روزنامهها در لابهلای گزارشها و سرمقالهها، قسمتی از صفحات خود را به اخبار روزهای گذشته یا اخبار ویژه اختصاص می دهند که مشرق در ادامه به آنها اشاره میکند.
***********
دخالت نظامی آمریکا در غرب آسیا به بیش از 60 سال پیش بازمیگردد. «دوایت آیزنهاور»، سیوچهارمین رئیسجمهور آمریکا در دوره دوم ریاستجمهوری خود راهبرد جدیدی را اعلام کرد که به تصویب کنگره نیز رسید. راهبرد جدید که به «دکترین آیزنهاور» مشهور شد، مبتنی بر مداخله نظامی برای حمایت از دولتهای همسو با آمریکا در اقصی نقاط جهان بود. البته پیش از آن و در زمان ترومن، آمریکا حضور نظامی در اروپا برای جلوگیری از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی را دنبال میکرد. به دنبال اعلام دکترین جدید، آمریکا بطور رسمی و آشکارا در سال 1958 با حضور نظامی در لبنان، پای خود را به غرب آسیا بازکرد. بهانه لشکرکشی آمریکا به لبنان، حمایت از دولت مسیحی وقت این کشور بود.
آیزنهاور حضور نظامی در این منطقه پرالتهاب را به باز کردن «جعبه پاندورا» (جعبهای که بر اساس افسانههای یونانی حاوی تمام بدبختیها و مصیبتهای جهان بود) تشبیه کرده بود. تحولات دهههای بعدی تا امروز نشان داد این تشبیه چقدر درست بوده است.
البته مداخله آمریکا در منطقه سالها پیش از اعلام و اجرای این دکترین آغاز شده بود. کودتای 28 مرداد سال 1332 (1953 میلادی و در دوره آیزنهاور) که محصول مشترک آمریکا و انگلیس بود، یکی از مشهورترین این مداخلات است. آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون حداقل 25 مورد مداخله نظامی- امنیتی در منطقه غرب آسیا داشته است، یعنی بطور متوسط هر 3 سال یک تجاوز. نکته قابل توجه آنکه هرچه گذشته این تجاوزها نه تنها محدودتر نشده بلکه شدیدتر، طولانیتر و پرخسارتتر نیز شدهاند. جنگ و اشغال افغانستان و عراق که به بهانه 11 سپتامبر روی داد، مشهورترین این تجاوزات است و آنقدر طولانی شدهاند که تحلیلگران و حتی برخی سیاستمداران آمریکایی به آنها لقب «جنگهای بیپایان» دادهاند.
مداخلات و تجاوزهای آمریکا به کشورهای مختلف منطقه همگی به بهانه مبارزه با دولتهای دیکتاتور و تروریسم بودهاند و آغازگران جنگ همیشه نوید آیندهای روشن، سپردن سرنوشت مردم کشور مورد تجاوز به خود آنها، آزادی مردم تحت ستم و امثال این وعدههای توخالی را دادهاند.
نتیجه اما همیشه بهطرز فاحشی وحشتناک بوده است؛ هرج و مرج و خشونت افزایش یافته، گروههای تروریستی و افراطی رشد بیشتری کردهاند، غیرنظامیان بیشتری–همانهایی که قرار بود آزاد شوند و سرنوشتخود را انتخاب کنند- کشته شدهاند
این خروجی صدور دموکراسی آمریکایی با بمب است.
اندیشکدهها، نشریات و رسانههای آمریکایی طی دو دهه اخیر مملو از تئوریزه کردن ایده دولت و ملتسازی پس از اشغال نظامی است. مورد افغانستان و عراق به روشنی اثبات کرد که این تئوریها و لفاظیها چیزی جز فریبکاری یا بلاهت محض نبودهاند.
ایده ساختن کشوری آباد و ملتی آزاد با بمباران، دروغی شاخدار بود که هزینه آن را بهطور مستقیم و غیرمستقیم کمپانیهای نظامی- صنعتی پرداخت میکردند، کمپانیهایی که رونق آنها در جنگ بوده و مرگ، کسبوکار آنهاست. تنشهای اخیر در منطقه باعث کاهش ارزش سهام شرکتهای آمریکایی در بورس شد اما سهام 7 کمپانی بزرگ تسلیحاتی -نورتوپ گرومن، لاکهید مارتین، ال.3هریس تکنولوژیس، ریتون، هانتینگتون اینگالس، ترانسدیم گروپ و جنرال دینامیکس- با افزایش همراه بود. صلح و آرامش برای این غولهای نظامی- صنعتی جنگ تمامعیار و نویددهنده مرگ است. نقش مجتمعهای نظامی- صنعتی در حمایت
سیاسی- انتخاباتی از ترامپ، موضوع جذاب و مفصل دیگری است که خارج از بحث این نوشتار است.
هفت کمپانی فوق در مجموع حدود 400 میلیارد دلار دارایی دارند و با مشارکت پنتاگون، اصلیترین تامینکننده تسلیحات کشورهای حاشیه خلیجفارس و سایر مشتریان نظامی آمریکا هستند. تولید موشک و هواپیما و رادار و... آخرین حلقه از تجارت مرگبار و صدها میلیارد دلاری کمپانیهای مذکور است. برای تولید و فروش سلاح، اول باید دشمنان فرضی و قلابی ساخت. اگر دشمنی در کار نباشد، چطور میتوان گاوهای شیرده منطقه را دوشید؟ مقاومت آمریکا در برابر خواست افکار عمومی منطقه برای برچیدن پایگاههای نظامی خود و پایان دادن به این حضور تجاوزکارانه، ریشه در چنین بستری دارد.
