26 آذر 1398 - 15:59
سخن روز مطبوعات

۲۶ آذر ماه / با خودت رو راست باش! / چه کاری مانده است که مقابل نامحرم نکرده باشید؟! / حق الناس به گردن شماست

یکی از اصلی‌ترین اصولی که باید رعایت شود و یکی از مهم‌ترین شرایطی که باید فراهم شود تا در این مصاف کم نیاوریم «اصلاح دائمی و کنترل بی‌وقفه مکانیزم جذب و دفع کارگزاران و مدیران و مسئولان» است.
کد خبر : 4656

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


با خودت رو راست باش!

سید محمدسعید مدنی در روزنامه کیهان نوشت:


 
  ۱-«... سپس در امور کارگزارانت نیک بنگر و آنان را پس از آزمایش به کار برگمار، نه از روی خاطرخواهی و استبداد رای، که این دو از شاخه‌های ستم و خیانتند. کسانی را برگزین که اهل تجربه و آزرم و از خاندان‌های صالح و در اسلام صاحب سابقه باشند، که اخلاقشان کریمانه‌تر است، و ذاتشان درست‌تر، و کمتر درپی آزمندی‌های خود می‌روند و بیشتر به عواقب کارها نظر دارند... سپس مراقب کارهای ایشان باش و کسانی از اهل صدق و وفا برای مراقبت ایشان بگمار، زیرا که مراقبت سرّی از کارهای ایشان سبب وادار شدنشان به امانتداری و ارفاق به رعیت خواهد شد...»


آنچه آمد بخشی است از دستورالعمل حکومتی امیرمؤمنان علی(ع) خطاب به والی تازه منصوب شده مصر، جناب مالک اشتر نخعی، که به «عهدنامه اشتری» معروف است. عهدنامه‌ای که دقیقا نزدیک به ۱۴۰۰سال از نگارش و انتشار آن می‌گذرد. بارها و بارها بازنویسی و با تحسین و تجلیل از سوی خواص و عوام، مسلمان و غیرمسلمان بازخوانی و دوباره‌گویی شده... اما افسوس که این کلام رهگشا و نظایر آن که در فرهنگ دینی ما پرشمار است از سوی کسانی که خود را بیش از دیگران مرید و شیعه مولا می‌دانند، کمتر در عمل و اقدام مورد توجه و اعتنا قرار می‌گیرد...«و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر»(قمر- ۱۵)


۲-نزدیک چهل و یک‌سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته است. اکنون بعد از این همه سال به آخرین اظهارنظرها و موضع‌گیری‌ها و اقدامات پیدا و پنهان دشمنان قسم‌خورده و شرور ایران اسلامی نگاهی بیاندازید، نه تنها نسبت به سال‌های آغازین انقلاب کمتر و ملایمتر و ضعیف‌تر نشده که بیشتر و خشن‌تر و شدیدتر هم شده است. همین چهارشنبه پیش بود که مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در یک کنفرانس خبری گفت: «فشار حداکثری تا تغییر رفتار جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت.» این‌طور اظهارنظرها از این نظر باعث خوشوقتی و امیدواری است که بیش از هر چیز نشانه غیرقابل انکاری است بر تداوم حرکت انقلاب در صراط مستقیم و به سوی آرمان‌های بزرگ و متعالی و نشان می‌دهد این ملک و ملت کماکان در جبهه حق‌مداران موحد تاریخ حضور دارد. و البته از این هم حکایت می‌کند که دشمن از روبرو دست به حمله زده است و طی این سال‌ها هر کاری که از دستش ساخته و بر می‌آمده است علیه این سرزمین ‌مقاوم و مردم سربلند آن انجام داده است. از جنگ تحمیلی هشت ساله گرفته تا... بایکوت و تحریم ناجوانمردانه اقتصادی و تهاجم وحشیانه به معیشت و سفره مردم. اما تاکنون راه به جایی نبرده و در هر مصاف و جبهه‌ای پوزه‌اش به خاک مالیده شده است. انسجام و قرص‌بودن از درون و اتحاد و وحدت ملت و حرکت در مسیر رهبری و ولایت و... در یک کلام- هر چند نه به طور کامل و دقیق- عمل به اصول و آموزه‌های مکتب نجاتبخش اسلام، دلیل چهره‌ بستن این نتیجه در این مصاف و رویارویی بوده است و تا مرام و نقشه حرکت ما همین باشد دشمن مستکبری که دست‌بردار نیست و مرگ و فنای خود را در تداوم و بقای این انقلاب می‌داند، راه به جایی نخواهد برد. این حرف ما نیست. ناموس هستی و قانون آفرینش است. وعده خداست به مومنان در آن روز فرخنده که: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون...»(مائده/۳). وعده و قانون خدا هم حق است و شدنی و غیرقابل تغییر«...لن تجد لسنه‌الله تبدیلا».


۳- یکی از اصلی‌ترین اصولی که باید رعایت شود و یکی از مهم‌ترین شرایطی که باید فراهم شود تا در این مصاف کم نیاوریم‌ «اصلاح دائمی و کنترل بی‌وقفه مکانیزم جذب و دفع کارگزاران و مدیران و مسئولان» است. یعنی کسانی که اینجا و آنجا، در این قوّه و آن قوّه؛ در این و آن وزارتخانه و... عهده‌دار امور جامعه و مردم هستند یا قرار است باشند و بشوند. مکانیزم و ساز وکاری که ‌از یک‌سو به مردان مرد و خدمتگزار و کاربلد و صالح و عاشق خدمت به خلق خدا و جامعه و خداترس و آخرت‌نگر و... فرصت حضور و میدان رفتن می‌دهد و از سوی دیگر در تاراندن و قلع و قمع عناصر فرصت‌طلب، شیاد و شارلاتان‌مسلک آزمند که هدفی جز کسب منافع حقیر و نامشروع خود ندارند و خواسته و ناخواسته با عملکرد مفسده‌انگیز و زیاده‌خواهانه خود در زمین دشمن و علیه مردم بازی می‌کنند، بی‌امان و باصلابت برخورد کند. متاسفانه از رهگذر غفلت‌هایی که در این‌باره صورت گرفته است این مکانیزم در برخی موارد به‌کار گرفته نشده و از این ناحیه جامعه و مردم دچار خسران‌ها و زیان‌های قابل‌توجه و همه‌جانبه‌ای (سیاسی‌، فرهنگی، اقتصادی و... روحی و روانی) شده‌اند. زیان و ضرباتی که دشمن بی‌نقاب و رویاروی هرگز قادر به انجام آن نبوده است. اصلاح مکانیزم جذب و دفع در واقع معنی قطع کردن دوشاخه ستم (به تعبیر مولا) و مراقبت از « درون» می‌دهد، درونی که اگر محکم باشد در آن فساد رخنه نخواهد کرد و طبق وعده خدا اگر همه دنیا هم جمع شوند هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.


