروز ایفا می‌کنند که نه تنها آنان را در مرجعیت دینی بلکه به پشتوانه محبوبیتشان برای راه‌گشایی‌های سیاسی و اجتماعی همراهی می‌کند. از این‌رو نمی‌توان آنان را در اندازه‌ای سنجید که فاصله‌شان تا سیاست بسیار است. در واقع رویکرد آنان تصویری خاص از دخالت دین در سیاست می‌دهد؛ به گونه‌ای که دین نقش راه‌گشای خود را در تعاملات سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی ایفا کند.

برای مطالعه و تحلیل اندیشه چهره‌هایی چون این دو شخصیت و درک تاثیرگذاری آنان نخست باید دریافت که در لباس مرجع دینی چه اولویت‌هایی را در رویکردهای خود قائلند؟ دوم، این رویکرد تا چه اندازه نزد مخاطبانشان اعم از شمار مقلدان و دیگر مردم قابل فهم است؟ سوم، کدام جنبه از اندیشه‌های آنان برای عموم جذاب بوده و همچنان می‌تواند جذاب و نافذ باقی باشد؟

آیت‌الله‌العظمی سیستانی از آن‌رو نزد عموم مذاهب‌اسلامی، مردم عراق و شیعیان جهان محبوب و محترم است که توانسته جایگاه خود را به عنوان کنشگری «منصف و مصلح» حفظ کند. همین موضع او را حتی میان مردم اهل تسنن عراق نیز محترم کرده است. با مرور کارنامه این مرجع و با تجربه می‌توان دریافت که او با حفظ رویکرد اعتدالی در جامعه آشفته سیاسی عراق، هرگز نشانی از تمایل جناحی‌ـ سیاسی از خود بروز نداده است. جایگاه و اعتبار خود را برای بهره‌گیری جناحی به هیچ گروه، دسته و فرقه‌ای واگذار نکرد. جامعه عراق پس از سقوط رژیم بعث، سرشار از انتقام بود. شیعیان که در همه تاریخ سیاسی عراق در انزوا و تبعیض رنج‌آور بسر برده بود، هیچ‌گاه از سوی این مرجع دینی به انتقام گرفتن از بانیانش تشویق نشد.

آیت‌الله العظمی سیستانی با درک شرایط زمانی و مکانی، از جایگاه دینی خود به مثابه امکانی در خدمت به ارائه نقش «شریک منصف» اما «نافذ» در بیرون رفت عموم عراقی‌ها و نه فقط شیعیان از مشکلات و حلقه تهدیدهایی چون داعش بهره گرفت. در نگاه او شیعیان به همان اندازه محترم و صاحب حقوق شهروندی و مدنی هستند که اهل تسنن، کردها و دیگر پیروان مذاهب این کشور باید از آن برخوردار باشند.

مهم‌تر اینکه او با پرهیز از تنگ نظری و کوتاه‌بینی سیاسی، در مواجهه با مطالبات جناح‌های رقیب، رویکرد خود را دچار پریشانی نکرد. منافع ملی را بر مصلحت‌های شخصی ترجیح داد و با قدرت نرم و پای‌بندی به ارزش‌های دینی ـ مذهبی، مشروعیتی نافذ در میان مردم عراق و شیعیان کسب کرد؛ به گونه‌ای که دیگران نیز آن را مشروع بدانند. این مرجع دینی کوشیده است در جامعه رقابت‌زده عراق که شوربختانه «اعتماد» در آن محلی از اعراب ندارد، این باور را بقبولاند که اگر پیروزی بر رقیبان داخلی تنها هدف سیاسی باشد، همبستگی ملی زایل می‌شود.

آنچه پاپ فرانسیس را برای دیدار با یکی از بزرگترین مراجع شیعی به محله‌ای در نجف اشرف ترغیب کرد، ویژگی‌هایی است که این شخصیت دینی از خود بروز داده. دیدار نجف، رخدادی تاریخی است در بزنگاهی که دین و سیاست باید در خدمت به صلح و رهایی مردم خاورمیانه و عراق از جنگ و کینه ورزی عمل کنند. دیدار نجف از جنس نقش‌آفرینی مصلحانه مراجع دینی در خدمت به تلطیف سیاست است.

استراتژی لغو عملی تحریم‌ها به‌جای مذاکره/ باند، جایگزین تحزب!



باند، جایگزین تحزب!

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:


گرچه تحزب در قانون اساسی ما به رسمیت شناخته شده است، اما مخالفت با تحزب در میدان سیاست‌ورزی و تحلیل، نوعی پرستیژ سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شود. گویی هرکس با حزب است با مردم نیست، هرکس با مردم است با حزب نمی‌تواند باشد. این فرهنگ به‌صورتی است که رئیس‌جمهور (سابق) که باید مجری قانون باشد، رسماً علیه تحزب سخن می‌گفت و احساس می‌کرد برای جذب مخاطب (برای خود نه نظام) مخالفت با تحزب مؤثر است. علمای سیاست دلایلی را برای عدم تأثیرگذاری تحزب در ایران ذکر می‌کنند، از جمله عدم پوست‌اندازی، شفاف نبودن منابع مالی، موسمی بودن و شخص‌محوری. اما نگارنده نبود نگاه مثبت به تحزب در ایران را فراتر از این می‌دانم. چون فلسفه ایجاد تحزب در غرب قدرت‌خواهی با تابلو و شناسنامه است، ایران نیز اینگونه شده است. آنچه عامل ضعف تحزب است، منفور بودن قدرت‌خواهی در فرهنگ عامه ایرانیان است. فردی حزب ایجاد می‌کند همه می‌دانند دنبال قدرت است، دنبال قدرت بودن شخصیت و جایگاه دینی-اجتماعی فرد را تقلیل می‌دهد. درست یا اشتباه این واقعیت جامعه ما است و شاید اگر احزاب علاوه بر قدرت‌خواهی به تربیت کادر نظام و تربیت دینی نیز می‌پرداختند جذابیت بهتری داشتند یا زیر فشار کمتری بودند.