آمریکاییها مدعی بودند و هستند که برای محافظت از دولت و ملت عراق در این کشور حضور دارند اما حال که هم دولت و هم ملت عراق بهطور آشکار خواستار خروج نظامیان آمریکایی از کشورشان هستند، بیشرمانه میگویند عراق را ترک نمیکنیم. تظاهرات میلیونی دیروز مردم عراق در حمایت از مصوبه پارلمان این کشور و دولت بغداد برای خروج آمریکاییها، اتمام حجت عراق با دولت تروریست آمریکاست. این تظاهرات گسترده و بیسابقه بیانگر خواست عمومی ملت عراق است و نشان میدهد آنها چه نظر و دیدگاهی درباره ارتش آمریکا دارند. نه تنها آنان را آزادیبخش نمیدانند بلکه نفرتی عمیق و فراگیر نسبت به آنها دارند. مردم عراق هنوز جنایتهای آمریکا در زندان مخوف ابوغریب را فراموش نکردهاند.
آمریکاییها که مدعی بودند به خواست خود عراقیها در این کشور حضور دارند طی چند هفته اخیر با قلدری و گستاخی میگویند عراق را ترک نمیکنند. آنان برای توجیه این گردنکشی خود در برابر خواست قانونی و به حق دولت و ملت عراق، مدعی هستند که با خروج از عراق، داعش دوباره ظهور خواهد کرد. واقعیت آن است که نطفه داعش در عراق به وسیله آمریکا بسته شد و تا آمریکا در عراق و سوریه حضور دارد، داعش محو نخواهد شد؛ یک چرخه معیوب و شیطانی برای توجیه حضوری غیرقانونی و تجاوزگرانه.
تظاهرات گسترده دیروز یک رفراندوم ملی بود و نتیجه آن را جهانیان به چشم خود دیدند. حضور آمریکا در عراق پس از این تظاهرات، معنای جدیدی دارد و باید به چشم اشغال و استعمار به آن نگاه کرد. عراقیها نمیخواهند مستعمره آمریکا باشند.
تا وقتی آمریکاییها در عراق باشند، این کشور روی آرامش و آسایش نخواهد دید. آنان به درجهای از وقاحت و گستاخی رسیدهاند که دو مقام نظامی ایرانی و عراقی را ترور کردند و با این کار نشان دادند کوچکترین احترامی برای حاکمیت عراق قائل نیستند و در این زمینه هیچ خط قرمزی ندارند.
خیزش دیروز ملت عراق گوشهای از برکات خون پاک سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس بود. خونهایی که به دست شقیترین موجودات روی زمین بههم آمیختند تا گواهی باشند بر «ایران و العراق لایمکن الفراق». شعارهای دیروز در بغداد، آخرین دیالوگ و پیام کلامی عراق به دولت آمریکا بود.
نشنیدن این پیام روشن و رسا از سوی آمریکا، وضعیت جدیدی را رقم خواهد زد. توپ در زمین ترامپ است و باید تصمیم بگیرد که صدای این شعارها را بشنود یا به زودی با زبان دیگری روبهرو شود.
زبان جدید برای ترامپی که انتخابات 2020 را در پیش دارد، فاجعهآمیز خواهد بود. پیام دیروز مردم عراق به آمریکاییهای تروریست این بود؛ باید از عراق بروید، انتخاب عمودی یا افقی با خودتان است.
تحرکات اخیر دولت امریکا بر بنای مشروعیتزدایی از جمهوری اسلامی ایران استوار شده است. تلاش امریکا ایناست که دولت مشارکت بنیاد ایران با سابقه 40 ساله را دولتی مبتنی بر سرکوب روایت کند. من مجموعه اتفاقات در حوزه ورزش را نیز در همین راستا تحلیل میکنم. این مشروعیتزدایی در کنار فشار حداکثری برای ناکارآمد نمودن دولت جهت اداره کشور، دو اقدام موازی به عنوان استراتژی اقدام علیه ایران در حال اجراست. من قبلاً در مورد تلاش امریکا برای فروپاشیهای دوگانه فیزیکی و ذهنی توضیح دادهام. در یک نگاه ساده مفروض دانستن چنین استراتژیهایی ما را به دو استراتژی کارآمدی با نگاه اقتصادی و افزایش مشروعیت داخلی با ایجاد رضایت عامه رهنمون میکند.
تشییع پیکر شهید قاسم سلیمانی با تودههای عظیم مردمی، بنا کردن داغداری ملی برای ایرانیان جان باخته در سانحه هوایی و مشروعیتزایی از طریق مشارکت حداکثری مردم در انتخابات مجلس میتوانست و میتواند راهبرد هوشمندانهای برای ما باشد. البته معتقدم رسانههای بزرگ در داغداری ملی آنچنان که شایسته بود عمل نکردند که میتوانست التیام غمی فروخورده و همدلانه در میانه تشییع عظیم سردار شهید سلیمانی باشد که با برگزاری انتخاباتی فراگیر تکمیل شده و مشروعیتافزای دوران بی نظیر تاریخ سیاسی ایران باشد. امروز نزدیکترین مناسبتی که میتواند مشروعیتافزایی ما را محقق سازد، انتخابات مجلس شورای اسلامی است.
برگزاری انتخابات بر مبنای «رضایت عامه» و پرهیز از خاص گراییها و ویژه سازیهای انتخاباتی، در حقیقت گفتمان محوری رئیس جمهوری در هفته گذشته بود. رئیس جمهوری با ملاحظه حجم و شدت فشارها و تهدیدهای امریکا که «فشار حداکثری» توصیف شده چاره نهایی و اصلی را در رویکرد حداکثری به ملت میبیند و به این لحاظ تصریح میکند که برگزاری انتخابات مجلس با تکیه بر الگوهای ۱۵ درصدی و حداکثر سی و چند درصدی که مشارکت و «رضایت عامه ملت» را نادیده انگارد و به رسمیت نشناسد نمیتواند پاسخگوی نیاز مبرم لحظه حاضر یعنی مقاومت حداکثری در مقابل فشارها و تحریمها و تروریسم امریکایی باشد.