۴- ملاک و معیارهای مسئولیتی و مدیریتی و شرایط کارگزاری در اسلام به صراحت و روشنی بیان شده و آن را می‌توان در منابع اصیلی چون کتاب خدا و سنت و سیره رسول‌الله(ص) و احادیث و روایات و... به راحتی فهمید و رؤیت کرد. در این‌باره اسلام چون سخت به سرنوشت انسان و دنیا و آخرت او حساس است ملاک و شرایطی بسیار دقیق و سختگیرانه دارد به طوری که مانع از این می‌شود که هر ناشسته روی از گرد راه رسیده‌ای به قصد تامین منافع زیاده‌خواهانه شخصی و خانوادگی خود آن هم به قیمت اشاعه فساد و خیانت به مردم و بیت‌المال وارد این عرصه شود. در این‌باره نمونه‌ها و مثال‌ها فراوان است. مثلا امام جعفرصادق(ع) می‌فرماید:«... به خویشتن خویش بنگرید، سوگند به خدا کسی که گوسفندی دارد و این گله چوپانی، چنانچه مردی را بیابد که از این چوپان به گوسفند او داناتر باشد، این چوپان را بیرون می‌راند و آن مرد را که از این چوپان به گوسفند او داناتر است، می‌آورد.»! تعمق در این فرمایش حکیمانه صادق آل‌محمد(ص) گویای همه چیز است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. همچنین ما می‌دانیم‌ که بخش عمده‌ای از تلاش و مجاهدت‌های حضرت علی(ع) در دوران خلافت خود صرف مبارزه و جنگ‌های سنگین علیه کسانی شد که فاقد صلاحیت و شرایط کارگزاری در اسلام بودند اما از امیرمؤمنان توقع پست و مقام و در دست گرفتن امور مردم را داشتند. شرایط کارگزاری و ملاک‌های واگذاری مسئولیت امور مردم در اسلام آن‌قدر سختگیرانه و مصلحت‌اندیشانه است که حتی به شخصیت بزرگوار و صحابه برجسته و جلیل‌القدری چون جناب ابوذر غفاری فرصت این کار را نمی‌دهد. اخیراً رهبر معظم انقلاب در یکی از جلسه‌های درسی ضمن انتقاد به ثبت‌نام بی‌محابای برخی افراد برای انتخابات مجلس، به این موضوع و توصیه پیامبر(ص) به ابوذر به تفصیل پرداخته بودند که در رسانه‌ها هم‌ منتشر شد.


۵- انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در راه است. بر طبق آمار منتشره حدود چهارده هزار نفر برای حضور در صحنه انتخابات و تصاحب کرسی‌های نمایندگی مردم ثبت‌نام کرده‌اند. چند روز پیش دبیر محترم شورای نگهبان طی دستورالعملی صریح به هیئت‌های اجرایی از آنها خواست که در بررسی صلاحیت داوطلبان مسامحه نکنند و هرگز تحت فشار و درخواست‌های غیرقانونی قرار نگیرند. ما نیز به سهم خود امیدواریم که شورای نگهبان فارغ از رودربایستی‌ها و تعارف‌ها و گرایش‌های جناحی و قبیله‌ای و بدون توجه به سفارشات و توصیه‌های این و آن با در نظر گرفتن دقیق و سختگیرانه ملاک‌های قانونی و مصالح ملک و ملت درباره تعیین صلاحیت‌ها عمل کنند تا نتیجه نهایی آن شکل گرفتن مجلسی باشد که دشمن‌شکن و به راستی وکیل ملت و مدافع حقوق جامعه و جبران‌کننده کاستی‌های دوره و دوره‌های قبلی و به معنی واقعی«عصاره فضایل ملت» و «در رأس امور» باشد.


۶- نادیده گرفتن یا غفلت در اعمال شرایط مسئولیت و تصدی امور مردم از یکسو و عدم نظارت و ارزیابی دقیق و بی‌وقفه بر عملکرد کارگزاران شاید یکی از دلایل اشتیاق برای تصاحب پست و تصدی امور اجتماعی و در مورد اخیر«ثبت‌نام بی‌محابای برخی افراد در انتخابات مجلس» باشد. بنابراین اگر هم ملاک‌ها و شرایط برعهده‌گرفتن مسئولیت‌های اجتماعی از سوی مقامات و نهادهای تعیین‌کننده، حتی‌المقدور رعایت شود و هم بر کاروبار عملکرد مدیران و کارگزاران نظارت و ارزیابی دقیق صورت بگیرد و به فرمایش حضرت امیر(ع)«... مراقب کارهای ایشان باش و کسانی از اهل صدق و وفا برای مراقبت ایشان بگمار...»، آن وقت بی‌تردید داوطلب شدن برای گرفتن پست و مسئولیت اجتماعی و عهده‌داری امور مردم به انگیزه و ایمان قوی و احساس تکلیف (به معنای واقعی) نیاز دارد و پوشیدن ردای مسئولیت«دل شیر» می‌خواهد...! و کسی که پای در این میدان می‌گذارد، باید با خودش روراست باشد.
 

مولانا و ملیت

محمدعلی دستمالی در روزنامه ایران نوشت:



بیش از 700  سال از وفات مولانا جلال‌الدین، شاعر و عارف نامدار گذشت. مردی که گاه نعره می‌زد: «نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم» و دمی به نجوا می‌گفت: «من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم.»
پس از نزدیک به ۸ سده، حالا مولانا، مظروفی‌ست بس بزر گ‌تر از ظرف ادب. اهمیت او، مرز معرفت و عرفان را نیز درنوردیده و باید مولانا را در قامت یک سرمایه‌ فرهنگی بنگریم که در این گوشه از جهان، از آناتولی و ترکیه تا ایران و افغانستان و آسیای میانه، هواخواه محرم و نزدیک دارد و در آن سو در جهان غرب، هواخواهانی به کیفیت دیگر. اگر قرار باشد از چنین منظری به مولانا بنگریم، پاسخ دادن به سؤالاتی همچون ملیت و قومیت و بررسی تأثیر مرزهای جغرافیای سیاسی بر غنا و ثروت فرهنگی، اگر نه آسان‌تر، که انسانی‌تر و منصفانه‌تر می‌شود.


امسال برای ما و مولانا، اندکی متفاوت است. چرا که ساخت فیلم مشترک «مست عشق»، دعوای قدیمی فقیهان و عارفان را تداعی کرد. برخی مراجع، ساخت فیلم را حرام کردند، بعضی‌ها در حمایت از ساخت آن سخن گفتند. حتی شیخی در گوشه‌ای نقل دروغی از علامه جعفری بر زبان رانده و ادعا کرده بود که آن آذری مردِ فرزانه گفته است: «از تفسیر مثنوی پشیمانم. کاش این کار را نمی‌کردم.» در نوبتی دیگر نیز ضمن زیر سؤال بردن نظریات علامه طباطبایی، حسن‌زاده آملی گفته بود: «شخصیتی منحرف‌تر از شمس و مولانا نداریم!»


یاد مولانا به همین جا ختم نشد و اعلام تصمیم خواننده‌ کُرد ایرانی شهرام ناظری مبنی بر عدم شرکت در برنامه‌ قونیه در اعتراض به حمله‌ ترکیه علیه کردهای سوری، اتفاق دیگری بود که مورد توجه قرار گرفت و مجموع این رویدادها نشان می‌دهد شاید برگزاری مراسم سالگرد وفات برای مردی که نمرده و تا این اندازه زنده مانده، شگرف‌ترین کار ممکن است!


