روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
آمریکا سالهاست که پنج جنگ جدی و تمامعیار را علیه جمهوری اسلامی ایران کلیدزده و دنبال میکند. قبل از هر چیز باید به این نکته مهم اشاره کرد که اگر جنگ به معنای اولیه آن یعنی نبرد نظامی بهطور واقعی در دستور کار آمریکاییها نیست و هرازگاهی به شکل فانتزی و نمایشی آن را مطرح میکنند، دلیلی ندارد جز آنکه یک بار در زمان صدام آن را عملاً آزموده و توان کشور را در این میدان محک زدهاند.
توان نظامی ایران با آن دوران قابل مقایسه نیست و آمریکا گوشهای از آن را اخیراً در ماجرای سقوط پهپاد پیشرفته خود چشید. پس اگر این گزینه روی میز نیست علت آن به عدم تمایل واشنگتن بازنمیگردد بلکه به عدم توانایی آن مربوط است. اما پنج جنگ کنونی آمریکا علیه ایران عبارتند از؛
1- جنگ اقتصادی: این جنگ که در قالب تحریم و حتی خرابکاری و سنگاندازیهای فراتحریمی است، اگر چه عمری حدود 40 ساله دارد اما طی حدود 15 سال اخیر وارد فاز تازهای شده و به شدت افزایش یافته است. جنگی که به اعتراف خود آمریکاییها در طول تاریخ بشری سابقه نداشته و درصدی از آن برای به زانو درآوردن هر کشور و ملت دیگری کافی است. تحریم مالی و نفتی اصلیترین ابزارهای آمریکا در این جنگ جنایتکارانه که پایههای آن در اواخر دوره ریاستجمهوری جرج بوش جمهوریخواه گذاشته شد، در دوره هشتساله باراک اوبامای دموکرات تکمیل شده و به شدت اوج گرفت و در دوره دونالد ترامپ جمهوریخواه به سقف خود رسید.
2- جنگ روانی: رسانهها اصلیترین ابزار این جنگ نابرابر هستند. اگر زمانی کشتیهای جنگی و هواپیماهای بمبافکن ابزار سلطه و استکبار بودند، اینک رسانههای پرقدرت و فراگیری که در اختیار کلانسرمایهداران جهانیاند، همان وظیفه را برعهده دارند. آنها هستند که افکار عمومی جهان را شکل داده و هدایت میکنند. جنایتکارترین دیکتاتورها و خونینترین جنایتها را توجیه کرده یا به حاشیه میرانند و در مقابل آنانی که از موجودیت خود دفاع میکنند را تروریست جلوه میدهند.
این جنگ روانی در مورد ایران چند هدف و برنامه را همزمان دنبال میکند؛ اول و پیش از همه ناامید کردن مردم با جعل واقعیات و تحریف حجم دستاوردها، مشکلات و موانع، دوم ارائه راهحلهای کاذب و خطرناک در قالب راههای میانبر و سهلالوصول، سوم تخریب چهرههای انقلابی و دلسوز ملت و کشور با انواع و اقسام تهمتها و برچسبها، چهارم تحریف گذشته با هدف پشیمانسازی ملت از قیام علیه حکومت فاسد و وابسته پهلوی، پنجم اختلافافکنی میان گروههای مختلف از مردم با نظام، مردم با مردم، نهادها و مسئولان با یکدیگر، ششم زمینهسازی برای ایجاد آشوب و شورش و...
3- جنگ فرهنگی و اعتقادی: شاید این جنگ نسبت به چهار جنگ دیگر از هیاهوی کمتری برخوردار باشد اما باید گفت محور و کانون تمام درگیریها به آن بازمیگردد. جمهوری اسلامی ایران یک نظام اعتقادی و ایدئولوژیک است و مردم ایران نیز مردمی معتقد هستند که نشان دادهاند حاضرند خون خود را نیز فدای آرمانها و اعتقاداتشان کنند. پیروزی در این جنگ برای دشمن پایانبخش سایر جنگها نیز بوده و اساساً دیگر نیازی به درگیری و مخاصمه نیست. مغز این جنگ را میتوان در رقابت ایده حکمرانی دینی و سکولار جستوجو کرد.
این جنگ در میدان عمل، طیف وسیعی از اقدامات را شامل میشود که رسانه یکی از اصلیترین ابزار آن است. مرجعسازی، شبههافکنی در اصول دین و اعتقادات دینی، تخریب و تحقیر تفکر دینی و افراد معتقد و مومن، ترویج بیحجابی، حمایت از چهرههای ضددین و زاویهدار و ترویج آثار آنان از جمله نمودهای بیرونی این نبرد است.
4- جنگ اطلاعاتی-امنیتی: جنگها بهطور کلی به سه دسته قابل تقسیم هستند. جنگ نرم، سخت و نیمهسخت. جنگ رسانهای و اعتقادی در دسته جنگ نرم قرار میگیرد و جنگ نظامی از نوع سخت است. جنگهای اطلاعاتی و امنیتی در دسته سوم یعنی نیمه سخت تقسیمبندی میشوند. تقریبا تمام گروهها و چهرههای معاند و معارض جمهوری اسلامی بهطور مستقیم یا با واسطه زیر چتر حمایتی آمریکا هستند. گروههایی که ناامنی، خرابکاری و ترور شیوه آنهاست و برخی از آنها رسماً تجزیهطلب هستند. حملات متعدد سایبری، جاسوسی، ترور دانشمندان هستهای، خروج سازماندهی شده مغزها از کشور، برخی از جلوههای این نبرد نیمه سخت اطلاعاتی-امنیتی هستند.
5- جنگ نیابتی: میدان این جنگ در منطقه است. سوریه را میتوان ویترین اصلی این جنگ دانست. هر کشور و گروهی در منطقه که با ایران دوستی و همراهی اعتقادی یا عملی داشته باشد، از گزند توطئه و هجمه آمریکا و مزدورانش در امان نیست. رژیم جعلی اسرائیل و برخی کشورهای مرتجع منطقه در این جنگ در کنار آمریکا هستند. جنگ نیابتی در مناطق مختلف، اشکال خاص خود را دارد.
