روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
ابهامزدایی ضرورت امروز!
دکتر محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
۱- پازل مقاومت در حال تکمیل شدن است و تحولات منطقه نشان میدهد همه فتنهانگیزیها و سناریوهای سختافزاری و نرمافزاری آمریکا در منطقهِ محور مقاومت و به طور مشخص علیه جمهوری اسلامی در حال نتیجه عکس دادن است و اینها همه از برکات خون شهدا و سردار مقاومت سلیمانی عزیز و همان«معجزه انقلاب» است که رهبرمعظم انقلاب قبلا وعده آن را دادند.
آمریکا تصور میکرد با سرعت دادن به تحولات منطقه و ابهامآلود کردن فضا، مقاومت غافلگیر میشود و میتواند جلوی شکستهای خود را بگیرد، اما این سرعت تحولات نه تنها نتوانست ملتهای منطقه را در فضای ابهام نگه دارد و مقاومت را غافلگیر کند، بلکه خود عاملی برای ابهامزدایی مردم منطقه از نقشههای شوم و فریبکارانه جنتلمنهای تروریست آمریکایی و غربی و سرعت گرفتن شکستهای آنها شد.
این ابهامزدایی باعث شد عادل عبدالمهدی فعلا قدرتمندتر از گذشته در عراق در مقابل سیاستهای آمریکا بر سر قدرت بماند و نخستوزیر وابسته لبنان با نخستوزیر مورد حمایت حزبالله جایگزین شود.
اما بعد از ایجاد کاریکاتوری از اغتشاش در ایران، شهادت سردار دلها با دستور جنایتکارانه ترامپ و متعاقب آن سیلی حیثیتی سپاه به آمریکا در عینالاسد، علیرغم تصور آمریکاییها و صهیونیستها چنان نتیجه عکس داد که کل منطقه را درنوردید و آمریکا را در آستانه شکست کامل و اخراج از منطقه قرار داد و آشکار ساخت که این انتقام سخت و انتقام سختترِ نابودی رژیم صهیونیستی خیلی زودتر از آنچه که وعده آن داده شده و ملتهای منطقه تصور میکردند، محققشدنیتر و در دسترس است.
۲- پس از ایامالله ملت ایران و سیلی محکم سپاه و از امروز باید منتظر سیلیهای محکمتر دیگری از سوی گروههای مقاومت در منطقه به آمریکاییها باشیم. هدف قرار گرفتن سه هواپیمای نظامی آمریکا در غزنی و قندوز افغانستان و کشته شدن دهها نیروی نظامی و اطلاعاتی از جمله آنگونه که رسانهها اعلام کردند مایکل آندریا طراح ترور حاج قاسم سلیمانی، سقوط هواپیمای نظامی ارتش آمریکا در غرب استان الانبار عراق و کشته شدن چهار نظامی آمریکایی، هدف قرار گرفتن بالگرد آپاچی رژیم صهیونیستی در کرانه باختری، آتش گرفتن یک نفتکش در سواحل شارجه امارات، هدف قرار گرفتن مجدد پالایشگاه و شرکت نفت آرامکو و فرودگاه ابهاء و پایگاه خمیس عربستان در عملیات «بنیانالمرصوص»یمنیها، و آزادسازی خان طومان و مناطق باقیمانده از دست تروریستها در سوریه از جمله این سیلیها و نتیجه سرعت گرفتن تحولات منطقه برخلاف نیات و اهداف آمریکاست و نشان میدهد «دومینوی ایامالله مقاومت» و «سونامی سیلیهای محکم» در قالب انتقام سخت هنوز در راه است و آنگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند «گستره انتقام از خون شهید سلیمانی به عنوان یک چهره بینالمللی مقاومت، کل منطقه و جهان است.»
۳- تاثیرات حضور بهیاد ماندنی ایامالله بزرگترین بدرقه تاریخ جهان و جمعه انقلابی ایران بر ملتهای منطقه موجب خلق «ایامالله مقاومت» در منطقه شد. فقط طی دو هفته بعد از یومالله ملت ایران، حضور میلیونی ملت عراق در «جمعه ایستادگی»، موج انتفاضه جدید علیه خیانت قرن و سیاستهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه و تظاهرات میلیونی مردم یمن در جمعه گذشته، همه با الگوگیری از ملت ایران و الهام گرفتن از سخنان رهبرمعظم انقلاب، خود از«ایاماللهِ مقاومت» است که ملتهای منطقه نیز«زیربنای فکری و احساسات صادقانه خود» را نشان دادند و این نتیجه «ابهامزدایی هوشمندانه» رهبر معظم انقلاب و «نشانههای اراده خداوند برای پیروزی ملتهای منطقهِ مقاومت» است «اذا جاء نصرالله والْفتح، و رأَیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا، فسبح بحمد ربک...».
پیوند خوردن یوماللههای ملتهای منطقه با ایامالله ملت ایران با فریادهای ضدآمریکایی نشان داد مرزهای جغرافیایی و قومیت و عرب و عجم و شیعه و سنی و کرد نمیتواند مانعی در مسیر آرمانهای عزتمندانه ملتهای منطقه باشد و نشان داد عروسکهای خیمهشببازیِ رسانههای آمریکایی-صهیونیستی که فریبکارانه و متناقضانه از یکسو در مقابل ملتهای عراق و لبنان شعار میدهند ایران ثروتهای شما را به یغما برده و از سوی دیگر شعار میدادند جمهوری اسلامی ثروت ملت را هزینه لبنان و غزه و عراق میکند! نیز نمیتوانند تصویر غیرواقعی از ملتهای غیور منطقه ارائه و آنها را از هم دور کنند تا آمریکا به اهداف خائنانه خود برسد.
