روزنامه کیهان**
سلیمانی اینگونه سلیمانی شد/ سعدالله زارعی
موفقیت خیرهکننده سردار شهید سلیمانی در عرصه ملی و بینالمللی بازتاب موفقیت درونی او بود. فتحالمبین ابتدا در باطن اتفاق میافتد. وسعت پیروزیهای حاج قاسم در محیط ملی و بینالمللی بیانگر «وسعت درونی» او بود. عبودیت و خلق عظیم سرمایه اصلی این شهید در کارزارهای سخت بود. خودنبینی او در درون، راههای بیرونی را به روی او میگشود. این رمز محبوبیت ملی و اقتدار بینالمللی شهید سلیمانی بود. همان که رهبر معظم انقلاب اسلامی در عبارتی کوتاه فرمودند
«مکتب سلیمانی عبارتست از صدق و اخلاص؛ این عنوان و نماد و نمایه مکتب سلیمانی است» او از دیده شدن فرار میکرد. چرا؛ برای اینکه دیده شدن، اخلاص را در معرض تهدید قرار میدهد. شهید با توسل پیوسته و با اشک جاریاش، سپر محکمی برای محافظت از اخلاص خود ساخته بود به همین جهت به مرور که مسئولیتهای سنگینتری متوجه او میشد، توسل و اشک او بیشتر میشد به همان میزان «خاکی بودنش» جلوه بیشتری مییافت بدون آنکه برای خاکی دیده شدن تلاشی داشته باشد.
شهید با محیط پیرامونی خود و با افراد دو نوع برخورد قوی به موازات هم داشت؛ با «بندگان خدا» از هر قوم و ملت و مذهب،
«رحماء بینهم» بود و با مستکبران و طاغیان از هر قوم و ملت و مذهب «اشداء علیالکفار» بود. در برابر یتیمان داغ میشد، میگریست و هر کاری برای آنان از دستش برمیآمد انجام میداد، در این موارد فروتنیاش دیدنی بود و در برابر مستکبران جهانی «آهنی آتشناک» بود و خود را یک تنه حریف آنان میدانست عبارت مشهور او - آقای ترامپ قمارباز حریف تو من هستم، بیا- نماد این جلوه استکبارستیزی او بود.
چند عنصر کلیدی در مکتب، سیره، مرام و منطق او وجود داشت و این عناصر او را از قهرمانان معاصرش ممتاز میکرد:
1- عنصر «تفکر معنوی»
معنویت یکی از برجستهترین و در واقع برجستهترین ویژگی شهید سلیمانی بود این تفکر معنوی حرکت از توحید و به سمت توحید بود و قله حرکت توحیدی او «شهادت» بود تمنای شهادت در جان او از ابتدای دوره جوانیاش شعلهور بود بر این اساس همانطور که خود او میگفت شهیدانه زندگی کرد به شوق شهید شدن و این موضوع باطن او را یکسره روحانی و معنوی کرده بود به قلب حوادث سهمگین میرفت و از بدیها رنگ نمیگرفت، با نورش یا اصلاح میکرد و یا کنار میزد این حکایت بیش از 40 سال مجاهدت او بود. با نورش بسیاری را از خطر سقوط به جهنم نجات داد، بسیاری را به صراط انقلاب و دین رهنمون شد و در همان حال با نورش بسیاری از پلشتیها را برملا کرد و از سر «راه» برداشت. عنصر تفکر معنوی هر راه ناممکنی را هموار میکرد. روزی که- در سال 1383 به مصاف اشغالگران آمریکایی در عراق رفت و در واقع دستور پاکسازی این سرزمین مطهر ائمه معصومین علیهمالسلام اجمعین را دریافت کرد، عظمت عده و عده آمریکاییها به چشمش نیامد و کمی عده و عده خودش اندکی تردید در دل او پدید نیاورد. او معتقد بود باید عراق را از لوث وجود متجاوزان مستکبر
پاک کرد و معتقد بود این کاری شدنی است و معتقد بود این رسالتی بر دوش اوست. از این رو فرماندهی آزادسازی عراق را محکم به دست گرفت و در زمانی کوتاه به آن دست یافت. زمانی هم که- در سال 1394 - عراق با فتنه عظیم تکفیریهای وابسته به آمریکا و عوامل منطقهای آن مواجه گردید و او فرمان پاکسازی عراق از وجود آنان را دریافت نمود، این را وظیفهای مهم و شدنی میدید و خود را مخاطب آن میدانست و حال آنکه در همان زمان او در سوریه بشدت درگیر بحران امنیتی تکفیریها بود. مواجهه سردار با اشغالگران آمریکایی و با تروریستهای تکفیری حاصل تفکر معنوی او بود و پیروزیاش در این دو میدان بشدت سخت هم حاصل معنویت او بود. معنویت او، جوانان عراقی را به دورش جمع کرد و معنویت او امدادهای الهی را به میدان آورد. در واقع پیروزی عظیم میدانی حاصل پرورش باطنی شهید سلیمانی بود که وقتی در جمع منعکس میشد، هزاران نفر را معنوی میکرد و با اشتیاق به شهادت، به میدانهای سخت وارد مینمود.
