روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
کرونا سال قبل در شرایطی مدارس را به تعطیلی کشاند که پنج ماه از سال تحصیلی گذشته بود و باقی مانده سال تحصیلی بهصورت آموزش مجازی و آموزش تلویزیونی از سر گرفته شد. با گذشت زمان، شبکه «شاد» برای یک پارچهسازی و ساماندهی آموزش مجازی دانشآموزان توسط آموزش و پرورش رونمایی شد و مورد استفاده قرار گرفت.
در سال تحصیلی جدید نیز که درصد بالایی از دانشآموزان با تصمیم خانوادهها گزینه آموزش غیرحضوری را انتخاب کردهاند، شبکه «شاد» با ارتقای امکانات در کنار آموزش تلویزیونی دروس، به محوریترین ابزار آموزشی دانشآموزان تبدیل شده است.
تهدید عدالت آموزشی از جمله مواردی بود که از همان ابتدا در مورد آموزش مجازی دانشآموزان از سوی کارشناسان و رسانهها مطرح شد، حال آنکه به گفته مسئول شبکه «شاد»، سه میلیون و ۲۰۰ هزار نفر یعنی ۲۱ درصد دانشآموزان به دلایلی همچون نداشتن ابزار هوشمند یا دسترسی به اینترنت از شبکه «شاد» محروم هستند.
رهبر معظم انقلاب نیز یازدهم شهریور امسال در ارتباط تصویری با رؤسا و مدیران آموزش و پرورش، ضمن تأکید بر اهمیت تحقق عدالت آموزشی فرمودند:«حالا که مسئله آموزش مجازی و مانند این حرفها پیش آمده، یک مقداری مسئله عدالت حسّاستر است، برای خاطر اینکه ممکن است همه امکان استفاده از فضای مجازی را نداشته باشند، تمکّن مالی نداشته باشند؛ باید برای این فکری کرد.. .. صدا و سیما به خصوص بایستی کمک کند و آموزش از طریق صدا و سیما میتواند بخش مهمّی از این را جبران کند. بالاخره عدالت آموزشی بسیار مهم است.»
راهکار آموزش و پرورش در پاسخ به انتقادها و نگرانیها در سال گذشته، ارجاع دانشآموزان به آموزش تلویزیونی و وعده تامین بستههای آموزشی مناسب در مناطق محروم بود. امسال اما آموزش و پرورش راهکار حضور در مدارس را پیش روی خانوادههای محروم یا ناتوان از تهیه ملزومات آموزش مجازی قرار داده است که با وجود نگرانی خانوادهها از شیوع گسترده کرونا قابل تأمل است.
گذشته از اینها یک نگرانی مهم نیز در زمینه آموزش مجازی دانشآموزان بهصورت پررنگ و ویژه از همان سال گذشته مطرح شد که اکنون هم ادامه دارد و آن هم موضوع مهم خطرات حضور گسترده دانشآموزان سنین مختلف در فضای مجازی به بهانه و علت دریافت مطالب آموزشی و درسی است.
پیش از این و در سالهای گذشته نیز با گسترش دامنهدار تکنولوژی گوشیهای همراه و سایر ابزارهای فضای مجازی، کارشناسان بسیاری نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا نسبت به خطراتتربیتی، روحی و حتی جسمیحضور بدون ضابطه و افراطی کودکان و نوجوانان در فضای مجازی و دسترسی آسان آنها به ابزار هوشمند همچون گوشی، تبلت و. .. هشدار داده بودند. در این میان در کشورمان نیز بسیاری از خانوادههای دغدغهمند با توجه به هشدارهای کارشناسان، موضوع کنترل و نظارت بر دسترسی فرزندانشان به ابزار هوشمند و فضای مجازی را سرلوحه خود قرار دادهاند تا از بروز آسیبهای موجود و گسترده فضای مجازی بر فرزندان خود پیشگیری نمایند.
اما ارجاع ناخودآگاه و یک باره آموزش مدارس به فضای مجازی در همه پایهها و مقاطع، بسیاری از این کنترلها و برنامهریزیهای خانوادهها را به هم ریخته و نگرانی بسیار زیاد آنها را در پی داشته است.
رهبر انقلاب در ارتباط تصویری شهریور ماه با رؤسا و مدیران آموزش و پرورش تذکر مهمیرا خطاب به این مسئولان مطرح کردند و گفتند: «در باب آموزش مجازی، یک نکته دیگر هم وجود دارد و آن، زیانهایی است که احتمالاً در آموزش مجازی وجود دارد. حالا این شبکه شاد که بهوجود آمده، بسیار چیز خوبی است منتها بایست مراقبت کنید تا این موجب این نشود که جوانها وارد فضای بیبند و بار و رهای اینترنت بشوند و سرشان گرم بشود به یک چیزهای دیگری که هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ اعتقادی خطرهای بزرگی برای اینها دارد؛ این را باید کاملاًً مراقبت بکنید، یعنی پیشبینی کنید. باید کار کنید در این زمینه؛ یعنی کاری است که نمیشود رها کرد این را؛ چون بحث بهاصطلاح اُنس بچّهها با فضای مجازی، محسّناتی دارد، عیوبی هم دارد. یکی از عیوبش این است که گفتم؛ یکی از عیوبش منزوی شدن بچّهها در خانه است؛ وقتی که با این تبلت و مانند اینها آشنا شدند، میروند سرگرم آن کار میشوند و از محیط خانه و خانواده در واقع به تدریج دور میشوند. باید به اینها توجّه کنید و مراقبت کنید.»
اما این روزها که آموزش مدارس به طور جدی در بستر فضای مجازی در جریان است، خودنمایی برخی تبعات جانبی آن بیش از پیش ایجاد نگرانی کرده است.
ابتدا باید گفت نحوه برخورد خانوادهها با پدیده جدید آموزش مجازی فرزندان متفاوت است. در کنار اکثریت خانوادهها که دغدغه و نگرانی از اثرگذاری آسیبهای موجود در فضای مجازی، آنها را به سوی کنترل و برنامهریزی دقیق همراه با نظارت در نحوه دریافت این آموزشها توسط فرزندانشان سوق داده است، متأسفانه هستند خانوادههایی که یا نسبت به اهمیت موضوع بیتفاوتند یا برخی والدینی که از تسلط یا علم و سواد لازم برای نظارت بر فعالیت مجازی فرزندانشان برخوردار نیستند و اصطلاحاً از فرزندانشان در این زمینه عقب افتادهاند که این موضوع میتواند خطرآفرین باشد.
اگر بخواهیم بهصورت مصداقی به برخی از تهدیدات روزافزون حضور مستمر و پردامنه دانشآموزان سنین مختلف در فضای مجازی برای دریافت آموزش مجازی مثال بزنیم میتوان به دانشآموزانی اشاره کرد که پدر و مادر آنها هر دو شاغل هستند و این دانشآموزان در زمان دریافت آموزش مجازی در منزل بدون حضور و نظارت مستقیم والدین با در اختیار داشتن گوشی هوشمند و اینترنت ضمن دریافت آموزش درسی خود فرصت این را دارند که قبل یا بعد از آموزش مجازی در فضای رها شده و تقریباً بدون کنترل و جذاب و فریبنده اینترنت و شبکههای اجتماعی متعدد و غالباًً خطرناک یا نامناسب سنشان حضور داشته باشند. حال باید دید چه کسی پاسخگوی تبعات احتمالی و محتمل این رها کردن دانشآموزان کم سن و سال در دنیای پرتهدید مجازی است؟
این روزها خبرهایی به گوش میرسد از سرگرم شدن دانشآموزان با اصطلاحاً چَتهای مجازی با دانشآموزان دیگر در همین بستر شبکه شاد و ارسال فایلها و محتواهای مختلف و غیردرسی که شاید در بسیاری از موارد نظارتی هم بر آنها نیست. اما آیا این شبکه برای این کار راهاندازی شده است یا برای جبران خلأ آموزش حضوری؟
در مواردی تکالیف یا امتحان به جای بازه زمانی مشخص و محدود در ساعتهای مختلف یا نامنظم ارسال میشود و این یعنی دانشآموز باید دائم در فضای مجازی حضور داشته باشد تا هر لحظه تکلیف یا برنامه خود را دریافت کند.
