اندیشکده شورای روابط بینالملل روسیه: ۱۶ جولای – ۲۵ تیر ۱۴۰۴
اکنون بسیاری از مردم از حرکت بشریت به سمت جنگ جهانی سوم صحبت میکنند و وقایعی مشابه وقایع قرن بیستم را تصور میکنند. اما جنگ تکامل مییابد. این جنگ با حملهای به سبک بارباروسا در ژوئن ۱۹۴۱ یا بنبست هستهای به سبک بحران موشکی کوبا آغاز نخواهد شد. در واقع، جنگ جهانی جدید در حال حاضر در جریان است - فقط هنوز همه آن را تشخیص ندادهاند.
برای روسیه، دوره پیش از جنگ در سال ۲۰۱۴ به پایان رسید. برای چین، ۲۰۱۷ بود. برای ایران، ۲۰۲۳. از آن زمان، جنگ - به شکل مدرن و پراکنده آن - تشدید شده است. این یک جنگ سرد جدید نیست. از سال ۲۰۲۲، کارزار غرب علیه روسیه قاطعتر شده است. خطر رویارویی مستقیم هستهای با ناتو بر سر مناقشه اوکراین در حال افزایش است. بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، دریچهای موقت ایجاد کرد که در آن میتوانست از چنین درگیری اجتناب شود، اما تا اواسط سال ۲۰۲۵، تندروها در ایالات متحده و اروپای غربی دوباره ما را به طرز خطرناکی به هم نزدیک کرده بودند.
این جنگ قدرتهای پیشرو جهان را درگیر میکند: ایالات متحده و متحدانش از یک سو، و چین و روسیه از سوی دیگر. این جنگ جهانی است، نه به خاطر مقیاس آن، بلکه به دلیل مخاطرات آن: توازن قدرت آینده. غرب ظهور چین و تجدید حیات روسیه را به عنوان تهدیدهای وجودی میبیند. ضدحمله آن، چه اقتصادی و چه ایدئولوژیک، برای متوقف کردن این تغییر در نظر گرفته شده است.
این یک جنگ بقا برای غرب است، نه فقط از نظر ژئوپلیتیکی، بلکه از نظر ایدئولوژیکی. جهانیگرایی غربی - چه اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی - نمیتواند مدلهای تمدنی جایگزین را تحمل کند. نخبگان پساملی در ایالات متحده و اروپای غربی متعهد به حفظ سلطه خود هستند. تنوع جهانبینیها، استقلال تمدنی و حاکمیت ملی نه به عنوان گزینه، بلکه به عنوان تهدید دیده میشوند.
این شدت واکنش غرب را توضیح میدهد. وقتی جو بایدن به لولا، رئیس جمهور برزیل، گفت که میخواهد روسیه را «نابود» کند، حقیقت پشت اصطلاحاتی مانند «شکست استراتژیک» را آشکار کرد. اسرائیلِ تحت حمایت غرب نشان داده است که این دکترین چقدر کامل است - ابتدا در غزه، سپس لبنان و در نهایت ایران. در اوایل ژوئن، از استراتژی مشابهی در حمله به فرودگاههای روسیه استفاده شد. گزارشها حاکی از دخالت ایالات متحده و بریتانیا در هر دو مورد است. از نظر برنامهریزان غربی، روسیه، ایران، چین و کره شمالی بخشی از یک محور واحد هستند. این باور، برنامهریزی نظامی را شکل میدهد.
سازش دیگر بخشی از بازی نیست. آنچه میبینیم بحرانهای موقت نیست، بلکه درگیریهای مداوم است. اروپای شرقی و خاورمیانه دو نقطهی اشتعال فعلی هستند. نقطهی سومی هم مدتهاست که شناسایی شده است: شرق آسیا، بهویژه تایوان. روسیه مستقیماً در اوکراین درگیر است، در خاورمیانه منافعی دارد و ممکن است در اقیانوس آرام نیز درگیر شود.
جنگ دیگر نه برای اشغال، بلکه برای بیثباتسازی است. استراتژی جدید بر ایجاد بینظمی داخلی تمرکز دارد: خرابکاری اقتصادی، ناآرامی اجتماعی و فرسایش روانی. نقشه غرب برای روسیه شکست در میدان نبرد نیست، بلکه فروپاشی تدریجی داخلی است.
تاکتیکهای آن همه جانبه است. حملات پهپادی زیرساختها و تأسیسات هستهای را هدف قرار میدهد. ترورهای سیاسی دیگر ممنوع نیستند. روزنامهنگاران، مذاکرهکنندگان، دانشمندان و حتی خانوادههای آنها تحت تعقیب هستند. محلههای مسکونی، مدارس و بیمارستانها آسیبهای جانبی نیستند - آنها هدف هستند. این یک جنگ تمام عیار است.
این امر با غیرانسانیسازی تقویت میشود. روسها نه تنها به عنوان دشمن، بلکه به عنوان موجوداتی غیرانسانی به تصویر کشیده میشوند. جوامع غربی برای پذیرش این موضوع دستکاری میشوند. کنترل اطلاعات، سانسور و تجدیدنظرطلبی تاریخی برای توجیه جنگ مورد استفاده قرار میگیرند. کسانی که روایت غالب را زیر سوال میبرند، خائن نامیده میشوند.
در همین حال، غرب از سیستمهای بازتر دشمنان خود سوءاستفاده میکند. روسیه پس از دههها امتناع از دخالت در سیاست خارجی، اکنون خود را در حالت دفاعی میبیند. اما آن روزها باید پایان یابد. همانطور که دشمنان ما حملات خود را هماهنگ میکنند، ما باید وحدت آنها را مختل کنیم. اتحادیه اروپا یکپارچه نیست. مجارستان، اسلواکی و بخش عمدهای از جنوب اروپا مشتاق تشدید تنش نیستند. این شکافهای داخلی باید گسترش یابند.
