روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱-یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، به توفیق الهی هفته آینده آغاز به کار میکند. هم چشم امید بسیاری از مردم به این مجلس دوخته شده و هم بدخواهان، دام چیدهاند، شاید که بتوانند منتخبان پرانگیزه را از خدمت بازدارند. اشرافیت چنبرهزده بر رسانههای زنجیرهای، بهعنوان صاحب عزای تغییر ریل مجلس، تبلیغات پرحجمی را ساماندهی کرده؛ انگار مردم به جای کارنامه دولت و مجلس مستقر، باید از مجلسِ تشکیلنشده یا دولتی که سال آینده تشکیل خواهد شد، بترسند!
۲- بخش مهمی از کارکرد مجلس دهم، برای کشور خسارت بود. جز یک مقطع کوتاه که اعتراض افکار عمومی جدی شد و مجلس را وادار به مواخذه برخی مدیران کرد، در بقیه عمر این دوره، شاهد انفعال و دنبالهروی -چه درباره عملکرد تیم اقتصادی دولت و چه درباره سیاست خارجی و توافق پایمال برجام- بودیم. ترکیب بد کارکردی دولت با نظارتفروشی، کارنامه مردودی را برای این ائتلاف رقم زد. بخوانید؛
-سخنگوی حزب اتحاد ملت: باید تکلیف خود را با نان شب مردم روشن کنیم. وقتی ربط شعارها با نان شب مردم معلوم نباشد، از نگاه توده مردم به ویژه محرومان، تعبیر به دعوای قدرت یا شکمسیری میشود. در زمینه عدالت کمکاری کردیم.
-وکیلی عضو فراکسیون امید: اصلاحطلبان به استکبارستیزی و دفاع از مستضعفان پشت کردند. این جریان نمیداند عناصر گفتمانش چیست و علاوه بر فروپاشی گفتمان، گرفتار انقراض نسل است. با این نسخه نه میتوان مردمداری کرد و نه زبان تعامل با قدرت داشت. ما لشگر شکستخوردهایم.
-زیباکلام: به خاطر کرونا، ختم و شب هفت نگرفتیم و گرنه اصلاحات، در انتخابات دوم اسفند مُرد.
-تاجیک مشاور خاتمی: اصلاحطلبان فسیل شدهاند و
روکش مخملین آنها مدتهاست نخنما شده. این پریشانحالی، حتی پس از حوادث سال ۸۸ مشاهده نشده بود.
-روزنامه آرمان: عملکرد اصلاحطلبان، مردم را سرخورده کرد.
-روزنامه آفتاب یزد: شهرداری و شورای شهر تهران، جز سیاسیکاری بلد نیستند که ۳ سال عملکرد نامطلوب
بر جا گذاشتند؟
-عباس عبدی: اصلاحطلبان به جای زدن یکدیگر، مانند آدمهای فرهیخته از هم طلاق بگیرند.
-جلاییپور عضو اتحاد ملت: کارگزاران، حزب دونبش است. یک نبش، راه یافتن به قدرت به هر قیمت است. حتی وقتی نامزدشان در تهران چند میلیونی سههزار رأی میآورد، میگویند شتر دیدی ندیدی! نبش دوم، دلربایی از مردم با دفاع از راستترین سیاستهای اقتصادی است. آنها نه عدالت را
جدی گرفتند، نه دموکراسی را.
- روزنامه سازندگی (کارگزاران): حزب اتحاد ملت، بیش از این گنداب نخوت را هم نزند.
-خبرگزاری دولتی خبر آنلاین: تاریخ مصرف اصلاحطلبان تمام شده است.
-صوفی و میرلوحی دو عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان: روحانی، نامزد اجارهای ما بود. دیگر با نامزد اجارهای وارد انتخابات نمیشویم.
-کمالی دبیرکل حزب کار: جهانگیری در انتخابات ۹۶ رای نمیآورد، بنابراین مجبور به حمایت از روحانی شدیم.
-روزنامه شرق: اصلاحطلبان شاید سال ۱۴۰۰ هم از نامزد اجارهای حمایت کنند.
-علی صوفی: جهانگیری اگر میخواهد نامزد ۱۴۰۰ شود،
باید خود را از عملکرد دولت روحانی تبرئه کند.
-عبدالله ناصری: شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان
با عملکرد خود به آخر خط رسیده است.
-علویتبار: مردم ایران، منفیباف و خودخواهاند.
-حسین مرعشی: ما با پیشبینی شکست، وارد انتخابات مجلس شدیم. اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ هم به خاطر نارضایتی مردم شکست میخورند.
۳- مرور این قبیل اظهارات، از باب شناخت وضعیت لافزنان سیاسی و برای عبرتآموزی است. نه اینکه بالش نرم زیر سر منتخبان انقلابی بگذاریم یا دروازه غنیمتطلبی را بگشاییم. به جماعت بیصداقت مدعی اصلاحات، صرفا باید به دیده عبرت نگریست و از کنار منجلابی که پدید آوردهاند، گذشت. و گرنه ورود در فضاسازی مسموم آنها، مایه خسران خواهد شد.