واقعیت آن است که بسیاری از خانوادهها اگر مجبور به دریافت آموزش مجازی دروس نبودند تا چند سال آینده نیز برنامهای برای ورود فرزندان کم سن و سال خود به فضای بیدر و پیکر مجازی نداشتند اما اکنون نگران تبعات این مسئله هستند.
باید توجه داشت؛ بیان هشدارها به معنی زیر سؤال بردن اهمیت و مزایای فضای مجازی یا فواید آموزش مجازی نیست چرا که شاید در حال حاضر با وجود شرکت نکردن بسیاری از دانشآموزان در کلاسهای درس نیاز به تعامل با معلمان و دریافت دروس و تکالیف تا حد زیادی از این طریق جبران میشود، اما مسئله این است که متأسفانه یکبار دیگر شاهد هستیم کمکاریهای سالهای گذشته دولت و وزارت ارتباطات و سایر بخشها در زمینه گسترش زیرساختهای شبکه ملی اطلاعات، ساماندهی شبکههای اجتماعی و بومیسازی فضای تبادل اطلاعات در بستر امن و سالم، کار را به جایی رسانده است که خانوادهها با ترس و دلهره و نگرانی فرزندان خود را روانه فضای مجازی کنند و یک دانشآموز کم سن و سال که مجبور به حضور در فضای مجازی برای دریافت تکلیف یا درس خود است باید با انبوه تهدیدات جانبی روبهرو شود، این در شرایطی است که وزیر ارتباطات دو سال پیش گفته بود: «من به پسرم اجازه استفاده از شبکههای اجتماعی را ندادم زیرا میدانم که این شبکهها تهدیدی برای تغییر سبک زندگی است.» از سویی وزیر آموزش و پرورش هم از منتفی شدن وعده اپراتورها برای ارائه سیمکارتهای کمخطر و امنتر «شاد» به بهانه محدودیت شماره خبر داده است.
از سوی دیگر موضوع آموزش مجازی نیز موضوع جدیدی نیست و حتی در سند تحول آموزش و پرورش که با وجود ابلاغ، سالهاست در اجرا دچار تاخیر شده است نیز این موضوع مهم به نوعی دیده شده است اما وقتی به موقع به ایجاد زیرساختهای این تکلیف ابلاغشده عمل نمیشود در تنگناهایی همچون شرایط امروز سرمایههای ارزشمند کشور یعنی دانشآموزان به اجبار و به قیمت تهدید و وارد آمدن لطمات در فضای مجازی پرخطر و مینگذاری شده توسط دشمن در جنگ فرهنگی و انبوه لغزشگاههای فکری و اخلاقی این فضا رها میشوند.
البته خسارت حضور پردامنه و بدون ضابطه و کنترل انبوه دانشآموزان در فضای مجازی لزوماً انحراف و آسیبهای متصور در ذهنها نیست بلکه گاهی این خسارت میتواند به چشم نیاید اما اتفاقاً عمیق باشد. چهبسا دانشآموزان مستعدی که میتوانستند هر کدام دانشمندان برجستهای همچون شهیدان علیمحمدی، شهریاری و احمدی روشن و... شوند اما حضور افراطی در فضای مجازی و درگیریهای ذهنی و جاذبههای این فضا مانع تحقق و بروز کامل آن توانایی و استعداد شده و نهایتاً این دانشآموزان بهجای دانشمند شدن کارمندان سادهای شوند. به عبارتی دشمن در مواقعی با ترور فیزیکی کشورمان را از خدمات علمی دانشمندان محروم میکند و گاهی ممکن است استعدادهای ناب ما را با سرگرم کردن در فضای مجازی از رسیدن به قله علمی بازدارد. آیا این ضایع شدن استعدادها خسارت کمی برای کشور است؟ همانطور که رهبر انقلاب فرمودند: «گاهی اوقات میبینید که یک استعداد برجسته و برتر یک کشور را از یک گذرگاه مهم و خطرناکی عبور میدهد و کارهای بزرگ انجام میگیرد؛ ما هم انصافاً احتیاج داریم، استعداد برجسته هم کم نداریم.» (بسا باشد که مردی آسمانی، به جانی سر فرازد لشکری را).
اکنون با توجه به ادامهدار بودن شرایط کرونایی و نامعلوم بودن نحوه حضور دانشآموزان در کلاسهای درس در ماهها و شاید حتی سال تحصیلی آینده، مسئولان امر در دولت و مجلس اولا، نباید ادامه این وضعیت را تنها گزینه ممکن بدانند و دوم اینکه باید بهصورت جدی به موضوع ورود پیدا کرده و به رفع اشکالات موجود در شیوه ارائه و فعالیت آموزشهای مجازی یا تقویت آموزش از رسانه ملی و شیوههای دیگر اقدام نمایند.
همچنین مطالبه انجام وظیفه مسئولان مرتبط و بازخواست از کمکاری آنها در زمینه سالمسازی فضای مجازی توسط مجلس و دستگاه قضایی نیز میتواند راهگشا باشد.
آغاز فصل سرد و شیوع بیشتر ویروس کووید 19 (کرونا) که موجب از دست دادن بسیاری از همنوعان و هموطنان یا تحمل درد و رنج شدید ناشی از ابتلای آنان به این بیماری شده است، انگیزه یادآوری دوباره حق اساسی انسان بر سلامت است، حقی که در قانون اساسی (اصول سوم و بیست و نهم و چهل و سوم) و قوانین عادی کشور و نیز پیمانهای بینالمللی که ایران عضو آن است مانند میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی 1966 و پیمان حقوق کودک 1989 مورد توجه قرار گرفته و در شمار حقوق بنیادین انسانها و از جمله مهمترینآن هاست.
این حق ریشه در حق حیات و حق بر زندگی دارد و به همین دلیل در قانون اساسی بازتاب یافته تا از این رهگذر هم در شمار مصادیق «حقوق ملت» جای گیرد و هم جنبه اساسی شده یابد. در واقع، قانونگذار اساسی با پیشبینی آن در سطح قانون مذکور و اشاره به آن در چند اصل، این هنجار حقوقی را اساسی ساخته است تا همه سیاستگذاریها و اقدامها در چارچوب این اصل و هنجار برتر صورت پذیرد.
