روزنامه کیهان**
خبر اول؛ آمریکا پایین کشیده شد/سعدالله زارعی
روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست» روز ۲۲ مرداد ماه نوشت: «دولتهای پیدرپی آمریکا از جمله جرج دبلیو بوش، باراک اوباما و دونالد ترامپ این واقعیت را که آمریکا در افغانستان جنگ را باخته است، پنهان میکردند. دولتهای آمریکا معتقد بودند: «ایجاد ابهام بدون راهبردی منسجم» بهتر از اعتراف به شکست است».
شکست سنگین و مفتضحانه آمریکا در افغانستان مهمترین خبر این روزهای دنیاست. این شکست با هیچکدام از شکستهای قبلی آمریکا از شکست در جنگ ویتنام تا شکست در جنگ سوریه قابل مقایسه نیست. «کارتر مالکاسیان» مشاور ارشد رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا که دو سال در ولایت هلمند بوده است، در کتاب ۵۰۰ صفحهای «جنگ آمریکا در افغانستان» که همین روزها منتشر گردیده مینویسد:
«هیچ شکی وجود ندارد که ما جنگ را باختهایم» وی میگوید آمریکا این جنگ را در حالی باخته است که برای پیروزی در آن از «پیچیدهترین و کشندهترین نیروی هوایی جهان» استفاده کرده است. وی مینویسد آمریکا در حالی که از ۱۴۰ هزار نیروی مجهز به بهترین سلاحها استفاده کرد نتوانست بر حداکثر ۷۵۰۰۰ نیرویی که بهطور معیوب تجهیز شده بودند، پیروز شود. مالکاسیان اضافه میکند آمریکا در طول این ۲۰ سال بیش از دو تریلیون دلار هزینه کرده است. ملایمترین اعتراف مقامات آمریکایی به شکست در این جنگ از سوی «جن ساکی» سخنگوی
کاخ سفید بیان شد. او در روز ۱۹ تیر گذشته به رسانهها گفت: «نمیتوانیم برای جنگ افغانستان اعلام پیروزی کنیم، زیرا این جنگی است که طی ۲۰ سال موفقیت نظامی در آن حاصل نشده است».
«دیوید سدنی» دستیار پیشین معاون وزیر دفاع آمریکا در امور افغانستان، پاکستان و آسیای میانه، ۲۲ مرداد ماه در گفتگو با بخش انگلیسیزبان شبکه الجزیره گفت: «پیامی که آمریکا دارد میفرستند این است که آمریکا نمیداند چه کار دارد میکند، سی روز پیش آمریکا ۳۰۰۰ نظامی خود را از افغانستان خارج کرد. اینها آخرین دسته از نیروهای جنگ آمریکا در افغانستان بودند».
نشریه «اکسیوس» آمریکا هم ۲۳ مرداد ماه نوشت: «لحظهای مهم فرا میرسد. پرچم آمریکا که بر فراز مناطق تحت حاکمیت آمریکا به اهتزاز درآمده است، به پایین کشیده میشود». عمق این فاجعه برای آمریکاییها تا آنجاست که ژنرال «دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان، در مصاحبه روز ۲۳ مرداد ماه با شبکه تلویزیونی بیبیسی گفت: «خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان یک کابوس است هیچ نشانه خوبی درباره بهبود وضع در آینده وجود ندارد».
هر چند آمریکاییها در هفتههای اخیر تلاش کردند تا با تصویرسازی کاذب، عمق افتضاحی که پس از ۲۰ سال جنایت و صرف دستکم
دو تریلیون دلار هزینه و برجای گذاشتن دستکم شش هزار نظامی کشته آمریکایی به وجود آوردهاند را بپوشانند، اما ابعاد این شکست سنگین بهگونهای است که توفیقی در آن بهدست نیاوردهاند. واقعیت عریان این است که آمریکا در «طولانیترین جنگ تاریخ خود» - به تعبیر باراک اوباما- شکست خورده و با افتضاح تمام آن را ترک کرده است.
داستانپردازی بعضی از مقامات آمریکایی مثل دیوید پترائوس که سالها در اداره این جنگ سنگین مسئولیت مستقیم داشتهاند؛ از شکست در این جنگ به گونهای است که گویا دلیل ناراحتی آنان، شکست اخلاقی در این جنگ است. آنان میگویند ما علیرغم ۲۰ سال تلاش نتوانستیم تروریزم را در افغانستان ریشهکن کرده و مردم آن را نجات دهیم و یا میگویند شکست ما این است که نتوانستیم دموکراسی که با اشغال نظامی افغانستان! وعدهاش را داده بودیم محقق کرده و ناچار شدیم در میانه کارزار جنگ با تروریزم، مردم افغانستان را به حال خود رها کنیم. ولی این واقعیت ندارد. داستان اصلی، شکست اهداف راهبردی آمریکا در این جنگ است.
