روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
وقتی پای کوهی ایستاده باشید، بهطور طبیعی نمیتوانید برآورد و درک درستی از عظمت آن داشته باشید. چرا که از فرط نزدیکی، دید شما محدود است. هر چه از کوه دورتر شوید بیشتر و بیشتر عظمت آن را مشاهده و درک میکنید. این مثالی از حجاب معاصرت است. همعصر بودن با موضوعات گاهی خود تبدیل به حجاب میشود. باید زمان بگذرد تا حقیقت و روح وقایع آنگونه که شایسته است، آشکار شود.
40 سال از آغاز جنگ تحمیلی و 32 سال از پایان آن میگذرد اما هنوز هم نسبت به آن دچار حجاب معاصرت هستیم. حُسن بزرگ این همعصری با دوران دفاع مقدس دیدن مردان و زنان مجاهدی است که این پدیده بزرگ را رقم زدند. در آیندهای نه چندان دور دیدن و درک یکی از آنان به آرزویی محال تبدیل خواهد شد. اما عیب آن همان حجاب معاصرت است. از فرط نزدیکی به پدیده، بزرگیاش را آنگونه که شایسته است، درک نمیکنیم.
امروز وقتی نام قرارداد ترکمنچای به میان میآید هر ایرانی - فارغ از قومیت و دین و گرایش سیاسی- احساس حقارت و عصبانیت میکند. قراردادی که پس از شکست در جنگ نظامی به ایرانِ آن روز تحمیل شد و بخشهایی از خاک کشور را برای همیشه از آن جدا کرد. اما نام و یاد هشت سال دفاع مقدس برای نسلهای آینده توأم با افتخار و احساس غرور خواهد بود.
ایران در وضعیتی آشفته - که طبیعی اوایل هر انقلابی است- و با دستان خالی مقابل نه تنها رژیم بعثی عراق بلکه در مقابل تمام ابرقدرتهای دنیا ایستاد و مقاومت کرد. ظاهر ماجرا جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران بود اما در واقع جنگی جهانی را تجربه میکردیم. هر دو ابرقدرت بلوک غرب و شرق از صدام حمایت عملی - تسلیحاتی، اطلاعاتی، مالی و تبلیغاتی- میکردند و در پایان جنگ در اردوگاههای اسرای جنگی ما از حدود 40 کشور دنیا اسیر داشتیم!
بیشک هنوز بسیاری از ابعاد این جنگ طولانی روشن نشده است، چرا که بخشی از ماجرا در اختیار طرفهای دیگر ماجراست و آنان تمایلی ندارند حمایتهای بیدریغ خود از رژیم بعثی را حالا حالاها فاش کنند.
جنگ گنجی است که باید از ابعاد مختلف آن را کاوید و استخراج کرد. مهمترین عنصر این گنج، عنصر انسانی است. این انسانها بودند که با منش و روش خود این حماسه بزرگ را رقم زدند.
کسانی که در عصر حاضر که عصر فایده و لذت و سود بیشتر است، دریچههای جدیدی به روی بشریت گشودند و از جنگ که در تعریف عادی و متداول آن چیزی جز کشتار و خونریزی و به دست آوردن پیروزی مادی یا شکست نبود، ساحتی جدید به نمایش گذاشتند. ساحتی که گوشههایی از آن را شهید سیدمرتضی آوینی به زیبایی در مجموعه بینظیر روایت فتح به تصویر کشید و در تاریخ ثبت کرد.
آذرماه سال 60 در پی آزادسازی بستان در عملیات طریقالقدس، حضرت امام(ره) پیام تاملبرانگیزی صادر کردند و فرمودند؛ «اتکاء به مسلسل و تانک و غفلت از خداوند قادر و جنود الهی، انسانها را به ورطۀ هلاکت و فضاحت میکشاند... مردم ایران و ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای نظامی و غیرنظامی برای حفظ اسلام و کشور اسلامی و رسیدن به لقاءالله دفاع میکنند و فرق است بین این عزیزان و آن گولخوردگان که برای مقاصد پلید آمریکا و وابستگان آن به جنگ بر ضد اسلام و قرآن مجید برخاستهاند.
آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادتطلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولیاللهالاعظم ارواحنا فداه هستند میباشند و این است فتحالفتوح. من به ملت ایران و به فرماندهان شجاع قبل از آنکه پیروزی شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبریک بگویم، وجود چنین رزمندگانی که از دو جبهه معنوی و صوری و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بیرون آمدهاند، تبریک میگویم.»
چشم ملکوتی حضرت روحالله فراتر از خاک را میبیند و با ژرفاندیشی و ظرافتی بینظیر، فتحالفتوح اصلی و واقعی را وجود چنین رزمندگانی که اغلب آنها جوان بودند، میداند. نسل جوانی که انقلاب اسلامی را رقم زدند و وقتی شیپور جنگ نواخته شد، با دست خالی تا پای جان بر سر آرمانهای خود ایستاد.
آنجایی که در طول این چهار دهه بر دشمن غدار غلبه کردیم و شیرینی نصرت را چشیدیم –که بسیار هم بوده است- محصول چنین نگاهی بود و آنجا که به دستانداز افتادهایم و شکستی خوردهایم معلول غفلت از خدا و اتکا به اسباب زمینی بوده است.
در حالی که ما باید تمام سعی و همت خود را برای کشف و معرفی ساحت ملکوتی و فرامادی جنگ به کار بندیم، دشمن درصدد است روایت جعلی و تحریفی خود از آن دوران را ارائه کرده و بسط دهد. روایتی که از چرایی و زمینه جنگ دست به تحریف و جعل میزند تا نحوه ادامه و پایان و نتیجه آن. این روایت جعلی سعی دارد هشت سال دفاع مقدس را که موجب افتخار و سربلندی همیشه این مردم و سرزمین است، دورانی خالی از عظمت و افتخار جلوه دهد که سیاهی بر سراسر آن سایه افکنده، موجب پشیمانی است و باید از آن عبرت گرفت. مکمل این روایت جعلی از دفاع مقدس، معرفی و تبلیغ فتح الفتوحهای جعلی و قهرمانان قلابی است.
