30 دی 1398 - 12:02
سخن روز مطبوعات

مهندسی قدرت در مکتب سلیمانی/ اینک پروژه مهار تورم!

روز گذشته، رئیس کل بانک مرکزی از تغییر اولویت بانک مرکزی از مدیریت بازار ارز به مهار تورم خبر داد. تردیدی نیست که در سال گذشته و تا همین ماه ها بازار ارز، مهم ترین مسئله فوری اقتصاد ایران بوده است.
کد خبر : 4943

پایگاه رهنما:

 روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

مهندسی قدرت در مکتب سلیمانی

 

محمد ایمانی در کیهان نوشت:

 

 

حاج قاسم سلیمانی که شهادت او، از کشمیر تا نیجریه قیامت بر پا کرد، فقط یک شخص نیست، شخصیتی دارای «جامعیت» و «مانعیت» است. مردی با جاذبه‌ها و دافعه‌های نیرومند که جهانی را شیفته خود کرد و در مقابل، شریرترین اشرار عالم با او دشمنی کردند. پیکر پاک او، انبوه چند ده میلیونی جمعیت را در شهرهای مختلف کشور به خیابان آورد و اقیانوس شدن یک ملت را معنا کرد. ناهمراهان در این میان، وقتی جوشش محبت ملت را دیدند، خود را همسو نشان دادند. اما به فاصله چند روز، روش همیشگی تحریف و حرکت در مسیر انحرافی را در پیش گرفتند. سلیمانی که محبوب‌ترین شخصیت ایرانی در همه نظرسنجی‌ها بود، چگونه فکر می‌کرد؟ نقش او در مقابل نقشه دشمن چه بود؟ از کجا به او و همراهانش شلیک کردند؟ و پس از این، نسبت ما با سلیمانی چیست؟


1- اواخر سال 94، از یکی از رزمندگان مدافع حرم درباره اوضاع میدان جنگ پرسیدم؟ آن زمان داعش هنوز تاخت و تاز می‌کرد. با آرامش گفت مسئله حادّی وجود ندارد و ان‌شاءالله بزودی پیروز می‌شویم. چند لحظه درنگ کرد و گفت «اما یک چیز هست؛ نگران تیر از پشت هستیم. نفوذی‌هایی در ارتش سوریه پیدا شدند که با داعش و النصره همکاری کرده و نیروهای خودی را فروخته بودند. در کشور خودمان هم هستند که از پشت خنجر می‌زنند». حاج قاسم که ترور شد، یاد همان جملات افتادم. این که مقدمات شناسایی و شلیک چگونه فراهم شد، هنوز معلوم نیست. اما دیدیم که به بهانه ماجرای تلخ سقوط هواپیمای اوکراینی، چه کسانی به همرزمان حاج قاسم حمله کردند؛ و حال آن که آنها درگیر جنگ رویارو با آمریکا بودند. حاج قاسم را فقط در فرودگاه بغداد نزدند، عملیات ترور از سال 88 با شعار صهیونیستی «نه غزه نه لبنان» و سپس با تهمت و توهین به مدافعان حرم در جریان بود؛ هر چند که حاج قاسم و مرامش مدام دوست داشتنی‌تر می‌شد. «قل موتوا بغیظکم... هرگاه با شما دیدار کنند، ‌گویند ایمان آوردیم و چون خلوت کنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را بگزند. بگو به خشمتان بمیرید، همانا خداوند از درون سینه‌ها آگاه است».


2- خرداد ماه 1393 خبر آمد که داعش به 40 کیلومتری مرز ایران رسیده است. این تاریخ، دقیقا حد فاصل توافق موقت ژنو در پاییز 92 و توافق برجام در تیر 94 است. دولت اوباما غیر از سلاح تحریم و برانگیختن طیف بزک‌کننده شیطان بزرگ در داخل ایران، داعش را ساخته و به جان منطقه انداخته بود. فشارها به اوج رسید. یک سر افعی، به مرز ایران رسیده و سر دیگر آن، پایتخت عراق و سوریه را هدف گرفته بود. در اوج این فشار منتهی به برجام، نام سردار سلیمانی و همرزمان بدون مرزش درخشیدن گرفت. آن مقاومت تاریخ ساز، ورق را برگرداند، تولید قدرت کرد و ترمز طلبکاری آمریکا در مذاکرات را کشید؛ هر چند که برجام، همین روند «تولید قدرت و قوی شدن ایران» و از جمله حاج قاسم و سپاه را هدف گرفته بود.