۴- البته آمریکاییها اکنون نگران تاثیرات فرامنطقهای انتقام سخت مقاومت هستند که نویددهنده «پدیده یکتا و تاریخساز در جهان امروز» است. این موج ابهامزدایی و سونامی مقاومت را باید فراتر و قویتر از بیداری اسلامی در منطقه تصور و به عنوان مرحله پسابیداری اسلامی از آن یاد کرد که تاثیر خود را بر همه ملتهای جهان خواهد گذاشت چراکه در بحث جامعهشناسی نیز اکنون مقاومت از چند گروه پراکنده به یک امت واحد در منطقه و جنبش مردمی علیه لیبرال دموکراسی در جهان تبدیل شده است.
۵- با شهادت سردار سلیمانی عزیز به عنوان مظهر و نماد مبارزه با تروریسم به دست «تروریست دولتی آمریکا» و با حمایت رئیسجمهور «دولت تروریست آمریکا» از «تروریست دولتی رژیم صهیونیستی» که در خیانت قرن به اوج خود رسید و همچنین با «ایامالله میلیونی مقاومت» و «ایامالله سیلیهای سخت» در منطقه، تمام کسانی که سادهلوحانه تصور میکردند آمریکا قصد مبارزه با تروریسم را دارد، به این سخن دوراندیشانه رهبر معظم انقلاب بعد از حادثه تروریستی یازده سپتامبر پی بردند که «ما دولت آمریکا را در مبارزه با تروریسم صادق نمیدانیم».
لذا مردم منطقه در کشورهای مختلف با همین آگاهی پشت گروههای مقاومت ایستادهاند و نشان دادند که ملتهای عرب حاضر نیستند مثل سعودیها گاو شیرده ترامپ باشند و منابع کشورشان به یغما برود و تحقیر شوند.
لذا این ابهامزدایی ملتها در پی سرعت گرفتن تحولات منطقه قطعا ناشی از دوراندیشی و رهبری حکیمانه رهبر معظم انقلاب است که سال گذشته درخصوص فریبکاری و فتنهانگیزی آمریکا هشدار داده بودند که: «آمریکاییها ممکن است برای سال ۹۷ جنجال کنند اما برای سال ۹۸ نقشه بکشند!» ایشان خطاب به نیروهای مسلح و گروههای مقاومت در منطقه نیز تاکید کرده بودند «باید آرایش و آمادگیهای لازم را برای مقابله با فتنه داشته باشند.»
۶- آمریکا بعد از اینکه نتوانست با داعش و تحریم و مذاکره ملتهای منطقه را بترساند و مرعوب کند و شاهد ایامالله مقاومت چه در حضور میلیونی مردم و چه در سیلیهای محکم است، اکنون روی «ابهامزایی در منطقهِ مقاومت» بهویژه علیه جمهوری اسلامی و بهخصوص در داخل ایران و ایجاد تفرقه بین مسئولان و ترغیب برخی از آنها برای ایستادن مقابل رای و نظر مردم و ملتهای منطقه حساب ویژهای باز کرده است.
دیدار ترامپ با برهم صالح رئیسجمهور عراق در داووس سوئیس در میان مخالفتهای گسترده مردمی و رسمی عراقیها و توئیتبازی با برخی مسئولان ایرانی و ارسال پیامهای ضعف از سوی این مسئولان مرعوب علیرغم مخالفت غیرتمندانه ملت ایران با هرگونه مذاکرهای با شیطان بزرگ بعد از شهادت سردار دلها و شنیده شدن نغمههای وحدتشکن داخلی بهخصوص تشریفاتی و انتصابی خواندن انتخابات! در آستانه انتخابات دوم اسفند را باید از جمله امیدهای رئیسجمهور آمریکا برای اولا به فراموشی سپردن ایامالله مقاومت، ثانیا سرد کردن آتش خشم عقلانی و مومنانه ملتها علیه جنایات آمریکا، ثالثا ابهامزایی علیه سیاستهای مقاومت و رابعا بهرهبرداری سیاسی- رسانهای از این ابهامزایی تلقی کرد.
جریان آمریکایی- صهیونیستی برای ابهامزایی و «ترور اعتماد عمومی به نظام» شگرد «شاه ماهی سرخ»! و منحرف کردن افکار عمومی از اهداف اصلی یعنی مقاومت و اخراج آمریکا از منطقه و همچنین انحراف افکارعمومی داخلی از ناکارآمدی دولت برآمده از جریان اصلاحطلبی و غربگرا و مشکلات اقتصادی حاصل از این تفکر با حاشیهسازیهای دروغین را در دستور کار خود قرار داده است.
گرچه با «ابهامزدایی حکیمانه رهبری» تلاش دلقکهای آمریکایی و دنبالههای سیاسی و رسانهای صهیونیستها برای ایجاد فضای ابهامآلود با سوءاستفاده از حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی، شکست خورد، اما در این شرایط تمام گروههای مقاومت در منطقه و بهخصوص نیروهای ارزشی و انقلابی در داخل باید ابهامزدایی از اهداف جریان آمریکایی-صهیونیستی را وظیفه خود بدانند و با بصیرتافزایی و روشنگری مانع از این بشوند که مقاومت در منطقه و انتخابات مجلس شورای اسلامی در ایران تحت تاثیر اهداف خبیثانه ابهامزایی دشمنان قرار بگیرد.
ملت ایران نیز با الهام از این سخن شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی که «اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچکس مصلحتر از امیرالمومنین نبود»،با نگاه مقاومت و روحیه جهادی بار دیگر در جهت ابهامزدایی از اهداف شوم آمریکا در منطقه و اهداف منافقانه جریان آمریکایی- صهیونیستی در داخل، در ۲۲ بهمن امسال یک یومالله حماسی دیگر خلق خواهند کرد و نشان خواهند داد تحت تاثیر دوگانهسازیهای فریبکارانه جریان لیبرال و تاجرمسلک ترامپی و فضای مجازی و رسانههای امپراطوری صهیونیستیِ قرار نخواهند گرفت.
