روزنامه کیهان**
اگر رئیسی نیامده بود/کمال احمدی
این روزها که تقریبا مقارن با صدمین روز تشکیل دولت سیزدهم است شاید مهمترین سؤالی که نقل محافل رسانهای شده اینکه جناب رئیسی و دولت متبوعش در این بازه زمانی چه کردهاند؟
اگر بخواهیم پاسخ این سؤال را بطور دقیق و مبسوط بدهیم طبیعتاً باید ضمن دسترسی به گزارشهای آماری سه ماهه وزارتخانههای مختلف و سازمانهای دولتی و بررسی آنها با واقعیتهای میدانی به جمعبندی منصفانهای درباره عملکرد دولت برسیم که البته این کار از حوصله و فضای محدود این یادداشت خارج است، اما شاید بتوان به گونه دیگری هم به این سؤال پاسخ داد و آن اینکه فرض کنیم اگرجناب آقای رئیسی در این مدت رئیسجمهور نبود و شخص دیگری، اما با رویکرد و سیاست رئیسجمهور قبلی (آقای حسن روحانی) بر ارکان دستگاه اجرایی حاکم بود و همان شیوه مدیریتی هشت سال قبل ادامه مییافت چه اتفاقی در این ۱۰۰ روز میافتاد.
از آنجا که بارزترین ویژگی دولت قبل تکیه به خارج و خصوصاً غربیها بود قطعا تا زمانی که آنها را راضی نمیکرد نمیتوانست اقدام شایستهای در کشور انجام دهد و چه بسا معطلی و رکودی که در هشت سال قبل و به جهت اجرای همان سیاست انتظار برای رضایت کدخدا، فضای بنگاههای اقتصادی را فراگرفته بود باز هم ادامه مییافت؛ مثلا شمار واحدهای تعطیل شده که از ۱۰ هزار واحد فراتر رفته بود سیر صعودی پیدا میکرد و کارگران بیشتری به سرنوشت کارگران کارخانههای ارج، آزمایش، هفتتپه و... گرفتار میشدند. واکسیناسیون عمومی برضد کرونا که از نظر دولت قبل پیوند عجیبی با FATF داشت همچنان در مراحل اولیه درجا میزد و معلوم نبود تعداد قربانیان روزانه چه رکوردهای جدیدی را ثبت میکند چرا که آقای علی ربیعی سخنگوی دولت روحانی اوائل دیماه سال گذشته در پاسخ به سؤالی درباره چرایی تعلل دولت برای تامین واکسن گفته بود: «در مورد انتقال پول بنابر قوانین تحریم و قواعد FATF چندین مرحله امکان انتقال پول با مشکل مواجه شد و با موانعی روبهرو بودیم. بهطور کلی نپیوستن به FATF و در لیست سیاه قرار گرفتن آثار خود را بر تراکنشهای مالی و تأمین مالی نشان داده است و حتی در مواقعی هم که تحریم مانع نمیشود متأسفانه FATF این بهانه را ایجاد میکند». آیا با این نگاه، مردم ایران میتوانستند امیدی به واکسیناسیون سراسری در ۳ ماه داشته باشند؟
همچنین اگر نگاه صرف به غرب همچنان بر ذهن مسئولان اجرایی حاکم بود شاید انتظار ایران برای عضویت در سازمان همکاریهای شانگهای که بیش از دو دهه طول کشیده بود به پایان نمیرسید و فرصت مطلوب اقتصادی برای گسترش روابط تجاری با کشورهای شرقی فراهم نمیشد.
با این وصف شاید بتوان گفت مهمترین سیاست دولت جناب رئیسی در سه ماهه آغازین کارش تغییر نگاه به برجام و گره نزدن اقتصاد و معیشت و سلامت مردم به خارج کشور بود. مردم در این ۱۰۰ روز دیدند میشود هم بیش از ۱۰۰ میلیون دُز واکسن در مدت کوتاهی وارد کشورشود و هم به باج خواهی غربیها «نه» گفت و زیربار خواستههای مستکبرانه FATF نرفت. افکار عمومی دیدند هم میشود چرخ فعالیتهای تجاری در قالب تهاتر نفت با کالا و خدمات با سایر کشورها بچرخد و هم فعالیتهای هستهای کشور شتاب بالایی بگیرد. فعالان اقتصادی دیدند بسیاری از مشکلات ناشی از خودتحریمی و سوءمدیریت است تا تحریمهای واقعی.