آمریکاییها در یمن بهطور مستقیم درگیر و فعال هستند، در سوریه هم حضور دارند و هم از گروههای تروریستی حمایت میکنند، در عراق حضوری مخرب داشته و به دنبال اختلافافکنی و جدایی میان ایران و عراق –هم در سطح حکومت و هم ملت- هستند، در بحرین از سرکوب شیعیان پشتیبانی میکنند و در لبنان قدرت و محبوبیت حزبالله را نشانه رفتهاند. ایران هر کجای منطقه، منافع، نفوذ و محبوبیتی داشته باشد مورد هدف این جنگ است.
آنچه گفته شد خلاصهای کلی و غیرقابل انکار از وضعیت میان آمریکا و ایران است. درباره مختصات، الزامات، راهبردها و تاکتیکهای مواجهه با هر کدام از این میدانهای درگیری میتوان بهطور مفصل و جداگانه بحث کرد. اما بهطور کلی و خلاصه میتوان چند نکته مهم و اساسی درباره این منازعه شدید و همهجانبه بیان داشت:
1- مجموع این پنج جنگ تحمیلی، میزان دشمنی و خصومت آمریکا با ایران را نشان میدهد. کسانی که این دشمنی و بزرگی آن را نفی و یا کوچکتر از آنچه هست معرفی میکنند، در خوشبینانهترین حالت دوستان نادانی هستند که عملاً در زمین دشمن بازی کرده و پازل او را تکمیل میکنند.
2- دشمنی آمریکا با ایران مربوط به دیروز و امروز و الاغها (حزب دموکرات) و فیلها (حزب جمهوریخواه) نیست. امید داشتن به رفتن این و آمدن آن در آمریکا و تاثیر مثبت آن بر شدت و روند این منازعه، چیزی جز سادهلوحی نیست. آنهایی که گمان میکنند اگر ترامپ در 2020 برود و نامزدی دموکرات پیروز شود به برجام بازمیگردد، خام اندیشانی هستند که سپردن مقدرات ملت و مملکت به آنها مخاطرهآمیز است.
3- در بسیاری از جلوههای جنگهای پنجگانه فوق، مردم به معنای عام آن هدف گرفته شدهاند. علت این هدفگیری دقیق نیز به آن برمیگردد که آمریکاییها پس از چهل سال دریافتهاند که زیربنای قدرت ایران مردم آن هستند. پس این مردم باید تحت فشار شدید قرار گیرند، ناامید شوند، نخبگانشان مهاجرت کنند، افکارشان دستکاری شود و یک دوجین دیگر از این طرحهای نرم و نیمه سخت. وقتی هدف اصلی حملات مردم هستند، دفاع نیز باید ناظر به این هدف باشد. هر طرح و برنامه پدافندی در این جنگها که مردم در آن غایب بوده و در نظر گرفته نشده باشند، محکوم به شکست است.
4- سادهلوحی دیگر در این زمینه آن است که عدهای گمان کنند با مذاکره و مصالحه میتوان از هجوم آمریکا کاست و آن را مهار کرد. این نبرد از آن نبردهایی است که شما در آن چارهای جز پیروز شدن ندارید. میان تسلیم و پیروزی در این جنگ، گزینه واسطی وجود ندارد. از نظر آمریکاییها مذاکره نیز یک ابزار جنگی است. جنگی پرخسارت و مهیب با ابزار کلمات و البته چاشنی لبخند و آن وقت هم که لازم باشد اشک زنانه امثال وندی شرمن!
5- جنگ بهطور کلی ماهیتی تهدیدآمیز دارد اما افراد و مجموعههای هوشمند، تهدید را به فرصت تبدیل میکنند. این جنگها با تمام آسیبها و عوارضی که دارند در عین حال میتوانند به فرصت تبدیل شده و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کنند. خروجی جنگ اقتصادی باید و میتواند اقتصاد بدون نفت، انضباط مالی کشور، مبارزه جدیتر با ریختوپاشها و مفاسد، متنوعشدن اقتصاد (عاملی که به اذعان آمریکاییها نقش قابل توجهی در دوام آوردن اقتصاد ایران در برابر این حجم تحریم داشته است) و... باشد.
6- و بالاخره آنکه تسلیم شدن راحتترین راه پایان جنگهاست... و البته فاجعهبارترین نیز هست.
یک ویژگی بسیار مهم انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی پیوندی است که او از همان ابتدای شکلگیری نهضت میان قانون و انقلاب برقرار کرد. در حالی که تا آن زمان وضعیت استثنایی انقلابی همواره در تقابل با امر حقوقی و قانونی تلقی میشد، امام خمینی با برافراشتن پرچم «حکومت قانونی» در مقابل «حکومت غیرقانونی» شاه آن تقابل را به سود قانون و به سود حقوق ملت در تأسیس نهادهای دموکراتیک رفع کرد.براین اساس امام خمینی شور انقلابی ملت را در همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب خرج رفراندوم جمهوری اسلامی کرد و شور انقلابی در مقطع 13 آبان 58 را به فاصلهای کمتر از یک ماه به مصرف رفراندوم قانون اساسی در 12 آذر58 رساند.
داریوش همایون از مقامات نظریهپرداز رژیم شاه در خاطرات خود میگوید در حالی که عملیات براندازانه گروههای معارض در ایام قبل از 13 آبان چشمانداز یک سرنگونی قریبالوقوع را ترسیم میکرد، همه آن جریانها در لحظه 13 آبان به یک اجماع شگفتآور در حمایت از نظام انقلابی میرسند و به این ترتیب: «تنها فرصت واقعی برای برانداختن رژیم (امام)خمینی بعد از تظاهرات مستانه چپگرایان در پی دیوارهای سفارت امریکا و اشغال آن بود که به هدر رفت…»
اما آنچه که داریوش همایون نمیتوانست ببیند شیوه تبدیل شور انقلابی به شعور انتخاباتی بود. یعنی ندیدن این واقعیت که آن جنبش «مستانه» به سرعت تمام و در فاصله یک ماه تبدیل به ادب دموکراتیک میشود و طیف متنوعی از جریانها چپ و ملی و دموکرات را در کنار توده ملت به پای صندوقهای رفراندوم قانون اساسی 12 آذر میکشاند.