یکی از وظایف امروز ما مقابله با این جریان تحریفی است و بهترین و موثرترین ابزار در این زمینه هنر است. یکی از جذابترین و پرمخاطبترین ژانرهای ادبی و سینمایی، ادبیات و سینمای جنگ است. هنوز برای دو جنگ جهانی رمان مینویسند و فیلم میسازند. برای جنگهایی که قداستی نداشت و از لطایف انسانی نیز تهی بود. آمریکاییها حتی از این نیز فراتر رفته و دو جنگ متجاوزانه علیه افغانستان و عراق را هم که چیزی جز کشتار مردم بیگناه این دو کشور و شکست خفت بار برای خودشان دستاورد دیگری نداشت، با ابزار هنر چنان انسانی و افتخارآمیز روایت میکنند که 180 درجه با واقعیات تفاوت دارد.
اما هشت سال جنگ تحمیلی مملو از قداستها و لطافتهاست. رگههایی از طلای ناب در میان خاک و آتش و خون که استخراج آن دل دردمند و دست ظریف هنرمندان را میطلبد. هفته دفاع مقدس فرصتی برای یادآوری آن دوران پرافتخار است. دورانی که فقط تاریخ نیست و به شدت برای وضعیت امروز کشور نیز حرف برای گفتن دارد. چرا که امروز نیز ما دچار جنگی تمام عیاریم و تنها میدان و ابزار آن تغییر کرده است. ماهیت و اهداف آن با جنگ تحمیلی تفاوتی ندارد. با درسهای دوران دفاع مقدس از جنگ امروز نیز میتوان سربلند بیرون آمد و فتحالفتوحهای واقعی آفرید، نه از آن قلابیهایی که با تصمیم کسی آن سوی دنیا دود شده و هوا رود!
امسال در شرایطی چهلمین ســـالگــرد دفاع مقدس را گرامی میداریم که «حاج قاسم» عزیز در میان ما نیست؛ سردار پرافتخار و فرمانده دلاوری که مسیر مجاهدت را از دوران ۸ سال دفاع مقدس در جبهههای غرب و جنوب ایران تا عرصههای دفاع از ملتهای مظلوم و ستمدیده در مبارزه با اشرار و شیاطین ادامه داد و حتی لحظهای لباس مقدس جهاد را از تن درنیاورد تا جایی که به نقطه امید، آرامش و اتکای ملت ایران و مظلومان عالم و نیز کابوسی برای مستکبران و زورگویان تبدیل شد و سرانجام به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت در راه خدا رسید. در جنگ ۸ ساله دشمنان ایران و انقلاب اسلامی که در شهریورماه سال۱۳۵۹ آغاز شد و با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۷ پایان یافت؛ موارد زیر حائز اهمیت است: ۱- به باور حزب بعث و صدام وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تلاش برای تأسیس نظام مقدس جمهوری اسلامی و عدم استقرار سیستم دفاعی و نظامی کشور، فرصت طلایی برای تهاجم به ایران و ...
جدا کردن بخشی از سرزمین مقدس ایران اسلامی که همواره مورد ادعای رژیم بعثی حاکم بر عراق بوده، را فراهم کرده است. صدام در گفتوگویی که با یکی از فرماندهان و مشاوران خود داشته که ظاهراً خواستار دقت بیشتر در شروع جنگ تحمیلی شده است؛ به او میگوید: «احمق هر صد سال یک بار اینگونه فرصتها پیش میآید؛ باید از این فرصت استفاده کرد.»
ضلع دیگر این ماجرا حمایت امریکا و اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای مرتجع منطقه از این تصمیم حزب بعث و صدام است که هر یک به دلایل خاصی از وقوع انقلاب اسلامی در ایران به هراس افتاده بودند و برای مقابله با آن، همنظر بودند. (غنائم گرفته شده از ارتش حزب بعث حکایت از پشتیبانی حداقل ۸۳ کشور از رژیم سفاک صدام دارد.)
۲- دفاع مقدس ملت عزیز ایران اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی:
به باور بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران حوزه جنگ، تنها مؤلفهای که در محاسبات صدام و حامیان او به حساب نیامده و شکست آنها را نیز رقم زد؛ نفوذ کلام و جایگاه امام در میان ملت و رابطه معنادار امت و امام بود که پیروزی ملت ایران را در بر داشت.
۸ سال دفاع مقدس جانانه مردم با تدابیر مسئولان برای اداره کشور و تدابیر فرماندهان سپاه، ارتش و بسیج برای عقب راندن حزب بعث و وادار کردن آنها به پذیرش شکست دشمنان فرامنطقهای، منطقهای، حزب بعث و صدام جنایتکار - که به هیچ یک از اهداف پیشبینی شده خود نرسیدند - با راهبری حکیمانه امام تهدیدی را که میتوانست کیان کشور و نظام نوپای جمهوری اسلامی را با مشکل اساسی مواجه کند؛ به فرصتی طلایی که تقویت ایران اسلامی را در همه ابعاد به دنبال داشت تبدیل کرد.
در چهلمین سالگرد دفاع مقدس در حالی که ملت سرافراز ایران اسلامی، شهدای دفاع مقدس و رزمندگان و آزادگان آن دوران را مرجعی الهامبخش و الگو برای نسل امروز و فردای ایران اسلامی میدانند؛ اثری از صدام و ژنرالهایش نیست!
