روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- سفر پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان به کشور عراق اگر چه به تنهایی برای رسانههای خبری دنیا، یک خبر پُر جاذبه بود ولی آنچه به این خبر اهمیت بیشتری بخشیده و آن را به خبر اول بسیاری از رسانهها تبدیل کرده است، خبر ملاقات ایشان با حضرت آیتاللهسیستانی، مرجع عالیقدر جهان تشیع بود که صبح دیروز در نجفاشرف و در منزل حضرت آیتالله سیستانی (حفظهالله تعالی) صورت پذیرفت. کانونهای مذهبی و مجامع سیاسی جهان پیشبینی میکردند که در این ملاقات مسائل با اهمیت و تعیینکنندهای مطرح شود چرا که حضرت آیتالله سیستانی به عنوان یکی از مراجع برجسته و عالیقدر جهان تشیع که به دفاع از کیان اسلام شهره هستند و پاپ فرانسیس که رهبری کاتولیکهای جهان را برعهده دارد، دو سوی این ملاقات بودند.
۲- خانه کوچک و محقر حضرت آیتالله سیستانی، شاید برای پاپ اولین پیام این ملاقات بود. یکی از مراجع بزرگوار شیعه که از اقتدار و اقبال فراوانی در عراق برخوردار است در حالی به زندگی در یک خانه کوچک و محقر بسنده کرده است که کاخهای افسانهای و اشرافی صدام در آن کشور زبانزد این و آن است.
۳- رهبر کاتولیکهای جهان در حالی با امنیت کامل وارد عراق میشود و به دیدار حضرت آیتالله سیستانی میرود که چندی قبل تروریستهای تکفیری ساخت آمریکا، با پشتیبانیِ افشاء شده ائتلاف غربی و عبری و عربی، مردم مظلوم این دیار را به خاک و خون کشیده بودند ولی با فتوای جهاد حضرت آیتالله سیستانی جوانان پاکباخته عراق تحت فرماندهی حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس و سایر همرزمانشان تروریستهای تکفیری داعش را قلع و قمع کرده و خاک مقدس عراق و مردم این کشور اعم از شیعه و سنی و مسیحی را از چنگال خونریز آن جرثومههای فساد و تباهی نجات داده بودند.
۴- پاپ فرانسیس در حالی به عنوان میهمان حضرت آیتالله سیستانی و مردم عراق وارد این کشور شده و با تکریم و احترام از ایشان پذیرایی میشود، که آمریکا نه فقط حرمت حاج قاسم سلیمانی، میهمان بزرگوار و فداکار مردم عراق را نگاه نداشته بود بلکه ناجوانمردانه و دزدانه خون پاک و مطهر او و میزبانش، شهید ابو مهدی مهندس را که اصلیترین نقش را در مقابله با تروریستهای تکفیری داشتند، بر زمین ریخته بود.
۵- نه تنها مردم مسلمان عراق، امنیت امروز خود را مدیون حضرت آیتالله سیستانی مرجعیت بزرگوار و حشدالشعبی و شهید سلیمانی و شهید ابومهدی و ... هستند بلکه آسایش و آرامش مسیحیان عراق و ماندگاری کلیساها در این کشور نیز حاصل پاکبازی و ایثار آنهاست. در بخشی از بیانیه دفتر حضرت آیتالله سیستانی که درباره ملاقات دیروز حضرت ایشان منتشر شده به این نکته اشاره شده و آمده است: « وی [حضرت آیتالله سیستانی] بر اهتمام خود به شهروندان مسیحی که مانند همه عراقیها در امنیت و صلح و کاملاً مطابق با حقوق اساسی خود زندگی میکنند تأکید کرد و به بخشی از نقشی که مرجعیت دینی در محافظت از آنها و همه کسانی که در حوادث سالهای گذشته مورد ظلم و آسیب قرار گرفتهاند، اشاره کرد. به ویژه در دورهای که تروریستها مناطق وسیعی را در چندین استان عراق تصرف کردند و در آنجا اقدامات جنایتکارانه انجام دادند».
۶- و بالاخره این ملاقات، ماجرای ملاقات حضرت امام - رضوان الله تعالی علیه- با «اسقف هانیبال بوگینینی» نماینده پاپ ژان پل دوم را به خاطر میآورد که اشارهای گذرا به آن خالی از لطف نیست؛
حضرت امام(ره) در آن ملاقات برای پاپ ژان پل دوم پیامی فرستادند که متاسفانه از سوی جناب پاپ بیپاسخ ماند. امام خمینی(ره) از پاپ پرسیده بودند اگر حضرت مسیح علیهالسلام در میان ما بود و تخاصم و جنایات آمریکا علیه ایران و مردم ایران را مشاهده میفرمود، جانب ما را میگرفت و یا جانب آمریکا را؟ متن سخن حضرت امام، اینگونه است:
« اگر عیسی مسیح الآن بود پیش ما، آقای پاپ و سایر رؤسای روحانی احتمال این را میدادند که او متصل بشود به کارتر و به شاه مخلوع و این ملت مظلوم را رها کند؟! این احتمال را آقای پاپ یا سایر روحانیون مسیح، روحانیون همه مذاهب این را احتمال میدادند که اگر عیسی مسیح بیاید در بین ماها، این به طایفه مظلومین متصل میشود یا به طایفه ظالمها؟ ...قاعده این است که - به حسب مذهب مسیح من حرف میزنم، به حسب مقام مسیح من دارم میگویم- مقام بزرگ مسیح این اقتضا را میکند که اعتراض کند به ظالم، ظالم را از ظلمش باز دارد. شما هم که روحانیت مسیح هستید و ملتها هم که تابع حضرت مسیح هستند، آن ملتها هم باید تبعیت از حضرت مسیح بکنند. مگر ملتها هم عقیدهشان بر این است که حضرت مسیح نعوذبالله موافق با ظالم هست؟! و مخالف با مظلوم؟! و من گمان ندارم یک نفر مسیحی پیدا بشود یک همچو حرفی بزند». (۸ آذر ۵۸ ).