رئیس جمهوری با تصریح بر اینکه «رضایت خاصه و رضایت یک جناح و یک قوم ما را به جایی نمیرساند و باید رضایت عامه مردم را مدنظر قرار دهیم» از نوعی مردم باوری در بالاترین درجه خود سخن گفت که نمونه کامل آن را در سمتگیری امام خمینی به جانب متن جامعه مشاهده کردهایم. مطهری در بازتوصیف دیدار خود در نوفل لوشاتو با امام خمینی به ما آموخت که مردم باوری آن مرد بزرگ در سویه الهی و کلامی خود با ایمان به خدا پهلو میزد و میوهای روییده بر شاخسار خداباوری بود. با انقلاب اسلامی و با آن پنج انتخابات درخشان در سال نخست بود که تضاد القا شده کلیسایی میان خداباوری و حاکمیت انسان بر سرنوشت خود رخت بر بست و اکنون میتوان شاهد تکرار آن باور در آستانه انتخابات اسفند ماه بود.
ضرورت لحاظ «رضایت عامه» به این ترتیب وجه سیاسی-اجتماعی و اجرایی و عملیاتی رهنمود مقام معظم رهبری را تشکیل میدهد که با گفتمانهای «اقتصاد مقاومتی» و «رسیدگی به اقشار پایین اجتماعی» تا «رونق تولید اقتصادی» شناخته میشود. رونق تولید اقتصادی در فاز مقدم عملیاتی خود باید بر «رونق تولید رضایت» استوار باشد که انتخابات تراز قانون اساسی و ملهم از انتخابات مجلس اول، یعنی جلب رضایت عامه با همه گرایشهای سیاسی موجود و پرهیز از تک جناح سازی شرط اصلی آن میباشد. هرچه امریکا تلاش میکند از خلال تحریمهای ظالمانه رونق تولید اقتصادی را به محاق ببرد و هرچه میکوشد در سویه سیاسی این راهبرد ضد ایرانی، رد صلاحیتها و از سوی دیگر تجلی خیابانی نارضایتیها را به استثمار و استخدام اهداف خود درآورد باید افزایش رونق حداکثری رضایت عامه را به عنوان پادگفتمان و باطلالسحر آن کید امریکا در کار آورد و اتهام و شبح شبهه تک جناحی گری را از آسمان سیاست دور کرد.
انتخابات مجلس اول در اسفند ۵۸ الگوی درخشانی برای بازگشت به جامعه وجلب رضایت عامه با همه تنوعها و مؤلفههای گوناگون هویت ملی و همه سبکهای زیستی کشور به نمایش میگذارد که تکرار خلاقانه آن در چهلمین سالگرد تأسیس و استمرار یک مجلس واقعی میتواند ضمن تحکیم صفوف ملی بنیانهای تحریمها و تروریسم امریکایی را در جهان امروز به زیر ضرب ببرد. براین اساس «عامه مردم» چیزی جز متن جامعه که با همه تکثرها و تفاوتهای فرهنگی و سیاسی خود به خیابان آمد و به بدرقه باشکوه سردار ملی شتافت نیست که گاه تجلی اعتراضی بخشی دیگر از همان توده مردمی را در اشکال دیگر دیدیم. عامه مردم در روزگار ما بافتی متکثر و چند فرهنگی دارد که مسیر عبور آن به سوی خانه ملت نیز باید مفروش به قالی ایرانی با همه رشتهها و رنگهای آن باشد و نه یک مسیر ناهموار و پر دستانداز و مینگذاری شده…
براین اساس مانع تراشیها، دیوارکشیها و مین گذاری در مسیر انعکاس رضایت عامه در مجلس هرقدر هم که با عنوانی «فساد ستیز» عرضه شده باشد، بزرگترین مانع پیشبرد مقاومت ملی بر ضد تحریمهای جنگ آسا و ترورآلود امریکاست. بنابراین نباید تعجب کرد که رئیس جمهوری تنها راه غلبه بر فشار حداکثری و تروریستی امریکا را بازگشت حداکثری به متن ملت و متن جامعه بداند و به درستی متذکر شود: «هر کجا با مشکل مواجه شدیم، با حضور، اتحاد و وفاق مردم از این مشکلات عبور کردیم.»
اگر طالب آن هستیم که انتخابات مجلس در آستانه نوروز شکل و شمایل یک خانه تکانی اساسی را به خود بگیرد باید به رضایت عامه توجه کنیم و رضای خالق را در رضای خلق بجوییم.
بیهوده نبود که رئیس جمهوری در سخنرانی ملی خود به اصل ۶ قانون اساسی و دیگر اصول مربوط به انتخابات اشاره کرد و تذکری قانون اساسی محور داد که مبانی مشروعیت الهی در سیاسیترین و اجتماعیترین وجه خود سازگاری تام و تمام با مدیریت مردمی و رضایت عامه دارد و نباید مبنای الهی مشروعیت را منافی دموکراسی دانست.
برای این امکان عظیم مشروعیت زایی که در پیش رو داریم فرصت کمی باقی است تا با درک بی نظیرترین دوره تاریخ سیاسی معاصر ایران، به استراتژی تولید رضایت عامه از خاص گراییها پرهیز کنیم و انتخاباتی در تراز انقلاب اسلامی زمینهسازی کنیم.
میدان الثورة العشرین، میدانی است که شاید همانند میدان انقلاب و حضرت «امام خمینی» خودمان در تمام شهرهای عراق وجود داشته باشد. میدانی که به یاد شهدا و دستاوردهای قیام سال 1920 عراق نام گذاری شده و مردم عراق آن را بخشی از هویت تاریخی خود در برابر اخراج استعمارگران می دانند. برای ما این عنوان از دو منظر جذاب است. از یک سو رهبر این انقلاب میرزای شیرازی بود و از سوی دیگر پیاده روی اربعین را از میدان الثورة العشرین نجف به سمت کربلا آغاز می کنیم. تابستان 1920 و پس از سه سال استعمار رسمی عراق توسط بریتانیا، مردم به فتوای میرزای شیرازی به خیابان ها ریختند و با حرکت مسلحانه به حضور نیروهای خارجی انگلیسی پاسخ دادند.