در چنین مستی مراعات ادب-خود نباشد ور بود باشد عجب با وجود این درست در همان ایامی که امام خمینی سعی در گذار از وضعیت اضطراری به وضعیت قانونی و «ثبات قانون اساسی بنیاد» داشت، کسانی میکوشیدند بر امواج 13 آبان سوار شده و بهنام «تعمیق انقلاب»، قانون اساسی و حاکمیت قانون را به محاقی طولانی ببرند.نشریه «مجاهد» یک هفته قبل از 13 آبان در نفی ضرورت تدوین قانون اساسی مینوشت:«اصولاً چگونه میشد در شرایطی که هنوز امپریالیسم و پایگاه داخلیاش ریشهکن نشدهاند، به تدوین قانون اساسی اسلامی دست یازید. مگر نه این است که در فضای موجود هنوز هم بقایای نظام وابسته آریامهری با انحای مختلف موج میزند؟»(مجاهد، 7 آبان 58)
رجوی بر مبنای چنین بینشی آنچه را که «ریشهکن کردن امپریالیسم و پایگاه داخلیاش» مینامید بر قانون اساسی مقدم میشمرد. مبارزه با امریکا از دید او مبارزه با آن چیزی بود که در عرف انقلابیون تحجرگرای چپ آن دوران «پایگاه داخلی امریکا» نامیده میشد. این درک دگماتیستی و جزمگرایانه از انقلاب بریک سوءظن عمیق در قبال جامعه استوار شده بود. یک بار نماینده سازمان رجوی در مناظره دانشگاه شریف با شهید بهشتی گفت بهدلیل «وجود رگههای شرکآلود و ضد توحیدی در جامعه» امثال بهشتی بر صدر مینشینند و مورد اعتماد واقع میشوند.
ترور شخصیتی بهشتی که نهایتاً به ترور فیزیکی و شهادت او منجرشد از دل همین عملیات ریشهکنسازی نفوذ امریکا و «پایگاههای داخلیاش» درآمد.
امام خمینی بر مبنای یک درک متفاوت از 13 آبان، در گوهر شور انقلابی آن لحظه، یک فرصت طلایی برای رفراندوم قانون اساسی میدید.این فرصتشناسی در همان ایام از دید گزارشگر ویژه لوموند و ادوارد سعید پنهان نماند: «برای امام خمینی این یک امر قطعی است که هرچه زودتر این قانون اساسی مورد منازعه به مرحله اجرا درآید. بسیاری به ایشان گفتهاند که تا پایان تجربه منازعه با امریکا و دستوپنجه نرم کردن با این کشور همهپرسی را به تأخیر بیندازد.
گفته شده است که کشور در حال انقلاب است و برای مدت طولانی میتواند بخوبی دوران گذار و انتقال را تحمل نماید. اما این اعتراضات و اندرزها و پیشنهادات را امام یکباره به کنار میگذارد. تناقض شگفتآور آنکه این مرجع، این قمی پدرسالار را بخوبی نمیشناسند. تصور نمیکنند او یک قانونمدار موشکاف است. او تأکید دارد که قدرتش میبایست بر مبنای قانون استوار باشد...» «(ادوارد سعید، اسلام رسانهها)
درهمان ایام درک دیگری از مفهوم انقلاب وجود داشت که نه تنها اولویتی برای قانون اساسی قائل نبود بلکه برگزاری هر نوع انتخابات را بدون امحای پایگاهها نفوذ بیگانه در جایجای جامعه امری انحرافی میدانست. چنین درکی از انقلاب اگرچه در مقام شعار امریکا را «ببر کاغذی» معرفی میکرد اما در مقام عمل چنان عظمتی برای امریکا و توان اغواگری و نفوذ او قائل بود که کل جامعه را به منزله یک سفارت امریکای بزرگ یا شعبهای از سفارت امریکا میدید: «بهنظر ما اگر کسی بگوید تا پایان موفقیتآمیز مرحله بعدی انقلاب، یعنی تا محو کلیه آثار ستم امپریالیستی و وابستگیهای استعماری در همه سطوح نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره، نیازی به مؤسسان و قانون اساسی جدید نداریم، استدلال درستی است.
چرا که اول باید همه پایگاههای نفوذ استعمار را در میان مردم از بین برد و آنگاه فارغ از هر فرد و گروه وابسته به استعمار و عاری از هر تمایل ارتجاعی به تصمیمگیری در مورد ضوابط اساسی حاکم بر حیات مردم پرداخت»(نشریه مجاهدین خلق) بعدها سازمان رجوی تلاش کرد از طریق موج سواری بر امواج 13 آبان نظریه «جامعه در معرض نفوذ امریکا» را بسط بدهد:«نباید فراموش کرد سفارت امریکا تنها راه نفوذ امپریالیسم نیست، هر نهاد وابسته در ساختمان جامعهمان میتواند روزنه نفوذی باشد.»
از این قرار درکی از مفهوم انقلاب که با الگوبرداری از انقلابهای کمونیستی و غیرکمونیستی معاصر آن را با تعلیق حقوق شهروندی و محاق قانون همبسته میکرد، در مقابل درک امام خمینی از انقلاب به منزله منشأ و زمینهساز انتخابات آزاد برای مجلس قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی صفآرایی کرد.این دیدگاه منحصر به جریان موسوم به «مجاهدین خلق» نبود، در حقیقت دانشی که در آن ایام درباره مبارزه ضدامپریالیستی رواج داشت مزایا و مواهب بیحد و حصر و معجزهآسایی برای این مبارزه قائل بود.