جایگاه حق بر سلامت در قانون اساسی موجب شده که در عرصه سیاستگذاری حقوقی نیز موضوع سیاستهای کلی نظام در سال 1393 قرار گیرد. تضمین حق بر سلامت از سوی نهادهای حاکمیت، توجه به سلامت انسان در فرآیند قانونگذاری، ارتقای سطح آموزش و توسعه فرهنگ و افزایش آگاهیهای عمومی از جمله این سیاستها هستند؛ بیتردید، شناسایی و هنجارگذاری نسبت به این حق تنها یک مرحله از فرآیند دسترسی شهروندان به سلامت و بایدهای آن است. مرحله دیگر توجه و اجرای این حق است. در این زمینه دو دسته دارای تکلیفاند، دسته یکم نهادهای حاکمیت هستند. تضمین حق بر سلامت به صورتهای مختلف در شمار وظیفه دولتهاست. این مجموعه باید با استفاده از تدابیر و ابزارهای مناسب، چگونگی دسترسی همگان به «حق بر سلامت » و ابعاد آن را پیشبینی و آسان کنند؛ ایجاد امکانات زیرساختی لازم، تدوین نظامات اجرایی و پیشبینی و اتخاذ تدابیر مراقبتی و اعمال ضمانت اجراهای مؤثراز مهمترین مسئولیتهای حاکمیت در این زمینهاند. دسته دوم شهروندان هستند؛ یکایک افراد نیز در زمینه سلامت خود و سلامت دیگران دارای تکلیفاند. ریشه این تکلیف را باید در مسئولیت اجتماعی شهروندان نسبت به یکدیگر جست و جو کرد. افراد به همان اندازه که دارای حق بر سلامتند، در زمینه تضمین سلامت دیگران و به خطر نیفتادن سلامت جسم و روان آنان دارای تکلیف اجتماعی هستند و بر این اساس باید علاوه بر حفظ سلامت خود به گونهای رفتار کنند که سلامت و جان دیگران در خطر قرار نگیرد. به همین جهت است که، شماری از قانونگذاران در این خصوص به جرمانگاری مبادرت ورزیدهاند؛ در عرصه حقوق ایران نمونه برجسته آن قانون جلوگیری از بیماریهای واگیردار 1320 است که در چارچوب آن سلامت دیگران و نقض ارزش های بنیادی مسئولت اجتماعی شهروندان نسبت به سلامت و جان سایرین جرم انگاری شده است.
با شیوع انواع بیمارهای ناشی از ویروس کووید19، از یک سو نهادهای حاکمیت باید درخصوص پیشبینی امکانات لازم برای پیشگیری از ابتلای شهروندان به این بیماریها تدابیر و اقدامهای لازم را انجام دهند و از سوی دیگر، شهروندان باید همه اقدامهای مناسب برای پیشگیری از این بیماریها را هم در مورد خود و هم در مورد دیگران به کار گیرند؛ در میان تدابیر پیشگیرانه بهداشتی، مطابق اعلام نهادهای تخصصی، مناسبترین و اولویتدارترین روش برای عدم تعرض به حق بر سلامت دیگران علاوه بر رعایت بهداشت فردی و فاصلهگذاری فیزیکی، استفاده از پوشش بهداشتی دهان و بینی و مشخصاً «ماسک» است. بر شهروندان واجب است که هم به حفظ جان خود مبادرت ورزند و هم حیات و سلامت دیگران را از خطر مصون دارند؛ بر حاکمیت نیز واجب است که از رهگذر به کارگیری شیوههای مناسب پیشگیرانه مانند فرهنگ سازی، بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی، آسان کردن دسترسی شهروندان به ماسک، ارتقای مسئولیتپذیری اجتماعی، اعمال ضمانت اجراهای مؤثر، اتخاذ سیاستهای همسو، افزایش نظارتها در این زمینه خصوصاً برای رعایت ضوابط بهداشتی مربوط توسط دستگاههای دولتی و صنفها، اسباب پیوستن به پویش زدن ماسک را در این دوران فراهم آورند. یکان یکان شما مردم عزیز را مخاطب این آرزوی نیک خواهانه حضرت حافظ قرار میدهم و همراهی و همیاریتان را در این روزهای سخت پاس میدارم:
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
خبر مرگ ترامپ خواه برای آمریکاییها خبری خوب تلقی شود یا نه، خبری است محتمل برای هر کسی که شرایط خطیر رئیسجمهور 74 ساله چاق، عصبی، خسته، همبرگرخور و حالا کرونایی ایالات متحده را داشته باشد؛ در شرایط فعلی ینگه دنیا، ترامپ کرونا در رفته هم در امان نیست، خصوصا که دشمنان زیادی برای خود تراشیده است. دونالد ترامپ همواره یکی از آن کلهزردهای گند دماغ آنگلوساکسون بوده که باورش به افکار داروینی و تمایل خود به برتری ژن خوب را بارها و بارها به زبان آورده است، غافل از اینکه مرگ با هیچکس تعارف ندارد. بدتر از همه اینکه او در تمام سالهای زندگیاش نهتنها حضرت ملکالموت را نادیده گرفته بلکه اخیرا ویروس کوچک «کووید-19» را هم دستکم گرفته بود.
این یک طنز سیاسی کمنظیر است که نفر اول قوه مجریه آمریکا، به دنبال ۸ ماه نفی خطر بیماری کرونا و طفره رفتن از ماسک زدن و تجویز درمانهای احمقانه مثل خوردن وایتکس، حالا به همان دردی مبتلا شده که تا فقط 5 روز پیش آن را در وجود بیش از 5/7 میلیون نفر از هموطنانش تمسخر میکرد؛ که تاکنون 210 هزار تن از آنان از پای در آمدهاند.
اصلا بعید نیست جناب خیاط هم نفر بعدی باشد که در کوزه میافتد. ترامپ تا قبل از مناظره چهارشنبه هفته پیش، جو بایدن رقیب دموکرات سالخوردهتر (77 ساله) و کمرمق خود را تمسخر میکرد که به جای برگزاری گردهماییهای پرجمعیت و پرشور انتخاباتی، از زیر زمین خانهاش در دلاویر به کارزار 2020 ادامه میدهد اما حالا خودش از روز جمعه به جای کاخ سفید واشنگتن از اتاقی مهجور در بیمارستان نظامی والتر رید در ایالت مریلند حکومت بر ایالات نهچندان متحد حکم میراند.
با توجه به انتشار اخبار ضدونقیضی از منابع مختلف درباره با ثبات بودن شرایط سلامتی او یا اینکه حتی به خاطر مشکل تنفسی به دستگاه ونتیلاتور متصل شده، حتی پست جدید رئیسجمهور توئیتری هم نتوانسته از حجم شایعات و احتمالات بکاهد، چرا که حالا دیگر همه میدانند ترامپ یک گروه ادمین فعال توئیتری دارد که میتوانند در صورت لزوم در غیاب او هم حامیان عرب، اسرائیلی و جمهوریخواهش را امیدوار نگاه دارند. رازگشایی دیروز دموکراتها از آخرین تصویری که از ترامپ در قرنطینه بیمارستان والتر رید به بیرون درز کرده نیز در نوع خود ابهام درباره سلامتی او را بیشتر میکند، چرا که ظاهرا او به طور نمایشی به یک کاغذ کاملا سفید خیره شده بود.
در مقابل، رسانههای حامی ترامپ نظیر فاکسنیوز، العربیه یا راشاتودی، ابتلای او به کرونا را با موقعیتی مشابه که برای بوریس جانسون، متحد انگلیسیاش پیش آمده بود، مقایسه کرده و این را فرصتی برای تجدید قوای او و جلب توجه عاطفی رایدهندگان آمریکایی دانستهاند و حتی منتقدانش نیز اعتراف کردهاند ترامپ ممکن است با بهرهگیری از «فرصت-حربه» کرونا، از زیر باران تبلیغات منفی کارزار دموکراتها علیه خود و حتی فحش خوردن مستقیم از بایدن در آن مناظره رکیک فرار کرده و فعلا خودش را به موشمردگی زده و حتی شاید از شرکت حضوری در مناظرههای آتی شانه خالی کند.