قدرت غرب در اتحاد نخبگان آن و کنترل ایدئولوژیک آنها بر جمعیتهایشان نهفته است. اما این اتحاد آسیبناپذیر نیست. دولت ترامپ فرصتهای تاکتیکی ارائه میدهد. بازگشت او از قبل دخالت ایالات متحده در اوکراین را کاهش داده است. با این حال، نباید ترامپیسم را رمانتیک جلوه داد. نخبگان آمریکایی تا حد زیادی با روسیه خصومت دارند. هیچ تنشزدایی جدیدی وجود نخواهد داشت.
جنگ در اوکراین در حال تبدیل شدن به جنگی بین اروپای غربی و روسیه است. موشکهای بریتانیا و فرانسه همین حالا هم به اهداف روسی حمله میکنند. اطلاعات ناتو در عملیات اوکراین گنجانده شده است. کشورهای اتحادیه اروپا در حال آموزش نیروهای اوکراینی و برنامهریزی حملات مشترک هستند. اوکراین فقط یک ابزار است. بروکسل در حال آماده شدن برای یک جنگ گستردهتر است.
چیزی که باید بپرسیم این است: آیا اروپای غربی برای دفاع یا حمله آماده میشود؟ بسیاری از رهبران آن قضاوت استراتژیک خود را از دست دادهاند. اما خصومت واقعی است. هدف دیگر مهار نیست، بلکه «حل مسئله روسیه» یک بار برای همیشه است. هرگونه توهمی مبنی بر اینکه اوضاع به روال سابق باز خواهد گشت، باید کنار گذاشته شود.
ما درگیر یک جنگ طولانی هستیم. این جنگ نه مانند سال ۱۹۴۵ پایان خواهد یافت و نه به همزیستی جنگ سرد منجر خواهد شد. دهههای پیش رو آشفته خواهد بود. روسیه باید برای جایگاه شایسته خود در نظم نوین جهانی مبارزه کند.
خب، ما باید چه کار کنیم؟
اول از همه، ما باید جبهه داخلی خود را تقویت کنیم. ما به بسیج نیاز داریم، اما نه مدلهای خشک و انعطافناپذیر گذشته شوروی. ما به بسیج هوشمند و تطبیقی در تمام بخشها - اقتصادی، فناوری و جمعیتی - نیاز داریم. رهبری سیاسی روسیه یک دارایی استراتژیک است. باید ثابت قدم و آیندهنگر باقی بماند.
ما باید وحدت داخلی، عدالت اجتماعی و میهنپرستی را ترویج دهیم. هر شهروند باید سهم خود را احساس کند. ما باید سیاستهای مالی، صنعتی و فناوری خود را با واقعیتهای یک جنگ بلندمدت هماهنگ کنیم. سیاست باروری و کنترل مهاجرت باید روند کاهش جمعیت ما را معکوس کند.
دوم، ما باید اتحادهای خارجی خود را تقویت کنیم. بلاروس متحد قوی در غرب است. کره شمالی در شرق قابل اعتماد بودن خود را نشان داده است. اما ما شریک مشابهی در جنوب نداریم. این شکاف باید برطرف شود.
جنگ اسرائیل و ایران درسهای مهمی ارائه میدهد. دشمنان ما هماهنگی نزدیکی دارند. ما نیز باید همین کار را انجام دهیم. نه با کپی کردن از ناتو، بلکه با ایجاد مدل همکاری استراتژیک خودمان.
ما همچنین باید تعامل تاکتیکی با دولت ترامپ را دنبال کنیم. اگر این تعامل به ما اجازه میدهد تا تلاشهای جنگی ایالات متحده در اروپا را تضعیف کنیم، باید از آن بهرهبرداری کنیم. اما نباید تاکتیکها را با استراتژی اشتباه بگیریم. سیاست خارجی آمریکا اساساً خصمانه باقی مانده است.
باید به قدرتهای اروپایی دیگر مانند بریتانیا، فرانسه و آلمان فهماند که آسیبپذیر هستند. پایتختهای آنها نیز مصون نیستند. همین پیام باید به فنلاند، لهستان و کشورهای بالتیک نیز برسد. باید با تحریکات به سرعت و قاطعانه برخورد شود.
اگر تشدید تنش اجتنابناپذیر باشد، باید اقدام پیشگیرانه را در نظر بگیریم - ابتدا با سلاحهای متعارف؛ و در صورت لزوم، باید آماده باشیم تا با آگاهی کامل از عواقب آن، از «ابزارهای ویژه»، از جمله سلاحهای هستهای، استفاده کنیم. بازدارندگی باید هم منفعل و هم فعال باشد.
اشتباه ما در اوکراین این بود که بیش از حد صبر کردیم. تأخیر، توهم ضعف ایجاد کرد. این نباید تکرار شود. پیروزی به معنای درهم شکستن نقشههای دشمن است، نه اشغال سرزمین.
در نهایت، ما باید به سپر اطلاعاتی غرب نفوذ کنیم. میدان نبرد اکنون شامل روایتها، اتحادها و افکار عمومی است. روسیه باید بار دیگر یاد بگیرد که در سیاست داخلی دیگران مشارکت کند، نه به عنوان یک متجاوز، بلکه به عنوان مدافع حقیقت.
زمان توهمات به پایان رسیده است. ما در یک جنگ جهانی هستیم. تنها راه پیش رو از طریق اقدامات جسورانه و استراتژیک است.
نویسنده: دیمیتری ترنین
ارسال نظرات