حقیقتا جا دارد مسئولان مختلف بارها بیانات رهبر معظم انقلاب را که در روزهای پایانی دولت قبل بیان شد، مرور کنند. ایشان به دولتمردان سابق فرمودند: «دیگران باید از تجربههای شما (دولت آقای روحانی) استفاده کنند. خب حالا یک تجربه را من بهخصوص یادداشت کردهام، حرفی است که من مکرّر [در گفتگو]با شماها و با مردم تکرار کردهام، حالا هم همان حرف را تکرار میکنم؛ این تجربه عبارت است از بیاعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمیدهد؛ به ما کمک نمیکنند و هرجا بتوانند ضربه میزنند؛ آنجاییکه ضربه نمیزنند، آنجایی است که امکانش را ندارند؛ هرجا امکان داشتهاند ضربه زدهاند؛ این تجربه بسیار مهمّی است. مطلقاً نبایستی برنامههای داخلی را به همراهی غرب موکول کرد و منوط کرد،، چون قطعاً شکست میخورَد، قطعاً ضربه میخورَد. شماها هم هر جاییکه کارهایتان را منوط کردید به [همراهی]غرب، ناموّفق ماندید؛ هر جاییکه بدون اعتماد به غرب، خودتان قد عَلَم کردید و حرکت کردید موفّق شدید. نگاه کنید کار را؛ کارکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم این جوری است. هرجا شما موضوعات را به توافق با غرب و به مذاکره با غرب و با آمریکا و مانند اینها موکول کردید، آنجا ماندید و نتوانستید پیش بروید؛ چون آنها کمک نمیکنند، دشمنی [میکنند]، دشمنند دیگر؛ هرجا شما از آنها قطع نظر کردید، خودتان راه افتادید و از شیوههای مختلف [استفاده کردید]- هزار راه وجود دارد و این جور نیست که یک راه [باشد]؛ نه، راههای مختلف وجود دارد؛ [اگر]انسانها فکر کنند، راههای گوناگونی برای زندگی شخصی و اجتماعی و مدیریّتی پیدا خواهند کرد- هرجا اینجوری حرکت کردید، پیشرفت کردید.»
یکی دیگر از ویژگیهای رئیسجمهور قبلی مدیریت پشت میزنشینی و هدایت امور سراسر کشوراز داخل اتاقش در تهران بود. تقریبا جناب روحانی در دو سال پایانی کارش به بهانه کرونا به هیچ سفر استانی نرفت و کلیه مشکلات شهرستانها را از طریق ویدئوکنفرانس پیگیری کرد. همین شیوه هم سبب شد تا رئیس دولت از عمق گرفتاریهای مردم در اقصی نقاط کشور بیخبر بماند و صرفا به گزارشهای مسئولان دولتی اکتفا کرده و تصمیمات را احتمالا بر پایه همین گزارشها بگیرد که یک نمونه از نتایج چنین تصمیماتی خشم مردم خوزستان از بیکفایتی استاندارشان برای رفع مشکل کمآبی غیزانیه و... بود. طبعا اگر همین رویه در دولت جدید ادامه مییافت رئیسجمهور هرگز در ۱۰۰ روز ۹ سفر استانی نمیرفت و محرومین خوزستانی و سیستانی و خراسان جنوبی نمیتوانستند بیواسطه گلایهها و درددلهایشان را با رئیسجمهور در میان بگذارند. عشایر کهگیلویه و بویراحمد و ایلات سمنانی موفق نمیشدند شخص اول اجرایی کشور را بدون هیچ دغدغهای در چادرشان ببینند و خواستههایشان را با او در میان بگذارند. ملوانان و صیادان بوشهری فرصتی نداشتند تا از نزدیک مشکلاتشان از جمله قطع شدن پیاپی سامانهها، پیاده نشدن مناسب دولت الکترونیک در اسکله و نداشتن بیمه را با رئیسجمهور مطرح کنند. کارگران و کشاورزان اردبیلی نمیتوانستند از کندی پیشرفت در طرح عظیم کشت و صنعت مغان که در دولت قبل به ثمن بخس واگذار شده بود بگویند و خواستار استفاده از ظرفیتهای بلااستفاده منطقه شوند.
اگر مدیریت پشت میزنشینی در این دولت استمرار داشت به احتمال قوی در ماجرای حمله سایبری سه هفته پیش به سامانه سوخت، کشور دچار فاجعه و بلوایی میشد که نتایجش نامعلوم بود و احتمالا رئیسجمهور هم چند روز پس از فاجعه در هیئت دولت ظاهر میشد و با پوزخندی میگفت: من هم صبح جمعه فهمیدم مردم نمیتوانند بنزین بزنند!
در حالی که مدیریت میدانی دولت سیزدهم سبب شد این حمله در همان ساعات اولیه از دستیابی به اهدافش ناکام مانده و جریان سوخت رسانی پس از مدت کوتاهی به روند عادیاش بازگردد. در این حادثه هم نقش رئیسی و مدیریت میدانی او همچون حضور سرزده در وزارت نفت و مشاهده از نزدیک مدیریت امور و نیز حضور بیواسطه در یکی از جایگاههای سوخت تهران و گفتگو با مردم تأثیر بسزایی در آرامشبخشی به جامعه داشت و افکار عمومی دیدند مسئول ارشد مملکت چقدر ساده و بیریا در میانشان میآید و دغدغه رفع مشکل را دارد.