گفتنی است حضرت امام(ره) در تاریخ ۴ دی ماه ۵۸ نیز در جمع روحانیون مسیحی با اشاره به نمونههایی از جنایات آمریکا فرموده بودند؛ «آیا آقای پاپ مطلع از این مسائل هست و ما را محکوم میکند؟ یا به او بد مسائل را میرسانند؟ اگر مطلع هست وای به حال ما و وای به حال مسیحیت و وای به حال علمای مسیح، و اگر مطلع نیست وای به حال واتیکان»!
۷- جنایات آمریکا علیه مردم شریف عراق به اندازهای گسترده و پُر تکرار است که به شماره در نمیآید و فهرست آن نیز «مثنوی هفتاد من کاغذ» است. اکنون انتظار آن است که پاپ فرانسیس بعد از ملاقات با
حضرت آیتالله سیستانی و مشاهده دلشوره و دغدغه اصلی ایشان که مبارزه با ظلم و تباهی و نجات انسانها از قدرتهای استکباری خونریز و غارتگر است، برای پرسش بیپاسخ مانده خمینی کبیر (رضوان الله تعالی علیه) که به یقین پرسش حضرت آیتالله سیستانی (حفظهالله تعالی) نیز هست، پاسخی شایسته و بایسته بیابند ... اگر حضرت مسیح علیهالسلام در میان ما بود، جنایات بیشمار آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی که داعیه پیروی از حضرت مسیح(ع) را دارند، میدید آیا سکوت و بیطرفی بر میگزید و با سکوت خود جانب آمریکا و سایر قدرتهای استکباری را میگرفت و یا به حمایت و دفاع از ملتهای مظلوم بر میخاست؟ و جناب پاپ فرانسیس در جایگاه رهبر کاتولیکهای جهان به کدام سو میرفت؟
جانب حضرت عیسی مسیح(ع) را میگرفت یا ...؟!
مسیری که مذاهب جهان در ۹۰۰ سال تلــــاش در جهــــت گفتوگوی بین ادیان، پیمودهاند، امروز به نقطه هموار خود رســـیده است و در واپسین روزهای قرن چهاردهم شمسی، باید خدا را شاکر باشیم که مسلمانان و مسیحیان از جنگهای صلیبی، به نقطهای رسیدهاند که شاهد سفر پاپ از کلیسای کاتولیک به کشور عراق به عنوان یک کشور مسلمان باشیم. این سفر در حالی انجام شده است که روزگاری مسیحیان، مسلمانی را یک بدعتگذاری میدیدند و با آن به مقابله برخاسته بودند.سفر پاپ فرانسیس به عراق، در درجه نخست با هدف التیام روح آسیبدیده مسیحیان عراق بود. مسیحیان عراق در پی تهاجم داعش به این کشور، رنجهای بسیاری دیدند و از جانب این گروه تروریستی تحقیر شدند. آمدن پاپ به عراق تجدید روحیهای برای مسیحیان این کشور بود. او با سفر به کلیساهای تاریخی عراق، بر این نکته تأکید کرد که مسیحیت در این کشور در تهاجم داعش و ۱۷ سال جنگی که همه مردم عراق از آن رنج بردهاند، شاید آسیب دیده باشد، اما زنده است و توان بازسازی خود را دارد. پاپ فرانسیس در کنار این هدف، هدف دیگری را هم دنبال میکرد. این هدف دیدار با آیتالله سیستانی، به عنوان مرجع عالی شیعیان عراق بود.
پاپ فرانسیس ۴ سال قبل نیز به یک کشور مسلمان، یعنی مصر سفر کرد و در این سفر، برای ترمیم روابط بین اهل سنت و مسیحیان که به خاطر اظهارنظر پاپ بندیکت رو به تیرگی گذارده بود، با شیخ الازهر دیدار کرد. اما دیدار او با آیتالله سیستانی از جنسی دیگر بود. او در این دیدار تأکید کرد که تبادل افکار مذاهب، اهمیتی وافر دارد. او در واقع با این دیدار خواهان تقریب افکار مسیحیان کاتولیک و شیعیان شد. نگاه مثبت او به تشیع نیز به تلاشهایی برمیگردد که جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۲ سال گذاشته برای برقراری ارتباط با واتیکان و گرم نگه داشتن این ارتباط داشته است. روابط فعال ایران با واتیکان، مکاتباتی که واتیکان با امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری داشته، سفرهایی که مقامات مختلف واتیکان به ایران داشتند و توافقهایی که بین دو طرف حاصل شده است، همگی در کنار هم منجر به دیدگاه و رویکرد مثبت واتیکان به مذهب تشیع شده است.