حتی برخی از این هم فراتر رفته و احتمال دادهاند که ممکن است او ناگهان با بیرون آوردن یک داروی معجزهآسای درمان کرونا از آستینش، صحیح و سالم با یک سلاح تبلیغاتی فوقالعاده به اتاق کاخ سفید بازگردد و کمپین واکسن و درمان کرونا را که قرار است 48 ساعت پیش از انتخابات سوم نوامبر آغاز شود به یک پیروزی انتخاباتی تبدیل کند. خواه ظن مخالفان ترامپ درباره به وخامت گراییدن حال او درست باشد- بویژه از این نظر که او علائمی نگرانکننده در هفته اول ابتلا به ویروس «کووید-19» نشان داده که میتواند در یک ماه منتهی به انتخابات حادتر شود- یا اینکه گمانه حامیانش در این مورد که پرزیدنت شومن در حال اجرای جدیدترین نمایش خود است، رنگ واقعیت به خود بگیرد، در هر حال احتمال مرگ یا ازکارافتادگی رئیسجمهور مستقر آمریکا که نامزد ریاستجمهوری هم محسوب میشود، منتفی نیست. سوال اینجاست: قوانین ایالات متحده چه پیشبینیهایی برای اینگونه موارد کرده است و مهمتر اینکه ۲ جناح رقیب از این بحران چه بهرهبرداریهای سیاسی و انتخاباتی ممکن است بکنند؟
* احتمالات پسا ترامپ
میتوان گفت رایجترین ایده در میان افکار عمومی درباره شرایط پس از مرگ احتمالی دونالد ترامپ یا حتی از کار افتادگی او- مثلا در صورت رفتن به کما بر اثر پیشرفت بیماری کرونا- در مقام عمل غیرمحتملترین حالت است؛ یعنی تعویق انتخابات تقریبا محال است.
بر اساس آنچه در قانون اساسی ایالات متحده تصریح شده است، تعویق انتخابات ریاستجمهوری در هر شرایطی نیازمند تصویب تاریخی جدید برای برگزاری آن توسط مجلسین سفلی و علیای کنگره یعنی خانه نمایندگان و سنا و سپس امضای مصوبه مزبور توسط رئیسجمهور خواهد بود. ترامپ و جمهوریخواهان اخیرا نهایت رذالت خود را در سوءاستفاده از امکانات قانونی به رقبای دموکرات خود نشان دادهاند که همان معرفی فوری یک قاضی محافظهکار به سنا به جای قاضی ارشد دموکرات تازه درگذشته دیوانعالی، خانم گینزبرگ بوده که ترکیب رأی عالیترین نهاد حکمیت در ایالات متحده را 3-6 به سود آنها خواهد کرد. سنا هم با وجود تعطیلی این مجلس بر اثر ابتلای دهها سناتور به کرونا اصرار دارد نشست معرفی و رأیگیری درباره قاضی «ایمی بارت» برگزار شود، بنابراین قطعا اکثریت دموکراتها در خانه نمایندگان درباره پیشنهاد جمهوریخواهان برای تعویق احتمالی انتخابات کوچکترین ترحمی به آنها نخواهند کرد. با آنکه ابهامات زیادی هست درباره قرائت قانونی از شرایط بحرانی نامزدها و نحوه بهرهبرداری دولت مستقر و اپوزیسیون از شرایط به وجود آمده اما به نظر میرسد نظام سیاسی آمریکا باید در هر حال همانند ادوار پیشین به فکر برگزاری انتخابات سوم نوامبر به هر قیمت ممکن، با ترامپ یا بدون ترامپ باشد. خواه ترامپ بمیرد یا حالش به قدری وخیم شود که نتواند به اداره توأمان کشور و کارزار انتخاباتی ادامه دهد، این وضعیت کاملا به ضرر جمهوریخواهان خواهد بود، چرا که قانون اساسی ایالات متحده نیز همانند رئیسجمهورش قرائتی بر اساس قانون جنگل از رقابت انتخاباتی دارد به طوری که همیشه حق را به طرف قویتر میدهد و طرف ضعیفتر به هر دلیل محکوم به تحمل شرایط منجر به شکست خواهد بود.
با توجه به اینکه روند رأیگیری آغاز شده و احتمالا تاکنون چندین میلیون واجد شرایط نام دونالد ترامپ را روی برگههای رأی نوشتهاند، عدم تعویق انتخابات که به منزله عدم ابطال آرای نوشته شده به نام ترامپ خواهد بود، بدین منزله است که جایگزینی او با یک نامزد جمهوریخواه دیگر از مجموع آرایی که حزب در این انتخابات روی آنها حساب کرده بشدت خواهد کاست. مجمع گزینندگان (کالج الکترال) در مجمع نهایی روز 14 دسامبر (24 آذر) آرای ریخته شده به نام نامزدهای مرده را منظور نمیکند، پس پیشبینی شکست جمهوریخواهان در صورت عدم حضور ترامپ در انتخابات چندان دشوار نیست.
این دقیقا همان بلایی بود که در تنها مورد مرگ یک نامزد ریاستجمهوری قبل از انتخابات در سال 1912 بر سر این حزب آمد. با آنکه جمهوریخواهان خود را برای مرگ «جیمز شرمن» آماده کرده و «ویلیام تافت» را به عنوان نامزد موازی در انتخابات شرکت داده بودند اما استقبال سرد رأیدهندگان باعث شکستشان شد.
6 حالت مختلف در صورت مرگ یا از کار افتادگی رئیسجمهور آمریکا قبل و بعد از انتخابات پیش رو محتمل خواهد بود.
1- ترامپ در فاصله باقیمانده تا انتخابات 13 آبان بمیرد
در این صورت مایک پنس، معاون رئیسجمهور در زمان اندک باقیمانده جای رئیس قوه مجریه را خواهد گرفت و انتخابات را برگزار خواهد کرد. برای جایگزینی ترامپ که منتخب همایش فرستادگان حزب جمهوریخواه بوده اما پنس تصمیمگیرنده اصلی نخواهد بود. در کل ۳ حالت برای جایگزینی ترامپ با نامزد جدید وجود دارد:
الف- در حالت عادی، کمیته ملی حزب جمهوریخواه بر اساس قانون داخلی خود از ۱۶۸ عضو خود (۳ عضو به ازای هر ایالت به علاوه ۳ عضو به ازای ۶ سرزمین تحت حاکمیت آمریکا) درباره نامزد جدید رأی اکثریت خواهد گرفت. کمیته حزب دموکرات هم در این باره قوانین مشابهی دارد که مطابق آن ۴۷۷ عضو کمیته باید نامزد جدیدی را در شرایط مشابه با اکثریت آرا تعیین کنند.
نامزد جدید منتخب جمهوریخواهان میتواند شخص مایک پنس باشد یا نباشد. در هر صورت در مرحله بعد، حزب باید نام نامزد جدید را در برگههای رأی به جای نامزد قبلی درج کند. البته این شامل آرایی که تاکنون به نام ترامپ ریخته شده است نمیشود، بنابراین حزب مغبون خواهد شد.