**************
روزنامه وطن امروز**
ضعفها و حفرههای سایبری؛ دغدغه امنیتی جدید رژیم صهیونیستی/مهدی گرگانی
طی سالهای گذشته زیرساختهای رژیم مجعول صهیونیستی که خود از عوامل اصلی حملات سایبری در جهان به شمار میرود، بارها هدف حملات هکری قرار گرفته و مقامات این رژیم نیز بارها بر لزوم تقویت پدافند غیرعامل برای مقابله با این حملات تاکید و دهها و بلکه صدها میلیون دلار در این راستا هزینه کردهاند.
آسیبپذیر بودن رژیم تروریست صهیونیستی در برابر حملات هکری و بدافزاری باعث شد آن رژیم با همکاری دانشگاه تلآویو در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵ با برگزاری کنفرانسهایی که مقامات ارشد امنیتی اشغالگران قدس در آن حضور داشتند، به بررسی راهکارهایی برای چگونگی مواجهه و تقابل با این موضوع بپردازد. رئیس سازمان اطلاعات داخلی (شینبت) و رئیس نیروهای ویژه مقابله با حملات سایبری در این کنفرانس هشدار دادند زیرساختها و تاسیسات استراتژیک اسرائیل اساسا در برابر حملات سایبری و هکری بشدت ضعیف است و باید برای آن فکری کرد.
«بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی نیز در سخنرانی خود در این کنفرانس تاکید کرد هر چه بیشتر به رایانهها متکی میشویم، آسیبپذیرتر میشویم؛ بنابراین چارهای جز مقابله با این حملات به صورت منظمتر و سیستماتیکتر نداریم. پس از این کنفرانس رژیم صهیونیستی نهادها و سازمانهای دیگری مانند «گروه ویژه سایبرنتیک» را با کمک دانشمندان این رژیم تاسیس کرد.
بهرغم اقدامات گسترده این رژیم برای جلوگیری از حملات سایبری، تاسیسات و زیرساختهای رژیم صهیونیستی نه تنها امنتر نشده، بلکه طی ماههای گذشته، علاوه بر زیرساختهای مالی، اقتصادی و خصوصی، نهادهای امنیتی و ارتش این رژیم نیز هدف حملات هکری قرار گرفته است که به مراتب ضعف این رژیم را در برابر این حملات بیش از پیش نشان میدهد.
گروه هکری موسوم به «عصای موسی» این روزها بلای جان تاسیسات زیرساختی و دستگاههای اطلاعاتی- نظامی این رژیم شده است. مهمترین اقدام این گروه هکری که لرزه بر اندام تلآویو انداخت، حمله به سیستمهای وزارت جنگ این رژیم و افشای اطلاعات صدها نظامی ریز و درشت ارتش صهیونیستی از جمله اسامی، ایمیل، آدرس و شمارهتلفنها و در مجموع افشای فایلی حاوی اطلاعات بنیادی گردان رزمی این رژیم موسوم به «گردان الفون» بود. تعدادی از این فایلها شامل مشخصاتی از نامزدهای پیوستن به دستگاههای امنیتی یا سربازانی است که در پروژه تشویق به خدمت نظامی شرکت کرده یا شرکت میکنند و اطلاعات شخصی حساسی مانند حالت وضعیت روانی، اجتماعی و اقتصادی نظامیان ارتش این رژیم است. این گروه همچنین با انتشار عکسی از «بنی گانتس» وزیر جنگ این رژیم روی رایانههای این وزارت وی را هدف تهدیدات خود قرار داده است. اما تحلیلگران معتقدند نکته مهم حملات سایبری گروه عصای موسی تنها انتشار این فایلها نیست. روزنامه اورشلیمپست با اشاره به این موضوع نوشت: گروه هکری عصای موسی که اقدام به هک سایت وزارت جنگ اسرائیل کرده، برخلاف گروه هکری «سایه سیاه» که اخیرا به چندین شرکت صهیونیستی حمله سایبری کرده بود، تاکنون درخواست پول یا چیز دیگری نکرده است. این موضوع نشان میدهد پشت پرده حملات سایبری عصای موسی، باجخواهی مالی و کسب درآمد مالی یا سرگرمی هکرهای بینالمللی نیست، بلکه عمق امنیتی رژیم صهیونیستی توسط گروههای خاص هدف اصلی است.
گروه هکری عصای موسی در پیام خود به مقامات رژیم صهیونیستی تصریح کرده «هرگز سربازانی که خون آنها به واسطه سیاستهای اشتباه و جنگهای بیثمر ریخته شده و همچنین مادرانی که در عزای فرزندانشان نشستند و همچنین تمام ظلمها و بیعدالتیهایی که این رژیم در حق ملتها مرتکب شده است را فراموش نمیکند». در حالی که جاسوسافزارهای رژیم صهیونیستی دست بالا را در حملات سایبری علیه کشورهای جهان بازی کردهاند، این رژیم خود اکنون در معرض حملات سایبری قرار گرفته است و به نظر میرسد در برابر آن دچار ضعف شدید و سیستم امنیت سایبری این رژیم دارای حفرههای بزرگی است.