به برکت آموزهها و تجارب گرانسنگ دوران دفاع مقدس امروز ایران اسلامی با باور ظرفیتهای بیبدیل جوانان مؤمن و انقلابی، به رغم تمامی توطئهها و سناریوهای شوم دشمنان، با ارتقای توانمندی در حوزههای نظامی، دفاعی و امنیتی لنگرگاه امنیت، ثبات و آرامش در منطقه است.
دستیابی به پیروزیهای عزتآفرین در تقابل با جبهه گسترده از قدرتهای عالم در جنگی نابرابر، در شرایطی که کشورمان با تحریمهای شدیدی در تمامی حوزهها مواجه بود؛ با خوداتکایی و تکیه به ظرفیتهای درونی و عمل جهادی رقم خورد که امروز نیز الگویی مجسم در مسیر پیشرفت، توسعه، عمران و آبادانی ایران اسلامی به شمار میرود؛ پیشرفتهای چشمگیر حوزههای دانش و تکنولوژی که جهانیان را متحیر کرده وآنان را نیز به تحسین واداشته؛ محصول بهرهگیری از آموزههای دفاع مقدس است.
دفاع مقدس ۸ ساله ملت مقاوم ایران برابر زورگویان و متجاوزان، نمایانگر الگویی الهامبخش میان ملتهای تحت ستم بود که «مقاومت» و «ایستادگی» یگانه راه رهایی از ظلم و ستم غارتگران حقوق ملتهای مظلوم است و به برکت این روحیه امروز راهبردهای استعماری و استکباری دشمنان برابر جبهه مقاومت یکی پس از دیگری با شکست مواجه میشود.
عدم اعتماد به نهادهای بینالمللی که به طور معمول و در بزنگاهها جانب زورگویان را گرفته و حق را پایمال میکنند آموزهای ارزشمند، مهم و درسآموز از دوران دفاع مقدس است که امروز آینهای مجسم برای تصمیمات پیش روی ما به شمار میرود که به توانمندی و قدرت ملت ایران تکیه کرده و به دشمنان اعتماد نکنیم.
سرانجام همانگونه که پیشبینی میشد، «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا بازگشت تحریمهای چندجانبه شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه کشورمان را اعلام کرد. بر همگان مسجل است واشنگتن به لحاظ حقوقی و به سبب خروج از برجام، حق استناد به «مکانیسم ماشه» را نداشته و در حال حاضر نیز اساسا نمیتواند به نیابت از سازمان ملل متحد و شورای امنیت، بازگشت تحریمها را علیه ایران اعمال کند. با این حال، دغدغه امروز ما نکته دیگری است که قطعا حق بستن چشمان خود را روی آن نداریم!
بدون شک، «مکانیسم ماشه» یا «اسنپبک»، یک ظرفیت قانونی و حقوقی برای اعضای کمیته مشترک برجام محسوب میشود. در این معادله، اساسا اهمیتی ندارد که بخواهیم نام «بر هم زدن یکباره بازی از سوی غرب» را «مکانیسم حل اختلاف در برجام» بگذاریم یا «مکانیسم ماشه»! بهتر است دولت و وزارت امور خارجه کشورمان به جای مناقشه بر سر «نام این فاجعه»(!) روی اصل آن متمرکز شوند! براستی چه اتفاقی در مذاکرات هستهای، بویژه در ماههای منتهی به جولای سال 2015 / تیرماه 94، رخ داد که تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان چنین مکانیسم غیرعاقلانه و یکطرفهای را پذیرفت؟!
بهتر است ماجرا را از نقطهای که امروز به آن رسیدهایم، آغاز کنیم! فرض کنیم دولت ترامپ در توافق هستهای با ایران باقی میماند و مانند دولت اوباما، در عین ادعای پایبندی به برجام، در عمل مانع عادیسازی حداقلی روابط تجاری، اعتباری و بانکی کشورهای دیگر دنیا با ایران میشد! آیا وزیر محترم امور خارجه کشورمان و همراهان ایشان در مذاکرات برجام میدانستند در این صورت چه فاجعهای رخ میداد؟ پاسخ این سوال آسان است! دولت آمریکا به عنوان یکی از اعضایی که رسما از برجام خارج نشده بود، میتوانست «جنبه حقوقی» اقدام خود را نیز تقویت و از زیر سوال رفتن آن در شورای امنیت سازمان ملل متحد یا هر نهاد دیگری جلوگیری کند! وزیر خارجه آمریکا میتوانست با یک «ادعای دروغین و بدون هزینه» و شاید اصلا «بدون هیچ ادعایی»، پرونده هستهای کشورمان را از کمیته مشترک برجام به شورای امنیت سازمان ملل ارسال کرده و در آنجا رأسا، با استناد به همان حق وتوی خود، تمام تحریمهای چندجانبه را علیه کشورمان بازگرداند!
به نظر میرسد مسؤولان محترم حوزه دیپلماسی کشورمان، باید به جای آنکه «امتناع اعضای شورای امنیت از پذیرش ادعای آمریکا درباره فعالسازی مکانیسم ماشه» را به مثابه سند «حقانیت و کارآمدی برجام» تلقی کنند، بابت خروج آمریکا از برجام- که بارها آن را بدترین تصمیم دولت این کشور خواندهاند!- شکرگزار باشند!
