27 فروردين 1402 - 11:34

پایگاه رهنما:

عناوین اخبار روزنامه جوان در روز یکشنبه‌ ۲۷ فروردين
منگل‌پلاس یا مغولیسم مدرن
رسول سنائی‌راد
مغول‌ها در قرن هفتم با اتحاد قبایل بیابان‌نشین بیابان‌های مغولستان به فرماندهی تموچین یا همان چنگیزخان، قدرتمندترین ارتش را تشکیل دادند. این ارتش ابتدا در جنگ داخلی خشونت، فریب و جنایت را تمرین کرد و سپس این ویژگی‌ها را در حمله به سایر کشور‌ها به کار گرفت.
چنگیزخان که خود پرورش‌یافته فضای توحش و جنایت بود و پس از کشته شدن پدرش در حملات داخلی این قوم به اتفاق سایر اعضای خانواده در بیابان رها شده بود تا خوراک حیوانات وحشی شود، بی‌رحمی و قساوت را با کشتن برادر و کینه‌توزی را به‌هنگام اسارت همسر و فرار از شبیخون شبانه گروهی از مغول‌ها تجربه کرده بود. همچنین او در همین فضای توحش و هراس‌افکنی یاد گرفته بود که با ایجاد وحشت و هراس می‌توان اراده مقاومت را درهم شکست و مقدمه چنین هراسی هم باید جنایتی بزرگ باشد.
به نقل از چنگیز در وقایع‌نامه ارمنی آمده است: «این اراده خداوند است که ما سرزمین را تصرف کنیم، بر آن فرمان برانیم تا قانون و مالیات‌های مغول به اجرا درآید و مغولان وظیفه دارند کسانی را که با این قوانین مخالفت می‌کنند، بکشند و خانه‌هایشان را ویران کنند تا دیگران که شاهدند یا خبر آن را می‌شنوند، بترسند و مانند آنان رفتار نکنند.»
او البته به برتری نژادی هم‌نژاد‌های مغول خود اعتقاد داشت و برای حفظ جان آن‌ها برای غارت‌های بزرگ، نظامی تازه و کارآمد ابداع کرده بود. به این ترتیب که شهر‌های مورد تهاجم، پیش از غارت از مردم و حیوانات کاملاً تهی می‌شد تا خطری برای افرادش که مشغول غارت می‌شدند، پیش نیاید یا تهدیدات به کمترین حد خود برسد. 
راه دیگر کاهش تلفات برای مغول‌ها استفاده از سیاست فریب بود که به مردم شهر‌های محاصره شده وعده امان می‌دادند تا دروازه را بگشایند و شهر را تسلیم کنند و از قتل و غارت رهایی یابند، اما با ورود به شهر، وسوسه غارت اموال، اسارت مردم و تأمین نیروی کار مجانی و تجاوز به زنان و دختران، وعده امان را به فراموشی می‌سپرد و غارت، تجاوز و جنایت همچنان تکرار می‌شد.
مغول‌ها که در سوارکاری بسیار چابک بودند و با عادت به سختی، در لشکرکشی ضرورتی به همراه داشتن تدارکات و لجستیک نمی‌دیدند و آن را با غارت و چپاول از مناطق سر راه تأمین می‌کردند، به سرعت تا دروازه‌های اروپای شرقی پیشروی کردند، اما با مرگ چنگیزخان، اروپا از اشغال آن‌ها در امان ماند.
اروپایی‌ها با اطلاع از قدرت جنگاوری و روحیه تهاجمی و خشن مغول‌ها، اصطلاح «منگل» را برای توصیف بربریت، توحش و همچنین توهین به آن‌ها و تأکید بر عقب‌ماندگی‌شان وضع کردند که امروزه هم از آن برای نامیدن این قوم مورد استفاده قرار می‌گیرد.