 امسال نیز به قاعده‌ سالیان اخیر، از گوشه و کنار، چنین نواهایی خواهیم شنید: «مولانا مال ماست و ترکیه او را مصادره کرده است.» یا صداهای دیگری دال بر این که مولانا ایرانی‌ست و نباید رومی‌اش خواند. ممکن است گروه دیگری هم در دفاع از اندیشه‌ای دیگر بگویند: «انسان‌های بزرگ به تمام بشریت تعلق دارند.» هر کدام از این حرف‌ها، نقیضه و نظر مخالف دیگری دارد و می‌توان تا زمانی که خون و اکسیژن به مغز می‌رسد، چنین مباحثی را ادامه داد! اما حقیقت ماجرا این است که موضوع ملیت مولانا و الصاق او به ایران یا غیر ایران، بحث تاریخی و فرهنگی غامضی است. از پیچیدگی‌های تعریف ایران و مرز ایران فرهنگی و جغرافیایی در سده‌ ۷ و ۸ هجری قمری گرفته تا ظرافت درک دوران آتشین هجوم مغول‌ها. از گارد محکم امام فخر رازی متکلم و شاگردانش در برابر بهاءولد تا فرار خانواده جلال‌الدین نوجوان از بلخ. همچنین باید به مباحثی پرداخت همچون موقعیت خوارزمشاهیان در ایران، چند و چون حکمرانی سلجوقیان در آناتولی، کارامان، قونیه و همچنین توجه به گستردگی زبان پارسی و قائل شدن یا نشدن به اینکه آیا هر پارسی گو، ایرانی است یا نه؟


واقعیت این است که ورود خانواده مولانا به کارامان و بعدها ماندگار شدن‌شان در قونیه و نگرش سلجوقیان به ارزش و کرامت پدر و پسر، نوعی سرمایه‌گذاری تاریخی بود که میراث نفیسی به وجود آورد و نباید اهمیت این موضوع را نادیده گرفت. شاید اگر پدر مولانا و پسر آینده‌دار او مورد پیشواز و حمایت سلجوقیان قرار نمی‌گرفتند، او نیز در جوانی، همان بلایی بر سرش می‌آمد که در چند مقطع تاریخی متفاوت بر سر حلاج، عین القضات، شهاب‌الدین، نسیمی و دیگران آمد.


اگر چه در ترکیه‌ معاصر نیز شمار افرادی که از روی تعصب ملی‌گرایانه، حتی ابن‌سینا را هم ترک می‌شمارند، کم نیست، اما واقعیت این است که هیچ پژوهشگر و آکادمیسین نامدار و سیاستمداری ادعا نکرده که مولانا ترک بوده و به ترکیه تعلق دارد. ظرافت مسأله اینجاست که ترک‌ها نه تنها میزبانان و حامیان خوبی برای مولانا و خانواده‌ او بوده‌اند، بلکه فارغ از هر گونه حس ملی‌گرایی ایرانی و ترکی، در چارچوب سیستم بسیار اثرگذار و قدرتمندی به نام «طریقت»، خود را در مولانا حل کرده و فضایی پدید آورده‌اند که در آن، تنها می‌توان نقش ایران و جغرافیای فرهنگی و خاکی این کشور را در پدید آوردن مولانا، در بحث قرار گرفتن بلخ در قلمرو خراسان دیرین و تأثیر روند ادبیات پارسی بر اشعار مولانا می‌توان جست‌وجو کرد. بعدها هم ترجمه مثنوی معنوی و دیوان کبیر و آثار منثور مولانا به زبان ترکی استانبولی و ژرفای اثر عرفانی و روحانی مولانا بر دل‌ها و جان‌ها، کاری کرده که ترک‌ها از ترک یا ایرانی بودن مولانا، نمی‌پرسند.


ترکیه توانسته مولانا را برای خود به ستون عظیمی از معرفت و فرهنگ تبدیل کند، اما ایران، نه تنها برای مولانا و دیگر شعرای بزرگ ایرانی، بلکه برای شاعران عظیمی همچون بیدل دهلوی، محمد اقبال لاهوری و بسیاری از شعرای عرب و ترک و کُرد پارسی‌گو کار خاصی انجام نداده و نتوانسته آنان را به پل‌های عظیم فرهنگی و بخشی از نقطه اتصال دیپلماسی فرهنگی تبدیل کند. شک نکنیم اگر محمد اقبال و بیدل، به ترکی شعر سروده بودند، امروز از سوی دولت ترکیه به عنوان مهم‌ترین منابع تغذیه کننده دیپلماسی این کشور با پاکستان و هندوستان، مورد توجه قرار می‌گرفتند.


بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم، مولانا به همان اندازه ایرانی است که در اکنونِ ایران و ایرانی، مورد توجه قرار می‌گیرد. از دیگر سو و در تحلیل موضوع ملیت و ملی‌گرایی، باید سر از ابعاد پیچیده‌ آرای برخی نظریه‌پردازان درآورد که گاهی «ایرانی بودن» و به قول اعراب،‌ «ایرانیت»، مورد غفلت قرار می‌گیرد.


در چنین روزی، بهتر آن است ضمن توجه به ارزش و تأثیر چهره‌هایی همچون مولانا، شمس و دیگر عرفای بزرگ و استفاده عمیق از آنان در کتب درسی، سینما و تئاتر، ما نیز هر ساله در قونیه، حضوری جدی و پررنگ داشته باشیم، از مولانا و مولاناییان نهراسیم و فاتحه‌ای برای عبدالباقی گلپینارلی محقق نامدار ترک، علامه جعفری و دیگر مردان و زنانی بفرستیم که هر کدام به نوعی در شناخت، تحلیل و معرفی او رنج‌ها کشیده و عمر خود را صرف دوستی و انس با قال و حال مولانا کرده‌اند.

امنیتی نگاه کنید، سیاسی تصمیم بگیرید

مهدی محمدی در روزنامه وطن امروز نوشت:

 

نگاه امنیتی در شرایطی که شما با یک پدیده سیاسی- اجتماعی مواجه هستید، می‌تواند بسیار خطرناک باشد. همه چیز را از منظر دشمن تحلیل خواهید کرد، در حالی که مسأله اصلی میان شما و بخش‌هایی از جامعه خودتان رخ داده و اساسا راه‌حلی برای آن ندارید. به این ترتیب، به مسأله اصلی توجه نخواهید کرد؛ آن مسأله روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شود و ممکن است زمانی برسد که مجبور ‌شوید به آن توجه کنید اما دیگر دیر شده است.
اما درباره آشوب‌های آبان 98، خطای مهلک دقیقا زمانی روی خواهد داد که به موضوع، امنیتی نگاه نکنید. به فهم من، این بار تنها زمانی قادر خواهیم بود این پدیده را در شکل واقعی‌اش مشاهده کنیم که از زاویه دید دشمن به آن نگاه کنیم.


