کیهان /
جوان/
سیدعبدالله متولیان
۱- استانداران، فرماندهان میدان اعتماد و پیشرفت: استانداران، نهتنها نمایندگان دولت در استانها، بلکه پیشگامان خدمترسانی و محورهای اعتمادسازی در جامعهاند. مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با استانداران کشور، نقش حیاتی آنان را چنین تبیین کردند: «مردم باید وجود شما را لمس کنند، استاندار، مدیر پشت میزنشین نیست، فرمانده میدان عمل است.»
این سخن، راهبردی بنیادین برای مدیریت استانی است، مدیریتی که در شرایط جنگ روانی دشمن، نهتنها موجب تقویت وحدت ملی، بلکه زمینهساز امیدآفرینی و پیشرفت میشود. اما استانداران چگونه میتوانند این مأموریت خطیر را به بهترین شکل اجرایی کنند؟
۲- مدیریت جهادی، از شعار تا میدان عمل: مدیریت جهادی، نه یک واژه کلیشهای، بلکه رویکردی تحولآفرین است که باید در کالبد اداری استانها دمیده شود. رهبر انقلاب، آن را «همت بلند»، «عزم استوار» و «حرکت بدون توقف» توصیف میکنند. بر این اساس استاندار جهادی:
- منتظر گزارش نمیماند، خود به مناطق محروم میرود و مشکلات را از نزدیک بررسی میکند.
- برنامهمحور است، به جای بخشنامههای اداری، با طرحهای عملیاتی راهگشا میشود.
- بوروکراسی را پشت سر میگذارد، مسیر اجرای پروژهها را کوتاه میکند و موانع را حذف میکند.
- مدیر جهادی نه تنها مجری قوانین، بلکه پیشقراول حل مشکلات مردم است.
۳- اعتمادسازی، پیوند مردم و حکومت: اعتماد عمومی، سرمایهای ارزشمند است که باید حفظ و تقویت شود. استانداران با سه اقدام کلیدی میتوانند این سرمایه را افزایش دهند:
- شفافیت و پاسخگویی با انتشار منظم گزارش عملکرد در رسانهها و رسیدگی فوری به مشکلات مردم.
- تقویت ارتباط با جامعه با ایجاد بسترهای گفتوگو با گروههای مردمی و اصناف.
- عملکرد ملموس و مشاهدهپذیر، مردم زمانی باور میکنند که نتایج را به چشم ببینند.
۴- وحدتآفرینی و بصیرتافزایی: در شرایطی که دشمن به دنبال تفرقهاندازی است، استانداران باید محور انسجام ملی باشند. این مهم از طریق اقدامات زیر قابل تحقق است:
- شورای وحدت استانی، هماندیشی با نخبگان، علما و اقوام مختلف برای تقویت همبستگی.
- بصیرتافزایی عمومی، برگزاری جلسات آگاهیبخشی و مقابله با شایعات و توطئههای دشمن.
۵- عبور از چالشها، راهکارهای عملی: با وجود موانعی مانند کمبود بودجه و فشارهای محلی، راهکارهای زیر میتواند مسیر خدمترسانی را هموار کند:
- جذب مشارکتهای مردمی و بخش خصوصی، استفاده از ظرفیت سرمایهگذاری و حمایتهای اجتماعی.
- تشکیل تیمهای حل مسئله، بهرهگیری از نیروهای متخصص و جوانان توانمند برای رفع مشکلات استان.
استاندارانی که امروز با رویکرد جهادی و مردمی عمل کنند، نامشان در تاریخ بهعنوان معماران اعتماد و پیشرفت ثبت خواهد شد. همانگونه که مقام معظم رهبری تأکید کردند: «خدمت کنید تا ماندگار شوید.»