ب- با توجه به اینکه انتخابات شروع شده و کمتر از یک ماه به مهلت نهایی رأیگیری مانده و تشکیل کمیته ملی نیز زمانبر است، راه دیگر، معرفی یک نامزد توأمان حزبی همراه ترامپ خواهد بود. این نامزد نقش راننده همتیمی را در مسابقات اسبسواری تیمی یا رانندگی فرمول یک خواهد داشت. گفته میشود ترامپ در دوره قبلی (2016) نام دختر خود ایوانکا را به عنوان نامزد رقیب (برای شرایط خاص) مطرح کرده بود اما آن زمان هم ترامپ و هم دخترش خربزه دربسته بودند و شناختی که آمریکاییها امروز از آنها دارند وجود نداشت. به نظر میرسد ایوانکا ترامپ در این دوره گزینهای سوخته برای طیف خاص رأیدهندگان محافظهکار، مذهبی و نظامی جمهوریخواه باشد، چرا که اولا آنها اعتقادی به رهبری یک زن بر آمریکا ندارند و ثانیا او آشکارا به یهودیت گرویده و همسرش «جرد کوشنر» نیز یهودی است، حال آنکه بخش مهمی از حامیان عمومی ترامپ یهودیستیزند. مایک پنس هم یک نامزد توأمان بیخاصیت خواهد بود، چون از شور و شر او بیبهره است.
پ- سومین و بدترین حالت برای جمهوریخواهان این است که کمیته ملی به نتیجه نرسد و چند نامزد حزبی یا مستقل جمهوریخواه در مقابل جو بایدن صفآرایی کنند که یک هرجومرج کامل رقم خواهد خورد و البته فرصتی است برای خودنمایی یکی از نامزدهای آزاد انتخابات مثل دان بلانکنشیپ و احزاب کمنام و نشانتر.
2- ترامپ به انتخابات سوم نوامبر برسد اما قبل از تشکیل کالج الکترال بمیرد
طبیعی است پنس در این صورت تا ظهر روز 20 ژانویه که رئیسجمهور منتخب سوگند یاد خواهد کرد رئیس موقت کاخ سفید خواهد شد. اما آیا این تاثیری در نتیجه انتخابات خواهد داشت؟
آخرین باری که یک نامزد قطعی ریاستجمهوری در آمریکا قبل از نهایی شدن نتایج انتخابات مرد، سال 1872 بود. «هوریس گریلی» پس از آنکه رأی اکثریت کمیته ملی دموکراتها را گرفت، در انتخابات آن سال شرکت کرد اما پیش از تشکیل کالج الکترال درگذشت. دموکراتهای مجمع گزینندگان، آرای خود را به نام نامزدهای مختلف صادر کردند و مجمع از محسوب کردن اندک آرای الکترال که به نام گریلی فقید صادر شده بود، سر باز زد. نتیجه شکستی سخت برای دموکراتها بود. بعید است امسال در صورت تکرار چنین اتفاقی، جمهوریخواهان دستپاچه شوند، چرا که احتمالا آرای الکترال به نام پنس صادر خواهد شد. آن وقت در صورت برتری آرای جمهوریخواهان، او به عنوان رئیسجمهور منتخب سوگند یاد میکند. اما آیا پنس با شخصیت محافظهکارش مثل ترامپ در صورت اختلاف در شمارش آرا کار را به جنگ حقوقی در دیوان عالی میکشاند؟
3- ترامپ پس از پیروزی در انتخابات بمیرد
بر اساس بند 3 متمم 20 قانون اساسی، در این صورت معاون او به جایش سوگند یاد خواهد کرد و تا پایان دوره ۴ ساله ریاست خواهد کرد.
4- ترامپ و پنس هر دو پس از پیروزی بمیرند
بر اساس قانون جانشینی ریاستجمهوری مصوب 1947، در این صورت سخنگو (رئیس) خانه نمایندگان کنگره ضمن استعفا از سمتش میتواند به عنوان رئیسجمهور موقت سوگند یاد کند. در این صورت نانسی پلوسی 80 ساله، نه تنها نخستین رئیسجمهور زن آمریکا، بلکه پیرترین فردی خواهد بود که به کاخ سفید راه مییابد، آن هم در حالی که واقعا معلوم نیست تسلط لازم برای اداره قوه مجریه را داشته باشد. البته خود پلوسی اخیرا احتمال رفتن به کاخ سفید را منتفی دانسته و گفته حتی به رغم سقط شدن رئیسجمهور و معاونش، دیگر مقامات ارشد قوه مجریه و ارتش، آمریکا را اداره خواهند کرد.
5- ترامپ بر اثر بیماری علیل شود
طبق بند چهارم متمم 25 قانون اساسی، چنانچه ترامپ در هر یک از موقعیتهای فوقالذکر، قبل یا بعد از انتخابات علیل و از کار افتاده شود، آنگاه طبیعتا معاونش جای او را تا زمان بهبود و بازگشت به اتاق بیضی خواهد گرفت. قطعا این شامل نامزدی ترامپ نمیشود و اگر او مثلا قبل از انتخابات به کما برود، جمهوریخواهان مخیرند طبق حالات اول و دوم برایش نامزد جایگزین برگزینند یا اینکه در انتظار بهبود حال او و نتایج انتخابات بمانند تا در آن صورت تصمیم بگیرند آیا بیش از این به یک رئیس نیمهجان زحمت دهند یا خلاصش کنند؟
6- ترامپ بمیرد یا علیل شود و انتخابات به تعویق بیفتد
تعویق تاریخ انتخابات در هر شرایطی منوط به مصوبه خانه نمایندگان، مجلس سنا و حکم اجرایی رئیسجمهور خواهد بود که همانطور که در بالا آمد، در شرایط فعلی بعید است اکثریت دموکراتها در خانه نمایندگان، به خاطر بخت بزرگ بایدن در انتخابات بدون ترامپ و همچنین کینهای که از ترامپ دارند، زیر بار آن بروند. در هر صورت اگر تاریخ جدیدی برای انتخابات تصویب شود، از ظهر روز 20 ژانویه که دوره رئیسجمهور فعلی به پایان میرسد، رئیس خانه نمایندگان (نانسی پلوسی) ضمن استعفا از سمت فعلی تا زمانی که برنده انتخابات معوقه سوگند یاد کند، رئیسجمهور موقت خواهد بود.
در روزهای اخیر بعضی نظرسنجیها حاکی از جلو افتادن جو بایدن نسبت به دونالد ترامپ است؛ بهخصوص بعد از مبتلا شدن ترامپ به بیماری کرونا و بستری شدن در بیمارستان که فرصت تبلیغاتی را از دست داده و در عوض فرصت تبلیغاتی بهتری در اختیار بایدن قرار گرفته است. شاید ترامپ شبیه بایدن نیاز به تبلیغات آنچنانی نداشته باشد چون چهار سال رئیسجمهور بوده و براساس عملکردی که داشته، قضاوت خواهد شد. اما در کنار نتایج نظرسنجیها این نکته را باید در نظر داشته باشیم که انتخابات در آمریکا، انتخابات دو درجهای است. چون این سبک انتخابات در کشور ما مرسوم نیست، شاید با این روش یا سبک انتخاباتی که در آمریکا رایج است، چندان آشنایی نداشته باشیم که هر ایالتی براساس تعداد جمعیتی که دارد، چند رای الکترال دارد که توسط هیاتهایی داده میشود و نه بهواسطه رای مستقیم مردم.