«آویو کوخاوی» رئیس ستاد کل ارتش رژیم صهیونیستی اخیرا در یک جلسه کمیته امور خارجی و دفاعی پارلمان رژیم صهیونیستی به این مساله اعتراف کرده و گفته مهمترین تهدید فراروی اسرائیل در این مرحله حول محور حملات سایبری علیه مؤسسات و تأسیسات اقتصادی و مدنی است.
روزنامه یدیعوت آحارانوت نیز به نقل از «گیل شوواد» مدیر یک شرکت نرم افزاری آمریکایی-اسرائیلی هشدار داده است اسرائیل آمادگی مقابله با حملات سایبری، بویژه در زیرساختهایی مانند سیستم آب و... خود را ندارد. به نظر میرسد علاوه بر تهدیدات فیزیکی که دور تا دور این رژیم جعلی را احاطه کرده، ضعف امنیتی این رژیم در برابر حملات سایبری و هکری نیز به یکی از دغدغههای اصلی مقامات صهیونیست تبدیل شده و ماهیت وجودی آن را بیش از گذشته در معرض خطر قرار داده است.
**************
روزنامه خراسان**
اهداف ناپیدای بازگشت اعراب به سوریه/امیرمسروری
در حالی مقامات امارات و دیگر کشورهای عربی با سفر به دمشق تلاش دارند بحران ایجاد شده میان دمشق با کشورهای عربی را بهبود بخشند و روابط شان را با دولت سوریه به دوران قبل از بحران ۲۰۱۱ بازگردانند که کارشناسان معتقدند این روابط در همین سطح باقی میماند و گرمتر از این نخواهد شد. پروژه بازگشت کشورهای عربی به سوریه و برقراری ارتباط با اسد نشان میدهد سرنگونی بشار اسد کاملا منتفی شده و طراحی سناریویی برای جذب دولت سوریه به سمت محور عربی و جدایی از مقاومت، راهبرد جدید کشورهای حاشیه خلیج فارس است. البته به نظر میرسد رئیس جمهور سوریه از این سناریو کاملا مطلع است و در طول بحران بارها به پیشنهاد کشورهای منطقه از جمله عربستان پاسخ منفی داده است. در کنار این موضوع توجه به موضوع فلسطین و انکار عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی دیگر چالشی است که کشورهای عربی هم اکنون با سوریه دارند و تحت هیچ شرایطی دمشق حاضر نیست موضوع فلسطین را رها سازد. مسئله فلسطین برای سوریه تنها یک مسئله تاکتیکی و طرح آزادسازی جولان اشغالی نیست، سوریه به آزادی فلسطین به عنوان یک آرمان هویتی و میهنی مینگرد و بحران ۲۰۱۱ و حملات گروههای تروریستی و تکفیری در این کشور هزینهای بود که هویت سوری برای آزادی فلسطین داد. فاکتوری که برای سوریها هرچند گران تمام شد، اما موجب عقب نشینی سوریه و دولت آن از آرمان فلسطین نشد بلکه آنان را در این مسیر ثابت قدم ساخت. افزون بر این، سفر وزیر خارجه امارات به سوریه در حالی از سوی کشورهای مختلف از جمله ایران و الجزایر با استقبال مواجه شد که اماراتیها از اولین کشورهایی بودند که با خروج از دمشق نشان دادند در حمایت از تروریسم جدی هستند. در روزهای ابتدایی بحران، دمشق در میان هیاهوی بین المللی و با فشار کشورهایی، چون امارات و عربستان از اتحادیه عرب کنار گذاشته شد و قرار بود این کنارگذاشتن موجب انزوای سوریه و شخص بشار اسد شود و ظرف مدت کوتاهی اسد از قدرت کنار رود. نتیجه این سیاست غلط تقویت دیپلماسی دفاعی سوریه، اتحاد نظامی این کشور با دولت هایی، چون عراق، ایران، لبنان و روسیه و تقویت محور مقاومت در زمین و هوا و دریاست. شاید پیش از این تنها راه ارتباطی محور مقاومت «حریم هوایی» و «بنادر دریایی» بود، اما با بحران سوریه و حضور مقاومت برای دفاع از ملت و دولت این کشور عملا حریم زمینی نیز به روی مقاومت گشوده شد و امروزه مقاومت در جوار شرقی جولان اشغالی خط مقدم نبرد خود با رژیم صهیونیستی را در اختیار دارد. در این بین، ناظران سفر وزیرخارجه امارات به سوریه معتقدند اماراتیها و دیگر دولتهای عربی منطقه به این جمع بندی رسیدند که بدون سوریه نمیتوان پروندههای مهم منطقه را حل کرد و نقش بشار اسد در بازیگری و رابطه اش با محور مقاومت بر تحولات آتی موثر است. اتحادیه عرب که روزگاری پرونده منطقه را بدون اسد در نظر میگرفت حالا مجبور است بر ارتباط با این دولت تاکید کند تا جایی که وزیر خارجه الجزایر با اذعان بر جایگاه سوریه در اتحادیه عرب مدعی شود این کشور هیچ وقت موافق تعلیق عضویت سوریه در اتحادیه عرب نبوده