هیأت دبیران کانون نویسندگان که به نوعی نقطه ثقل روشنفکری سکولار در آن عصر محسوب میشد در بیانیهای تاریخی ضمن حمایت پرشور از «روح ضد امپریالیستی مبارزه مقدس» دانشجویان خط امام آرزو میکرد:«آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت توده ما که سنگ بنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگ جامعه است در پرتو رهایی کامل ملت ما از سلطه امپریالیسم خونخوار هرچه زودتر در سرزمین ما تحقق پیدا کند.» آزادی و دموکراسی و حاکمیت تودهها که جز بر شاخسار نهادهای دموکراتیک نمیروید چگونه میتوانست از دل مبارزه ضدامپریالیستی سربرآورد؟
حل مسأله نان و گوشت و مسکن و حتی مسأله ترافیک و هر مسأله اقتصادی مشابه را چگونه میشد از دل مبارزه با امریکا استخراج کرد؟ «محال است مسأله ترافیک، گوشت، مسکن و... خارج از چارچوب مسأله امپریالیزم حل شود.همه مسائل به تضاد اصلی جامعه مربوط است...تنها با مبارزه علیه امپریالیزم و نفی آن و اثبات نظام واقعاً مردمی و ضدامپریالیستی است که بسیاری از این مسائل قابل حل خواهد بود.»(رجوی، تبیین جهان، ص 328) رجوی حتی تا آنجا پیش رفت که در نشریه خود نوشت «حل مسائل صنفی دانشآموزان فقط در چارجوب مبارزه ضدامپریالیستی امکانپذیر است» (نشریه مجاهد شماره 10 آبان 58)
این دیدگاه حلالمسائلی به مبارزه ضدامپریالیستی خواهان دامن زدن به شور 13 آبان تا مرحله کشاندن امریکا به مداخله نظامی بود.امروزه اما ما حل مسائل معیشتی را در گرو «مبارزه ضد امپریالیستی» به روایت مذکور نمیدانیم، در گرو مقاومتی میدانیم که جامعه بر بنیاد تابآوری خود در مقابل تحریمها آن را ممکن کرده است و در گرو فضایی که در امتداد همین مقاومت ملی فراروی دیپلماسی و مذاکره و تعامل هرچه گستردهتر با جهان و با همسایگان گشوده است.
در امتداد راهی که 13 آبان به سوی صندوقهای رفراندوم تاریخساز 12 آذر گشود و در آستانه چهلمین سالگرد تولد قانون اساسی در سامانه انتخابات آزاد و رفراندوم «همه باهم»، باید پیوندی تازه میان معیشت، کرامت و حقوق شهروندی و تاریخ انقلاب برقرار کرد.
سرانجام گام های ایران برای کاهش تعهدات برجامی اش به مراحل پایانی و حساس خود رسیده است. تزریق گاز اورانیوم به سانتریفیوژهای فردو که براساس برجام در این مرکز راهبردی باقی مانده بودند از بامداد پنج شنبه آغاز شده و امروز به میزان غنی سازی پایدار 4.5 درصد می رسد.
واکنش های خارجی به این اقدام نیز نشان داد که گام چهارم و موضوع غنی سازی در فردو که در مذاکرات برجام نیز از جمله خطوط قرمز ایران و 1+5 به شمار می رفت تا چه میزان برای آن ها نگران کننده است اما علت این نگرانی چیست؟
در واقع از سال 2003 که مذاکرات هسته ای میان ایران و غرب آغاز شد طرف مقابل همواره دو اصل مهم «دیدن و توانستن» را براساس توهم احتمال حرکت ایران به سمت بمب اتمی در نظر داشت. «دیدن» از این جهت که هر فعالیت ایران در حوزه هسته ای زیر نظر او باشد و «توانستن» به این معنا که بتواند هرزمان خواست تاسیسات هسته ای ایران را منهدم کند!
برای این که «ببیند» جمهوری اسلامی چه فعالیت هایی دارد پروتکل الحاقی را پیش پای ما گذاشت و ما نیز در مذاکرات و با دریافت امتیازاتی و از آن جا که قصدی برای تولید سلاح هسته ای نداشتیم قبول کردیم اما در حوزه مقابله با توان انهدام دشمن، کشورمان سایت فردو را با رعایت بالاترین اصول پدافند عامل و غیرعامل در زیرِ زمین، ساخت و بخشی از غنی سازی خود را به آن جا منتقل کرد تا احتمال حمله به این مرکز حساس را به پایین ترین حد خود برساند.
غرب از این جهت که «توانستن» او برای مقابله احتمالی با اقدامات هسته ای ایران کاهش یافته در مذاکرات برجام به ایران فشار آورد تا غنی سازی در فردو به صفر برسد که بازهم در قبال دریافت امتیازاتی این خواسته را عملی کردیم اما حالا که ایران می بیند با خروج آمریکا از برجام عملا نفعی از برجام نمی برد و تحریم ها بازگشته اند، دیگر منطقی برای عدم غنی سازی در فردو به عنوان عاملی برای کاهش نگرانی طرف مقابل باقی نمی ماند.
حالا غرب است که باید نگران باشد و نگرانی بیشتر برای غرب این که ایران همزمان به نقطه ای که پروتکل الحاقی را اجرا نکند و عملا روند «دیدن» را نیز مخدوش سازد نزدیک می شود و آن چه پیش روی آن هاست بازگشت همه توانمندی هسته ای گذشته ایران است.
کشورمان تا چند ماه قبل ۲۵۰کیلو اورانیوم غنی شده 3.67 درصد داشت و ۵۰۶۰ سانتریفیوژ IR-1 که کار غنی سازی را با توان ۶۰۰۰ سو انجام می دادند. باحماقت ترامپ و خروج وی از برجام که با هدف غنی سازی صفر ایران انجام شد حالا حدود ۶۰۰ کیلو اورانیوم 4.2 درصد و ۶۵۹۴ سانتریفیوژ از جمله ۴۹۰ ماشین پیشرفته داریم که با توان ۹۵۰۰ سو در نطنز و فردو کار می کنند.
همچنین آن ها می دانند حداقل مواد غنی شده برای ساخت یک بمب هسته ای 1200 کیلوگرم است و ایران تا رسیدن به این مرز که ترس موهوم آن ها از برنامه صلح آمیز هسته ای ایران است تنها چهار ماه فاصله دارد. البته به نظر می رسد همچنان راهی برای بازگشت وجود داشته باشد.