درواقع مردم مستقیما رئیسجمهور را انتخاب نمیکنند بلکه آنها اعضای کالجهای انتخاباتی را انتخاب میکنند و آنها هستند که رئیسجمهور را انتخاب میکنند. وضعیت هم بهگونهای است که در یک ایالتی فرضا اگر شش رای الکترال وجود داشته باشد، دو رای باقیمانده هم به نام کاندیدای دیگر نخواهد بود و به اسم کاندیدای برنده ثبت میشود و هر شش رای را تصاحب میکند. هیلاری کلینتون در انتخابات 2016 نسبت به دونالد ترامپ به لحاظ عددی آرای بیشتری داشت اما این کارتهای الکترال بودند که تعیین کردند چه کسی رئیسجمهور است.
بنابراین قضاوت براساس نظرسنجیها که رای چه کسی بالاتر است، خیلی زود است، هرچند جو بایدن جلو افتاده ولی فعلا مشخص نیست که این جلو افتادن به معنی جلو افتادن در کارتهای الکترال هم باشد. سیستم انتخابات آمریکا پیچیدگیهای خاص خود را دارد که باید اینها را هم لحاظ کرد. اما با فرض اینکه جو بایدن به کاخ سفید راه یابد، به نظر نمیرسد که خیلی باید خوشبین باشیم چون باوجود اینکه قصد بازگشت به برجام را دارد اما با انتقاداتی که به برجام دارد، برای توافق دیگری با ایران تلاش میکند که مسائل موشکی راهم دربربگیرد. این موضوع را نباید از نظر دور داشت که دموکراتها حقوق بشری را هم مطرح میکنند و در کل مسائل دیگری با آمریکا در صورت برنده شدن بایدن خواهیم داشت. بنابراین وضعیت ما در صورتی که حتی بایدن هم برنده انتخابات آمریکا شود، فرقی به آن معنا نخواهد کرد.
البته فشارهای هستهای با توجه به بازگشت بایدن به برجام، کاهش پیدا میکند و شاید گشایشی حاصل شود اما با توجه به بعضی تصمیمات که توسط کنگره آمریکا گرفته شده، معلوم نیست که بایدن بتواند ایران را به همان برجام زمان اوباما برگرداند. آنچه هست ایران در سیاست خارجی آمریکا به شکل کلی، تبدیل به یک مساله شده که دموکراتها یا جمهوریخواهان میخواهند به نوعی با این مساله برخورد کنند. هرچند شکل برخورد دموکراتها، میتواند ملایمتر باشد و بایدن با سخنانی که مطرح کرده، بازگشت به شرایط دوران اوباما را تا حدود زیادی محتمل دانسته اما بازگشت بهمنظور توافق دیگری از نکات مبهم است.
آیا اگر ایران توافق دیگری را نپذیرد، بایدن همان روش ترامپ را ادامه میدهد یا روش دیگری برمیگزیند؟ بایدن با مطرح کردن بحث موشکها، قصد توافق دارد و قطعا ایران هم خطوط قرمزی برای مذاکره تعیین کرده که یکی از آنها همین مساله موشکی است. درواقع اندیشیدن به اینکه با پیروزی بایدن همه مشکلات حل میشود، تا حدودی سادهانگارانه است ضمن اینکه نباید از نظر دور داشت با اینکه بایدن در نظرسنجیها جلوتر است اما مناظرههای بعدی بین دو رقیب تعیینکننده است که کدام یک بتوانند حریف را از صحنه خارج کنند و تاثیرگذار باشند.
منازعه جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر مالکیت قره باغ، اگرچه رخداد جدیدی نبوده و ریشهای تاریخی و ۳۰ ساله به قدمت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دارد، اما هماینک به دستاویزی مناسب برای توسعه و بسط نفوذ قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل شده است. هر یک از بازیگران فعال در منازعه قرهباغ (به ویژه بازیگران محور اشرار غربی، عبری، وهابی) با اهداف خاص به تحریک طرفین مناقشه و شعلهورتر کردن آتش جنگ مشغولند.
مسئله نزاع بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ اولاً از سطح دو دولت فراتر رفته و به میدانی برای زورآزمایی و تحمیل اراده قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل شده و ثانیاً این واقعه را فارغ از اتفاقات و رخدادهای منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) طی مدت یک سال اخیر و پس از شهادت سردار سلیمانی و علنی شدن روابط بین امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی نمیتوان تحلیل نمود و ثالثاً «برآیند اقدامات»، «بررسی آثار همه مؤلفهها» و «اهداف بازیگران حاضر در صحنه جنگ» حاکی از آن است که هدف مشترک بازیگران منازعه قرهباغ، جمهوری اسلامی ایران بوده و موضوع قرهباغ بهانهای برای تنگ کردن حلقه محاصره علیه ایران و چچنیزه کردن شمال غرب ایران است.
جمهوری آذربایجان برای رژیم صهیونیستی اهمیتی استراتژیکی داشته و دست آن رژیم را برای «بسط نفوذ و سلطهگری در قفقاز»، «تضمین تأمین انرژی موردنیازش از آذربایجان»، «ممانعت از حضور، نفوذ و پیشرفت ایران در حوزه قفقاز»، «ایجاد اهرم فشار علیه ایران با ایجاد، سازماندهی، تجهیز و هدایت گروههای تکفیری از یکسو و ایجاد و هدایت مباحث پان ترکیستی از سوی دیگر» و «تبدیل شمال غرب ایران به چچنستان تکفیری ها» باز خواهد کرد. ناگفته پیداست که رژیم منحوس صهیونیستی در این منازعه به دو طرف صحنه نبرد سلاح و مهمات فروخته و به عبور از رکود پساکرونایی میاندیشد.
ترکیه نیز در این منازعه به دنبال «توسعه عمق استراتژیکی خود در منطقه قفقاز»، «رسیدن به آبهای خزر»، «بازگشت به دوران طلایی امپراتوری عثمانی»، «افزایش قدرت چانه زنی خود بهعنوان بازیگر مؤثر در موضوعات منطقهای نظیر بحران سوریه» و «ایجاد مسئله متناظر جدید در شمال ایران برای حل مسئله سوریه به نفع خود»، «رفع مزاحمت از گروهکهای تکفیری خودساخته از طریق انتقال بیش از ٤ هزار تروریست تکفیری به منطقه درگیری» است.
نوع تحلیلهای ارائه شده از سوی امپراتوری رسانهای غرب نیز نشان میدهد، غربیها و به طور اخص امریکا و انگلیس هم به دنبال حل مشکل و اتمام جنگ نبوده و در این واقعه به دنبال «تبدیل قرهباغ بهعنوان کانون بحران دائمی و ایجاد اسرائیل دوم»، «درگیر نمودن ایران در جنگهای فرسایشی قومی و پانیستی»، «انتقامگیری از ایران در نابودسازی رؤیاهای داعشی غرب در منطقه غرب آسیا و ایجاد خاورمیانه جدید»، «انتقال عناصر داعش به منطقه قرهباغ و سپردن مأموریت مبارزه با جمهوری اسلامی ایران، ارمنستان و روسیه در منطقه به آنان»، «اعمال فشار بیشتر و به تسلیم کشاندن ایران از طریق تقویت فشارهای قومی و داعشی» و «ایجاد اختلال در موازنه قدرت در حوزه نفوذ روسیه و ایران از طریق ایجاد و تقویت عفونتهای مزمن منطقهای» هستند.