جنگ افغانستان براساس اسنادی که وجود دارد در حدفاصل سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۸ طراحی گردیده است. در سال ۱۳۷۳ ژنرال
«پل ولفوویتز» که بعدها به مقام معاون وزیر دفاع آمریکا رسید، مأمور شد تا طرحی را برای تسلط مطلق آمریکا بر قرن ۲۱ آماده کند. او در این سال با مشارکت ۴۰۰ نیروی نظامی، اطلاعاتی و سیاسی تهیه طرح قرن ۲۱ آمریکا را آغاز کرد و در سال ۱۳۷۸ به پایان رساند. این گروه در دانشکده نیروی دریایی آمریکا در ایالت مریلند مستقر شد. در طرح تهیه شده این تیم، یک مانع مهم شناسایی شد و آن وجود سیاستهای معارضهگرایانه چهار قدرت آسیایی علیه آمریکا یعنی روسیه، چین، ایران و هند بود. کمیته پل ولفوویتز برای رفع این مانع مهم، اشغال نظامی بلندمدت افغانستان که نقطه تلاقی این چهار قدرت آسیایی است، پیشنهاد کرد و به تصویب مقامات امنیتی و نظامی دولت «بیل کلینتون»
رساند. براساس نگرشهای مطرحشده در همین کمیته، دولتی مرکب از نئوکانها در آمریکا سر کار آمد و حدود هفت ماه پس از آن واقعه تاریخی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به وقوع پیوست؛ تا مقدمات اشغال نظامی افغانستان فراهم شود. کما اینکه آمریکا حدود شش ماه پس از این واقعه، مجوز حمله به افغانستان را به دست آورده و این کشور را تصرف نظامی کرد. همین روزها که عدهای در آمریکا ریاکارانه بحث شکست اخلاقی و نه نظامی یا سیاسی آمریکا در جنگ افغانستان را پیش کشیدهاند، «جان بولتون» مقام امنیتی دوران جرج بوش و دونالد ترامپ که توان پردهپوشی کمتری دارد، روز پنجشنبه ۲۱ مرداد ماه در حساب کاربری خود در توئیتر نوشت: «ما در افغانستان نیستیم تا ملت آنها را بسازیم ما برای محافظت از خودمان آنجا هستیم». بر اساس آنکه «بزرگترین استراتژی» سیاسی و نظامی آمریکا در قرن ۲۱، سیطره مطلق بر جهان بود، هماینک قلب این استراتژی که تسلط درازمدت نظامی و اطلاعاتی پنتاگون بر افغانستان بود، از کار افتاده است. فرار بسیار مفتضحانه نظامیان آمریکایی از افغانستان، در رها کردن یک کشور نیست؛ چرا که این نوع رها کردن، پیش از این در ویتنام، سومالی، سوریه و... روی داده است، در وداع آمریکا با رویای تسلط بر جهان است. روزی که آمریکاییها با هدف مهار ایران، روسیه، چین و هند، افغانستان را به اشغال نظامی درآوردند، این چهار کشور از نظر موقعیتهای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی در وضعیت برتر امروز نبودند. نظامیان آمریکایی، امروز در حالی کاملاً از افغانستان میروند که حتی قادر نیستند با جمعبندی مدنظر خود، ایران را پای میز مذاکره وین بیاورند و شرایط ایران را نادیده بگیرند.
جالب این است که آمریکا در صحنه افغانستان فقط در جنگ، زمین را به حریف واگذار نکرده بلکه حتی در مدیریت مذاکره هم شکست خورده است. دیوید سدنی دستیار پیشین وزارت دفاع آمریکا میگوید: «آمریکا در گفتگوهای صلح دروغین و تقلبی با طالبان در دوحه حضور دارد. این گفتگوها هیچگاه گفتگوهای جدی برای صلح نبود بلکه در ارتباط با تسلیم شدن بود». این در حالی است که خیلیها با استناد به یک باور فراگیر که میگوید «وقتی آمریکا به ناچار در جنگ متوقف میشود، حرکت آن در پای میز آغاز میگردد»، باور نمیکردند میتوان در مذاکره هم آمریکا را شکست داد. صحنه افغانستان میگوید آمریکا در مذاکره دوحه نیز شکست خورده است چرا که او در جریان مذاکرات نتوانست به مدلی دست پیدا کند که حداقل از نظر اخلاقی، شکست خورده دیده نشود. آمریکا در جریان مذاکرات نتوانست قدمی به نفع نوکران خدمتگزار خود - امثال اشرف غنی- بردارد. از این رو بدون اینکه بتواند هیچ تضمینی برای حتی حفظ جان آنان به دست آورد، نیروهای نظامی خود را با عجله از افغانستان خارج کرد. آمریکا این روزها با مقامات کشورهای مختلف شامل قطر، کویت، امارات، آلبانی، بلژیک و آلمان وارد مذاکره شده تا بلکه برای چند صباحی نوکران آمریکا را در خاک خود جای دهند.
آمریکا تاکنون حدود ۱۸ هزار نیروی نظامی و نیروهای وابسته به شرکتهای چندملیتی امنیتی را از افغانستان خارج کرده است و بقیه نیروهای نظامی خود را طی پنج تا شش روز آینده از طریق فرودگاه کابل خارج میکند. در همان حال بیش از ۳۰ هزار نیروی دوتابعیتی یعنی افغانی- آمریکایی وجود دارند که در طول این ۲۰ سال در خدمت ارتش متجاوز آمریکا بوده و نیروی آن به حساب میآیند. این نیروهای افغانی- آمریکایی همانهایی هستند که این روزها به فرودگاه کابل هجوم آورده و بعضاً از هواپیماهای آماده پرواز آمریکایی آویزان شده و رسانههای آمریکایی تلاش میکنند آنان را سینهچاکان افغانی آمریکا جا بزنند که مرگ را بر زندگی زیر سایه ترس در افغانستان ترجیح میدهند! اما حقیقتاً اینها همان مزدورانی هستند که شریک جنایات نیروی هوایی تروریست آمریکا بهحساب میآیند.
فرار نیروهای آمریکا از افغانستان به فرار آنان از ایران در آبان ۱۳۵۸ شباهت دارد. براساس یادداشتی که سازمان رادیویی آمریکا (NPR) منتشر کرده است، در جریان فرار نظامیان و دیپلماتهای آمریکایی از افغانستان، به دیپلماتهای آمریکایی در سفارتخانه این کشور در کابل دستور داده شده است تا اسناد، مقالات مهم و رایانهها را قبل از خروج از بین ببرند. در همین ایام یک مقام دولتی آمریکا به نشریه اکسیوس گفته است «اوضاع بر روی زمین بهسرعت در حال تغییر است، بهطوری که مقامات ارشد گزارشها را هر روز دریافت میکنند». وحشت این روزهای مقامات آمریکایی فقط با وحشت آنان در آبان ماه سال ۱۳۵۸ قابل مقایسه است. اگر آن روز آمریکا باید کشور ایران که بارانداز اصلی قدرت نظامی و اطلاعاتی آن در قرن بیستم بود را مفتضحانه ترک میکرد امروز هم باید کشور افغانستان که بارانداز اصلی قدرت نظامی اطلاعاتی آن در قرن بیست و یکم بود را ترک کند؛ با این تفاوت که آمریکا در طول سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۹ که از امکانات عظیم خود در ایران بهره میبرد، در جهان معارضی نداشت و لذا توانست ۳۵ سال با خیال آسوده بر ایران و از طریق ایران بر منطقه حکومت کند؛ اما این موضوع درباره افغانستان و سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ یک تفاوت اساسی دارد و آن وجود انقلاب اسلامی ایران و نظام هوشمند و مستحکم برآمده از آن است. جمهوری اسلامی در طول این ۲۰ سال نگذاشته آب خنک از گلوی آمریکا پایین برود و در نهایت در زمانی بسیار کوتاهتر آن را ناگزیر به فرار از افغانستان کرده است.