راهی که از رفع همه تحریم ها می گذرد. تا 13 دی که موعد گام چهارم هم تمام خواهد شد تنها 55 روز باقی مانده است و اروپا اگر می خواهد ایران گام پنجم خود را سخت تر از چهار گام قبلی برندارد باید اقدامی انجام دهد که به نفع همه باشد.
برداشتن گام چهارم توسط ایران به معنی مرگ برجام نیست. ایران از ظرفیتهای خود برجام یعنی مواد 26 و 36 آن دارد استفاده میکند و بخشی از تعهدات خودش را به حالت تعلیق درآورده و این به معنای نقض برجام نیست. برجام الان عملا در حالت کما بسر میبرد و اولین ضربه را هم آمریکاییها به آن زدند. اما دغدغه جمهوری اسلامی ایران از آنجا که از چندی پیش هم تحریمهای هستهای شروع شد، این است که ضمن اینکه محدودیتهای برجام حفظ میشود، محدودیتهای جبری آمریکا هم بر آن اضافه شود و عملا حقوق هستهای ایران تامین نشود.
لذا ایران بدون خروج از برجام به دنبال احیای قابلیتهای هستهای خود است و همانطور که همیشه گفتهام این با آنچه کره شمالی انجام میدهد، متفاوت است. نگاه و راهبرد کره شمالی ترساندن دنیاست ولی راهبرد جمهوری اسلامی ایران حق طلبانه است. ما اتفاقا هر گامی که برداریم بازرسان آژانس را دعوت میکنیم و در حضور آنها گام برداشته میشود و در حضور آنها کارهای جدید صورت میگیرد و پلمبها شکسته میشود. درواقع در حضور بازرسان آژانس و با پذیرش بازرسی هاست. در چهار گامی که جمهوری اسلامی ایران برداشته و به سمت قابلیتهای جدید رفته، هیچگونه نقصی در بازرسیها ایجاد نکرده و بازرسیها را کماکان حفظ کردهایم.
لذا این رفتار، رفتاری در قالب دیپلماسی است. ولی با توجه به بدعهدی آمریکاییها، ایرانیها سعی میکنند حقوق هستهای خود را حفظ کنند. اما اینکه آینده چه خواهد شد، معتقدم الان زمان به ضرر ایران دارد میگذرد. تولید نفت ایران به شدت کاهش پیدا کرده، تحریمهای آمریکا ادامه داد و در چنین شرایطی طبیعتا ایرانیها باید همه قابلیتهای خود را در حوزههای مختلف احیا کنند و به گونهای دیگر منافع خود را دنبال کنیم. اگر فکر کنیم با گامهایی از این نوع یعنی چهار گامی که کاملا با ملاحظات دیپلماتیک برداشته شده، با این گامها دیپلماسی احیا میشود، معتقدم حتی تلنگری هم به دیپلماسی وارد نمیشود.
چون الان آمریکاییها درگیر مسائل خاص خودشان مثل استیضاح ترامپ هستند. در سمت دیگر، اروپاییها درگیر برگزیت هستند. منطقه دچار ناآرامیهای خاص خودش هست. بنابراین موضوع هستهای ایران برای خیلی از کشورها در حاشیه قرارگرفته. لذا مسئولان کشور باید راهکاری را در پیش بگیرند که طبق این راهکار بتوانیم فضایی را که به ضررمان هست تغییر دهیم. درحقیقت کشورهای اروپایی هم که در زمینه احیای دیپلماسی نتوانستند کاری را صورت دهند، حتما این کشورها برای ویرانتر کردن آن گام برنخواهند داشت. چون بیش از حد نگران آینده تحولات هستند.
ولی در سمت دیگر این راحتترین راه است که ما منتظر بمانیم انتخابات جدید در آمریکا برگزار شود. اینکه ترامپ باز هم روی کار بیاید یا شخص دیگری و چه سیاستی خواهد داشت. باید راهبردیتر موضوع هستهای ایران را دید و پذیرفت که جمهوری اسلامی ایران باید ابتکار عمل را در این تحولات به دست بگیرد.
تلاش پمپئو، وزیر خارجه امریکا برای جهتدهی به اعتراضات مردم در عراق و لبنان و مواضع هفته قبل برایان هوک، مسئول گروه اقدام علیه ایران در امریکا پیرامون برنامه کاخ سفید برای کشاندن اعتراضات و آشوبهای عراق و لبنان به درون ایران تردیدی باقی نگذاشته است که امریکاییها پس از ناکامی در فشار حداکثری و شکستهای پی در پی در برابر نیروهای جبهه مقاومت، برای بازگرداندن سلطه برمنطقه ایجاد بحران درونی درکشورهای مؤثر در جبهه مقاومت را با بهره گیری از شبکههای ماهوارهای و اینترنتی در دستور کار قرار داده وتا کنون خسارت عظیم انسانی و اقتصادی را برمردم عراق و لبنان تحمیل کرده وبا ایجاد خلأ سیاسی در این دو کشور تلاش دارند برنامههای گذشته امریکا برای تحقق طرح خاورمیانه بزرگ را از این طریق عملیاتی کنند.
روز چهارشنبه گذشته پمپئو وزیر خارجه امریکا در مطلبی در توئیتر خود در واکنش به ادامه تظاهرات اعتراضی در عراق و لبنان، یکی از انگیزههای معترضان را نفوذ حکومت ایران در آن کشورها دانسته ومدعی شد که مردم عراق و لبنان میخواهند کشورشان را پس بگیرند.
پیش از او برایان هوک هم گفته بود تظاهراتهایی که هم اکنون (در لبنان و عراق) مشاهده میکنیم احساس سرخوردگی مردم این مناطق علیه رژیم ایران و مزدوران نیابتیاش میباشد، بنابراین سرایت این اعتراضات و قیامها به ایران نیز وجود دارد و ممکن است که به زودی شاهد آن باشیم. همزمان ترامپ نیز در توئیتر خود از حمله گروهی که وابستگی آنها به عوامل وابسته به غرب آشکار است به کنسولگری ایران در کربلا استقبال و ابراز خوشحالی کرده بود.