حالا پس از 100 سال، این بار در 2020 مردم عراق با دستان گره کرده و با هر نگاه و تفکر سیاسی به خیابان ها آمدند تا بار دیگر به استعماری خارجی پایان دهند. استعماری که در قالب فرانو از سال 2003 رسما عراق را اشغال کرد و عملا با دزدیدن یک سوم نفت عراق، بخش های قابل توجهی از سهام شرکت ها و موسسات و ممانعت از عقد قرارداد بغداد با شرکت های تامین کننده زیرساخت، غنی ترین کشور نفتی جهان را در وضعیت اقتصادی کشورهای فقیر آفریقایی قرار داده است. این تظاهرات در شرایطی رخ داد که میلیون ها نفر در سراسر عراق بزرگ ترین حماسه تاریخی سیاسی این کشور را در قرن جدید رقم زدند. اما این رخداد چه اهمیت ویژهای دارد؟
یک: این خروش اولین خروش سیاسی و یک پارچه عراقی پس از 2003 است. شاید عراقی ها خروش میلیونی دینی «اربعین» را داشته باشند اما کنشگری بازیگران متعدد سیاسی در عراق موجب نبود یکپارچگی در سیاست های اجتماعی احزاب مختلف شده است. برای اولین بار است که در قرن جدید میلادی عراقی ها بر یک کنش سیاسی و آن اخراج «آمریکایی ها» تاکید دارند و می توان از این حضور به عنوان «جمعه تقدیر» یاد کرد. جمعه ای که تمام احزاب تقدیر حیات سیاسی عراق را رقم زدند و بر استقلال و تمامیت ارضیشان تاکید دارند.
دو: این تظاهرات پایان یک حرکت اجتماعی نیست. خبرها حاکی است، این خروج اجتماعی قرار است با حضور اقشار مردمی جنوب در بصره تکرار شود. همچنین اولین بار است که زنان در عراق در چنین وسعتی در خیابان ها حاضر شدند و کنشگری سیاسی از خود نشان دادند. برپایه گفت وگوی مقامات عراقی از جمله گروه های مقاومت حشدالشعبی و جریان صدر و حتی گروه های مسیحی، این تظاهرات تا اخراج آخرین نظامی آمریکا از عراق ادامه خواهد داشت.
این بدان معناست که ظرفیت بازیگران سیاسی مخالف دولت آمریکا در بغداد به حدی رسیده که باید کاخ سفید در شرایط پیش رو تصمیم جدی بگیرد که آیا کاخ سفید می تواند در عراق باقی بماند و ریسک هزینه – فایده آن را بپذیرد یا با اولین تصمیم برای خروج، رسما مانع از تلفات انسانی و مادی فراوان شود. بیانیه مقتدی صدر و تمامی گروه های سیاسی عراق حاکی است که این گروه ها حضور نیروهای آمریکایی را طبق قانون اشغالگری می دانند و اگر دولت برهم صالح تلاشی برای اخراج نیروهای پنتاگون صورت ندهد، به طور حتم شاهد درگیری مستقیم شهروندان عراقی با نیروهای آمریکایی خواهیم بود
. از آن جا که بر خلاف سال 2003، این بار مردم در برابر دولت آمریکا قرار خواهند گرفت، نتایج به دست آمده از تلفات و هزینه های کاخ سفید غیر قابل تصور است، همچنان که مقتدی صدر رهبر جریان صدر در هفته گذشته دستور احیای گروه های «جیش المهدی» را صادر کرد و خبرها حاکی از آن است که گروه های مقاومت نیز آماده پیاده کردن قدرت قانون در برابر آمریکایی ها در صورت تبعیت نکردن از نظر پارلمان این کشور هستند. البته اولین واکنش رسمی دولتی نیز واکنش برهم صالح به این حادثه بود. وی بلافاصله پیام همراهی با مردم را صادر کرد و از مواضع خود در دیدار با ترامپ در حاشیه اجلاسیه داووس عقب نشست!
سه: از شاخصه های مهم این تظاهرات و خروش اجتماعی عراق، نبود شعارهای سیاسی علیه احزاب داخلی بود. در حقیقت می توان اذعان کرد «عراق واحد» را در روز جمعه پس از ده ها سال شاهد بودیم. عراقی که آرزوی ابومهدی المهندس و بسیاری از شهدای شاخص مقاومت بود. عراقی که خود را از تراز درگیری های سیاسی داخلی و حزبی به عراق یکپارچه و متحد ارتقا دهد و شأن خود را از نزاع های طایفه ای به بازیگری پر قدرت در منطقه تبدیل سازد.
هرچند سازمان های اطلاعاتی خارجی از جمله سیا، الاستخبارات عربستان و سرویس اطلاعات خارجی امارات در چند روز گذشته با راهپیمایی جوکرها تلاش کرد صحنه اعتراضات بغداد را تغییر دهد اما حضور میلیونی مردم نشان داد عراقی ها در تصمیم برای اخراج آمریکایی ها عزم جدی دارند. همان رخ دادی که نه مورد انتظار آمریکاست و نه تمایلی از سوی بازیگرانی چون رژیم صهیونیستی و عربستان برای آن وجود دارد. دقیقا زمانی که عراق در سال 2014 به این سمت حرکت می کرد، شاهد شکل گیری داعش در این کشور بودیم تا عراق هیچ گاه مرکز ثقل حوادث منطقه ای نباشد. ضرب المثلی در جهان عرب وجود دارد که می گوید، مصری ها می نویسند، لبنانی ها چاپ می کنند و عراقی ها می خوانند(اهمیت دانش پذیری و حرکت علمی عراقی ها).