اخراج آمریکا از افغانستان خود به خود واقع نشده و موضوعی بسیار بزرگتر از حجم توانایی و پیچیدهتر از حجم ذهنی یک گروه است. طرح اخراج آمریکا از افغانستان، عراق و بقیه منطقه، طرح جمهوری اسلامی ایران است که با دقت و جزئیات بسیار و زمانبندی و استفاده مصلحانه از نیروهای مختلف منطقهای صورت گرفته است.
********************
روزنامه وطن امروز**
کرونا علیه سلامت روانی جامعه/پوریا فرجی
وقتی موج سریع و ناشناخته کرونا کشور را نیز مانند سایر بلاد و مناطق پیرامونی ایران و اقصی نقاط جهان درنوردید، بیشتر توجهها به مقابله سریع و کنترل این پاندمی مهلک بود. سرعت شیوع و انتقال و همهگیری در تکتک کشورهای مبتلا به قدری بالا بود که سایر جوانب ناشی از پاندمی کرونا بالاخص عوارض جدی و پنهان روانی آن مغفول ماند. با فروکش کردن موج کرونا در برخی کشورها و تسریع در گسترش فرآیند عملیات واکسیناسیون در کشورهای جهان، به مرور عوارض پسینی ناشی از پاندمی کرونا در قالب اضطراب و افسردگی و وسواسها خود را نشان خواهد داد و این مساله تا مدتهای مدید انسان را به خود مشغول خواهد کرد و حتی ممکن است به بروز برخی کژکاریهای ژنتیکی و تهدید سلامت نسل منجر شود.
ایران با توجه به آنکه سرعت سیر شیوع و گسترش کرونا نسبت به موج واکسیناسیون در آن دارای ضرباهنگ افزایشی است، بسیار از جنبه یدککشی عوارض روانی ناشی از کرونا با خود، در کنار معضلاتی مانند ضعف در واکسیناسیون و کمبود آن، در معرض بحران توأمان است؛ از این رو آنچه همواره مورد یک غفلت بزرگ در نظام سلامت همهجانبه کشور است، عدم توجه به عوارض روانی ناشی از کرونا در دوران پاندمی فعلی و همچنین معضلهای پیدا و پنهان روانی مانند افسردگیها و وسواسها و اضطرابها و استرسهای پس از سانحه کرونا در آینده نزدیک است. بر این اساس هر چه رسیدن به نقطه امن واقعی در کنترل کرونا طولانیتر شود، سلامت عمومی با یک ضریب تصاعدی در سطح گسترده با استرس و اضطراب نیز روبهرو خواهد بود و پیشبینی میشود جامعه طی حداقل یک دهه جاری با اختلال استرس پس از سانحه با نسبت از مزمن تا حاد روبهرو باشد که ریشه در موج استرسهایی دارد که در ایام طولانی پاندمی با خود حمل میکند و انتقال میدهد.
با توجه به مراحل موسوم به سوگ که تقریبا در حدود ۳ ماه طول میکشد، جامعه بویژه خانوادههای داغدیده از کرونا از یک سو با سوگ فردی ناشی از فقدان عزیزانشان روبهرو هستند و از سوی دیگر با یک سوگ اجتماعی ناشی از افزایش سرسامآور و هولناک مرگومیر و انتشار اخبار آن که جامعه را همواره عزادار میکند و فضای گسترده مجازی نیز در تثبیت و کندی پیشرفت این مراحل سوگ در بازههای بلندمدت نقش مهم دارد. دوران سوگ از ۵ مرحله اصلی تشکیل میشود: انکار، خشم و عصبانیت و بغض ناشی از فقدان، حسرت و افسوس در مقابل فقدان، نمود مراحل قبلی به شکل افسردگی و سرانجام پذیرش و کنار آمدن با مساله فقدان یک عزیز یا کسی که مورد تعلقخاطر است و بازگشت به زندگی طبیعی و جاری. آنچه بسیار حائز اهمیت است طی کردن نرمال این مراحل برای عبور از بحران فقدان است و به محض آنکه یک نفر در یکی از این مراحل ذکرشده تثبیت شود، سایر جنبههای زندگی او نیز از آن مرحله تاثیر گسترده، عمیق و طولی و عرضی میپذیرد. مهمترین مرحله که در صورت عبور از آن یا تثبیت در آن، فرد با یک تحول مثبت یا منفی در زمینه ارتباط درونی و بین فردی و اجتماعی مواجه میشود، مرحله افسردگی است. در مقابل، در این ایام چند ساله کرونایی، یک مورد که بررسی شده است و به نگارش و انتشار مقالات علمی نیز منتج شده است، نوعی افسردگی پساکرونایی برای کسانی است که به کرونا مبتلا بودهاند. حال اگر این افسردگی خاص با افسردگی ناشی از سوگ فقدان یکی از اعضای خانواده یا یک سوگ جمعی و اجتماعی در گستره جامعه ناشی از مرگو میر گسترده همراستا و موازی هم قرار گیرند، در یک چارچوب مقوم منسجم، منجر به تثبیت فرد در افسردگی از وضعیت مزمن و نوروتیک تا حاد و سایکوتیک و اساسی میشود و حتی ممکن است در صورت تداوم و عدم درمان و رسیدگی، به افسردگی آموخته شده تبدیل شود که فرد در این وضعیت به یک ناامیدی مفرط و موقعیت از پیش تسلیم شدگی دچار میشود که عملا فقط یک حیات جسمی خواهد داشت و به مرور پویایی روانی و حیات تدریجی و تکامل بهداشت روانی را به دست اضمحلال خواهد سپرد. این در حالی است که نکته گفته شده در سطح گسترده، جامعه را در سطوح مختلف تهدید میکند.
