روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دیروز دو خبر، تقریبا به طور همزمان در رسانهها منتشر شد که بیارتباط با یکدیگر نبودند و هر دو به طور گستردهای از سوی رسانهها پوشش داده شدند. یکی، خبرِ سفرِ نه چندان مخفیانه نتانیاهو، پمپئو و کوهن(به ترتیب نخستوزیر رژیم صهیونیستی، وزیر خارجه آمریکا و رئیس موساد) به ریاض و دیدارشان با بن سلمان، ولیعهد سعودی و دیگری، ضرب شست انصارالله یمن به آلسعود در جده. انتهای این هر دو خبر که ما فکر میکنیم یکی از آنها «واقعی» و دیگری «بیشتر نمایشی» بود، به ریاض ختم میشوند و دارای پیامهایی هستند که در اینجا سعی میکنیم، این پیامها و ارتباط آنها با یکدیگر را بررسی کنیم:
1- شاید عدهای بگویند، خبرِ سفر نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی به ریاض، بنا به دلایل متعدد از جمله اینکه، برای اولین بار صورت میگیرد و نشاندهنده نزدیکی برخی کشورهای عربی به این رژیم است، «مهم» است. وجه مشترک این سه یعنی «دشمنی با ایران» نیز مزید بر علت شده، با نیمنگاهی به تحولات آمریکا و شخص ترامپ، نتیجه بگیرند آنها میخواهند در آخرین روزهای حاکمیت ترامپ بر آمریکا، ضربهای به ایران یا متحدانش در منطقه بزنند. و در پایان نتیجه بگیرند این سفر مهم است. شاید انگیزه این سه، انتقال چنین پیامی بوده باشد اما بنا به دلایلی، ما آن را بیشتر «نمایشی» میدانیم تا واقعی. نمایشی از آن جهت که، بنابر اعتراف بالاترین مقامات امنیتی و رسمی رژیم صهیونیستی و به گواه دهها گزارش و خبر از رسانههای غربی و صهیونیستی، آلسعود و برخی از این ریزکشورهای عربی مثل بحرین و امارات، چندین دهه است که با صهیونیستها در ارتباطند و اگر خبر دیروز(سفر نتانیاهو به ریاض) صحت هم داشته باشد، تنها اتفاقی که افتاده، علنی شدن یک ارتباط قدیمی است. از آن سو، اوضاع آمریکا چه در داخل چه در مسائل منطقهای و خارجی، آن قدر به هم ریخته هست که این کشور جرئت نکند علیه ایران ماجراجویی کند، که اگر قصد چنین خبطی را هم داشته باشد، بد نیست نگاهی به عینالاسد بیندازد! به عنوان فقط دو نمونه، به گزارش دیروز دیلی میل درباره صفهای طولانی غذا در آمریکا «که روز به روز بلندتر میشود» و اظهارات «فیلیپ گوردون» دستیار اسبق رئیسجمهور آمریکا در امور غرب آسیا نگاهی بیندازید: «ما به عراق حمله کردیم، حدس بزنید چه شد؟ نگاه ایران با ما متفاوت بود، آنها میخواستند که ما شکست بخوریم(و شکست خوردیم)... از آن سو ما تلاش کردیم تا از رژیم سوریه خلاص شویم اما نتوانستیم و یک دلیل که ما نتوانستیم پیروز شویم این بود که ایران و روسیه مصمم بودند تا ما را شکست بدهند».
اما آن یکی خبر، یعنی حمله موشکی انصارالله به ایستگاه توزیع تاسیسات نفتی آرامکو در جده، تحلیل و گمانهزنی نیست؛ «خبر دقیق» است و اکنون که مشغول مطالعه این یادداشت هستید، تصاویر آن در حال دست به دست شدن است.
2- میتوان حمله موشکی انصارالله به تاسیسات نفتی عربستان را، نوعی پیشدستی و پاسخ به سیرک دیروز این سه در ریاض توصیف کرد. یعنی اگر به این امید به دنبال ماجراجویی علیه مقاومت هستید که «ترامپ میرود و بایدن میآید، پس پاسخی در کار نخواهد بود»، اشتباه میکنید چرا که به قول رهبر معظم انقلاب، «دوران بزن در رو گذشته»!
3- یک نکته جالب درباره این دو خبر که هر دو به عربستان ختم میشوند، نوع واکنش آلسعود به آنها بود. سعودیها لااقل تا لحظه تنظیم این یادداشت، ترجیح دادهاند، «منفعل» باشند. درباره سفر این سه به ریاض کاملا سکوت کرده و درباره حمله موشکی انصارالله هم، صرفا گفتهاند، «موشک را زدیم». اما تصاویر تاسیسات در آتش نفتی، موجود است. این رژیم وقتی انصارالله در سال 2019 حمله بزرگ به تاسیسات آرامکو را انجام داد نیز ابتدا آن را «یک آتشسوزی کوچک که خیلی زود مهار شد» جا زد اما انتشار تصاویر آتشسوزیهای گسترده وادارش کرد تا اعتراف کند. این ضربه چنان برای ریاض سنگین بود که با کمک نیکی هیلی، نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل، با تکههای آن موشک یک شوی سیاسی علیه ایران! به راه انداخت. چرا ایران؟ وقتی رژیمی که لقبِ «بزرگترین خریدار سلاح در جهان» را یدک میکشد، از ضعیفترین و مظلومترین حلقه مقاومت اینطور ضربه میخورد، باید بگوید «ایران زد» تا بیش از این مفتضح نشود! اما آن نکته جالب: گویا سعودیها در برابر حملات پیدرپی موشکی انصارالله اصطلاحا «کرَخت» شدهاند و دیگر مثل قبل، سر و صدا و آه و ناله نمیکنند. شاید به ترامپ امیدی ندارند چرا که «اگر موز قوت داشت، کمر خودش را راست میکرد».