اما جالب است که دنیای غرب امروز خود تبدیل به مغولیسمی مدرن شده است که در پاره‌ای موارد، روی مغول‌های قرن دوازدهم را سفید کرده یا حداقل با آن‌ها برابری می‌کند.
مهم‌ترین ویژگی‌های مغولیسم مدرن که همان توحش و بی‌رحمی با ظاهری مدرن و فریبنده است، عبارت‌اند از:
۱- استفاده از هرگونه ابزار و روش خشن برای درهم شکستن مقاومت حریف یا جامعه آماج که از به‌کارگیری بمب اتم تا بمب شیمیایی و جنایت‌هایی مثل هیروشیما تا حلبچه را خلق کرده است.
۲- بهره‌گیری از وحشت و هراس در عرصه مقابله با سایر ملت‌ها و کشور‌ها برای نیل به هدف که از تهدید به حمله تا حمله وحشیانه به هواپیمای مسافربری، استفاده از تروریسم کور و خشن تا حملات سنگین هوایی و موشکی علیه مناطق مسکونی و سپس ضریب دادن به وحشت با به‌کارگیری رسانه و پخش خبر و تصویر هدفمند را شامل می‌شود.
۳- بی‌رحمی و جنایت حتی علیه زنان و کودکان برای درهم‌شکستن اراده مقاومت در جامعه هدف که از کشتار زنان و کودکان روستا‌های بی‌دفاع در ویتنام، افغانستان و عراق تا جلوگیری از فروش داروی زخم کودکان پروانه‌ای ایران را می‌توان مشاهده کرد.
۴- محوریت معیار‌ها و قوانین غرب برای فشار بر سایر کشور‌ها که به مثابه همان قانون «یاسا» در دوره مغول‌ها که برای تأمین منابع از سوی چنگیزخان وضع شده بود و تمامی کشور‌های مورد حمله مجبور به رعایت آن بودند، امروز هم غرب معیار‌های جعلی خود را برای تنبیه و غارت کشور‌های هدف به‌کار می‌گیرد.
۵- عهدشکنی و عدم تعهد به توافقات و قرارداد‌های رسمی و خروج یکجانبه از آن هم وجه مشترک غرب با مغول‌هاست که نیازی به توضیح ندارد. تفاوت مغولیسم غربی با مغولیسم قرن هفتم در ظاهری است که بین لشکریان چنگیز با دولتمردان غربی وجود دارد. در مغولیسم غربی، دولتمردان دارای ادبیاتی سیاسی، لباس اتوکشیده بوده و از عطر ادکلن خوشبو استفاده می‌کنند و در چهره آنان خشونت و زخم میدان کارزار وجود ندارد و از بوی متعفن عرق ناشی از تحرک بر روی اسب و خوابیدن در فضای غیربهداشتی و سخت جنگاوری خبری نیست.
تفاوت دیگر هم این است که مغول‌های قرن دوازدهم تنها بر قدرت سخت و نظامی تکیه داشتند و به‌دنبال قتل و تخریب عینی و مادی بودند، اما مغولیسم مدرن غربی از جنگ ترکیبی و تخریب و جنایت معنوی و شناختی نیز بهره می‌گیرد و به استحاله فکری و بهره‌گیری از فریب خوردگان برای اقدام نیابتی هم بهره می‌گیرد.
با این تفاسیر اصطلاح «منگل» بیش مغول‌ها برازنده غرب است که با عدم درک تحولات فرهنگی و سیاسی جوامع امروز، همچنان به استفاده از شیوه‌ها و ابزار قوم تاتار، تصور می‌کنند که هژمون و سلطه آنان، توسط سایر جوامع و کشور‌ها می‌تواند مورد قبول و پذیرش قرار گیرد. این عقب‌ماندگی فکری و شناختی برخی دولتمردان غربی تا بدان پایه عمیق و وحشتناک است که عبارت «منگل‌پلاس» برازنده آنان می‌باشد.