در کنار این مساله، رسانههای جمعی و فضای مجازی بویژه رسانه ملی هرقدر در اطلاعرسانی پیرامون جلوگیری از آسیبهای جسمی تلاش کردهاند، تلاش و برنامهریزی رسانهای برای جلوگیری از آسیبهای روانی در این رسانهها بسیار ضعیف بوده است؛ در یک نمونه، رسانهها بویژه رسانه ملی همراستا با وزارت بهداشت، در جاری ساختن سیاست شکست خورده پمپاژ وحشت که سطح استرس جمعی را بشدت افزایش میدهد و سیستم ایمنی بدن هر فرد را برای ابتلا به بیماری بویژه «کووید-۱۹» میتواند ضعیف کند، نقش داشتهاند و در مقاطعی که کموبیش مشاهده میشود، شبکه خبر برای اعلام میزان تلفات ناشی از کرونا، به ژانر وحشت به وسیله موسیقی متن فیلمهای اَکشن و ترسناک و دلهرهآور سینمای جهان متوسل شده است که نشان میدهد حتی در رسانه ملی نیز سطح آسیبهای ناشی از استرسها و آسیبها در ایام کرونا به درستی و با منطق، فهم و درک نشده است. این در حالی است که با توجه به مطالعات میدانی و مشاهدهای و پرسشهایی که از مبتلایان به کرونا صورت میگیرد، آنها پیش از ابتلا به این بیماری، از یک ترس و وحشت بیامان ناشی از احتمال ابتلا به کرونا رنج میبردند و حتی عدهای ماهها خود را در خانه به سبک قرنطینه افراطی حبس کرده بودند که نمونه ابتلای این دست افراد با این سبک زندگی محبسی به کرونا در میان مبتلایان بسیار یافت میشود و یکی از ریشههای پدید آمدن این مساله، پمپاژ وحشت به جای آگاهیبخشی امن و سالم است.
در مجموع تبعات سیاسی و اجتماعی کرونا با توجه به اینکه دیگر حتی یک محیط خانگی هم برای برخی به عنوان محیط ایزوله امن جسمی و روانی نیست، جامعه و مردم را با نوعی پذیرش و تسلیم در برابر مرگ و پذیرش از روی ناچاری مواجه کرده است و آنچنان که گفته شد رسانه با پمپاژ وحشت محتوای رسانهای را به مردم منتقل میکند، این در حالی است که این رویه دیگر شکست خورده است و مردم به نوعی به بیحسی در مقابل فشارها و کورانهای روانی ناشی از وضعیت کرونایی دچار شدهاند.
********************
روزنامه خراسان**
فقر برنامه برای مقابله با فقر/مهدی حسن زاده
وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در آخرین روزهای فعالیت وزیر فعلی، سرانجام اقدام به انتشار گزارش مربوط به خط فقر کرد. این در حالی است که بر اساس آیین نامه «چتر ایمنی رفاه اجتماعی» مصوب سال ۱۳۸۴، وزارت رفاه موظف بوده در نیمه اول هر سال معادل درآمدی خط فقر مطلق را با استفاده از آمارهای مرکز آمار و بانک مرکزی محاسبه و اعلام کند، اما عملا دولتهای دو رئیس جمهور قبلی به این موضوع بی اعتنایی کردند. اکنون با انتشار گزارشی تحت عنوان «پایش فقر در سال ۱۳۹۹» مشخص شده است که ۳۲ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. اما این آمار تلخ از فقر چه پیامهایی دارد؟
۱- به نظر میرسد گزارش منتشر شده از نظر رقم خط فقر برای بسیاری از خانوارهای شهرنشین قابل قبول نباشد. براساس این گزارش، رقم خط فقر در سال گذشته به ازای هر نفر یک میلیون و ۲۵۴ هزار تومان در ماه است. این در حالی است که برای شهرهای بزرگ حتی با نرخهای سال گذشته به ازای هر نفر، خط فقر به مراتب بیش از این رقم است. اگرچه پاسخ آن است که رقم منتشر شده، متوسط کل کشور است و شهرهای کوچک و روستاها را که هزینههای زندگی به مراتب پایینتر است نیز شامل میشود. با این حال به نظر میرسد لازم است چند خط فقر به ازای مثلا تهران، کلان شهرها، شهرهای کوچک و روستاها محاسبه شود تا خانوارهای همه مناطق شرایط خود را با خط فقر واقعی تری بسنجند.
۲- اگر چه طی سالهای اخیر تلاشهای خوبی برای خدمات به خانوارهای نیازمند و فقرزدایی صورت گرفت، اما موجهای تورم سه سال اخیر عملا همه این تلاشها را خنثی کرد. این واقعیت، اهمیت ثبات شاخصهای اقتصاد کلان در مقایسه با اقدامات اجرایی برای فقرزدایی را نشان میدهد؛ لذا تلاش بر توزیع پول و سایر اقدامات فقرزدایی در شرایطی که منجر به کسری بودجه دولت و رشد نقدینگی شود، عملا نقض غرض است. به عنوان مثال همسان سازی حقوق بازنشستگان و افزایش حقوق کارمندان اگر چه در ظاهر منجر به جبران قدرت خرید این اقشار در مواجهه با تورم شده است، اما چون موجب تشدید کسری بودجه و تورم شده، این خانوارها را در دور باطل افزایش حقوق - تورم قرار داده است. چرخهای که باید قطع شود و سیاست حمایتی مشخص با شناسایی اقشار ضعیف و اجتناب از افزایش چشمگیر حقوق به ویژه برای دریافتیهای بالا در دستور کار قرار گیرد و منابع مربوط به افزایش حقوقها بیشتر به تقویت اقشار ضعیف و متوسط به پایین اختصاص یابد.
۳- در نهایت تغییر ریل در پرداخت یارانه برای جبران فقر ضروری به نظر میرسد. همه گزارشهای کارشناسی نشان میدهد که یارانه ارزی در قالب ارز ۴۲۰۰ به نتیجه نرسیده است و تبدیل ارز ۴۲۰۰ به نرخ روز و پرداخت مابه التفاوت آن به مردم اقدام اثربخش تری است. همچنین حدود ۱۴۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه پنهان انرژی نیز باید به تدریج به گونهای در مسیر اصلاح قرار گیرد که سهم خانوارهای کم درآمد که عموما کم مصرف هستند از یارانه انرژی بیشتر شود. دولت رئیسی برای پایان دادن به دهه از دست رفته اقتصاد ایران در دهه ۹۰ که با رشد اقتصادی نزدیک به صفر، کاهش ۲۰ درصدی درآمد سرانه و افزایش تعداد فقرا از ۲۲ درصد در سال ۹۶ به ۳۲ درصد در سال ۹۸ رسید باید همه اصلاحات اقتصادی انجام نشده در دولت روحانی را به تدریج اجرایی کند. در برنامههای برخی گزینههای وزارت در دولت جدید این عزم دیده میشود، اما در مقام اجرا همواره محافظه کاری غلبه داشته است. آمار امروز خط فقر نشان میدهد که برای اصلاح نظام رفاهی و تغییر در نحوه توزیع یارانه ارزی و انرژی در کشور نباید بیش از این تاخیر کرد.
