13 آبان 1398 - 09:39
سخن روز مطبوعات

۱۳ آبان ماه / تحریف تاریخ دشمنی امریکا کار چه کسانی است؟ / حسینیه امت ساز

حالا ۴۱ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران، هرجا صدایی علیه استکبار بلند می‌شود، پژواک نوای دلنشین پیر جماران و اکنون، حسینیه امام خمینی (ره) است.
کد خبر : 4299

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


چقدر بیشتر بدهید یک لیوان شیر می‌دوشید؟!

 

محمد ایمانی در کیهان نوشت:

 

  دولت آمریکا همچنان که با جنگ جهانی دوم، تبدیل به ابرقدرت و امپراتور غرب شد، برای ملت ما نیز در بحبوحه همین جنگ (۱۹۳۹-۱۹۴۵) تبدیل به مسئله شد. در میانه این جنگ و در سوم شهریور ۱۳۲۰ بود که نظامیان آمریکا به همراه سایر متفقین (انگلیس و شوروی) به اشغال ایران پرداختند.

در واقع از ۸ دهه قبل بود که آمریکا به‌عنوان مسئله و مزاحم برای ما مطرح شد. خسارت‌های آنی اشغالگری به یک طرف؛ اما آنچه آمریکایی‌ها به همراه انگلیس برای ۳۵ سال بعدی در مسیر سیاست ایران برجای گذاشتند، خسارت به مراتب بزرگ‌تری بود: کنار زدن شاه قبلی و گماشتن فرزند او به عنوان اختیاردار اقتصاد و سیاست و امنیت و فرهنگ ایران.

به یک اعتبار، این تاریخ ۷۸ ساله تا به امروز، به دو فصل تقریباً ۴۰ ساله تقسیم می‌شود. ۳۸ سال از شهریور ۱۳۲۰ تا آبان ۱۳۵۸ که هنوز سفارت آمریکا در تهران دایر بود، و ۴۰ سال از زمان تسخیر لانه جاسوسی تا امروز. تسخیر لانه جاسوسی در این میان یک سرفصل دوران‌ساز و پراهمیت است، چنان که در کلام امام خمینی(ره) به‌عنوان انقلاب دوم و بزرگ‌تر از انقلاب اول یاد شد.

آنها که روایت تاریخ تقابل و تعامل ما با آمریکا را از روز تسخیر سفارت آغاز می‌کنند، اولین تحریف را همین‌جا (روایت ماجرا از میانه آن) مرتکب می‌شوند. نوعاً هم کسانی هستند که دم از ملی‌گرایی (ناسیونالیسم) و آزادی و دموکراسی می‌زنند.

اما چرا شروع روایت ماجرا از میانه آن؟ اگر رفتار مردم مبنای قضاوت‌هاست، چرا نمی‌گویند که چه شد مردم ما انقلاب کردند، یک سال هم با حسن‌ظن و اغماض، سفارت آمریکا را تحمل نمودند و پس از آنکه دیدند ردپای بسیاری از فتنه‌انگیزی‌ها و آشوب‌افکنی‌ها از قلب پایتخت و مراکز سیاسی تا استان‌های مرزی، به پایگاه جاسوسی آمریکا در تهران ختم می‌شود، به کانون توطئه هجوم بردند؟

آیا برای ملی‌گراها، دموکرات‌ها و لیبرال‌ها، اشغال ایران توسط بیگانه مهم نبود؟ تعطیلی حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و گماشتن یک زمامدار از سوی آمریکا و انگلیس چطور؟ اگر موافق آن جبّاریت هستند، دیگر بحثی با آنها باقی نمی‌ماند و آنها حق ندارند از وطن و آزادی و رأی و حق حاکمیت مردم حرف بزنند یا امروز درباره چگونگی تعامل با آمریکا، صاحب نظریه و ادعا باشند.

آیا می‌شود از آزادی‌های سیاسی و رسانه‌ای وحق نقد و انتقاد و اعتراض سخن گفت اما در عین‌حال چشم بر کارنامه ۳۵ ساله آمریکا در دوره پهلوی دوم بست که سازمان مخوف امنیتی مانند ساواک را برای محمدرضا شاه راه انداخت تا بدتر از بن‌سلمان‌های امروزی، هر مخالف و منتقدی را سرکوب و سلاخی کنند؟!

این فجایع را شاید برخی مدعیان امروز روشنفکری و سیاستمداری نخواهند ببینند اما استخوان در گلو و خار در چشم یک ملت برای ۴ دهه بوده؛ همچنان که ۱۲ سال پس از اشغال، وقتی ملت ایران اراده کردند نفت خود را از چنگ انگلیس بیرون آورند و ملی کنند، دیدند که آمریکا نه کنار نهضت مردم و نخست وزیر برآمده از آن (دکتر محمد مصدق) بلکه کنار شاه و دربار ایستاد و کودتای ۲۸ مرداد را ترتیب داد که سرآغاز اختناقی عمیق‌تر به مدت ۲۵ سال بود.

انقلاب اسلامی در چنین متن تلخ و غیرقابل تحملی پدید آمد. با این وجود، ملت ما از بهمن ۵۷ تا آبان ۵۸ به آمریکایی‌ها فرصت داد تا مسیر خود را اصلاح کنند؛ چیزی که با جوهره استکبار سازگار نبود و با خیانت‌ها و توطئه‌های پیاپی همراه شد.

تجربه کودتای ۲۸ مرداد می‌گفت یا باید ریشه خارجی استبداد را زد و یا اینکه پایگاه سیاسی- اطلاعاتی آمریکا در ایران، خیانت سال ۳۲ را تکرار می‌کند و نهضت را مجددا به هزیمت می‌کشاند. لانه جاسوسی درچنین روند روشنی تسخیر شد و سرآغاز بسیاری از فتوحات بزرگ تا به امروز بوده است.

چهل ساله دوم این تعامل و تقابل با آمریکا، واجد چند ویژگی مهم است. اولا دشمنی‌های آمریکا همچنان با مقیاس‌های متفاوت ادامه داشته است. ثانیا مسیر تحولات، برخلاف اراده و میل آمریکا پیش‌ رفته است. ایران به اشغال در نیامده، مستعمره آمریکا نشده، استقلال رأی داشته، مردم رأسا مسیر حرکت کشور را تعیین کرده‌اند، کشور پیشرفته و سرآمد طیفی از پیشرفت‌های سیاسی و نظامی و اطلاعاتی و فنی و علمی در جهان شده و اراده ما بر اراده آمریکا در اغلب حوزه‌ها غلبه کرده است.

ما صدام را به رغم میل آمریکا به هزیمت کشاندیم و در ادامه همین روند بود که چند ملت دیگر منطقه یکی بعد از دیگری، سیطره آمریکا و گماشتگانش را به هم زدند. این روند در مقابل چشم استراتژیست‌های جهانی به اندازه کافی گویاست که به نسبت چهل سال قبل، کدام طرف قدرتمند شده و کدام طرف به ضعف و ناتوانی افتاده است؟ آمریکایی‌ها و متحدان انگلیسی و صهیونیست آنها رسما از ارتکاب جنگ‌جهانی سوم و چهارم در منطقه حرف زدند اما سرانجام آن، سفر دزدانه رئیس‌جمهور آمریکا به عراق و توییت او بود مبنی بر اینکه «غم‌انگیز است؛ پس از هزینه هفت تریلیون دلاری در جنگ‌های منطقه، باید با هواپیمای چراغ خاموش به عراق بروم.»