ملت ایران در دوم اسفند نیز با خلق یومالله دیگری به انتخاب گزینههای اصلحی دست خواهند زد تا ضمن حفظ مولفههای قدرت و عزت ایرانیان، امیدوارانه شاهد رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی خود با مجلسی جهادی و انقلابی باشند.
چه چیزی جمهوریت نظام را تهدید میکند
غلامحسین کرباسچی در ایران نوشت:
در آستانه پایان چهل و یکمین سال استقرار جمهوری اسلامی و همزمان با برگزاری یازدهمین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی فرصتی فراهم شده که همه فعالان سیاسی در داخل و خارج کشور بار دیگر به واژههای انتخابات، جمهوریت، نقش مردم و... بپردازند. شاید صریحتر از همه مدیران کشور در این سالها، اظهارات آقای روحانی در هفته گذشته بود که خطر اضمحلال جمهوریت نظام را گوشزد کرد و به بهانه رد صلاحیتهای شورای نگهبان که حالا دیگر رفتاری معمول از این نهاد در هر انتخاباتی شده به ضرورت حفاظت از «جمهوریت» جمهوری اسلامی در کنار اسلامیت پرداخت.
بدون اینکه بخواهیم در انگیزههای سیاسی این اظهارات غور کنیم و یادآوری کنیم که گوینده محترم در طول سالهای انقلاب و حتی در دوره ریاست جمهوری خود چقدر به لوازم «جمهوریت» و عنایت به مردم و خواستهای آنها پرداخته، اما اینکه واقعاً تضعیف «جمهوریت» خطری جدی برای نظام است، هشدار درست و بجایی است ولی چه عواملی در این خطر واقعاً مؤثر است؟ چند مورد را تیتروار میشود اشاره کرد:
1- حتماً مهمترین عامل، عدم کارایی منتخبین مردم است یا خدای ناکرده فساد و خلاف به وفور در افراد و سیستم. حتماً بیشترین ناامیدی مردم از انتخابات را همین امر رقم میزند. انتخاباتی که همیشه با وعده تغییر شرایط شروع میشود و مردم را به امید حل مشکلات پای صندوق میکشاند. ولی بعد یک دوره یا حتی بیشتر مردم شاهد گشایشی که نیستند هیچ، احیاناً وضعیت زندگی برایشان سختتر هم شده است.
2- صرفنظر از کارآمدی اگر به هر دلیل دیگر فشارهای اقتصادی و اجتماعی روی زندگی اقشار مختلف آوار شود و از طرفی شدیدترین تبلیغات داخلی و خارجی روح و روان مردم را نشانهگیری کند و به جای امید به آینده بذر یأس و افسردگی را بارور کند چه انگیزهای برای حضور مردم و تقویت جمهوریت باقی میماند؟ به جرأت میتوان ادعا کرد این روزها بیش از هر دوره دیگری این فضای ذهنی و فکری بخشهای وسیعی از جامعه را فرا گرفته است.
3- تلاش و تصریح آشکار رقبای سیاسی به ناکارآمدی انتخابات در کشور هم عامل دیگر تضعیف جمهوریت است. عدهای به اسم انقلابیگری همه ضعفها و مشکلات را محصول انتخاب مردم میدانند و از تریبونهای رسمی تصریح و تبلیغ میکنند برای اینکه بگویند اینها را درست انتخاب نکردهاند و باید ما را انتخاب میکردند که همه چیز گل و بلبل میشد. غافل از اینکه این رویکرد بیش از آنکه به نفع آنها در انتخابات باشد، عامل رویگردانی و بیرغبتی در کلیت انتخابات میشود (چرا که خوشبختانه تجربه آن دورههای گل و بلبل هم هنوز در خاطره و زندگی مردم حضور دارد). و عدهای به اسم اصلاحات و یا اعتدال یا حتی اپوزیسیون (چه در داخل و چه در خارج) به عنوان انتقاد از برخی اشکالات ساختاری این زمینه را القا میکنند که هر که را هم انتخاب کنید تأثیری در امور کشور ندارد و دیدهاید که در بهترین دورههای مجلس یا ریاست جمهوری هم اداره کشور بر محوریت مدار ثابتی است که فارغ از انتخاب چپ و راست است... و در کنار هر دوی اینها عملکرد دستگاههای نظارتی است که به نوعی رد صلاحیتهای بیمورد یا بدون توضیح وسیله ناامیدی از حضور در صحنه انتخابات فراهم میکند.
4- و بالاخره رواج و رسمیت یافتن توهینهای وقیح به منتخبین مردم و از جمله رئیس جمهوری با رکیکترین کلمات و واژهها به اسم اسلام و انقلاب و دلسوزی برای مردم و نظام در حالی که دم خروس اقتدارگرایی و مخالفت با اصل جمهوریت نظام از زیر ردای همه اینها بیرون زده و دیگر حتی داعیهای بر مخفی کردن آن هم ندارند.
مردم حق دارند فکر کنند منتخبی که با تأیید بالاترین نهاد نظارتی نظام و با این همه آرا و این همه تلاش برای برگزیدن با حضور بیش از 40 میلیون رأی رئیس جمهوری شده ناگهان به ادعای مخالفان آدمی با این صفات و ویژگیهای منفی از آب درمیآید که حتی در مردم عادی کوچه و بازار هم کمتر میتوان مثل آن را سراغ داشت به چه کار میآید و چرا باید در برگزیدن او این همه دردسر و جنجال و نزاع و رقابت را قلم بزنیم؟
فرض کنیم کرونا آمده !