در حقیقت فرهنگ عراق حرکت دهنده فرهنگ های منطقه ای و عربی است. رشد عراق می تواند برای کشورهایی که در حال بازتولید تمدن عربی با دلارهای نفتی هستند، خطرناک باشد. تمدنی که از آن به عنوان یکی از اضلاع مهم مثلث تمدنی عربی اسلامی یاد می کنند. از این منظر تظاهرات و حضور میلیونی مردم در روز جمعه یک پیام رسمی برای کسانی دارد که نمی خواهند فرهنگ و تمدن عراقی – عربی و اسلامی به عنوان یک تمدن مستقل در منطقه دیده شود. کشورهایی چون عربستان و امارات که با ساخت تفرجگاه های مختلف و خرج کردن دلارهای نفتی تلاش زیادی از خود نشان دادند که ریاض و ابوظبی به عنوان آمال مدینه فاضله یک عرب شناخته شود، اولین کسانی هستند که پیام بغداد را دریافتند. در حالی که همیشه جهان عرب تشنه مبارزه، ایستادگی و از همه مهم تر استقلال خواهی بود. عراق یکپارچه در راهپیمایی روز جمعه پاسخی است به مردم عرب پس از حوادث فروپاشی عثمانی؛ سیاستی که در آن مردم عرب منطقه خواهان استقلال، ایستادگی و مقاومت هستند.
چهار: تظاهرات روز جمعه یک پیام دیگر داشت. دولت و احزاب سیاسی عراق اگر تصمیم درستی بگیرند، به طور حتم مردم عراق از هر گرایشی پشت آن ها خواهند بود، همچنان که تشکیل نیروهای مدافع عراقی حشدالشعبی به همین سبب بود. حالا خروش مردمی در روز جمعه دست دولت و مسئولان عراقی را برای یک تصمیم بزرگ باز گذاشته و از سوی دیگر به همه مقامات عراقی فهمانده است در صورتی که نخواهند در مسیر مردم و خواست آنان قرار بگیرند به طور حتم مواجهه مستقیم با اراده ملی است. در حقیقت تظاهرات روز جمعه تظاهراتی است با دو پیام مهم «اخراج نیروهای آمریکایی» و «دفاع از تصمیم درست پارلمان عراق»؛ بدین معنا مشروعیت و مقبولیت ساختار سیاسی این کشور هم به نوعی تایید و تثبیت شد و می توان گفت ده ها طرح همانند کودتای شکست خورده چند ماه پیش امارات در بغداد با خروج مردم، خنثی شد.
اگر متخصصان اجتماعی نکتهای را اشاره میکنند و یا هشداری میدهند، دقیقا از سر دلسوزی و براساس تجارب قبلی است که به این هشدار توجه نکردهاند. تکرار این هشدارها توسط متخصصان و نخبههای علوم اجتماعی را باید جدی بگیریم. مقام رهبری در جلساتی که در حوزه اجتماعی با مسئولان عالی کشور طی سالهای اخیر برگزار میکنند، دقیقا اشاره فرمودند که هرکس توان و وجدان دارد در این حوزه کار کند. کار متخصصان حوزه علوم اجتماعی تحلیل و تبیین اتفاقاتی است که دارد میافتد لذا توجه به این هشدارهاست که میتواند جلوی خیلی از مشکلات را بگیرد. لازمه مشارکت اعتماد مردم است که طبیعتا اگر به همراه مولفههای دیگر باشد سرمایه اجتماعی بالا میرود.
حتی در آبان 98 درست است که صدای اعتراض صدای کسانی است که از تصمیم ناگهانی دولت در افزایش ناگهانی قیمت بنزین بود، اما بخش دیگری هم بهخاطر ناگهانی بودن تصمیم بود. وقتی مردم پاسخ سوالاتشان را نگیرند و پاسخ مطالباتشان را نشنوند حتی اگر از خیابان بیرون رفته باشند، به منزله قانع شدنشان نیست. اگر در این حوزه تدبیر نکنیم که اتفاقا بخش عمدهای از این تدبیر به مولفههای اجتماعی برمیگردد، با تحلیل اتفاقات دو سال اخیر عمدتا مولفهها، مولفههای اجتماعی موثر در بروز این نوع اعتراضات و اتفاقاتی است که در جامعه افتاد. هشدارهای جامعه شناسان و متخصصان علوم اجتماعی فقط از روی مبانی نظری محض نیست.
یک بخش از آنچه الان دارد تحلیل میشود و اسباب نگرانی است، بدون پاسخ ماندن سوالات و مطالبات و خواستههای مردم در این حوزه است و نکته بعدی عموما نامحرم دانستن مردم از جنس اقتصاد نیست. بیاعتمادی به دلیل ناکارآمدی در مدیریت بحران نشان از اقتصاد نیست. نداشتن چشم انداز روشن هم از جمله مسائل دیگر است و اینها اتفاقات از جنس اجتماعی است. خود سقوط هواپیما یک نشانه داشت و همانا نخبگان ما بودند که داشتند میرفتند. یکجا باید مطرح کنیم که همه باید باشند و اگر همه باشند، همه با هم میتوانیم بحران را طی کنیم. اگر یک جایی لازم است تدبیری در تعاملاتمان در کشور و دنیا ایجاد کنیم این مولفه اقتصادی نیست.
جامعهای که مردمش امیدوار باشند تحمل شرایط را میکنند. مثال سادهای میزنم؛ سیل اخیر را در حالی شاهدیم که رئیس هلال احمر نداریم. اتفاقا آنچه راه برون رفت ما از این حوزه است، اینکه چالشهای موجود را بیشتر باید با مولفههای اجتماعی مدیریت کرد و برای برون رفت از این فضا استفاده نمود. شفافیت و صداقت و پاسخگویی و شایسته سالاری یک مطالبه مردمی است و هیچکدامشان از جنس اقتصاد نیستند. اگر مردم برای هر موضوعی در خیابان اعتراض میکنند چون اعتمادشان کمتر شده و پاسخ را نمیگیرند اینها همان مردمی هستند که فقط به خاطر اینکه سردار سلیمانی نظامی بود، نیامده بودند. مسئولیت اجتماعی مردم در قبال کسی بود که برای کشور بهگونهای تلاش کرد که مردم قدردانش بودند. آنچه در این موضوع نشان داده شد، مولفه اجتماعی بود.