4- پیشبینی، وقتی با انسان سر و کار داریم، کار سختی است و وقتی صحبت از این موجود دوپاست، «هر اتفاقی» ممکن است رخ دهد چرا که انسان موجود صفر و صدی نیست که بتوان به طور دقیق پیشبینیاش کرد. حالا این موجود دوپا وقتی فردی است در مختصات ترامپ؛ و اطرافیانش، موجوداتی هستند در قد و قواره بن سلمان و پمپئو و نتانیاهو، قضیه پیچیدهتر هم میشود. این احتمالِ -هر چند ضعیف- را هم رد نمیکنیم که نتانیاهو بخواهد از فرصت باقیمانده ترامپ، علیه مقاومت به رهبری ایران استفاده کند که «یحیی سریع»، سخنگوی نیروهای مسلح یمن دیروز به نوعی، پاسخ همین سه را داد: «از تاسیسات حیاتی عربستان فاصله بگیرید، جزو بانکهای هدف ما هستند...»!
شیوع ویروس کرونا و به کام مرگ بردن دهها هموطن، سایه وحشت و نگرانی را در جامعه اشاعه داده و فضای ناامیدی را در جامعه گسترانده است. با وجود تلاش همهجانبه کادرپزشکی و درمانی همچنان شاهد گسترش این بیماری در میان مردم هستیم .بیماریای که غنی و فقیر و کوچک و بزرگ هم نمیشناسد و حاصل آن مرگ روزانه دهها عزیز از این سرزمین است. بهراستی برای مهار این بیماری چه باید کرد؟ صاحبنظران و پزشکان بهترین راه کاهش مرگ و میر را خانهنشینی و قرار گرفتن در قرنطینه میدانند اما گسست حاصل از شرایط سخت زیست اجتماعی میان مردم و مسئولان، همچنین گرانی و کاهش اشتغال موجب بیتوجهی مردم به تصمیمات دولت و قرارگرفتن در قرنطینه شده است و با وجود همه هشدارهای مسئولان به مردم در جهت رعایت اصول اولیه دوری از ویروس کووید19 بازهم مشاهده میشود که در مواردی رعایت لازم صورت نمیگیرد و حتی در میان منتسبان به فرهیختگی و فرزانگی ...
بهعنوان مثال وقتی تعطیلی کتابخانه ملی جهت رعایت پروتکل بهداشتی اعلام میشود فریاد برمیخیزد که این تصمیم نباید به حوزه کتابخانه ملی تسری پیدا کند و سبب بازدارندگی اعضای کتابخانه ملی از امکان استفاده از این فضا شود. غافل از اینکه فقط بحث حضور در کتابخانه نیست بلکه تردد در شهر و تماس نزدیک با افراد دیگر چه در هنگام استفاده از وسایل نقلیه عمومی و چه حضور در کتابخانه خود زمینهساز انتقال و اشاعه ویروس خواهد شد. یا سفر رفتن که با وجود همه هشدارهایی که داده میشود باز هم این موضوع رعایت نمیشود و افراد بدون توجه به احتمال نقشآفرینی درتوزیع و گسترش ویروس و نقش داشتن در مرگ دیگران به سفر میروند. مردم باید بدانند که اتخاذ تصمیمهایی از جنس قرنطینه برای رعایت سلامت مردم و نجات جان انسانهاست. دولت با وجود همه تهدیدها و تحریمها همچنان تلاش میکند تا ایمنی لازم را برای مردم فراهم کند اما این بیتوجهیها و عدم همکاری و همراهی برخی از شهروندان، دولت و کادر درمان را دچار دردسر و زحمت مضاعف کرد و این افراد هم آسیبرساننده به دیگران و هم به خود هستند. البته در اینجا باید گفت نقش رسانه ملی در آموزش جامعه و در ایجاد باور جهت پذیرش اقدامات مؤثر دولت کمککننده است. مردم باید بدانند که تصمیمات دولت در ایجاد محدودیت جهت تردد قطعاً برای حفظ جان آنهاست. اقتضای تأثیرپذیری این اقدامات باور مردم و تعاون وهمدلی آنها جهت ریشهکن کردن این ویروس از این مملکت است. به امید روزهای بدون ویروس کرونا و به امید سلامتی همه مردم عزیز ایران.
یک انتخابات جنجالی اما با مشارکت بالا و یک رئیسجمهور منتخب که بالاترین میزان آرای مردم در طول تاریخ ایالات متحده را کسب کرده است؛ این شاید در نگاه اول، یک دستاورد درخشان برای دولت جدید آمریکا باشد اما انگار چیزی در این میان وجود دارد که رسانهها و سیاستمداران آمریکایی را به جای جشن و پایکوبی، به ماتم و اندوه مبتلا کرده است. ماجرا به اتفاقاتی بازمیگردد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به طور ویژه، در سالهای ابتدایی قرن بیستویکم در داخل نهاد سیاستگذاری ایالات متحده آمریکا افتاده است.