********************
روزنامه ایران**
مرزبانی از سلامت ایران
کرونا دوباره رکورد زد؛ جان باختن ۶۸۴ هموطن دیگر/فریبا خاناحمدی
«باور کنید اینها عدد نیستند، انسانها را نمیتوان عدد و آمار دانست، هر یک از این افرادی که این اعداد را شکل دادهاند یک انسان بودهاند، انسانهایی با علائق و دلبستگیها و اعضای خانواده ودوستان و حلقه معاشران که سالها پیش از موعد، زمان مرگشان فرا رسیده، و از دست دادن هر کدام از این انسانها برای ما، که قاعدتاً باید با مرگ آشنا باشیم، هم سخت است...»
این حرفهای یک پزشک متخصص طب اورژانس است که در مراکز درمانی کرونا از روز اول شروع همهگیری مشغول خدمت بوده و میگوید کمتر کشیکی بوده که بدون آنکه گریه کند به پایان رسیده باشد.
زندگی در جریان است، اما عادی نیست، هر روز شماری از ما کم میشود و همه کادر درمان میکوشند که این شمار افزایش نیابد، اما چرا نمیشود؟ ۵۵۰ روز است که دهها هزار پزشک و پرستار و سایر ردههای شغلی سینه سپر کردهاند مقابل سختیها و تقریباً همهشان حداقل یکبار بیمار شدن را تجربه کردهاند و متأسفانه برخی از آنها هم آسمانی شدهاند و در شمار آمارهای روزانه جای گرفتهاند، و حالا خستهاند، وقتی رکورد مرگومیر در ۱۸ ماهه گذشته با ثبت ۶۸۴ فوتی شکسته میشود، اول از همه کادر درمان است که میشکند، که چرا این همه ایثار و سختکوشی و فداکاریاش به جواب مناسبی نمیرسد.
انتظار تبریک روز پزشک نداریم؛ مردم و مسئولان به وظیفه اجتماعیشان پایبند باشند
شروین شکوهی رئیس بخش عفونی بیمارستان لقمان است و در ۱۸ ماه گذشته بیوقفه در بیمارستان لقمان و کلینیک سرپایی به بیماران مبتلا به کرونا خدمات درمانی ارائه کرده است. شکوهی میگوید: «در حال حاضر سرعت ابتلا به ویروس دلتا در کشور آنقدر بالاست که سیستم درمانی دیگر توان پذیرش این حجم از بیمار را ندارد و مطمئناً با وجود این ویروس کووید با سویه جدیدی خود را بروز خواهد داد. این در حالی است که فشاری که کادر درمان در ۱۸ ماه گذشته بویژه ۳ ماه پیش تاکنون متحمل شده غیرقابل درک است. همکاران من دچار فرسودگی جسمی و روحی و روانی شدهاند. گذشته از این بیمارستانها چه از نظر سختافزاری و نرمافزاری دچار فرسودگی تخت و دستگاه سیتیاسکن و ونتیلاتور و... هستند و این روند خسارتهای جبرانناپذیری به سیستم وارد کرده است.»
نکته قابل توجهی که رئیس بخش عفونی بیمارستان لقمان به آن اشاره کند این است که چینیها با توجه به جمعیت میلیاردیشان کل مبتلایانشان به اندازه یک هفته مبتلایان در کشور ما نیست. آنها با قرنطینه سفت و سخت موفق به کنترل این بیماری شدند. اما اینجا خبری از قرنطینه سفت و سخت نیست و معمولاً قرنطینه و محدودیتها نصفه و نیمه است و در حال حاضر هم نظارتی بر این طرحها وجود ندارد. جالب است که میگویند با ماشین شخصی به سفر نروید، ولی سفر با وسایل حمل و نقل عمومی آزاد است. همین بیتوجهی یا کمتوجهیهاست که منجر به بروز پیکهای پشت سر هم شده و با وجود این شاهد تغییر و جهش ویروس هستیم که ضررش را هم میبینیم. برای نمونه هند را ببینید که آنقدر ابتلا بالا رفت که با جهش کووید روبهرو شد.
این متخصص عفونی با بیان اینکه کادر درمان ماههاست حتی نتوانستهاند مرخصی یکی و دو روزهای که حق قانونیشان است، بگیرند؛ عنوان میکند: «آنها انتظار دارند مثلاً هفته آینده وضعیت ابتلا و مراجعه به بیمارستانها کمتر شود تا بتوانند استراحت و به خانوادههایشان رسیدگی کنند، ولی میدانند هفته بعدی، هفتهای به مراتب شلوغتر خواهد بود.
یک کادر درمان با بهبود بیمارش انرژی میگیرد، ولی آنها هر روز با بیماران جدید و مرگومیر روبهرو میشوند و گذشته از نظر جسمی از روح و روان ضربات بسیار سختی میبینند و دچار یأس و افسردگی میشوند. باید بگویم با این حجم غیرقابل توصیف و حتی درک، کادر درمان طراوت و انرژی سابق را ندارند و بسیار رو به فرسودگی رفتهاند. از طرفی با این وضعیت سیستم بهداشت و درمان نیز رو به نابودی است. رزیدنت بخش عفونی بیمارستان ۵ بار تاکنون کرونا گرفته و دیگر توان کار کردن ندارد و ما چه انتظاری از این پزشک میتوانیم داشته باشیم که ۱۸ ماه تمام در بخش عفونی مشغول خدمت بوده.»
شکوهی از ادامه چنین وضعیتی در پیک پنجم بیماری ابراز نگرانی میکند: «ما با ادامه چنین وضعیتی برای هفتههای آینده نگرانیم چراکه کسانی که به سفر رفتهاند یا در عزاداریها بدون رعایت پروتکل شرکت کردهاند کارشان به مراکز درمانی کشیده میشود و بخشهای عفونی و اورژانس و... پر ازدحام خواهد شد.
