ماجرا از ۲۴ آبان ۱۳۳۲ شروع شد؛ وقتی خبر سفر نیکسون (معاون آیزنهاور رئیسجمهور وقت آمریکا) به ایران در میان دانشجویان پیچید. کسی که کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «پیروزی سیاسی امیدبخش قوای آزادی» توصیف کرده بود، حالا حدود ۴ ماه پس از آن روز در ۱۸ آذر ۱۳۳۲ به ایران میآمد تا ببیند دلارهای آمریکایی چگونه امید یک ملت برای کسب استقلال را سرکوب و راه غارت سرمایههای آنان را گشوده است. در خفقان مرگبار پس از کودتا و در حالی که جامعه ایران ۱۴ آذر ۱۳۳۲ با بغض بازگشایی سفارت انگلستان در تهران را به نظاره نشسته بود؛ اینبار دانشجویان نتوانستند فریاد خود را در سینه نگه دارند و تصمیم به برگزاری تظاهراتی در اعتراض به این سفر گرفتند.
*** دکترای افتخاری به رئیس جمهور آمریکا!
گرچه این تظاهرات هرگز آنطور که مدنظر بود انجام نشد، چون ۴۸ ساعت مانده به ورود نیکسون، سربازان ارتش پهلوی دانشکده فنی دانشگاه تهران را به خاک و خون کشیدند و ۳ نفر از دانشجویان را به شهادت رساندند. شهید چمران یکی از شاهدان عینی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود که در وقایعنگاری خود از آن روزها مینویسد: «روز بعد نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده هرگونه مساعدت و کمک نمود و به رئیسجمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد.»
شهیدان قندچی، شریعت رضوی و بزرگنیا دانشجویانی بودند که با شهادت مظلومانه خود، ۱۶ آذر را برای همیشه به عنوان روز دانشجو و روز ضداستکباری معرفی نمودند؛ و برای اولین بار شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس در این روز در دانشگاه طنین افکند. اهمیت ۱۶ آذر جدای از شهادت آن سه عزیز، از این روست که مبدأ تاریخ استکبارستیزی در دانشگاه شد و ماهیت ضدآمریکایی جنبش دانشجو را به نام خود ثبت نمود. پس از انقلاب اسلامی و با شدت گرفتن هجمههای رسانهای علیه ایران و به ویژه از دهه هفتاد به بعد که سیلاب تفکرات ترجمهای و قتلعام فرهنگی به اوج خود رسید، تلاش دشمن و سمپاتهای داخلیاش بر این بود که با ایجاد اشتباهات هالهای، این جنبش درخشان و خونین را بدزدند و آرمانش را به غارت ببرند، که نتوانستند.
*** از آذر ۳۲ تا خرداد ۴۲
از ۱۶ آذر ۳۲ که انقلابیترین اقدام ضدآمریکا و انگلیسی را دانشجویان انجام دادند تا خرداد ۴۲ که به نهضت خمینی کبیر پیوستند و تا بهمن ۵۷ که شهد پیروزی را همه ملت ایران چشیدند و تا پاییز ۱۴۰۱ که دشمن برای استحاله هویت و جوهره دانشجویی دندان تیز کرده بود، دانشگاه یکی از اصلیترین پایگاههای ضد استعماری و ضداستبدادی بوده و هست و تلاشهای بداندیشان و تحریفگران تاریخ، نتوانسته آنرا از اصالت انقلابیاش بیندازد.
*** سرافرازی جنبش دانشجویی ایران
حقیقت است که راه حق خون میخواهد چراکه خون مایه حیات موجود زنده است. نکته مهم و قابل توجه دیگر این است که دانشمندان شهید هستهای و موشکی که موتور پیشران و پیشرفت کشور بوده و هستند، جملگی تحصیلکردگان مراکز علمی ایران اسلامی بودند. اینکه دشمن تاب تحمل دانش بومی ایرانیان را ندارد به این معنی است که، چون توان تطمیع یا مقابله علمی با نخبگان را ندارند، آنها را به شهادت میرسانند.
برای ایران نه فقط پاییز و آذرماه که چهار فصل سال، یادآور روز دانشجو و درد و داغ دانشگاه است؛ یادآور خونهایی که به بهای استقلالطلبی یک ملت روی آسفالت خیابان و زمین دانشگاه جاری شد.