2- عنصر «تمرکز بر اجرا»
بسیاری طرحهای خوب وجود دارند متنهای قوی و کامل وجود دارند اما همه اینها در موفقیت، وابسته به اجراست. یکی از ویژگیهای شهید سلیمانی «اجرای خوب» بود. او تمام ظرفیت خود و هر ظرفیتی که میتوانست فراهم آورد را به میدان میآورد، اطراف موضوع را با دقت تمام مطالعه میکرد، از موانع، اطلاعات روشن و کافی داشت، قواعد و اصول کار را میشناخت و با فراست وارد میدان میشد. توانایی او در «جمعبندی سریع و کامل» رخدادها خیلی زیاد بود و در همان حال به جزئیات کار بسیار اهمیت میداد. شهید در عین حال که تقسیم کار میکرد، خود را مسئول و پاسخگوی همه چیز میدانست بنابراین گزارشاتی که دریافت میکرد را با «دریافتهای شخصی» در هم میآمیخت و با اطمینان به تاکتیکهایی که باید برای تحقق استراتژی به کار میگرفت، به دل حادثه میزد و در زمان مشخصی که او پیشبینی کرده بود، به هدف میرسید این موضوع هزینههای تصمیمات او را بسیار کم میکرد و فواید را توسعه میداد و این ویژگیها از او چهرهای مصمم و جذاب ساخته بود. فردی به شدت معنوی و بهشدت مصمم! این خصوصیات در جبهه مقابل نبود نه از معنویت خبری بود و نه تصمیمات از عمق کافی برخوردار بودند. آمریکا با تکبر زیاد وارد عراق شد، به گفته فرماندهان ارشد آن صدها میلیارد دلار هزینه کرد، نزدیک به یکصدهزار عراقی را از بین برد و صدها هزار نفر را مجروح و مصدوم کرد و به گفته خودش نزدیک به 5000 کشته داد و دست آخر در فاصله 2009 تا 2011 با خفت از عراق خارج شد و آنچه به دست آورد نفرت عراقیها نسبت به آمریکا بود. این یک درس عملی بزرگ فراروی بشریت و بهخصوص مراکز علمی و سیاسی است. آنانکه در صحنه حکمرانی در پی موفقیت هستند و میخواهند رازهای موفقیت را بدانند و موانع موفقیت را بشناسند به مصاف جبهه مقاومت با جبهه استکبار در عراق نگاه کنند.
3- عنصر «مقبولیت»
شهید سلیمانی هم در محیط ملی و هم محیط بینالمللی، مقبولیت عظیمی پیدا کرد. مقبولیت ضمن آنکه ابزار موفقیت است ابزار مشروعیت هم میباشد. عنصر مقبولیت یکی از چهار عنصر پایداری قدرت و نظام مقتدر میباشد به عبارت دیگر عنصر اخلاقی قدرت که همان مقبولیت است، اگر وجود نداشته باشد و یا در حین کار دچار خدشه گردد، قدرت از میان میرود این موضوع هم در بعد ملی و هم در بعد بینالمللی معنا پیدا میکند. عنصر مقبولیت بسیاری از کاستیهای سه ضلع دیگر را که شامل قدرت اعمال نظر، قدرت کنترل جریان مقابل، قدرت ایجاد سازمانهای مناسب میشود، جبران میکند و فقدان آن سبب ناکارآمدی سه ضلع دیگر میشود. سردار شهید سلیمانی در تحولات عظیمی در کشورهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و افغانستان نقش داشت. در همه این موارد، او «برادرانه» وارد شد نه سلطهگرایانه و به همین جهت مخالفان او در این کشورها هم او را تحسین میکردند و نمیتوانستند محبوبیت او را انکار نمایند. او از نظر روش، ابتدا با دقت و جزئیات، شرایط را برای رهبران و گروههای موثر توضیح میداد و انصافا در
جا انداختن واقعیات توانایی فوقالعادهای داشت، پس از آن راه برونرفت از مشکل را به آنان نشان میداد و در مرتبه سوم طرح و امکانات خود را به میدان میآورد و پیروزی را میان آنان توزیع میکرد تا هیچکس خود را «مغبون» نبیند. این یک درس مدیریتی بسیار مهم و یک کلید اساسی در موفقیتهای بزرگ است.
