روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
بیانیه اخیر سه کشور اروپایی را میتوان بازتاب سخنان نادرست بعضی از مسئولان ایرانی دانست که بدون توجه به شکست چندباره مذاکره با غرب بار دیگر از آمادگی خود برای مذاکره با آمریکا و اروپا خبر دادهاند. موضع اروپا مبنی بر اینکه باید در برجام تغییراتی به وجود آید تا نگرانیهای غرب از لغو تحریمهای تسلیحاتی و نیز از اقدامات ایران برای گسترش توانمندیهای نظامی و نفوذ منطقهای ایران برطرف شود در واقع پاسخ به تمناهای مذاکره از سوی مقامات دولتی جمهوری اسلامی بود. غرب میگوید شرط انجام این مذاکره، تن دادن ایران به دست برداشتن ایران از برنامههای هستهای و غیرهستهای خود است. این به آن معناست که ما نه تنها نباید از لغو تحریمها بهعنوان پیششرط مذاکرات مجدد حرف بزنیم بلکه باید پیش شرطهای غرب را هم پیش از هر مذاکرهای تامین نمائیم.
در این میان روی کارآمدن جو بایدن و ادعای تأثیر مثبت آن بر ایران، توهمی است که گرفتاران به آن در ایران را به ادبیاتی کشانده است که باعث مطالبهگرایی کشورهایی شده که در زیر پا گذاشتن تعهدات برجامی خود تفاوتی با «آمریکای ترامپ» ندارند. همین بیانیه وضع «آمریکای بایدن» را هم در رابطه با برجام و بطور کلی مسایل ایران نشان میدهد. به این معنا که حداکثر اتفاقی که با روی کار آمدن بایدن میافتد این است که در موضوع برجام و غیر آن موضعی شبیه انگلیس، فرانسه و آلمان داشته باشد یعنی نه تنها گامی در جهت لغو تحریمهای ظالمانه- علیرغم انجام افراطگرایانه تعهدات از سوی ایران- برنمیدارد بلکه در موضوعات حساسی نظیر قدرت نظامی و امنیت منطقهای ایران درصدد تحمیل شرایط خود و تداوم و حتی تشدید تحریمهای فعلی است. پس چه تفاوت واقعی میان آمریکای بایدن با آمریکای ترامپ وجود دارد؟ چرا بعضی از مسئولین محترم کشور به این حقایق آشکار که دشمنان آمریکایی و اروپایی بر منارهها فریاد میزنند، توجه نکرده و باز کشور را به سمت دالان تهدیدات و محرومیتهای بیشتر سوق میدهند؟
و جالب این است که آمریکای بایدن با همه زیادهخواهیهایی که در مورد ایران مطرح میکند در شرایط بسیار ضعیفی قرار دارد و بطور واقعی قادر به کار جدیدی علیه ایران نیست و ما میتوانیم با استفاده از ضعفهای مفرط آمریکا و اروپا شرایط پیروزمندانهای را برای کشور خود رقم بزنیم.
آمریکای دوره بایدن، به خصوص درگیر مشکلات فزاینده اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی خواهد بود. آمریکا چه با تصویری که خود بایدن در مناظرات تلویزیونی ارائه داد و حاکی از وضع بحرانی اقتصاد آمریکا و نیاز فوری آن به دستکم پنج تریلیون دلار -یعنی حدود دو برابر بودجه سالانه- برای هزینه در موارد بحرانی بود و چه با تصویری که باراک اوباما پس از انتخاب بایدن مطرح کرد و حاکی از درگیر شدن آمریکا در بحران عمیق اجتماعی و امنیتی است، ناگزیر به «درون» خود سرگرم میشود و رفع بحران اقتصادی را در اولویت قرار میدهد. براین اساس «هنری کیسینجر» که معدل عقل جامعه سیاسی آمریکاست، به بایدن گفت: «اولین اولویت تو باید حل اختلافات با چین باشد چرا که آمریکا توان مدیریت درست چنین اختلافاتی به نفع خود ندارد.» دعوت وزیر خارجه اسبق آمریکا بیانگر آن است که آمریکا باید صحنه رقابت با «قدرتها» را ترک کند و وارد چالشهای خارجی که توان اثرگذاری جدی بر آن ندارد، نشود. پس نکته اول این است که آمریکای دوره بایدن بیش از هر زمان دیگری، ناگزیر به وقتگذاری در حل مسایل داخلی خود است و این میتواند برای کشوری مانند ایران که سیاست فعال بینالمللی و منطقهای داشته و بر گسترش آن اصرار دارد، یک «فرصت جدید» باشد.
دوره ترامپ، دوره «گسستن از پیمانها» بود. اما سادهلوحی است اگر گمان کنیم این از بداخلاقی رئیسجمهوری کنونی آمریکا ناشی شده و از پشتوانه کارشناسی برخوردار نبوده است. چرا که اقدامات او در گسستن توافقات دو یا چندجانبه و حتی چندین معاهده بینالمللی در زمینههای امنیتی، محیطزیست و... مورد حمایت هیئت حاکمه آمریکا بوده و در متن جامعه نیز میلیونها نفر هوادار داشته است.
الان بایدن و بسیاری دیگر حتی بسیاری از جمهوریخواهان اعتراف میکنند که این «سیاست متهورانه» کمکی به آمریکا در برونرفت از شرایط دشوار نکرده است. یکی از این موارد هم بالا گرفتن بحث شکست سیاست «اعمال فشار حداکثری علیه ایران» در آمریکا و اروپاست. آن روزی که سیاست فشار حداکثری به عنوان «راهحل» مواجهه با ایران در نظر گرفته شد، جامعه آمریکا وحتی اروپا با آن همراهی کرد، همراهی اروپا این بود که علیرغم آنکه خود را در حفظ برجام جدی نشان میداد، اما حتی از باز کردن یک روزنه کوچک روی ایران خودداری کرد. پس سیاست فشار حداکثری یک سیاست دونالد ترامپی نبود، سیاستی بود که از سوی همه غرب مورد حمایت قرار گرفته است. الان اعتراف به شکست دوره چهار ساله اخیر آمریکا، اعتراف به شکست آمریکا و حتی شکست غرب در مقابل «مقاومت ملت ایران» است.