بهترین راهنما برای درک این رویدادها، مراجعه به کتاب «سلطه یا رهبری» نوشته زبیگنیو برژینسکی، استراتژیست مطرح این کشور که سالها مشاور امنیت ملی رئیسجمهور در کاخ سفید بوده، است؛ کتابی راهبردی با ادبیاتی روان که به بررسی راهبردهای ممکن و مطلوب برای دولت آمریکا در سالهای پسابحران اقتصادی 2008 میپردازد. برژینسکی در این کتاب، با اشاره به وضعیتی که برای نظام سرمایهداری پیش خواهد آمد و راه فراری از وقوع بحرانهای متعدد برای آن وجود ندارد، به سیاستمداران آمریکایی توصیه میکند به جای رویکرد سلطه بر جهان، مسیر رهبری جهان را در پیش بگیرند.
از منظر برژینسکی، سلطه آمریکا بر جهان اگر چه تمام منابع اقتصادی و سیاسی را برای واشنگتن فراهم میکند اما هزینههای بحرانها را نیز به طور کامل برای کاخ سفید، فاکتور میکند؛ در صورتی که اگر آمریکا در جایگاه رهبر جهان قرار گیرد، بخشی از منافع را در میان متحدان خود توزیع میکند و در مقابل، در صورت وقوع بحران، بخش زیادی از هزینه را بر سرِ آن کشورها تخلیه میکند؛ رویکردی که سال 2008 با حضور فعال چین در این زمینه، رنگ واقعیت به خود گرفت.
همین اختلاف در طراحی راهبردهای بینالمللی، آمریکا را به ۲ کشور جدا از هم تبدیل کرده: حامیان کشور آمریکا علیه حامیان جهان آمریکایی؛ اختلافی که پس از انتخاب دونالد ترامپ به ریاستجمهوری در سال 2016 به یک «ابرشکاف اجتماعی» در این کشور تبدیل شد و حالا به یک واقعیت غیرقابل انکار رسیده است.
علت نگرانی رسانهها و سیاستمداران آمریکایی از شرایط فعلی را نیز باید در همین مساله جستوجو کرد؛ یعنی جایی که حتی یک انتخابات پرمشارکت هم نمیتواند آبی بر آتش این ابرشکاف بریزد؛ بویژه آنکه آمریکا در ۲ ماه آینده، شاهد حضور یکی از ضعیفترین رؤسایجمهور تاریخ خود- در عین کسب بالاترین رای مردمی در تاریخ- در کاخ سفید خواهد بود. در میان نامزدهای حزب دموکرات که وارد عرصه رقابتهای مقدماتی شدند، چهرههای متفاوتی وجود داشتند: از «تولسی گبارد» به عنوان یک زن جوان نظامی تا «الیزابت وارن» به عنوان یک بانوی سیاستمدار کهنهکار که در طیف اقلیت نژادی نیز قرار دارد و حتی «برنی سندرز» که محبوبیت شگفتانگیزش در رقابتهای 2016، مسؤولان ارشد حزب را مجبور به تقلب به نفع «هیلاری کلینتون» کرد. با این حال در روندی مدیریتشده، «جو بایدن» خیلی ناگهانی وارد عرصه شد و خیلی زود هم توانست خود را در جایگاه نامزد اصلی دموکراتها در انتخابات 2020 تثبیت کند.
این فرد، بدترین گزینه در میان گزینههای موجود در حزب دموکرات بود. اگر گبارد به دلیل سابقه نظامی خود در غرب آسیا، خواستار عدم مداخله واشنگتن در مناسبات کشورهای دیگر بود و سندرز هم به دلیل رویکرد سوسیالیستی خود قائل به کاهش تأثیر لابی صهیونیستی در آمریکا بود، بایدن نماد جمع شدن تمام بدیهای ترامپ و تفریق تمام خطرات ترامپ برای آمریکا است؛ سیاستمداری که به اذعان شورای روابط خارجی آمریکا، وضع کنونی غرب آسیا دستپخت مستقیم او در سالهای طولانی حضور در سنا و دولت آمریکاست و ارتباط مستحکمی هم با لابی اسرائیل در این کشور دارد.
با این حال، بایدن در دوره ریاستجمهوری خود با ۲ «بهمن سنگین» مواجه است؛ یکی از طرف حامیان پرشمار خود که مطالبه واگذاری برخی اختیارات ملی برای مدیریت جهانی را دارند و دیگری از طرف مخالفان پرشور خود که به دنبال احیای جایگاه مستقل آمریکا در میان کشورهای جهان هستند؛ ۲ رویکردی که کوچکترین وجه اشتراکی با هم ندارند و اساسا تعریف متفاوتی از ماهیت رویای آمریکایی ارائه میدهند. بر همین مبناست که نشریه «کریستین ساینس مانیتور» در مطلب اصلی شماره اخیر خود، «تعریف آمریکا» را مهمترین وظیفه رسانهها و نخبگان دانشگاهی در این کشور معرفی میکند و «نیویورکتایمز» هم ترامپیسم را مسالهای مهم برای آینده ایالات متحده- فارغ از پیروزی یا شکست ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری 2020- ارزیابی میکند.