4- عنصر «جهانی شدن»
جهانی شدن در ادبیات سیاسی، جلوهای از سلطهگرایی است و این با روحیه و تربیت اخلاقی و معنوی شهید مغایرت تام داشت. اما با این وجود، تفکر و سیره سردار سلیمانی جهانی شد به این معنا که در جغرافیای گستردهای به ساختار سیاسی تبدیل شد و در جغرافیاهای بسیاری به یک «راهحل موثر» تبدیل گردید. اندیشه و راه سلیمانی فقط در کشورهای منطقه و در میان ملتهای مسلمان جلوهای حکومتساز پیدا نکرد در میان مسیحیان و غیرمسیحیان آمریکای لاتین و... نیز به عنوان مدل کشورداری مورد توجه واقع گردید. در واقع تفکر و عمل سردار سلیمانی در جهانی شدن و صدور اندیشه و نظام فکری و سیاسی انقلاب اسلامی تاثیرات بسیار عمیق و ماندگاری برجای گذاشت اگر یک ملت بخواهد ظرفیتهای ملی را به میدان آورد و یا اگر بخواهد وحدت ملی را با وجود اقوام و مذاهب مختلف محقق کند و یا اگر بخواهد با قدرت زورگوی برتر مواجه شده و بر آن غلبه کند و یا اگر بخواهد محیط منطقهای امن و پرنشاطی داشته باشد، مکتب سلیمانی فراروی اوست.
***************
روزنامه وطن امروز**
**************
روزنامه خراسان**
شهادت مظلومانه سردار سلیمانی، همچون حیات پربارش یک دستاورد راهبردی برای جمهوری اسلامی ایران داشت: احیای بازدارندگی موثر ایران در مقابل ارتش تروریست آمریکا و تسریع خروج آن ها از منطقه. ترور سردار قاسم سلیمانی در نخستین ساعات بامداد سیزدهم دی ماه 1398، نتیجه یک تصمیم آنی یا جنون آنی ترامپ نبود، بلکه نتیجه بیش از دوسال تله گذاری برخی طرف های منطقه ای متحد آمریکا با همراهی چند مقام و نهاد دولتی تندرو و به شدت ضدایرانی برای زمینه چینی و متقاعد کردن ترامپ به انجام چنین حماقتی بود. استدلالی هم که برای متقاعد کردن ترامپ بیان می کردند این بود که ایرانی ها از مشکلات داخلی آمریکا و ناتوانی این کشور برای به راه انداختن یک جنگ فاجعه بار دیگر در خاورمیانه به خوبی آگاه هستند و به همین دلیل تهدیدات نظامی آمریکا را جدی نمی گیرند و این اقدام بار دیگر بازدارندگی آمریکا در برابر ایران و متحدانش در منطقه را بازیابی خواهد کرد. با این حال آن چه در عمل اتفاق افتاد، درست برعکس پیش بینی ها و در واقع القائات این افراد و نهادها بود و خون ریخته شده شهید سلیمانی در نهایت بازدارندگی ایران را در برابر آمریکا تقویت کرد و خروج شتاب زده نیروهای آمریکایی از منطقه یکی از نتایج آن است. ایده اولیه و زمینه چینی برای ترور سردار سلیمانی از زمان ریاست مایک پمپئو بر سازمان سیا شروع شد. پمپئو که همواره بیش از منافع ملی آمریکا، به رژیم اسرائیل و مطامح نامشروعش وفادار بوده است، یک پروژه جدید و ساختگی اطلاعاتی را درباره ادعای نقش پررنگ ایران و سپاه قدس در ناامنی های عراق و کشته شدن صدها سرباز آمریکایی در عراق کلید زد. تا قبل از اقدامات پمپئو، باور عمومی نخبگان آمریکایی این بود که ناآرامی های عراق پس از سقوط صدام عمدتا ناشی از فعالیت بعثی های سابق با حمایت وهابیون و کشورهای حاشیه خلیج فارس و حتی ترکیه است که سقوط صدام را باعث به هم خوردن موازنه قوا به نفع ایران می دانند و آمریکا را متهم می کردند که عراق را در سینی طلایی به ایران تقدیم کرده است. ایران، هرچند بر اساس سیاست اصولی خود همواره بر خروج هرچه سریع تر اشغالگران تاکید داشت، ولی در همان حال، بی ثباتی و ناامنی عراق را در جهت منافع خود و ملت عراق نمی دید و به دولت منتخب عراق بیشترین کمک را برای ایجاد امنیت کرد و حتی مذاکرات محدودی را با آمریکا به منظور برقراری امنیت و استقرار هرچه سریع تر یک دولت مقتدر در عراق(که طبیعتا و براساس ترکیب جمعیتی عراق و سوابق گذشته دوست ایران هم بود) انجام داد. به هر حال تلاش های پمپئو برای معرفی ایران به عنوان مسئول اصلی ناامنی های عراق(به رغم نقش برجسته ایران در ثبات عراق و شکست داعش) زمینه های روانی لازم را برای فاز دوم تله گذاری فراهم کرد.