ماحصل این رویکرد مثبت سفری است که این هفته به عراق انجام شده و دیداری است که بین ایشان و آیتالله سیستانی صورت گرفته است. این دیدار با توجه به مقامی که آیتالله سیستانی در جهان دارند و به عنوان یک مدافع حقوقبشر شناخته میشوند، برای شخص پاپ که او نیز به عنوان چهرهای مدافع حقوقبشر شناخته میشود، اهمیت داشت و البته برای تشیع نیز که حقانیت خود را در صلح و تلاش برای رسیدن به آن به اثبات میرساند، برد و پیروزی بزرگی است.
با این حال باید اذعان کرد، نباید از این سفر انتظار داشت معجزهای رخ داده و صلح به عراق بازگردد. زیرا کسانی که به گفتار پاپ درباره صلح اهمیت میدهند، کسانی نیستند که عراق را به آشوب کشیدهاند. کسانی این کشور را دستخوش ناآرامی کردهاند که حاضر به ترک آن نیستند و تا زمانی که آنان در عراق حضور دارند، نمیتوان انتظار بازگشت آرامش به این کشور را داشت.
بعد از آنکه در چند سال گذشته، سیاست خصوصیسازی به عنوان «سیاست نظام در زمینه اقتصاد» با چالشهای جدی مواجه شد و نتوانست از پس آنها بربیاید، بدنه نخبگانی و اقتصادخوانده کشور، به دنبال راهحلی ایجابی بودند که پس از سلب خصوصیسازی افسارگسیخته، آن را به عنوان سیاست مطلوب در حوزه اقتصاد جایگذاری کنند. اما آیا ما در مکتب انقلاب اسلامی، راهکاری فارغ از ایدههای اقتصاد سوسیالیستی دولتی و اقتصاد کپیتالیستی خصوصی داریم یا باز هم باید خودمان را در پازل یکی از این ۲پارادایم تعریف کنیم؟
۳شخصیت برجسته انقلاب اسلامی، در ۳ عمق مختلف، از «اقتصاد تعاونی» به عنوان الگوی اصلی اقتصاد اسلامی صحبت به میان آوردهاند. امام خمینی(ره) که در نفی اقتصاد دولتی و اقتصاد سرمایهداری سخنان صریحی به میان آوردهاند و اقتصاد را وابسته به توده مردم و تمام اعضای جامعه میدانند، شهید بهشتی(ره) که در کسوت ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی، با استفاده از مبانی نظری خود و با کمک نمایندگان مجلس یکم، اقتصاد تعاونی را به عنوان شیوه مطلوب و مورد نیاز جمهوری اسلامی مشخص کرد و رهبر معظم انقلاب که در ابلاغیههایشان مانند ابلاغیه اصل ۴۴ قانون اساسی و ابلاغیه سیاستهای برنامه پنجم توسعه، عملا پرداختن به اقتصاد تعاونی را لازمالاجرا کردند.
شهید بهشتی(ره) در جلسه دوم میزگرد تلویزیونی درباره ابعاد و اصول اقتصادی قانون اساسی، سخنان گهربار و مهمی درباره اقتصاد تعاونی و مبنای نظری آن ایراد میکنند: «ما باید حاکمیت سرمایه بر صاحبان نیروی کار را از بین ببریم؛ چه این حاکمیت به دست سرمایهدارها اعمال شود، چه به دست دولت اعمال بشود. این بند میگوید (اشاره دارند به بند دوم اصل ۴۳ قانون اساسی که درباره تعاونیهاست) امکانات کار باید در دست خود صاحبان نیروی کار قرار بگیرد، به شکلی که هیچگونه حاکمیتی برای صاحبان سرمایه به وجود نیاید، نه دولت در شکل یک سرمایهدار بزرگ، و نه اشخاص و گروهها». آن شهید بزرگوار پیشتر هم به این نکته اشاره میکنند که هدف اقتصاد اسلامی، نفی حاکمیت سرمایه است.
رهبر حکیم انقلاب نیز در ابلاغیه سیاستهای برنامه پنجم توسعه، به تشکیل تعاونی فراگیری اشاره کرده بودند که هدف از تشکیل آن، تخصیص ۳۰ درصد درآمدهای حاصل از واگذاریهای دولتی به ۳ دهک پایین جامعه در قالب آن باشد. همچنین این نکته مشخص شده بود که تا پایان برنامه پنجم، ۲۵ درصد اقتصاد کشور را بخش تعاونی در دست داشته باشد؛ اتفاقی که متاسفانه هرگز نیفتاد و با وجود گذشت ۶ سال از پایان برنامه پنجم توسعه، حتی ذرهای به اهداف این ابلاغیه نزدیک نشدیم. درباره سیاستهای ابلاغی اصل ۴۴ قانون اساسی هم تنها چیزی که به چشم هیچکس نیامده، تاکید ایشان بر «افزایش مالکیت عموم مردم» و افزایش بخش تعاونی است.