در داخل ایران نیز «مبلغان تشیع انگلیسی»، «شبکه نفوذیهای دشمن»، و... نیز به مدد بازیگران منطقهای و بینالمللی آمده و با مغالطه و سفسطه و با هدف تحریک آذریهای ایران و واداشتن ایران به ورود در مناقشه قرهباغ، حمایت از جمهوری آذربایجان را حمایت از مسلمان و دارالسلام در برابر غیرمسلمان و دارالکفر تبلیغ و به تحریک آذریهای ایران میپردارند.
به تصور محور اشرار غربی، عبری، وهابی اینک جمهوری اسلامی ایران بر سر یک دوراهی خطرناک و دوسرباخت قرار گرفته که اگر از ارمنستان حمایت کند با بحران واگرایی قومی و فشار در داخل مواجه شده و ناخواسته پایش به درگیری قرهباغ باز خواهدشد و چنانچه از آذربایجان حمایت کند اولاً همپیمان خود در منطقه (ارمنستان) را از دست داده و رو در روی روسیه و محور شرق قرار میگیرد و ثانیاً به تحقق نیات شوم و پلید محور اشرار غربی، عبری، وهابی کمک کرده و ناخواسته مسیر را برای زیاده خواهی بعدی آذربایجان و طمع ورزی نسبت به شمالغرب ایران و آرزوی انگلیسی آذربایجان بزرگ باز و هموار میسازد. از این جهت نوع موضعگیری ایران در مواجهه با منازعه قرهباغ از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
آنچه که مسلم است اینکه طرفین مناقشه (آذربایجان و ارمنستان) اراده مؤثر و قابل قبولی برای حل مناقشه نداشته و هر یک از طرفین تحت تأثیر مستقیم و غیرمستقیم حامیان منطقهای و بینالمللی و با برآوردهای غیرمنطقی و بر اساس آرزوهای متأثر از پیشینه تاریخی بحران قرهباغ، به دنبال حل مناقشه به نفع خود و با مدلهای خشن و غیردیپلماتیک هستند و به این نکته بسیار مهم کم توجهی میکنند که دخالتهای سایر دولتهای منطقهای آینده تاریک و وحشتناکی را برای این دو کشور و منطقه رقم خواهد زد. جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کشور بیطرف، ضمن به میدان آوردن سایر بازیگران منطقهای نظیر روسیه، باید
۱ - تمام سعی خود را برای متقاعد کردن طرفین منازعه به تن دادن به روشهای مسالمتآمیز و دیپلماتیک و فرونشاندن آتش خشم دو طرف به کار گیرد.
۲ - از شعلهور شدن زبانههای جنگ در منطقه جلوگیری نماید.
۳ - علاوه بر آن لازم است با روشهای مناسب و ابلاغ استراتژی توازن وحشت به بازیگران غربی صحنه نبرد، خطرات و پیامدهای دخالت دول غربی و منطقهای را به آنان گوشزد نماید.
٤ - در این میان مهمترین وظیفه رسانه ملی و اصحاب قلم و بیان و دستگاهها و نهادهای فرهنگی، اقدامات هماهنگ در راستای آگاه سازی دقیق و کامل مردم و اقناع سازی در باره مناقشه قرهباغ و نقشههای شوم و ویرانگری که دزدان و اشرار غربی و صهیونیستی برای از بین بردن امنیت و آرامش مردم ایران است.
جنگ قرهباغ، بدترین اتفاق در مرزهای شمال غربی ایران در ماههای اخیر است. این جنگ نه تنها برای آذریها و ارمنیهای آن سوی مرزهای ایران خسارتبار و خونبار است بلکه ادامه آن به شکل کنونی میتواند بحران را فراتر از مرزهای آن گسترش دهد. بدون تردید ایران در معرض این تهدید قرار دارد.
منافع ایران در حفظ بیطرفی و پایان سریع جنگ در همسایگی آن است. استقرار ثبات و صلح در میان همسایگان شمالی، ایران را از دغدغهتازه و خطرآفرین کنونی میرهاند. از این رو تهران با نگاه به منافع امنیتی خود و مصلحت همسایگانش، متعهد به بیطرفی فعال در منازعه کنونی بوده و براین اساس سیاستهایش را تنظیم کرده است. هرگونه آسیب به این سیاست میتواند پیامدهای ناگوار و مخرب علیه امنیت ملی وارد کند. مهمترین کارویژه لازم در این امر به ویژه نزد همه کسانی که تریبونهای عمومی را در اختیار دارند، شناخت روشن از مختصات جنگ کنونی، تبیین آن و بهرهگیری از راهکارهایی است که بتواند فهم مشترک را میان آحاد ملت دراینباره فراهم کند.
مهمترین درک از وضع کنونی، پرهیز از گره زدن چرایی جنگ قرهباغ با رویکردهای ایدئولوژیک است. تمکین از چنین رویکردی مملو از تناقضات و تعارضها با واقعیتهای جاری در قفقاز جنوبی است. درواقع اشتباه بزرگ آن خواهد بود که این جنگ، میان اسلام و مسیحیت تفسیر شود. ادیان، بیرنگترین نقش را در بحران قفقاز و به ویژه نزد نظامهای سکولار جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان دارند. پیش از کاشت بذرهای اختلاف میان ارامنه و مسلمانان قفقاز، این مردم با صلح و صفا کنار هم میزیستند. هنوز هم چنین خواهد بود اگر قدرتهای بیرونی فرصت تکرار آن را ایجاد کنند.
جنگ کنونی از آن رو برای ایران از اهمیت ملی و امنیتی برخوردار است که ایرانیان گلچینی از اقوام و ادیان را از هزاران سال تاکنون تشکیل داده و مهمترین ویژگی آنان ملتی حقیقی با امتزاج فرهنگی است. ایرانیان در همزیستی خود هرگز یکدیگر را با دین، مذهب و نژاد متر نکردهاند. خانوادههای ایرانی ترکیبی است از پیوندهای مبارک کرد، بلوچ، عرب، آذری، ترکمن، گیلک، لر، فارس و... . نژادگرایی و پنهانکاری در بروز گرایشهای مذهبی و نژادی همواره برای ایرانیان واژگان و رفتاری غریب و بیگانه بوده است. ایران همواره ماوای ادیان مختلف بوده است. اگر فرصتها به درستی میان همه ایرانیان توزیع نشده را باید در کمکاری برخی مدیران اوضاع جستجو کرد. آنچه اهمیت دارد، همزیستی و همدلی همه ایرانیان در کنار یکدیگر طی همه قرون گذشته تاکنون و پس از این است. بنابراین ترکش جنگ قرهباغ را با هوشیاری همه ایرانیان میتوان در این سوی مرز ناکار کرد.
حقوق جمهوری آذربایجان در حفظ تمامیت ارضی این کشور انکار ناپذیر است. جمهوری ارمنستان نیز سرانجام باید در اینباره تصمیم بگیرد. حفظ وضع موجود به مثابه استخوان لای زخم خواهد بود. اما تردید در اهداف عوامل بیرونی است که با نگاه به سیاستهای راهبردی خود جنگی نیابتی را به مردم آذری و ارمنی قفقاز تحمیل کردهاند.