و لغو عضویت سوریه در اتحادیه عرب راه حل موثری نیست! هرچند هنوز عربستان بر مواضع خود در افکار عمومی و حداقل رسانهها ثابت قدم مانده، اما بعید نیست چندی دیگر ریاض نیز مجبور شود سطح بازیگری و مداخله موثر سوریه را در تحولات ژئوپلیتیک بپذیرد. نکته قابل تامل چگونگی خروج سوریه از این انزوای ساختگی و پیچیده است. روزی که حتی شرق نیز سرنوشت سوریه را شکست خورده در نظر میگرفت و برای حضور آنان در پرونده سوریه، شخص سردار سلیمانی مذاکرات پیچیده و حساسی انجام داد. در کنار رشادت، صبر و تحمل شهروندان سوری باید از قدرت مستشاری و ارتباط راهبردی سوریه با ایران نیز گفت. موضوعی که موجب شد تا خواست و اراده مردم بر نظر بازیگران خارجی بچربد و تغییر و تحول در سوریه بر پایه کنشگری درونی اتفاق بیفتد. نابودی بزرگترین گروه تروریستی تاریخ با نام داعش، نابودی اتاق عملیات کشورهای مختلف و مبارزه با هزاران تروریست خارجی تا دندان مسلح در گروههایی از جمله ارتش آزاد، جبهه النصره، القاعده، حزب ترکستان و... نشان دهنده اقتدار بالای محور مقاومت و به تبع آن ظرفیت بلامنازع سوریه در پروندههای اتحادیه عرب در آینده نزدیک است. سفر وزیر خارجه امارات نشان داد ابوظبی از این ظرفیت مطلع است. از طرف دیگر نمیتوان موضوع رقابت کشورهای عربی متحد آمریکا با ایران و محور مقاومت را نادیده گرفت. در واقع بخشی از انگیزه ایجاد روابط گرم با نظام سوریه از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس به تلاش برای فاصله انداختن در روابط تهران- دمشق مربوط است. ایران متحد سنتی سوریه است که در سالهای جنگ با قرار گرفتن در کنار دولت و ملت سوریه علیه جبهه تروریستهای بین المللی و دفاع از تمامیت ارضی این کشور مهم عضو محور مقاومت، سطح روابط دو کشور به سطح اتحاد استراتژیک رسیده است. توجه به نیازهای اقتصادی سوریه برای بازسازی ویرانیهای گسترده جنگ و ایجاد شرایط بازگشت آوارگان و حتی رفع نیازمندی اقتصادی همچون انرژی عرصه اصلی سرمایهگذاری جبهه عربی برای دور کردن دمشق از تهران است. به هر روی، شواهد نشان میدهد که پرونده سوریه در مسیر عادیسازی قرار دارد. روشن است نتیجه چنین وضعیتی، بازسازی سریع یا حل مشکلات فراوان این کشور نیست، اما میتواند آثار و پیامدهایی مانند بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، بسط حاکمیت دولت بر سراسر سوریه، توسعه آرام همکاریهای اقتصادی سوریه با امارات یا حتی عربستان و شاید تلاش برای کاهش نفوذ ایران در سوریه را به دنبال داشته باشد، موضوعی که دستگاه دیپلماسی باید با چشمانی باز آن را رصد کند.
**************
روزنامه ایران**
واکاوی تحولات میدانی اخیر در یمن
مأرب پل پیروزی/عماد هلالات
جنگ یمن در مراحل بسیار حساسی قرار دارد. ارتش و کمیتههای مردمی بعد از گذشت ۷ سال از تجاوز ائتلاف سعودی، اکنون زمام امور میدانی را در دست گرفته و همزمان در سه استان استراتژیک و مهم در حال پاکسازی شهرها از وجود تروریستهای داعشی و القاعده و همچنین نیروهای منصور هادی هستند. استان البیضا بهطور کامل پاکسازی شده است و ارتش و کمیتههای مردمی وارد استان شبوه شدهاند. در استان مأرب هم نیروها، در آستانه ورود به این شهر مهم و راهبردی هستند، شهری که به گفته فرستاده امریکا در امور یمن؛ در صورت سقوط، آن را باید پیروزی محور مقاومت و انصارالله دانست و جنگ یمن به پایان خواهد رسید. شکست ائتلاف سعودی در جبهههای مختلف جنگ یمن و اختلاف بین نیروهای منصور هادی و ائتلاف جنوبی تحت حمایت عربستان باعث شده است که شکستهای دولت سعودی در یمن بیشتر و بیشتر شود. رؤیای تصرف صنعا که در اوایل حمله ائتلاف سعودی به یمن از آن سخن میگفتند، اکنون دیگر توانایی نگه داشتن شهرهای مرکزی و جنوبی یمن را ندارند. ارتش و کمیتههای مردمی بعد از ۷ سال نبرد بیامان و نابرابر مقابل ارتش و مزدوران سعودی، توانستند وضعیت خود را بر دشمن غالب کنند. برای ارتش و کمیتههای مردمی که ۷ سال در محاصره دریایی، زمینی و هوایی قرار گرفته است، چنین دستاوردهایی بینظیر است.