نیازی به بردن نام رجال صاحبنام نیست که فاصله لازم با افراطیون مدعی اصلاحات را حفظ نکردند و اعتبارشان نابود شد. نقشه تلهگذاران، قبلا لو رفته است. کرباسچی آذر ۹۴ در مصاحبه با شرق گفت: «دولت از طرف مقابل یارگیری کرده، مثلا در سیاست خارجی و برجام. بازی طرفداران دولت به واسطه همین سربازگیری از جبهه مقابل بوده و در مجلس هم میتواند اتفاق بیفتد».
۴- این یارگیری، گاه به معنای استخدام مستقیم افراد است و گاه، از طریق هُل دادن به ایفای نقش اختلافافکنانه. در این باره، نشریه صدا شهریور ۹۵ به قلم عباس عبدی نوشت: «مهمترین عاملی که در شرایط کنونی بهعنوان پیشران برنامه ما عمل خواهد کرد، جلوگیری از وحدت میان اصولگرایان است. این هدف در
۵ سال گذشته به نحو مطلوبی پیش رفته. نهایی کردن شکاف میان جناح حاکم، بسیار مهم است. اصلاحطلبان باید نقش «قوه»ای را بازی کنند که این شکاف را به مرز جدایی کامل برساند». همین فرد، ۵ مهر ۹۱ درباره نامزد سال ۷۶ طیف اصولگرا گفته بود «او اگر از جایگاه فعلیاش در جناح راست خارج شود و به اصلاحطلبان بپیوندد، چیزی به آنها اضافه نمیکند. اهمیت او در این است که در آن سو قرار دارد. آقای [ن] به این سو بیاید، جایگاهش را در آن سو از دست میدهد. او باید در آن سو خوب بازی کند».
۵- عمرو عاصهای سیاسی، در انتخابات ۹۶، «رئیسیهراسی» راه انداختند و گفتند اگر او رئیسجمهور شود، چوبههای دار برافراشته میشود، در پیادهروها دیوار میکشند؛ دلار هم ۵ هزار تومان و پراید ۵۰ میلیون تومان میشود! حالا هم تاکتیک قالیبافهراسی، جبهه پایداری هراسی، موتلفههراسی راه انداختهاند. میخواهند منتخبان منتسب به جبهه بزرگ انقلاب را گرفتار چنددستگی کنند و مدیریت فشل غربگرا و سیاستبازانی که دولت و روحانی را اجارهای میخوانند، در حاشیه امن باقی بمانند.
شقه شقه کردن نیروهای عمدتا انقلابی با برچسب « قالیبافی، پایداریچی، موتلفهای و...»، خیانت مسلم است. منتخبان، صرفا در پیشگاه مردم و نظام مسئولند، نه این فرد یا آن گروه. نیروهای فهیم و انقلابی نباید اجازه دهند پادوهای رسانهای اشرافیت، با کشاندن آنها به بازی انحرافی، به شعورشان توهین کنند. رسانههای زنجیرهای- اجارهای که با نقشه تفرقه سراغ منتخبان میروند، فقط سزاوار تحریماند. سزاوار است نیروهای انقلابی با وقار و عزت، مرزبندی خود را با این شبکه عنکبوتی حفظ کنند.
نباید برای ورشکستگان جفاکار در حق مردم و نظام کوچه باز کرد. قبول هر هویت سیاسی و جناحی به غیر از «هویت انقلابی، اسلامی و مردمی»، تعصب نارواست. همراهی با اشخاص و گروهها و احزاب تا جایی مجاز است که در تناقض با اصول و عامل حاشیهنشینی آرمانها، و یا انشقاق در جبهه نیروهای انقلاب نشود. پیامبر اعظم (ص) درباره تعصبات باطل فرمودند: «هر کسی در دلش به اندازه دانه خردل عصبیت باشد، خداوند او را روز قیامت با اعراب جاهلیت محشور میکند».
و «هرکس تعصب بورزد، یا دیگران به خاطر او تعصب بورزند، رشتههای ایمان را از گردن خود بازکرده است». و از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود «مَن تَعَصَّبَ عَصَّبَهُ الله ُ عزَّ و جلَّ بِعِصابَهًٍْ مِن نارٍ. هر که تعصّب بورزد، خداوند عزّ و جلّ دستاری از آتش بر سر او ببندد».
۶- با انتخابات مجلس، اتفاق مبارکی رخ داده و باید شکر آن را به جا آورد. شکر این دستاورد بزرگ آن است که نیروهای انقلابی فرصت را مغتنم شمارند و در مسیر درست صرف کنند؛ از حاشیهها و مسائل فرعی بپرهیزند و حتی در موضوعات مهم نیز، از مهمترین اولویتها که همانا گرهگشایی از مشکلات مردم است، غفلت نکنند. این کار صرفا به واسطه تغییر و بسامان کردن روالهای نابسامان مدیریتی ممکن است.
خطرناکترین مانع، استحاله انگیزههاست. مجلس قوی، بدون حسن ظن و همدلی و همافزایی عملی نمیشود. همت و آرمانهای بلند را نباید پیش پای نگاههای نوک دماغی و هیجانزده قربانی کرد. اینجا آزمون بلوغ یا نارسی سیاسی است. دلیلی ندارد مقابل هرکس که ضبطصوت روشن میکند یا تماس میگیرد، زبان به درددل بگشاییم و تیتر برای او جور کنیم. نباید در دام هویتسازیهای جعلی یا فرعی افتاد.