حمید ضیایی پرور در خراسان نوشت:
صبح دیروز (شنبه) وارد محل کار که شدم دیدم یکی از همکارانم ماسک زده و هنگام احوال پرسی به من دست هم نداد، پرسیدم امروز که هوا آلوده نیست، برای چه ماسک زده ای؟ با صدایی که می شد هراس را احساس کرد از پشت همان ماسک گفت: کرونا!
وزارت بهداشت و دستگاه های دیگر کشور در هفته اخیر بارها درباره ویروس کرونا اظهار نظر کرده اند. نقطه مشترک تمام این اظهارنظرها هم اطمینان دادن به مردم بوده مبنی بر این که این ویروس وارد کشور نشده است.گویا ایران دژ آهنینی است که هیچ گاه قرار نیست این ویروس وارد کشور شود یا ظاهرا ایران تافته جدا بافته نسبت به دیگر کشورهای جهان است و این ویروس قبل از ورود به کشور در نطفه خفه خواهد شد.
واقعیت این است که کرونا دیر یا زود وارد ایران خواهد شد. به رغم این که گفته شده مرزهای هوایی، زمینی، دریایی و راه آهن کشور به طور کامل کنترل می شود، اما شواهد و قراین نشان می دهد که با توجه به عوامل مختلفی همچون مراودات گسترده ایران با کشور چین، مرزهای گسترده ایران به ویژه مناطقی که کنترل کاملی بر رفت و آمدها وجود ندارد، فقدان تجهیزات پیشرفته شناسایی مسافران ورودی به کشور، این ویروس وارد کشور خواهد شد.
اما نکته مهم این است که به نظر می رسد ما برای بعد از این مرحله برنامه مشخصی نداریم. به ویژه اطلاع رسانی درست و مناسبی به مردم درباره راه های پیشگیری و درمان این بیماری داده نشده است. فعلا مردم در این حد اطلاع دارند که کرونا بیماری مرگباری است که از همه راه های ممکن و غیر ممکن منتقل می شود و ویروسی است که فقط می کشد، درمان ندارد و جز مرگ، سرنوشت دیگری در انتظار مبتلایان نیست.
اما این تصورات غلط و نادرست است. کرونا در مقایسه با ویروس های مشابهی نظیر مرس و سارس، از میزان مرگ و میر بسیار کمتری برخوردار است. مقایسه آمار مبتلایان به این بیماری در چین با آمار کشته شدگان بر اثر این بیماری نیز همین موضوع را اثبات می کند.
ضمن این که براساس آخرین آمار تا زمان تنظیم این یادداشت، در مقابل 259 نفر فوتی تعداد 285 بیمار هم جزو بهبود یافتگان بوده اند. اما تفاوت چین به عنوان کشور اصلی و زادگاه این بیماری با کشور ما در این است که آن ها اطلاعات مربوط به شیوع و گسترش این بیماری را تکذیب نکردند و اتفاقا یکی از دلایل کنترل نسبتا موفق این بیماری در چین، اطلاع رسانی شفاف به مردم خودشان و جامعه جهانی بوده است.
آیا دولت و دستگاه های مسئول درباره وضعیت بعد از ورود بیماری کرونا به ایران هم فکر کرده اند؟ آیا بسته های اطلاع رسانی و به عبارت دیگر سند پیوست رسانه ای بیماری کرونا در دولت و وزارت بهداشت تدوین و تصویب شده است؟ آیا برنامه های اطلاع رسانی مناسب برای آگاهی بخشی و اطلاع رسانی برای پیشگیری و مقابله با شیوع این بیماری درکشور طراحی و تدوین شده است؟
آیا برای رسانه های مختلف، اعم از صدا و سیما، رسانه های مکتوب و رسانه های اجتماعی و فضای مجازی، نقش و ماموریت محتوایی و شکلی دیده شده است؟
بررسی پیشینه بحران های مشابه در ایران نشان می دهد که برای مواقع بحرانی، طرح و برنامه و سند پیوست رسانه ای نداریم؛نه قبل از بحران، نه حین بحران و نه بعد از بحران. در بحران های مشابه مانند حادثه فروریزی پلاسکو، سیل فروردین، اغتشاشات سال های اخیر، سانحه سقوط هواپیما و چندین مورد مشابه دیگر به وضوح نبود برنامه و سند رسانه ای و اطلاع رسانی را شاهد بودیم.
در چنین مواقعی مردم محتوا و اطلاعات مورد نیاز خود را از منابع غیر رسمی یا منابع خارجی مانند شبکه های ماهواره ای و رسانه های فضای مجازی دریافت می کنند. این شبکه ها هم حتما در اطلاع رسانی و آگاهی بخشی خود، نیاتی دارند که برای مخاطب به وضوح قابل درک نیست.
یک راهبرد قدیمی در ایران همچنان حاکم است که معتقد است مردم را نباید نگران کرد. همین راهبرد در تاکتیک و مرحله اجرا تبدیل می شود به تکذیب دایم مسئله و بحران. در چنین گیر و داری مردم عادی مانند آن همکار من، تنها راه را در خرید و استفاده از ماسک آلودگی هوا می بینند.
وقت آن نرسیده در این راهبرد تجدید نظر کنیم؟
نظام برنامهریزی هدفی ندارد
حیدر مستخدمین حسینی در آرمان نوشت:
اقتصاد از متغیرهای کلیدی برخوردار است و اگر یکی از متغیرها در وضعیت تعادلی قرار نگیرد، موجب برهم خوردن تمامی متغیرهای اقتصادی خواهد شد. در شرایطی که وضعیت اقتصاد ملی کشور ما از یک وضعیت باثباتی برخوردار نیست همین کافی است که بحثهای متفاوتی نسبت به آن متغیرها از قبیل نرخ ارز، نرخ سود بانکی، نرخ بازدهی سرمایهگذاری، نرخ بیکاری یا وضعیت اشتغال و رفاه اقتصادی مطرح شود.