اما چرا اقتصاد تعاونی، بهترین شیوه اقتصادی توصیهشده برای اقتصاد جمهوری اسلامی است؟ علاوه بر نکاتی که شهید آیتالله بهشتی(ره) به عنوان مهمترین چهره حامی اقتصاد تعاونی بدان اشاره کردند، مساله دیگری که ما با آن در هر زمینهای، چه اقتصاد، چه فرهنگ و چه سیاست روبهرو هستیم، مساله «جمهوریت» است. مردم در کجای کار هستند؟ نقش مردم در فرهنگ و برنامههای فرهنگی چیست؟ مردم در مسائل سیاسی چگونه دخالت داشته باشند تا همهکاره سیاست در جمهوری اسلامی باشند؟ و همچنین در اقتصاد. ما چه برنامهای داریم که اقتصاد را به توده مردم گره بزنیم؟ چگونه حکومت تمام مردم بر اقتصاد را محقق کنیم؟ این مساله بسیار پررنگ و پراهمیت است، زیرا اساسا انقلاب ما شکل گرفت تا همه چیز را به مردم پیوند دهد. این لفظ جمهوری است که در ابتدای نام نظام سیاسی ما قرار دارد؛ پس اگر مردم در آن همهکاره نباشند، این لفظ تهی از معناست. در اقتصاد تعاونی، تمام حلقههای تولید، توزیع و مدیریت با خود مردم است، بدون کوچکترین دخالتی از طرف دولت یا سرمایهداران در کار آنها. تمام اشخاصی که در شرکت تعاونی هستند، به یک اندازه میتوانند در مدیریت شرکت مداخله کنند، نه هر کس که سرمایه بیشتری داشت رای بیشتری داشته باشد. این همان نقش برابر تمام گروههای مردمی در اقتصاد است. پس اقتصاد تعاونی یعنی تصمیمگیری تمام مردم در اقتصاد، و تکمله این تعریف، حضور مساوی تمام مردم در عرصه اقتصاد، فارغ از میزان سرمایهشان است که بهمراتب مهمتر از قسمت اول تعریف است. یعنی ما علاوه بر اینکه یکی از آرمانهای اصیلمان در انقلاب را محقق میکنیم، در دل آن، به غایت تمام انقلابهای دینی که تحقق عدالت است نزدیک میشویم و این میشود تفسیر عملی «لِیَقومَ اَلناس بالقِسط». نکتهای که همواره در مقابل ایده اقتصاد تعاونی ایستاده و اجازه گسترش آن را نمیدهد، یکسری حرفهای غیرعلمی است که ریشه در وادادگی و غربزدگی اقتصاددانان و سیاستمداران ما دارد. میگویند اقتصاد تعاونی یک چیز فانتزی و شاعرانه است و رسیدن به آن سخت و گاه غیرممکن است. در هیچ یک از کشورهای غربی، اقتصاد تعاونی، محور اقتصادی نیست و بخش کوچکی از اقتصاد را شکل میدهد. این عزیزان همواره میخواهند خود را چندپله عقبتر از غرب تصور کنند و حتی نمیتوانند تخیل کنند ما در یک زمینهای، بالاتر از حتی یک کشور غربی ایستاده باشیم. کما اینکه موفقیتهای گذشته ما را انکار میکنند اما خوب است در جواب سخنان آنها، به یک نمونه درخشان از اقتصاد تعاونی در کشور اسپانیا بپردازیم.
شرکت «موندراگون(امسیسی)» اسپانیا؛ شرکتی که سال ۱۹۹۵ با ۲۸ هزار شاغل شروع به کار کرد و تنها طی ۶ سال، تعداد شاغلان خود را به ۶۰ هزار نفر افزایش داد؛ یعنی رشدی بیش از ۱۰۰ درصدی تنها طی ۶ سال! نمونهای که از این حیث در دنیا کمنظیر است. این ۶۰ هزار «کارگر/ مالک» در قالب ۱۵۰ تعاونی مشغول کار هستند و سود سالانه شرکت ۸ میلیارد یورو است؛ عددی که معادل است با ۲ درصد تولید ناخالص داخلی سالانه کشور ما.
همچنین اگر بخواهیم نمونه موفق داخلی را نام ببریم، باید رجوع کنیم به چند دهه پیش و زمانی که هنوز اصلاحات ارضی زمان شاه مخلوع در کشور اتفاق نیفتاده بود؛ زمانی که کشاورزی ما خودکفا بود. در بررسیهای تاریخی اینگونه ثبت شده است که در آن برهه، بخش اعظم تولیدات کشاورزی بر عهده تعاونیهای کوچک مردمی بوده و با توجه به موفقیت آنها در خودکفایی کشاورزی، میتوان به اقتصاد تعاونی به چشم یک شیوه اقتصادی کارآمد و مطمئن که با اسلام ناب محمدی(ص) مطابقت دارد، نگاه کرد.
کلام حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای ۶ سال است بر زمین مانده و کسی نیامده است تا آن را مطالبهگری کند و به عنوان آلترناتیو مکتب اقتصاد غربی و شرقی مطرح کند. آن مسالهای که در اوایل انقلاب بسیار داغ بود، جدا بودن شیوه حکومت جمهوری اسلامی با شرق و غرب بود؛ مسالهای که هم در فرهنگ، هم در سیاست و هم در اقتصاد باید خود را نشان دهد. حال که میدانیم در اقتصاد، آن راه سومی که همیشه از آن دم میزدیم وجود دارد، وظیفه ما این است که این راه را هم برای مردم و هم برای مسؤولان روشن کنیم.
چند روز پیش آقای رئیسجمهور دستور به جمعآوری متکدیان دادند. بسیاری از این متکدیان آقای رئیسجمهور! محصول بیتدبیری ما در حوزه مدیریت اقتصاد کشور است. روزی با یک متکدی صحبت میکردم که خانمی در یک منطقه از تهران بودند. زمانی که سازمان برنامه کار میکردم و برای اجرای پروژهای در یک منطقه از تهران بیشتر تردد داشتم از او پرسیدم چرا تکدیگری میکنی؟ و گفت که از تنفروشی خیلی بهتر است. هیچ پاسخی برای این فرد نداشتم. آقای رئیسجمهور! بسیاری از متکدیان از روی ناچاری از بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردهاند. شما فکر نکنید جمع کردن متکدیان با اصطلاحی که شما بهکار میبرید، برای کشور کار سختی است.