از چند دهه قبل بر تعداد کشورهایی که نمیخواهند آمریکا موفق شود دائماً افزوده شده است. در دهههای 1340، 1350 و 1360 آمریکا در اوج اقتدار خود بود و اکثر کشورها نظام سیاسی آمریکا را «مطلوب» ارزیابی میکردند که بخشی از این به دلیل تبلیغات سیاسی (Propaganda) کمپانیهای تبلیغاتی آمریکا و به ویژههالیوود روی وضع عمومی آمریکا بود و بخشی هم ناشی از نمایش اقتداری بود که آمریکا در جنگ جهانی دوم از خود نشان داده بود. الان از آن آمریکای پرابهت چیز زیادی باقی نمانده است؛ نه در سطح حکومتها و نه در سطح ملتها. هماینک اکثر کشورهای غرب و شرق آسیا نه به سیستم سیاسی (دموکراسی) آمریکا اعتمادی دارند و نه اقتداری برای آن قایل هستند. آمریکا حتی در آمریکای لاتین در وضعیت انزوا قرار گرفته است. کشورها در این منطقه به میزانی که به خاک آمریکا نزدیکتر باشند، از نظر سیاسی با آن فاصله بیشتری دارند؛ مکزیک، کوبا، نیکاراگوا، ونزوئلا و... و جالب این است که دولت آمریکا دهها سال است تلاش میکند تا حلقه اول متصل به ایالات متحده در آمریکای لاتین را از دولتهای مخالف خود پاک کند ولی علیرغم هزینه زیاد موفق نشده است. بیاعتباری آمریکا در سطح ملتها از این هم عمیقتر است. آمریکاییها در هیچ کشور دنیا حتی کشوری نظیر انگلستان که از یکسو خود را پدر و از سوی دیگر خود را شریک آمریکا میداند محبوبیتی بیش از 40 درصد ندارد و این عدد در کشورهای مسلمان غرب آسیا بیشتر از 15 درصد نیست و حال آنکه در بعضی از کشورهای منطقه شامل ترکیه به یک درصد رسیده است.
پس به هیچ وجه نباید تصویر آمریکای دهههای 40 تا 60 را به آمریکای امروز تعمیم داد. بله آمریکا یک «قدرت آمره» دارد و با این قدرت یک سلسله اقداماتی را انجام میدهد. در اختیار داشتن مرکزیت پولی و مالی دنیا (بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول) به دولت آمریکا امکان تحت فشار گذاشتن کشورهایی نظیر ایران را داده است ولی از آنجا که این قدرت ذاتی نیست تحت فعل و انفعالات زیادی قرار میگیرد. کما اینکه طی سالهای اخیر ضمن رشد ارزهای رقیبی مثل یورو، یوان و روبل، زمزمه کنار گذاشته شدن دلار از حجم وسیعی از مبادلات بینالمللی به گوش میرسد و دنیا در حال آماده کردن شرایطی است که مؤسسات بزرگی نظیر بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، انحصار خود را از دست میدهند و تحتالشعاع بنگاههای مشابه در آسیا و اروپا قرار میگیرند.
آنچه که ما مشاهده میکنیم، قرار داشتن آمریکا در وضعیتی است که نظریهپردازان اقتصادی از آن به «سراشیبی شیطانی» یاد میکنند به این معنا که امکان توقف این روند وجود ندارد. مزاحمت آمریکای بایدن روی دنیا کمتر خواهد شد. به این دلیل که آمریکا دیگر قدرت مهار خود را از دست داده است. ارتش آمریکا هماینک ناگزیر است در مواجهه با گروههای مردمی نظیر عصائب اهل حق و فصایل حزبالله، عراق را ترک کند آمریکا نمیتواند روند کنونی تحریم کشورهایی مثل ایران را برای مدت زیادی ادامه دهد؛ چون شرایط جهان به سرعت در حال تغییر است؛ آمریکا نمیتواند کمک مؤثری به سعودی برای غلبه بر مردم مظلوم یمن نماید. آمریکا نمیتواند به پاشینیان در جنگ کمک برساند؛ آمریکا نمیتواند در لبنان، حزبالله را از مشارکت در دولت بازدارد؛ آمریکا نمیتواند بشار اسد را از گردونه سیاسی سوریه خارج کند؛ آمریکا نمیتواند سیاستی را در ایران تغییر دهد کما اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی 17 ربیع الاول فرمودند هر کسی در آمریکا سر کار بیاید تأثیری روی سیاستهای جمهوری اسلامی ایران نخواهد داشت. آنچه پیش روی ماست صحنه پیروزی و غلبه بر آمریکاست، ما شرایط سخت را با شکست سیاستمداران آمریکا پشتسر گذاشته و در نقطهای قرار گرفتهایم که میتوانیم سیاستهای آینده آمریکا علیه خود را راحتتر از گذشته شکست بدهیم. این موفقیت به ما میگوید، باید فشارها را بر آمریکای بایدن افزایش دهیم تا منطقهای سالمتر و همگراتر داشته باشیم.
زمزمه آمادگی ایران برای مذاکره مجدد با آمریکا که البته به جایی نمیرسد چرا که این با سیاست قطعی نظام که مورد پشتیبانی قاطبه ملت و رهبر معظم انقلاب است، منافات دارد، باعث ضعف جبهه داخلی و به توهم افتادن آمریکا و اروپا برای اعمال فشارهایی متراکمتر میشود. ما در برجام بعد از هزینههای بسیار سنگینی که پرداختهایم و نباید میپرداختیم، هم اینک لااقل از نظر تبلیغاتی و سیاسی دست برتر داریم چرا که طرف نقض کننده برجام اروپا و آمریکاست اما زمزمه بعضی از مسئولین ایران این حربه که میتواند در استیفای حقوق ملت به کار گرفته شود را از بین میبرند.