اما اجازه دهید روی ابعاد ایرانی بحث متمرکز شویم. طی ۴ دهه گذشته، هر چند وقت یک بار، کسانی در عرصه سیاست در رسانه ظاهر شده و گفته‌اند با آمریکا می‌شود تعامل و معامله و تنش‌زدایی کرد. گفته‌اند چرا باید با در پیش گرفتن رویکرد تقابل، برای کشور هزینه درست کنیم؟ چرا همه‌اش باید با شاخ آمریکا ور برویم و حال آنکه می‌شود اظهار نرمش کرد و بعد، او را دوشید؟!

استنادشان هم به لبخندهای رئیس‌جمهور دموکرات و سیاه‌پوستی بود که شعار تغییر می‌داد و مدعی تعامل و کاهش تنش با ایران بود. عنایت داشته باشیم شعار «تعامل» - که اخیرا از سوی یک دولتمرد در دانشگاه تهران مطرح شد- مربوط به امروز نیست که بخواهد به عنوان نوبرانه تجربه شود، بلکه امروز روز پاسخ گرفتن و درس آموختن است؛ هر چند که قبیل همین تعامل‌های یک‌طرفه و پرخسارت، در دولت‌های سازندگی و اصلاحات نیز تجربه شده و پاسخ‌های تلخ یکنواختی به همراه داشته است.

آنچه در این تقلای شش‌ساله به نام «تعامل» جالب است، تلاش برای تشبیه امثال آقایان روحانی و ظریف به دکتر محمد مصدق بود. و حال آن که سرنوشت مصدق- فارغ از این که چه قضاوتی درباره خدمت یا خیانت او داشته باشیم- بیشتر مایه عبرت است تا الگو و سرمشق. اساسا یک علت مهم اراده مردمی برای تسخیر لانه جاسوسی، پیشگیری از بلایی بود که آمریکایی‌ها در بحبوحه نهضت نفت، سر دولت مصدق آوردند.

البته خود دکتر مصدق در پدید آمدن این فاجعه مقصر بود، او در حالی به آمریکا اعتماد کرد که آمریکا با گماشتن محمدرضا پهلوی و همراهی با انگلیس در ۱۲ سال گذشته، نشان داده بود طرف چه کسی است. ۶۰ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، کسانی در سیاست ایران تصور (یا تلقین) می‌کردند که می‌شود با رژیم آمریکا تعامل منصفانه و توافق برد-برد کرد!

جای سؤال است که رئیس جمهور یا وزیر خارجه ما در یک نظام مستقل و اسلامی چگونه تصور کردند می‌توان به قول و قرار با آمریکا اعتماد داشت، حال آن که همین آمریکا به دولتمرد سکولاری مانند مصدق رحم نکرده بود؟! مصدق نه عبا و عمامه داشت و نه ذیل حکومتی مستقل و اسلامی تعریف می‌شد اما تحمل نشد. آمریکایی‌ها نه تنها به مصدق خیانت کردند که در مقیاس‌هایی متناوب، به خیلی‌های دیگر در دنیا خیانت نمودند.

از برخی دولت‌های اروپایی بگیرید  تا مالزی و ترکیه، و معمر قذافی و صدام حسین در لیبی و عراق. هر کس در دنیا جانب احتیاط را رعایت نکرد و به مفهوم دقیق کلمه به آمریکا «تکیه» کرد، دیر یا زود، خنجر خورد. و هر چه این اتکا بیشتر بود، خیانت هم افزون‌تر بود. شما ببینید با مهره‌های صد در صد وابسته‌ای مانند ابوبکر بغدادی و حریری چه معامله‌ای کردند و یا چه رفتار تحقیرآمیزی در علن نسبت به گماشته‌ای مثل بن‌سلمان سعودی دارند که در همین یکی دو سال اخیر، بالغ بر ۴۵۰ میلیارد دلار را در حلقوم آمریکایی‌ها ریخته اما رسماً نشان «گاو شیرده» دریافت کرده است.

مدعیان خیال‌اندیش «تعامل» در ایران، با چنین رژیم فزونخواه و سیری‌ناپذیری، چه معامله‌ای می‌توانند بکنند تا دل زمامداران آمریکا را به دست بیاورند؟ اگر پاداش باج ۴۵۰ میلیارد دلاری، «گاوه شیرده» خطاب شدن است و این که «باید بیشتر بپردازید»، در کشور ما برخی سیاسیون چگونه فکر می‌کنند که هنوز هم می‌گویند «برجام، معامله حداقلی بود. اگر بیشتر می‌خواهید، باید بیشتر بپردازید. بیشتر در برابر بیشتر»؟! در دستگاه فکری آمریکایی‌ها، طرف مقابل هر چه بیشتر بپردازد، باید بیشتر تحقیر شود و اصلاً لذتش برای آنها، همین تحقیر و زیاده‌طلبی است.

این اصل مخصوص دوره ترامپ نیست و در دوره اوباما نیز همین اصل حاکم بود. چنان که پس از برجام، در ماجرای ندادن ویزا به نماینده ایران در سازمان ملل (حمید ابوطالبی معاون سیاسی دفتر روحانی) نشان دادند و با تصویب و اجرای محدودیت ویزا برای اتباع ۳۸ کشور در صورت سفر به ایران، تکمیل کردند.

در همان دوره بود که دولت آمریکا زیرساخت تحریم‌ها را با تحریم‌های گسترده و جدید مانند کاتسا و آیسا توسعه داد و تحریم‌هایی که بعداً توسط دولت ترامپ اعمال می‌شود، صرفاً اجرایی کردن آن تحریم‌هاست. تفاوت مهم ترامپ با اوباما این است که او نقابی را که بر چهره آمریکا زده بودند و غلط‌انداز می‌نمود، کنار زده و رو بازی می‌کند.

معامله درست و متناسب با آمریکا، مقاومت و بی‌اعتنایی - دست رد به فریب مذاکره زدن- و ضربت بازدارنده در برابر فشار و ضربه است. اجرای منطق اقدام متقابل متأسفانه چند سال به تأخیر افتاد و خسارت به بار آورد. با آمریکا باید کاری کرد که به تشکر بیفتد (نظیر تشکری که ترامپ پس از اسقاط پهپاد جاسوسی به خاطر سرنگون نکردن هواپیمای سرنشین‌دارش از ایران کرد) و نه امتیازدادنی که بوی خون را به مشام گرگ‌ها برساند و حریص‌تر کند. و مهم‌تر از این که کلید حل مشکلات اقتصادی را باید در داخل جست‌وجو کرد و نه در لوزان و نیویورک.