3- باراک اوباما 21 دی 95 در نطق خداحافظی خود در شیکاگو گفت «اگر 8 سال پیش به شما گفته بودم می‌توانیم برنامه هسته‌ای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا می‌گفتید بیش از حد بلندپروازانه است. اما ما با توافق توانستیم». او از عملیات فریب در یک جنگ محاسباتی سخن می‌گفت. مشابه همین مضمون را توماس فریدمن 12 تیر ماه 94 (ده روز قبل از اعلام توافق برجام) در نیویورک تایمز نوشت؛ «توافق پیش‌ِ رو به اوباما این امکان را می‌دهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه می‌توان به دست آورد». عنایت کنید، «بدون شلیک یک گلوله» و «با غلاف خالی از اسلحه». برجام اما یک «رویداد» نبود؛ بلکه از نگاه حریف، روندی بود که باید به برجام دو و سه منتهی شود.


4- قاسم سلیمانی، فرمانده خط شکنی بود که با تولید و مهندسی قدرت، نقشه سه دولت آمریکا برای منطقه را نابود کرد. داغی که او  در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و بحرین، بر پشت بوش و اوباما و ترامپ گذاشته، داغی نیست که حتی با شهادت او از بین برود. رقم 7 هزار میلیارد دلار خسارتی که آمریکا در منطقه دید، در مقابل ازاله حیثیتش هیچ است و این بلای بزرگ را حاج قاسم با بسیج ظرفیت ها سر آمریکا آورد. این همان اتفاقی است که وبسایت الجزیره مرداد 94 به قلم یکی از مخالفان جمهوری اسلامی درباره‌اش نوشت «اگر توافق هسته‌ای از نقشه‌های کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما به ‌عنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد. به تعبیر جوزف نای، این ‌ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هسته‌ای‌ دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف دکترین و شکستن ساختار آن توسط دیگران اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی ‌انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کوله ‌بار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست. از همان مرزهای پرمنفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هسته‌ای را بازرسی و رصد کنند، از همان مرزها قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».


5- بصیرتر از سلیمانی کیست، هنگامی که درباره «مقتضیات وحدت و خیانت مقابل آن» سخن گفت، یا برجام سه ضلعی را تحلیل کرد؟ او مهر ماه 95  در یادواره شهدای ملایر گفت «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی در مقابل دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شده‌اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و سرد کردن، در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».


6- سردار سلیمانی همچنین 9 اسفند 97 در مراسم گرامیداشت ۶۵۰۰ شهید استان کرمان گفت «برای دشمن، این برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر می‌کرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر می‌رسد، اما آدم عجولی که آمده، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که می‌رسد. این که اصرار می‌کنند بر برجام 2 در منطقه، برای این است که می‌خواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، این خونی را که در عالم اسلامی جریان پیدا کرده، بخشکانند. هدف این است که این قدرت ناب اسلامی در برجام 2 خشکانده شود. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برام 2 شرکت کردیم، به همین تمام می‌شود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام سه هم خواهند داشت، چون دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»