نگاهی به نشریات آمریکا در این ایام، نشان میدهد خبری از اعلام برتری دموکراسی آمریکایی و معرفی انتخابات به عنوان مظهر تحقق دموکراسی در این کشور نیست و دیگر کسی به خود اجازه نمیدهد مانند فرانسیس فوکویاما، رجز «پایان تاریخ» بخواند؛ بویژه آنکه خود فوکویاما از «لیبرال ـ دموکراسی، اندیشه پایانی بشر است» به «آمریکا یک کشور زانوزده است»، تغییر موضع داده! اعلام هشدارهای مکرر از سوی اندیشکدههای بزرگ و مطرح آمریکا از یک سو و سخنرانیهای متعدد چهرههای سیاسی مطرح در این کشور- که دامنه آن حتی به باراک اوباما، رئیسجمهور اسبق آمریکا هم رسیده- درباره لزوم جدی گرفتن این ابرشکاف اجتماعی، نشاندهنده سطح واقعی بودن این رویداد است.
عقاب سر سفیدی که روزی نماد قدرت و تسلط ایالات متحده آمریکا بر سراسر جهان بود، حالا تبدیل به یک موجود ناتوان و زشت شده که نهتنها جذابیتی برای دیگران ندارد، بلکه حتی فرزندانش نیز از آن رویگردان هستند؛ فرزندانی که روزی قرار بود نماد تحقق رویای آمریکایی در قرن بیستویکم باشند اما سالهاست در جستوجوی رویاهای خود از این کشور مهاجرت میکنند و حتی تمایلی ندارند کسی از هویت عقابنشان آنها باخبر شود.
عقاب سلطهگر قرن بیستم حالا در انتظار مرگ دردناک خود در قرن بیستویکم است.
سیاست خارجه آمریکا دست رئیسجمهور آمریکاست و وزیر خارجه مجری سیاستهای اوست. درحقیقت بهتر است اینگونه بیان کنیم که بایدن در مرحله اول آمریکا را از انزوایی که ترامپ بهوجود آورده، خارج کند و روابط کشورش با متحدانش را بازسازی نماید و رهبری پیشکشش! در ارتباط با ایران هم اما و اگرهایی وجود دارد و باید منتظر رئیسجمهور 1400 باشیم چون آقای روحانی واقعا فرصت کافی برای اینکه بتواند خیلی تحول بزرگی در این موضوع بهوجود آورد، ندارد و همه چیز باید بعد از خرداد 1400 شکل بگیرد که این طرف چه فردی در ایران رئیسجمهور میشود و چه برنامهای دارد و آن طرف تکلیف آقای بایدن تا آن موقع حتما روشن شده و وزیر خارجه و تیم عملیاتی هم تقریبا معین شده و حالا این میماند که آیا واقعا بایدن رسما اعلام میکند که از سیاست فشار حداکثری دست برداشته؟ چون اگر قرار باشد این سیاست به بهانههای مختلف ادامه یابد، قطعا به نتیجه نمیرسند.
بنابراین بایدن باید رویکرد ایالاتمتحده درباره فشار حداکثری را کنار بگذارد و اعلام کند آمادگی لازم برای مذاکره به منظور رفع مشکلات موجود را داراست. اول در چارچوب برجام، زیرا ایران منتظر است از بخشی از برجام که تعهد و اجرا کرده، بهرهمند شود و بعد از اینکه زمینه فراهم شد، بتواند درباره ادامه کار صحبت کند که آن هم به رئیسجمهور آینده ایران بستگی دارد.
گرچه تعیین تکلیف این موضوع با رئیسجمهور نیست و مقام معظم رهبری تصمیم میگیرند ولی رئیسجمهور میتواند با برنامهها و رویکردی که دارد در این تصمیم تاثیرگذار باشد. هرچند ترجیح دولت بایدن مذاکره با یک دولت اعتدالی است ولی واقعیت این است که مجموعه اینها به دست رهبری است و چه روحانی و چه هرکس دیگری بخواهد با آمریکا وارد مذاکره شود، با مجوز ایشان خواهد بود. بنابراین اینطور نیست که بنا به خواست بایدن حتما با دولت روحانی پای میز مذاکره بروند مگر اینکه امتیاز قابل توجهی مثل اوباما بدهد که موضوع ادامه غنیسازی در ایران را پذیرفت و رهبری مجوز مذاکرات در دیماه 1391 در مقسط را صادر کردند و دولت روحانی هنوز سر کار نبود.
درحقیقت اگر اوباما غنیسازی در ایران، ولو محدود را نپذیرفته بود، اصلا مذاکرات شکل نمیگرفت و اکنون اگر بایدن هم چنین امتیاز مهمی مثلا درباره موضوع دیگری دهد، شاید با مذاکره موافقت کنند. هرچند بعید به نظر میرسد کار با روحانی تمام شود و البته که طرف مقابل بهخوبی به این امر واقف است. ترامپ هرچه در مدت چهار سال ریاستجمهوری انجام داد با پشتوانه اسرائیل و عربستانسعودی بود و مایک پمپئو، آدم اسرائیل بود همانطور که در اواخر دوران تصدی پست وزیر خارجه ایالاتمتحده به بلندیهای جولان سفر کرده که در بین وزرای خارجه بیسابقه است.