۷- اختلافنظرها در جلسات هماندیشی قابل حل است، نه در فضای رسانهای به میزبانی غیر. آنقدر بار بر زمین مانده و مشکلات انباشته مردم هست که نوبت به اختلاف بر سر مسائلی مثل ریاست مجلس نرسد. هیئترئیسه را اکثریت منتخبان تعیین میکنند و منتخبان انقلابی هم میتوانند در این باره تصمیم فراکسیونی بگیرند؛ بنابراین موضوع پیچیدهای نیست که ورشکستگان سیاسی بخواهند از آن مسئله بسازند. هدف رسانههای زنجیرهای از بزرگنمایی این موضوع، گرفتن فرصت تمرکز بر مشکلات و اولویتهاست.
چشم بر هم بزنیم، مجلس یازدهم به پایان میرسد، چنانکه مجلس دهم به سر آمد. فرصت گذران نمایندگی باید به تدوین اولویتهای تقنینی و نظارتی، برنامهریزی و اجرای مدبرانه آن بگذرد. مجلس جدید بیش از آنکه معطل تعیین رئیس باشد، نیازمند کوشندگان بیادعا و پرکار است؛ کسانی که خود را صرفا اجیر مردم بدانند. آن قدر مشکلات بر زمین مانده هست که داوطلب کم بیاید. ظرفیتهای محدود خدمت، نباید صرف اصطکاک و استهلاک ظرفیتها شود.
همه آنها که قبل از انتخابات، لیست مشترک دادند، مسئولند بر همان اتحاد و ائتلاف باقی بمانند. و گرنه در مظان بدگمانی قرار میگیرند. افراد میتوانند گزینه متفاوتی برای ریاست مجلس مد نظر داشته باشند اما حق ندارند همدیگر را بخراشند یا چنان گرم رقابت شوند که راه نقشآفرینی اغیار باز شود. دهانهای به عداوت گشوده کفتارهای سیاسی را باید دید که در اثر نابود کردن فرصتهای بزرگ، به ورشکستگی کامل رسیدهاند؛ اما با این وجود، برای رخنه در اتحاد و اتفاق نیروهای انقلاب دندان تیز کردهاند. همواره باید مراقب تنگه غنیمت و غفلت بود.
از زمانی که ترامپ نامزد انتخابات امریکا شد، شعار دهان پرکنی را انتخاب کرد که بخشی از بدنه توده امریکایی و نیز نیروهای طرفدار جمهوری خواهان را به خود جلب کرد. «اول امریکا» شعار اصلی او بود و بهطور ضمنی و صریح اعلام میکرد که رؤسای قبلی بویژه اوباما منافع امریکا را در اولویت اول قرار ندادهاند.
به تعبیر دیگر از نظر ترامپ رویکرد رهبری جهان از طریق همکاری بینالمللی مترادف با نادیده گرفتن منافع امریکا و نقض جایگاه اول آن است. از اینرو او خواهان تقدم و حتی اولویت قائل شدن برای امریکا گردید و شعار اول امریکا را انتخاب کرد. البته در عمل اولی بود که دومی نداشت.
از اینرو اقداماتی چون جنگ تجاری با چین، ساختن دیوار مکزیک، خروج از پیمان محیط زیستی پاریس، خروج از برجام و سیاستهای مشابه او در ذیل این شعار تعبیر و تفسیر میشد و اقدامات او برای تحقق این شعار بود. ولی کمکم مشکلات سیاستهای ترامپ آشکار شد. شعار «اول امریکا»، در عمل به معنای امریکای منزوی درآمد و امریکا در عمل رهبری خود بر جهان را از دست داد.
حتی نزدیکترین متحدانش یعنی اروپا از آن فاصله گرفتند. با این حال ترامپ میتوانست همچنان مدعی شود که این سیاستها به نفع ایالات متحده است. ولی کرونا تمامی بساط ترامپ را دچار مشکل نمود. به نحوی که ایالات متحده برای اولین بار از ایفای یک نقش مهم جهانی در یک بحران و مسأله بینالمللی بازمانده است. حتی همعرض کشورهای دیگر نیز نیست زیرا خودش بدتر از هر کشور دیگری عمل کرده است. چنین کشوری چگونه میتواند مدعی اولی شود؟
تا روز شنبه، بیش از ۱.۵ میلیون نفر از افراد مبتلا به کرونا در امریکا بودهاند که حدود یک سوم کل مبتلایان جهان است. نزدیک به ۹۰ هزار نفر فوتی دارد که حدود ۳۰ درصد کل فوتیهای کرونا در جهان است. اگر چه به لحاظ تعداد فوتی به جمعیت کشورهای دیگر مثل اسپانیا، انگلیس و ایتالیا تا دو برابر امریکا هستند. ولی این شاخص امریکا بیش از ۷ برابر متوسط جهانی است. ولی از این شاخصها مهمتر حذف شدن ایالات متحده از رهبری معادلات جهانی در مبارزه با کرونا است.