خراسان/
مسعود حمیدی
آرمان ملی/
عبدالرضا فرجی راد
این نگرانی که مذاکرات ایران و آمریکا قطع شود و به اتمام برسد و تنشها و تحریمهای جدید شروع شود، به نظر میرسد الآن خیلی جای بحث ندارد. فکر میکنم راه جایگزین یا طرح موقتی پیدا شود که اجازه ندهد مذاکرات به بنبست برسد. هنوز روی مسأله اصلی و پایه توافق نشده؛ که غنیسازی در ایران است. بنابراین مذاکره زمان میبرد و ممکن است پنج-شش هفته تا پایان خرداد و شاید هم تیر ماه ادامه پیدا کند و باید صبور بود تا ببینیم چه میشود. از سوی دیگر ترامپ در کلامش بزرگنمایی میکند و از سوی دیگر، ایران با دقت در حال بررسی مسائل موجود است. در دور پنجم مذاکرات در رم، هم ایران و هم آمریکا بر مواضع خود پافشاری میکردند. در این میان، طرف عمانی طرحی را روی میز گذاشت که مورد توجه هر دو طرف قرار گرفت.
عراقچی اعلام کرده که در حال بررسی هستیم. این سخن نشان میدهد نکات مثبتی در طرح عمانیها وجود دارد که قابل بررسی است. به نظر میرسد آمریکاییها نیز آن را بررسی کردهاند؛ چراکه ترامپ سخنانی نسبتا مثبت مطرح را کرده است؛ هرچند که باز هم میگویم که او همواره در بیان مطالب دچار بزرگنمایی است.
باید توجه داشت که خواسته ترامپ این است که وارد جنگ نشود و البته پول هم خرج نکند. اسرائیل در تلاش برای برهم زدن مذاکرات است اما هر چه بیشتر تلاش کند، روابط اسرائیل و آمریکا بیشتر تخریب می شود. خروج زودهنگام ویتکاف از جلسه مذاکره را با برداشت منفی نگاه نمی کنم. آقای عراقچی در حال گفتگو با عمانی ها بوده اما لزوما این موضوع درباره آمریکا نبوده بلکه می توانسته شامل موضوعات متعددی بوده باشد. خروج ویتکاف به معنای سپردن کار به کارشناسان است و نمی توان بدبینانه به آن نگاه کرد.اهداف اسرائیل و ترامپ در رابطه با ایران متفاوت است. ترامپ به دنبال یک توافق پایین تر از برجام نیست.
شرق/
گاه چارچوب ذهنی، اعتقاد به جهانبینی بطلمیوسی دارد، همه پدیدهها را براساس آن قضاوت میکند و همینطور است جهانبینیهای ارسطویی، بطلمیوسی، کوپرنیکی، کپلری، نیوتونی، داروینی، انیشتینی و بهتازگی جهانبینی کوانتومی.
حال ممکن است و بسیار هم زیاد است که اصلا افراد چنین سطحی از چارچوب ذهنی را نداشته باشند اما به هر حال در سطوح مختلف آدمها برای خود چارچوب ذهنی -خودآگاه یا ناخودآگاه- انتخاب میکنند و اتفاقا این در حوزه سیاسی بسیار دیده شده و ملموس است. وقتی قبل از جنگ دوم جهانی در چارچوب ذهنی مردم آلمان، ناجیبودن و ممتاز بودن هیتلر نقش بست، هر کار هیتلر در ذهن مردم مقدس و درست و شایسته جلوه میکرد و چنین بود که مردم حتی جوانان تازه بالغ داوطلبانه به جبهههای جنگ جهانی دوم میرفتند.
فرقههای سیاسی و مذهبی چنین هستند و هماینک بهویژه در هندوستان مشاهده میشوند که بهترین آنها فرقه آقاخان که، آقاخان مقیم اروپا و غرق در ثروت و رفاه، برایشان مقدس و واجبالاطاعه است.
یکی از نازلترین چارچوبهای ذهنی همان است که آقای عادل فردوسیپور میگفت «ما چقدر خوبیم!» و این ترجمه عامیانه همان «هنر نزد ایرانیان است و بس» معروف است. وقتی چارچوب ذهنی ما این باشد که «ما چقدر خوبیم»، آنگاه تمام حرکات و سکنات ما بهترین میشود و توصیه خودی و انتقاد بیگانه را پذیرا نمیشویم، چون «ما چقدر خوبیم».