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز یکشنبه‌ ۲۷ فروردين

یک چشمه دیگر از ناکارآمدی صنعت خودرو

مهدي حسن‌زاده
 سال 1402 برای صنعت خودرو با موضوع افزایش قیمت کارخانه و افزایش قیمت در بازار شروع شد. موضوعی که با وجود تعیین شعار مهار تورم، نشان می دهد که صنعت خودرو چه مقدار دور از هدف گذاری های کلان و توقعات مردم از نظر قیمت و کیفیت حرکت می کند. در چنین شرایطی روز گذشته وزارت صمت با انتشار سندی تحت عنوان «سند طرح تحول خودرو» جزئیات جدیدی را از وضعیت فعلی صنعت خودرو به ویژه در زمینه ارزبری تولید هر خودرو و میزان داخلی سازی هر یک از انواع خودروهای داخلی مشخص کرد. پیش از این نیز بارها آمارهایی در زمینه داخلی سازی بالای خودروهای داخلی منتشر می شد. این گزارش نیز میزان داخلی سازی خودروهای پرتیراژ داخلی را حداقل 74 درصد و حداکثر 96 درصد ذکر کرده است.
با این حال برخی از این خودروها ارزبری بالای 4 هزار دلار در هر دستگاه را دارند. این مسئله از این جهت مهم است که در نگاه اول تناقضی ظاهری را نشان می دهد که چگونه خودرویی با داخلی سازی حدود 90 درصد، 4 هزار دلار هزینه ارزی یعنی قطعات خارجی دارد. مسئله به این جا بر می گردد که داخلی سازی روی بخش های کم ارزش خودرو و قطعات معمولی آن صورت گرفته و قطعات حساس و اصلی که قیمت بالاتری دارند داخلی سازی نشده است. این گزارش در حقیقت اصلاح یک ذهنیت غلط آماری است که آمارهایی نظیر داخلی سازی 90 درصدی نباید ما را فریب دهد ،بلکه واقعیت این است که خودروسازی ما عبارت است از: تولید قطعات کم ارزش و وارد کردن قطعات پرارزش و سرهم بندی آن ها.
در چنین شرایطی هرگونه تحول در صنعت خودرو باید منوط به داخلی سازی واقعی با هدف کاهش ارزبری باشد. از یک بعد دیگر به مسئله صنعت خودرو می توان نگاه کرد. قطعات خودرو پس از انواع کالاهای اساسی و نهاده های دامی و همچنین گوشی تلفن همراه سومین کالای وارداتی کشور است و آمارها واردات قطعات خودرو را حدود 3 میلیارد دلار برآورد می کند. این در حالی است که متناسب با این میزان واردات قطعه، کیفیت صنعت خودرو قابل رقابت با بازار جهانی نیست. از سوی دیگر مهم ترین معضل فوری اقتصاد ایران، تعادل بخشی در بازار ارز است و این تعادل بخشی مستلزم کاهش واردات است. در چنین شرایطی هرگونه سیاست گذاری در صنعت خودرو به ویژه قیمت گذاری باید با رویکرد داخلی سازی واقعی و کاهش ارزبری صورت گیرد. در حقیقت در شرایطی که خودروسازان از حمایت دیوار بلند تعرفه ای برخوردار هستند، افزایش قیمت در بازار رقابتی در حدی که بتواند افزایش هزینه ها را پوشش دهد باید مشروط به داخلی سازی قطعات حساس و اصلی خودرو باشد وگرنه نمی توان صنعتی را که هم بی کیفیت است و همچنین وابسته به واردات، تحمل کرد.