فارغ از اعتراضات ومطالبات به حق مردم در عراق ولبنان برای اصلاح نظام سیاسی و حل مشکلات معیشتی، آنچه که در روند تحولات لبنان وعراق در سوء استفاده قدرتهای بیرونی از اعتراضات مردم برای ایجاد ناامنی و اخلال در خدمت رسانی مردم وبه خشونت کشاندن اعتراضات کاملا آشکار است، تلاش در ایجاد بی ثباتی سیاسی و فروپاشی نظام سیاسی در این دو کشور است که مردم آن در سالهای اخیر نقش اساسی در شکست برنامه رژیم صهیونیستی برای تسلط برمنطقه وشکست گروههای نیابتی امریکا برای تسلط بر منطقه و تغییر نقشه جغرافیایی آن داشتند.
در مورد ادعای امریکا در مورد دخالت ایران در عراق، نیاز به یادآوری این نکته نیست که اگر حضور نیروهای مستشاری ایران در کنار مردم عراق در جریان حمله داعش به این کشور نبود اکنون داعش بر تمام منطقه مسلط شده و نه از عراق یکپارچه خبری بود ونه از حرمین امامین درعراق و حتی از خیلی از شیخ نشینهای منطقه در جغرافیای غرب آسیا نشانی نبود.
اینکه این روزها ترامپ در یک خیمه شب بازی در آستانه انتخابات امریکا مدعی هلاکت سرکرده داعش گردید که حتی افسران پنتاگون نیز آن را باور نکردند، چیزی جز همین موج سواری بر مقاومت مردم عراق و تلاشهای نیروهای مستشاری ایران نبود. وگرنه او که خود بارها تأکید کرده است که آورده سیاستهای امریکا در منطقه به رغم هزینه ۸ تریلیون دلاری، چیزی جز شکست نبوده است.
ادعای پمپئو و برایان هوک در دخالت ایران در لبنان را نیز تنها میتوان به پای بلاهت آنها نوشت چرا که ماجرای برخورد تحقیر آمیز محمد سلمان با سعد حریری در جریان احضار او به ریاض وتلاش برای تشکیل دولت مطلوب عربستان در بیروت، آشکارترین نماد دخالت یک کشور در کشور دیگر است، صحنهای که این روزها با استعفای سمیر جعجع از دولت سعد حریری و در ادامه آن استعفای سعد از نخست وزیری لبنان، برای ایجاد بی ثباتی سیاسی دراین کشور وتحقق مطلوب عربستان و امریکا، ادامه همان دخالتهای آشکار گذشته است.
هزینه دامن زدن به این نا امنیها را هم مردم عراق ولبنان میپردازند. اگر چه آمار بیش از ۲۰۰ کشته وصدها مجروح از مردم ونیروهای امنیتی در عراق نشان از سلب امنیت در اثر تداوم این اعتراضات است، هزینههای اقتصادی وارده نیز که باید مردم عراق آن را بپردازند برای این کشور بحران زده غیرقابل تحمل است.
روز پنج شنبه «عبدالکریم خلف» سخنگوی رسمی دولت عراق، تصریح کرد: از آغاز تظاهرات اعتراضی اخیر در برخی شهرها خزانه دولت ۶ میلیارد دلار خسارت متحمل شده است به این علت، که تظاهراتکنندگان اقدام به تعطیل کردن فعالیتهای تعدادی از نهادهای دولتی، از جمله بندر استراتژیک «ام القصر» مشرف به خلیجفارس کردهاند و در نتیجه این وضعیت، حرکت صدها کامیون متوقف و عملیات انتقال سوخت و مواد غذایی با موانع مواجه شده است واین در حالی است که در کنار تلاش و حمایتهای دیپلماتیک ایران برای ایجاد ثبات سیاسی در عراق ولبنان، مروری بر مواضع آشکار رسانههای وابسته به امریکا وعربستان وامارات و... برای دامن زدن به اعتراضات در عراق ولبنان و کمکهای مالی به آشوبگران و بهره گیری از مزدوران برای برهم زدن امنیت مردم در این دوکشور، تردیدی باقی نمیگذارد که آنچه در عراق ولبنان در حال وقوع است، باز تکرار نقشههای گذشته امریکا ومتحدانش برای حفظ سلطه برمنطقه والبته جبران شکستها از نیروهای مقاومت است، که در ماههای اخیر به دلیل توانمندی وکارآمدی، با اقبال مردم در کشورهای منطقه مواجه شده والبته به کابوسی برای دولتهای دست نشانده امریکا در منطقه تبدیل شدهاند.
در این زمینه سخنان سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان در افشای خط توطئه بیگانگان برای برهم زدن امنیت در لبنان که بازتاب زیادی در جهان داشت وبا اقبال مردم لبنان نیز مواجه شد خنثی کننده بخشی از این عملیات روانی دشمنان مردم لبنان بود. سید در سخنان خود گفت: خواهان دولتی هستیم که حاکمیت واقعی داشته باشد و تصمیمات آن کاملا لبنانی باشد و از سفارتخانههای امریکا یا دیگر کشورها نشئت نگیرد. لبنانیها اگر مستقل باشند تجارب و تواناییهایی دارند که میتوانند با استفاده از آن از بحران مالی خارج شوند.
سید مقاومت تأکید کرد: ما شعارهای گمراه کننده سرندادیم و حزبالله مسئولانه برای جلوگیری از فروپاشی کشور تلاش کرد. دبیرکل حزبالله لبنان با اشاره به جایگاه و قدرت مقاومت گفت: نگران مقاومت نیستیم زیرا مقاومت قدرتمند است و هیچ گاه این اندازه قدرتمند نبوده است. همانگونه که همیشه گفته ایم مسئله مقاومت از مسائل سیاسی داخلی (لبنان) جداست. مقاومت که به دنبال مقابله با دشمن صهیونیستی است تحت تأثیر اوضاع و تحولات داخلی یا منطقهای قرار نخواهد گرفت.