وقتی چارچوب ذهنی «ما چقدر خوبیم» باشد، در پاسخ به گفتههای رئیسجمهور آمریکا و بهجای نشاندادن ضعفهای حملات او، شروع به تعریف از خود میشود؛ تعریفهایی که هریک جای سؤال، با سؤالهای متعددی را باقی میگذارد.
وقتی رئیسجمهور آمریکا، مشکل مدیریت در ایران را میگوید، بهجای پاسخ به او که اگر فردی را در اتاق حبس کردید و راه آذوقه او را بستید و او به حال نزع افتاد، بر او خرده بگیرید که تدبیر نکردی و به چنین روزی دچار شدی.
بیتردید بخشی از مشکلات کشور، ماحاصل تحریمها و خروج پیمانشکنانه ترامپ از معاهده برجام است و حالا میگوید رهبران ایران عامل نابسامانی هستند.
وقتی چارچوب ذهنی «ما چقدر خوبیم» باشد، بهجای نشاندادن سوءنظر و خلافگویی، صرفا به تبلیغ خود میپردازیم که ما 140 میلیون تن تولید کشاورزی داریم و شهرهای ما گسترش پیدا کرده و مدرن شدهایم.
از 140 میلیون تن محصولات کشاورزی، 14 میلیون تن آن گندم یعنی استراتژیکترین محصول کشاورزی است که بیش از 9 میلیون تن آن از آب چاه یا آب جاری پشت سدها تغذیه میکند. وقتی چاههای ما در شرف خشکشدن باشد و آب پشت سدهای ما بسیار قلیل باشد، احتمالا این 9 میلیون تن آبی به دیم تبدیل میشود و حداکثر دو میلیون تن تولید خواهیم داشت. همانگونه که محصولات باغی ما به دلیل تغذیهنشدن از چاههای آب در آینده به نابودی میگراید و ما هیچگونه پیشبینی نمیکنیم، چون چارچوب ذهنی ما، «ما چقدر خوبیم» است. گسترش شهرنشینی که منجر به نابودی باغها و مزارع و ساخت ساختمان 20 و 40 طبقه در کوچههای ششمتری و نیز ترافیک مصرفکننده وحشتناک بنزین و راهبندانهای طولانی است، آیا نشانه تمدن و مدیریت و بهبود زندگی است؟
پاسخ به مظهر جنایات و نسلکشی و تجاوز به حریم کشورها و سلطهطلبیها، راهش تعریف از خود نیست؛ زیراکه مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید.
رجزخوانی و گذشتن از حریمهای صداقت و مردمباوری پاسخ به اراجیف بیگانگان نیست. اگر چارچوب ذهنی خودمان را اصلاح نکنیم، هرگز درصدد اصلاح امور کشورمان برنخواهیم خاست. وقتی بین توسعه و پیشرفت اسلامی فقط به شعارها بسنده میکنیم و فراموش میکنیم که امری نیز به نام توسعه پایدار وجود دارد که همه ابعاد آن در قانون اساسیمان درج شده و هم منطبق با آموزههای اسلامی است، به دلیل همان چارچوبهای ذهنی مطالب برساخته از آن و توهمات را تبلیغ میکنیم. بر همین منوال فراموش میکنیم که زمینهای دشتهایمان در حال فرونشستن، آبهای چاههایمان در حال خشکیدن، ساختمانهای منحصربهفرد تاریخیمان در حال ترکخوردن و کشاورزیمان در مسیر تضعیف است.
آنچه از نظر طبیعت زورمداران جهانی به کشورمان وارد شده، در جای خود باید به بهترین نحو پاسخ داده شود و همانگونه که خورشید مبارزه با نسلکشی و توسعه ارضی صهیونیسم در کشورهای جهان طلوع کرده و به بیداری جهانیان منجر خواهد شد، چارچوب ذهنیمان را بیدار کنیم و با آن به اصلاح آنچه به صورت بدیهی و آشکار در کشورمان وجود دارد، بپردازیم. اعداد کلان و تظاهر به خوببودن امروز در جهان جایی ندارد و تحلیل اعداد و ارقام امری ساده است و بهجای آنکه به باور بنشیند، عمق کار و محتوا را روشن میکند. بیتردید فشارهای نظام سلطه که منویات سیاسی و سلطهگرانه خود را از مسیرهای اقتصادی دنبال میکنند، در ناکامیهای ایجادشده برای کشورمان و مردمان بیتأثیر نیست اما غفلتهای خود را نیز نمیتوان فراموش کرد.