ژئوپلیتیک یمن به گونهای است که قرار گرفتن آن در نزدیکی تنگه باب المندب و اهمیت این گذرگاه که به کانال سوئز متصل میشود، تصرفهای شهرهای مرکزی و جنوبی بسیار اهمیت زیادی دارد. با توجه به عملیاتهای مختلف ارتش و کمیتههای مردمی با نام بهار پیروزی، اکنون در آستانه پاکسازی کامل مناطق مرکزی یمن و پیشروی به سمت جنوب این کشور هستند؛ امری که با توجه به اختلافات زیاد بین دولت مستعفی منصور هادی و ائتلاف جنوبی، نبرد آینده برای پاکسازی یمن از وجود مزدوران و نیروهای سعودی و ائتلاف را ساده خواهد کرد.
ژئوپلیتیک مأرب
استان مأرب در مرکز کشور یمن قرار دارد. در شمال این استان، استان الجوف قرار دارد و در جنوب استان البیضا است. این استان ازغرب به صنعا پایتخت یمن، چسبیده است که اهمیت این استان، به عنوان شاهراه اتصالی استانهای یمن است. استان مأرب در ۱۷۳ کیلومتری شمال شرق صنعا قرار دارد و مساحت این استان حدود ۱۷۴۰۵ کیلومتر مربع است که شامل ۱۴ بخش میشود. ارتش و کمیتههای مردمی فتح مأرب را به عنوان پایان کار ائتلاف سعودی در این کشور میدانند، به همین دلیل عربستان سعودی تمام ابزارهای خود را برای جلوگیری از سقوط مأرب به کار گرفته که تاکنون بیفایده است. عربستان سعودی در طی دو هفته اخیر بیشترین بمبارانهای هوایی را در این استان داشته و حتی نیروهای خود را مورد هدف قرار داده است.
استان مأرب اهمیت راهبردی بالایی در یمن دارد. وجود ذخایر نفتی فراوان، این استان را تبدیل به رکن اقتصادی یمن کرده است. مأرب از منابع نفتی و گازی بسیاری برخوردار است و دارای نیروگاه تولید برق است. این استان تا سال ۲۰۱۴ میلادی به سایر استانهای یمن نیز برق، گاز و نفت صادر میکرد که با آغاز جنگ در یمن این روند با مشکل روبهرو شد.
نیروهای اشغالگر بعد از توقف تولید نفت در این استان، از سال ۲۰۱۹ تولید روزانه ۲۰ هزار بشکه نفت را آغاز کردهاند که حدود ۱۰ هزار بشکه در داخل یمن پالایش میشود و مابقی آن به خارج از کشور قاچاق میشود. همچنین بزرگترین میدان گاز طبیعی یمن با ذخیرهای بالغ بر ۹.۱۵ تریلیون متر مکعب در این استان قرار دارد. برخی ارزیابیها ذخیره گاز این میدان را بیش از ۱۵ تریلیون متر مکعب ارزیابی میکنند. بنابر گزارش منابع محلی پالایشگاه صافر که منبع تولید نفت و گاز استان مأرب است، سالانه بیش از ۷۰۰ هزار تن گاز و ۹ الی ۱۸ هزار بشکه نفت در روز تولید میکند. صافر دو خط لوله اصلی دارد که یکی از آنها از طریق صنعا و عبور از استان ذمار، نفت را به بندر راس عیسی در حدیده متصل میکند، و دیگری خط لوله انتقال گاز است که با عبور از استان شبوه به بندر بلحاف در سواحل جنوب یمن متصل شده است. همچنین دو خط لوله داخلی دیگر وجود دارد که یکی از آنها نفت را به صنعا منتقل میکند و دیگری گاز را به غرب شهر سیئون در استان حضرموت میرساند. کنترل شهر و استان مأرب به معنای کنترل حجم عظیم منابع زیرزمینی موجود در این بخش از یمن است و کنترل انرژی الکتریکی لازم برای اداره استانهای مختلف این کشور است.