ریشه اصلی تلاش امریکا ومتحدانش برای جریان سازی علیه ایران در عراق ولبنان، اتفاقا به نقش ثباتساز ایران وتلاش برای کمک به دولتهای قانونی آنها برای خروج از این بحرانها باز میگردد. حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی هفته گذشته در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش جمهوری اسلامی با اشاره به تحولات عراق ولبنان یادآور شدند: بزرگترین لطمهای که دشمنان میتوانند به یک کشوری بزنند، این است که امنیت آن کشور را سلب کنند.
کاری که امروز شما میبینید در بعضی از کشورهای منطقه ما دشمنان شروع کردهاند، دارند انجام میدهند، امنیت را از مردمِ آن کشور میگیرند؛ عوامل این خباثتها هم شناختهشدهاند. در دنیا قدرتهای استکباری امروز، بیشتر از همه امریکا، سرویسهای اطّلاعاتی غربی با پشتوانهی پولِ بعضی از کشورهای مرتجع منطقه دارند آشوب به پا میکنند در کشورهای همسایهی ما و نزدیک ما و کشورهای این منطقه؛ امنیت را از بین میبرند؛ این بدترین دشمنی و خطرناکترین کینهورزی علیه یک ملّت است.
ایشان سپس یادآور میشوند: من همین جا از فرصت استفاده کنم، به دلسوزانِ این کشورها، مثل عراق، مثل لبنان که درگیر مشکلاتند، از همین جا بگویم اولویتشان علاج ناامنی است؛ مردمشان هم باید بدانند که [هر چند]مطالباتی دارند و مطالبات بهحق هم هست، امّا این مطالبات فقط در چارچوب ساختارهای قانونی، قابل تأمین است. دشمن میخواهد ساختارهای قانونی را به هم بریزد. وقتی در یک کشوری ساختارهای قانونی وجود نداشت، خلأ به وجود آمد، هیچ کاری نمیشود کرد، هیچ اقدام مثبتی نمیشود کرد.
اگرچه مردم در عراق ولبنان به مرور زمان براین فتنهها فائق میآیند، اما این جریان سازیها به طور قطع دامن طراحان آنها در کشورهای منطقه را خواهد گرفت وامریکاییها باید خود را برای تحمل شکستی دیگر در منطقه آماده کنند.
روز گذشته گام چهارم کاهش تعهدات برجامی ایران با اعلام رسمی رئیس جمهوری برداشته شد. ایران درپی خروج آمریکا از برجام و باتوجه به عدم توان یا خواست اروپا در ایجاد توازن در برابر آمریکا، یک سال پس از خروج آمریکا و صبر استراتژیک ایران، گامبهگام از تعهدات برجامی خود کاست.
در ابتدا فروش آب سنگین را متوقف کردیم، در گام دوم سقف درصد غنیسازی را افزایش دادیم، در گام سوم محدودیت تحقیقات خود را برداشتیم و در این گام نیز از ممنوعیت ﺗﺰﺭﯾﻖ ﮔﺎﺯ ﺑﻪ ﺳﺎﻧﺘﺮﯾﻔﯿﻮﮊﻫﺎﯼ ﻣﺮﮐﺰ ﻫﺴﺘﻪﺍﯼ ﻓﺮﺩﻭ عبور کردیم و غنیسازی را افزایش خواهیم داد.
گامهای ایران به گفته مسئولان مربوطه و کارشناسان، همچنان بازگشتپذیر است. یعنی اگر ۴+۱ بتواند در این مدت کاری بکند و محدودیتهای غیرقانونی و ظالمانه تجاری ایران را بردارد، ایران میتواند سریعاً تعهدات خود را به روز اول بازگرداند. هرچند بعید به نظر میرسد که اروپا بتواند مقابل آمریکا توازن ایجاد کند و بایستد.
با این حال، این اقدامات میتواند کارتهایی که ایران برای برجام خرج کرد را احیا کند. اگر قرار باشد مذاکرهای شکل بگیرد ایران به این کارتها نیاز دارد. درواقع، هرچند ایران قصد ساخت بمب اتم ندارد اما گامهایی که ایران در توسعه این صنعت تا مرزهای ساخت سلاح هستهای برمیدارد، میتواند امتیاز راهبردی ایران را در مذاکرات احتمالی بالاتر ببرد.
ایران عملاً به شرایط پیش از برجام بسیار نزدیک شده است، با این تفاوت که با تکنولوژیهای بسیار پیشرفتهتر هستهای و با نسل جدید سانتریفیوژ با توان ده برابر قبل و نفوذ نظامی بسیار بیشتر از قبل و تجهیزات پیشرفتهتر و دو سال فروش نفت بدون محدودیت و از همه مهمتر افزایش عمق راهبردی سیاسی به واسطه برجام و طلبکاری سیاسی ایران از دنیا، به شرایط پیش از برجام برگشته است.
فراموش نکنیم پیش از برجام، عمق راهبردی سیاسی ایران در نتیجه ائتلاف و فشار جهان به قدری کم شده بود که چندین قطعنامه علیه ما با رای مثبت روسیه و چین صادر شده بود. اکنون با حفظ پوسته برجام به عنوان قراردادی که هر لحظه میتوان به آن برگشت، ایران در وضعیت سیاسی بسیار متفاوتی از قبل ایستاده و مانع ائتلاف جهانی علیه خود شده است.
در این چند سال، با رفع تحریمهای نفتی، ایران توانست خود را بازسازی کند و فرصتی یافت تا تجهیزات خود را بسیار ارتقا دهد. اکنون موقعیت تکنولوژیک هم نظامی و هم هستهای ایران قابل مقایسه با سال ۹۲ نیست. به همین سبب، بازگشت ایران به چیزی شبیه به پیش از برجام، کارتها و موقعیت ایران در بازی را بسیار ارتقا داده است.