 

 

 

 

روزی که سرمشق آزادیخواهی و نفی سلطه شد

 

محمدعلی شهیدی در ایران نوشت:

 

در میانه لحظه‌ها و روزهای تاریخ ساز نهضت اسلامی ایران، ۱۳ آبان جایگاه فراموش نشدنی دارد. این روز و این مناسبت تاریخی نشانه‌ای است پیش چشم ما تا به درک تازه‌ای از قدرت نسل جوان دانشجو و نوجوانان دانش‌آموز کشور برسیم.

نهضت بالنده اسلامی و مردمی ما با تکیه بر شانه‌ها و بازوهای نیرومند این قشر، توانسته از گردنه‌های سخت توطئه و خصومت عبور کند. بعد از گذشت ۴۰ سال، بواسطه حماسه‌ای که قهرمانان شهید و مبارز دانش‌آموز و دانشجو آفریدند هنوز هم نهضت و نظام اسلامی متکی بر اراده و ایمان این قشر مؤمن است.

پیام نهفته دیگر در این روز تاریخی و بزرگ، این است که مدارس و دانشگاه‌های ما در صف اول مقابله با سلطه‌جویی و مبارزه با استکبار ایستاده‌اند. آنها در سایه درک عالمانه خویش از معادلات سیاست جهانی، هیچ گاه به نظم و نظام ناعادلانه حاکم بر صحنه بین‌المللی تمکین نکرده‌اند بلکه حتی افشاکننده و آگاهی دهنده دسیسه‌ها و سیاست های ضد بشری و سوداگرانه قدرت‌های جهانی بوده‌اند.

در تاریخ معاصر ایران اولین صدای نفی سلطه و مبارزه با استکبار از دانشگاه و مدارس برخاسته و درست به همین دلیل همواره آماج اصلی خصومت و کینه قدرت‌های سلطه گر و عوامل آنها بوده است، تا جایی که در این ۴۰ سال تلاش‌ها و سرمایه‌گذاری زیادی صورت گرفته تا روح مبارزاتی و ضدیت با سلطه در محیط‌های دانش‌آموزی و دانشجویی کمرنگ شود.

روزهای هشتم و سیزدهم آبان در تاریخ ما حرف‌های بسیار برای گفتن و پیام های عمیق برای شنیدن نسل امروز دارد. این دو روز، دو نشانگاه در تاریخ ماست تا دریابیم که نهال قدرت ملی ما با خون پاک‌ترین فرزندان این مرز و بوم آبیاری شده است. با این نشانه‌ها پی می‌بریم که در مسیر جنگ تحمیلی و مبارزه با استکبار، اولین قهرمانان و نیروهای جان برکف از مدارس و دانشگاه‌های ما ظهور کرده‌اند و هر کدام‌شان در میدان جنگ و مبارزه، حماسه‌های بزرگ را خلق کرده‌اند.

شهدای دانش‌آموز روز ۱۳ آبان، آیینه‌های مجسم آزادیخواهی هستند. روح آرمانخواهی و وطن دوستی این عزیزان در آن برهه همچون مشعل فروزان مسیر حرکت بعدی مردم ایران اسلامی را نور و گرما بخشید.

امروز بزرگ‌ترین میراث این عزیزان، همان چیزهایی است که به‌عنوان عنصر قدرت و عوامل اعتبار بخش ایران اسلامی در جهان مطرح است یعنی امنیت و استقلالی که نظام اسلامی در منطقه و جهان به آن می‌بالد.

نسل امروز ما نیازمند نگاه تازه و فراگرفتن مشق ایثار و مبارزه از این قهرمانان شهید مدرسه و دانشگاه است. صدای عدالت خواهی و نفی وابستگی و خودباوری را، همین گروه از شهدای جوان و نوجوان سر دادند تا جایی که بسیاری از جنبش‌ها و نهضت‌های رهایی بخش در فراسوی منطقه را تحت تأثیر قرار داد.

اغراق نیست اگر بگوییم قدرت های سلطه جو از زمانی بساط نفوذ و بهره‌جویی از اقتصاد و فرهنگ ایران را برچیدند که دانشگاه و مدارس ما به سنگر مبارزه تبدیل شدند.

بنابراین بر همه ما فرض است که با زبان و تکنیک تصویر و هنر و رسانه به نسل امروز و آینده نشان دهیم که در سحرگاه ۱۳ آبان ۱۳۵۷، چه رخداد عظیم تاریخی نقش بست و دانش‌آموزانی که مدارس را به سمت استقرار در سنگر دانشگاه ترک کردند چه آرمان های بلند در ذهن و چه شعارهای رهایی بخش بر زبان داشتند.

در این مطالعه تاریخی باید آثار و نشانه‌های الهام بخش جنبش دانش‌آموزی و دانشجویی را بر سایر حرکت‌ها و نهضت‌های رهایی بخش استخراج کنیم.
شک نداریم که اگر اجتماع شورانگیز و تاریخی آن روز دانش‌آموزان و دانشجویان در محوطه دانشگاه تهران بخوبی مستندسازی و بازنمایی شود روشن خواهد شد پرچم ظلم ستیزی و عدالت خواهی همیشه در این مرز و بوم در اهتزاز بوده است.

گلوله‌هایی که آن روز سینه نوجوانان و جوانان پاک سرشت ما را هدف قرار داد تیرهای کینه و خصومت بودند که هر چند بخشی از سرمایه‌های علمی را از ملت گرفتند اما در نهایت در برابر صدای نیرومند عدالت خواهی و استقلال طلبی محو شدند.

روز بزرگ ۱۳ آبان، به خون ده‌ها شهید و صدها مجروح قداست یافته است. یکی از نقاط پر رمز و راز تاریخ انقلاب اسلامی دو اتفاق بزرگی است که در این روز رخ می‌دهد. رهبر معظم انقلاب در یکی از بیانات‌شان ارتباط عمیق و پرمعنا میان کشتار دانش‌آموزان در ۱۳ آبان ۵۷ در دانشگاه تهران توسط عوامل رژیم ستمشاهی و پیروزی بزرگ دانشجویان در فتح لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۵۸ را نشان می‌دهند.

ایشان می‌فرمایند که وقتی در سیزده آبان ۱۳۵۷ دانش‌آموزان ما به وسیله مزدوران مسلط امریکایی در کشور ما، قتل عام شدند، امریکا به خیال خویش ضربه بزرگ به وسیله ایادی خود بر ملت و کشور ما وارد کرد. لکن بعد از این، سیزده آبان سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد که سیلی بزرگ جوانان ایرانی به امریکا بود.

آثار آن ضربه سختی که بر منافع استکبار در ۱۳ آبان وارد شد هنوز هم در رفتار و سیاست خصمانه سران کاخ سفید دیده می‌شود و هنوز هم این روز به‌عنوان نماد سازش‌ناپذیری ملت ایران و تحقیر اقتدار امریکا شناخته می‌شود.

دقیقاً همین تعبیر را حضرت امام(ره) درباره آثار و برکات ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی دارند و می‌فرمایند: دانشجویان مسلمان و مبارزی که لانه جاسوسی را اشغال کرده‏‌اند با عمل انقلابی خودشان ضربه‌ای بزرگ بر پیکر امریکای جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند.