زمزمه فارغ از حکمت و مصلحت مذاکره، راههای غیر آمریکا و اروپا را هم برای ما ناامن میکند چرا که باعث سردرگمی کشورهایی نظیر چین، روسیه و هند میشود. آنان با این زمزمهها درباره صداقت ما در اصلاح سیاست خارجی و روی کردن به «سیاست اولویت شرق» شک میکنند کما اینکه شک کرده و بیرغبتی نشان دادهاند تا جایی که وزیر محترم امور خارجه ناگزیر شد پیغامهای اطمینانبخشی برای مقامات چینی بفرستد اما چه فاید وقتی مذاکره مجدد با آمریکا و اروپا از زبان آقایان نمیافتد.
رئیـــــس مؤســـــــسه بیــــماریها عفونــی امریکا مـــــیگوید او درک میکند که مردم امریکا از وضعیت کرونایی کشـــــــورش خسته شـــدهاند اما باید کمی بیشتر صبر کرده و به مبارزه با کرونا ادامه دهند تا واکسن آماده توزیع شود. دکتر فائوچی مبارزه با کرونا را به یک نبرد نظامی تشبیه کرده و خطاب به جامعه امریکا میگوید وقتی شما در حال نبرد هستید و سواره نظامها به پیشروی خود ادامه میدهند شما تیراندازی را متوقف نمیکنید، به نبرد و پیشروی ادامه میدهید.
وقتی سخنان فائوچی را ملاحظه کردم، به نظرم رسید کاربرد استعاره «نبرد نظامی» برای مبارزه با کرونا فرصتی به دست میدهد تا با شرایط ایران امروز در امتداد افق امکانات همین استعاره پیش برویم: فائوچی در امریکا این سخن را میگوید یعنی در کشوری که با تکیه بر برترین ثروت جهانی خود یارانههای میلیارد دلاری به امر مبارزه با کرونا اختصاص داده و شهروندان آن کشور میتوانند تا ماهانه بیش از هزار دلار، از کمکهای جبرانی در جیب داشته باشند. البته او نگفت جنگ ضد کرونایی در کشوری که امریکا معیشت، سلامت و اقتصاد مردمش را به نحو توأمان در معرض تهاجم قرار داده به چه معناست. به این میاندیشم اگر فائوچی میگوید من میدانم مردم امریکا از کرونا خسته شدهاند، مردم ایران سالها با رنج تحریم و در یکسال اخیر هم با دو رنج همپوشان روبهرو بودهاند. مردم خسته ولی با همه کاستیها و گلایهها و اعتراضها همچنان در چارچوب دفاع از ایران ایستادهاند و در دوران آغاز شکست فشار حداکثری و تروریسم اقتصادی، انتظار فرداهای بهتر برای خود و فرزندانشان حق آنهاست.
ما در کشور خودمان در همان حال که در معرض تهاجم وحشیانه کرونا قرار داریم با نوعی وحشیگری مضاعف مواجه هستیم که در قالب جنگ و ترور هوشمند اقتصادی عمل میکند. به طور عجیبی جریان مسلط رسانهای تحریمگر و متحدان منطقهایاش تحت بهانه ایدئولوژیک امنیت و لیبرالیسم جهانی، و از سویی عدهای نیز در داخل کشورمان با منفعتبینی کوتاهمدت در پس شعار ایدئولوژیک امریکاییگرا بودن دولت و هر کسی که صحبت از تعامل جهانی میکند، تلاش میکنند واقعیت این جنگ چندجانبه و ترکیبی برضد مردم ایران را انکار کنند و دردناکتر اینکه چنین اقدام ناپسندی را بهخاطر سیاستورزیهای داخلی و رقابتهای جناحی و احتمالاً انتخاباتی انجام میدهند. تصور کنید در سالهای اشغالگری ارتش بعث عراق اگر واقعیت اشغال را انکار کرده بودیم آیا هرگز آبادان از حصر خارج میشد و خرمشهر آزاد میشد؟ اگر رویکرد انکارگرایانه در پیش میگرفتیم چه کسی میتوانست مردم میهن ما را برای رهایی از «خرمشهر اشغال نشده» بسیج کند؟!
این در حالی است که دولت در تمام این مدت و در حالی که سپر خود را هرگز در دفاع از معیشت و سلامت مردم و در نبردی بیامان با تحریم و کرونا زمین نینداخته، حملات زهرآلودی که از پشت انجام شده را هم تحمل کرده و برای مصالح ملی و نیز بیشتر تلخ نشدن کام جامعه، کام برنکشیده است.
استراتژی دولت در ماهها و سالهای گذشته، چهار مرحله داشت: اول، دور زدن تحریمها برای تقویت خط مقدم مبارزه با کرونا و حمایت از اقتصاد ملی، دوم، بیاعتبار کردن فلسفه وجودی «فشار حداکثری» از راه اعتبار بخشیدن به تابآوری ملی و تأثیرناپذیر کردن اراده دولت در تأمین معیشت و تضمین سلامت مردم.
سوم، تضعیف رژیم تحریمهای یکجانبه با کمک دیپلماسی چندجانبه. چهارم، برگشتناپذیر کردن یا حداقل پرهزینه کردن اعمال دوباره تحریمها در آینده. ما تاکنون دو مرحله سخت را پشت سر گذاشتهایم و باید مصمم باشیم که این استراتژی را تا آخرین مرحله به پایان ببریم. این نه تنها استراتژی دولت که محمل امید مردم هم هست؛ امیدی که هرگونه تلاش برای از میان بردن آن کمتر از جفا به مردم نیست. من اساساً نمیدانم و نمیفهمم که چگونه عدهای از نتیجه انتخابات امریکا حتی داغتر از طرفداران کاندیدای شکستخورده نگران بودند و برخی او را با اسطورههای مذهبی ما هم شبیهسازی کردند!! متأسفانه تاکنون و در راه پشتسر گذاشتن دو مرحله نخست، گویی عدهای ناخواسته دستان آتشنشانها برای خاموش کردن آتشی که دشمن به خانه ما انداخته بود، را میبستند. در این دوره همه ما فقط با کرونا درحال نبرد نبودیم بلکه با هیولایی به نام جنگ اقتصادی و معیشتی مواجه بودیم که هنوز در آبراهههای آزاد جهان کشیک میدهد تا مانع دسترسی ایران به حقوق تجاری خود شود؛ هیولایی که در جهان مالی نیز جولان میدهد و در همان حال از کمک کسانی که از سر ناآگاهی راهبردی وارد بازی نادیدهانگاری تحریم و خود تحریمی شدهاند بیبهره نیست. جریان تحریم و جریان نادیدهپنداری جنگ اقتصادی به رغم تضادی که با یکدیگر دارند حتی در قضیه محدودسازی دسترسی به بانکها و نظام مالی جهانی در برخی موارد عملکرد واحدی دارند.