فضاسازیهای رسانهای در پی استقرار بمبافکنهای اخیر در منطقه مسبوق به سابقه است، همانطور که ناوشکنها در منطقه حضور داشتند. ضربهای که ایران به پهپاد مدرن آمریکایی زد باید درس عبرت خوبی برای ترامپ در مدت باقیمانده حضورش در کاخ سفید باشد و به نظر نمیرسد در این آخر کار آنقدر ماجراجو باشد که دست به اقدامی بزند.
آمریکا 230هزار کشته کرونایی روی دست دارد، ضمن اینکه ترامپ همیشه از میلیاردها دلاری میگفت که در عراق و افغانستان خرج کرده و جز ضرر نداشته و حالا چطور ممکن است وارد جنگی شود که به مراتب خطرناکتر از جنگ عراق و افغانستان است.
دیدار نتانیاهو با بنسلمان هم در پی اجرای نقشهای است که با امارات و بحرین و سودان انجام گرفت منتها عربستان فعلا در رودربایستی است که بعد از این همه سال دم از حقوق فلسطین زدن و ادعای امالقرای جهان اسلام و خادم حرمین شریفین داشتن، چطور با اسرائیل که دشمن مسلمانان است ارتباط برقرار کند؟!
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در سالروز ولادت پیامبر اعظم (ص) با اشاره به مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و بهویژه گرانیهای افسارگسیخته به نقش بسیج در همراهی با دولت و مردم برای مبارزه با این آسیب موجود پرداختند. به نظر میرسد بسیج بهعنوان سرمایه اجتماعی نظام و تبلور نقشآفرینی عمومی و تخصصی مردم در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، میتواند پاسخگوی مناسبی برای این مسئله و مسائلی ازایندست در حوزه کارآمدی باشد. در ادامه کوشش خواهد شد به برخی نکات مهم حول فرصتهای بالقوه و بالفعل درون بسیج برای کارآمدسازی دولت و نظام اجرایی کشور پرداخته شود.
یکی از مهمترین موانع کارآمدی نظام اجرایی، وجود تزاحمهایی است که باعث اتلاف انرژی جریانهای فعال کشور است و از جمله این تزاحمات، تزاحمهای میاندستگاهی و بین دستگاهها و جامعه است. گاه دستگاههای مسئول در اجرای برخی تصمیمات دچار اختلافاتی هستند که عدم همراهی و حتی مخالفت برخی دیگر از دستگاهها، عملاً تصمیمات را متوقف یا ناکارآمد میسازد. گاه دستگاههای مسئول بدون در نظر گرفتن اقتضائات اجتماعی به دنبال پیشبرد سریع امور و اتخاذ تصمیماتی هستند که با عدم همراهی مردم مواجه میشود که نمونه آن را در ماجرای آبان سال گذشته در گرانی سوخت مشاهده کردیم و گاه مطالبهای در میان مردم وجود دارد که به دلیل وجود دیوانسالاریهای دستوپاگیر یا عدم تعامل مستقیم برخی مسئولان با مردم، به مرحله اجرا نمیرسد. در همه این حالات تزاحمات نهادی و اجتماعی مانع کارآمدی نظام اجرایی است و همانگونه که پیداست، وجود ظرفیتی همچون بسیج با ویژگیهای مردمی-حاکمیتی میتواند در حل بخش عمدهای از این چالشها مفید فایده واقع شود. از دیگر موانع کارآمدی، نگرش بروکراتیک و فرسودگی برخی سامانههای موجود است، بهگونهای که گاه برخی تصمیمات مهم و راهبردی که اتفاقاً موردقبول نخبگان و جامعه نیز است در میان چرخدندههای فرسوده و کند بدنه دستگاههای اجرایی متوقف میشود و سالها به طول میانجامد. میزان هزینه مالی، انسانی و روانی از چنین آسیبی در کشور به حدی زیاد است که بههیچعنوان قابلمحاسبه نیست. در این میان آنچه میتواند علاجبخش این آسیب مدیریتی کشور باشد، «نگرش، فرهنگ و مدیریت جهادی» است که با همافزایی همه ظرفیتهای دلسوز انقلاب و متخصص در امور، توانی وارد عرصه اجرا میکند که بسیاری از گرههای کور گشوده میشود و تجربه تاریخی انقلاب اسلامی در دوره دفاع مقدس و پسازآن نیز مؤید همین ادعا است. اکنون بسیج بهعنوان مهمترین منبع رشد و تسری گفتمان جهادی در جامعه و با وجود ظرفیت عظیم انسانی نیروی «مؤمن جهادی» میتواند رهاوردهای بینظیری را در دهه پنجم انقلاب اسلامی در حل چالش کارآمدی به ارمغان آورد.