اما چون رقابت و مشارکت نیاز به دوگانگی یا چندگانگی سیاسی دارد و از سوی دیگر تحزب در کشور ما پا نمی‌گیرد، لاجرم باندها جایگزین احزاب شده‌اند و این روند بسیار خسارت‌بار است. چرا؟ شاید این عبارت‌ها را زیاد شنیده‌اید که: «ایشون آدم فلانی است»، «این با کیه؟»، «چه کسانی دور ایشان جمع‌اند؟» باندها درهم‌تنیده‌تر از احزاب هستند و کار تشکیلاتی به ارتباطات صرفاً عاطفی و شاید کاریزماتیک تقلیل یافته است که نمونه آن رابطه رئیس‌جمهور سابق با دوستانش در درون قدرت بود که همه را شوکه کرده بود. وقتی کلونی‌های شخص‌محور جایگزین احزاب شناسنامه‌دار می‌شوند، عدم شفافیت بدتر از احزاب است و پاسخگویی به صفر می‌رسد. در ایران امروز در کنار هر جناح و حزب، شخصیت‌هایی وجود دارند که قرابت فکری با جریان دارند، اما تعلق حقوقی به آن ندارند. بعد از تنظیم لیست‌ها در درون یک جریان به جای مشاهده ترکیب نخبگان حزبی در برایند یک جناح، می‌شنویم که فلانی و فلانی آدم فلانی هستند که در لیست آمده‌اند، زید سهمیه عمرو است.

حزب اگر بد عمل کند همه اعضایش از نظر سیاسی نابود می‌شوند و حاکمیت نیز می‌تواند کلیت حزب (نه فرد) را به قوه قهریه بسپارد. اما در باند هیچ‌کس پاسخگو نیست و هیچ کس هزینه پرداخت نمی‌کند. حزب با شناسنامه وارد قدرت می‌شود و باند از روابط پنهان و نیمه‌پنهان قدرت‌خواهان با همدیگر شکل می‌گیرد. باندها می‌توانند مبارزه علیه تحزب را شروع و آن را عامل بدبختی مردم معرفی کنند، حال آنکه خود ممکن است بدتر عمل کنند، اما چون تابلو و شناسنامه ندارند، هزینه نمی‌پردازند. حزب اساسنامه و مرامنامه دارد و می‌توان آن را شنید، تحلیل کرد و با عملکرد انطباق داد. به طور مثال وقتی حزب مشارکت سابق عبور از جمهوری اسلامی به سمت سکولاریسم و جمهوریخواهی و دموکراسی‌خواهی را کلید زد می‌توان با مراجعه به اساسنامه‌اش علت را درک کرد. در اساسنامه این حزب یک بار واژه ولایت فقیه نیامده بود و این گویای نوع عمل آنان بود و نخبگان نیز می‌توانستند رفتار سیاسی آنان را درک کنند. باندها، ساختارهای سیاسی کشور را به هم ریخته‌اند، مانند دست‌فروش‌هایی می‌مانند که جلوی مغازه‌های رسمی و قانونی بار می‌فروشند و بازار کسی را که مالیات، اجاره و آب و برق می‌دهد، کساد کرده‌اند. از قضا جامعه نسبتاً گریزان از تحزب، بازار این جماعت را گرم می‌کند.

جامعه متوجه این است که این فرد حزبی به حزب تعهد دارد و فردای انتخابات اعضای آن برای ورود به قدرت در اولویت هستند، در باند این موضوع بدتر و پیچیده‌تر و در عین حال بدون سر و صدا اتفاق می‌افتد. سیاست‌ورزی توده‌ای اساس مشی سیاست‌ورزی باندهاست. نداشتن چارچوب ملموس و شناخته شده برای عمل و پاسخگویی از دیگر خصلت‌های باندهای سیاسی است. می‌توان به آنان «قاچاقچی سیاسی» اطلاق نمود، چرا که راه‌های رسیدن به قدرت را از درون تونل‌های زیرزمینی طی می‌کنند (منظور تأیید و رد صلاحیت نیست). آن که رهبر حزب است اگر به شهرستانی برود و سخنرانی کند همه می‌دانند که در حال عمل انتخاباتی است، اما باند می‌تواند مسیر خود را در ذهن اجتماع تحریف کند و منجی و نقاد معرفی شود. باندها روحیه منجی‌گری را القا می‌کنند. حزب، چون باید فردا پاسخگو باشد و حیات سیاسی داشته باشد، احتیاط می‌کند.

نتیجه اینکه اگر قرار است باندها و کلونی‌های غیررسمی سیاسی یا قومی هدایت‌گر چرخش نخبگان باشند، بهتر است به تحزب برگردیم، تحزب را تفسیر بومی کنیم و قدرت‌خواهی را نه همه هدف بلکه به‌عنوان بخشی از دلایل ایجاد آن، به رسمت بشناسیم. الان که به سمت انتخابات می‌رویم می‌توان تفاوت‌های تحزب/جمعیت را با باندهای بدون شناسنامه بررسی و مطالعه کرد و محققان جامعه‌شناسی سیاسی می‌توانند از دل این رفتارها و تفاوت‌های آن، مدلی قابل دفاع تولید کنند.

منبع: مشرق

ارسال نظرات