اکنون اما در آستانه مرحله سوم و فرصتی که شاید برای تضعیف جنگ اقتصادی با تأکید بر مواضع اصولی ایران و تکیه بر دیپلماسی چندجانبه فراهم شده باشد، نیاز به حمایت از دولت مستقر دارد و ما نباید با اهداف کوتاهمدت سیاسی احساس کنیم پیروزی دولت در این عرصه به زیان گروهی خواهد بود. به نظر من برندگان اصلی مردم خواهند بود و هیچ برندهای در ساختار سیاسی نخواهیم داشت. باید تا امروز آموخته باشیم که زخمی کردن دولتی که به مثابه سرباز در کنار مردم در حال نبرد با مصایب ملت است، نتیجهای جز آسیب رساندن به مردم نخواهد داشت. قطعاً دولت صبورانه بر مسیر درستی که از ابتدا در آن گام گذاشته بود، اصرار خواهد کرد و پاداش شکیبایی به مراتب بیشتر مردم را در این سالهای سخت تدارک میبیند؛ پاداشی که بازگشت به زندگی عادی اقتصادی و سلامت کمترین حد آن است و اگر روزی موفق به این کار شود، نه تنها دولت بلکه همه قوا، ارکان و نهادها نیز در آن سهم انکارناپذیری خواهند داشت و برنده نهایی نیز مردم خواهند بود. تلاش همه ما باید به خاطر مردمی باشد که رنج و درد تحریم و نگرانی کرونا را توأمان تحمل کردهاند.
اخیرا دکتر «سیدعباس عراقچی» معاون وزیر امور خارجه و فرستاده ویژه دولت به ایروان و باکو (با هدف واسطهگری در بحران قرهباغ) به نکات قابل تأملی درباره «آتشبس اخیر قرهباغ» اشاره کرده است:
«آنچه در توافق آتشبس قرهباغ آمده، ایجاد یک کریدور جادهای، یا بهتر است گفته شود یک مسیر ترانزیتی، داخل خاک ارمنستان از نخجوان به سمت خاک اصلی آذربایجان است که امنیت آن توسط روسیه تضمین خواهد شد و مسیر دقیق آن نیز هنوز مشخص نیست. این ایده جدیدی نیست و طرح آن سابقه طولانی دارد و اگر هم عملی شود، با هزار اما و اگر همراه است. با این حال رایزنیهای ما با همه طرفها ادامه دارد». هر چند علاقهمندیم «روایت آقای عراقچی» درباره بحران قرهباغ و سادهسازی صورت مسأله توسط ایشان را بدون چون و چرا بپذیریم اما حقایقی که در جریان انعقاد توافق آتشبس قرهباغ و پس از آن گذشته، جایی برای سادهانگاری در قبال این «بحران» باقی نگذاشته است!
نخستین مساله، به «انفعال وزارت امور خارجه» در قبال بحران قرهباغ بازمیگردد. شاید آقای عراقچی و همراهان ایشان در دستگاه دیپلماسی از سفر چند روزه خود به باکو و ایروان، به مثابه «جدیت دیپلماسی» در مواجهه با بحران قرهباغ یاد کرده و انتقادات وارده به وزارت امور خارجه را با استناد به چند عکس یادگاری رد کنند! اما معاون وزیر امور خارجه کشورمان قطعا پس از مدتها گفتوگو، رایزنی و رصد اوضاع مناطق مختلف جهان از نزدیک و دور، بخوبی میداند یک «دیپلماسی منطقهای موفق»، مرهون چینش زیرساختها، بایستهها و اصولی متقن است؛ مؤلفههایی بنیادین که متأثر از «سنجش ظرفیتهای مبتنی بر تهدید(بحران)»، «آیندهپژوهشی تحولات منطقه»، «ارائه راهکارهای مشترک به طرفهای دخیل در بحرانهای احتمالی» و «تعریف ابزارهای متنوع جهت ضمانت اجرایی» هر گونه فرآیند صلح یا آتشبس است، بنابراین سفر فوری به کشورهای دخیل در بحران یا جنگ در منطقه زمانی میتواند مؤثر باشد که زیرساختها و مؤلفههای شکلدهنده «دیپلماسی منطقهای» نضج یافته باشد.
واقعیت امر این است که «دیپلماسی منطقهای» در دولت یازدهم و دوازدهم، حکم یک «مفهوم انتزاعی» را پیدا کرد! هنوز به یاد داریم نخستین سفر رئیسجمهور کشورمان به مهمترین کشور همسایه (عراق)، در دوره دوم حضور ایشان در این مسند صورت گرفت.
از سوی دیگر، نگاه متمرکز و مستقیم دولت و وزارت امور خارجه روی «سرنوشت برجام» و بازی نامتوازن [اما هدفمند] آمریکا و تروئیکای اروپا سبب شد متوجه تکانهای اولیه «گسلهای ژئوپلیتیک» آسیای میانه و غرب آسیا نشویم! یکی از این موارد، «بحران قرهباغ» بود؛ بحرانی که در نهایت با میانجیگری روسها و همافزایی مشترک «آنکارا- باکو» به نقطه فعلی رسید. موقعیت ژئوپلیتیک ممتاز کشورمان و قدرت اکتسابی جمهوری اسلامی در حوزههای دفاعی، ظرفیتهایی هستند که وزارت امور خارجه باید از آنها در راستای «تقویت قدرت منطقهای ایران» و «نقشآفرینی مؤثر در منازعات منطقهای» استفاده میکرد. باید بپذیریم این «ظرفیت بالقوه» به یک خروجی نهایی و محصول عینی در حوزه سیاست خارجی کشورمان تبدیل نشد. اکنون در سایه این غفلت، شاهد انعقاد توافق آتشبسی هستیم که در آن، نامی از ایران نیامده است اما عواقب و تبعات سلبی در نحوه اجرای آن، میتواند برای کشورمان هزینه ایجاد کند.