 

 

 

 

با واردات چه کنیم؟!

 

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

 

 روز گذشته رهبر انقلاب، بار دیگر یکی از راه‌های رونق تولید را جلوگیری از واردات کالاهای دارای تولید داخل دانستند و فرمودند: عده‌ای هستند که حیات و ثروت بادآورده‌شان وابسته به واردات است اما واردات زاید و بی‌رویه موجب ورشکستگی تولید داخل و بیکار ماندن جوانان خواهد شد.

داستان اقتصاد ایران و واردات، داستان بلند بالایی است. از دهه ۵۰ که جهش درآمدهای نفتی رقم خورد، حکومت وقت به اتکای درآمدهای نفتی سرشار، سراغ واردات گسترده رفت و تا امروز، هر زمان که ارزهای نفتی به اقتصاد ایران سرازیر شده، واردات رونق گرفته است.

به ویژه این که درآمدهای ارزی سرشار، امکان پایین نگه داشتن نرخ ارز را ایجاد می کرد و می توانستیم با وجود تورم بالا، جلوی افزایش نرخ ارز را بگیریم اما هرگاه به هر دلیلی به ویژه تحریم ها، درآمد نفت کاهش می یافت و امکان دسترسی به ارز نفتی برای واردات نبود، نرخ ارز جهش می یافت؛ اتفاقی که در سال های ۹۱ و ۹۷ به وقوع پیوست.

واردات جزء گریز ناپذیر یک اقتصاد است. هیچ اقتصادی، توان تامین همه نیازهای خود را ندارد، بنابراین مجبور به واردات بخشی از نیازهای خود از خارج است، اما سوال این است که حد منطقی واردات چقدر است؟ از منظر سیاست های کلان، مهم ترین شاخص درباره واردات، تراز تجاری است.

تراز تجاری نشان می دهد که میزان صادرات غیرنفتی در برابر واردات چقدر است. از این منظر اگرچه در سال های اخیر، میزان صادرات غیرنفتی افزایش یافته و حتی در برخی سال ها تراز تجاری تا حد اندکی مثبت هم شده است ولی در مجموع تراز تجاری کشور چندان مثبت نیست و این مسئله به این معنی است که باید صادرات غیرنفتی افزایش و واردات کاهش یابد.

محصولات وارداتی به سه دسته کالاهای نهایی و مصرفی، کالاهای واسطه ای نظیر ماشین آلات خط تولید و مواد اولیه، نظیر خوراک دام و طیور تقسیم می شوند. در اقتصاد ایران ۳۰ درصد واردات، به کالاهای نهایی و مصرفی و ۷۰ درصد به کالاهای واسطه ای و مواد اولیه بر می گردد. همگان بر سر تلاش برای کاهش واردات کالاهای مصرفی متفق هستند ولی به نظر می رسد، بحث بر سر این است که حتی در عرصه واردات کالاهای واسطه ای و مواد اولیه نیز می توان به کاهش واردات و جایگزینی تولید داخل توجه داشت.

رهبر انقلاب در دیدار یک ماه قبل از نمایشگاه شرکت های دانش ‌بنیان و فناوری ‌های برتر (ایران ساخت) به همین مسئله اشاره کردند و فرمودند: «یکی از گلایه‌های جوانان در نمایشگاه امروز این بود که بعضاً همان محصول یا تولید آن ها را دستگاه‌های دولتی از خارج وارد می کنند که این ناشی از فرهنگ اقتصاد نفتی است و باید این نگاه غلط اصلاح شود.» محصولاتی که قطعا جزو کالاهای واسطه ای محسوب می شود.

باید توجه داشت که در بخش های مهم اقتصادی کشور نظیر نفت و گاز، آب و برق، معدن، صنایع قطعه سازی و خودروسازی، صنایع مخابراتی و دیگر صنایع، حجم وسیعی از تولیدات مورد نیاز وجود دارد که بخش عمده ای از آن ها از سوی دستگاه های مسئول از جمله دولت، شرکت های دولتی و شرکت های شبه دولتی باید خریداری شود ولی برخی شرکت ها، به دلایلی از جمله نبود اطمینان به محصول داخلی، رانت های چرب و شیرین و منافع شخصی واردات را به خرید دستگاه داخلی ترجیح می دهند.

در این شرایط به نظر می رسد باید هدف گذاری مشخصی روی تقویت توان تولید داخل و محدودسازی واردات گذاشت. سال هاست در بخش هایی از جمله وزارت نفت و به تازگی در وزارت صمت، کمیته هایی برای داخلی سازی محصولات وارداتی تشکیل شده است. باید اکنون به صورت کمی مشخص شود که این پیگیری ها برای داخلی سازی چه نتایجی داشته است.

علاوه بر این در بخش کشاورزی نیز که تلاش های موثری برای تقویت تولید داخل شکل گرفت و در تولید گندم و برخی محصولات غذایی دیگر خودکفایی رقم خورد، باید مراقب بود که همین دستاوردها از بین نرود. از جمله اتفاقی که متاسفانه در زمینه گندم رخ داد و به خاطر نرخ خرید تضمینی پایین و امتناع بخشی از کشاورزان از فروش گندم به دولت، امسال مجبور به واردات بخشی از گندم مورد نیاز از خارج هستیم.

در بخش کشاورزی به ویژه زنجیره تولید دام و طیور و خوراک مورد نیاز دام و طیور و دانه های روغنی که همواره یکی از اصلی ترین کالاهای وارداتی است نیز باید برنامه مشخصی برای تقویت تولید داخل در نظر گرفته شود. وزارت کشاورزی در سال های گذشته برنامه ای برای افزایش تولید داخل در این زمینه ها داشته است که اکنون باید مشخص شود، این برنامه ها به کجا رسیده است.

در هر صورت برنامه پرهیز از واردات زاید و غیرضروری زمانی نتیجه می دهد که هم در عرصه سیاست گذاری کلان تجاری و ارزی، تغییر حاصل شود و سیاست های مشوق واردات کنار گذاشته شود و هم به ویژه در عرصه اجرایی، دستگاه های دولتی متولی در بخش های مختلف، تامین نیازهای اصلی خود از مجموعه عظیم شرکت های دانش بنیان و نخبگان علمی را در اولویت قرار دهند.

به ویژه نظارت بر زیرمجموعه هایی که واردات را به خرید محصول داخلی ترجیح می دهند باید مورد توجه قرار گیرد. در این میان، اصلاح قانون حمایت از توان تولید داخل و گنجاندن ضمانت های اجرایی که بتواند مجموعه های دولتی و شبه دولتی را به استفاده از محصول داخلی ملزم کند، ضروری است.