کسی که سردار دلها میشود، سردار دلها با سرنیزه نمیشود و چند روز بعد که اعتراضات سقوط هواپیما را شاهد بودیم هر دو اجتماعی بود. مردم نسبت به آینده نگرانی دارند. نتیجه همین واکنشهایی میشود که در جامعه هست. ما جنگ تحمیلی را با همین مردم طی کردیم که هم جان و هم مالشان را میدادند و هم چشمداشتی نداشتند. آن موقع سرمایه اجتماعی موجب شده بود که مردم پای کار بیایند، از ابتدا باشند، هشت سال جنگ تحمیلی را تحمل کنند و عوارضش را بپذیرند. هنوز هم ما داریم عوارض آن جنگ را میپردازیم. خانواده شهدا، جانبازان، ایثارگران هنوز هم مشکلاتی دارند. اگر این نگاه را داشته باشیم که نقض متخصصان اجتماعی نه از روی غرض بلکه از روی کمک هست آنوقت میتوان امیدوار بود و بازنگری کرد. در پی عدم پاسخ به مطالبات درست به مردم در حوزههای مختلف بیشتر و بیشتر اعتماد را از دست خواهیم داد و امور یک جامعه بدون اعتماد مردمی بهراحتی نخواهد گذشت.
قوی شدن ایران بهعنوان تنها راه ایستادن در مقابل جهانخواران، قدارهبندان و تروریستهای جهان راهبردی بود که حضرت امام در سال آخر حیاتشان گوشزد کردند. آن روز که شوروی سابق هنوز فرو نپاشیده بود، مطالبه امام «رسیدن مسلمانان به مرز قدرت سوم جهان» بود و امروز زمینه برای تحقق این راهبرد مهیاتر است. امام علاوه بر ایران بر قوی شدن جهان اسلام نیز اصرار داشتند و غرب را دشمن بالقوه همه مسلمانان میدانستند. اکنون و پس از ۳۰ سال رهبر انقلاب باز تنها راه را قوی شدن دانستند، چرا که طرف مقابل جز قدرت، روش و زبان دیگری را نمیفهمد.
برای قوی شدن باید ارکان آن را به درستی شناخت و در عین حال امکان آن را نیز بررسی نمود. حجتی که امکان قوی شدن را باورپذیر میکند، حرکت چهل ساله ملت ایران از یک کشور وابسته به کشوری است که با موشک بومی و با قدرت و دقت حداکثری مراکز نظامی بزرگترین قدرت نظامی- اقتصادی جهان را هدف قرار میدهد. ۴۰ سال گذشته به ما میگوید قوی شدن ممکن است، به شرط آنکه به الزامات آن پایبند باشیم. ممکن است برای قوی شدن ایران، دهها دلیل شمرده شود و همه آنها هم قابل قبول و توجیهپذیر باشند.
اما اگر قوی شدن را جامعالاطراف و همهجانبه ببینیم باید آمیزهای از ثروت، معنویت و ارتباطات را با هم ببینیم و وجوه افتراق قدرتمند شدن ایران یا مسلمانان با قدرتمند شدن جهان غرب را بهعنوان وجه هویتبخش مدنظر داشته باشیم. قدرتمند شدن ایران از همان معبر و مسیری که غرب به آن رسیده است نهتنها آفت است که افتخارات گذشته ملت ایران را به منفعتطلبی، سلطهطلبی و جهانخواری تقلیل خواهد داد؛ لذا باید مدل بومی قوی شدن را طراحی نمود که در آن هم شاخصهای قدرتی که طرف مقابل آن را میفهمد، لحاظ شود و هم عواملی که استحکام ساخت درونی را به ارمغان میآورد وجود داشته باشد.
با این مقدمه میتوان مهمترین ارکان و شاخصهای رسیدن به ایران قوی را اینگونه برشمرد:
۱- «اقتصاد- سلاح»: اقتصاد مولد و کارآمد به همراه سلاح بازدارنده و تفوقیاب از مهمترین ارکان قدرت هستند. قدرت بازدارندگی و عدم وابستگی اقتصادی، پیشنیازهای استقلال سیاسی، قدرت ملی و تنظیم دشمنان است که اگر هر دو باهم نباشند، نتیجه تمامکننده نخواهد داشت.
۲- ایمان به تحقق وعدههای الهی و مجهز بودن به این سلاح – که تاکنون ما را به نقطه فعلی رسانده است – از عناصر بومی قدرت ملت ایران است. عنصر معنویت، جهاد، شهادت، عبور از منافع فردی و فدا شدن برای ملت و جامعه و ایران و در یک کلمه پیشقراولانی از جنس آیتالله خامنهای و شهید سلیمانی میتواند این بعد قدرت را تقویت نماید. مبارزه با این بُعد از قدرت ملت ایران سالها زودتر از جنگ اقتصادی شروع شد و هنوز ادامه دارد. اما هنوز هسته سخت ایمانی و فرهنگی ملت ایران دست نخورده است که باید تقویت شود. دولت ارزشگرا در تحقق و گسترش این قدرت میتواند بسیار مؤثر باشد.
۳- پیوستگی با امت اسلامی از دیگر ارکان قدرت ملت ایران است. ایران جزیره نیست. ایران امروز بخشی از ملت اسلامی است که دغدغه پاک کردن آلودگیهای جهان اسلام از سلطه استعمار غرب و صهیونیزم را دارد. دست ایران باید همیشه در دست امت اسلامی باشد تا «جغرافیای قدرت» در شعاع و افق وسیعتر و بلندتری درک شود. حضرت امام بر تولید چنین قدرتی تأکید داشتند و آن را «آزادسازی انرژی متراکم جهان اسلام» میدانستند. به همین دلیل حل مسائل با عربستان سعودی و دیگر کشورهای اسلامی بهرغم میل استکبار باید هرچه زودتر انجام پذیرد.