در خصوص مهمترین متغیرها ارز را داریم، این نرخ به لحاظ اینکه در شرایطی که مهلت FATF به پایان رسیده، یکی از مواردی است که دستخوش تغییر میشود و یا عدم تخصیص ارز به برخی از کالاها که توسط بانک مرکزی از آنجا که با تاخیر انجام شده، وضعیت را از آنچه دولت و بانک مرکزی بیان میکند، فاصله میاندازد و خودش روی نرخ ارز تاثیر میگذارد یا بحث بودجه که امیدواریم وضعیت بررسی بودجه در کمیسیون تلفیق یک روز مستقیما پخش شود.
در سوی دیگر بودجه 99 یکی از بودجههای خاص است که از قبل هم پیشبینی میشد منتها دولت و مجلس به هیچکدام از تذکرها، نقدها، گفتوگوهای کارشناسی و یادداشتهای اقتصاددانها توجه نکردند. ارز یکی از متغیرهای کلیدی اقتصاد است و کاری که باید دولت و مجلس در طی این زمانها انجام میدادند به فراموشی سپرده شده و تنها در شرایطی که در تنگنا فرار میگیرند راه حلهای موقتی را به تصویب میرسانند که اثر ماندگاری زیاد خاصی نداشته است.
این موردی است که در دهههای گذشته هم شاهد بودیم، اما وقتی امسال وضعیت خاصی پیش میآید همه را به مقولاتی ارتباط میدهند که جنبههای منفی را نشر میدهد. در صورتی که شاهدیم نوسانات ارزی طبیعی است اما افزایش آن در نیمه دوم سال نسبت به نیمه اول سال نشان دهنده این است که بانک مرکزی و دولت نسبت به وعدههای عدم افزایش نرخ موفق نبودند و به نسبت تمام کارکردها و متغیرهای دیگر اقتصادی، نرخ ارز در شش ماه دوم نسبت به شش ماه اول با افزایش مواجه بوده که دلایل بدویاش را باید بانک مرکزی توضیح دهد.
شاید بانک مرکزی دامنه نظارت خود را تغییر میدهد منتها چون خروجی را بیان نمیکند، باعث میشود که روی نرخ ارز اثر بگذارد. اقتصاد ما شرایطی را طی کرده که به مرور از کشورهای توسعه یافته فاصله گرفته و به سمت کشورهای عمدتا بلوک شرق و چین و هند و کره جنوبی و عراق و افغانستان گرایش پیدا کرده است. دولت و مجلس در طول این سالها میبایست در قالب قراردادها و پیمانهای منطقهای و پولی به گونهای عمل میکردند که مبادلات کشورها را توسعه میدادند و این امر در یکسال امکانپذیر نیست.
کشورهایی بودند که میتوانستیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و آن را توسعه دهیم اما در این ارتباط ضعیف عمل کردیم. قطعا بودجه سال 99 یک بودجه سخت و پیچیده است و با اینکه دولت و مجلس سعی میکنند که علت را به گردن تحریم بیندازند ولی واقعیت این است که نظام برنامهریزی داخلی ما بدون هدف و برنامه است. با کوتاهیهای صورت گرفته و اینکه نفت و درآمد حاصل از آن همواره برای نظام تصمیمگیری ما پیچیدگی خاصی داشته، به محض اینکه در درآمد نفت تزلزل بهوجود میآمد، نظام تصمیمگیری ما هم دچار تزلزل میشده است.
در نهایت بودجه 99، بودجه نگران کنندهای است و با توجه به کسری که وجود خواهد داشت، با تورمهای بالایی مواجه خواهیم شد. سیاستهای در نظر گرفته شده اثر خود را خواهد گذاشت و نتیجه آن تورم خواهد بود. علت کلیدی همه این بحثها رابطه دولت و مردم است که بر پایه اعتمادسازی است و وقتی کمرنگ میشود و مردم نسبت به دولت و مجلس اعتماد خود را از دست میدهند دیگر هر موردی تبدیل به شایعه و عدم اطمینان میشود.
رد صلاحیت داوطلبان نمایندگی مجلس را درحالی شاهدیم که میدانیم چه بسا در مواردی خطاهایی هم رخ داده و نمایندگانی هستند که مجوزهایی کسب کرده و به موقعیتیهایی دست یافتهاند، ولی چرا مردم نباید در جریان باشند؟
۴۱ سال درماندگی امریکا برابر ایران
سیدعبدالله متولیان در جوان نوشت:
همانطور که در دهه ۹۰ میلادی پیشبینی کرده بودیم، هژمون مسلط غرب بهویژه هژمون امریکا از سال ۲۰۱۷ میلادی به بعد به سمت فروپاشی حرکت خواهد کرد و رفته رفته بر سرعت فروپاشی آن افزوده شده و با جداشدن کالیفرنیا از ایالات متحده مانند اتحاد جماهیر شوروی، امریکا نیز وارد فاز فروپاشی ساختاری و جغرافیایی خواهد شد.