 

 

 

 

 با امید بستن به بیرون مرزها قافله را باختیم

 

حیدر مستخدمین حسینی در آرمان نوشت:

 

نکته مهمی که در سال‌های گذشته توسط کارشناسان اقتصادی مورد تاکید بود و من هم به عنوان یکی از کارشناسان اقتصادی از چندین سال گذشته تا حال بر این تاکید داشتم که موفقیت ما در گرو این مطلب است که ما نظام سیاستگذاری و برنامه‌ریزی را براساس واقعیت‌های موجود در کشور به لحاظ منابع، به لحاظ نیروی انسانی و به لحاظ امکانات مورد بررسی، تحلیل و اقدام اجرایی قرار دهیم و در حوزه ارتباط با سایر کشورها، دیپلماسی سیاسی و اقتصادی کار خودش را انجام دهد و در هر مقطعی هم که دستاوردی به‌دست آمد به داشته‌ها و نظام برنامه‌ریزی خودمان سوار شود و یک مزیتی را برای اقتصاد ملی ما شکل دهد. این یک رویکرد بوده که مرتبا توسط کارشناسان مورد تاکید قرار داشت اما دولت به این حوزه توجه کافی و وافی نداشت بلکه اهم موضوعاتش به این برمی‌گشت که برجام به یک نتیجه‌ای برسد و با برجام هست که منابع سرمایه خارجی به کشور سرازیر می‌شود و امکانات رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه شکل خواهد گرفت و کشور از عقب افتادگی خارج خواهد شد.

این عامل باعث شد که دولت از نظام تثبیت برنامه‌ریزی داخلی و همچنین سیاستگذاری اقتصادی در داخل کشور غافل شود و نتیجه اش همانی شد که در حال حاضر همه نگاه‌های خود دولت به این برمی‌گردد که از آمریکایی‌ها که کاری برنیامد و ببینیم اروپایی‌ها چه خواهند کرد؟

اما واقعیت اقتصاد سیاسی کشور ما در این است که در هر مرحله‌ای که چشم امید و موفقیت خود را به بیرون از مرزها دوخته، قافله را باخته و این تجربه تاریخی ماست. راه دوری نرویم، در همین قرن اخیر حوادث‌هایی که در کشور رخ داد، هرجایی که تکیه بر توانمندی داخلی، نیروی انسانی و امکانات شد، یک پروسه موفقی را به دنبال خودش داشت و هرجایی که چشم امید و موفقیت به بیرون مرزها بود با مسائلی مواجه شد که این مسائل نتوانست به یک رشد اقتصادی تداوم دار و مستمری را برای کشور به ارمغان بیاورد.

تولید یکی از موارد بسیار کلیدی و حساسی بوده که نه الان بلکه در طول تاریخ اقتصاد سیاسی توانسته جای محکمی را به خودش اختصاص دهد. برای اینکه اولا، تولید اشتغال را تضمین می‌کرده و می‌کند. یعنی موجب می‌شود که اگر به تولید توجه می‌کنید، اشتغال بالایی را برای کشور به دنبال می‌آورید و به دنبالش بخش پخش و توزیع چه در داخل و چه در خارج از کشور را دارد که تحت عنوان صادرات...

قلمداد می‌شود و می‌بینیم که درمجموع هم اشتغال ایجاد می‌کند و قبل از آن، سرمایه‌گذاری را ایجاد می‌کند. به کاهش نرخ بیکاری می‌انجامد و رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه ملی را رقم می‌زند. نکته کلیدی این است که با گرایش و توجه به اهمیت تولید حتی در شرایط فعلی چرا بورس تا همین یکسال و اندی پیش و نسبت به گذشته موفق بوده است؟

علت این است که چون دولت واردات را محدود کرده و ارز حاصل از درآمد نفت را بیشتر به اقلام‌ ضروری اختصاص داده و همچنین تهیه مواد اولیه برای واحدهای صنعتی و تولیدی. خود این باعث شده که تولید کشور که در یکی دو سال گذشته با رکود و کاهش تولید مواجه بود با سیل وارداتی که در زمینه‌های مختلف صورت گرفته بود، احیا و روح جدیدی بر تولید دمیده شود و یک افزایش تولیدی را در حال حاضر سراغ داریم. هرچند هنوز شکل نگرفته ولی آرام آرام واحدهای از رده خارج شده یا کاهش شیفت کاری یافته به علت محدودیت در واردات، احیا شوند.

البته آغاز نشده ولی برخی از واحدهای صنعتی و تولیدی که خود را از رده خارج کرده بودند آرام آرام به این جاده می‌پیوندند که مجددا دست به تولید بزنند و کارگاه‌ها سعی کنند احیا شوند. اینها به خاطر محدودیت در واردات صورت گرفته یا اینکه درآمد حاصل از صادرات رفته‌رفته شکل منطقی به خود می‌گیرد که ارز حاصل از صادرات به چرخه اقتصاد برگردد. یعنی اگر نسبت به دو سال قبل مقایسه کنیم، امسال وضعیت‌مان در این ارتباط بهتر شده است. هم واردات مقداری کاهش یافته و هم صادرات افزایش پیدا کرده و در کنار این ارز حاصل از صادرات با تدبیرهایی که اندیشیده شده، دارد برمی‌گردد.

بنابراین نقش تولید در اقتصاد ملی یک نقش حیات دار، پویا و توسعه یافتگی است. ما در دهه گذشته بدترین ضربات را با سیاست‌های که در حوزه ضربه تولید بوده، زده ایم. ما از نظر صنعتی و تولید در دهه گذشته پسرفت داشتیم و رو به جلو نبودیم. اما می‌رود که این باور به بار بنشیند که با توجه به تولید با آن مکانیزمی که اشاره کردم که تمرکز روی سرمایه‌گذاری‌های تولیدی می‌کند و بحث مربوط به اشتغال است، هر صنعت و تولیدی که احیا می‌شود یا شکل می‌گیرد رشته‌های مختلفی را پذیراست.

از کارگر ساده گرفته تا رشته‌های مختلف مهندسی و مدیریت و خدماتی جای خود را باز می‌کنند و این خودش کمک بسیار وافری در مقایسه با واردات است که غیر از اینکه جیب برخی را پر کند هیچ انگیزه‌ای برای جوانان کشور ندارد. این تفاوتی است که اقتصادی که پایبند به تولید هست، می‌تواند جایی را برای خودش باز کند که احیاکننده افزایش تولید ناخالص داخلی کشور، افزایش رشد اقتصادی و افزایش سرمایه‌گذاری باشد و پس‌اندازهای نظام بانکی به سمت تولید حرکت کند و بعد هم نتیجه مازاد بر نیاز هم بتواند برای بحث صادرات برنامه‌ریزی شود. در صورتی که واردات هیچ‌کدام از این زمینه‌ها را نمی‌تواند فراهم کند.

غیر از این اضمحلال ارزی که با زحمات فراوانی حادث می‌شود و تکیه اش هم به درآمد نفتی است که می‌تواند متعلق به نسل‌های بعدی هم باشد اما در همین دوره هزینه می‌شود و از بین می‌رود. اما کارکردی که تولید دارد، نتایج مثبت و انگیزشی و رضایتمندی جامعه را می‌تواند فراهم کند.