۴- وحدت ملی و رضایت نسبی: وحدت ملی در عین رضایت نسبی از کارآمدی ارکان مختلف حاکمیت در این باره مهم است. استحکام درونی جمهوری اسلامی در این گزاره متمرکز است. توجه ویژه به طبقات پایین اقتصادی و حرکت به سمت اقتصاد مولد شرط رضایت عمومی است. قوی شدن و ایستادن مقابل زر و زور و تزویر در جهان بدون این ملت هرگز امکانپذیر نیست و این واقعیت بارها از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی و امام راحل تأکید شده است؛ بنابراین حل مسائل مردم شرط اساسی برای ورود به ریل قوی شدن است. استمرار جدی مردمسالاری دینی و رشد همهجانبه خدمات عمومی و مبارزه با هر آنچه باعث یارگیری دشمن میشود از شرایط حرکت به سمت ایران قوی است.
۵- صدرنشینی نخبگان: قدرت بومی و ملی منهای میدانداری نخبگان بیمعنا است. اقتصاد مولد، تکنولوژی برتر اقتصادی و نظامی از علم به دست میآید و صدرنشینی نخبگان شرط رسیدن به این مهم است. تأمین شخصیت و زندگی نخبگان و کاهش بروکراسی آزمون و خطا شرط این مهم است که به صورت طبیعی از خروج نخبگان هم جلوگیری میکند. شناسایی، هویتبخشی و تکریم نخبگان جامعه پیشنیاز قوی شدن است. برای این مهم اقداماتی صورت گرفته است، اما به رضایت عمومی نخبگان و مؤثرتر شدن خروجی آنان منجر نشده است. شرط اساسی برای رسیدن به همه این عناصر تبدیل شدن «ایران قوی» به «گفتمان غالب» است. استعداد چنین گفتمانی در شخصیت تاریخی ایرانیان موج میزند، اما نیازمند اعتقاد، برنامهریزی و تلاش مضاعف است.
این روزها همه میدانیم، میبینیم و میچشیم که وضع کشور، مطلوب نیست. فهمِ نامطلوبیتِ وضعِ کنونی نبوغ خاصی نمیخواهد. بر همین اساس، هرکس که صاحب تریبونی میشود، بیتعلل در توصیف تیرگی وضع کشور یک دلِ سیر سخن میگوید. گونهای نیز حرف میزند که انگار نسخه عبور از وضع کنونی در جیب سمت چپ پیراهنش گذاشته شده و برای ترمیم وضع کنونی، تنها کافی است زمام امور را به دست ایشان بسپارند و ایشان نیز زحمت بکشند و از جیب مبارک نسخه شفابخشَش را بیرون آوَرَد. این ماجرا، تقریباً رویه مالوف همه سیاسیون در این روزها شده است. بر همین مبنا، ماراتن منفیبافی راه افتاده است.
فعالان سیاسی، در تیره نشان دادن وضعِ کنونی مسابقه گذاشتهاند. همه میخواهند با منفیبافی و ناامیدسازی مردم، برای خود محبوبیت کسب کنند. امروز که کام ملت در اثر فشارهای مختلف تلخ شده، همه میکوشند با ژست رابین هودی برای خود محبوبیتی کاسبی کنند. در منفیبافی کار به جایی کشیده که پارهای حاضرند بدیهیترین مسائل را هم رد کنند! همین چندی پیش، رئیسجمهوری سخن بدیهی در مورد اقتصاد و پیچیدگی و درهمتنیدگی آن به روابط بینالملل گفت. این سخن به قدری روشن است که نیاز به هیچ احتجاجی ندارد. من بارها گفتهام که سهم کوتاهی روحانی در عدم برونبُردِ کشور از وضع کنونی سهمی مهم است. روحانی ضعفهای جدی دارد و کشور دچار بههمریختگی شده است. اما این آشفتگی کنونی دلیل نمیشود که هرکسی هر ادعای محیرالعقولی بکند. حوزه عمومی به قدری آشفته شده است که مجالِ ادعاهای رابین هودی گشوده شده است.
ما نیاز داریم حوزه عمومی را سامان دهیم. بدیهی است که وضعِ کنونی بد و غیرقابل تحمل است. اما باید مراقب بود که ادعاهای بهداشتی بکنیم. باید روایتهای بهداشتی در توصیف وضعیت کنونی داشته باشیم. جالب است که زمانی در گذشته رویکرد مسئولان و سیاسیون بهشتنمایی از وضعیت کشور و انکار هر نوع مشکل بود، اما اکنون ورق برگشته است و همه گرفتارِ گفتمانِ منفیبافی و یاسپاشی شدهاند. هرکس سخن میگوید وضع را چندان آشفته و آینده را چنان تیره و تار نشان میدهد که گویا همه چیز بندِ ایدههای رابین هودیِ ایشان است. این گونه سخنان، حوزه عمومی را با روایتهای غیربهداشتی بیشتر آلوده میکند و وضع را آشفتهتر میکند. نباید با آدرسهای اشتباهی، راهِ ورودِ ایدههای اصلاحی و عقلانی را بست. ما اکنون بیش از منفیبافانِ کاسبِ محبوبیت، به تحلیلگرانِ واقعنگر نیاز داریم.
حضور میلیونی ملت عراق در تظاهرات ضد اشغالگری اخیر ، مولد دغدغه های بیسابقه ای برای مقامات کاخ سفید بوده است. بدون شک میان حماسه حضور مردمی در تشییع پیکر پاک شهید سپهبد سلیمانی و خلق حماسه ای که دیروز در بغداد شاهد آن بودیم، ارتباط مستقیمی وجود داد: هر دوی این موارد، منبعث از «گفتمان مقاومت» و در عین حال مولد «خیزش ضد آمریکایی» در منطقه غرب آسیا هستند. بدون شک تظاهرات دیروز در عراق، حکم یک «نقطه گذار» را در معادلات داخلی و منطقه ای این کشور و منطقه را خواهد داشت.