اینک آثار فروپاشی در چهره مستأصل و درمانده امریکا مشهود شده و تلاشهای دولتمردان احمق امریکا بر سرعت نابودی امریکا افزوده است. اوج اقتدار و هژمون امریکا به بعد از جنگ دوم جهانی باز میگردد. هژمون و اقتدار امریکا بر ۱۰ رکن به شرح زیر استوار شده است:
۱ - هژمون و سیطره مسلط نظامی بر جهان ۲ - اقتدار و سلطه تفکر لیبرالیستی بر جهان ۳ - هژمون و سلطه علمی و تکنولوژیک و فناوری ٤ - امپراتوری رژیم پولی دلار برجهان طبق ارکان سیستم پولی برتون وودز، مشتمل بر سه سازمان: بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول (IMF)، بانک بینالمللی ترمیم و توسعه (IBRD) یا بانک جهانی و گات که البته امروزه جای خود را به سازمان تجارت جهانی (WTO) دادهاست. ۵ - قدرت مدیریت بحرانهای جهانی مشتمل بر قادر بودن (able)، مایل بودن (willing) برای رفع تهدیدات جهانی (Threat) ۶ - قدرت اقناع دیگران (توان ائتلاف سازی) ۷ - هژمون و امپراتوری رسانهای بر جهان ۸ - انسجام سیاسی داخلی در تصمیم سازی و تصمیم گیری ۹ - رضایتمندی ملی (انسجام و پیوند جغرافیایی ایالات) ۱۰ - سلطه اقتصادی بر جهان مشتمل بر: «کنترل مواد خام»، «کنترل بر منابع سرمایه»، «کنترل بر بازار»، «کنترل بر کالاهای دارای ارزش» و «کنترل بر نرخ ارز».
امروز در آغاز دهه سوم قرن ۲۱ میلادی تقریباً همه ارکان مذکور یا فروپاشیده و یا در حال فروپاشی است، اما امریکا نمیخواهد به این حقیقت مسلم تن بدهد، به همین دلیل سران امریکا مذبوحانه و احمقانه، دونکیشوت وار برای احیای هژمون مرده امریکا تلاش میکنند ولی تلاشهای آنان بر سرعت غرق شدن و نابودی امریکا خواهد افزود و از طرف دیگر سبب توسعه اقتدار و هژمون انقلاب اسلامی ایران و محور مقاومت میشوند.
حقیقت این است که امریکاییها روی شبکه نفوذی و سازماندهی شده خود در ایران حساب ویژه باز کرده بودند و همین اشتباه محاسباتی آنان را به براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران و تضعیف و نابودی محور مقاومت امیدوار کرده و دیوانه وار به «ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی (قهرمان مبارزه با تروریسم امریکایی و غربی)»، «انتخاب قدس برای پایتختی رژیم جعلی و خون آشام صهیونیستی» و «پیشبرد برنامه قمار (معامله) بزرگ قرن» و... دست میزند. این دست و پا زدنهای مذبوحانه بیشک بر سرعت «نابودی رژیم صهیونیستی»، «نابودی و اضمحلال قارونهای منطقه بهویژه رژیم سعودی حاکم بر حجاز»، «متلاشی شدن اتحادیه اروپا»، «افزایش نارضایتی مردم امریکا و رشد واگرایی و تجزیه ایالات متحده امریکا»، «افزایش قدرت محور مقاومت»، «پیدایش و تقویت موج دوم بیداری انسانی و اسلامی در ممالک اسلامی» و «پیدایش و تقویت هژمون انقلاب اسلامی ایران» خواهد افزود. بر همین اساس مردم امریکا، دولتهای اروپایی، قارونهای منطقهای و رژیم جعلی و کودک کش صهیونیستی بیش از آنکه از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران عصبانی باشند باید از حماقتها و تلاشهای دونکیشوت امریکایی عصبانی باشند. نقطه مقابل هژمون فروپاشیده امریکا، جمهوری اسلامی ایران است که به رغم همه ائتلافسازیها، فشارها، تحریمها، تهدیدها، محرومیتها و ... بالنده و حکیمانه به قدرت مسلط منطقهای تبدیل شده و اینک در حال تبدیل شدن به قدرت جهانی است. قوی شدن ایران و تبدیل شدن به قدرت جهانی، مستلزم توجه ویژه به ارکان قدرت از منظر انقلاب اسلامی «توسعه استقلال سیاسی و نظامی، و امنیت بومی، مولد و کارآمد اقتصادی و نظامی»، «تأکید بر ارزشهای حیاتی ملی و دینی و تقویت باورها، اعتقادات ایمانی و فرهنگی»، «افزایش کارآمدی مدیریتی و غلبه بر آسیبهای تهدیدساز»، «ظرفیتسازی و تأکید بر انسجام دینی و وحدت ملی»، «پیوستگی با جهان اسلام و توسعه کمی و کیفی محور مقاومت» و «تغییر در ساختارهای مدیریتی نظام (سخت افزار و نرم افزار) مبتنی بر فرهنگ انقلاب اسلامی» است.
در شرایطی که طی سالیان گذشته قوای لشکری قدمهای مؤثری برای ایجاد امنیت پایدار و توسعه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران برداشته اند، نقطه آغازین تغییرات لازم برای واژه آرایی عمومی و فراگیر قوی شدن و تبدیل ایران به قدرت بلامنازع جهت تبدیل تهدیدها به فرصت، تبدیل قوای کشوری به قوای تراز انقلاب اسلامی است. مادامی که قوای کشوری در جایگاه تراز انقلاب قرار نداشته باشند بار اصلی حراست از استقلال کشور بر دوش مردم بوده و مثل همیشه این مردم هستند که هزینههای سنگین ناهمترازی قوای کشوری با انقلاب اسلامی را میپردازند. همترازی قوای کشوری با بنیانها و ارزشهای انقلاب اسلامی به تغییر در ساختار و اهداف و عملکرد احزاب سیاسی نیاز دارد. نمیتوان از این حقیقت عینی چشم پوشی کرد که متأسفانه طی ۳۰ سال گذشته احزاب سیاسی بیش از آنکه به قوام و بقای نظام اسلامی و رفع موانع و آسیبها و تقویت استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور کمک کرده باشند خواسته یا ناخواسته به نظام، باورها و ایمان مردم، اعتقادات و اعتماد مردم به نظام اسلامی لطمه زدهاند و از این رو تغییر در ساختار و اهداف احزاب سیاسی منطبق با آرمانها و اهداف نظام اسلامی یک ضرورت اجتناب ناپذیر و فوری است. برخی احزاب سیاسی به جای ایفای نقش برای تقویت نظام اسلامی، متأسفانه نقش اپوزیسیون به خود گرفته و به بهانههای واهی و مغالطهآمیز و با هدف فریب افکار عمومی در شیپور تضعیف ارکان نظام دمیده و با شعارهای تفرقه آمیز واگرایی و دلسردی مردم از حضور در انتخابات را مطالبه میکنند.