ترامپ به جای حل این مشکلات، حملات خود را به چین و سازمان بهداشت جهانی متمرکز و با فرافکنی سعی کرد تمام تقصیرها را متوجه چین کند، در حالی که حتی این رفتار او نیز به طور ضمنی نشان میداد که ایالات متحده مسئولیتپذیری ندارد و کمکاریها و خطاهای مسلم خود را میخواهد متوجه دیگران کند.
کار به جایی رسیده که نشریه معتبر لنست که در زمینه پزشکی حرف اول را میزند، سیاستهای ترامپ درباره کرونا را نقد کرده و برخلاف رویه عادی که ورود نکردن در سیاست است، از مردم امریکا خواسته که به ترامپ رأی ندهند.
چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟ به این علت ساده که اول بودن یک کشور مستلزم پذیرش مسئولیت نیز هست. نمیتوان یکجانبه رفتار کرد. دوران یکجانبه گرایی گذشته است. این رفتاری بود که ترامپ در برجام انجام داد. برخلاف همه توافقها از برجام خارج شد. اکنون دوباره میخواهد برای محدود کردن ایران به برجامی استناد کند که پیشتر از آن خارج شده است!! طبیعی است که کشورهای دیگر این رفتار را نمیپذیرند زیرا این رفتار محصول تناقضات رفتاری ترامپ با شعار «اول امریکا» است.
محمد اشرف غنی و دکتر عبدا...، دو رقیب اصلی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، روز گذشته، با امضای یک توافق نامه سیاسی، به اختلافات چند ماهه خود پایان دادند و همچون پنج سال گذشته، یک دوره جدید از حکومت مشارکتی را آغاز کردند.دو طرف ، هریک۵۰ درصد از قدرت سیاسی را در اختیار خواهند داشت، معرفی وزیران بر اساس یک جدول میان دوطرف تقسیم شده و والی(استاندار) هر ولایت (استان) نیز از سوی کسی معرفی خواهد شد که رای بیشتری در آن ولایت کسب کرده است.
بر اساس این توافق، محمد اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور و دکتر عبدا... به عنوان رئیس شورای عالی مصالحه ( به جای ریاست اجرائیه در دولت پیشین) فعالیت خواهند کرد.افکار عمومی، از امضای این موافقت نامه، چندان استقبال نکرده است و آن را پایان بخش بحران در افغانستان نمی داند.
شخصیت های مستقل سیاسی و عموم مردم، معتقدند که فشار آمریکا بر عبدا... و غنی از یک سو و تبعات خطرساز امضای موافقت نامه صلح آمریکا و طالبان بر حکومت افغانستان از سوی دیگر، این دو را مجبور کرد که از شعارهای محکم انتخاباتی خود عدول کنند و بار دیگر به حکومت اشتراکی تن دهند.
البته، در طول یک ماه گذشته، تلاش هایی از سوی برخی کشورهای منطقه نیز برای حل بحران سیاسی در افغانستان صورت گرفت و هیئت هایی از کشورهای منطقه با سفر به کابل و دیدار با دو طرف، تلاش داشتند تا به حل بحران سیاسی در افغانستان کمک کنند، اما آن چه که از حل بحران در افغانستان،مد نظر کشورهای منطقه بود، با تصوری که آمریکا از حل بحران ارائه می کرد، تفاوت های جدی و اساسی دارد.
دولت آمریکا، با کاهش یک میلیارد دلاری کمک مالی خود به حکومت افغانستان، فقط بخشی از فشار فراوان خود به دولتمردان افغانستانی را برای کنار آمدن به یکدیگر علنی ساخت و با افزایش فشارهای گسترده غیرعلنی، تلاش کرد تا وضعیت انتخابات، به یک سرانجام مشخص منتهی و مقدمات اجرایی شدن توافقات صلح آمریکا و طالبان که ارتباط مستقیمی با حکومت افغانستان داشت، فراهم شود.
آمریکایی ها، صرفا به دنبال این هستند که تکلیف انتخابات در این دور، به هر شکلی، یکسره شود تا پیگیری مذاکرات شان با طالبان بر زمین نماند، اما کشورهای منطقه، بر حل دایمی مشکلات زیر ساختی که منجر به نبود شفافیت در انتخابات شده بود تاکید دارند. بنابراین راه حل سیاسی مد نظر بقیه، احتمالا به بطلان انتخابات منجر می شد که طبیعتا، برای تشکیل کابینه و تعیین رئیس حکومت از طریق یک مسیر قانونی، به زمان بیشتری نیاز بود.
اما آمریکا با بهره گیری از اهرم های فشاری که بردو طرف دارد، بدون این که به دنبال رفع دلایل بحران باشد، یک بار دیگر از یک مسیر غیر قانونی و مخالف با قانون اساسی و قانون انتخابات افغانستان، رهبران سیاسی کشور را وادار به حضور در حکومتی مشارکتی اما فاقد پشتوانه مردمی کرد.
برخی شنیده های غیر رسمی حاکی از آن است که زلمی خلیلزاد در گفت وگوهای خود با غنی و عبدا...، به هریک از آن ها به صورت جداگانه و مستقل گفته است که عمر این حکومت مشارکتی، چندان طولانی نیست و همگی باید برای ورود طالبان به ساختار سیاسی آماده شوند و عجله آمریکا برای حل بحران انتخابات به سبک خودشان، فقط به خاطر اجرای مفاد موافقت نامه صلح شان با طالبان انجام شده است.