اکنون جای بازی با کلمات نیست! بهتر است آقای دکتر ظریف ذهن خود را از دام واژگان بیخاصیت «یکجانبهگرایی» و «چندجانبهگرایی» رها کند و روی «واقعیت تلخی» متمرکز شود که یادگار تعجیل دولت در انعقاد توافق هستهای با اعضای 1+5 بوده است! براستی چرا دولت حقوقدانی که مدعی بیسوادی دلواپسان و کمعقل بودن هشداردهندگان نسبت به آینده برجام بود، چشمان خود را روی بندهای 36 و 37 قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد بست و گرفتن عکس یادگاری وزیر امور خارجهاش در کنار جان کری و لوران فابیوس را بر یک نگاه ساده حقوقی بر متن برجام ترجیح داد؟ شاید اعضای دولت مدعی شوند امکان انعقاد توافقی بهتر با طرف مقابل وجود نداشته است! حتی اگر بر فرض محال چنین ادعایی را بپذیریم، دولت باید پاسخ این سوال اساسی را به دهها میلیون ایرانی بدهد: «چگونه توافقی متزلزل که به واسطه گنجانده شدن مکانیسم ماشه در آن، هر لحظه امکان ابطال و انهدام آن وجود داشت (و در نهایت نیز این اتفاق رخ داد)، به کانون و شالوده اقتصاد و سیاست خارجی کشورمان طی سالهای پرالتهاب اخیر تبدیل شد؟»
مگر دولتمردان ما که خود را علامه دهر در حوزه سیاست خارجی کشورمان میدانستند، متوجه نبودند مطابق یک اصل بدیهی و شناختهشده در حوزه روابط بینالملل، «اتکای یک دولت بر ظرفیتهای ابطالپذیر و مقطعی»، چه آسیبی برای مردم آن کشور به همراه خواهد داشت؟ مگر آنها در لابهلای کتابهای درسی دانشگاههای آمریکا و اروپا، چنین مصادیق و تجربیاتی را در تاریخ سیاسی جهان مرور نکرده بودند؟!
بهتر است اصلاحطلبان و دولت به جای لحظهشماری برای پیروزی بایدن و تنفس مصنوعی دموکراتها به کالبد بیجان برجام، کمی روی این «فاجعه حقوقی» متمرکز شوند! فاجعهای که به تنهایی برای نابود شدن توافق هستهای در «کسری از ثانیه» و با «اراده یکی از اعضای کمیته مشترک برجام» کافی خواهد بود! کاش به جای «اعلام پیروزی در روزهای شنبه و یکشنبه»، دولت محترم لااقل نیمنگاهی به «آینده نزدیک» داشت و پایکوبی روی جنازه عمودی برجام را برای همیشه فراموش میکرد.
اقدام آمریکا که بهاصطلاح خودش چکاندن ماشه قطعنامه 2231 است، فقط یک شکل کاریکاتوری برای آمریکاست. به عبارت سادهتر وقتی که متحدان تاریخی آمریکا یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان از آن تبعیت نمیکنند و همچنین سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل، این بیانگر یک نکته کلیدی است که بهصورت شکلی حداقل کسی نمیخواهد با آمریکا همراهی کند یا این قطعنامه تاریخی را بپذیرد که شورایامنیت سازمان ملل خودش قانون مصوب خودش را اصطلاحا نقض بکند.
قطعا اگر سایر اعضای شورای امنیت با آمریکا همراهی میکردند یک افتضاح بینالمللی شکل میگرفت و آنگاه کسی دیگر به نهادهای بینالمللی مثل سازمان ملل و شورای امنیت اعتماد نمیکرد. بنابراین به نظر میرسد سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل خواستند که اعتماد جامعه جهانی را با عدم همراهی جلب کنند.
اما در واقعیت چه اتفاق افتاده است؟ آنچه مسلم است بیش از دو سال از تحریم یکجانبه آمریکاییها میگذرد. اگر تحریم آمریکا از منظر آمریکاییها اثرگذار بود آمریکاییها بهسراغ شورای امنیت نمیرفتند. دوسال مقاومت اقتصاد ایران در مقابل تحریم غول اقتصادی جهان یک مساله را ثابت کرد و آن این است که آمریکا بهتنهایی نمیتواند کار تعیینکنندهای را در جهان انجام دهد.
این مطلب به معنی این نیست که اقتصاد ایران ضعیف نشده یا حال اقتصاد ایران خوب هست یا شرایط عادی است بلکه به معنی این است که آمریکا همه خسارتهای یک جنگ کامل را بر اقتصاد ایران تحمیل کرده ولی نتیجه دلخواه خودش را کسب نکرده است و چون نتیجه موردنظر حاصل نشده سراغ شورای امنیت رفته، سراغ احیای شش قطعنامه سالهای 1385 تا 1387 رفته است.
به نظر میرسد آمریکا از دو منظر بیآبرو شده است؛ یکی اینکه دو سال تحریم کامل آن نتیجهای برای آمریکا نداشته است و دوم اینکه جامعه ملل که همواره چماقی بود در دست آمریکاییها برای تحقق اهداف آمریکایی، اینبار با آمریکا همراهی نکرد. اما درعمل چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به نظر میرسد اگر وضعیت کرونا نبود، آثار تحریم در اقتصاد ایران سال 98 تخلیه شده بود. کرونا باعث شد آثار تحریم به درازا بکشد.
اقتصاد ایران به دلیل اینکه درونزاست و وابستگیاش به اقتصاد جهان حداقلی است، یک نماد این حداقلی این است که کمترین بدهی خارجی را دارد. یعنی تقریبا همه کشورهای همسایه و بهویژه ترکیه صدها میلیارد دلار بدهی خارجی دارند ولی ایران تقریبا میتوان گفت که شاید به اندازه کمتر از چهار، پنج درصد بدهی ترکیه، بدهی دارد. اگر اقتصاد ایران به بدهکار دنیا بود، حتما امروز آن ابزاری برای فشار بیشتر بود.