یکی از پیامدهای ناکارآمدی نظام اجرایی در حوزه اقتصادی، تأثیر مستقیم آن بر معیشت عمومی است که در سفره مردم مشاهده میگردد. گاه برخی عوامل خارج از اراده همچون شیوع بیماری، بلایای طبیعی یا تحریمهای ظالمانه خارجی و ... باعث تشدید تأثیرگذاری آثار مخرب بحران کارآمدی میگردد. هرچند اصلاح و بهبود نظام اجرایی و کاهش سوءتدبیرها و سوءمدیریتها ضروری است، اما برای حل مشکل مردم در کوتاهمدت نیز باید تدابیری اجتماعی اندیشید که یکی از مفیدترین آنها «مواسات اجتماعی» است. بسیج بهعنوان ظرفیتی مردمی و دارای سرمایهای قابلاتکا از اعتماد عمومی و شبکهای گسترده در میان ملت، از یکسو در شناخت نقاط آسیبدیده اجتماعی و محرومان نیازمند امداد فوری نقش چشمگیری دارد و از سوی دیگر امکان جذب یاری و کمکهای مؤمنانه آحاد ملت و نیز نهادهای حمایتی را دارد. بنابراین بسیج مهمترین ظرفیت نظام در جهت نهادینهسازی «مواسات» و تحقق آن است که در چند سال اخیر در بحرانهایی، چون سیل و کرونا بهخوبی قابللمس بوده است.
یکی دیگر از موانع کارآمدی، عدم چرخش نخبگانی و خصوصاً نسلی در حوزههای مدیریتی است. فرسودگی و رکود مدیران در دستگاههای اجرایی، پس از مدتی آنها و دستگاههای تابعهشان را دچار روزمرگی و ناکارآمدی میکند و متأسفانه در هفت سال اخیر مشاهده میشود که این آسیب مهم در دستگاهها، جدیتر نیز شده است، بهگونهای که مدیرانی بعضاً فرتوت و ناتوان بر مسندهای اجرایی تکیه زده و متأسفانه گزارشها نشان میدهد «میانگین» عمر کابینه در حال حاضر نهتنها در تاریخ انقلاب اسلامی بیسابقه بوده، بلکه در رده سنیای قرار دارد که بهطور طبیعی بیشتر انسانها در آن سن دوره بازنشستگی خود را سپری میکنند. چنین وضعی نهتنها امید را برای جوانان و نسل سومیها و چهارمیها برای رشد و بالندگی به یأس بدل میکند، بلکه فرصتهای مدیر را برای تربیت سرمایه انسانی از میان میبرد. در صورت تداوم وضع موجود، یکی از مهمترین آسیبهای جدیای که نظام مدیریتی و اجرایی و بهطورکلی کارآمدی را تهدید میکند، خلأ مدیر جوان و متخصص در تراز انقلاب اسلامی است. اکنون تا دیر نشده باید برای این مهم چارهای اندیشید و یکی از بهترین ظرفیتهای پرورش سرمایه انسانی در تراز انقلاب اسلامی بسیج است که لزوم توجه هرچه بیشتر دستگاههای مسئول به این فرصت راهبردی را نشان میدهد.
اکنون، به نظر میرسد مقاومسازی اقتصاد و تکیه به پیشرفت درونزا، یگانه راهحل عبور از چالش مزمن اقتصادی کشور است که دستیابی به این جایگاه، نیازمند عزم عمومی نخبگان و آحاد جامعه در اجرای دقیق سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی و نیز به میدان آوردن همه ظرفیتها، از جمله ظرفیت بیبدیل بسیج است. چنانکه رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنهای نیز میفرمایند: «بخشهایی وجود دارند خارج از دولت؛ اینها میتوانند در اقتصاد مقاومتی نقش ایفا کنند، از جمله بسیج؛ بسیج چیز کمی نیست، چیز کوچکی نیست، بسیج یک مجموعه عظیم و آمادهبهکاری است؛ اینها را بخواهید، ببینید چهکار میتوانند بکنند، اینها میآیند امکانات خودشان را عرضه میکنند و میگویند این کارها را هم کردهایم. به نظر من امکانات [خوبی هست]».
هرچند گامهای مهمی از سوی مجموعه بسیج در جهت تحقق اقتصاد مقاومتی برداشته شده است، به نظر میرسد هنوز آنگونه که شایسته است از سوی دولت میدان لازم برای بروز و ظهور همه ظرفیتهای بسیج در حوزه مقاومسازی اقتصاد پدید نیامده است که ممکن است از سوی برخی نوعی برخورد سیاسی تلقی شود. بااینحال باید دانست که منافع ملی بر همه ترجیحات گروهی و سلایق سیاسی مرجح است و امروز وظیفه دولت بهرهگیری از همه ظرفیتهای مفید و در دسترس برای کارآمدی و مقاومسازی اقتصاد است. اکنون میتوان گفت بسیج یکی از کلیدهای اصلی گشایش چالش کارآمدی نظامات اجرایی و مدیریتی کشور است و البته بسیج تنها منحصر به سازمان و تشکیلات آن نیست، بلکه هر آنکه معتقد به اصول انقلاب اسلامی و در پی تحقق اهداف متعالی گام دوم انقلاب اسلامی باشد در خط بسیج و ظرفیتی برای نظام اسلامی است.
همه تلاش مثلث «ترامپ، نتانیاهو و سلمان» مسدود کردن راههای بازگشت به برجام است. آنان در تلاشند تا آخرین لگد خود را بر امکان بازگشت به برجام در صورت استقرار دولت «جو بایدن» بزنند. این لگدپرانی میتواند تا خطر بروز یک درگیری نظامی در منطقه بینجامد. از این سه ماجراجو احتمال هر اقدامی ممکن است.