در فاز دوم، تلاش شد ترور سردار سلیمانی در چارچوب یک راهبرد کلان و دهان پرکن، یعنی «بازیابی بازدارندگی آمریکا علیه ایران» القا شود. واقعیت این است که طی سه دهه گذشته، یکی از عوامل اصلی که بازدارندگی ایران در مقابل آمریکا را شکل داده بود، سابقه نیروهای ایرانی در واکنش به اقدامات نیروهای آمریکایی در اواخر جنگ تحمیلی در سال 1988 میلادی بود. در آن زمان آمریکا تصمیم گرفت در پی جنگ نفتکش ها و در حمایت از صدام، حملاتی را به تاسیسات و نیروهای ایرانی انجام دهد، ولی پاسخ های سختی را در ازای هریک از این ماجراجویی ها دریافت کرد. هرچند در آن زمان به دلیل نابرابری توان نظامی دو طرف، نیروهای ایرانی هم خسارت های سنگینی دریافت کردند، ولی این واقعیت بی سابقه که ایران هیچ حملهای از سوی آمریکا را بی پاسخ نگذاشت، این پیام و باور را به طرف آمریکایی منتقل کرد که بر خلاف سایر کشورهای منطقه که تا مدت ها چنین حملاتی را کتمان میکردند و بی جواب می گذاشتند، ایران در این زمینه با کسی شوخی ندارد. این سابقه نوعی از بازدارندگی را تا سه دهه بعد برای ایران فراهم آورده بود. با این حال پمپئو و همفکران اسرائیلی وی چنین القا کرده بودند که سابقه رفتار 30 سال قبل ایران قابل تعمیم به وضعیت فعلی نیست و فرماندهان ایرانی با روحیات زمان جنگ فاصله گرفته اند و ایران تحت فشار تحریم ها، جسارت پاسخ مستقیم را نخواهد داشت و حداکثر مطابق قبل در چارچوب جنگ خاکستری اقدامات محدودی خواهد کرد که آن را هم با نیروی نظامی پاسخ خواهند داد.در فاصله سیزدهم تا هجدهم دی ماه 1398(سوم تا هشتم ژانویه 2020) نوعی سرخوشی به همراه تهدید ایران برای واکنش نشان ندادن به این ترور توسط ترامپ، پمپئو و دیگران صورت گرفت و تصور می شد این تهدیدات در چارچوب تحلیل های قبلی، ایران را از پاسخی سخت بازخواهد داشت. با این حال، حمله موشکی دقیق، حساب شده و ویرانگر بامداد هجدهم دی ماه، عملا این محاسبات را وارونه کرد. این بار پاسخ ایران، قدرتمندتر و ویرانگرتر از پاسخ های شجاعانه، ولی احساسی اواخر جنگ تحمیلی بود. این حمله، به عنوان بزرگ ترین و شدیدترین حمله به یک پایگاه آمریکایی بعد از جنگ جهانی دوم و دقت و تاکتیک به کاررفته در این حملات که به ناتوانی مطلق سامانه دفاع موشکی آمریکا(که درباره آن تبلیغات و افسانه سرایی های زیادی شده بود) منجر شد، عملا بی دفاع بودن پایگاه ها و نیروهای آمریکایی در منطقه را در قبال جنگ افزارهای موثر ایران آشکار و عزم آمریکا برای خروج سریع تر از منطقه را تقویت کرد. موضع هوشمندانه بعدی ایران نیز این بازدارندگی را تقویت کرد. ایران اعلام کرد با این حمله، انتقام سردار سلیمانی گرفته نشده و حق تعقیب افراد و نظامیان درگیر در این ترور را برای خود محفوظ می داند.