اینک با توجه به این که مسئله طالبان، به عنوان اصلی ترین بحران سیاسی – نظامی در افغانستان هنوز حل نشده، نباید انتظار داشت که حل بحران میان عبدا... و غنی، به پایان کشمکش های سیاسی و نظامی در افغانستان منجر شود.
البته می توان این موافقت نامه را، آغازی بر یک مسیر طولانی و جنجالی در افغانستان دانست، مسیری که با توجه به رویکرد انحصار گرایانه طالبان و قدرت سیاسی و نظامی آن ها، می تواند آبستن حوادث بسیاری باشد که به صورت طبیعی، قربانی آن، مردم عادی کشور خواهند بود.
طالبان، اکنون به مدد موقعیتی که آمریکا در مذاکرات صلح برای آن ها قائل شده، از موضع قدرت به حکومت افغانستان سخن می گویند و حکومت رسمی افغانستان را به رسمیت نشناخته اند و حاضر به مذاکره با آن نیستند. از سوی دیگر، بخش زیادی از بدنه نظامی طالبان نیز از امضای موافقت نامه رهبران خود با آمریکا ناخرسند هستند و احتمال کناره گیری آن ها از طالبان و پیوستن شان به دیگر گروه های تروریستی فراوان است.
این در حالی است که عموم مردم افغانستان نیز آمادگی پذیرش طالبان در قدرت سیاسی را ندارند و درباره عملکرد افراط گرایانه طالبان و نیز افزایش فعالیت سایر گروه های تروریستی، سخت بیمناک اند و زمزمه هایی از آمادگی نظامی آن ها برای مقابله با طالبان به گوش می رسد.
بنابراین، نه به لحاظ نظامی، شرایط فروکش کردن جنگ ها فراهم است و نه به لحاظ سیاسی، خواسته های سه طرف طالبان، حکومت افغانستان و آمریکا آن قدر به هم نزدیک است که به پایان بحران، امیدواری وجود داشته باشد.
سخن آخر این که بحران در افغانستان، فروکش نخواهد کرد، اما ترامپ، از توافق غنی و عبدا... و نیز توافق آمریکا و طالبان، استفاده تبلیغاتی مفصلی در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا خواهد کرد و اساسا، این همه فشار به حکومت افغانستان، برای رسیدن به همین مقصود، انجام گرفته است.
منتخبین مجلس یازدهم مقداری در دوره ماه عسل بسر میبرند و این دو سه ماه اوج سرخوشی آنها خواهد بود چون فکر میکنند واقعا در این انتخابات خوب بردهاند. هرچند به چند و چون آن و کیفیت انتخابات و رقابتی که اینها در آن شرکت داشتند کاری نداریم. اکنون همه به نوعی در حال مسابقه هستند که چگونه شجاعت، قدرت نطق و بیان خود را نشان دهند.
معمولا نیز در ابتدای مجالس این فضاها وجود دارد. البته بهنظر میرسد که این فضا دورهای است و تمام میشود و شاید ۲ یا ۳ ماه بیشتر طول نکشد و شاید نطقهای پیش از دستور جولانگاه این قبیل صحبتها باشد. دولت آقای روحانی نیز در شرایطی نیست که ضربهپذیر باشد. اولا ایشان دوره دوم خود را میگذراند و نگران رایآوری در دوره بعد نیست و در وضعیتی هم قرار ندارد که خیلیها بتوانند دولت را متزلزل کنند.
حداکثر اتفاقی که میتواند بیفتد این است که برخی اصولگرایانی که مجلس را در دست گرفتهاند برای خود سهمیه انداختن یک یا دو وزیر را در نظر گرفتهاند. اینکه اصولگرایان دولت آقای روحانی را دولت اصلاحطلبان معرفی میکنند چیزی جز شوخی نیست. اصلاحطلبان با دولت آقای روحانی همکاری داشتند و حمایت کردند اما به هیچ وجه نمیتوان به این دولت لقب اصلاحطلب داد و قاعدتا اصلاحطلبان نمیتوانند مسئولیت آن را بر عهده بگیرند.
اصلاحطلبان مسئولیت حمایت اولیه از آقای روحانی را حتما بهعهده میگیرند و برخلاف اصولگرایان که محموداحمدینژاد را روی کار آوردند و بعد به نحوی وانمود کردند که نقشی در روی کار آمدن او نداشته و در برابرش سکوت کردند، اصلاحطلبان قبول دارند که در رایآوری آقای روحانی نقش و سهم اصلی را داشتند، اما در مدیریت کشور سهمی به اصلاحطلبان داده نشد و مجموعه دوستان اصلاحطلب دنبال سهم نبودند و میخواستند آقای روحانی آنچه خود مصلحت میداند در اداره کشور انجام دهد.
البته اصولگرایان نیز میدانند که اصلاحطلبان در اداره دولت سهمی نداشته و ندارند و نیازی به اذعان اصلاحطلبان نیست. ضمن اینکه هر موجی که بلند شد نباید پاسخ دهیم، بین خودمان و دولت آقای روحانی دیوار بکشیم و ابراز تنبه و تنزه کنیم.