سفر «مایکپمپئو» وزیرامورخارجه دولتمستعجل «دونالدترامپ» و «الیوث ابرامز» نماینده ویژه دولتآمریکا در امور ایران و ونزوئلا به اسرائیل و برخی کشورهای خلیج فارس، استقرار بمبافکنهای بی52 در امارات عربی متحده و دیدار «بنیامین نتانیاهو» به همراه «یوسیکوهن» رئیس سازمان موساد با «بن سلمان» ولیعهد عربستان در ساحل خلیج «نیوم» در آخرین هفتههای پایانی دولت ترامپ، نمیتواند تنها همان چیزی باشد که که در اخبار رسمی گفته میشود. بالا بردن تنش در منطقه و تخریب همه احتمالات مربوط به توافق برسر بازگشت بهبرجام از سوی دولت بایدن ونیز اقدام ایران به عقب نشستن از گامهای پنجگانه اعتراضی خود در تعهداتش به برجام، اصلیترین هدف راهبردی است که اکنون به شکل فعال در دستور کار مشترک واشنگتن، تلآویو و ریاض قرار دارد. در این ماجراجویی، تیم ترامپ علاوهبر اهداف داخلی که مربوط به نتیجهگیری از انتخابات سوم نوامبر در ایالات متحده است، میکوشد به کمک متحدان منطقهای خود وضعی برگشت ناپذیر را در منطقه خلیج فارس و به تبع آن خاورمیانه ایجاد کند.
رسانههای اسرائیلی در روزهای اخیر پر از گزارشهای مربوط به گسترش هماهنگی دولتهای نتانیاهو و ترامپ با حمایت برخی دولتهای عرب جنوب خلیج فارس برای تشدید فشار و ایجاد «واقعیات میدانی تازه» علیه ایران در منطقه تا پیش از آغاز به کار دولت بایدن است. شبکه ۱۳ تلویزیون اسرائیل گزارش داده که تلآویو و واشنگتن برای یکرشته «عملیات پنهانی» علیه ایران در هفتههای باقیمانده از دولت ترامپ برنامهریزی کردهاند. بازتاب عجله اسرائیلیها در به هم زدن برخی معادلات احتمالاتی تنظیم شده از پیش را میتوان در اظهارات «عاموس هوخشتاین» دریافت. مشاور پیشین بایدن و مقام ارشد وزارت امور خارجه دولت «باراک اوباما» به شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل گفتهاست: بازگشت آمریکا به برجام در اولویتهای بایدن است و این امر «زمان کوتاهی» پس از استقرار تیم او در کاخ سفید رخ میدهد. رسانههای اسرائیل همچنین از تشکیل تیمی خبر دادهاند که وظیفه آن «طراحی راهبردی» برای آگاه بودن مقامهای اسرائیلی از جزئیات برنامههای دولت بایدن درباره ایران است. این تیم به ابتکار ژنرال «گابی اشکنازی» وزیر امور خارجه اسرائیل تشکیل شده است. رسانهها گزارش دادهاند که اشکنازی همچنین در نشست کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی مجلس اسرائیل گفتهاست؛ اسرائیل نمیخواهد اشتباهات گذشته را در قبال دولت اوباما تکرار کند که منجر به دستیابی آمریکا و ایران به برجام شد. طرفه اینکه رسانههای غربی پیش از این با استناد به مقامهای اطلاعاتی اسرائیلی گزارش داده بودند؛ تلآویو میکوشید تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ۱۳ آبان امسال، اقداماتی انجام دهد که به تحریک عامدانه ایران منجر شده و کار را به یک «جنگ محدود» بکشاند.
گستاخی دولت ریاض در قبول انتشار اخبار مربوط به دیدار بنسلمان با نخستوزیر و رئیس موساد در خاک عربستان، اقدامی تحریک آمیز است که در نوع خود میتواند بسترساز هرگونه اقدام ماجراجویانه احتمالی باشد که مثلث «ترامپ، نتانیاهو و سلمان» در پی انجام آن در هفتههای پیشرو است. اگرچه مخالفت با برجام، نمادی از مخالفت با عادی شدن روابط ایران با جامعه جهانی است اما مهمتر، پیامدهای ماجراجوییهای احتمالی است که منطقه را تا مدتهای مدید دچار بیثباتی خواهد کرد. کنترل دامنه بحران و محدود کردن بازیگران داوطلب احتمالی آینده در این معرکه از دیگر مشکلات پیچیدهای خواهد بود که نه تنها دامن ساکنان منطقه را میگیرد بلکه کنترل آن را از سوی هر قدرت بزرگ نیز در کوتاه مدت ناممکن میکند.
جامعه جهانی مسئولیتی بزرگ به عهده دارد تا مانع هر آن چیزی شود که مثلث ماجراجو در پی وقوع آن است.