بازی پشتپرده و غیراعلامی بازیگران دخیل در انعقاد آتشبس اخیر (خصوصا ترکیه) نیز موضوعی نیست که بتوان بسادگی از کنار آن گذشت. در هر حال، ترکیه به عنوان یکی از اصلیترین جولانگاههای تروریسم تکفیری در منطقه، نقش بسزایی در خلق بحرانهای امنیتی مزمن و دامنهدار در کشورهایی مانند سوریه، عراق و اکنون قفقاز ایفا کرده است. بدیهی است در این باره، «خطوط قرمز امنیتی ایران» باید بیش از هر زمان دیگری در مقابل دیدگان آنکارا ترسیم شود. بدون شک در این مرحله، «سادهسازی صورت مساله» یا به عبارت بهتر «سادهسازی بحران» کمکی به حل واقعی ماجرا نخواهد کرد! بدیهی است انعقاد آتشبس در قرهباغ بدون دخیل کردن دولت ایران، نمادی از «ضعف تمامعیار وزارت امور خارجه» در حوزه «دیپلماسی منطقهای» یا «دیپلماسی با همسایگان» محسوب میشود.
دغدغههایی که پس از انعقاد آتشبس در قرهباغ در حوزه ترانزیت و امنیت در حوزه خزر و آسیای میانه (آن هم در همسایگی شمال و شمال غرب ایران) مطرح است، میتوانست به مراتب کمتر از وضعیت فعلی باشد. در این میان، توجیه وقایعی که در جریان انعقاد آتشبس رخ داده و طبیعی جلوه دادن آنها، صرفا منجر به «لاپوشانی ضعفهای اساسی وزارت امور خارجه کشورمان» خواهد شد؛ دغدغه و نکتهای که امیدواریم آقای عراقچی و همراهان ایشان لااقل از اکنون تا پایان دولت نسبت به آن توجه داشته باشند!
قانون برنامه و بودجه هر سال مانند یک ترازو است که باید دو کفه آن با هم متناسب باشد. یعنی در یک کفه درآمدها و در کفه دیگر، هزینهها. اگر کفه درآمدها واقعی باشد، بودجه محقق میشود و در آخر سال کسری بودجه نداریم اما چنانچه کفهدرآمدها واقعی نباشد و به قولی آب در آن باشد، مثل یک لیتر شیر که یک لیتر آب هم در آن است، نهتنها درآمدها محقق نمیشود بلکه هزینهها هم جای خودش را از دست نمیدهد.
یعنی هزینهها را هم حتما باید انجام داد و چون درآمد نیست، با عدمتحقق مواجهیم که درنهایت به تورم منتهی میشود که یکی از علل تورم، غیرواقعی بودن بودجه است. پا را که فراتر بگذارم باید بگویم نحوه بودجهریزی در ایران متروکه، قدیمی و از رده خارج است. مجلس اگر واقعا میخواهد کاری کند، کمک کند تا نحوه بودجهریزی کشور اصلاح شود.
مجلسی که ادعای انقلابیگری میکند اگر واقعا دنبال کار پوپولیستی نیست، باید با کمک دولت کار ریشهای نحوه بودجهریزی کشور را اصلاح کند؛ چرا که در غیرا ین صورت، اتلاف و از بین رفتن منابع کشور را به دنبال خواهد داشت. هرچند امسال وقت نیست و 15 آذر باید بودجه تسلیم مجلس شود. مجلس باید از اول به جای شعار و فحاشی و فرستادن پالس منفی به دولت، نحوه بودجهریزی را درست و عملیاتی میکرد. اگر بودجه عملیاتی میشد دیگر آنقدر دررویِ بودجه نداشتیم. بهعنوان مثال فلان موسسه 28 میلیارد تومان بودجه در سال دریافت میکند تا کلمات انگلیسی را در محاورات به فارسی تبدیل کند.
به نظر میرسد باید گزارشی در این باب تهیه شود که آیا در این شرایط این کار ارزش دارد؟ یا فلان موسسه دیگر در مقابل کار ارائه شده، بودجه بگیرد. به زبان سادهتر؛ میخواهید خانهای بسازید: یک وقت از صبح تا شب اوستا و کارگران هرطور که دلشان میخواهد، کار میکنند و شما موظف به پرداخت مزد هستید و یک وقت قرارداد میبندید و بابت آجرچینی و گچکاری ونازککاری مزد پرداخت میکنید که به این بودجه عملیاتی میگویند. انتظار از مجلس به جای حرفهای پرشائبه، غیبت، تهمت و بدآموزی، اصلاح بودجهریزی کشور با کمک دولت است ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاده و دولت موظف است 15 آذرماه بودجه را تسلیم مجلس کند.
اکنون هر رقمی چه قیمت دلار، چه قیمت نفت و... چنانچه واقعی باشد و نخواسته باشند آمارسازی کنند، بودجهریزی مثبت و یک قدم به جلو خواهد بود ولی اگر برای دلخوش کردن افراد و خوش آمدن عدهای است؛ طبیعتا خدمتی انجام نشده و این بودجه هم مثل بودجه قبلی خواهد بود. بنابراین اگر از 11هزار و 500 تومان برای قیمت دلار سخن میگویند باید استدلال علمی داشته باشند و این رقم مورد پذیرش خردجمعی واقع شود. افراد در زندگی شخصی خود در صورت کسر درآمد، ابتدا از برج و نه خرج خود میزنند. مثلا اگر قرار است کتو شلواروکفش نو خریداری کند، منصرف میشود و قول خرید دوچرخه به فرزندش را به سال آینده که درآمدش بهتر شود، موکول میکند.