در انتها باید بگویم مردم و سازمانها و نهادهای مسئول وظیفه خود را به درستی انجام ندادهاند و فقط کادر درمان به درستی وظیفهاش را ادا کرده و بار دیگران را به دوش کشیده است و دیگر توانی برایش باقی نمانده است. ما از کسی انتظار تبریک روز پزشک نداریم؛ ما از مردم و مسئولان میخواهیم فقط به وظیفه اجتماعی خود پایبند باشند.»
گلایه رئیس بیمارستان امام خمینی از چند برابر شدن مالیات پزشکان در شرایط کرونایی
خسرو صادقنیت رئیس مجتمع بیمارستانی امام خمینی ناشناخته بودن ویروس کرونا را مهمترین مشکل پزشکان در مقابله با ویروس کرونا در ابتدای پاندمی عنوان میکند و به «ایران» میگوید: کادر درمان پیش از شیوع ویروس چنین اضطراب و نگرانی را تجربه نکرده بودند ما شاهد مراجعات روزافزونی از بیمارانی هستیم که هم باید خدمات درمانی قبلی و هم خدمات جدید را بگیرند. همه این گرفتاریها دست به دست هم داده تا بحران کرونا متفاوتتر از همه بحرانهای قبلی باشد.
موجهای پشت سر هم کرونا این موضوع را تشدید میکرد در موج اول برداشت این بود که بیماری کنترل شده و به زندگی عادی برمیگردیم، اما گذر زمان نشان داد بیماری نه تنها کنترل نشده بلکه در کشور ما روز به روز تعداد ابتلا و شدت ابتلا به سوشهای جدید افزایش پیدا میکند بهگونهای که موج چهارم از همه موجهای قبلی سنگینتر بود و موج پنجم از موج قبلی نیز به مراتب شدیدتر ما را گرفتار کرده. اینها مسائلی است که کادر درمان را شبانهروز درگیر کرده است. در کنار فشارهای کاری، استیصال و غم و بیتابی مردم بهخاطر مرگ قابل توجه بیمارانی که انتظار مرگشان را نه ما پزشکان و نه خانواده و اطرافیان بیمار داشتهایم، بار مضاعفی را به کادر درمان تحمیل کرده است. بارها شاهد بودم کادر درمان در کنار بیمار و مریض فوت شده ساعتها گریه میکردند، چون هموطنی را از دست داده بودند که میتوانست سالها به سلامت زندگی کند.
رئیس بیمارستان امام خمینی درباره وضعیت پیک پنجم بیماری نیز عنوان میکند: «دو هفته است تقریباً هر روز تختهای بیمارستان ما صددرصد تکمیل است و ما فقط با ترخیص بیماران، تخت جدید برای بیماران نوبت بستری تهیه میکنیم و این مسأله وضعیت بسیار سختی را ایجاد کرده است. در برخی ساعتهای شبانهروز اورژانس بیمارستان امام بیش از دو برابر ظرفیتش مریض بستری میکند و کادر درمان با همان تعداد ظرفیت معمول کاری، افزایش مراجعه را پاسخگوست. به این موضوع مشکلات ابتلای کادر درمان و اطرافیانشان به ویروس دلتا را هم اضافه کنید که باید استراحت کنند و از گردونه خدمت خارج میشوند درحالی که با وجود تحمل بار روحی و کاری مضاعف همچنان به خدمترسانی به بیماران ادامه میدهند.»
صادقنیت در ادامه درباره درخواست جامعه پزشکی از مردم و مسئولان نیز در روز پزشک میگوید: «از مردم انتظار خاصی نداریم. مردم بهخوبی قدر کادر درمان و پزشکان را میدانند. تنها خواستهمان این است بیشتر از گذشته توصیههای پزشکی را برای حفظ سلامت رعایت کنند و امیدواریم مسئولان قدر پزشکان را بیش از گذشته بدانند و مراعات حال پزشکان را بکنند درحالی که طی دو یا سه سال گذشته این اتفاق نیفتاده و ما شاهد بیمهری برخی از مسئولان نسبت به کادر پزشکی بودیم که سرلوحه آن بحث چند برابر شدن مالیات و درآمد پزشکان است که مصوب شده و اجرا هم میشود.»
فشار مضاعف به کادر درمان در پیک پنجم
محمد طالبپور رئیس بیمارستان سینا همزمان با روز پزشک از مدیریت بیماری کرونا و عدم همکاری مردم گلایه میکند و به «ایران» میگوید: «مواجهه با بیماری عفونی و ویروسی و پاندمی اصولی دارد چنانچه یک سری مدیریتها انجام میگرفت کادر درمان این همه فشار را متحمل نمیشدند و میتوانستیم با همکاری مردم بار این همه فشار را کم کنیم. همه اینها نیاز به اقدامات پیشگیرانه داشت و فرایند مواجهه با پاندمی ویروسی میتوانست بسیار بهتر از اینها باشد.»
طالبپور در ادامه میافزاید: «کادر درمان خط اول جبهه است که نمیتوانند در شرایط فعلی بغرنج جا خالی کنند، ولی با وجود گذشت ۱۸ ماه از بیماری همچنان این روند تداوم دارد با این حال در چنین شرایط اسفباری ضریب همکاری مردم پایین است و اهمیت موضوع مغفول مانده است. مسئولان باید دورهای بیایند و فضای بیمارستانها را ببینند. هم اینک در بیمارستانها شمار زیادی از فوتیها را در سنین جوانی شاهد هستیم که حتی مرگ یک جوان برای جامعه سنگین است. بچههایی که یتیم میشوند، تبعات اقتصادی و فرهنگی در جامعه دارد درحالی که درصد زیادی از این مشکلات میتوانست با مدیریت بهتر و همکاری مردم پیشگیری شود. جامعه ما خیلی سهلانگارانه و سادهانگارانه بههم ریخته است.»
وی عنوان میکند: «نمی شود که همه مریض شوند و حجم بالایی از بیماران در بیمارستانها درمان شوند. این اتفاق در جوامع دیگر به این شدت نیست. موج پنجم برای پزشکان و پرستاران بسیار سنگین بود. درصد زیادی از کادر درمان مبتلا شدند. در این یک سال و نیم سختی بیش از حد و عدم درک شرایط تیم پزشکی منجر به این شده که شرایط از آستانه تحمل تیم درمان خارج شود. ارزش کار پزشکان در اوج کرونا قابل مقایسه با هیچ قشری نیست. فقط در طول اپیدمی نزدیک به ۲۴۰ پزشک و ۵۵۰ پرستار فوت شدند.»