7- سلیمانی به ما آموخت، نه سر سوزنی به آمریکا و اروپا اعتماد کنیم و نه به آنها اتکا داشته باشیم؛ در حالی که با وجود رزمندگی، دیپلمات‌ترین دیپلمات‌ها بود و از مسکو تا بغداد و دمشق و بیروت و اربیل و... با انواع سیاستمداران، مذاکرات موثر و موفق داشت. او هرگز نگفت فلان سیاستمدار غربی می‌گوید سایه جنگ بر سر ایران است، مگر این که فلان و بهمان امتیاز را بدهید(!) نگفت بین جنگ و صلح، یک گلوله فاصله است و مراقبم درگیری پدید نیاید. به منطق امیر مومنان(ع) عمل کرد که فرمود «با دشمن بجنگید، پیش از آن که با شما بجنگند. به خدا سوگند با هیچ قومی در خانه اش نجنگیدند، مگر این که او را خوار و ذلیل ساختند». در حکمت متعالیه سلیمانی، «بلد نیستیم» و «نمی‌توانیم»، جایی نداشت. شده بود آینه دقّ آمریکا و اسرائیل و انگلیس. به همین دلیل هم، به جای این که به خاطر مبارزات بی نظیرش با تروریسم، او را نامزد جایزه صلح نوبل یا جایزه چتم هاوس و نظایر آن کنند، در لیست ترور فیزیکی و ترور شخصیت گذاشتند. ترور سلیمانی، فقط یک رویداد در فرودگاه بغداد و در بامداد 13 دی ماه نبود؛ بلکه روندی دست کم 10 ساله بود. او امکان بسیج ظرفیت‌ها، و قدرتمند و شکست‌ناپذیر شدن را می‌آموخت و این از نگاه دشمن، خیلی خوفناک بود. سلیمانی، تدبیر و شجاعت را با خمیر مایه اخلاص در هم آمیخته و معجونی معجزه‌گر ساخته بود. او نشانگر دقیق «جهاد کبیر» (دست رد به سینه دشمن زدن) بود. آموخت که ایمان، بدون کفر به طواغیت، ایمان نیست. «فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ».


8- تمجید از سردار سلیمانی و زدن سپاه پاسداران، عین دورویی و بی‌صداقتی با مردم است. سلیمانی، شخص است یا یک شخصیت مدل و مرام و مکتب؟ منقضی و مربوط به گذشته است یا ستاره راهنمای آینده؟ باید با مراسم تدفین و ترحیم، او را به بایگانی تاریخ سپرد، یا زنده است و باید الگوی بارور کردن مدیریت در کشور شود؟ آیا او به مرگ طبیعی و مثلا در تصادف در گذشته که داغ او دچار فراموشی شود، یا در میانه میدان جنگی که همچنان جریان دارد؟ سلیمانی را همان جنتلمن‌های مذاکره که دم از صلح و تنش‌زدایی می‌زنند، بزدلانه به شهادت رساندند، یا از ترور او جانبداری کردند. این ترور در دوره‌ای اتفاق افتاد که کسانی اعتماد موهوم به آمریکا و سه دولت پادوی آن را القا می‌کردند.


9- سلیمانی، کسی که از خلأ آمده باشد و خانواده و سازمانی نداشته باشد، نیست. او سرداری از سرداران سپاه است. آیا می‌شود با مشاهده قیام کم سابقه ملت ایران که زنده بودن انقلاب را نشان داد، از سلیمانی تمجید کرد اما چند روز بعد، زبان طعنه و شماتت علیه سپاه پاسدارانی گشود که سلیمانی با افتخار، خود را عضو آن می‌دانست؟ آمریکا و انگلیس و صهیونیست‌ها با ترور سلیمانی، خواستند از سپاه انتقام بگیرند اما بر عکس موجب اقتدار و انسجام بیشتر ملی شدند. ترور شخصیت سپاه، جنایتی به مراتب بزرگتر از ترور سلیمانی است و در متن همان نقشه اصلی (دستور فروردین ماه ترامپ برای تحریم و ترور سپاه) انجام می‌گیرد کدام محافل و با چه انگیزه‌هایی می‌خواهند سلیمانی ِ با مرام را به یک شخص درگذشته و بی خط(!) فرو بکاهند و با انواع حاشیه‌سازی، او را به طاق نسیان بسپارند؟ آنها در فضیلت شهید سلیمانی می‌گویند او اهل جناح‌بازی و حزب بازی نبود و حال آن که خود، پدر جد باندبازی و جناح‌بازی و به انحطاط بردن مدیریت از این طریق هستند.


10- حاج قاسم با همه بزرگی‌اش، فرماندهی مسئولیت شناس در خدمت نائب امام زمان (عج) بود و کمر شیطان بزرگ را شکست. این، برکت ولایت فقیه است و باید به دشمن گفت «باش تا صبح دولتش بدمد- کاین هنوز از نتایج سحر است».