در نتیجه این عدم وابستگی جدی اقتصاد ایران به جهان امروز منجر به تابآوری اقتصاد ایران شده است. به نظر میرسد هرچه زمان بگذرد، به معنی این نیست که آمریکاییها به پیروزی نزدیک بشوند بلکه به معنی این است که اقتصاد کمکم به نقطه احیای خود خواهد رسید.
لذا در یک جمعبندی کلی به نظر میرسد باوجود اینکه اقتصاد ایران هم شرایط تورمی دارد و هم شرایط رکود را تجربه میکند و هم شرایط کاهش سرمایهگذاری را، اینها منجر به این شده که اصطلاحا اقتصاد از شرایط عادی خارج بشود، اما این همه هزینه مقاومت در مقابل تحریمهای یکجانبه ظالمانه آمریکاست که این تحریمها نمیتواند در بلندمدت ادامه پیدا کند.
امسال ۴۰ سال است که از حمله وحشیانه صدام به ایران اسلامی آن هم با تحریک و کمک حداقل ۳۵ کشور برای از بین بردن نظامی که تازه ۲۰ ماه از تأسیس آن سپری شده بود، میگذرد. به تعبیر دیگر، دفاع مقدس ما نیز همچون انقلاب اسلامی که در بهمن ۱۳۹۷، ۴۰ ساله شد، از فردا وارد ۴۰ ساله دوم خود میشود و طبیعی است همانگونه که در گام دوم انقلاب، تکالیفی به گردن همه ماست تا انقلاب اسلامی را بنابر توصیههای هشتگانه رهبری معظم انقلاب در بیانیه گام دوم برای ادامه این مسیر ناهموار و پر چالش در نظام ناعادلانه بینالملل همراهی و در راه اعتلای انقلاب اسلامی تمام کوشش خود را مصروف کنیم، بر ماست که در ۴۰ ساله دوم دفاع مقدس، انتقالدهنده خوبی برای مفاهیم بلند ارزشهای این دوران درسآموز باشیم و نسل چهارم، پنجم و نسلهای آینده انقلاب را که هیچ خاطرهای از آن دوران پرافتخار هشت ساله ندارند تربیت کرده باشیم تا مدیون شهیدانی که فراتر از آزادی خاک، در سر سودای آزادی تمام ابناء بشر از یوغ استکبار را داشتند، نمانیم.
اکنون دیگر کاملا آشکار شده است که بسیاری از اختلافنظرها درباره کم و کیف هشت سال جنگ تحمیلی به جهت رویکردهایی است که بعضا در این حوزه وجود دارد. به این معنا که تعریف متعدد و بسا متناقضی که افراد از این واقعه تاریخی ارائه میدهند منجر به اختلاف نظر در تحلیلها شده است. برخی جنگ ایران و عراق را از این منظر بررسی میکنند که جنگی است همانند دیگر جنگهایی که تاکنون در جهان رخ داده است و برخی دیگر، آن را دفاع در مقابل تهاجم یک دیکتاتور فرصت طلب در یک مقطع تاریخی خاص میدانند.
اما واقعیت آن است که باید صدام و اقدام او را نوک پیکان تقابل با انقلابی دانست که برای نظم جدیدی در جهان ایجاد شده بود. از اینرو است که استفاده از کلمه «دفاع» و تأکید بر آن در یاد کردن از جنگ تحملی و یا تعبیر «جنگ احزاب» توسط امامین انقلاب را شایسته این نام برای هشت سال مقاومت ملت ایران در مقابل نه صدام، بلکه همه دنیای استکباری شرق و غرب میدانیم.
۱-جنگ ۸ ساله ما دفاعی بود یا تهاجمی؟
در مورد قضیه اصل جنگ؛ اولاً این جنگ هشت ساله ملت ایران، یک جنگ دفاعی بود. جنگ دفاعی با جنگ تهاجمی دو فرق عمده در معنا و مضمون دارد؛ یک فرق این است که جنگ تهاجمی، حاکی از خوی تجاوزطلبی است؛ اما جنگ دفاعی فاقد چنین خوی زشتی است. دوم اینکه جنگ دفاعی، محل بروز غیرت و تعصب و وفاداری عمیق انسانها به آرمانهایی است که به آنها پایبند هستند؛ حالا این آرمانها یک زمان عنصری به نام وطن است یا بالاتر از آن؛ یعنی دین، عقیده و اسلام مبنای آن بوده است. در جنگ تهاجمی، چنین عناصری اصلا مطرح نیست. فرض کنید امریکا که به عراق حمله میکند، سرباز امریکایی نمیتواند ادعا کند که این کار را برای عشق به وطن خود انجام میدهد. اما اگر یک عراقی در داخل کشور خود، در مقابل این حمله و این هجوم و حضور نظامی ایستادگی کرد، معنای این ایستادگی، دفاع از وطن، دفاع از هویت ملی و دفاع از ارزشهایی است که به آن پایبند است. جنگ دفاعی و جنگ هجومی، این دو تفاوت اساسی را دارد.
۲-جنگ ما، سرمشق دفاع ملت فلسطین، لبنان و همه آزادگان جهان بود
تلاشی که بسیاری از جریانات برانداز برای القای کلمه جنگ و به طبع آن معنای خونریزی و خشونت میکنند آن است که از تبادر ذهنی مخاطب بهره جسته و حماسه ملت مسلمان ایران را به حاشیه رانده و تصویر زشتی را جایگزین آن کنند. اما برجستهسازی کلمه دفاع توسط رهبر معظم انقلاب به همین منظور اتفاق میافتد و میفرمایند: جنگ ما، جنگ دفاعی بود.