داستان از این قرار است: از نیمه اردیبهشت 98 ایران نوع خاصی از رفتار عملیاتی- راهبردی را آغاز کرد که تقریبا همه دارایی‌های راهبردی دولت آمریکا در منطقه را به مخاطره انداخت. از دید دولت آمریکا، ایران بر اثر اجرای راهبرد فشار حداکثری یا باید فرومی‌پاشید یا پای میز مذاکره می‌نشست. از اردیبهشت امسال، آمریکایی‌ها دیدند نه‌تنها ایران فرونپاشیده، بلکه شروع به واکنش نشان دادن کرده و این واکنش‌ها، هم در حال از بین بردن برجام به عنوان مهم‌ترین سرمایه راهبردی غرب علیه ایران است، هم به نظام بازدارندگی سنتی آمریکا در منطقه لطمه تاریخی زده و هم متحدان آمریکا را ترسانده و به فکر مصالحه با ایران انداخته است. آمریکا می‌دید اماراتی‌ها جز اینکه نقش خود را در یمن تعدیل کرده‌اند، در عالی‌ترین سطوح امنیتی به تهران می‌روند و درخواست کاهش تنش دارند. سعودی هم که پس از حمله آرامکو سخت به وحشت افتاده، دائما واسطه می‌فرستد و به دنبال راهی برای آغاز گفت‌وگو با ایران است. حتی اسرائیل هم بیش از آنکه به رویارویی با ایران بیندیشد، به این فکر می‌کرد که اگر حمله‌ای با کیفیت آرامکو علیه سرزمین‌های اشغالی انجام شود، تا چه حد آسیب‌پذیر و بی‌پناه خواهد بود. آمریکا مدت‌ها در اندیشه بود راهی پیدا کند و ورق را برگرداند. ضمن اینکه دولت آمریکا بشدت نیاز داشت شرایطی ایجاد کند که بتواند استدلال کند سیاست فشار حداکثری موفق بوده و با تداوم این سیاست می‌توان ایران را پای میز مذاکره بر سر یک توافق جامع نشاند که خروجی آن «انقلاب‌زدایی» کامل از ایران باشد.


از سوی دیگر، دولت روحانی در ایران در بدترین وضعیتی به سر می‌برد که اساسا یک دولت می‌تواند در آن قرار داشته باشد. روحانی رئیس‌جمهوری است که اکثریت مطلق جامعه-حتی کسانی که به او رای داده‌اند- درصدد خلاص شدن از دست او هستند و مطابق نظرسنجی‌های موجود، یک اجماع تقریبا کامل در افکار عمومی ایجاد شده در این باره که باید کشور را از دست او نجات داد. طبیعی است که روحانی هم نباید می‌ایستاد و زوالی چنین دردناک و سریع را نظاره می‌کرد. به دلایلی که قبلا نوشته‌ام، یک ارزیابی این است که آقای روحانی تصمیم گرفت یک اقدام انتحاری انجام دهد و در حالی که نمی‌دانست نتیجه چه خواهد شد، با گران کردن بنزین به این شکل خاص و در این زمان خاص، اوضاع به‌هم‌ریخته شود تا ببیند از دل این به هم ریختگی فرجی حاصل خواهد شد یا نه. تردیدی نیست که روحانی می‌دانست ریسک امنیتی ماجرای بنزین تا کجاست و همه آنها هم که باید هشدار می‌دادند، هشدارهای لازم را داده بودند. آقای روحانی، به‌رغم همه هشدارها و حتی مصوبات شورای امنیت ملی، طرح گران کردن بنزین را اجرا کرد، فقط به این دلیل که تصور می‌کرد جز با تلاش برای یک عدم تعادل بزرگ اجتماعی و سیاسی، شانسی برای تداوم حیات سیاسی نخواهد داشت.


این 2 مسیر داخلی و خارجی در ناآرامی‌های 26 و 27 آبان 98 روی هم افتاد. این یک ساده‌اندیشی نابخشودنی خواهد بود که تصور کنیم همه چیز تصادفی بوده است. در این سطح، هیچ چیز تصادفی رخ نمی‌دهد. جامعه‌ای سخت تحت فشار که در ماه‌های گذشته تورم کمر آن را خم کرده بود و از آقای روحانی هم جز خنده‌های مستانه و انکار پی‌درپی وعده‌ها چیزی نمی‌شنید، یکباره حس کرد از سوی دولت بشدت نادیده گرفته شده و شباهنگام، زندگی اقتصادی نیمه‌جانش دوباره شبیخون خورده است. مثل همیشه، دشمنی که در کمین نشسته، با مهارت بر یک زمینه داخلی سوار شد و توانست برای مدتی کوتاه، اعتراض را به آشوب و امر اجتماعی و اقتصادی را به امر سیاسی و امنیتی تبدیل کند. هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند حمله به پادگان‌های نظامی، بانک‌ها، فروشگاه‌ها و کشتن مردم بی‌گناهی که در حال عبور از خیابان بوده‌اند، کار «مردم» بوده است. الگویی از خشونت که این بار مشاهده شد، شدیدتر و سازمان‌یافته‌تر و حرفه‌ای‌تر از آن بود که بتوان آن را به مردم عادی نسبت داد و اساسا اگر روزی مردم عادی یک شهر- چه رسد به یک کشور- تصمیم بگیرند دست به چنین حجم و سطحی از خشونت بزنند، در همان ساعات اول چیزی از ملک و ملت باقی نخواهد ماند. اتفاقا سطح بسیار بالای خشونت موجب شد تفکیک معترض از آشوبگر، همان جا کف خیابان رخ دهد. اطلاعات فراوانی در دسترس است که نشان می‌دهد آمریکایی‌ها- همان‌طور که در عراق، لبنان و هنگ‌کنگ طی ماه‌های گذشته نشان داده‌اند- در مدل جدید خلق آشوبی که این روزها در حال پیاده‌سازی آن هستند، تلاشی بسیار ظریف و جدی آغاز کرده‌اند تا نتوان معترض را از آشوبگر تفکیک کرد، با این هدف که برخورد فله‌ای با مردم به ایجاد زخمی چنان عمیق بینجامد که بتوانند ناآرامی را ماه‌ها و بلکه سال‌ها کش بدهند و از دل آن تعلیق امور، اسقاط دولت‌ها و تغییر رژیم‌هایی را که نامطلوب می‌دانند، بیرون بکشند. با کنار کشیدن تقریبا کامل مردم از این صحنه، ضدانقلاب و اوباش مسلح به‌طور طبیعی بیش از چند ساعت دوام نیاوردند و پروژه شکست خورد. در داخل نیز، می‌خواستند از دل این پروژه هم پولی در بیاورند و پخش کنند و هم با امنیتی کردن فضا جریان انقلابی را رویاروی مردم قرار بدهند. نظرسنجی‌های انجام‌شده پس از اعتراضات نشان می‌دهد نتیجه کاملا معکوس از آب درآمده و بر درجه تنفر مردم از دولت روحانی حدود 10 درصد هم اضافه شده است. به این ترتیب، آمریکا و روحانی در بزرگ‌ترین ریسکی که می‌توانستند بکنند شکست خورده‌اند و زمان چندانی هم برای جبران ندارند.