من با ضرس قاطع میگویم آنقدر نیروی انتظامی ما قوی هست که ظرف ۴۸ ساعت همه را جمع میکند ولی بعد از آن میخواهید چکار کنید؟ آیا نظام رفاه و تامین اجتماعی کارآمدی دارید که اگر اینها نیازمند بودند که من معتقدم بسیاری از اینها نیازمندانی هستند که شما به عنوان رئیسجمهور و روسای جمهور قبلی باید قانون اساسی اصل ۲۱ و ۲۹ را در موردشان اجرا میکردید که نکردید. اگر شما اصلهای ۲۱ و ۲۹ قانون اساسی را اجرا میکردید، اگر نظام چندلایه تامین اجتماعی را اجرا میکردید، اگر نیازمندان را بهموقع شناسایی میکردید، این افراد هیچگاه حاضر نبودند برای کسب درآمد هر نوع تحقیر، سرزنش، نگاه و خشونت را به شکلهای مختلف تحمل کنند. آقای رئیسجمهور! متکدیان امروز، محصول بد مدیریت کردن شما هستند.
جمعآوری یعنی پاک کردن صورتمساله توسط شما و مدیرانتان. شما متکدیان را دستهبندی کنید و ببینید چند گروه هستند به غیر از آنها که گفته میشود حرفهایاند که معتقدم آن آدمی هم که تکدیگری را شغل خودش انتخاب کرد، حتما مشکلی دارد که نیاز به مداخله دارد ولی شما بررسی کنید دستهبندیهای متکدیان را که چه کسانی هستند. آیا معتادند؟ که سازمانهای مسئول به اندازه کافی دارید. بیخانمان و نیازمندند که باز هم سازمان مسئولش را دارید. دارای معلولیت هستند که متولی آن هم وجود دارد. بیمار روانیاند که آن هم همینطور و کودک بیسرپرست و بدسرپرست هم که باشند باز هم برایش سازمانهای مسئول دارید. آقای رئیسجمهور! وقتی سازمانها درست کار نمیکنند، وقتی چرخ اقتصاد درست نمیچرخد، یک جایی، تکدیگری در خیابان میشود بهتر از کارهایی که این افراد در زیر زمین مجبورند انجام دهند. آنها بعضا تن به کارهای سخیف و سختی میدهند که خیلی جاها میگویم کار کردنشان در خیابان، امنیتشان را به مراتب بیشتر از کارگاههای زیرزمینی و مشاغل دیگر و تنفروشی، تامین میکند. آقای رئیسجمهور! ناراحت نباشید که اینها در خیاباناند.
از این ناراحت باشید که چرا بد دارید عمل میکنید؟ در دوران کرونا، به مراتب در سال آینده ظهور و بروز این نوع پدیدهها را بیشتر خواهد شد. گورخوابها بخشی از این موارد بودند. افزایش کودکان کار و خیابان بخشی از این موارد و افزایش بیخانمانها بخشی از این عوارض سوءمدیریت در حوزه اقتصادی و حتی سایر حوزههاست که نتیجهاش مشهودشدن متکدیهاست. مشهودشدن متکدیها دقیقا نشانه ناکارآمدی ما در اجرای فصل سوم قانون اساسی بهویژه اصل ۲۱ و اصل ۲۹ قانون اساسی است. افرادی که تکدیگری میکنند از تکدیگری لذت نمیبرند. آنها در شرایط سخت، در گرما و سرما مجبورند در خیابان ساعات طولانی در محیطهای مملو از آلودگی صوتی، آلودگی هوا، بیماریهای مسری و سوءتغذیه و خیلی موارد دیگر را تحمل کنند. یک جایی زبالهگردی میکنند، یک جایی کالایی میفروشند، یک جایی آویزان میشوند تا پولی بگیرند، یک جایی شیشه اتومبیل را کثیف یا تمیز میکنند و خیلی مواقع هم من و شما تحقیرشان میکنیم. ما با این افراد یک برخورد انسانی مودبانه هم نداریم.
آقای رئیسجمهور! این زندگی حق این متکدیان نیست. ما کشوری هستیم که چه بالفعل و چه بالقوه ظرفیتها و منابع مختلفی داریم که اگر درست مدیریت و افراد بهموقع شناسایی و براساس وسعشان حمایت شوند، مطمئن باشید خیلی از این متکدیان هیچگاه تکدیگری نخواهند کرد و هیچگاه تکدیگری نمیکردند. پس بدانید که مجبور شدند تکدیگری را بر کارهای سخیف دیگر ترجیح دهند. مراقب باشید
آقای رئیسجمهور! اینها در این کشور حق دارند و شهروند این کشورند.