اگر چارچوبهای ذهنی خود را تغییر ندهیم و اگر از پذیرش واقعیات طفره برویم و مانند کبک سر در برف فرو ببریم، یقینا به مقصود نخواهیم رسید. به زبان قرآنی به روز حسرت (یومالحسره) خواهیم رسید. روزی که انسان دستاوردهای از پیش فرستاده خود را به چشم خویشتن مینگرد. آنگاه است که مصداق بیان سعدی «علیهالرحمه» میشود: یک شب تأمل ایام گذشته میکردم و بر عمر تلفکرده تأسف میخوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده میسفتم.
هر دم از عمر میرود نفسی/ چون نگه میکنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روز دریابی
برگ عیشی به گور خویش فرست/ کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز/ اندکی ماند و خواجه غره هنوز!
رسالت/
وطن امروز/
یاسر فرخپارسا
در جهان پیچیده سیاست، گاه یک رخداد به ظاهر شخصی، چنان با بار نمادین و لایههای پنهان قدرت درهم میآمیزد که بدل به نشانهای از تحول در ساختارهای کلان میشود. سیلیای که شریک امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه بر صورت او نواخت، اگرچه در سطح اول یک کنش خانوادگی به نظر میرسد اما از منظر نشانهشناسی سیاسی، میتوان آن را بازنمایی فروپاشی نرم اقتدار، تزلزل نظم نمادین لیبرالیسم و زوال مرجعیت رسانهای در تولید تصویر از قدرت دانست.
۱- مکرون در طول دوره زمامداری خود کوشیده است چهرهای از «رهبر متمدن غربی» با هالهای از خرد سیاسی، گفتوگومحوری و اقتدار نرم ارائه دهد. این تصویر، همان روایت کلاسیک رهبری در سنت سیاسی غرب است که بر پایه ترکیب کاریزما، عقلانیت و رسانه بنا شده است اما تحولات سالهای اخیر فرانسه، از اعتراضات جلیقهزردها تا ناآرامیهای ناشی از اصلاحات اقتصادی و نژادی، عملا این روایت را متزلزل کرده است. اکنون انتشار ویدئویی که در آن نزدیکترین شخص به مکرون، او را در مقام رئیسجمهور مورد تعرض فیزیکی قرار میدهد، به وضوح شکاف میان «واقعیت عینی» و «روایت رسانهای» را برای افکار عمومی جهان برملا کرده است. در نظریههای رسانهای، بویژه در چارچوب ساختگرایی اجتــــماعی «social constructivism»، اقتدار سیاسی محصول روایتسازی مداوم در بستر رسانههاست. هنگامی که واقعیت ثبتشده در دوربین، بر این روایت غلبه میکند، نهفقط یک چهره، بلکه نظامی از بازنماییها فرومیریزد. سیلی پارتنر مکرون را میتوان در این چارچوب، لحظهای بحرانی در «اقتصاد نمادین قدرت» دانست.
۲- اگر تا دیروز افول نظم لیبرال عمدتاً از منظر تهدیدهای بیرونی - مانند چین، روسیه یا مهاجرت - تحلیل میشد، اکنون نشانههای فروپاشی از درون ساختار اجتماعی و روابط انسانی رهبران آن بروز یافته است. در دستگاه نظری روابط بینالملل، بویژه در سنت انتقادی (critical IR theory)، مشروعیت یک نظم جهانی، بیش از آنکه از قدرت نظامی یا اقتصادی ناشی شود، به انسجام درونی گفتمان قدرت آن وابسته است. وقتی اقتدار رهبر سیاسی، نه در میدان دیپلماتیک، بلکه در نزدیکترین حوزه اجتماعی (خانواده) به چالش کشیده میشود، این به منزله فروریختن بستر مشروعیت درونی آن نظم است.