آزادسازی مأرب به معنای تقویت قدرتمندانه مرزهای یمن متحد در مناطق شمالی این کشور است. این در حالی است که شورای انتقالی جنوب نیز مناطق شبوه، حضرموت، المهره، أبین و ارخبیل سقطری را در اختیار دارند. این موضوع باعث تضعیف قدرت منصور هادی شده و نیروهای مستقر وی در این مناطق را نیز به فرسایش میکشاند. آزادسازی کامل استان مأرب همچنین میتواند گزینه مذاکرات و سازشهای سیاسی را برای آزادسازی مناطق دیگر در دستور کار گروههای اشغالگر قرار دهد و آنها در محاسبات خود برای مقاومت در برابر نیروهای یمنی تجدید نظر کنند. همچنین از لحاظ فرهنگی و تاریخی به دلیل وجود سد تاریخی مأرب از اهمیت بالایی برخوردار است. اهمیت مأرب آنقدری بوده که نیروهای وابسته به منصور هادی، رئیس جمهور فراری یمن، این استان را مرکز حزب اخوانی خود (الاصلاح) قرار دادهاند. هادی که رؤیای تصرف صنعا را بههمراه همپیمان سعودی خود در سر میپروراند، میکوشد تا با تجهیزکردن ارتش خود در مأرب بهعنوان دروازه شرقی صنعا، هرچه زودتر به آن دست یابد. اما با آغاز عملیات آزادسازی مأرب توسط کمیتههای مردمی و ارتش یمن دیگر مأرب دروازه ورود به صنعا نیست و عربستان سعودی با پشتیبانی گروههای تروریستی داعش والقاعده و سلفیهای اخوانی سعی میکند که از ورود انصارالله به مأرب جلوگیری کند. نکته بسیار مهم در خصوص آزادسازی کامل استان مأرب توسط انصارالله، خروج منصور هادی و ائتلاف سعودی از آخرین منطقه مهم تحت کنترلشان در خاک یمن خواهد بود و پس از آن رهبران سعودی بایستی نقش خود در این کشور را در حد حضور نظامی در استانهای بیابانی شرقی نظیر المهره و حضرموت تعریف کرده و در هرگونه مذاکرات برای آتشبس و توقف حملات دوطرف، دست برتر میدانی با ارتش و نیروهای مردمی یمن است.
**************
روزنامه شرق**
گشایش عرصه سیاسی عمومی/کیومرث اشتریان
حزب یک کارگاه تولید قدرت است؛ تولید قدرت از طریق تبدیل نیازهای اجتماعی به پدیدهای سیاسی. تصمیمگیری درباره نیازها و مشکلات اجتماعی مانند کرونا، کیفیت خودروی ساخت داخل، ارز چهارهزارو ۲۰۰ تومانی، اداره بیمارستانها، افزایش جمعیت و... تصمیمگیریهای سیاسی است و در حیطه دانشهای تخصصی مانند پزشکی، مهندسی، اقتصادی و... محدود نمیشود. استراتژیهای هر حزب میتواند کنش سیاسیاش را فاعلانه یا منفعلانه کند. نگاههای انتظامی (ایجاد انتظام سیاسی)، حکومتی، هدایتی، تبلیغاتی یا اجتماعی به احزاب میتواند کارکردشان را تحتتأثیر قرار دهد. نوع نگاه ما به حزب حتی میتواند فقه سیاسی و بهطور مشخص فقه تحزب را آنگونه که در آثار مرحوم دکتر فیرحی مشاهده میکنیم، جهتدهی کند و البته گاه میتواند فقه تحزب را نیز به اعوجاج و انحراف بکشاند. کارکرد اصلی حزب این است که نسبت به هر «امر اجتماعی» نوعی «خودآگاهی سیاسی» پدید آورد. یک پدیده موجود در جامعه مثلا «آسیب محیطزیستی»، «کار زنان و کودکان»، «جمعیت»، «تولیدمثل و سقطجنین» و... توسط احزاب سیاسی از شکل ساده و فردی خود به در میآید و از عرصهای ظاهرا خصوصی به عرصه قدرت راه مییابد. حزب به «خودآگاهی نسبت به قدرتِ خویشتن» و ساخت قدرت به مثابه یک مصنوع میپردازد. حزب یک کارگاه تولید قدرت است. مثلا با اتصال زنان خانهدار به یکدیگر و ایجاد خودآگاهی قدرت در آنان، فعالیتهایشان را نوعی مقابله با نظام سرمایهداری و «زنجیرههای تجاری تغذیه (فستفود)» تلقی کردهاند. به عبارتی تلاش کردهاند تا مثلا برای زنان خانهدار این خودآگاهی را پدید آورند که آشپزی خانگی یک قدرت اجتماعی ضدسرمایهداری پدید میآورد. به عنوان مثالی آشنا در ایران میتوان به تلفات جانی و مالی ناشی از کیفیت خودرو اشاره کرد که میتواند توسط احزاب به یک خودآگاهی سیاسی تبدیل شود و آن را در چارچوب قدرت مدیران شرکتها و «زراندوزی» آنان به «قیمت جان مردم» تلقی کند و آن را به عرصه عمومی درآورند و عرصهای سیاسی برای آن بگشایند تا موضوع مبارزات مدنی، مبارزات انتخاباتی، تصمیمگیری دولتی یا حتی کشمکشهای خیابانی قرار گیرد. تعریفی که از حزب در اینجا اراده میکنیم، شاید متفاوت از آنچه تاکنون مطرح شده است، باشد و آن عبارت است از کارکرد حزب بهمثابه تولیدکننده قدرت، بهمثابه «مولدِ صورتبندیهای قدرت اجتماعی»، به مثابه ایجادکننده خودآگاهی جمعی از منافع فردی و سیاسیکننده این منافع. حزب کارگاه «تولید قدرت سیاسی از نیازها و تعاملات اجتماعی» است؛ کارکردی که در میان احزاب ما به حاشیه رفته است. حزب اگر بخواهد نقش «تولید قدرت سیاسی» ایفا کند، فراتر از مناسبات موجود میرود و نقشی کاملا فاعلانه مییابد. حزب نباید جای نهادهای دیگر اجتماعی مانند دانشگاهها، اندیشکدههای سیاستی یا سازمانهای تبلیغاتی را بگیرد. «تولید قدرت سیاسی» اصلیترین وظیفه یک حزب است. هدف حزب در درجه نخست این نیست که راهحلی برای مشکلات سیاستی کشور ارائه کند بلکه این وظیفه درجه دوم آن است که البته دستاورد مفیدی است. در نتیجه تصریح کارکرد حزب در این چشمانداز چنین است.