در اولین انتخابات کشور در گام دوم انقلاب و در چهل و یکمین فجر انقلاب، این مردم هستند که میتوانند و باید در برای حل معضلات، آسیبها و جبران ضعفها و نقص ها، با حضور انقلابی و حداکثری خود، حصار نگاههای غلط انتخاب حزبی را درهم شکسته و منطبق با رهنمودهای رهبری نسبت به انتخاب نمایندگان مؤثر، دغدغهمند، مؤمن، متعهد، کارآمد، کاربلد، کارآزموده، سختکوش، معتقد به آرمانها و اهداف انقلاب، انقلابی، خوشسابقه، پاکدست، دشمنشناس، ضدفساد، خوشفکر، جوان، باانگیزه، بصیر، دانا، حکیم، باغیرت دینی، نخبه، اهل فکر و قلم، شجاع و دلیر، قانونمدار و ولایتمدار اقدام نموده و زمینه تشکیل مجلس انقلابی، حزباللهی و تراز انقلاب اسلامی را فراهم آورند. تنها تشکیل چنین مجلسی است که علاوه بر تلاش برای تحقق خواستههای بهحق معیشتی و اقتصادی کشور و مردم، برای تشکیل دولت تراز انقلاب نیز زمینه سازی کرده و دشمنان نظام را مأیوس و تهدیدها را به فرصت مبدل خواهند کرد.
حمایت از نظام، وظیفه ملی
کورش الماسی در ابتکار نوشت:
شاید یکی از عوارض بدخیم عرصه سیاسی عدم شفافیت باشد. عدم شفافیت که جولانگاه دشمنان و بدخواهان ایران است. اینکه، آنهایی که از نظام سیاسی انتقاد و آنهایی که از نظام حمایت بیچونوچرا و بعضاً کورکورنه میکنند، تعمق زیادی در انتقادها و حمایتهای خود ندارند. در اینکه چرا باید انتقاد و چرا باید حمایت کرد، برخی اذهان فعال در عرصه سیاسی و مدیریتی شفاف نیستند. و همین عدم شفافیت منشا بیشتر چالشهای پرهزینه و خطرناک اجتماعی و ملی است که بیتردید منافع و امنیت ملی را به طور جدی در معرض انواع چالشهای گوناگون قرار داده است.
به منظور فهم چرایی و ریشههای این همه چالش اجتماعی و ملی بیسابقه، ضروری است تا درک شفاف و مشترکی از چیستی و چرایی یا به عبارتی فلسفه نظام مدیریت کلان سیاسی داشته باشیم. نظام چیست؟ اگر دولت و نظام مدیریت وجود نداشته باشد، جامعه چگونه خواهد بود؟ به عنوان مثال یک جامعه بدون وزراتخانههایی چون نیرو، اقتصاد، آموزش و پرورش، آموزش عالی، مخابرات، بهداشت و درمان، روابط خارجه و... چگونه جامعهای خواهد بود؟ دیگر اسم جامعه را نمیتوان برای چنین جمع یا شرایطی به کار برد.
چراکه فقدان نظام مدیریت کلان در قالب انواع نهادهای فوقالذکر به معنی زیست طبیعی است. پس به سادگی می توان ادعا کرد که وجود زیست اجتماعی یا مدنی بدون وجود نظام مدیریت کلان سیاسی نه قابل فهم و نه امکان وجود عینی خواهد داشت.
در نقد سیاسی؛ اندیشهها، عملکردها، راهکارها و طرحهای مدیریتی و سیاسی و برخی کارگزاران و صاحبمنصبان انتصابی و انتخابی که مدیریت کلان، به عنوان تبلور اراده یکایک شهروندان، را ناکارآمد میکنند و نه خود حاکمیت به عنوان یک پدیده جمعی(ملی)، نقد میشود.
دورانی که اقتدار حکومتها وابسته به یک گروه یا جناح خاص بود، متعلق به قرنها پیش است. در جهان معاصر، اقتدار حکومتها منوط به مشارکت جناحهای متعدد در مدیریت کلان سیاسی است. به گواه شواهد تاریحی و تجربی فراوان، حکومتهای تکجناحی (شوروی سابق و کشورهای کمونیستی، عراق، لیبی، سوریه، افغانستان، مصر و...) ناکارآمد، ناپایدار و بیثبات هستند.
گزاره مخالف نظام بودن، حاوی یک پارادوکس است. مگر شهروندی میتواند مخالف نظام مدیریت کلان سیاسی باشد. طبق تعریف؛ در عالم محسوس، قابل درک و زمینی، «نظام سیاسی تبلور اراده و خواست جمعی به منظور تحقق اهداف، نیازها، تمایلات، آرزوها و... یکایک شهروندان است».
نظام سیاسی؛ در جهان معاصر، یعنی بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، نیروهای امنیتی و انتظامی، دانشگاهها و انواع وزارتخانهها که اموری چون فعالیتهای اقتصادی، تجاری، روابط خارجه، مسکن، صنایع و... را مدیریت میکنند، هست.