ملت ایران نشان نداد که مایل به تجاوز و تعرض است؛ و ملت ایران نشان داد آنجایی که پای دفاع از هویت ملی و آرمانهای عزیزتر از هویت ملی درمیان است، ایستادگی او، ایستادگی درسآموز است؛ ایستادگی معمولی نیست، ایستادگیای است که میتواند برای ملتهای دیگر، به عنوان الگو و سرمشق به حساب بیاید؛ کما اینکه به حساب آمد؛ هم فلسطینیها به ما گفتند که ما از شما یاد گرفتیم؛ هم لبنانیها در طول این سالها مکرر به ما گفتند که ما از شما یاد گرفتیم. ۲۹ /۷/ ۱۳۸۵
۳-عزت؛ نتیجه دفاع غیرتمندانه جوانان در دفاع مقدس بود
وقتی جنگهای گذشته ایران را با دوران دفاع مقدس مقایسه میکنیم به وضوح برایمان آشکار میشود که قدر و عیار حماسه این هشت سال چقدر است. رهبر معظم انقلاب در همین زمینه میفرمایند: امروز بیش از ۱۵۰ سال و نزدیک به ۲۰۰ سال از قرارداد ننگین ترکمانچای میگذرد. هر ایرانی که آن تاریخ را بخواند، بعد از گذشت نزدیک به دو قرن، در روح خود احساس شرمساری، حقارت و شکست میکند و از خود میپرسد: چطور در حادثهای به آن عظمت، سردمداران کشور قادر نشدند عزم ملی و سرمایههای مادی و معنوی کشور را به کمک هویت ملی این کشور به میدان بیاورند؟! ببینید بر ملت ایران در آن حادثه تلخ چه گذشت، احساس خجلت و احساس سرافکندگی و ذلت میکنید.... چیزی در دل این ملت جوشید که برکات و ارزشش برای امروز و فردای این ملت، از همه چیز بالاتر است، آن، احساس اتکا به نفس، احساس عزت، احساس استقلال، احساس خودباوری ملی عظیم و احساس اعتقاد به این بود. ۶ /۷/ ۱۳۷۹
۴-مقاومت فعال
دفاع مقدس جلوهای آشکار از مقاومت فعال ملت ایران در برابر دشمن بود، زیرا در هشت سال دفاع مقدس، نه تنها برای دفع تجاوز دشمن تلاش شد، بلکه در مقاطعی نیز تا مرحله تنبیه متجاوز نیز پیش رفتیم، به گونهای که رزمندگان ما عملیاتهای متعدد برونمرزی در داخل خاک عراق انجام دادند. به عبارتی، آنچه دشمن را وادار به عقبنشینی و پذیرش شکست کرد، فقط دفع تجاوز نبود، بلکه توانایی وارد کردن ضربه متقابل به دشمن نیز بود. در واقع، نجات کشور در سایهی مقاومتی صورت گرفت منجر به بازدارندگی مؤثر گردید. تجربه حاصل شده از دوران دفاع مقدس نشان میدهد که راهبرد منطقی و صحیح مواجهه با دشمن مستکبر باید در قالب «مقاومت فعال» تعریف شود. یعنی مقاومت در قالبی که ماهیت انفعالی و تدافعی صرف ندارد، بلکه با ابتکار عمل و خلاقیت، به گونهای در مقابل دشمن عمل میکند که تهدید را با تهدید جواب میدهد که اتخاذ این راهبرد، منجر به خنثی کردن ابزارهای دشمن میشود.
همانگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند دوران هشت ساله دفاع مقدس و ایستادگی در برابر جبهه متحد دشمن، به ملت ایران نشان داد که هزینه ایستادگی و مقاومت به مراتب کمتر از وادادگی و تسلیم است و اگر آن کاری که رزمندگان کردند، آن کاری که خانوادهها کردند، آن کاری که بسیج عمومی ملت کرد، آن کاری که گزارشگران این صحنههای شرف کردند و در مقابل چشم مردم قرار دادند و آن کاری که آن سلسلهجنبان همه این افتخارها کرد؛ نمیبود، تردید نداشته باشید قطعهای از خاک ایران را میگرفتند، بعد با قدری چک و چانه مقداری از آن را پس میدادند و منت هم سر ملت ایران میگذاشتند - البته در طول سالهای متمادی و قطعاً بیش از هشت سالی که جنگ طول کشید این کار را میکردند - بعد ملت ایران هر وقت به آن منطقه از کشور خود مینگریست، احساس حقارت میکرد! ۶ /۷ /۱۳۷۹
امروز، چهلمین سالروز آغاز جنگ میان ایران و عراق است. روزی که از پس روزها تهدید و اقدامات خصمانه پراکنده، عراق رسما حرکت نظامی به سوی مرزهای ایران را آغاز کرد و آتش جنگی را افروخت که 8 سال ادامه یافت. البته که دامنه آن جنگ، به آن 8 سال محدود نشد و امروز، هنوز، ردپای آن جنگ بر چهره هر دو کشور ایران و عراق دیده میشود. این ردپا، تنها آثار و نشانهای ملموسی اعم از ویرانیهای بازسازی نشده، قبور کشتگان، پا و دستهای جا مانده در میدان جنگ، یاد و فراق جوانان پرپر شده و فرهنگی شکل گرفته حاصل سالهای طولانی جنگ نیست، بلکه عوارض این جنگ و تاثیراتش بر حوزههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تا به امروز کشیده شده است. درواقع اگر نبود این جنگ، شاید بسیاری از رویدادهای پس از آن به گونه دیگری رخ میدادند یا اصلا رخ نمیدادند.