اکنون داستان در یک سطح تمام شده. خطرناک‌ترین پروژه عملیات نیمه سخت مبتنی بر قتل، غارت و خرابکاری از خرداد 60 به این سو، در 48 ساعت خنثی شده است اما از آن مهم‌تر به همه ما فرصتی داده است که یک سوال مهم و مهیب از خود بپرسیم؛ با دولتی که بدترین کارنامه را دارد، بدترین تصمیم‌های ممکن را می‌گیرد و پس از آنکه فاجعه آفرید نه‌تنها مسؤولیت‌پذیر نیست، بلکه بی‌محابا این و آن را متهم می‌کند، دروغی به بزرگی «من مطلع نبوده‌ام» می‌گوید و باز تلاش می‌کند بازی‌های مشابه کلید بزند و پیش ببرد، چه باید کرد؟ جامعه ایرانی امروز به یک آگاهی تاریخی رسیده و می‌تواند این آگاهی را بدل به یک انتخاب سیاسی کند. انتخابات مجلس فرصتی بزرگ برای تحقق «نجات از روحانی» است. تنها یک انتخاب ملی بزرگ و تبدیل این آگاهی اجتماعی به امر سیاسی است که می‌تواند با حفظ ثبات، امید خلق کند و راهی به سوی جبران ویرانی‌ای بگشاید که دولت روحانی در زندگی مردم ایجاد کرده است. البته طبیعی است که موضوع آسان پیش نخواهد رفت ولی خطوط اصلی داستان آشکار است و تغییر دادن آن برای همه طرف‌ها دشوار خواهد بود.

 نگاه جامعه شناختی به اتفاقات آبان‌ماه

امیرمحمود حریرچی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

 

اتفاقات هفته آخر آبان ماه که افزایش قیمت بنزین به نوعی بسترساز و زمینه‌ساز آن شد جرقه‌ای بر اندوه‌ها، نگرانی‌ها و مسائل جدی اقتصادی جامعه بود. هر چند در قضیه افزایش نرخ بنزین نوعی بی‌تدبیری شکل گرفت چرا که اگر این مساله از قبل با جامعه در میان گذاشته شده و نوعی مقبولیت عمومی در مردم ایجاد می‌شد دیگر شاهد چنین اتفاقات ناگواری نبودیم. اما اینکه این مساله دفعتا و به‌طور شبانه اعلام می‌شود، نشان می‌دهد که مسئولان خیلی به خود و واکنش جامعه مطمئن بودند که صدایی برنخیزد. این در حالی است که مسئولان با این رویکرد خود مردم را عصبی کردند.

در حالی که طی2 یا 3 هفته قبل از آن مدام مجلس و مسئولان می‌گفتند که این مساله تدریجی خواهد بود و بر روی آن کار می‌کنیم، اما یکباره با اطمینان بسیار بالایی به صورت غلط این اتفاق افتاد که این مساله را مطرح و مردمی را که مشکلات فراوان دارند دچار مشکلات فزون‌تر کنند. گرچه هر چه از اتفاقات آبان جلوتر می‌آییم شاهدیم که مردم هر چه بیشتر تحقیر و نادیده گرفته می‌شوند. اتفاقات آبان نشان داد که چه فاصله زیادی میان مردم و مسئولان وجود دارد به نحوی که گویا مسئولان نمی‌توانند مشکلات مردم را درک کنند. حجم بیکاری در جامعه بسیار بالاست و جوانان با مسائل مختلفی مواجهند. از طرف دیگر اینهمه جوانان را به ازدواج و تشکیل خانواده تشویق می‌کنند، اما یکبار کسی نپرسیده که در شرایط فعلی با کدام امکانات می‌توان تشکیل زندگی داد؟ مسئولان نیز هیچ‌گونه توضیح شفافی درخصوص مشکلات جامعه به مردم ارائه نمی‌دهند و به نحوی صحبت می‌کنند که انگار همه چیز خوب و آرام است و مشکلی نیست.

البته در ماجرای ناآرامی‌های آبان به قول معروف‌ تروخشک با هم سوختند و عده‌ای که همیشه به دنبال ایجاد ناآرامی در کشور هستند بر بستر نارضایتی مردم سوار شدند و به نفع خود بهره‌برداری کردند. گرچه مسئولان نیز تدبیر درستی در بیان مساله و مدیریت آن نداشتند و حتی پس از اینکه ناآرامی‌های اخیر صورت گرفت، نتوانستند به طور صحیح آن را مدیریت کنند. موید این سخن نیز این مساله است که هنوز آمار درست و دقیقی از مجروحان، جانباختگان و بازداشتی‌ها ارائه نشده و باید آمار را از رسانه‌هایی بشنویم که خیرخواه ملت نیستند. اتفاقات اخیر به اضافه مشکلات اقتصادی و معیشتی جامعه موجب بروز بی‌اعتمادی در جامعه شده و درد مردم از این بی‌اعتمادی که هر روز بیشتر می‌شود، این است که چطور برخی مسئولان درک درستی نسبت به جامعه و از بین رفتن اعتماد مردم ندارند و گویا نمی‌خواهند از دست رفتن اعتبار خود را در جامعه قبول کنند.

در حالی که با این رویکرد فقط بی‌اعتمادی تشدید می‌شود. البته هنوز می‌توان ارزش‌های انقلاب را مشاهده کرد و می‌توان اصلاحاتی در روندهای موجود در جامعه انجام داد. اگر مسئولان نیز در عین دارایی، ساده زندگی کنند و بین مردم باشند کم‌کم این عدم اعتماد نیز از بین خواهد رفت.

فرش از زیر پای اردوغان کشیده می شود ؟

امید نثاری در روزنامه خراسان نوشت:

 

احمدداوود اوغلو نخست وزیر سابق ترکیه، در مراسمی در آنکارا آغاز به کار رسمی «حزب آینده» را اعلام کرد. با توجه به نقش و جایگاهی که  داوود اوغلو قبلا در تاسیس و رونق آک پارتی  داشت، این انشعاب جدید در نظام سیاسی و صف بندی های حزبی  و قدرت در ترکیه بسیار تاثیر گذار خواهد بود.حزب عدالت و توسعه یا همان آک پارتی با تشخیص جهت گیری های  سیاسی متفاوت و گاهی متعارض ترکیه توانست با تولید گفتمانی ترکیبی از لیبرالیسم،اسلام گرایی و ملی گرایی محافظه کار در بین قشرهای مختلف ترکیه نفوذ کند.

اما دوره اوج این حزب تا سال ۲۰۱۰ بود.اگر زمانی داوود اوغلو با ترسیم عمق استراتژیک و نوعثمانی گری به دنبال باز تعریف شکوه و عظمت عثمانی در قالبی نو و جدید بود، اما این اردوغان بود که تاج نوعثمانی گری را به تنهایی بر سر نهاد و با حذف تدریجی یاران قدیمی شخصیت اقتدارگرای خود را به نمایش گذاشت.خط قرمز اردوغان سیستم ریاست جمهوری بود و هیچ گونه نقدی حتی از دوستان صمیمی را بر نمی تافت.داوود اوغلو با توجه به نتایج انتخابات ۲۰۱۵ معتقد بود مردم سیستم ریاستی را نمی خواهند. عبدا... گل و داوود اوغلو به دلیل مخالفت با تغییرقانون اساسی در نهایت فدای سیستم ریاستی شدند که اردوغان با انگیزه زیاد برای آن خیز برداشته بود.