به نظر میرسد الان که درآمدهای کشور به حداقل رسیده، اگر هنری در مجلس هست، از بودجههای دستگاههایی که هیچ گزارشی هم ارائه نمیدهند و معلوم هم نیست چهکار میکنند، کسر کرده و بودجه را به سمت بودجه عملیاتی ببرند. یکی از راههای بودجه عملیاتی این است که ردیفهای گلوبال را حذف کنند. بودجههایی که در بعضی ردیفها هست و در مجلس هم به آن رسیدگی نمیشود و در روز آخر که نمایندگان خسته هستند با یک قیام و قعود بودجه را به تصویب میرسانند.
دل خوش هستند که 10، 20 و 50 تا تبصره تصویب کردهاند درحالی که همه مشکلات در ردیفهاست و یکباره 10هزار ردیف را تصویب میکنند و خبری هم از درون آنها ندارند. مشکل اصلی را رها کرده و به مشکلات جزئیتر میپردازند. اما تنظیم بودجه بر مبنای 10 درصد اتکا به نفت نوید خوبی است. ما «باید بند ناف نفت را قطع کنیم» و نباید نفت را در هزینههای روزمره استفاده کنیم. برخی مراجع و علما، چون درآمد نفت را سرمایهای میدانند بنابراین مصرف در بودجه جاری را حرام میدانند. درآمد نفت را برای سرمایهگذاری درنظر بگیریم؛ ولی بودجههای مازاد و زائد را لااقل یکسال قطع کنند. اگر برخی از این موسسات یکسال تعطیل باشند، هیچ اتفاقی نمیافتد. اتفاق در داخل خانوادههایی میافتد که در اثر فقر دارند نابود میشوند.
اتفاقات بسیار بد در بین مردم مستضعف و ضعیفی میافتد که در اثر کمبود درآمد، بدترین شرایط زندگی را تحمل میکنند. پیشنهادم به مجلس انقلابی این است که یک کار خیر از خودشان در ظرف چهار سال نشان دهند و نحوه بودجهریزی کشور را از بودجهریزی متروکه قدیمی غیرقابل دفاع، که به هدرفت منابع کشور میانجامد، به بودجه عملیاتی تبدیل کنند. این امر باعث میشود که ظرف دو، سه سال آینده، بودجهعملیاتی شود و در سالهای بعد بودجه بر مبنای صفر اتفاق بیفتد که مترقیتر از عملیاتی است و راه را برای ما باز خواهد کرد. یکی از گرفتاریهای ما، نحوه بودجهریزی کشورمان است که امید است دلسوزان به آن بپردازند. هرچند بعید بهنظر میرسد این اتفاق در مجلس بیفتد؛ مگر اینکه کارشناسان خبره بیرون مجلس را از بخشخصوصی و دانشگاهها دعوت کرده و به یاری بطلبند تا بتوانند این کار اساسی و ریشهای را انجام دهند و خدمت ماندگاری برای کشور و مردم ارائه دهند.
امروز در حالی آغازین روز هفته بسیج را گرامی میداریم که در طول ۴۱ سال از عمر پر برکت این درخت پر ثمر، کشور با شرایط جدیدی مواجه شده و بسیج برای اولین بار به سبب اشاعه یک ویروس همهگیر، تجربه دیگری را در پرونده درخشان خود ثبت میکند. بسیج به عنوان یکی از بزرگترین نهادهای مردمی موجود در کشور از ظرفیتهای فراوانی برای حضور در عرصههای مختلف بهرهمند است، زیرا نهتنها تمام جغرافیای کشور را در تمام نقاط شهری و روستایی تحت پوشش قرار داده، بلکه از تنوع مأموریت و تعدد و گستردگی فراوان ردههای وابسته در اقشار و صفوف مختلف و در موضوعات گوناگون نیز برخوردار است. این قابلیت سبب شده بسیج به عنوان یک نیروی بازدارنده قوی با محوریت آمادگی دفاعی به یک سازمان چندمنظوره فعال در تمامی عرصههایی که کشور بدان نیاز دارد، تبدیل شود.
با پیروزی انقلاب اسلامی این بسیج بود که با دستان خالی به مصاف گروهکهای تجزیهطلب از گنبد گرفته تا کردستان شتافت و هنوز از دفع جریان برانداز داخلی فارغ نشده بود که با پدیده جنگ ناخواسته از سوی دشمن زبونی همچون صدام مواجه شد و هشت سال جانانه ایستاد و با تقدیم دهها هزار شهید که فقط در قشر دانشآموزی آن نزدیک به ۳۳ هزار شهید تقدیم انقلاب شد، حماسه ماندگار خود را برای همیشه در تاریخ مبارزه ملت ایران ثبت کرد.
آنچه در سالهای پس از جنگ در بسیج شاهد بودیم فقط خدمت بوده و بس. شاهد این خدمات را میتوان در ریشهکنی فلج اطفال در همان سالهای اولیه پس از جنگ، کمک به محرومان و نیازمندان در دورترین و صعبالعبورترین نقاط این سرزمین، تلاش خستگیناپذیر در اتفاقات غیرمنتظرهای همچون سیل و زلزله و بسیاری از حوادث ناگوار دیگر در طول این ۴۱ سال دید. اکنون نیز حضور مستمر در کنار کادر درمان برای مبارزه با ویروس منحوس کرونا و اجرای طرحهایی همچون «مواسات» برای کم کردن درد مردم در حالی انجام میشود که آنها با این ویروس دست و پنجه نرم میکنند.
اما چه شاخصههایی باعث شده که امروز بسیج در اجرای مأموریتهای خود توفیق داشته باشد و هر جا کشور با چالش یا مشکلی مواجه میشود به این نیروی آماده به جانفشانی مراجعه میشود و دیدیم که در برابر همین ویروس کرونا رهبر معظم انقلاب به سپاه و بسیج دستور میدهند به کمک دستگاه سلامت کشور بشتابند.