حمله موشکی انصارا... به یکی از ایستگاه های مهم توزیع نفت در جده عربستان و در فاصله 650 کیلومتری از مرزهای این کشور، امری مهم و راهبردی در وضعیت کنونی منطقه و جهان است. به ویژه آن که خبر سفر پنهانی نتانیاهو به شهر نئوم در شمال غرب عربستان و دیدار مشترک با بن سلمان و پمپئو در همین شب اتفاق افتاده است. به نظر می رسد جبهه مقاومت با این موشک ها که به نام «قدس2» هم مزین شده چند نشان را با هم زده است. اولا، اطلاع خود از این جلسه را به رخ دستگاه های امنیتی سه دولت رسانده است. ثانیا، نگرانی سعودیها و شخص بن سلمان درباره واکنش داخلی در عربستان و جبهه مقاومت در ادامه مسیر عادی سازی روابط با صهیونیست ها را به صورت عملی به وی یادآوری و گوشزد کرده که اگر آن مسیر توسط مهمترین کشور عربی جهان اسلام ادامه یابد چه اتفاقاتی در پیش خواهد بود. البته باید توجه شود که محتمل است بن سلمان بخواهد با استفاده از طناب نتانیاهو خود را از گزند های احتمالی برخورد بایدن در امان بدارد. به ویژه آن که بایدن همانند اوباما معتقد به حمایت از شکل سنتی انتقال قدرت در خاندان سعودی بوده و منتقد جدی بن سلمان در موضوع قتل خاشقچی است. در همین موضوع احتمال درخواست برای اتحاد دشمنان منطقه ای ایران در دوره ای که گزینه برجام دوباره روی میز قرار گرفته نیز مطرح است تا در صورت برداشته شدن فشار از روی ایران، این دولت ها در مقابل قلب مقاومت همچنان به رفتار های مخرب خود ادامه دهند و به اصطلاح بی پناه هم نمانند. به صورت کلی هر کدام از این احتمالات با اخطار عملی جبهه مقاومت مواجه شده تا بن سلمان را در شرایط سخت تصمیم گیری قرار دهد.
از طرف دیگر این قدرت نمایی در روزهایی که آمریکایی ها ناو یواساس نیمیتز را از منطقه خارج کرده، بمب افکن های بی52 را به منطقه آورده اند و در رسانه هایشان از بررسی گزینه های جنگ علیه ایران سخن می گویند، دست توانمند جبهه مقاومت را نشان داده است. دستی که می تواند بالاتر از پاتریوت آمریکایی موشک های ساخته شده زیر تحریم شدید یمن را 650 کیلومتر آن طرف تر با بالاترین دقت به هدف بزند. دستی که چند روز پیش موشک های نسل اول جبهه مقاومت را به جنوب تل آویو رسانده بود که آن رژیم عملا هیچ واکنشی به طرف فلسطینی نشان نداد. گرچه با حمله به ساختمان های خالی از اعضای جبهه مقاومت در سوریه و دروغ پردازی راجع به حمله به نیروهای مستشاری ایران خواست کمی از این بی آبرویی بکاهد.
دست مقاومت پس از چند ماه سکوت، حالا دوباره قدرت خود را نمایان کرده و به طرف آمریکایی هشدار می دهد حمله به ایران چه دامنه ای از آتش را در منطقه روشن خواهد کرد. این دست توانمند علاوه بر آن که سایه جنگ را از سر ایران دور می سازد، کارت های کشورمان را در هر مذاکره ای با دولت آینده آمریکا نیز افزایش خواهد داد. چراکه واقعیت قدرت ایران و دست های متعدد جبهه مقاومت در سراسر منطقه، امری است که بایدن باید آن را بپذیرد و براساس آن راهبردهای مهار و کنترل ایران را از منظر خود تنظیم کند. راهبردی که به طورقطع یکی از اصلی ترین محورهای آن ،حذف همین دست ها خواهد بود.
هدف سومی که جبهه مقاومت با این موشک ها توانسته بزند به اصل درگیری بین یمن و سعودی برمی گردد. جنگی که پس از شش سال حالا به سمت نیروهای مردمی و انصارا... چرخیده است. پیروزی اخیر این نیروها در پایگاه راهبردی ماس و حرکت به سمت مارب که اصلی ترین پایگاه حامیان ائتلاف سعودی است، این کشور را در وضعیت بغرنج میدانی قرار داده است. این وضعیت بد به علاوه از دست رفتن اصلی ترین متحد سعودی در کاخ سفید و نگرانی فزاینده این کشور در از دست دادن حمایت نظامی آمریکا و کشورهای غربی به معنای پایان یافتن رویای استعمار یمن برای بن سلمان خواهد بود. و حالا با شروع مجدد حمله به عمق خاک عربستان و هدف قرار دادن قلب اقتصاد این کشور، این یمنی ها هستند که ابتکار موضوع را به دست گرفته اند و عملا در هر مذاکره صلحی تعیین کننده شرایط خواهند بود.
به صورت کلی باید در نظر داشت که باوجود تمامی اظهارات تند و شدید محور غربی-عبری-عربی، این محور مقاومت است که دست برتر در منطقه را دارد. به هر میزان که جبهه مقاومت از توانمندی های خود در چارچوب عقلانیت و ملزومات استفاده کند، طرف مقابل به عقب پس زده خواهد شد. مهم آن است که عرصههای سیاسی، اقتصادی و رسانه ای در کنار این راهبردها مورد توجه واقع شده و به شکل ید واحده به طرف مقابل سیلی بزند. امری که متاسفانه هم اینک با غفلت برخی مسئولان داخلی کشورمان تبدیل به نقطه ضعف شده است.
ارسال نظرات