نام خلیج فارس را تاریخ مشخص کرده است

 

ناصر تکمیل همایون در ایران نوشت:
 

 

«خلیج فارس» همان‌طور که تاریخ و جغرافیای تاریخی هم گواهی داده‌اند، بیش از چند هزار سال به‌نام خلیج فارس، دریای فارس و بحر فارس مشهور بوده است. حتی در کتاب‌های جغرافیای عرب هم تا نیمه قرن بیستم به‌نام «بحر فارس» یا «خلیج فارس» نوشته شده است.

زمانی که استعمار انگلستان در منطقه نفوذ پیدا کرد و در خلیج فارس قدرت یافت گاهی اوقات با حقه بازی آن را با نام مجعول می‌خواندند. مثلاً «چارلز بلگریو» از عمال استعمارگر انگلیس چند دهه در خلیج فارس مشغول به کار بود. او 31 سال نماینده‌ کشور انگلیس در خلیج فارس بود و با زیر و بم عرب‌ها آشنایی داشت. بلگریو در کتاب اول از خلیج فارس نام می‌برد اما در کتاب دوم خود در حالی که از خلیج فارس نام می‌برد اما می‌نویسد بعضی افراد خلیج فارس را خلیج عربی هم می‌دانند.

 اینگونه بود که «سرود به مستان یاد دادند». آن زمان کشورهای عربی زیر سلطه بودند، فلسطین را اسرائیل غصب کرده بود بنابراین با این ادبیات می‌خواستند تا آن حس به‌وجود آمده در عرب‌ها را جبران کنند. این اتفاق آن زمان هم مورد اعتراض ایران قرار گرفت. اما عرب‌های افراطی روی نام مجعول پافشاری می‌کردند. این در حالی بود که حتی «جمال عبدالناصر» رئیس جمهوری مصر در یکی از سخنرانی‌های پرشور و تاریخی‌اش که چند دهه‌ پیش درباره‌ همبستگی عرب‌ها ایراد کرد، گفته است: همه‌ عرب‌ها باید متحد شوند از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس (من بحر الاطلسی حتی خلیج الفارسی). این اتحاد عرب‌ها از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس، تا سال‌ها زبانزد عام و خاص شده بود. حتی سرایندگان و خوانندگان، این اصطلاح را در ترانه‌ها و شعرهایشان می‌گنجاندند.

 هم سن و سال‌های من، «اُم‌کلثوم»، خواننده‌ بنام مصری، را می‌شناسند. او کسی بود که مردم برای کنسرت‌هایش، دست و پا می‌شکستند. اتحاد از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس، آن اندازه همه گیر شده بود که «اُم‌کلثوم» هم آن را در ترانه‌ حماسی جای‌ داده و خواند. یک عده دیگر که باز هم انگلیس در آن سهم زیادی داشت آمدند و یک خط کشیدند که مثلاً قسمت شمالی خلیج فارس به سمت ایران را «پرشین گلف» نامیدند و قسمت جنوبی آن را با نام جعلی اسم بردند. اما فرانسوی‌ها حقه بازتر از انگلیسی‌ها بودند یکی هم همین آقای مکرون است که به‌دلیل زد و بندهایی که با کشورهای عربی دارد هم می‌خواهد عرب‌ها را راضی نگه دارد و هم می‌خواهد ایران را داشته باشد. البته گروهی هم هستند که زیرکانه‌تر رفتار می‌کنند آنها فقط می‌گویند «گلف»! نه نام واقعی خلیج فارس را می‌برند و نه نام جعلی آن را.

این حقه بازی نشان از ضعف تبلیغاتی و علمی نهادهای فرهنگی سیاسی ایران دارد. ما حق نداریم اسم‌ها را عوض کنیم. اسم خلیج فارس را تاریخ مشخص کرده است محال است کسی بتواند نام جعلی را به جای خلیج فارس بگذارد.