*** ترور نخبگان دیگر کشورها توسط دولتهای غربی.
اما این فقط ایران نبود که تلاشهای علمی دانشگاهیانش به جای ستایش از طرف نهادهای غربی، با صدور حکم مرگ آنها مواجه میشد. دکتر اسماعیل جلیلی دانشمند عراقی- انگلیسی مقیم لندن در کنفرانس بینالمللی مادرید که ۲۳ تا ۲۴ آوریل ۲۰۰۶ برگزار شد مقالهای تکاندهنده با عنوان «رنج دانشگاهیان عراقی» ارائه داد. براساس مستندات این مقاله پس از اشغال عراق توسط آمریکا ۳۰۷ عملیات تروریستی علیه دانشگاهیان عراقی ثبت شد که ۷۴ درصد از آنها موفقیتآمیز بود. (این آمار تا سال ۲۰۰۶ یعنی زمان ارائه این مقاله است.) این افراد طیف وسیعی از اساتید دانشگاههای عراق در رشتههای فیزیک، شیمی، زیستشناسی، علوم مهندسی و حتی پزشکی را دربر میگرفت. دکتر جلیلی معتقد بود: «این توطئه برای تبدیل عراق به کشوری ضعیف و بدون زیرساختهای علمی و منابع انسانی مجرب طراحی و اجرا شده است.» انگشت اتهام مثل همیشه به سمت آمریکا بود. ۲۲ اکتبر ۲۰۰۲ کمتر از ۵ ماه پیش از حمله آمریکا به عراق مارک کلایتون در روزنامه «کریستین ساینس مانیتور» به موضوع دانشمندان برجسته عراق پرداخت. او با نام بردن از برخی متخصصان عراقی در رشتههای فیزیک، شیمی، میکروبیولوژی و... آنها را به اندازه سختافزارهای جنگی عراق خطرناک خواند و توصیه کرد در صورت دسترسی دوباره به عراق برنامهای برای جستوجوی این افراد در نظر گرفته شود.
۱۴ جولای ۲۰۰۵ مرکز اطلاعات فلسطین گزارشی مستند ارائه کرد که نشان میداد دستکم ۷۳۰ دانشمند و استاد برجسته عراقی با اطلاع وزارت خارجه و رئیسجمهور وقت آمریکا (جورج بوش) برای ترور هدفگذاری شده بودند. این تصمیم زمانی گرفته شد که ایالات متحده نتوانست نخبگان عراقی را مجبور به همکاری با خود و یا خروج از این کشور کند. بر این اساس «پنتاگون» با پیشنهاد موساد مبنی بر اینکه بهترین راه برای خلاص شدن از این دانشمندان کشتن آنهاست موافقت کرد.
در سایر کشورهای جهان اسلام نیز همین روند در جریان بود و نخبگان دانشگاهی مستقل با ترورهای مستقیم و یا حوادثی عجیب و غریب کشته و یا مفقود میشدند. «سمیره موسی» دانشمند هستهای مصر که پیشنهادهای تحقیقاتی ایالات متحده و حتی تابعیت آمریکایی را رد کرده بود پیش از بازگشت به مصر در حادثهای عجیب اتومبیلش به درهای ۴۰ متری سقوط کرد. «نبیل احمد فلیفل» دانشمند هستهای فلسطینی نیز سرنوشتی مشابه داشت او ابتدا ربوده و چند روز بعد پیکرش در منطقه «بیت عور» پیدا شد. «عبدالکریم خلیل» متخصص علوم هستهای و قائممقام دانشگاه حمص سوریه بود که در جریان ناآرامیهای این کشور درون اتومبیل شخصیاش ترور شد. «رمال حسن رمال» دانشمند فیزیک لبنانی که توانسته بود در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ به ترتیب مدال برنز و نقره مرکز مطالعات فرانسه را دریافت کند سال ۱۹۹۱ زمانی که ۴۰ سال بیشتر نداشت در فرانسه به شکلی مرموز درگذشت و مقامات فرانسه اجازه کالبدشکافی پیکر او را ندادند.
*** رابطه دانشگاه با استقلال کشور
و، اما با بررسی سخنان امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله العالی) پیرامون دانشگاه و دانشجو، چند محور اساسی به چشم میخورد که بارها به شیوههای گوناگون تکرار شده است. نخستین آنها، اهمیت جایگاه دانشگاه و دانشجویان در سعادت یا شقاوت یک کشور است. محور دیگری که در بیانات امامین انقلاب بسیار به آن اشاره شده، رابطه دانشگاه با استقلال یا وابستگی یک کشور است.
ارسال نظرات