باید خیلی خونسرد با این مسائل برخورد کنیم و به یاد داشته باشیم که ماه عسل مجلس تا اواخر تابستان سال جاری طول میکشد. لذا لزومی به مرزبندی با دولت آقای روحانی نمیبینیم چرا که این کار چندان به مصلحت و عاقلانه نیست.
باید مسیر اصولی خود را طی کنیم همانطور که تاکنون در حمایت از دولت آقای روحانی تحلیل منطقی و روندی اصولی در پیش گرفته شده است. در ابتدای کار وی در سال ۹۲ و در ادامه سال ۹۶ اصلاحطلبان نقدهای خود را بدون رودربایستی مطرح کردند، اما سخنان اصلاحطلبان یا شنیده نمیشود و یا به اشتباه شنیده میشود.
اینکه اصولگرایان دولت را منتسب به اصلاحطلبان میکنند ناشی از فرافکنی و فرار به جلوی آنهاست چرا که اصلاحطلبان بسیار محبوبتر از آن هستند که اصولگرایان بخواهند با منتسب کردن آقای روحانی به اصلاحطلبان آنها را خدشهدار کنند.
دولت آقای روحانی قانونی بوده و رای مردم را داشته است، اینکه بخواهند اصلاحطلبان را به خاطر حمایت از روحانی مورد مذمت قرار دهند، حنایی بیرنگ است. این موضوع نشاندهنده سادهنگری اصولگرایان است که هر کس در گروه و دسته آنها نباشد، اصلاحطلب است.
فلسطینیان در شرایطی هفتادو دومین سالگرد اشغال فلسطین توسط رژیم جعلی و تروریست صهیونیستی موسوم به «روز نکبت» را پشت سر گذاشته و به استقبال روز جهانی قدس میروند که موضوع فلسطین صحنه تقابل و رویارویی دو طرح قرار دارد. از یکسو طرح جامع چهار مرحلهای ایران موسوم به «حل ریشهای مسئله فلسطین از طریق برگزاری همه پرسی و رفراندوم با مشارکت همه مردم اصلی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی» و در سوی دیگر طرح امریکایی کوشنر (داماد صهیونیست ترامپ) موسوم به «معامله بزرگ قرن» در برابر هم صف آرایی کردهاند.
امریکای مغرور و سلطهگر از طرح ایران که ماهیت و موجودیت صهیونیستها را نشانه رفته، به وحشت افتاده و اجرای آن را به منزله نابودی رژیم صهیونیستی از طریق روشی کاملاً دموکراتیک و حقوقی، متضمن پذیرش افکار عمومی و دارای مقبولیت جهانی میداند، برای بی اثر کردن و خنثی نمودن این طرح، از همان آغاز روی کار آمدن ترامپ، مجموعهای از اقدامات ریز و درشت منطقهای و جهانی را در دستورکار قرار داده و امپراتوری بزرگ رسانهای غرب را به میدان آورده است:
۱ - انتقال نمادین سفارت امریکا در سرزمینهای اشغالی از تلآویو به بیتالمقدس با هدف تثبیت یهودی سازی قدس شریف.
۲ - راضی کردن رژیمهای جبهه وهابی در کشورهای عربی منطقه غرب آسیا به رها کردن رسمی و علنی آرمان حمایت از ملت فلسطین و ورود این کشورها به حوزه همگرایی علنی با رژیم منحوس صهیونیستی.
۳ - خروج از برجام و تلاش برای به زانو درآوردن و عقب نشینی اجباری ایران از موضوع نابودی رژیم صهیونیستی و حمایت از آرمان ملت فلسطین از طریق ورود به عرصه تروریسم و جنگ بزرگ اقتصادی علیه ایران با تشدید فشارهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی.
٤ - ارائه پر سر و صدا و تبلیغاتی طرح موسوم به «معامله بزرگ قرن» برای حل نهایی مسئله فلسطین با حمایت همپیمانان اروپایی و دولتهای مرتجع عرب (جبهه وهابی) در منطقه غرب آسیا.
۵ - نفوذ در بین رهبران فلسطینی با هدف همسو کردن آنان با طرح امریکایی معامله بزرگ قرن و پرهزینه نشان دادن راه مبارزه و قبول طرح ایرانی رفراندوم.
۶ - امریکا با پروپاگاندا و تبلیغات سنگین امپراتوری دروغ رسانهای خود با مدیریت شبکه ملکه انگلیس، تلاش میکند به افکار عمومی جهانی چنین القا کند که پیشنهاد همه پرسی ایران پیشنهادی جدید و در عصر پسابرجام ناشی از ضعیف شدن و عقب نشینی جمهوری اسلامی از آرمانهای ٤۰ ساله خود درباره فلسطین و در واقع شکست جمهوری اسلامی در پرونده فلسطین و ورود به عرصه جدیدی برای حل مسئله فلسطین با الگو و مدیریت امریکا است.