علل موفقیتهای بسیج در انجام رسالت و وظایف ذاتی خود به مواردی باز میگردد که در سازمانهای مشابه آن به هیچ وجه وجود ندارد. برخی از این عوامل عبارتند از:
۱. داشتن تفکر بسیجی
از علل اصلی توفیق بسیج در عرصههای مختلف، بخش نرمافزاری آن، یعنی تفکر حاکم بر نیروهای بسیجی است که به «تفکر بسیجی» شناخته میشود. تفکر بسیجی در مواردی چون؛ تعبد و خدامحوری، ولایتمداری و تابع حقیقی ولایت بودن، عدالتخواه عدالتگستر، تکلیف گرای معطوف به نتیجه، بصیرت و بصیرت افزا، متوکل و متوسل، اهل عمل و علم، حق محور به جای شخصیت گرا، عقلانیت محور و معنویتگرا، سادهزیست و فساد ستیز، ترجیح دهنده منافع جمعی بر منافع فردی و گروهی، نوآور و بنبست شکن، قانون گرا و پاکدست، دشمنشناس و استکبارستیز، آرمانخواه و واقعگرا، استقلالطلب و وابسته گریز، کمتوقع و پرتلاش، محرومیت زدا و فقرستیز تبلور مییابد.
۲. مردمی بودن بسیج
مردمی بودن بسیج شاخصه اصلی این نهاد ارزشمند است. آنچنانکه این نهاد را به گنجینهای تمام ناشدنی وصل کرده و ذخایر ارزشمندی را در اختیار آن نهاده است. بسیج به دلیل برخورداری از اقشار متعدد مردمی با سازماندهی مناسب و مدیریت قوی در حوزههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، هنری، امنیتی و نظامی نقش ایفا میکند. این ویژگی بسیج کارکردهای مختلفی به آن در عرصه اجتماعی بخشیده است که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره داشت: ۱. دارای قدرت بسیج کنندگی بالا در بدنه جامعه؛ ۲. انسجام بخش و منسجم کننده سرمایه اجتماعی کشور؛ ۳. امنیت بخش و نشاطآفرین در بخش جوان جامعه؛ ۴. امیدبخش و امیدآفرین در طبقات محروم و ضعیف جامعه؛ ۵. اعتماد ساز، نشاطآفرین و شادیبخش سرمایه اجتماعی کشور؛ ۶. روشنگر و هدایت بخش در اقشار مختلف جامعه؛ ۷. مؤثر در مسئولیت پذیرکردن اعضای جامعه و ۸- بصیرت بخشی قابلاتکا به جامعه.
رهبر معظم انقلاب در زمینه بصیرت این قشر الهی میفرمایند: «بسیج نه به پول وابسته است، نه به عنوان و جاه و جلال وابسته است، نه به دستور از بالا وابسته است. معیار بسیج، بصیرت است و ایمان. ایمان از دل او میجوشد، او را به کار وادار میکند؛ بصیرت هم به او تفهیم میکند که چگونه حرکت کند، معیارها را چگونه تشخیص بدهد، راه را چگونه طی کند. این معنای بسیجی است.» (۴ /۹ /۸۸)
۳. اخلاص در عمل بسیج
بسیجی برای خدمت طلب مزد نداشته و منتی بر جامعه ندارد. بسیجی در عمل جهادی خود با خدا معامله کرده است و ارزش و اجر کار او قابل پرداخت با پاداشهای دنیوی نیست. مقام معظم رهبری در این زمینه میفرمایند: «شرط دیگر این است که در مقابل این حرکت و کار، از کسی مزد نخواهد. مزد، مربوط به جایی است که کسی از بیرون به ما انگیزه میدهد - این کار را بکن، این پول را بگیر - وقتی ما از درون و عمق جان و از عشقمان انگیزه میگیریم، از چه کسی میخواهیم مزد بگیریم؟ مزد دادن، تحقیر ماست؛ تحقیر انسانی است که از درون دارد میجوشد. اینها خصوصیات یک انسان بسیجی است؛ فرهنگ بسیج یعنی این.» (۵ /۳ /۸۴)
۴. ولایتپذیری بسیج
از ویژگیهای کلیدی مشی بسیج و بسیجیان ولایتپذیری و تبعیت از فرمانها و رهنمودهای، ولی فقیه زمان است. باورهای سیاسی بسیج برگرفته از نظریه سیاسی حضرت امام (ره) است که حکومت اسلامی را در عصر غیبت مبتنی بر مدل حاکمیت ولایتفقیه مشروع میداند. مبتنی بر این الگو، در رأس حکومت اسلامی فقیه عالیقدری قرار دارد که ضمن آگاهی به فرامین اسلامی، تکیه بر تقوا دارد و با بصیرت و درایت و تدبیر توان اداره کشور و جامعه اسلامی را داراست. در این نظام تصمیمات کلان و راهبردی و جهتگیری اساسی جامعه با تأیید و مدیریت رهبری اتخاذ میشود و بسیجی خود را سرباز ولایت میداند که در جهت پیشبرد این برنامهها در صحنه حاضر است. بنابراین، مشی سیاسی بسیج مستقل و متفاوت از رهنمودها و تدابیر رهبری نیست.
۵. پیشرو بودن بسیج
ویژگی ممتاز دیگر بسیج، پیشرو بودن است. جرئت و جسارت حضور در عرصههایی که تا به حال کسی بدان وارد نشده است، فقط برای ارادههای بلندی ممکن است که دل در گرو ایمان الهی داشته و از غیرخدا ترسی ندارد. در این میان بیشک بسیج، خطشکن میادین خطرناک و عرصههای درنوردیده نشده است و این حقیقتی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی بدان چنین اشاره میکنند: «بسیجی یک فرهنگ است و اگر بخواهیم این فرهنگ را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم بسیج، پیشرو در همه عرصههای اساسی زندگی است».