بنابراین، هوش سرشار یا تخصص خاصی لازم نیست تا متوجه شویم که گزاره مخالف نظام یعنی مخالفت با وجود و کارآمدی آموزش، بهداشت و درمان، امنیت، اقتصاد، روابط خارجه عقلانی و سالم، دانشگاه و صنعت و... بنابراین، گزاره مخالف نظام، فاقد معنی و کاربرد است
اگر بپذیریم که نظام یک سازوکار جمعی است، آنگاه درک خواهیم کرد که عرصه مدیریت کلان سیاسی نمیتواند جولانگاه پیگیری منویات، اهداف، تمایلات و... شخصی و جناحی باشد.
بنا بر تبیین کلی و مختصر فوق از نظام مدیریت کلان سیاسی، مفاهیم «امنیت و حفظ نظام» بدون فهم مبانی ملی و جمعی نظام مدیریت کلان سیاسی غیرکاربردی، مخرب، غیرقابل فهم و... است. مگر میتوان تصور کرد که شهروندی مخالف امنیت و حفظ نظام به عنوان تبلور اراده و خواست ملی و جمعی باشد. بنابراین، به سادگی میتوان ادعا کرد که مخالفت نه با امنیت و حفظ نظام مدیریت کلان سیاسی، بلکه شهروندان مخالف، مخالفان نظام بهمثابه تبلور اراده ملی، هستند.
شاید همین تلقی کج، محدود و بعضاً غیرصادقانه از چیستی نظام مدیریت کلان سیاسی، بستر انواع چالشهای اجتماعی و ملی در عرصههای گوناگون باشد. نقد و اظهارنظرهای گوناگون در مورد نظام، نه پیرامون «نهاد نظام سیاسی»، بلکه در مورد عوامل ناکارآمدی نظام است.
در صورتی که درک مشترک، عینی و کاربردی پیرامون چیستی و مبانی ملی و جمعی نظام میان کارگزاران و صاحبمنصبان انتصابی و انتخابی ایجاد شود، برخی افراد، جناحها و سوداگران سیاسی نمیتوانند در راستای اهداف خاص خود، فهم عمومی نسبت به چیستی، کاربرد و وظیفه نظام مدیریت کلان را مبهم و از این طریق بستر تحقق اهداف ضداجتماعی و ملی خود را محقق کنند.
بنابراین، هیچ کارگزار و صاحبمنصب انتصابی و انتخابی، نمیتواند نقد ناکارآمدی روابط خارجه، گزینش کاندیداهای انواع انتخابات، اقتصادی، آمورش، علمی، ویرانی اخلاق سیاسی، صنعتی، تجاری، معیشت شهروندان و... را مخالفت با نظام تلقی کند.
چراکه، اینگونه انتقادها، مخالفت با مدیران، عناصر و کارگزارانی است که با عملکرد بسیار نامطلوب، موجب بیسابقهترین چالشهای اجتماعی و ملی شدهاند. قابل قبول نیست که یک کارگزار، مدیر یا عنصر نظام، انتقاداتی را که به عملکرد مخرب خود او میشود را با بیاخلاقی به نظام نسبت دهد.
حمایت از نظام در قالب نقد عملکرد برخی کارگزاران و صاحب منصبان که موجب ناکارآمدی نظام مدیریت کلان سیاسی و نتیجتاً انواع چالش های اجتماعی و ملی می شوند، وظیفه همه وطن پرستان و دلسوزان صادق و با اخلاق است. به عبارتی، حمایت از نظام در مقابل برخی کارگزاران و صاحب منصبان دارای اهداف و عملکر ضد ملی و اجتماعی، یک وظیفه ملی است.
«ما أخذ بالقوة لایسترد إلا بالقوه»
در سرمقاله صبح نو آمده است:
بالاخره از طرح بهاصطلاح «معامله قرن» رییسجمهوری زردموی آمریکا رونمایی شد؛ معاملهای که بهتر است بیشتر به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی نسبت داده شود تا شخص دونالد ترامپ.
به هر حال وزرای خارجه کشورهای عضو اتحادیه عرب برای خالینماندن عریضه، دیروز، شنبه در قاهره با حضور محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان، گرد هم جمع شدند تا همچون نشستهای نمایشی پیشین خود برای بحران کنونی فلسطینیان چارهای بیندیشند، غافل از اینکه بیشتر چوبهایی که این ملت مظلوم میخورد از سوی برخی از همین خرسخالههاست.
به هر حال در نشست دیروز، ابومازن سخنانی ایراد کرد و از تاریخ مذاکرات با صهیونیستها سخن گفت؛ از اینکه آمریکاییها تا آخرین مراحل توافقنامه اسلو از آن مطلع نبودند، مبادا که این مذاکرات را به ناکامی بکشانند.
او سخنان مفصلی نیز در رابطه با بندهای مختلف معامله قرن که از سوی آمریکاییها دیکته شده است، بیان کرد؛ اما در این میان حلقه مفقودهای که در کلام جانشین یاسر عرفات به چشم میخورد، عدماظهار تاسف او نسبت به کنارگذاشتن مقاومت مسلحانه علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی در کرانه باختری و فقط دم از صلح زدن بود.
پر واضح است که اکنون دل آزادگان فلسطینی و تمام مسلمانان در جهان عرب و اسلام بیش از پیش آکنده از حقد و کینه نسبت به دژخیمان صهیونیست بوده و خواهان پاکسازی قبله اول مسلمانان از لوث وجود آنها هستند؛ همانگونه که جمال عبدالناصر، رییسجمهوری پیشین مصر میگفت: «ما أخذ بالقوه لایسترد إلا بالقوه»؛ به این معنی که آنچه با زور گرفته شود، فقط با زور باز پس گرفته خواهد شد.
ارسال نظرات