این در حالی است که پیشنهاد ایران سابقهای ۲۰ ساله داشته و اولین بار در سال ۱۳۸۰ توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی در رزمایش صدهزار نفری بسیجیان به صورت یک طرح جامع چهار مرحلهای مشتمل بر: «بازگشت آوارگان فلسطین به سرزمین آبا و اجدادی خود»، «برگزاری انتخابات با مشارکت مردم اصلی فلسطینی اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی»، «تشکیل نظام سیاسی منتخب اکثریت بر اساس رفراندوم» و «تصمیمگیری از سوی نظام سیاسی منتخب اکثریت برای سایر ساکنان در فلسطین اشغالی که مردم اصلی محسوب نمیشوند» مطرح شد و با پیگیریهای مستمر سرانجام در سازمان ملل بهعنوان طرح ایران برای حل مسئله فلسطین به ثبت رسیده که محوریت آن «رفراندوم» بهعنوان یک راهکار مترقی و کاملاً دموکراتیک است. امام خامنهای طی ۲۰ سال گذشته به مناسبتهای مختلف از جمله دیدار سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی و همچنین دیدار دانشجویان با معظم له ضمن تشریح چند باره طرح به آثار و پیامدهای آن برای صلح و امنیت پایدار در منطقه غرب آسیا اشاره داشتهاند.
آنچه از قرائن و شواهد موجود به دست میآید گویای این حقیقت روشن است که معامله بزرگ قرن به رغم همه تمهیدات «پروپاگاندای سنگین غرب»، «همآوایی و همراهی دولتهای اروپایی و مرتجعین منطقهای»، «سیاه نمایی اوضاع ایران در پسابرجام» به صورت جنین نارس و مرده به دنیا آمده و با مخالفت صریح رهبران فلسطینی و عدم استقبال افکار عمومی جهانی و انتقاد عمومی کشورهای جهان روبهرو شده است و متقابلاً طرح ایران روز به روز با اقبال عمومی گستردهتر جهانی مواجه شده است.
رژیم صهیونیستی که در سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ در جنگ با ارتش مجهز بیش از ۱۰ کشور عربی اسلامی پیروز میدان بوده و طرح نیل تا فرات را دنبال میکرد با پیدایش انتفاضه مردم فلسطین زودتر از آنچه تصور میشد در داخل مرزهای فلسطین در برابر امواج سهمگین انتفاضه زمینگیر شد. اسطوره شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۰ با خروج ذلیلانه و مفتضحانه از جنوب لبنان آغاز شد و شکستهای پی درپی آن رژیم در برابر انتفاضه، قدرت انتفاضه و مقاومت را ثابت کرده و روز به روز بر امیدواری مردم فلسطین به پیروزی و احقاق حق خود از طریق مقاومت افزوده است.
در شرایط کنونی که جنبشهای مقاومت در سرزمینهای اشغالی به حد قابل قبولی از توانمندی برای دفاع مؤثر در برابر شرارتهای رژیم صهیونیستی دست یافته و در مواجهه با حملات رژیم جعلی اسرائیل در جنگ سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵ پیروزمندانه و سربلند از امتحان توانمندی بیرون آمدهاند، رژیم مفلوک صهیونیستی از هر زمان دیگر خود را بازندهتر دیده و فراگیر شدن طرح بزرگ ایران، بازگشت سراسری فلسطینیان به سرزمین مادری خود، برگزاری رفراندوم بزرگ و خلاصی مردم فلسطین و جهان از غده سرطانی اسرائیل را به نظاره نشسته است.
برخی دوگانهها و پرسشها هرگز رنگ کهنگی نمیگیرند. پرسشهایی که از قلب و شریان حیات زندگی جمعی انسانها در جوامع گوناگون میپرسند. از جمله این پرسشها در جامعه ایران میتوان به مسئله تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی یا بالعکس اشاره کرد. دوگانهای که از خردادماه ۱۳۷۶ آغاز شد و تا زمان حاضر ادامه پیدا کرده است.
حالا و درست در شرایطی که اصلاحطلبان زمین قدرت را به رقبای اصولگرا باختهاند، زمان مناسبی برای طرح مجدد این پرسش و ارائه تحلیلی دقیق و جامع در این حوزه فراهم آمده است. گرچه با گذشت بیش از دو دهه از طرح اولیه این پرسش، شاید نیاز باشد تا ابعاد تازهای به آن بخشید و موضوع را در بستری جامعتر به تحلیل نشست.
به نظر میرسد به ترجمان این پرسش در شرایط فعلی کشور باید علاوه بر طرح دوگانه توسعه سیاسی ـ توسعه اقتصادی به موضوعاتی نظیر توسعه فرهنگی، توسعه حقوق شهروندی، توسعه مبانی قانونی، توسعه زیرساختهای گفتوگو و... را نیز اضافه کرد. به دیگر بیان، نباید در تاروپود جزمیتگرای برخی جریانهای سیاسی باقی ماند و از تارهای تنیده شده بر ذهن برخی فعالان سیاسی و اجتماعی عبور کرد.