این پیشرو بودن و خط شکنی بسیجی در میدانهای سیاست از جایگاه ممتازی برخوردار است، چرا که روحیه محافظهکاری و منفعتگرایی و تقدم ملاحظات جناحی و گروهی بر منافع ملی آفت بزرگ گروهها و جریانهای سیاسی است که گاه حرکت رو به جلو نظام را در این میدان کند میکند. اما اگر تفکر و روحیه بسیجی فراگیر شود، نظام در تحقق اهداف خود در گام سوم تشکیل دولت اسلامی با سرعت بیشتری قدم خواهد گذاشت.
ضجه های دختری یتیم در میان مردانی که مامورند به تخریب خانه اش، قلب هر بیننده ای را به درد می آورد. مسئولان از مادر خانواده که در بیمارستان بستری است دلجویی می کنند، عده ای جوان باغیرت هم پای کار می آیند تا خانه ای دیگر برای این بانوی بی سرپرست بسازند و بدین ترتیب این ماجرای تلخ که در یکی دو روز گذشته فضای مجازی را به شدت تحت تاثیر قرار داد، تمام می شود اما آیا باید منتظر کلیپ بعدی بود؟
***
کمی به عقب برگردیم، به فروردین 98، وقتی سیل در استان های شمالی از گلستان و خراسان گرفته تا استان های جنوبی و البته استان های مرکزی مانند فارس، غوغایی به راه انداخت و خانواده های بسیاری را داغدار کرد. به یاد داریم کلیپی را که در فضای مجازی دست به دست می شد. کودکی با حسرت زندگی بر آب رفته اش، بر بلندای تپه ای ایستاده و نظاره گر ویران شدن خانه شان است و با بغض از پدرش می پرسد: آن خانه ما بود که خراب شد؟
آن زمان تیغ بسیاری از رسانه ها بر گردن سازمان های آب منطقه ای استان ها و شهرداری کلان شهرها رفت، نهادهایی که می بایست از ساخت و ساز در حریم و بستر رودخانه ها ممانعت و با لایروبی مجرای عبور آب از بروز سیلاب جلوگیری می کردند. مسیل هایی که همچنان در محاصره ساخت و سازهای غیرمجاز است که عمدتا توسط افراد کم بضاعت جامعه که از روستاها به امید زندگی بهتر به حاشیه شهرها پناه برده اند، بنا شده است و با کوچک ترین سیلاب یا حادثه ای از هم می پاشد و فاجعه ای دردناک را رقم می زند.
پس بر هر عقل سلیمی پوشیده نیست که جلوی این آسیب را از هر کجا که بگیریم منفعت است و باید سامان دهی اقامتگاه های ناایمن را در دستور کار قرار داد، اما چگونه؟ با تیشه کلنگ و بیل مکانیکی؟ به قیمت اشک ها و التماس های دخترکی یتیم؟ به قیمت خودسوزی یا سکته یک مادر؟ قطعا این راهش نیست. به خصوص آن که افکار عمومی در نگاه اول مقایسه می کند با نحوه برخورد با متصرفان اراضی ملی که معمولا اشخاص حقیقی یا حقوقی صاحب نفوذ هستند.
بدون شک اگر آقایان تصمیم گیرنده روش کار خود را تغییر ندهند، باز هم شاهد این درگیری ها، فریادها و برانگیخته شدن احساسات خواهیم بود، فیلم های بیشتری در فضای مجازی منتشر خواهد شد و آن ماهیگیران که مترصد این فرصت ها هستند، تورهای خود را پهن و از این آب گل آلود صید کثیف خود را شکار می کنند.
واقعیت این است که حاشیه شهرها یک شبه به وجود نیامده اند که بخواهیم یک شبه هم با زور بیل و کلنگ صافش کنیم. این کار همت عالی می خواهد و البته جیبی که خالی نباشد!
به عنوان مثال مجلس دهم در سال های قبل برای به سازی بافت های فرسوده و حاشیه کلان شهرهای مذهبی تنها 100 میلیارد تومان در لایحه ردیف بودجه در نظر گرفته بود که البته همان هم به وقت تخصیص های دولتی معمولا با بی مهری مواجه می شود و به صورت کامل محقق نمی شود. از سوی دیگر صرفا هم نمی توان با تکیه بر کمک های دولت کار را پیش برد بلکه باید مجموعه ای از دستگاه ها پای کار بیایند و با شناسایی اراضی، مسکن های استیجاری ارزان قیمت در حاشیه شهرها بسازند و بعد از آن برای بازگشایی معابر حاشیه شهرها و حریم و بستر رودخانه ها اقدام کنند. به افراد مستقر در این آلونک ها که البته حق زندگی بهتری دارند، فرصت کافی داده شود، آن ها را باید به این باور برسانید که زیستن در این سرپناه ها مناسب آن ها و فرزندان شان نیست. سطح درآمد افراد شناسایی شود و متناسب با آن از تسهیلات بلاعوض یا ارزان قیمت بهره مند شوند. فراموش نکنیم که عده ای بزهکار در میان این مردمان شریف سکونت دارند، افرادی که کسب شان در گرو ساخت همین آلونک هاست، قطعا شناسایی این افراد و انهدام خانه هایی که جوانان زیادی در کنار دیوارهایش زندگی شان را دود کرده اند، از دیگر اقدامات ضروری در راستای سامان دهی حاشیه شهرهاست.
اما گام نهایی نظارت های جدی تر از قبل است. این طور نباشد که با این همه هزینه اجتماعی و اقتصادی، بخشی از یک معبر یا حریم رودخانه آزاد شود اما دوباره شاهد خانه هایی باشیم که شبانه بنا می شوند یا ایجاد مسکن های استیجاری یا ارزان قیمت باعث شود بر جمعیت میلیونی حاشیه کلان شهرها افزوده شود، چرا که درمان ریشه ای، توانمند سازی روستاها و جلوگیری از مهاجرت به شهرهاست.
اگر همت این کارها را دارید، بسم ا... و گرنه مانند بسیاری از طرح ها فعلا دست نگه دارید زیرا راهی که در پیش گرفته اید، راهش نیست.
ارسال نظرات