در حقیقت شکستن آقایی دلار در داخل بیش از هر اقدام غلط و نمایشی باید به برنامه ای دقیق در حوزه صنعت متکی باشد که حمایت از تولید داخل را مشروط به جایگزینی واردات کند. محصولی که بتواند نیاز به واردات و در نتیجه ارزبری را کاهش دهد تا بتوان بازار ارز را که با فشار نیازهای وارداتی و کمبودهای صادراتی و در نتیجه تراز تجاری منفی رو به روست به تعادل رساند. بنابراین  هرگونه سیاست حمایتی از جمله مجوز افزایش قیمت باید به کاهش هزینه های ارزی صنعت خودرو در یک بازه زمانی معقول و غیرقابل تمدید بینجامد و گرنه چاه ارزبری صنعت خودرو و وضعیت نابسامان این صنعت، همچنان اقتصاد کشور را تهدید خواهد کرد.
عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز یکشنبه‌ ۲۷ فروردين

کلید منافع حداکثری

سعدالله زارعی
نقش‌آفرینی ایران در «سطح بین‌المللی»، نقش‌آفرینی اصلی و مؤثر است، نه انضمامی و تبعی. واقعیت این است که آنچه ایران را ابتدا به «قدرت منطقه‌ای» و سپس به یک عنصر تأثیرگذار در عرصه بین‌المللی تبدیل کرده، ظرفیت ایران و سیاست‌های آن طی حدود چهل سال گذشته است؛ نه اینکه ایران از طریق حضور و نقش‌پذیری در پروژه‌های بین‌المللی یا شرکت در این پیمان و آن پیمان و از طریق واسطه‌های قدرتمندتر به این موقعیت دست پیدا کرده باشد. البته معنای این حرف اصلاً این نیست که مطلقاً نباید در پروژه‌های بین‌المللی شرکت کنیم و یا نباید عضو این پیمان و آن پیمان شویم و از ظرفیت آن استفاده کنیم و یا اینکه نباید به سمت کشورهای قدرتمند جهان برویم. 
واقعیت این است که در روند تحولات بین‌المللی و موقعیت ایران و فرصت‌هایی که پیش آمده، بعضی دچار سوءتفاهم شده‌اند و بعضی هم به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویی تغاری شکسته و ماستی ریخته و حال فرصتی پدید آمده تا کسانی از آن استفاده کنند، چرا ما نه؟ این در حالی است که اساساً یکی از مهم‌‌ترین منشأهای تغییر در نظام بین‌المللی، خود انقلاب اسلامی، نظام برآمده از آن و سیاست‌های متداوم چهل‌وچند ساله جمهوری اسلامی بوده است. بنابراین جمهوری اسلامی جدا از تحولات عظیم جهانی نیست تا صرفاً به بهره‌برداری از شرایط بپردازد؛ بلکه به‌عنوان یکی از دو سه عامل محوری تغییر در عرصه بین‌الملل، باید در شکل‌گیری روند و منافع آن مطالبه اساسی داشته باشد. 
یک بحث مهم تحولات جهانی، کنار رفتن آمریکا و جبهه آن از مناسبات دست اول جهانی است. اینکه آمریکا از ابرقدرت(Super Power) به یک قدرت (Power) تبدیل شده، به دلیل شکست‌هایی است که با آن در عرصه‌های مختلف مواجه گردیده است. بخش عمده‌ای از این شکست‌ها به دلیل مقاومت ایران پدید آمده است. مروری بر تحولات عرصه بین‌الملل مشخص می‌سازد که در طول این دوران، کشورهایی که به «جایگاه» مدعی آینده نظام بین‌الملل رسیده‌اند، نوعاً در موقعیت تهاجمی نسبت به آمریکا نبوده‌اند. مرور آرای کشورها در شورای امنیت سازمان ملل نشان می‌دهد بعضی از این دولت‌ها با آمریکا همراهی زیادی هم داشته‌اند. پس این‌ها حداقل در افول موقعیت آمریکا در غرب آسیا نقشی نداشته‌ و هزینه‌ای بابت آن نپرداخته‌اند. ما البته به اینها «خیرمقدم» می‌گوییم ولی واقعیت تغییر در شرایط غرب آسیا را هم به آنان گوشزد می‌کنیم.