با گذشت بیش از شش هفته از روی کار آمدن دولت بایدن، مواضع کاخ سفید وبرخی چهره ها وسیاستمداران آمریکایی در خصوص ایران و بازگشت به برجام در رسانههای جهان، بازتاب گستردهای داشته است. برای مثال وندی شرمن بازگشت به برجام را غیرممکن خوانده و علت آن را تغییرات ژئوپلیتیکی در دوره پس از برجام ذکر کرده است. همزمان، هنری کیسینجر از سیاستمداران و نظریه پردازان صهیونیست تبار و رئالیست وابسته به حزب جمهوری خواه به جوبایدن توصیه کرده است برای حفظ روابط نوپای رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس ضمن تداوم فشار، از گفت و گو با ایران پرهیز کند. در این بین ذکر دو نکته لازم است:
۱- اظهارات وندی شرمن که خود از اعضای تیم مذاکره کننده برجام در دوره اوباما بود، در جلسه بررسی صلاحیت اش در مجلس سنا برای احراز سمت معاونت وزارت امورخارجه را می توان نشانه ای دیگر از عقبگرد دولت بایدن از مواضع اعلامی خود در مبارزات انتخاباتی یاد کرد که یکی پس از دیگری چه در زمینه ایران و چه در سایر زمینه ها از جمله پرونده خاشقچی نمود یافت و همچنان که دیدیم محمد بن سلمان را به عنوان عامل و مقصر اصلی این قتل از مجازات تبرئه کرد. در عقبگرد دولت بایدن در قبال سیاست خاورمیانه ای خود و همچنین در اظهارات مجریان آن، یک دلیل مشترک وجود دارد و آن نفوذ و سیطره ای است که مافیای صهیونیسم بر سیاست های آمریکا به خصوص در خاورمیانه دارد و به رغم این که صهیونیست ها نیز در داخل خود در خصوص برخی مسائل مانند این که آیا طرح تشکیل دو دولت برای رژیم صهیونیستی امنیت زاست یا طرح یک دولت با دوملت یا این که آیا برجام امنیت هسته ای این رژیم را تامین می کند یا نبود آن اختلاف دارند، اما هر دو جناح درخصوص حفظ و بقای رژیم صهیونیستی و همچنین برقراری روابط رسمی و آشتی میان این رژیم و کشورهای عربی اتفاق نظر دارند.
۲- توصیه کیسینجر به جو بایدن مبنی بر این که سیاست فشار بر ایران باید ادامه یابد نیز به این مفهوم است که ادامه روابط شیوخ عرب سازشکار خلیج فارس با رژیم صهیونیستی تنها در سایه پروژه ایران هراسی امکان پذیر است و الا اتحاد و ائتلاف میان دشمنان دیروز و دوستان امروز از هم می پاشد.
معنی دیگر این حرف و توصیه این است که از همان ابتدا پروژه ایران هراسی برای ایجاد یک چنین اتحاد و ائتلاف شکننده ای طراحی و اجرا شده است. با وجود این که هنری کیسینجر به مکتب رئالیسم تعلق دارد که به لحاظ مبانی فکری و پایگاه اجتماعی در تضاد با آموزه های لیبرالیسم است که حزب حاکم دموکرات پیرو آن است اما عموما توصیه ها و نظریه های کیسینجر در بین جناح راست حزب دموکرات نیز طرفدار داشته و به یک شخصیت مورد احترام در دستگاه وزارت امورخارجه آمریکا تبدیل شده است. به نظر می رسد یکی از عوامل همسویی سیاست خاورمیانه ای آمریکا به رغم دست به دست شدن قدرت بین احزاب رقیب دموکرات و جمهوری خواه، به کار بستن آموزه ها و توصیه های هنری کیسینجر بوده است.
اما با توجه به پیشینه کیسینجر قاعدتا نباید جو بایدن آموزه ها و توصیه های او را به کارگیرد به خصوص با توجه به تفاوت های عمیق و گسترده ای که بین مکاتب فکری و سیاسی احزاب جمهوری خواه و دموکرات وجود دارد یا کهولت سن زیادی که کیسینجر دارد اما با همه این ها با توجه به نقش و نفوذی که مافیای صهیونیسم بر ارکان تصمیم سازی، تصمیم گیری و قانون گذاری در دولت پنهان آمریکا دارد، توصیه های وی حتی قبل از اعلام به دولت بایدن از سوی بلینکن، وزیر امورخارجه صهیونیست دولت بایدن به مرحله اجرا در آمده است و بخشی از عقبگردهای سریع و شتاب زده دولت بایدن درخصوص خاورمیانه و ایران از این مسئله ناشی می شود. بایدن روز گذشته در حالی قانون وضع ملی اضطراری ایالات متحده آمریکا علیه ایران را که از سال ۱۹۹۵ آغاز شده برای یک سال دیگر تمدید کرد که تجربه چند هفته ای حضور وی در کاخ سفید حکایت از پیچیدگی، بلاتکلیفی های جدی و چرخش های او نسبت به شعار های دوران انتخاباتی اودارد. با این حال اگر بایدن مواضع و توصیه های امثال شرمن و کیسینجر را به کار گیرد، جدا از این که از دولت بایدن و مجریان سیاست خارجی آن به خصوص در وزارت امورخارجه سلب اعتماد و مشخص می شود که هیچ یک از آن ها به اصول و مبانی خود از جمله التزام به تعهدات بین المللی پایبند نیستند ، درعمل نیزگام در مسیرترامپ گذاشته اند، اقدامی که می تواند تحولات را عملا از ریل دیپلماسی خارج کند.
«فرزندم یک بهار یک تابستان یک پائیز و یک زمستان را دیدی از این پس همه چیز تکراری است...»؛ این جمله در شبکههای اجتماعی به نیما یوشیج منتسب شده است و البته چندان هم معلوم نیست مثل بسیاری از جملات منتسب به حسین پناهی، پرفسور سمیعی، چارلی چاپلین و علی شریعتی این نسبت چقدر واقعی باشد. با این حال به مصداق «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»، میتوان گفت هر که گفته، از جنبههایی چندان بیراه هم نگفته است.