طالبپور با اشاره به مهاجرت پزشکان و افزایش میل به خودکشی در رزیدنتها میگوید: «جامعه به خوبی موقعیت پزشکان ایرانی را درک نمیکند. عدم صیانت از جامعه پزشکی میتواند این سرمایه بزرگ را از دست بدهد و آینده پزشکی کشور را تحتالشعاع قرار دهد.»
********************
روزنامه شرق**
مسئولیت دولت در جبران خسارات ناشی از کرونا/کامبیز نوروزی
۱- یادآوری: در این یادداشت کلمه «دولت» محدود به قوه مجریه نیست بلکه به همان معنا به کار میرود که در قانون اساسی آمده است؛ یعنی تمام ساختار و سازمان اداری سیاسی کشور اعم از قوه مجریه و سایر دستگاهها و نهادها. مصادیق آن در ماده ۲ قانون مدیریت بحران که مرتبط با بحث ماست، به تفصیل بیان شده است.
۲- در این یادداشت میخواهیم ببینیم که آیا دولت در برابر خسارات، خصوصا خسارات جانی (اعم از فوت یا بیماری) که بر اثر کووید ۱۹ به افراد وارد شده مسئول است یا نه؟ به استناد قواعد مسئولیت مدنی دولت، اگر دولت از ۲۰ ماه پیش که کرونا در ایران شایع شد، در مقابله با این بیماری مرتکب تقصیر و حتی قصور شده باشد، پاسخ این سؤال مثبت خواهد بود و درنتیجه باید خسارات زیاندیدگان را جبران کند.
۳- گاهی اوقات اعداد بزرگ یا پیچیدگی یا تازگی موضوع باعث میشود حقیقت در نظر ما مبهم یا حتی ناممکن جلوه کند. در این قبیل موارد با گفتن جملههایی مانند «مگر میشود؟» یا «مگر ممکن است؟» یا «امکان ندارد» نگاهی ناباور به موضوع داریم و این ناباوری ما را از تلاش برای کشف و فهم حقیقت بازمیدارد. بزرگی اعداد ابتلاها و مرگومیر ناشی از کرونا در ایران، نباید موجب غفلت ما از مسئولیت مدنی دولت شود.
۴- قدرت، به همان اندازه که اختیار میآورد، مسئولیت هم ایجاد میکند. اختیار بدون مسئولیت یا مسئولیت بدون اختیار در قاموس حقوق بیمعناست. به موجب قواعد مسئولیت مدنی، دولت نیز مانند دیگر اشخاص اگر بر اثر بیاحتیاطی، بیمبالاتی، سهلانگاری، عدم رعایت مقررات و قوانین و اصول و نظامات موجب و مسبب ایراد خسارت به دیگری شود، باید آن را جبران کند.
۵- در این اصل که دولت در اعمال خود مسئولیت دارد، تردیدی نیست (ماده ۱۱ قانون مسئولیت مدنی). اگر کارمند دولت به سبب بیاحتیاطی و بیمبالاتی موجب خسارت شود، خود او مسئول جبران است. اما اگر ایراد خسارت ناشی از رفتار نادرست سازمان اداری، کمبود یا نقص وسایل و ادوات و مواد مورد استفاده یا کیفیت بهرهبرداری از آنها باشد دولت مسئول است.
۶- قطعا شیوع کووید ۱۹ در ایران یک بحران جدی است (بحران جدی یعنی ازهمگسیختگی جدی عملکرد یک جامعه که ناشی از وقوع یک مخاطره است و منجر به خسارات و اثرات منفی گسترده انسانی، اقتصادی یا زیستمحیطی میشود-قانون مدیریت بحران بند ب- ماده ۲). مقابله با چنین بحرانی وظیفه دولتهاست.
۷- قانون اساسی، دولت را به تأمین و حفظ و ارتقای بهداشت عمومی موظف دانسته است (اصل ۲۹). حفاظت از جان مردم در برابر بیماریهای واگیر از مهمترین مصادیق بهداشت عمومی است. مجموعه دستگاهها و سازمانها میبایست آمادگی لازم را برای اتخاذ تدابیر و اقدامات مناسب برای ارتقای ظرفیت جامعه و دستگاههای مسئول برای مقابله با بحران به شکلی داشته باشند که خسارات مادی و انسانی ناشی از بحران به حداقل کاهش یابد (قانون مدیریت بحران ماده ۳ بند چ). بهطورکلی بهداشت عمومی، بخشی از نظم عمومی است که مراقبت از آن از تکالیف دولت است.
۸- از نظر حقوقی بدیهی است که دولت موظف به مدیریت بحران کرونا و مقابله با آن بوده است.
غیر از قواعد اساسی مربوط به وظایف دولت و اصول قانون اساسی، در قوانین متعددی این تکلیف تصریح شده است. از جمله اینکه دولت باید نظام راهبردی و عملیات اجرایی برای مقابله با بحران و پاسخ کارآمد به آن را طراحی و اجرا میکرد (قانون مدیریت بحران بند ث-ماده ۲). حتی اگر هیچ قانونی هم در این مورد وجود نداشت، قواعد نظم عمومی دولت را مکلف به مقابله با بحران و نجات جان مردم میداند.
۹- از زمان اعلام خبر شیوع کرونا به ایران، دولت اقداماتی را در این زمینه آغاز کرد. طبعا دولت نمیتوانست بهطورکامل مانع از ابتلای همه مردم شده و کلا مانع از مرگ تعدادی از مردم کشور بر اثر کرونا شود. اما مسئله این است که آیا دولت در تصمیمات و اقدامات خود به شکلی عمل کرده است که از شیوع گسترده ویروس جلوگیری کند و مانع از افزایش ابتلا و تلفات شده باشد؟ آیا دولت در وظایفی که باید انجام دهد، مرتکب تقصیر و قصور و سهلانگاریهایی شده و به همین دلیل بیماری توسعه یافته و مرگومیرهای بیشتری براثر کرونا اتفاق افتاده که در صورت عملکرد درست دولت میتوانست اتفاق نیفتد؟
۱۰- دولت باید برای مقابله با کرونا کارهای متعددی انجام میداد. اگر این وظایف به درستی انجام شده باشند، در ابتلاها و مرگومیرهای کرونایی مسئولیتی متوجه دولت نخواهد بود. از جمله کارهایی که باید انجام میشد عبارت بودهاند از: رعایت تکالیف قانونی در حفظ بهداشت و سلامت عمومی، خبررسانی صحیح و بهموقع، تصمیمگیری براساس اصول و معیارهای علوم پزشکی برای مهار کرونا، تأمین و تجهیز مراکز درمانی به میزان مورد نیاز، تهیه داروهای ضروری برای درمان مبتلایان، اجرای قرنطینهها به شکل دقیق و کامل، تأمین مساعدتهای مالی برای تشخیص بیماری، تأمین بهموقع واکسن و سازماندهی کارآمد واکسیناسیون در کوتاهترین زمان ممکن و مجموعهای اقدامات دیگر است.