جهت تمرکز دقیق بر مختصات این نقطه گذار و ترسیم ابعاد آن، لازم است موارد زیر را مورد توجه قرار دهیم: «هزینه و فایده» روشی نظاممند برای تخمین زدن نقاط قوت و ضعف آلترناتیوهایی است که کنشها و معاملات یک فرد یا ساختار به دنبال دارد. دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده و مایک پمپئو وزیر امورخارجه وی ، هر دو در روز نخست شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس مدعی شدند که دستور ترور این دو سردار رشید اسلام را بر اساس یک «هزینه – فایده»واقع بینانه صادر کرده و درخصوص مدیریت تبعات این موضوع، توانا و مسلط هستند! با این حال طی روزهای اخیر، مقامات آمریکایی دیگر تمایلی ندارند نسبت به «هزینه» و « فایده» این ماجرا سخنی به میان آورند. تماس تلفنی بی حاصل مایک پمپئو با ۲۷ وزیر امور خارجه دنیا (به صورت رسمی و غیر رسمی) در طی ۴۸ ساعت نخست شهادت شهید سلیمانی و شهید مهندس، نشان از واقعیتی دارد که ترامپ و اعضای ارشد دولت وی قدرت تحریف یا فرار از آن را نخواهند داشت!
در این خصوص شواهد و مستنداتی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
* بر خلاف محاسبه اولیه کاخ سفید، وزرای امور خارجه روسیه، چین و حتی فرانسه ( به عنوان یکی از شرکای آمریکا) حاضر به پذیرش استدلال آمریکا مبنی بر توجیه ترور سردار سلیمانی در قالب «حمله پیش دستانه» نشده اند.
* بر خلاف محاسبه اولیه کاخ سفید، عراق به جای آنکه به جولانگاه معدود عناصر خودفروخته و خرسند از ماجرای شهادات سردار دلها تبدیل شود، به بستری برای ابراز خشم مقدس و گسترده ملت عراق نسبت به جنایت آمریکا تبدیل شد. بهتر است پمپئو تنها فیلم رقص چند ده عراقی(که در توئیتر خود قرار داده بود ) را در کنار هزاران فیلم مربوط به تشییع با شکوه سردار سلیمانی در کاظمین ، بغداد و نجف و کربلا و متعاقبا تظاهرات میلیونی و بی سابقه دیروز بگذارد تا متوجه خودزنی وحشتناک و جبران ناپذیر خود و مقامات آمریکایی در قبال شهادات سردار سلیمانی و شهید ابو مهدس المهندس بشود.
*برخلاف تصور و محاسبه اولیه کاخ سفید، نه تنها خون پاک دو سردار شهید منجر به تقویت جایگاه حامیان آمریکا در منطقه نشد، بلکه به صورتی اعجابانگیز ، به عاملی کلیدی جهت «مطالبه خروج فوری آمریکا از منطقه» تبدیل شد.
هر ساعتی که سپری می شود، مقامات آمریکایی متوجه می شوند که با یک «معادله یکطرفه» رو به رو هستند! معادله ای که در آن خبری از «فایده» برای آنها نیست .
آنچه در این برهه و البته در آینده اصالت و موضوعیت دارد، تنها و تنها «هزینه» است. هزینه ای که نه تنها کاخ سفید و پنتاگون، بلکه متحدان و مهره های بین المللی و منطقه ای ایالات متحده نیز قدرت پرداخت آن را نخواهند داشت.
بخش مهمی از هشدارهای اخیر مخابره شده به کاخ سفید، دقیقا ناظر به همین محاسبه خطرناک و دهشتناک ترامپ و همراهانش است. سوزان رایس ، مشاور امنیت ملی دولت اوباما که اتفاقا یکی از بانیان ایجاد داعش در منطقه و از دشمنان ذاتی محور مقاومت و سردار سلیمانی بود، در سخنانی قابل تامل خطاب به ترامپ اظهار کرده است :« زمانی که مشاور امنیت ملی بودم، جامعه اطلاعاتی یا ارتش آمریکا هیچ فرصتی را برای حمله به [سردار] قاسم سلیمانی به دولت [باراک] اوباما پیشنهاد نکرد. اگر چنین فرصتی به ما پیشنهاد میشد، کاری که میکردیم این بود که بسیار دقیق خطرات آن را در مقابله با عواید آن بررسی و ارزیابی میکردیم. ما تمام راههایی که امنیت ما را تقویت یا تضعیف میکرد مورد ارزیابی قرار میدادیم. بدون شک خطرات و هزینه های این اقدام ( شهادات سردار سلیمانی) به مراتب از فواید ادعایی ترامپ در این خصوص بیشتر است .»
در هر حال دیگر فرصتی برای هزینه و فایده یا جبران حماقت و جنایت مستاجر فعلی کاخ سفید باقی نمانده است!
توفانی که ترامپ آثار و پیش درآمدهای آن را به تازگی و طی روزهای اخیر درک کرده است، با سرعتی فوق العاده به سوی کاخ سفید در حرکت است. بدون شک ، این بار کسی نمی تواند جلوی توفان را بگیرد: نه سفیر سوئیس در تهران و نه واسطه گران عربی و اروپایی مورد حمایت آمریکا! به پمپئو باید حق داد که پس از مشاهده توفان حمایت از مقاومت در ایران و عراق ، این وزیر قاتل و مستاصل آمریکایی در کسوت یک روانپریش گوشی تلفن را برداشته و دیپلماسی التماسی برای جلوگیری از تبلور خشم ایران را در دستور کار خود قرار دهد. در این میان، دیگر خشم و لبخند مقامات آمریکایی محلی از اعراب ندارد.ملتهای ایران و عراق چشمان خود را بر روی کاخ سفید بسته و تنها منتظر لحظه خروج یا اخراج آمریکا از منطقه هستند. انتقام مقدس و سختی که محاسبه و حتی تصور آن، از عهده اتاقهای فکر و مؤسسات تحقیقاتی وابسته به کاخ سفید خارج شده است.
بهتر است ترامپ و همراهانش یک حقیقت را بدانند: دو فرمانده شهید، یعنی شهید سلیمانی و شهید المهندس دوباره دستور حمله صادر کرده اند.
ارسال نظرات