رویدادهای بسیاری در دوره زندگی انسان و تاریخ زندگانی انسانها تکرار میشوند. شاید این تکرارها بودهاند که بر فلسفه چهرههایی همچون هگل و مارکس هم تاثیر گذاشتهاند (این نقل قول مارکس از هگل مشهور است که «هگل در جایی میگوید که همه رویدادها و شخصیتها در تاریخ گویی دوبار رخ میدهند. وی فراموش میکند که اضافه کند: نخست به گونه تراژدی، بار دوم به گونه کمدی») و آنها را بر این داشتهاند الگوهایی برای تاریخ جوامع بشر بیابند. هر چند تکرارهای خوشایندی همچون چرخه تغییر فصلها – که این روزها در آستانه نو شدن آن هستیم – در زندگی ما کم نیستند، اما چرخهها و فرآیندها تکراری ملالآور بسیاری نیز وجود دارند که بعضی بسیار آزاردهندهاند و برخی از فرط آزاردهندگی دچار بی تفاوتی عمومی شدهاند.
مثالها در این زمینه بسیارند. از مثالهای سادهای مثل تکرار همیشگی سازوکارهای مقابله با گرانی از جمله در همین ایام نزدیک به نوروز تا رویکردهای رسانهای در مواجهه با اخبار بحرانزا و بازیهای پیچیدهتری از جمله در عالم سیاست – مثل بازیهای انتخاباتی که اتفاقا با انتخابات بهار ۱۴۰۰ در میانه یکی دیگر از آنها هستیم – و اقتصاد که مصادیق بسیار دارند. در مواجهه با این تکرارها میتوان دریافت که یکی از دلایل تکرار شدنشان، جوابگوی مسائل بودنشان است و یا لااقل در نگاه تکرارکنندگان چنین تصوری وجود دارد. هر چند برخی از این احساس کارایی فرآیندها و روشهای تکراری، حاصل بی تفاوتی جامعه هدف به اصل فرآیند است، اما به هر حال وقتی میتواند سیاستگذار را به این نتیجه برساند که بدون نیاز به زحمت تغییر رویه و آزمودن راههای جدید، مساله را ولو موقت حل کند، تکرارها هم وجود خواهند داشت.
روتین شدن فرآیندها و تکرار آنها بی تردید یکی از راههای آسان شدن حل مسائل مربوط به شمار میروند، اما هنگامی که به واسطه عادت به این آسانی بهبود در فرآیندها مورد فراموشی قرار گیرد، باعث خواهد شد که بالاخره روزی این فرآیندهای تکراری دچار استهلاک شوند و اثر خود را از دست بدهند. آن وقت کارگزاری که در طول زمان به تنها یک شیوه عادت کرده یا دچار غافلگیری میشود یا میخواهد هر فرآیند جدیدی را با همان راهکارهای تکراری روتین خود سامان دهد و به این شکل با تنش و چالش مواجه خواهد شد. این چالشها به ویژه زمانی شکل میگیرند که جامعه هدف مثل کاراکتر ترومن در فیلم «نمایش ترومن» باگ موجود در این تکرارها را پیدا کند و با افتادن اولین دومینو در این ذهنیت که سیاستگذاران با فرآیندهای مشخصی مسائل جامعه را بدون بهبود و اصلاح و در نظر گرفتن جامعه هدف کنترل میکنند، علیه آن بشورد.
شاید بهتر است سیاستگذاران و مصادر امور به جای آن سخن منسوب به نیما یوشیج، به این شعر منسوب به حافظ شیرازی مراجعه کنند که «یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب، کز هر زبان که میشنوم نامکرر است» و البته با جایگذاری مسائل گوناگون به زعم خودشان تکراری به جای «غم عشق»، جنبههای نامکرر آن را هم دریابند تا از اصلاح و بهبود فرآیندها و پرهیز از افتادن به دام عادتها و فرآیندهای تکراری مخرب چشم عقل کور کن دوری جویند.
انتخابات یکی از بارزترین و برجستهترین شکل اعلام حضور شهروندان هر کشوری در حمایت از نظام حاکم و تأثیرگذاری در نحوه اداره کشور و اعلام نظر و اراده مردم است. بنابراین وقتی مردم در انتخابات با مشارکت بالا رأی میدهند، در واقع اعتماد خود به سیاستها و برنامههای کلان کشور را اعلام میکنند.
در ایران اسلامی که الگوی حکومتی از دو پایه اصلی تشکیل شده است، شاخص جمهوریت آن در انواع انتخابات مردم از شورای شهر تا ریاست جمهوری و انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی متبلور است و حتی رهبری جامعه نیز به صورت غیرمستقیم از سوی مردم انتخاب میشود، بنابراین باید گفت که انتخابات نماد روشنی از مردم سالاری است که در کنار شاخص اسلامیت، رویکرد و متن این جمهوریت را تعیین میکند و از ترکیب این دو مردم سالاری دینی شکل میگیردکه باید در تمام ارکان نظام به هر دو شاخص اهمیت تمام داده شود.