۱۱- از نظر حقوقی ضعف و ناتوانی رافع مسئولیت مدنی اشخاص نیست. دولت هم اگر در انجام وظایفش قصور یا تقصیر کرده باشد، نمیتواند به دلایلی مانند کمبود بودجه یا ناهماهنگیها یا کارشکنیهای رقابتی سیاسی یا مشکلات دیگر خود را از مسئولیت مدنی معاف بداند. از اصول قواعد مسئولیت مدنی است که ضعف یا ناتوانی مسئولیت مدنی را از بین نمیبرد.
۱۲- برای آنکه از نظر حقوقی بگوییم دولت مرتکب قصور و تقصیر شده و مسئول جبران خسارات است، ابتدا باید این سؤال را مطرح کنیم که آیا دولت تمام آن کارها را که باید برای مقابله با گسترش ویروس و کاهش ابتلا و مرگ کرونایی انجام میداد، انجام داده است؟ این پرسش را خصوصا متخصصان علوم پزشکی و اپیدمیولوژیستها و از جهاتی تحلیلگران علوم اجتماعی و سیاسی باید پاسخ دهند.
۱۳- افزایش ادواری میزان ابتلا و مرگومیر ناشی از کرونا نشانهای پررنگ از آن است که سیاستها و برنامههای مقابله با کرونا اصلا موفقیتآمیز نبوده و نتوانستهاند آن را تحت کنترل درآورند. با توجه به اینکه مهار پاندمی از تکالیف دولتهاست، مسئولیت این عدم موفقیت در هر کشوری که باشد بر عهده دولت است.
۱۴- برای اینکه معلوم شود آیا دولت مرتکب تقصیر و قصور شده است یا نه، حداقل چند پرسش اساسی باید روشن شود. ازجمله:
- آیا دولت قوانین مرتبط را رعایت کرده است؟ چرا طبق قانون مدیریت بحران که قانون حاکم بر این قبیل موارد است، عمل نشد؟
- آیا استانداردها، ضوابط، اصول و مقررات پیشگیری از گسترش ویروس درست طراحی و برنامهریزی شده است؟
- آیا اطلاعرسانی درباره زمان ورود ویروس به کشور بهدرستی انجام شده است؟
- آیا اقدامات پیشگیرانهای مانند قرنطینه در زمانهای مناسب و ضروری به اجرا درآمدهاند؟
- آیا همان مقدار قرنطینه که اعلام شد، بهموقع، دقیق و درست بودهاند و عوامل اجرائی آنها را بهدرستی اجرا کردهاند؟
- هریک از وزارتخانهها، دستگاهها، سازمانها و نهادهایی که در فرایند مقابله به کرونا وظایفی برعهده داشتند، چه کردهاند و تا چه میزان وظایف خود را درست یا نادرست انجام دادهاند؟
- آیا داروها و تجهیزات ضروری برای درمان بیماران به مقدار کافی و در زمان مناسب تأمین و توزیع شدهاند؟
- آیا تولید و خرید واکسن به مقدار کافی و در زمان مناسب انجام شده و برنامه واکسیناسیون در زمان مناسب برنامهریزی و اجرا شده است؟
- آیا توزیع امکانات پیشگیری، درمانی و واکسیناسیون در مناطق مختلف کشور به شکل متعادل انجام شده است؟
۱۵- طبعا آنچه سازمانها و مقامهای رسمی دولتی در پاسخ خواهند گفت در بحث ما ملاک نیست. آنها در برابر این سؤالها طرفیت دارند. آنها مثل همیشه خود را مبرا از هر خطایی میدانند و اگر هم نقص یا عیبی در کارشان پیدا شود، آن را گردن دیگران یا مردم یا شرایط میاندازند. این پرسشها را باید متخصصان مستقل جواب بدهند.
۱۶- شواهد موجود و نظرات بسیاری از کارشناسان این دیدگاه را تقویت میکند که دولت در مقابله با کرونا قصور و تقصیر داشته است و بر همین اساس باید خسارات زیاندیدگان یا بازماندگان آنها را به نوعی جبران کند. بااینحال ابعاد مهم و گسترده کرونا در ایران و عملکرد قوه مجریه و نهادهای دیگر ایجاب میکند برای تعیین کیفیت عملکرد و میزان مسئولیت حقوقی آنها یک تحقیق تخصصی مستقل انجام شود. این تحقیق جنبههای مختلفی از جمله پزشکی، اقتصادی، سازمانی، حقوقی و اجتماعی را باید مورد بررسی قرار دهد. همچنین این تحقیق قطعا باید توسط یک گروه تخصصی مستقل انجام شود. سازمان نظام پزشکی که یک نهاد تخصصی حرفهای مستقل است بهعنوان یک وظیفه اجتماعی میتواند و حتی لازم است انجام این تحقیق را به فوریت در دستور کار قرار دهد و گزارش آن را منتشر کند. در سازمان چنین تحقیقی حضور افراد یا نهادهای مستقل دیگر در حوزههای اجتماعی و حقوقی نیز ضروری خواهد بود. یک تحقیق تخصصی مستقل در قالب یک گزارش ملی، آنچه را که تاکنون گذشته است، بررسی کرده و اطلاعات کارشناسی لازم را تأمین کند تا براساس آن معلوم شود که از نظر حقوقی آیا دولت مرتکب تقصیر و قصور شده است یا نه؟ پیداست که اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد، دولت ملزم است در حد مسئولیت خود خسارات زیاندیدگان را جبران کند. تشریفات قانونی مربوط به شیوه پیگیری و نحوه جبران خسارت بحث مستقلی است که در وقت خود قابل طرح است.
ارسال نظرات