در طول دهه‌های گذشته، یک جریان داخلی برای نقد کردن چک طرف خارجی تلاش می‌کرد ایران را وادار به تغییر در سیاست‌های اصولی خود نماید و در واقع می‌خواست از این طریق ایران را در سیاست‌های آمریکا ادغام کند. این‌ها از زمان حضرت امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) می‌خواستند ایران متکی به آمریکا و منضم به آن باشد و لذا امام در آن زمان فرمودند «آنهایی که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.» (صحیفه امام، ج19، ص230) اینها تا همین چندی پیش روی موضع خود تأکید داشتند. پافشاری بر امضای برجام و FATF و پالرمو و... در این چارچوب صورت می‌گرفت. بعضی از آنان واقعاً «معتقد» بودند که بدون همکاری با آمریکا نمی‌توان مسایل این کشور را حل و فصل کرد. مرحوم آقای ‌هاشمی رفسنجانی خود نقل کرده است که به حضرت امام نوشتم «بهتر است در زمان حیات‌تان این بحث ایران و آمریکا را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است این به‌صورت معضلی سد راه آینده کشور شود». 
(ایسنا 31 شهریور 1392) در مسائل منطقه‌ای هم عده‌ای مدام می‌گفتند کلید حل مسایل منطقه‌ای ایران، در گرو حل مسایل با عربستان و ترکیه و به‌خصوص عربستان است. یک نفر از اینها در یک کنفرانس منطقه‌ای با استخدام حقیرانه‌‌ترین تعبیر گفت «ما حاضریم از عربستان گدایی رابطه کنیم!» این‌ها امروز هم گمان می‌کنند برقراری رابطه با عربستان کلیدی است که هر قفل را در منطقه باز می‌کند و فراموش کرده‌اند که رابطه ایران و عربستان از سال 1394 قطع شده و قفل‌های منطقه پیش از این تاریخ هم وجود داشته‌اند! در اینکه باید روابط سیاسی و... ایران و عربستان برقرار شود، هیچ حرفی نیست سیاست ایران هیچ‌گاه بر مبنای قطع یا تضعیف رابطه با آن نبوده و در این 8 سال هم فقط شیفتگان آمریکا دنبال وصل دوباره این رابطه نبوده‌اند، بلکه بیش از آنها نیروهای انقلاب، مثل شهید سلیمانی هم گام‌هایی در این زمینه برداشته‌اند. صحبت سر نوع مواجهه با پدیده‌ای بنام «بازبرقراری» روابط با عربستان سعودی است. بعضی گمان کرده‌اند که عربستان سعودی به دلیل فشار چین به برقراری مجدد رابطه متقاعد شده و خودش در وضعیت نیاز نبوده است و از این‌رو معتقدند برای اینکه عربستان به عقب بازنگردد، باید امتیازاتی را برای آن در منطقه در نظر بگیریم! این در حالی است که از یک سو در عالم واقعیت این عربستان بوده که از چین درخواست وساطت در بازگشایی روابط ریاض ـ تهران کرده و از سوی دیگر ما نمی‌توانیم از جیب مردم منطقه چیزی را که متعلق به خودمان نیست، به کسی بدهیم. بله ما معتقدیم عربستان هم مثل هر کشور دیگری در منطقه می‌تواند با کشورهایی مثل عراق وسوریه وارد تعامل و بده بستان شود، چیزی بدهد و چیزی بگیرد؛ اما اینکه چیزی بگیرد تا جواب درخواست کسی را بدهد، قابل قبول نیست و او هم‌اینک در این موقعیت قرار ندارد. 
در بحث روابط با طرف‌های دیگر هم همین قاعده وجود دارد. در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی ایران یک حضور هم‌افزا و موثر دارد و کشورهایی مثل چین و روسیه مایلند از فرصت حضور ایران استفاده کنند. این چیز بدی نیست، بسیار خوب هم هست اما مابه‌ازاء دارد و این مابه‌ازای فقط اقتصادی و اقتضایی نیست، ما در تعاملات جهانی یک عنصر شکل‌دهنده به تغییرات کلان هستیم، پس به اندازه آن باید از منافع آن بهره‌مند باشیم. 