اگر از یکی دو سال اول پس از انقلاب اسلامی بگذریم، حضور جنگ در ادبیات سیاسی ایران یک حضور دائمی است؛ نه فقط جنگ 8 ساله، که پس از آن در دوران موسوم به سازندگی – که چنان که تا امروز مشهود است، هنوز هم تام و تمام انجام نشده – به گونهای حضور داشت، در دوران اصلاحات به «جنگ نرم» تعبیر شد و از دوران دولتهای نهم و دهم به گونهای ملموس به شکل «جنگ اقتصادی» در آمد. به گونهای کنایهوار، امروز هم رئیسجمهوری از این نکته سخن میگوید که در شرایط جنگی و نه تحریم هستیم. از این منظر، «جنگ» هیچ گاه تمام نشده است.
جنگ عناصر گوناگونی در خود دارد؛ حمله و آفند، دفاع و پدافند، دشمن، دوست، شکست، پیروزی و ... اما اگر از عناصر خارجی آن بگذریم، نگاه به درون در حوزه جنگ – در هر یک از حوزههای مطرح شده که باشد – بسیار مهم است. درواقع هرچند این که دشمن چه میکند، در میدان جنگ چه رخ میدهد و نتیجه چیست، مهم هستند، اما این که در داخل هم خارج از این تماس مستقیم با جنگ چه میکنیم و چه میشود، اهمیت کمتری ندارد. در شرایطی که غالبا اثرگذاری جنگ بر داخل است که مورد توجه قرار میگیرد، اما نباید فراموش کرد که اول، یک پای جنگ در دفاع از منافع یک جمع – کشور، ملت، ایدئولوژی و ... – قرار دارد و اصلا هدف آن حفظ این منافع به بهترین شکل است و دوم، روندی که در «درون» روی میدهد نیز بر «بیرون» و میدان تعارض با آن هم موثر است.
ارزیابی دقیق این که سیاستهای درونی ما در این سالهای طولانی جنگی چقدر موفق یا ناموفق بودهاند، کاری دشوار و نیازمند تحقیق و بررسی اصولی است. با این حال مشاهدات نشان میدهد که فارغ از نتایج میدان جنگ و پیروزیها و دشواریها و شکستهایش، در عرصه داخل چندان موفق نبودهایم. قابل انکار نیست که بخشی از این عدم موفقیت، از اثرگذاری جنگها نشات میگیرد، اما در بسیاری موارد میتوان ردپای مدیریت نامناسب داخلی و مجزا از جنگ را در آن دید. این مدیریت بد، در هر عرصهای به گونهای رخ مینماید.
به عنوان یک مثال ملموس، در سالهای اخیر که تعبیر «جنگ اقتصادی» برای تحریمها و البته فشارهای بیرونی اقتصادی مطرح شده است، کمتر شاهد مقاومسازی، دوراندیشی، اصلاح رویهها و جلوگیری از نامطلوبها در داخل هستیم. فرصتهای بسیاری برای مقاومسازی اقتصادی از دست رفته است، سیاستهای حمایتی از تولید ملی اغلب با فرصتسوزی و سرمایهسوزی به نتیجه مطلوب و قابل دفاع نرسیدهاند، ردپای فساد اقتصادی با ارقام کلان در حوزههای گوناگون دیده میشود، مدیریت بازار کار به درستی انجام نشده، ساختارهای نظام مالی و بانکی همچنان لنگ میزند و زیرساختهایی که باید در طول این مدت ساخته میشد یا ارتقا مییافت چنان از شرایط روز عقب ماندهاند که ناکارآمد جلوه میکنند.
شاید در نقد این موضوع بتوان تحلیلهای مفصل و طولانی ارائه داد؛ مثلا اینکه سیاستهای مدیریت داخلی بیش از این که بر منفعت عمومی شکل بگیرد، بر منافع دستهای و گروهی شکل گرفته یا این که این سیاستها به جای کلان بودن، از یک سو بر «برهه حساس کنونی» و از سوی دیگر بر نگاه افراد و عملکردشان سوارند و در چنین شرایطی، سرعت و نتایج روی کاغذ و جداول گزارشها، از موثر بودن آنها به طور عینی و توان استمرار و تداوم و پیشرفت آنها میکاهد. با این حال چیزی که مهمتر به نظر میرسد، نتیجه آن است. کمبودهای این مدیریت داخلی تا به امروز، حالا تبدیل به یک کلاف در هم پیچیده و فنرهای فشرده شده است. شرایطی که هر سویش را بگیری، سوی دیگرش در میرود.
این شرایط درونی، مسلما از نگاه بیرونی دور نیست. به همین دلیل هم هست که اثرگذاری بر آن به عنوان یکی از محورهای جنگ فعلی مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. مساله این جاست که آسیبهای آن، موافق و مخالف، خودی و غیرخودی، فرد و حزب و جناح نمیشناسد و دامن همه این «داخل» را میگیرد. اینکه «چه باید کرد» موضوعی مفصل است، اما شاید بتوان این توصیه را کرد که به جای نگاههای جزیینگر و مقطعی، از کمی دورتر نگاه کنند و نگاه کلیتری داشته باشند. فراموش نکنیم که در میان همه فرصتهای سوخته، صبر برای بهبود هم کمتر شده است. درصورتی که این مهم فراموش شود، آن وقت حتی در میان پیروزیهای میدان جنگ، به ناگهان این درون است که از هم میپاشد و آن گاه همه این جنگها و پیروزیها و هزینهها برای هیچ بوده است.
بله پیروز شدیم و آمریکا را شکست دادیم. این شکست بزرگ، یک اتفاق کم نظیر در عرصه حقوقی و نظام بین الملل بود. اتفاقی که فقط شکست حقوقی و سیاسی آمریکا و پیروزی ما نبود بلکه صدای زوال و فروپاشی نظام بین الملل را بلندتر به گوش ها رسانید اما به قول عرب ها «ثم ماذا؟»: حالا چه؟ این پیروزی چه معنایی دارد؟ آیا نشانه یا نمادی از پایان مشکلات ماست؟ آیا از معیشت مردم که اصلی ترین مسئله کشور است، گرهی باز خواهد کرد؟ در این مجال کوتاه، به دنبال پاسخی برای این پرسش ها هستیم.