اگر چه انتقادات آن ها در ابتدای کنار گذاشته شدن با احتیاط و سکوت همراه بود، اما شکست اردوغان در انتخابات شهرداری های استانبول ،آنکارا و چند شهر دیگرزبان نقد یاران قدیمی را صریح تر کرد. حالا داوود اوغلو با وزن سنجی احزاب و تغییرات اخیر ترکیه، بالاخره از حزب جدید خود به نام «آینده »رونمایی کرده است.اگرحزب جمهوری خواه خلق و دموکراتیک خلق ها اردوغان را در انتخابات محلی شکست دادند، عبدا... گل و باباجان در جبهه ای مشترک  منصب ریاست جمهوری را تهدید می کنند.اما در عرصه گفتمانی این داوود اوغلو ست که مفاهیم گفتمانی آک پارتی را نشانه گرفته و آن ها را در قالبی جدید در حزب خود بازتعریف می‌کند.

واقعیت این است که آک پارتی انسجام سابق را ندارد، نه تنها چهره های شاخص خود را ازدست داده ، از رشد گفتمانی نیز بازمانده است. آلبرایک داماد اردوغان ، بلال اردوغان پسر اردوغان و«سلیمان سویلو» وزیر کشور هر کدام طناب رقابت های درون حزبی را به سویی می‌کشند.داوود اوغلو اولین فردی است که باعلم به چالش درمنظومه گفتمانی آک پارتی ،زمان فعلی را برای واسازی مفاهیم گفتمانی عدالت و توسعه مناسب دیده است. او با نشان حزبی «برگ چنار» که در فرهنگ ترکیه نشان اصالت و استقامت و ریشه دار بودن است به دنبال جذب بدنه سنتی جامعه ترکیه  می‌باشد که آخرین پناهگاه آک پارتی درروزهای سخت انتخابات شهرداری ها بود. درواقع داوود اوغلو در حال جذب دال های مهمی از آک پارتی است که در «حوزه گفتمان گونگی »شناور شده اند. اکنون داوود اوغلو مهم ترین اصل حزب خود را نوشتن قانون اساسی از صفر قرار داده  که طبق برنامه حزبی او« درخور ملت ترکیه با حضور بالاترین حد نماینده جناح های مختلف » و «پاک شدن نشان های کودتا از آن» است.او برعکس سیاست های اخیر اردوغان به دنبال ایجاد رابطه ای بهتر با کردهاست. به طور قطع چنین مواضعی خطوط قرمز اردوغان هستند.

اما زمزمه مثلث اپوزوسیون شامل داوود اوغلو، باباجان و عبدا... گل قبل از انتخابات شهرداری ها بر سر زبان ها افتاده بود.باباجان ماه ژوئیه از آک پارتی استعفا داد. او پس ازاستعفا نیزپیشنهاد اردوغان مبنی بر حضور در شورای مشاوران رئیس جمهور را نپذیرفت. چند روز پس از استعفا روزنامه «حریت» ترکیه درگزارشی نوشت عبدا... گل به همراه دوستان سابق اردوغان و چند تن از وزیران سابق و اعضای حزب عدالت و توسعه قصد دارند پس از انتخابات شهرداری‌ها ، حزب جدیدی راه‌اندازی کنند.از سوی دیگر،اردوغان به شیوه کودتای ۲۰۱۶ با اتهام زنی و طرح خیانت رقبای جدید را کنار می زند. اوهنوز ترجیح می دهد بعد کاریزماتیک خود را با تحریک احساسات ناسیونالیستی و بلندپروازی در سیاست خارجی تقویت کند این کار دست آویز بیشتری برای طرح اتهامات خیانت و حذف رقبا در اختیار او می گذارد. با توجه به مسائل فوق کنار زدن اردوغان امر آسانی نیست. با این حال تحلیل گرانی مانند «نوزاد چیچک» سردبیر ایندیپندنت ترکی پیش بینی می‌کنند رقابت های جدی و زود هنگامی در ترکیه شروع شود. طبق پیش بینی کارشناسان کمترین تبعات این رقابت ها جذب تعدادی از نمایندگان عدالت و توسعه به احزاب جدید و احتمال از دست دادن اکثریت پارلمان توسط آک پارتی است.به نظر می رسد اردوغان روز های سختی در عرصه سیاست داخلی ترکیه در پیش دارد .

افغانستان بی‌پناه

محمدرضا ستاری در روزنامه ابتکار نوشت:



این هفته رسانه‌های آمریکایی گزارش دادند که ایالات متحده قصد دارد در اولین مرحله از خروج نیروهایش در افغانستان، 4 هزار سرباز خود را از این کشور خارج کند. این در حالی است که همزمان با از سرگیری مذاکرات صلح میان آمریکا و گروه طالبان، بار دیگر به واسطه یک حمله تروریستی، گفت‏و‏گوها در دوحه قطر به طور کامل متوقف شد.


پیش از این و در حالی که می‌رفت تا توافق میان آمریکا و طالبان نهایی شود به‏واسطه حمله نیروهای طالبان به کابل و کشته‏شدن یک سرباز آمریکایی، دونالد ترامپ مذاکرات نهایی در کمپ دیوید را با حضور اشرف غنی و نماینده طالبان متوقف کرده بود. در این راستا و پس از یک هفته مذاکره مجدد، دوباره زلمی خلیل‌زاد اعلام کرده که مذاکرات بار دیگر متوقف شده است.


اصولاً تا به اینجای کار موضوع خروج سربازان آمریکایی، صلح با طالبان و نیز تعهد آمریکایی‌ها برای تقویت دولت افغانستان ادامه ماجرای دنباله‏دار سیاست این کشور پس از 18 سال جنگ در افغانستان است. هفته گذشته روزنامه واشنگتن‏پست با دسترسی به 2 هزار صفحه سند محرمانه از جنگ 18 ساله افغانستان که در‏برگیرنده تاریخ طولانی‌ترین جنگ آمریکا نیز محسوب می‌شود، نشان داد که در این 18 سال به جز سردرگمی و تکرار اشتباهات هیچ مسیر روشنی برای برون‏رفت افغانستان از بحران توسط سه دولت بوش، اوباما و ترامپ دنبال نشده است. طبق ساعت‌ها فایل مصاحبه‌ای که از سوی مقامات آمریکایی در مورد جنگ افغانستان منتشر شده، کلیت ماجرا به این اشاره دارد که بوش پس از پیروزی‌های برق‏آسا در سال اول جنگ، بلافاصله به عراق حمله کرد. اوباما نیز در حالی که قول داده بود که تا پایان دوره ریاست‌جمهوری‌اش نیروهای آمریکایی را به طور کامل از افغانستان خارج کند، خط‏مشی ادامه تکرار اشتباهات بوش را دنبال نکرد.