۳- در عصر انفجار اطلاعات، آنچه فرومیریزد، صرفاً یک چهره سیاسی نیست، بلکه اقتدار رسانهای در مهار روایت است. نظریههایی چون «جامعه نمایش» گی دبور یا تحلیل ژان بودریار از وانمایی (Simulacrum) بر این نکته تأکید دارند که قدرت مدرن بیش از آنکه با کنش فیزیکی اعمال شود، از طریق بازنمایی تصویری استمرار مییابد. در چنین بستری، یک سیلی میتواند آنچنان در لایههای بازنمایی خلل ایجاد کند که تمام برند اقتدار، از درون متلاشی شود. مهمتر آنکه این ضربه نه از سوی مخالفان سیاسی یا معترضان خیابانی، بلکه از درونیترین دایره عاطفی قدرت وارد شد. در بسیاری از جوامع غربی، از جمله فرانسه، میزان مشارکت سیاسی در حال کاهش و بیاعتمادی نسبت به ساختارهای رسمی در حال افزایش است. شکاف روزافزون میان نخبگان سیاسی و تودهها و فروکاسته شدن ارزشهایی چون آزادی و پیشرفت به شعارهای بیمحتوا، حاکی از زوال تدریجی سرمایه نمادین دموکراسیهای لیبرال است. سیلی پارتنر مکرون، در این معنا نه یک استثنا، بلکه بازتاب تصویری از بحرانی گستردهتر است که بسیاری از جوامع غربی درگیر آن هستند.
۴- تجربه تاریخ، از روم باستان گرفته تا شوروی و انگلستان دوران پسااستعمار، نشان میدهد نظمهای امپراتوری، غالباً نه از جنگهای بیرونی، بلکه از زوال درونی در حوزههایی چون خانواده، نخبگان و گفتمان اقتدار فرومیپاشند. اکنون لیبرالیسم غربی نیز با نشانههایی از این فرسایش درونی مواجه شده است. وقتی نهاد خانواده - که به نوعی آیینهای از ساختار سیاسی است - اقتدار را به چالش میکشد، این تنها به معنای بروز یک اختلاف شخصی نیست، بلکه نشانهای است از پایان کارکرد قدرت در ساخت انسجام اجتماعی و حتی روانی.
۵- واکنشهای جهانی به این حادثه در فضای مجازی، فراتر از شوخی و تمسخر بود. بسیاری از کاربران، بویژه در جهان عرب، این سیلی را «سیلی به استعمارگر دیروز» تعبیر کردند؛ نمادی از تحقیر طبقه نخبه و گسست میان ظاهر و باطن قدرت. در واقع، این بازتاب گسترده نشان میدهد مفهوم اقتدار در حال بازتعریف است. در دورهای که مشروعیت بر پایه صداقت، انسجام و اعتماد بنا میشود، سیاستمداری که حتی در خانه خود فاقد این مؤلفههاست، نمیتواند حامل اقتدار فراملی باشد.
۶- در نهایت، شاید مهمترین نکته ماجرا این باشد که سیاست امروز، سیاست مدیریت تصویر است. در فضای رسانهای متکثر و تعاملی، هر کنش و واکنشی میتواند در کسری از ثانیه به جهانیان منتقل شود. اتاقهای بسته دیگر کارکرد سابق را ندارند. شفافیت رادیکال و لحظهای، سیاستمداران را در برابر آسیبپذیرترین حالت قرار داده است. آنان که اقتدار خود را بر پایه رسانهها بنا نهادهاند، دقیقا به واسطه همان رسانهها ضربه میخورند. سیلی به مکرون، گواه این واقعیت است: رسانه دیگر نمیتواند واقعیت را مهار کند، بلکه خود بدل به میدان تقابل واقعیت و روایت شده است.
ارسال نظرات