1- بدون شک آن چه در شورای امنیت رخ داد و 13 عضو بدون استثنا مقابل یک جانبه گرایی آمریکا ایستادند و واشنگتن خود را در جهان تنها و خواسته و دستورش را بی اعتبار دید (البته اگر از حمایت یک یا دو رژیم مرتجع و عبری منطقه بگذریم)، می تواند نشانه ای از اتفاقات جدید در نظام بین الملل باشد. آمریکا با اصرارها و تک روی های خود برای بازگرداندن تحریم ها، برخلاف همه قواعد حقوقی و بین المللی، عملا جهان را در برابر یک تصمیم قرار داد؛ تصمیم بر این که آیا قاعده اجباری آمریکا را بپذیرند یا نپذیرند و مناسباتی جدید رقم بزنند؟ تا این جای کار، جامعه جهانی با نمایش آمریکایی «مکانیسم ماشه» همراه نبود. اتفاقی که بی اعتباری جدی و سنگینی برای آمریکا به ارمغان آورد و احتمالا در کوتاه مدت بر مناسبات این کشور با نهادهای بین المللی سایه خواهد افکند. بدون سابقه است که آمریکا بخواهد کاری بکند و جهان تقریبا یک صدا مقابلش بایستد و رای منفی به او بدهد. این اتفاق بی هیچ تردیدی نتیجه ایستادگی و صبر و استقامت مردم ایران است که نشان داده اند، ابرقدرت ها، چقدر شکننده و شکست پذیرند. روزی فقط مردم ایران مقابل آمریکا می ایستادند اما امروز نه فقط منطقه خلیج فارس که حتی شورای امنیت عرصه مقابله با آمریکاست.
2- البته یک ملاحظه جدی را نباید نادیده گرفت و آن، این که معلوم نیست مقابله کشورهای غربی یعنی اروپایی ها در برابر آمریکا چقدر واقعیت و مداومت داشته باشد. هرچند در همین سطح هم سابقه نداشته اما به نظر می رسد این شرایط ممکن است یک تاکتیک انتخاباتی باشد تا ترامپ در انتخابات 53 روز دیگر رای نیاورد. در این صورت چه با رای آوردن دوباره ترامپ و چه با رای آوردن بایدن، احتمالا دیگر نباید منتظردیدن چنین صف آرایی های جهانی مقابل ایالات متحده بود. به همین دلیل، فرو رفتن در شادی ناشی از این پیروزی حقوقی و سیاسی بر آمریکا، یک خطای راهبردی است. چه این که همین اروپایی که دیروز بیانیه داد و مقابل آمریکا ایستاد؛ در 30 ماه گذشته که آمریکا از برجام خارج شده، اقدام عملی برای جبران منافع اقتصادی ایران دراین توافق نکرده است، به جز صدور بیانیه و حرف! و بعد از این هم نباید انتظاری جز این داشت. اگر ترامپ رای بیاورد، اروپایی ها کاری نخواهند کرد که او را بیشتر از این عصبانی کنند! و اگر هم بایدن رای بیاورد، طبعا به او نزدیک خواهند شد و این می تواند منافع ملی ما را تهدید کند. لذا باید حواسمان درباره اروپا خیلی جمع باشد.
3- ناگفته پیداست که در این عرصه روی ثبات رای چین و روسیه به دلایل مختلف تا حد بیشتری می توان حساب کرد اما این شرایط نشان می دهد که تکیه گاه مطمئن و مستحکمی جز توانمندی های داخلی و ایجاد انسجام نداریم. مسیری که از تحول اقتصادی و معیشتی میگذرد. گرفتار شدن در خواب خوش و خرگوشی پیروزی حقوقی-سیاسی بر آمریکا، ما را از مسئله اصلی مردم یعنی همان درد معیشت دور خواهد کرد. هفت سال گره زدن اقتصاد به سیاست خارجی و مذاکره و رها کردن عنان مدیریت اقتصادی باعث شده کشوری که طی هشت سال توانست همه ابرقدرت ها را در جنگ تحمیلی شکست دهد، در حوزه اقتصادی با مسائل جدی و بحران زایی مواجه شود و معیشت مردمی که بار اصلی ایستادگی را بردوش دارند، تحت فشار زیاد قرار گیرد. از این بحران نمی شود خارج شد مگر با دورکردن اقتصاد از اما و اگرهای سیاست خارجی و درک این واقعیت عیان که ترامپ و بایدن دو روی یک سکه اند و همچنین تمرکز بر مدیریت اقتصاد کشور. این که در این جنگ عیان اقتصادی، وزارت صمت به عنوان متولی اصلی تولید و خط مقدم دفاع، وزیر نداشته باشد نه به بایدن ربط دارد، نه ترامپ و نه شورای امنیت! این نماد رها کردن عنان مدیریت کشور است. امروز آغاز هفته دفاع مقدس است. مدیران امروز می توانند عکس های جذاب و زیرخاکی از آن روزها که در قرارگاه های عملیاتی حضور داشتند، منتشر کنند و خاطرات منتشر نشده بگویند؛ اما هیچ کدام به این اندازه که خودشان همین امروز دست به کار شوند، در سنگر دفاع اقتصادی حضور یابند و عنان امور را محکم به دست گیرند و تصاویر جدیدی از فرماندهی یک جنگ تمام عیار و خاطرات تازه از ایستادگی مقابل دشمن بسازند تا معیشت مردم و اقتصاد ایران سروسامان گیرد، جذاب تر و ماندگارتر نخواهد بود.
ارسال نظرات