 البته ما در تاریخ «خلیج عربی» داشتیم که امروز به آن دریای احمر یا سرخ می‌گویند. پس ما خلیج فارس را در جنوب ایران داریم و خلیج عربی(دریای سرخ) بین شبه‌جزیره عربستان و شمال شرقی قاره آفریقا قرار دارد و بحر ابیض یا دریای سفید هم می‌شود مدیترانه. بازی استعمارگران و تعصبات عربی نمی‌تواند هیچ اثری روی ایرانی بودن خلیج فارس بگذارد.

اینک پروژه مهار تورم!

 

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

 

 

روز گذشته، رئیس کل بانک مرکزی از تغییر اولویت بانک مرکزی از مدیریت بازار ارز به مهار تورم خبر داد. تردیدی نیست که در سال گذشته و تا همین ماه ها بازار ارز، مهم ترین مسئله فوری اقتصاد ایران بوده است. حمله تحریمی به بازار ارز در بستر سیاست ناکارآمد ارزی سال های گذشته و تصمیم اشتباه ارز 4200 تومانی اوایل سال گذشته، شرایط بغرنجی را در بازار ارز رقم زد ولی تغییر در ریاست بانک مرکزی و اصرار همتی بر استفاده از روش های کارشناسی و حضور فعالانه بانک مرکزی در بازار ارز به جای تزریق منفعلانه ارز باعث شد تا با وجود انواع تهدیدهای روانی آمریکایی ها و حتی تنش های نظامی که اوج آن در به شهادت رساندن شهید سپهبد سلیمانی و پاسخ موشکی ایران به اقدام تروریستی آمریکا، ضمن تثبیت نسبی نرخ ارز، منابع ارزی نیز حفظ شود. این اتفاق بزرگ نشان داد که بازار ارز در برابر تنش های سیاسی واکسینه شده است. در این میان فعال سازی قریب الوقوع بازار متشکل ارزی به عنوان بازاری که معاملات خُرد ارز نقدی را پوشش می دهد، می تواند کاملا بازار را تحت مدیریت بانک مرکزی قرار دهد.

بنابراین به این ترتیب پروژه مهم مهار بازار ارز با موفقیت به سرانجام رسیده است و فرصت برای دیگر اولویت های بانک مرکزی است.تردیدی نیست که مهار تورم، مهم ترین اولویت این روزهای اقتصاد کشور است. اقتصاد ایران اکنون با آثار تورمی جهش نرخ ارز در سال گذشته، همچنان دست و پنجه نرم می کند. در همین شرایط، اجرای تصمیم جدید درباره بنزین نیز موج تورمی جدیدی را ایجاد کرده است. اگرچه مشخص است که تبعات تورمی افزایش قیمت بنزین به اندازه جهش نرخ ارز نیست ولی در شرایطی که تورم سنگین جهش نرخ ارز همچنان اقتصاد ایران را تحت تاثیر قرار می دهد، بار تورمی چند درصدی بنزین بار سنگینی است که قدرت خرید خانوارها را بیش از پیش تحت تاثیر قرار می دهد، از این رو مهار نرخ تورم، اکنون اولویت اصلی اقتصاد ایران و سکاندار بانک مرکزی است.

تردیدی نیست که برای مهار تورم، مدیریت نقدینگی کشور و انضباط نظام بانکی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نظام بانکی نقش مهمی در افزایش نقدینگی دارد و راهکار اصلی مهار نقدینگی، تلاش برای انضباط بخشی به بانک هایی که با اضافه برداشت از منابع بانک مرکزی، در آتش نقدینگی می دمند. آمارها نشان می دهد که هم اینک بانک های خصوصی بزرگ ترین بدهکاران به بانک مرکزی از منظر اضافه برداشت هستند. اضافه برداشت این بانک ها تا پایان آبان 98 به تنهایی حدود 90 هزار میلیارد تومان یعنی بیش از 43 درصد کل بدهی بانک ها به بانک مرکزی است. عامل اصلی رشد نقدینگی در سال های اخیر همین مسئله بوده است و مهار این بانک ها، منضبط کردن مدیریت آن ها و اصلاحات در مدیریت منابع آن ها، اولویتی مهم برای مهار رشد نقدینگی است.