یکی از تبعات راهبردی این بازدارندگی، خروج سامانه های موشکی آمریکایی از عربستان و خاورمیانه و ترجیح آمریکایی ها برای به کارگیری آن ها در محافظت از پایگاه هایشان بود. نتیجه بعدی ایجاد هراس دایمی از آسیب پذیری پایگاه های نظامی آمریکایی در منطقه، افزایش هزینه های نگهداری و تامین امنیت آن ها و در نهایت تسریع کاهش و خروج نیروهای آمریکایی از منطقه به ویژه افغانستان و عراق بود.
حال که دوسال از این ترور فاصله گرفته ایم، می شود با دید کلان تری موضوع را تحلیل کرد. اقدام آمریکا یک حمله تروریستی در یک کشور ثالث وفاقد مشروعیت بینالمللی بود و هرچند یک حمله پهپادی بود، ولی از جنس همان اقدامات تروریستی و دزدانه رژیم اسرائیل بود که ناتوانی آن ها در ایجاد تغییرات راهبردی ثابت شده است. در مقابل حملات ایران یک قدرت نمایی تمام در نمایش کارایی تسلیحات راهبردی ایران و ناتوانی مطلق تجهیزات آمریکایی در مقابله با این ابزار کارامد بود. در مجموع سردار سلیمانی که در طول حیات طیبه اش افتخاراتی چون کمک به پیروزی در جنگ های 33 روزه و 22 روزه علیه اسرائیل و شکست داعش را در کارنامه داشت، شهادتش نیز دستاوردی راهبردی برای ایران داشت که عبارت بود از تقویت و احیای بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران.
**************
روزنامه ایران**
**************
روزنامه شرق**
مردم ایران مانند تمام مردم جهان خواهان زندگی آرام توأم با آزادی و رفاه هستند؛ زندگی خالی از تبعیض و نابرابری و وجود فرصتهای برابر برای بروز استعدادها و تواناییها. هر فرد و نیروی اجتماعی و جریان سیاسی كه در جهت تحقق این مؤلفهها گامی بردارد و برداشته باشد، در نظر مردم، قابل احترام و ستایش است و در خلاف آن مطرود و نامقبول. پس از سركارآمدن دولت سیزدهم، مسئولان این دولت ضمن ترسیم وضعیت ناگوار اقتصادی كشور، اصطلاح «بانیان وضع موجود» را باب كردهاند. مقصود از این اصطلاح ظاهرا مسئولان دولت سابق است كه مسبب وضعیت اقتصادی امروز قلمداد میشوند و نباید جایی در مدیریت مملكت داشته باشند: «نباید از بانیان وضع موجود در مدیریتها استفاده کرد (آقای رئیسی در سفر به استان لرستان -20/9) و «بانیان و حامیان وضع موجود باید پاسخگوی عملکرد خودشان در بهوجودآمدن وضع موجود باشند» (سخنگوی دولت-24/9) و... . اما بانیان وضع موجود چه كسانیاند؟ آیا فقط دولت سابق در ایجاد وضعیت فعلی نقش و تأثیر داشته و باید پاسخگو باشد یا مسئله فراتر از این حرفها و دستهبندیهای سیاسی و جناحی است؟! متوسط رشد زیر دو درصد و تورم 20 درصد و بیكاری بالای 10 درصد و روند نزولی و بیثبات سرمایهگذاری و بهرهوری و... در چهار دهه اخیر و سقوط درآمد سرانه مردم به اواسط دهه 50 خورشیدی رهاورد، دستاورد و نتیجه عملكرد چه فرد یا افراد و جریانهایی است؟! بروز ابرچالشهای كسری شدید بودجه، ورشكستگی صندوقهای تأمین اجتماعی و بازنشستگی، نابودی محیط زیست، ورشكستگی منابع آبی، شكاف عظیم طبقاتی، فقر گسترده و... نتیجه عملكرد چه كسانی است؟! به نظر میرسد از نگاه مردم تمام كسانی كه در این چند دهه عهدهدار مسئولیتی در كشور بودهاند، فارغ از گرایش سیاسیشان (چپ، راست، اصلاحطلب، اصولگرا و...) از بانیان وضع وخیم اقتصادی امروز كشورند و هر یك به سهم خود باید پاسخگوی عملكردشان باشند. بررسی عملكرد اقتصادی