خاصه اجرای «گامبهگام» ایران مانع اجماع سریع غرب خواهد شد و موقعیت و کارتهای سیاسی ایران را حفظ میکند. از این گذشته به موقعیت ترامپ در آمریکا ضربه وارد خواهد کرد. ترامپ اکنون با این پرسش جدی مواجه است که با برهم زدن برجام، نه تنها دستاوردی نداشت بلکه موقعیت هستهای ایران را با توجه به گامهای کاهش تعهداتش (از نگاه آنان) خطرناکتر کرده است و ایران را ذرهای نیز از مواضعش عقب ننشانده است. مضافاً این سیاست، تنشها را در خاورمیانه افزایش داد و باعث ناامنی بیشتر در جهان شد. لذا این حرکت ایران، به شدت دستاورد سیاست خارجی آمریکا را زیر سوال خواهد برد.
گذشته از این، آمریکای ترامپ نوع شراکت کشورش با اروپا را تغییر داده به قسمی که اروپا نیز متوجه شده که دیگر آمریکا شریک قابل اطمینانی در خاورمیانه نیست؛ هرچند توان توازن بخشی مقابل آن را ندارد! همین چندی پیش ماکرون، از «مرگ مغزی ناتو» خبر داد؛ خبر ماکرون حکایت از آغاز آثار تغییر نگاه راهبردی آمریکا میکند.
آمریکا به راحتی کردها را به ترکیه فروخت و نشان داد دیگر پایبند به شراکتهای پیشینش در خاورمیانه هم نیست. توگویی آرایش جدیدی در حال تولد است. به همین سبب معتقدم ما باید یارگیریهای جدیدی را شروع کنیم و در آرایش جدید، موقعیت خود را ارتقا دهیم. معتقدم در شرایط کنونی توافق با امارات و عربستان، بسیار بیشتر از شراکت با اروپا میتواند گره از سیاست خارجی ما باز کند و کارآیی بیشتری دارد.
بنابراین برداشتن گامهای معقول در کم کردن تعهدات برجامی (و افزایش کارتهای بازی ایران) به گونهای که اجماع سیاسی علیه ایران شکل نگیرد و ساختن روابط مستحکم جدید با همسایگان و توافقات جدی با امارات و عربستان و یارگیریهای جدید در منطقه میتواند سیاستی باشد که بهرغم تبلیغات شدید علیه دولت، حقوق ملت در آن تامین میشود و بهترین استفاده از موقعیت جدید باشد.
۲۱ سال پیش، وقتی بعد از ۲۰ سال ناکامی، تیم ملی فوتبال ما به مسابقات جام جهانی راه پیدا کرد، مردم در تهران و شهرستان ها، به خیابان ها آمدند و جشن گرفتند. اتفاقی که سه مرتبه بعد از آن هم تکرار شد و چون برای عموم مردم عادی شده بود، شور و هیاهوی چندانی به پا نکرد. گویی مردم با توجه به پیشرفت فوتبال کشورشان، طبیعی می دیدند و انتظاری هم جز این نداشتند که تیم ملی فوتبال به جام جهانی صعود کند و اگر غیر از این می شد، گلایه می کردند.
حالا این قضیه نیروهای مسلح ما در برابر متجاوزان است، پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی، یک پهپاد متجاوز را در استان خوزستان سرنگون کرده است. وزارت دفاع آمریکا، مسئولیت این تجاوز هوایی را نپذیرفته اما به گزارش رویترز، رژیم صهیونیستی از اظهار نظر در این باره خودداری کرده است.
آن طور که مسئولان اعلام کرده اند، پهپاد متجاوز، پیش از رسیدن به نقاط حساس، منهدم شده و حالا لاشه اش در نیزارهای اطراف بندر ماهشهر افتاده است. این خبر، پس از سقوط پهپاد آمریکایی RQ170، سرنگونی پهپاد آمریکایی فوق پیشرفته گلوبال هاک و توقیف نفتکش انگلیسی، اصلا به چشم نیامد و بسیار طبیعی جلوه کرد. هر کدام از ما هم که این خبر را شنیده باشیم، با خود گفته ایم خب طبیعی است، هر دست متجاوزی فورا باید قطع شود.
ملت ما، به مدد اتکا به توان خود و مبتنی بر نظام مقدس و مردم سالاری که خود پایه اش را بنا نهاد و ۴۱ سال است از آن محافظت می کند، خیلی زود به عزتمندی و اعتماد به نفس بالا عادت کرد. در سال های نه چندان دور در سرزمین ما، شخص اول کشور با ده ها لقب و منصب شاهنشاهی، با نخست وزیر شدن فردی مخالف بود، اما چون او در سفر به آمریکا، نظر دولت ایالات متحده را به خود جلب کرده بود، نخست وزیر میشد، زمانی بود که شاه ایران، در برابر سفیر یک کشور خارجی، موضعی جز ضعف و زبونی نداشت، زمانی که اغلب تجهیزات نظامی ما وارداتی بودند و افسر ایرانی، حتی حق نداشت تعمیر آن را یاد بگیرد، زمانی که همه پذیرفته بودند آمریکا، آقای دنیاست و نمی شود به خواستش، هرچند موجب ذلت ملت ما باشد، تمکین نکرد.
اما حالا چه؟ حالا، به صورت متوسط هر سال یک انتخابات برگزار می شود، تجهیزات نظامی ما، از صفر تا صد توسط دانشمندان خودمان تولید می شود، واکنش نیروهای مسلح ما، به هر متجاوزی پشیمان کننده است و گستره نفوذ معنوی و اندیشه ما، تا مدیترانه کشیده شده است.
ما خیلی زود، در سایه رهبری الهی امام و رهبری و با اتکا به توان خود، به عزت و اقتدار دست یافتیم و بالاتر از آن، به عزتمندی عادت کردیم. اگر انقلاب اسلامی ایران، تنها همین یک دستاورد را داشت که یکایک مردم ما، ظرف ۴۰ سال، به چنین عزت و اعتماد به نفسی دست یابند، باز هم چیزی کم نداشت، تا چه رسد به این که هزاران دستاورد بزرگ و کوچک در حوزه های متفاوت داشته است. در این بهار عزتمندی ما، جای شهیدان و امام شهیدان، بیش از همیشه خالیاست.
ارسال نظرات