این جنگ همچنین در روزهای نخستین خود شاهد اتفاقاتی است که نه تنها مردم جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را باید نسبت به پیامدهای آن هشیار کند بلکه ایرانیان مرز نشین را نیز بهویژه با خطر نفوذ عوامل سلفی، داعش و دیگر گروههای مخرب در کنار مرزهای شمالی ایران روبهرو خواهد کرد. بیثباتی در مرزهای شمالی ایران برای هموطنان آذری و بهطور عام همه ایرانیان نامیمونتر خواهد شد اگر جنگ قرهباغ با القاهای تبلیغاتی دشمنان ایران به جنگ آذری ـ ارمنی با رویکردهای ایدئولوژیک و نژادی تعبیر شود.
حفظ بیطرفی فعال و نگاه به جنگ قرهباغ از دریچه منافع و امنیتملی اصلیترین راهکار است. همه ایرانیان با حفظ همدلی با قربانیان این جنگ و چارچوبهای حقوقی آن میتوانند رویکرد خود به این جنگ تنظیم کنند.
جنگ قرهباغ یکی از بدترین رخدادها در کنار مرزهای شمال غربی ایران است. پایان مسالمتآمیز این جنگ صادقانهترین خواستی است که در میان مدعیان دیگر بیان شده است. تهران حتی با نگاه به منافع خود، خارج از این رویکرد عمل نخواهد کرد.
این روزها رژیم صهیونیستی با همراهی آمریکا در حال به پای میز سازش کشاندن تعدادی از سران کشورهای خائن به آرمان فلسطین است. روندی که توهم افزایش قدرت را برای سران این رژیم پدید آورده است؛ واقعیت ماجرا چیست و قدرت برتر میدان غرب آسیا کیست؟ پس از انقلاب اسلامی و تغییر ابزار بازی، رژیم صهیونیستی تلاش بسیاری کرد که ساختار امنیتی آسیب دیده خود را به نحو دیگری احیا کند. پیش از انقلاب پروژه نیزه سه سر میان «موساد، ساواک و میت» ابزار قدرتمند تل آویو برای تعقیب، برخورد و مقابله با اقدامات ضد امنیت ملی رژیم صهیونیستی بود و از این منظر از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد. با این حال در سال 2011 و پس از شکل گیری بیداری اسلامی، محور مقاومت توانست رژیم صهیونیستی را از منظر اجتماعی در فشار و محاصره ژئوپلیتیک قرار دهد. سناریوی به هم ریختگی نظم منطقه ای و انحراف بیداری اسلامی در دستور کار قرار گرفت و فتنه سوریه در سال 2011 آغاز شد. هدف، تضعیف مقاومت و سازش با رژیم صهیونیستی بود.
به گفته مقامات ارشد دولت سوریه از جمله بشار اسد رئیس جمهور این کشور، ارتباط و صلح با صهیونیست ها کلید پایان بحران در این کشور بود اما دمشق این صلح را نپذیرفت و در محور مقاومت باقی ماند. نتیجه آن، پیروزی دمشق بر عناصر تروریستی و افزایش قدرت بازدارندگی است. از ابتدای سال 2014 و تشکیل الحشدالشعبی و در کنار آن تقویت نیروهای حزب ا... در سوریه، تشکیل یگان های عملیاتی مقاومت از جمله فاطمیون، زینبیون، تیپ القدس و... پیروزی ها در سوریه و عراق به نفع محور مقاومت شد. انقلاب یمن نیز تغییرات شگرفی داشت و از سال 2015 به این سو هرچند ریاض در یک تهاجم سراسری عملا زیرساختی برای یمن باقی نگذاشت اما صنعا به قدرت موشکی، توان رزم پهپادی، اجرای رزم جدید در زمین و از همه مهم تر نفوذ استراتژیک در قبایل عربی – یمنی دست یافت و چندین نقطه مهم را در عربستان و امارات هدف عملیات ترکیبی خود قرار داد. با این حال در چند ماه اخیر موج همکاری رژیم صهیونیستی با دولت های پیرامونی ایران افزایش چشمگیری داشت. نخست وزیر این رژیم به عمان سفر کرد و وزیران خارجه بحرین و امارات با امضای توافق نامه ای در کاخ سفید عملا همپیمان راهبردی تل آویو شدند. با این حال سوال این جاست که آیا از سال 2011 به این سو به جای محاصره رژیم صهیونیستی، ایران در محاصره ژئوپلیتیک و تنگنای راهبردی قرار گرفته یا خیر؟
یک: برخلاف تصور بسیاری، اسرائیل در این مناطق هرچند دارای ارتباطات سیاسی، امنیتی و حتی اطلاعاتی است اما همراهی نکردن ملت های محیط پیرامونی ایران و وابستگی فرهنگی این ملت ها با فلسطین به هیچ عنوان به نفع رژیم صهیونیستی نیست. به عبارت دیگر نفوذ اسرائیل در دستگاه حاکمیتی است و به هیچ عنوان این نفوذ در ساختار اجتماعی و فرهنگی دولت های سازشکار نیست و همین مسئله تاثیرچندانی بر محاصره ژئوپلیتیک نخواهد داشت. از سوی دیگر دولت ایران رسما اعلام کرده که هر نوع شیطنت و اقدام علیه ایران از سوی رژیم صهیونیستی به وسیله خاک دولت های همسایه به معنای تخاصم و اقدام دولت ثالث است و ایران به آن واکنش نشان خواهد داد. این پیام برای کسانی که از قدرت نظامی و امنیتی کشورهای حاشیه خلیج فارس یا شمال ایران اطلاع دارند کاملا واضح است که این کشورها دلیلی برای درگیری با ایران ندارند و حاضر نیستند توان موشکی یا رزمی ایران را امتحان کنند. زیرا شروع کوچک ترین جنگی، به معنای نابودی دولت ها و کشاندن شعله جنگ به گستره فرا منطقه ای است.
دو: ایران قلب محاصره سوری را در سال 2011 شکسته است. با تشکیل کمربند مقاومت در یمن، سوریه، عراق و لبنان و حتی غزه و کرانه باختری، عملا کمربند مقاومت استحکام و توان رزمی و عملیاتی بسیار زیادی دارد که غیر قابل انکار است. توان رزمی، نیروی انسانی ماهر، قدرت آتش و از همه مهم تر انگیزه نبرد با رژیم صهیونیستی در این منطقه به شکلی باور نکردنی از سال 2011 به این سو افزایش داشته و عملا می توان گفت تل آویو می داند که امکان ندارد با این قدرت مجاوری در محیط پیرامونی ایران، تهران در محاصره ژئوپلیتیک قرار بگیرد. باید اقرار کرد که اقدامات سردار شهید سلیمانی در تثبیت قدرت محور مقاومت در عراق، سوریه و لبنان به طور باور نکردنی امروز به تثبیت امنیت ملی و جلوگیری از قدرت رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.به نظر می رسد هرچند تلاش بسیاری از سوی رژیم صهیونیستی شده تا نوع انتخاب کشورها به نحوی باشد که از فشار سال 2011 علیه رژیم صهیونیستی بکاهد اما حوادث رخ داده در مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق و همین طور خطای راهبردی ریاض در حمله به یمن، قدرتی را به وجود آورده که غیر قابل انکار است و می توان گفت سناریوی چیده شده تل آویو را به شکل قابل توجهی با شکست مواجه ساخته است. به عبارت دیگر محاصره ژئوپلیتیک ایران تنها یک شوی تبلیغاتی است.
ارسال نظرات