 

 

 

 

 

تحریف تاریخ دشمنی امریکا کار چه کسانی است؟

 

حسن رشوند در جوان نوشت:

 

رهبر معظم انقلاب در دیدار هزاران نفر از دانش آموزان و دانشجویان سراسر کشور در خصوص تاریخ دشمنی امریکا با ملت ایران فرمودند: «بعضی‌ها تاریخ را تحریف می‌کنند که شروع اختلافات از تسخیر لانه جاسوسی بوده است.

اختلاف بین ملت ایران با دولت امریکا از ۲۸مرداد و قبل آن بود. امریکا از آبان ۴۳ که رژیم دست‌نشانده‌اش در ایران، امام عزیز ما را تبعید کرد تا آبان سال ۹۸ هیچ تغییری نکرده؛ امریکا همان امریکا است؛ همان گرگ‌صفتی و دیکتاتوری جهانی و بین‌المللی، همان شرارت و حدنشناسی، امروز هم [در]امریکا هست.»

منطق سخنان مقام معظم رهبری با منطقی که امام راحل در خصوص امریکا در طول حیات با برکت‌شان داشتند، یکی است. حضرت امام نیز با فریاد اینکه «همه بدبختی ما از امریکاست» از خوی تجاوزطلبی و ضرورت مبارزه و عدم رابطه با استکبار سخن می‌گفتند و هر گاه برخی عناصر سیاسی بی ملاحظه به رفتار گذشته امریکا سخن از رابطه با امریکا سر می‌دادند، همواره نسبت به چنین تفکر و رفتارهایی هشدار می‌دادند.

ایشان با صراحت امریکا را «شیطان بزرگ» نامیده و اعلام می‌داشتند: «امریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است» و همه مبارزان جبهه توحید در سراسر جهان را این گونه بشارت دادند: «اگر دقیقاً به وظیفه مان که مبارزه با امریکای جنایتکار است ادامه دهیم فرزندان‌مان شهد پیروزی را خواهند چشید.» حضرت امام (ره) در این مسیر تلاش کرد با نمادسازی جبهه مبارزه با استکبار جهانی، نگاه افکار عمومی را نسبت به مقوله ارتباط با نظام سلطه عوض کند. چیزی که خلف شایسته او امروز با همان منطق استوار امام (ره) انجام می‌دهد.

اما اینکه چرا با گذشت ۴۰ سال از تسخیر لانه جاسوسی و دیدن رفتارهای خصمانه امریکا بسیار پیش‌تر از رخداد تاریخی تسخیر جاسوسخانه نظام سلطه از سوی دانشجویان که امروز بخشی از آن‌ها همچون اصغرزاده در زمره توابین این حرکت اصیل انقلابی قرار گرفته اند، هنوز برخی با وارونه خواندن صفحات جنایات امریکا در ایران، دوست دارند سر آغاز دشمنی امریکا با ملت ایران را نه در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یا ماجرای دردناک تبعید حضرت امام (ره) در سال ۱۳۴۳ ببینند، بلکه تعمداً یا سهواً معتقدند اگر سفارت امریکا در تهران در ۱۳ آبان ۵۸ تسخیر نمی‌شد، اکنون شاهد این حجم از دشمنی آن‌ها با خود نبودیم.

این در حالی است که در گونه شناسی مخالفان استکبار ستیزی همواره با چند دسته از این جماعت مواجه بوده‌ایم. بزرگ‌ترین ایرادی که بر این عده می‌توان گرفت این است که تاریخ دشمنی امریکا با ملت ایران را ۱۳ آن ۱۳۵۸ قرار داده‌اند و بالطبع تاریخ مبارزه امام راحل با استکبار را نیز به تسخیر لانه جاسوسی امریکا محدود کرده‌اند.

این در حالی است که در طول بیش از نیم قرن نهضت اسلامی ملت ایران از ۱۵ خرداد ۴۲ تاکنون که دکترین استکبارستیزی حضرت امام (ره) به تدریج شکل گرفت و گسترش یافت، جریان‌های سیاسی مختلفی به مخالفت با آن قدعلم کردند که هریک به نوعی تلاش داشتند تا از گسترش و نفوذ اندیشه حضرت امام (ره) جلوگیری کنند. این جریان‌ها را از یک منظر می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

الف) مدعیان دروغین استکبارستیزی

در بین نیروهای سیاسی دهه‌های اخیر، جریان‌هایی بودند که به رغم مخالفت باجریان خط امام، خود را پیشقراول و سردمدار مبارزه با استکبارجهانی و امپریالیسم بین الملل معرفی می‌کردند. در رأس این گروه‌های سیاسی در ایران که در مجموع جزو اردوگاه چپ مارکسیستی - مائوئیستی، محسوب می‌شدند، می‌توان به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و بهارخواب‌های فدایی خلق اشاره کرد که در دهه ۵۰ و ابتدای دهه ۶۰، مواضعی سوپرانقلابی داشته و شعارهایی تندعلیه اردوگاه غرب و در رأس آن امریکا سر می‌دادند. این جریان حتی تا بدانجا پیش رفتند که نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) را حرکتی ارتجاعی و برخاسته از اردوگاه امپریالیسم معرفی کردند که تنها به ظاهر، مدعی مبارزه با استکبار است.

ب) مخالفان استکبارستیزی و مبارزه با امریکا

صرف‌نظر از دسته‌ای از این مخالفان که در زمره دوستان اردوگاه استکبار و دست‌نشانده‌ها و نفوذی‌های آن‌ها به شمار می‌آیند و اقلیتی که با سلطنت طلبان گره خورده اند، مهم‌تر از آن‌ها گروهی هستند که ایادی و دست‌نشاندگان مستقیم استکبار به حساب نمی‌آیند، اما اغلب دانش آموختگانی هستندکه دوران تحصیل خود را در غرب گذرانده و مفتون و دلبرده حکومت لیبرالیستی غرب شده‌اند و نگاه منفی به غرب و استکبار جهانی ندارند. این افراد که خود را در پس عنوان فریب دهنده‌ای، چون ملی گرایی پنهان کرده اند، به واقع لیبرال‌های داخلی بودند که چارچوب و مبانی تمدن غرب را قبول داشته و آمال و آرزوهای خودرا در گرایش کشور به سوی نظام لیبرال سرمایه داری غرب می‌دیدند.

دسته دیگری که از همان ابتدا در جبهه مخالفان مبارزه با استکبار جهانی قرار داشتند، عافیت‌طلبانی بودند که از هرگونه مبارزه و تحمل سختی ابا داشته و آن چنان مقهور قدرت نظامی امریکا و استکبار بودند که از هرگونه مقاومت و مبارزه‌ای گریخته و دیگران را نیز به تسلیم و وادادگی دعوت می‌کردند. این تفکر و نگرش که نسبت به مبارزه با رژیم پهلوی نیز همین وضعیت را داشت، هرچند ساماندهی سیاسی - اجتماعی رسمی نیافت، اما در کوچه و بازار و در طول دوران مبارزه، به شایعه پراکنی و تضعیف ایمان و اراده ملت مشغول بوده است. نشانه‌هایی از این مرعوب بودن بعدها در میان برخی جریان‌های سیاسی نیز ظهور و بروز یافت که در قالب برخی نوشته‌ها و اظهارنظرها درسطح جامعه مطرح گردید.