ما در عرصه تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی باید به «نیاز دنیا به ایران» توجه داشته باشیم و متناسب با نیاز آن، در پی موقعیت متناسب باشیم. اگر این نگاه به نتیجه برسد، منافع ملی ما تأمین می‌شود. مرعوب بودن، خود کوچک‌بینی و غرق در بعضی مشکلات جاری کشور شدن، با منافع ملی حداقلی هم مغایرت دارد چه رسد به منافع ملی حداکثری. این موضوعی است که به‌عنوان درس اول در سیاست خارجی کشور باید مدنظر ما قرار گیرد. 
ایران و جبهه ایران برای آنکه جهان و مناسبات آن تغییر کند، هزینه سنگینی که دیگران حاضر به پرداخت آن نبوده‌اند، متحمل گردیده و با صبوری و خردمندی پیش رفته است. به‌عنوان مثال تغییر عراق از کشوری تحت اشغال آمریکا به کشوری که خود نقشی در تضعیف موقعیت جهانی آمریکا داشته باشد، تصادفی نبوده و بدون یک برنامه منسجم رخ نداده است و این چیزی است که دیگران در آن نقش ایفا نکرده‌اند. این نقش ایران و رفقای آن در غرب آسیا بوده است. ما وقتی با کشورها صحبت می‌کنیم لزوماً باید شرحی از آنچه کرده‌ایم و هزینه‌هایی که برای آنها داده‌ایم، ارائه بدهیم تا در نقطه آغاز صحبت، جایگاه ویژه ایران مشخص شود. ما اگر با تحلیل درستی وارد مباحث دیپلماتیک نشویم، با نتایج درستی از آن خارج نخواهیم شد. 
بعضی از عناصر که سابقاً در جایگاه‌های دیپلماتیک کشور هم حضور داشته‌اند و نوعاً گرای رابطه با آمریکا را می‌داده‌اند، امروز که به نسخه‌نویسی درباره روابط ایران و عربستان و ایران و چین و ایران و روسیه می‌پردازند، باز هم گرای آنان آمریکایی است. این عناصر، ایران را ضعیف می‌دانند و معتقدند سیاست‌های گذشته جمهوری اسلامی، ایران را ضعیف‌تر هم کرده و باید از فرصت پیش‌آمده برای تغییر سیاست‌ها استفاده کرد. ببینید فاصله حقیقت و این ادعا چقدر است؟! واقعیت این است که مقاومت ایران، فضای بین‌المللی را تغییر داده و ایران باید بقیه راه را با همین دست فرمان مقاومت برود و این تغییریافتگان - در این‌جا کشورهایی مثل چین و عربستان - هستند که باید جانب منافع ایران را به اندازه‌ای که در تحول جهانی نقش داشته است، بگیرند. اما کسانی که هیچ‌گاه ایران و انقلاب اسلامی آن را قوی ندیده‌اند و هیچ‌گاه نازک‌تر از گل به آمریکا نگفته‌اند، از ایران می‌خواهند در منافع به حداقل‌ها بسنده کند و با دیگران هماهنگ گردد.
قدرت‌های آسیایی از جمله ایران، چین و روسیه در وضعیت همکاری نزدیک قرار گرفته‌اند که از آن می‌توان رابطه راهبردی هم استشمام کرد و این همکاری‌ها سرعت اضمحلال دشمنان ایران یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی را بیشتر می‌کند. راهبرد نگاه به شرق بدون این همکاری به سرانجام نمی‌رسد و جمهوری اسلامی با تأکید بر نقشی که در تغییر جهان داشته است، می‌تواند در شکل‌دهی به نظم آینده جهانی، «نقش ویژه» داشته باشد.
منبع: بصیرت

ارسال نظرات