حالا جانشین آنها در کاخ سفید پا را از این فراتر گذاشته و قصد دارد به صورت توامان هم حامی دولت کابل باشد، هم طالبان را به رسمیت شناخته و در آینده سیاسی افغانستان شریک کند و هم نیروهای خود را به صورت کامل از افغانستان خارج کند؛ امری که طبق اسناد افشا شده نشان می‌دهد که به غیر از سال اول جنگ در 2001 میلادی، اصولاً آمریکایی‌ها تصور مشخص و واضحی از دوست و دشمن در زمین افغانستان نداشته‌اند.


همین موضوع اکنون به نظر می‌رسد که به طور کامل در حال اجرایی شدن در دولت ترامپ است. تنها در یک موضوع، مسئله صلح با طالبان آن هم در شرایط کنونی افغانستان، نشان از آینده بیمناک تداوم منازعات در این کشور دارد. در حالی که همچنان دولت وحدت ملی در کابل درگیر انواع چالش‌هاست و می‌رود تا بار دیگر نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری، شکاف سیاسی در دولت را عمیق‌تر کند، تقویت طالبان در آینده سیاسی افغانستان یادآور اواسط دهه 90 میلادی است؛ زمانی که با سقوط دولت نجیب، شرایط برای بلیعده شدن و استقرار حکومت وحشت طالبان فراهم شد.


از سوی دیگر اگر طالبان یک پدیده غیر‏قابل انکار در افغانستان است، این سوال پیش می‌آید که چرا پس از سال‌ها جنگ و جدال و تحمل هزینه‌های فراوان مادی و انسانی برای مردم افغانستان، اکنون ایالات متحده و سایر کشورهای همسایه افغانستان به این نتیجه رسیده‌اند که باید با این گروه دور یک میز نشست؟ گروهی که همچنان دولت کابل را به رسمیت نمی‌شناسد و در اوج مذاکرات به اصلاح صلح دست به حملات انتحاری و تروریستی می‌زند. این امر گویای آن است که طالبان اکنون به صورت منسجم قبلی وجود ندارد و در حالی که برخی از رهبران آن مشغول مذاکره هستند، بخشی‌هایی از این گروه به صورت مستقل مبادرت به حملات نظامی می‌کنند. همین موضوع در کنار تشتت راهبردی آمریکا در افغانستان یک موضوع دیگر را نیز برجسته می‌سازد؛ اینکه لزوماً صلح آمریکا با طالبان برای همسایگان افغانستان به‏ویژه ایران، روسیه و چین صلح محسوب نشده و خروجی آن می‌تواند برای آنها تهدیدزا باشد.


در همین راستا، ناکارآمدی دولت در کابل، به رسمیت شناختن طالبان، ظهور داعش و نیز تلاش بازیگران مختلف نه برای برون‏رفت افغانستان از بحران، بلکه برای کنترل اوضاع، حاکی از تداوم ناامنی و خشونت در این کشور است؛ امری که هزینه‌های مالی و انسانی آن همچنان باید بر دوش مردم این کشور بار شده و افغانستان را از هر زمان دیگری بی‌پناه‌تر سازد.


چه کاری مانده است که مقابل نامحرم نکرده باشید؟!

غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت:


سخنگوی دولت دیروز گفت: «استعفا در دولت طرفداری ندارد.» ساعتی بعد معاون اول رئیس‌جمهور گفت: «تحریم‌ها، مشکلات ساختاری اقتصاد و ضعف‌های مدیریتی برای کشور ابرچالش درست کرده است.» و سپس ادامه داد: «میزان صادرات نفت به شدت کاهش یافته است و به خاطر گوش‌های نامحرم نمی‌گویم چه میزان صادرات نفت داریم.»

به راستی در تاریخ پس از انقلاب این همه اعوجاج و ناراستی و بازی مسئولان دولتی با مردم بی سابقه است. ظاهراً دولت راهبرد «فضاسازی در داخل» برای رفتن به سمت «گشایش در خارج» را در دستور کار قرار داده است که این هم، ناممکن‌ترین کارها و هم ناکارآمدترین امور است و هیچ نشانی از کارآمدی و خلاقیت برای گذر از تحریم‌ها، دور زدن تحریم‌ها و تبدیل تحریم‌ها به فرصت در آن دیده نمی‌شود. این رفتار و گفتار دولتی‌ها بیشتر به آن می‌ماند که می‌خواهند با صدای بلند دوباره بگویند «مذاکره!»، اما صدا در گلوی آن‌ها می‌پیچد و به اشکال ارعاب و تهدید و مظلوم‌نمایی خارج می‌شود.

از آقای ربیعی باید پرسید چه شد که نشست خبری گذاشتید تا بگویید «روحانی و وزرا استعفا نمی‌دهند.»‌مگر ایشان حرفی از استعفا زده‌اند یا فرد دیگری خبر محرمانه داده است که شما آن را تکذیب می‌کنید؟! پاسخ ربیعی احتمالاً آن است که یکی دو نفر از اصلاح‌طلبان که یکی‌شان هر روز در چند روزنامه مطلب می‌نویسد و دیگری در کار بیانیه نویسی و جمع کردن امضا است، به دولت و روحانی «پیشنهاد» داده‌اند که «استعفا دهید»!

چنین بده‌وبستان پینگ‌پنگی نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان به‌رغم توبه و تردید و تنبیه درباره حمایت از روحانی، همچنان در کار حمایت از او، این بار با نشان دادن تاکتیک «فضاسازی با استعفا» هستند.

برخی اصلاح‌طلبان که روی کار آمدن روحانی را محصول نفس گرم خود می‌دانستند، حالا که جایگاه او افول کرده و دولت از خود ناکارآمدی نشان می‌دهد، توبه کرده‌اند و برخی دیگر همچنان در تردید هستند که آیا به این حمایت ادامه دهند یا نه و برخی به‌واقع تنبیه و آگاه شده‌اند که آن همه وعده دادن به ملت در قالب دولت فعلی و بر پایه ساخت و پاخت با دشمن خارجی، مطلب اشتباهی بوده است و باید این نگاه جبران شود. با این حال ظاهراً هرگونه حمایت معنوی از دولت را همچنان وظیفه شرعی و تکلیف خود می‌دانند، زیرا بهترین بهانه‌تراشی برای فرار از مسئولیت و مظلوم‌نمایی را که همین «مسئله استعفا» است، به فضای رسانه‌ها و نشست خبری سخنگوی دولت وارد می‌کنند.

اکنون که «استعفای روحانی» نقطه مشترک بازی اصلاح‌طلبان و طرفداران دولت قبلی شده است، به خوبی ماهیت بازی سیاسی بودن آن رو می‌شود. یک بازی که مردم در آفساید آن یا روی سکوی تماشاگران ایستاده‌اند و بازیگران قدرت با هم پاسکاری می‌کنند.

اینکه طرح مسئله استعفا از سوی برخی اصلاح‌طلبان چقدر می‌تواند یک بازی برای کشاندن کشور به امر خسارت‌بار مذاکره و سازش باشد، در سخنان معاون اول رئیس‌جمهور که ساعاتی پس از نشست خبری سخنگوی دولت بیان شد، هویدا می‌شود. او در عصر همان صبحی که سخنگو پاس گل اصلاح‌طلبان برای استعفا را دریافت می‌کند، تصویری سیاه از کشور نقاشی می‌کند و به دیوار تحریم‌ها می‌آویزد.