۱- تبدیل یک امر شخصی به امر عمومی
۲- ایجاد خودآگاهی عمومیِ قدرت
۳- انتقال آن به عرصه عمومی
۴- تبدیل آن به یک مسئله سیاسی
۵- واردکردن آن در چرخه سیاستگذاری.
اینها مراحلی است که یک حزب (با تأکید بر عرصه سیاستگذاری) میتواند در گشایش عرصه سیاسی طی کند. یعنی یک حزب زمین بازی سیاسی را گسترده میکند. اینها کارکردهای یک حزب سیاستی است که البته سیاسیبودن را در بطن و متن خود دارد. این رویکرد حزب را بهصورت فاعلانهای میبیند و نه یک پدیده تبعی و پیرو قدرت. حزب اگر فقط از منظر نظم سیاسی، از منظر کارکردهای درون «کریدور»های رسمی قدرت، از منظر ثبات سیاسیِ حلقههایی خاص از حکومت یا تبلیغ یک ایدئولوژی خاص نگریسته شود، میتواند صرفا در چارچوب وضع موجود و طفیلی قدرتهای مسلط عمل کند. البته ما منکر این نیستیم که حزب باید کارکرد ثباتبخش به نظام سیاسی و به جامعه سیاسی داشته باشد؛ درواقع از منظر جدیدی هم که ما گشودهایم، چنین کارکردی منتفی نیست. اما چشمانداز حزب بهمثابه «مولد قدرتهای نوپدید اجتماعی»، پایداریِ اجتماعی-سیاسی (sustainability) را بیشتر فراهم میکند.
قدرت را از درون سلولهای اجتماعی تولید میکند و آن را به عرصه سیاسی و سیاستی برمیکشد. دیگر یک حزب در درون ایدئولوژی سنتی خود محصور نمیماند و راه ائتلاف با دیگر احزاب بر سر مسائل سیاستی گشوده میشود. بدینسان، ائتلاف چند حزب برای تبدیل «کیفیت و قیمتگذاری خودرو» به یک امر سیاسی امکانپذیر میشود. امکان مواجهه سیاسی با طبقه قدرتمندی که از ائتلاف مدیران خودروسازی و نمایندگان مجلس در طول زمان پدید آمده است، فراهم میشود. این، تبدیل امر اجتماعی به امر سیاسی است، تبدیل موضوع سیاستی به پدیده سیاسی است و تمرین تشکلیابی روزمره اجتماعی و ضامن پویایی سیاسی کشور است که میتواند از بسیاری خسرانها جلوگیری کند. کارکرد احزاب صورتبندیهای معطوف به قدرت است که دامنهای از خودآگاهی و بسیج اجتماعی تا ورود به چرخه سیاستگذاری را در بر میگیرد. تولید قدرت از خلال مناسبات اجتماعی و منافع گروهی اصلیترین وجه فعالیت حزبی است. یعنی از بطن جامعه «کالای عمومی قدرت» را صورتبندی میکند و بیرون میکشد. در این رویکرد، با دامنه وسیعی از موضوعات «سیاسیشونده» یعنی موضوعاتی که توسط حزب تبدیل به پدیده قدرت میشوند، سروکار داریم. اما پرسش این است که این چشمانداز چه پیامدهایی برای احزاب ایرانی دارد؟ پاسخ این است که ضروری است احزاب سیاسی در ایران استراتژی سیاسی خویش را در پرتو این چشمانداز بازبینی کنند؛ چراکه دامنه وسیعی از فعالیتها نمایان میشود و تقریبا هر پدیده سیاستگذاری قابلیت سیاسیشدن را دارد. ظرفیت آن را دارد که احزاب درباره آن خودآگاهی سیاسی در میان مردم پدید آورند و آن را به موضوع قدرت تبدیل کنند. درعینحال البته این قابلیت میتواند زمینههای تعامل با نظام سیاسی را فراهم کند و از برخوردهای براندازانه با حاکمیت جلوگیری کند؛ البته اگر درک و فهم حاکمیتی هم از این پدیده حاصل شود و اگر تاکنون دیر نشده باشد....
ارسال نظرات