چهار دهه اخیر كشورمان نشان میدهد كه متأسفانه جریانهای مختلف سیاسی هیچیك كارنامه اقتصادی موفقی در این عرصه نداشتهاند و البته كارنامه عملكرد راستگرایان محافظهكار و اصولگرا بهمراتب ناموفقتر است! واقعیت آن است كه بحران اقتصاد ایران، بحرانی چندساله نیست و قدمتی حدود پنج دهه دارد. این وضعیت ماحصل انزواطلبی و نیمهبستهكردن درهای كشور به روی دنیای خارج، اضمحلال منابع با نامحدودپنداشتن آنها، تصور غلط از جایگاه دولت و فعال مایشا پنداشتن آن، صغیر و حاشیه دانستن مردم، دخالت تام و تمام در بازارها و برهمزدن نظام عرضه و تقاضا، سركوب قیمتها، نفتمحوری، خامفروشی و... بوده است و تا این مبانی اصلاح اساسی نشوند، در بر همان پاشنه میچرخد. بهراستی كدام معضل و گره اقتصادی كشور در دهههای اخیر گشوده شده است؟
و مسبب حلنشدن این مسائل و مشكلات كدام جریان و نیروی سیاسی و تفكر اقتصادی بوده است؟ اینكه هنوز مشكل افزایش قیمتها را میخواهیم با تعزیر گرانفروشان و بستن مغازهها و به شیوه علاالدوله در فلككردن تاجران قند در بیش از یك قرن قبل حل كنیم، مسئولش چه كسی است؟! یا سیل ویرانگر یارانهها كه در تضاد با بدیهیات منطق اقتصادی است، ماحصل كدام تفكر و كدام نیروی سیاسی است؟ یا سیاستی كه با چندنرخیكردن ارز و تعیین نرخ سود بانكی زیر نرخ تورم یا دورزدن تحریمها یا قیمتگذاری دستوری و... انواع رانتها، مفاسد و ناكارآمدیها به فضای اقتصاد و زندگی و كار و كسب مردم تحمیل میكند از كدام آبشخور فكری سیراب میشود؟! به نظر مهم نه افراد بلكه راهی است كه رفته و همچنان میروند. بانیان وضعیت امروز نه چند میلیون كارمند و مدیر و بوروكرات دولتی بلكه راهبردها و سیاستهای كلان اقتصادی و سیاسی است كه در قالب الگوها و شعارهای خودكفایی و جایگزینی واردات و بینیازی از جهان و نفی علم، اقتصاد و بازار آزاد و نظام عرضه و تقاضا كشور را به لب پرتگاه برده است و اگر هرازگاهی نیز عزم و اراده و بند و قانونی برای رهایی اقتصاد و كاهش محدودیتها و ممنوعیتها و... رشته میشود، به سبب اولویت سیاست بر اقتصاد پنبه میشود. بانیان وضع امروز همان نظریهپردازان و سیاستگذاران دیروز هستند كه امروزیان نیز در همان فضا تنفس میكنند؛ فضای دولتی، بسته و نفتی. فضا همان است، قدری آدمهایش عوض شدهاند. یك قلم از بانیان وضعیت امروز نگرش پوپولیسم اقتصادی است. پوپولیسمی كه حدود صد هزار طرح نیمهتمام روی دست كشور گذاشته كه برای تكمیل آنها حداقل حدود 700 هزار میلیارد تومان نیاز است. طرحهایی كه در دوران دولتهای مختلف كلنگ آنها زده شد اما بخش عمدهای از آنها مربوط به دولتهای نهم و دهم (84- 92) بوده است؛ دولتی كه بسیاری از آنان اكنون در مسند وزارت، ریاست و... طراح و مجری دولت سیزدهماند. امروز به نظر مهمتر از یافتن «بانیان وضع موجود» و درخواست پاسخگویی آنان به مردم بابت عملكردشان، اهتمام جمعی و ملی برای شناخت، نقد و گذار از آن چارچوب فكری و نگرش اقتصادی است كه چنین جانسختانه و طی چند دهه بر گفتمان اقتصادی كشور حاكم بوده و نابودی و حیفومیل منابع را خودكفایی و محرومیتزدایی و عقبماندگی و ركود را توسعه و پیشرفت جلوهگر کرده و میکند و سبب میشود تا مردم این سرزمین علیرغم قابلیتها و توانمندیهای بسیارشان از امكان آزادی، رفاه، فرصتهای برابر و.... محروم شوند!.
ارسال نظرات