جهانگیری که پیش از این نیز با توصیفات خود از اقتصاد کشور، به توپخانه تحریم‌ها گرا می‌داد، این بار می‌گوید «نفت خیلی کم می‌فروشیم، اما چون نامحرم می‌شنود، نمی‌گویم چقدر!» معلوم نیست که از این حرف روشن‌تر چه چیزی به گوش نامحرمان می‌توان رساند و این بازی مسخره با لغات چرا باید در سطح اول مدیریت اجرایی کشور انجام شود؟!

دولتی که همه راه‌های دور زدن تحریم‌ها و فروش نفت را با همین تریبون‌هایی که در دست داشت و حرف‌هایی که با نامحرمان زد، بست و نتوانست در شش سال اخیر تغییری در خام‌فروشی نفت که یکی از بنیان‌های بی‌اثر کردن تحریم‌ها بود، ایجاد کند و همچنان نفت خام را در سکوها به دست گرفته و به تحریم‌کنندگان التماس می‌کند و دولتی که منابع داخلی دلار و طلا را با همفکری مشاوران رئیس‌جمهور یک‌شبه به باد می‌دهد، حالا مقابل مردم می‌ایستد و در پوشش حرف‌های قشنگ دو حرف مختصر اصلی خود را در پرانتز می‌زند: «می‌توانیم از هر پیچ خطرناک عبور کنیم.» (البته نفت نمی‌فروشیم و آنقدر وضع خراب است که نگران گوش نامحرم هستیم.) و «استعفا نمی‌دهیم.» (اگرچه از دوستان اصلاح‌طلب خود خواسته‌ایم بحث استعفا را داغ کنند تا ما از این شرایط درهم، به مطلوب خود که مذاکره سازش‌گونه است، برسیم.)

اگر بنابر مذاکره با امریکا و پذیرش همه شرط‌های امریکا و سازش شاه‌سلطان حسینی باشد، چه نیازی به «تدبیر و امید» و چه نیازی به شما؟! کار آسان را در تاریخ همان شاه‌سلطان حسین کرد و شما یا بپذیرید کار سخت مقاومت و بازسازی اقتصاد کشور را انجام دهید یا این چند ماه دیگر را برای نامحرمان پیام‌های آشکار نفرستید و این قدر پشت تریبون نروید که «المکثار مهذار» و «من اکثر اهجر و من تفکر ابصر».


حق الناس به گردن شماست!

مسعود پیرهادی در روزنامه رسالت نوشت:


شاید کمتر شعاری مثل «ما می‌توانیم» زیبا و غرورانگیز باشد. از نانو گرفته تا هسته‌ای، از موشکی تا سلول‌های بنیادی، از هوافضا تا زیست‌فناوری؛ همه و همه با همین شعار و البته کار و تلاش ایرانی به ثمر نشسته و موجب فخر و غرور هر ایرانی را فراهم آورده است؛ اما همین مایی که اگر لازم باشد می‌توانیم یک موشک را از کرمانشاه بلند کنیم تا هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر، دقیقا به نقطه هدف اصابت کند، فعلا نتوانسته‌ایم خودرویی تولید کنیم که به آن افتخار کنیم!


آیا تابه‌حال دیده‌اید کسی با توان موشکی ایران، جوک بسازد؟ ندیدید و نخواهید دیدید؛ چراکه هیچ عاقلی نمی‌آید با مظهر اقتدار کشورش آن‌هم وقتی واقعی و ملموس است، بازی کند و آن را به سخره بگیرد؛ اما تا دلتان بخواهد طنازان خوش‌قریحه با خودروهای بی‌رمق داخلی شوخی می‌کنند.


اینکه شرکت‌های خودروساز داخلی هم‌زمان با کدام شرکت‌های خارجی کار خود را شروع کردند والان ما کجاییم و آن‌ها کجا هستند، بارها مطرح‌شده و چیزی جز شرمندگی برای ما ندارد؛ اما پاسخ به چند مسئله در خصوص تصمیم کلانی که پیرامون تولید داخلی، واردات، اخذ گمرکی، انحصار در خودروسازی و … گرفته‌شده است و البته چه‌بسا فرا دولتی هم باشد، ضروری است.


نمی‌شود بنزین را سه هزار تومان کنیم و خودرویی به مردم بدهیم که در ۱۰۰ کیلومتر، ۱۲ لیتر یا بیشتر مصرف بنزین دارد. نمی‌شود از آلودگی هوا بنالیم و خودروی تولید داخل، دودزا باشد. نمی‌شود باافتخار به یورو ۴ برسیم و ببینیم باید با یورو ۵ پیش برویم. نمی‌شود سالانه به‌اندازه یک جنگ جدی و تمام‌عیار در جاده‌ها کشته و مصدوم بدهیم و خودروهای ما هنوز ابتدائیات مسائل ایمنی را نداشته باشند. نمی‌شود مسائل مربوط به امنیت خودرو مثل ایربگ و ترمز چندمرحله‌ای و … به‌عنوان آپشن اختیاری مطرح باشد و ادعا کنیم جزو معدود کشورهای خودروساز دنیا هستیم.


چرا مردم ما نباید خودروی امن و با امکانات مناسب سوار باشند؟ آیا زمان کمی به خودروسازها داده‌ایم؟


آثار اجتماعی پنهان و آشکار استفاده از خودروهای روز دنیا که باقیمت عادلانه به دست مردم برسد، قابل وصف نیست. گاهی برای رعایت حال مردم که ولی‌نعمت ما هستند باید تصمیمات اقتضائی و البته حکیمانه بگیریم تا از جان و مال آن‌ها به نحو احسن، حفظ و حراست کنیم. درست است که صنعت خودروسازی در کشور ما برای بسیاری شغل ایجاد کرده، اما اگر یک بازه زمانی ۳۰ ساله را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که مضرات وضعیت فعلی، یعنی تولید خودروی کم کیفیت، پایین بودن ایمنی، تلفات بالا، مصرف بالای سوخت و درنهایت تشدید آلودگی هوا قطعا به عواید ناشی از آن نمی‌ارزد و در یک هزینه-فایده منطقی، شاید به‌صرفه بود که از همان ابتدا، خودروسازی با این وضعیت را شروع نمی‌کردیم و با اخذ عوارض گمرکی پایین، اجازه می‌دادیم مردم خودروی باکیفیت، کم‌مصرف و ایمن سوار شوند.


این مطالب را ما در روزنامه رسالتی می‌نویسیم که مرتب و با برنامه از رونق تولید می‌نویسیم و صنایع موفق را معرفی و تشویق می‌کنیم؛ پس متهم کردن ما به مخالفت با تولید داخل، غیرمنصفانه است. اما وقتی پای جان و آسایش مردم وسط باشد از اعتبار خود هزینه می‌کنیم تا این حرف به گوش مسئولان امر برسد و حق‌الناسی که به گردن آنان است را گوشزد کنیم.

 

منبع: مشرق

ارسال نظرات