تعیین شاخصهایی برای تبیین اولویتهای اجتماع ضرورت اصلی به ثمر نشستن این بحث خواهد بود. کنشگران سیاسی و اجتماعی در وهله نخست باید تعریف کنند که از طرح هر موضوعی در پی درانداختن چه ایدهای و برای چه کسانی هستند! اگر مشخص شود که مسئله اصلی «مردم» ـ به مفهوم عام آن ـ هستند، باید این «مردم» را به دور از «کلاسه»های متداول و معمول مورد بررسی و ارزیابی قرار داده و به شناختی نزدیک به واقعیت از آنها رسید.
برای دستیابی به این هدف و ارائه پاسخ به پرسشهای ابتدایی، باید از پاسخگویی به «خردهپرسش»های مرتبط آغاز کرد. پرسشهایی نظیر شناخت نیاز اصلی جامعه؛ راههای حصول به مطالبات اولیه جامعه؛ فهم موقعیت و مختصات حسگرهای عمومی جامعه و... در زمره همین خردهپرسشها هستند.
یکی از اصلیترین وجوه پاسخگویی به این پرسشها، فرارفت از آفت بزرگ «تنافر موضوعی» میان اصحاب سیاست و آحاد جامعه است. به نظر میرسد یکی از اصلیترین مسائلی که علاوه بر فساد فراگیر، اقتصاد رانتی ـ نفتی، عدم شایستهسالاری و رویکردهای ایدئولوژیک در موقعیتهای تخصصی، گریبانگیر جامعه و ارباب سیاست در ایران شده، عدم شناخت سیاستپیشگان از بدنه جامعه و مطالبات زیرپوستی مردم ایران است. این همان چیزی است که پیشتر تحت عنوان «تنافر موضوعی» از آن یاد شد. در حقیقت به نظر میرسد سیاستمداران ایرانی در منظومهای متنافر از آنچه در منظومه ذهنی ـ زیستی مردم میگذرد، زندگی میکنند.
گویی مدیران و مسئولان و نمایندگان مردم در پی حلوفصل موضوعاتی هستند که از اساس تعامل و ارتباطی با خواست و اراده و نیاز مردم ندارد. از این رو، با طرح «خردهپرسش»های مورد اشاره میتوان قدری به نزدیک ساختن این دو منظومه متنافر کمک کرد.
در این رهگذر شاید امکان و مجال «فهم مشترک» و در نتیجه آن دستیابی به «زبان مشترک» فراهم آید. زبان مشترکی که در جوار آن میتوان به «درک متقابل» و ایجاد و افزایش «اعتماد عمومی» نسبت به نوع شعارها، تصمیمگیریها و تصمیمسازیها امیدوار شد. شواهد نشان میدهد جریان سیاسی اصلاحات در شرایط فعلی راهی جز طی این مسیر برای عبور سلامت از گلوگاههای پرخطر آینده ندارد.
تمام این نکات اعم از طرح پرسشهای آغازین، پاسخگویی به خردهپرسشها، نگرانی از تنافر موضوعی، تلاش برای دستیابی به فهم و زبان مشترک و... همهوهمه یک پیام عمده و اساسی دارند و آن لزوم بازگشت جریان اصلاحات به مردم است. اصلاحطلبان باید این بار نه از مسیر «کریدورهای قدرت»، بلکه از راه ساده اما سخت «بازگشت به مردم»، سیاستورزی را تجربه کنند.
این روزها تمایل گروههایی ـ بهویژه بلوک راست اصلاحات ـ به نهاد قدرت بر کسی پوشیده نیست. اما شرایط و موقعیت اصلاحطلبان ـ بهویژه طی یک دهه اخیر ـ به خوبی نشان داده است که این تمایل و کشش به سوی قدرت هیچ رهاورد روشنی برای اصلاحطلبان به همراه نخواهد داشت.
اصلاحطلبان باید اینبار اصلاحطلبی را از درون و از محل زخمهای بیشمار بر پیکره حقیقی خود آغاز کنند؛ زخمهایی که جز از راه بازگشت به حقیقت خواست و مطالبه جامعه التیام پیدا نخواهد کرد.
رفتارهای الکاظمی به عنوان نخستوزیر عراق از منطق و عقلانیت برخوردار است. او بدون هیجان و با طمأنینه به تثبیت جایگاه خود در فضای سیاسی عراق مشغول است و مثل یک سیاستمدار به ظرایف و حواشی زمامداری در عراق آشناست.
الکاظمی بهنحوی هم میخواهد بازتابی از استقلالخواهی مردم عراق باشد و هم متحدان بینالمللی خود را حفظ کند. ایستادن در چنین جایگاهی حتما نیازمند هوشمندی و دقت بالاست. حامی اصلی او، گروههای سیاسی شیعی هستند لذا باید منبع اصلی قدرت خود را حفظ کرده و به اندازه کافی مؤتلف این جریان باقی بماند.
در عین حال نزدیکی بیشتر به این گروهها میتواند موجب حساسیت غرب و به ویژه آمریکا و البته دولت سعودی شود. در چنین شرایطی دیدار نخست وزیر عراق با رهبران الحشدالشعبی و پوشیدن لباس نظامی این گروه را میتوان پیام جدی او به کشورهای مختلف دانست.
این حرکت به این معناست که الکاظمی، الحشد را بخشی از دولت قانونی عراق و بخشی از امنیت ملی این کشور میداند.
ارسال نظرات