اما دسته دیگری از مخالفان دکترین «استکبار ستیزی»، کسانی بودند که از ابتدا جزو مخالفان نبودند، بلکه به‌عکس از حامیان و موافقان استکبارستیزی به حساب می‌آمدند. بخشی از آن‌ها خود جزو کسانی بودندکه روزگاری نه چندان دور ازدیوارسفارت امریکا بالا رفته و خود را صاحبان حماسه انقلاب دوم می‌دانستند، اما سیر تغییرات و تحولات این جریان به نحوی شکل گرفت که این جریان به تدریج دچار استحاله شدند و به صف مخالفان دکترین استکبارستیزی پیوستند.

این دگردیسی عوامل متعددی داشت که مهم‌ترین آن در برداشت‌های ساده لوحانه از رفتار امریکایی‌ها و ندیدن دست چدنی امریکا در دستمال مخملی بود. این عده امروز برای مذاکره و ارتباط با امریکا سینه می‌زنند. نداشتن تحلیل درست از مسائل سیاسی و تحولات بین‌المللی آن‌ها را به عدول از دکترین استکبارستیزی کشانده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در تعبیری در این باره می‌فرمایند: «کسانی که دم از مذاکره با امریکا می‏زنند، یا از الفبای سیاست چیزی نمی‏دانند، یا الفبای غیرت را بلد نیستند؛ یکی از این دو تاست.» (۱ /۳ /۱۳۸۱).

اما محور اصلی جریان تجدیدنظرطلبی را باید از میان آن بخش از جریان‌های سیاسی جست‌وجو کرد که در دهه ۷۰ به تدریج در مسیر آشنایی با تفکرات معرفتی - سیاسی غرب دچار وادادگی و استحاله شده و جذب آن گردیدند. این تمایل و تعلق، بیش از هر چیز در حوزه نگرش‌ها خود را نشان داد و به تدریج اظهارنظرها و دستنوشته‌هایی از این جریان صادر گردید که حکایت از تجدیدنظرطلبی در آرمان‌های حضرت امام (ره) داشت.

عامل دیگری که منجر شد بخشی از افراد و جریان‌های سیاسی کشور به تدریج از گفتمان استکبارستیزی فاصله بگیرند و در باب ایجاد رابطه و فتح بابی برای مذاکره سخن برانند، آلودگی به زخارف دنیا، دنیاگرایی و منفعت طلبی بود. این فرآیند که به تدریج با پایان یافتن جنگ تحمیلی و با اولویت یافتن مسئله سازندگی و آبادانی کشور آغاز شد، برخی از انقلابیون دیروز (یا متظاهرین به انقلابی گری) را آنچنان به مسائل اقتصادی و دنیوی آلوده ساخت که ترجیح دادند برای حفظ منافع حاصله، باورهاو آرمان‌های خود را نیز به فراموشی بسپارند و در آن تجدیدنظر نمایند. در رأس این تجدیدنظرها، تجدیدنظر در دکترین استکبارستیزی بود.

رهبر معظم انقلاب با توجه به شناختی که همواره از جریان مخالف استکبار ستیزی و حامیان مذاکره با امریکا داشته‌اند و درک واقع بینانه از شرایط کشور و منطقه، بار دیگر در دیدار دانش آموزان و دانشجویان، بر اشتباه بودن هر گونه مذاکره با امریکا تأکید کردند.

 

 

 

 

 

جدال با حریف موهوم

 

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

 

عرصه سیاست‌ورزی در ایران این روزها حال و هوای انتخاباتی را تجربه می‌کند. حال و هوایی که علی‏رغم شباهت‌های ذاتی به دیگر موسم‌های انتخاباتی واجد ویژگی‌ها، مولفه‌ها و متغیرهای منحصربه‏فردی است. بدون تردید، جمهوری اسلامی ایران در زمره کشورهایی است که تجربیات انتخاباتی متنوع و سترگی را از سر گذرانده است.

از انتخابات تک‌کاندیدایی تا انتخاباتی که یک رقیب به طور رسمی اعلام کرد به رقیب دیگر رای می‌دهد و از انتخابات دوقطبیِ رادیکالیزه‌شده تا انتخاباتی به غایت نرم و آرام؛ همه‏و‏همه در کارنامه انتخاباتی جمهوری اسلامی، قابل جستجو و ردیابی است.

اما شاید بتوان مدعی شد که شرایط انتخاباتی کنونی کشور تا امروز تجربه نشده است. موقعیت عمومی جامعه، اظهارنظرهای گاه و بی‌گاه فعالان سیاسی، شتاب فزاینده گروه‌های انتخاباتی و... حکایت از آن دارد که گویا ارباب سیاست و بدنه جامعه در دو منظومه متنافر زندگی می‌کنند. تا جایی که حتی با اندکی اغماض می‌توان ادعا کرد زیست‌جهان این دو گروه، فاصله‌ و شکافی عمیق را تجربه می‌کند.

گروه‌های سیاسی امروز بر سر اختلاف‌نظرهای متعدد در نحوه برخورد و مواجهه با موضوعاتی انتزاعی گریبان یکدیگر را می‌گیرند. مسائلی نخ‌نما شده که تنها در محافل سیاسی مخاطب دارد. سیاسیون بر سر این موضوعات ساعت‌ها و شاید روزها به منازعه می‌نشینند در‏حالی‏که زیر پوست جامعه اتفاقاتی دیگر رقم می‌خورد.

مردم بیش و پیش از سیاست‌ورزان و سیاست‌پیشگان، از شعارها و مجادله‌ها و منازعات سیاسی عبور کرده و سعی می‌کنند مسائل‌شان را در حوزه‌ای دیگر چاره‌جویی کنند. مشاهده میدانی ـ به‏ویژه در کلان‌شهرها ـ حکایت از آن دارد که گفتمان‌های موجود در جریان‌های شناخته‌شده سیاسی کاربست خود را از دست داده و جامعه دیگر اعتباری به آن‌ها نمی‌دهد.

اگر تا پیش از این اصلاح‌طلبی نماد مردم‌سالاری و آزادی‌های اجتماعی و اصولگرایی مظهر عدالت‌طلبی بود، امروز جامعه هیچ‌یک از این دو گفتمان را باور ندارد. این یعنی، بخش‌هایی از حافظه تاریخی جامعه ایران به کار افتاده است. آن‌ها طی تمام سال‌های درگیری و جدال میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان، نه از آزادی ـ به مفهوم واقعی و نه مبتذل آن ـ نشانی یافتند و نه روزنه‌ای از عدالت برابرشان گشوده شد.