مرور مواضع رهبر معظم انقلاب نیز نشان میدهد که ایشان بر حضور پر شور و انتخاب اصلح تأکید کردهاند و همواره از حق انتخاب مردم در تمامی دورهها استقبال کرده و در تمامی انتخابات ها، بدون ابراز مواضع در خصوص کاندیداها، مردم را به استفاده از این حق خود که در قانون اساسی نیز به آن تصریح شده است، دعوت کردهاند. ایشان فارغ از سلیقههای سیاسی همه ایرانیان را دعوت به حضور و استفاده از حق خود برای تعیین سرنوشت کشور کرده اند، بنابراین از روزهای آغازین انقلاب یکی از مهمترین ارکان حاکمیتی بر دوش مردم بوده و این مردم هستند که از طریق شرکت در انتخابات خواستههای خود را در نظام دنبال میکنند. نکته حائز اهمیت در ایران اسلامی این است که انتخابات و مشارکت مردم در آن، مهمترین سرمایه اجتماعی نظام است. با آنکه ما در هر انتخاباتی شاهد ظهور فرصتها و یا بروز آسیبهایی هستیم، اما در نهایت مشارکت حداکثری مردم خواست نظام و رهبری است. چرا که رکن جمهوریت در ایران، یک امر تاثیرگذار و تعیین کننده است و به هیچ عنوان خاصیت فقط تبلیغاتی ندارد. دلیل این امر را حتی میتوان در زاویههایی که در مواردی بین منتخبان مردم بروز میکند، ملاحظه کرد و چه بسا در مواردی رسانههای معاند سعی میکنند ارکان حاکمیتی را متمایل به یک نامزد نشان دهند و در نهایت فرد دیگری رأی میآورد.
این نشان میدهد که هم انتخابات واقعی است و هم انتخابات در سلامت برگزار میشود. بنابراین به رغم تبلیغات گستردهای که این روزها از سوی رسانههای دشمنان انجام میگیرد تا مردم را از شرکت در انتخابات ناامید کنند، باید گفت که انتخابات حق همه شهروندان ایرانی است که اگر در آن:
۱. با آگاهی و اراده برای تغییر و بهتر شدن، مشارکت حداکثری داشته باشند؛ که نتیجه مشارکت گسترده مردم و دمیدن روح امید به هم میهنان و کارگزاران خدوم و مأیوس کردن دشمنان و کم شدن تهدیدات علیه نظام خواهد بود.
۲. بدین وسیله علاقه خود را به سرنوشت کشور نشان داده و با انتخاب فرد مورد نظر امکان اعمال نظر و سلیقه خود در نحوه اداره کشور را اعمال میکنند و این خود یک ارزش است خارج از بحث اینکه فرد مورد نظر ما انتخاب بشود یا نه.
۳. نمایش و انعکاس حس تعلق به میهن اسلامی و ایران عزیز که برای هر ایرانی بدون در نظر گرفتن گرایش سیاسی و سلیقهها از اهمیت بالایی برخوردار است و ما همه به بودن زیر این پرچم سه رنگ افتخار میکنیم و به آن میبالیم، پس باید آن را ابراز کنیم و انتخابات یکی از این روش هاست.
۴. تقویت امنیت و احساس امنیت در کشور؛ همه میدانیم که امنیت مهمتر از هر چیزی در کشور است و کشور در سایه امنیت است که میتواند زیست کند و آباد شود. حضور پرشور مردم در انتخابات سایه بسیاری از تهدیدات را از کشور دور میکند و پاسخ مناسب به دشمنان کشور و انقلاب خواهد بود.
۵. تقویت روحیه امیدواری در پیرامون؛ چشم امید بسیاری از دوستداران انقلاب اسلامی و مستضعفان در جهان به ایران دوخته شده و انتخابات پرشور و سالم به آنها نیز امید مقاومت و پیروزی میدهد.
۶. مشارکت پرشور به شکل گیری احزاب شناسنامه دار و کارآمد کمک میکند؛ به هر صورت حضور با سلیقههای مختلف در انتخابات با محوریت احزاب و جریانهای سیاسی زمینه رشد و بلوغ سیاسی و حزبی کشور را نیز تقویت میکند و انتخابات همواره زمینهای برای فعالیت، ظهور و بروز سلیقههای مختلف بوده است.
۷. فرهنگ سیاسی و تعاملات اجتماعی را تقویت میکند، هرچند انتخابات ضمن پیامدهای مثبت، گاهی آسیبهایی را نیز همراه دارد که نشان از آسیب در فرهنگ سیاسی کشور و ضعف تکاملی آن است که نیازمند تعامل و تمرین است و انتخابات همواره این زمینه را فراهم میکند حال اگر منافع ملی و رعایت اخلاق اسلامی مورد توجه جدی و شاخص قرار گیرد و آرام آرام در تعامل مناسب فرهنگ سیاسی کشور نیز تعالی پیدا میکند و این کشور اسلامی که بر پایه انتخابات مردم حرکت میکند راهی جز این در پیش رو ندارد.
۸. رفع کاستیها و اشتباهات؛ هر نظامی در مسیر حرکت خود ضمن نکات برجسته و موفقیتآمیز ممکن است در انتخاب روشها و مدیریتها دچار مشکلات و اشتباهاتی شود که انتخابات این امکان را فراهم میکند تا با حضور افراد و رویکردهای نو با حفظ اصول، اصلاحات لازم صورت پذیرفته، کشور یک گام دیگر به پیش برود. در پایان باید اشاره کرد که مردم هوشمند ایران که از پشتوانه یک فرهنگ و تمدن بزرگ برخوردارند باید بدانند که در منطقهای از عالم زندگی میکنند که هنوز بعضی کشورها با حکومت قبیلهای اداره میشود و میتوانند با حرکت خردمندانه برای تمام ملتهای منطقه در حوزه مردم سالاری درسآموز باشند.
ارسال نظرات