هر یک از این جریان‌ها به دلایلی ـ که البته محل بحث آن در این مجال نیست ـ نخواستند، نتوانستند یا نشد که به شعارهای انتخاباتی‌شان جامه عمل بپوشانند. حجم بالای بستن مطبوعات در زمان دولت اصلاحات ـ گرچه توسط قوه قضائیه ـ

و وقوع اختلاس‌های میلیاردی، بی‌سابقه و سیستماتیک در دولت‌های مهرورز و عدالت‌طلب نهم و دهم، باورمندی جامعه به این شعارها را دچار خدشه‌هایی جدی و تا حد زیادی جبران‌ناپذیر کرد. جریان اعتدال هم که در جریان دو انتخابات ریاست‏جمهوری پیشین با چرخش به سمت اصلاح‌طلبی نوید عقلانیت، تعامل سازنده، تدبیر امور و ایجاد تعادل و توازن میان گروه‌های سیاسی را سر داد، سرآخر نتوانست به اهداف خود به طور کامل دست یابد.

حال پرسش اصلی اینجاست که جریان‌های سیاسی چه راهبرد و استراتژی مشخصی برای تشویق و ترغیب جامعه جهت شرکت در انتخابات دارند؟ آیا با تکیه بر همان شعارهای گذشته می‌توانند سبد آراء قبلی را به دست آورند؟ آیا مردم باز هم با اعتماد به توصیه‌های بزرگان پای صندوق‌های رای خواهند رفت؟ و بسیار پرسش دیگر که هیچ‏یک از جریان‌های سیاسی پاسخ روشنی به آن‌ها ندارند.

ناگفته پیداست که صندوق رای در ایران میراثی گرانبها است که از پساپشت خون‌های فراوان به دست آمده است. از این رو، فعالان اجتماعی و سیاسی باید صیانت از آن را یک ضرورت تاریخی و اجتماعی قلمداد کرده و هرگز به آن پشت نکنند.

در این میان اما، جریان‌های سیاسی وامانده از تحلیل شرایط و موقعیت اجتماعی کشور به نبرد و رقابت با رقیبی موهوم می‌پردازند. در حقیقت آن‌ها یکدیگر را رقیب خود می‌دانند. حال آن‌که ارزیابی شرایط جامعه نشان می‌دهد که جریان‌ها سیاسی به واقع رقیب یکدیگر نیستند. آن‌ها در میدانی خالی از رقیب، هل من مبارز می‌طلبند و توجه ندارند که میدان مبارزه و زمین بازی به کلی تغییر کرده است.

به نظر می‌رسد نخبگان حاضر در ماشین قدرت، درک درستی از این تغییر ندارند. این در حالی است که از قضا مشارکت حداکثری، حضور مردم پای صندوق‌های رای، امیدآفرینی در جامعه و... همه‌وهمه در گرو درک صحیح از تغییر میدان رقابت است. میدانی که امروز با معیشت، گره‌های کور اجتماعی، بن‌بست‌های خانوادگی، تغییر ساختار فرهنگی و درهای گشوده مخالفان، پیوندی تنگاتنگ یافته است.

با این اوصاف و با توجه زمان اندک باقی‏مانده تا ایام انتخابات، راهی جز درک این تغییر و فهم متناسب با این شرایط برای اصحاب سیاست باقی نمانده است. سیاست‌پیشگان باید هرچه سریع‌تر خود را آماده این تغییرات کنند که در غیر این صورت رقیبی تازه‌نفس از راه خواهد رسید و گوی رقابت را از آن‌ها خواهد ربود.

 

 

 

حسینیه امت ساز

 

مهرداد بذرپاش در وطن‌امروز نوشت:

 

  ۱- حسینیه امام خمینی(ره) ۳۰ سال است محمل انقلابیون و ملجأ مستضعفان عالم شده است. این ممزوج شدن و همراه شدن مستضعفان و انقلابیون از آن اعجازهای انقلاب اسلامی ایران است؛ انقلابی که امام خمینی(ره) با پشتوانه فقهی و بلندنظری عارفانه توانست نمودی فخرآور از فلسفه رسالت و امامت را برای مسلمانان و آزادگان عالم به ارث بگذارد و مستضعفان، یعنی ولی‌نعمتان قیام نبوی و همین‌طور آزادگان به عنوان سرمایه‌ها و ظرفیت‌های بزرگ انسانی را در کنار یکدیگر علیه استکبار بسیج و متحد کرده است.

حالا ۴۱ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران، هرجا صدایی علیه استکبار بلند می‌شود، پژواک نوای دلنشین پیر جماران و اکنون، حسینیه امام خمینی(ره) است.  

۲- ما جوانان امروز، حسینیه امام خمینی(ره) و رهنمودهایی را که حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی مطرح می‌کنند، یک حسینیه و مکتب انسان‌ساز و انقلابی‌ساز می‌دانیم. اگر روزگاری پدران ما از کشاکش بحث‌ها و سخنرانی‌های داغ جریان‌های اسلامی در حسینیه ارشاد، پخته و آبدیده شدند و زمینه‌های انقلاب اسلامی مردم ایران را فراهم کردند تا هم حقوق ملت ستم‌دیده و مظلوم ایران زیر ردای اسلام محقق شود و هم برای همیشه پای استکبار آمریکا از جغرافیای ایران اسلامی قطع شود، حالا فرزندان آن پدران، گوش به فرمان حسینیه امام خمینی(ره) یا در واقع حسینیه ارشاد دوران خود هستند تا ضمن حراست از دستاورد بزرگ انقلاب یعنی نظام اسلامی، همت خود را برای پیشبرد مبانی انقلاب اسلامی و اهداف نظام اسلامی و ان‌شاءالله انقلاب بزرگ انسانی موعود، به کار گیرند.

جوان امروز مفتخر است و این را مایه مباهات خود می‌داند که گوش به فرمان حسینیه‌ای است که دقت کلام و صدای نافذ آن و پیش‌بینی دقیق مهم‌ترین و کلیدی‌ترین مسائل داخلی و خارجی آن، مهم‌تر از هر گزاره‌ای، احساس امنیت و اعتماد نسبت به حضور یک رهبر مطلع و کاردان و هوشمند را برای مردم ایران به ارمغان آورده است.

۳- جوان انقلابی امروز البته می‌داند اگرچه پیش‌بینی فشارهای استکبار در همه حوزه‌ها و زمینه‌ها بویژه در حوزه مسائل اقتصادی امری بدیهی است اما زیبنده انقلاب اسلامی و نظام برساخته آن نیست در سال ورودی به دهه پنجم انقلاب، دست‌هایی در کشور به درگاه استکبار به دعا برداشته شود. اکنون در ورودیه دهه پنجم انقلاب، جغرافیای انقلاب اسلامی هزاران کیلومتر از مرزهای ایران اسلامی فراتر رفته است.

مسؤولیت و تکالیف انقلاب اسلامی ایران و نظام برآمده از آن حالا بسیار بزرگ‌تر و حساس‌تر از گذشته شده است. حالا که انقلاب اسلامی، مرزها را از میان برداشته، اولویت‌های جمهوری اسلامی ایران باید به گونه‌ای ترسیم شود که مسأله اقتصاد و نگرانی‌های معیشتی به عاملی دست و پا گیر در سبیل انقلاب امت‌ها تبدیل نشود. در این راه، حتما بیشتر از گذشته، نیازمند رهنمودهای حسینیه ارشاد دوران خود هستیم.

منبع: مشرق

ارسال نظرات