اگرچه در این میان نقش عوامل دیگر از جمله بودجه دولت، وضعیت تولید و اصلاح نظام توزیع نیز اهمیت فراوانی دارد. دغدغه هایی که درباره بودجه دولت و احتمال کسری بودجه و استقراض از بانک مرکزی وجود دارد، می تواند فرایند مهار تورم را تحت تاثیر قرار دهد. وضعیت رونق و رکود تولید و نقشی که این رونق یا رکود در عرضه و تقاضا دارد نیز روی سطح عمومی قیمت ها موثر است و علاوه بر این دو مورد، روان سازی نظام توزیع و امکان نظارت بر بازار نیز حلقه مهمی در زنجیره مهار تورم دارد. بنابراین نقش دیگر دستگاه ها در تنظیم بودجه متوازن، تقویت تولید و نظارت بر بازار در مهار تورم مهم است.در هر صورت اکنون همه چشم ها به سازوکار جدید بانک مرکزی تحت عنوان «عملیات بازار باز» برای مدیریت نقدینگی است. ابزار جدیدی که برای بسیاری از اقتصادی ها نیز ناشناخته است اما تجربه جهانی کشورهایی که از این ابزار استفاده کرده اند و امید به تدبیر بانک مرکزی در این باره بارقه های امید را ایجاد کرده است که به وسیله این ابزار بتوان نقدینگی را مدیریت و تورم را مهار کرد.

به ویژه این که این ابزار می تواند مانع جدی بر سر راه بانک های غیر منضبط ایجاد کند و جلوی دمیدن این بانک ها بر آتش نقدینگی را بگیرد. رصد این عملیات توسط بانک مرکزی، شفاف سازی بیشتر درباره کارکرد «عملیات بازار باز» و اطلاع رسانی درباره آثار اجرای این عملیات کمک می کند که پروژه مهار تورم، مانند پروژه مدیریت بازار ارز با همراهی مردم و اعتماد عمومی به بانک مرکزی جلو برود. بنابراین بانک مرکزی باید در این مسیر، ضمن مدیریت قاطع بر بانک ها به ویژه بانک های متخلف، بیش از پیش افکار عمومی و به ویژه کارشناسان را از روند اجرای این طرح و آمارها و شاخص های مرتبط با آن مطلع سازد.

شورای نگهبان نگاه حاج قاسم سلیمانی را داشته باشد

 

محسن غرویان در آرمان نوشت:

 

 

نکته‌ای که خوب است شورای نگهبان و آقای عباسعلی کدخدایی و دیگران درباره‌اش یک مقدار توضیح دهند و فکر کنند، این است که قضاوت در مورد افراد باید به عرف و افکار و برداشت عمومی ارجاع داده شود. اصطلاحی در علم حقوق و فقه به نام عرف داریم؛ مثلا عرف متشرعین، عرف فقها و عرف مردم. این عرف ملاک است. در این مسائل به نظر می‌رسد به عرف مراجعه شود چون مثلا یک کسی را بگوییم التزام عملی به اسلام دارد یا ندارد یا اصلا مسلمان است یا نیست یا انقلابی است یا نیست، یک شخص یا یک گروه خاص محدود نمی‌توانند، قضاوت کنند. چون اینها مفاهیم درباز و مبهم و گسترده‌ای است. بنابراین به نظر می‌رسد باید به عرف و سیره متشرعه و مسلمین مراجعه کنیم و اگر این ملاک باشد، می‌بینیم که اعتراضات الان زیاد است.

رئیس مجلس که سال‌هاست در مجلس حضور دارد، اعتراض می‌کند به نسبت‌هایی که به نمایندگان داده‌اند و به این شکل قبول ندارد. آیا نظر رئیس مجلس درباره نمایندگان و شخصیت آنها و التزام آنان به قانون و انقلاب و نظام بیشتر حجیت دارد یا کسانی که در خود مجلس نبودند؟ به هر حال این بحث مشکلی است که ملاک، حرف چه کسی است؟ از ما هم زیاد می‌پرسند و با همه احترامی که برای شورای نگهبان قائل هستیم ولی تقاضای مردم را منتقل می‌کنیم چون افکار عمومی باید قانع شوند. شورای نگهبان باید توضیحاتی دهند و ملاک‌هایی را بیان کنند که افکار ‌عمومی بپذیرد و قانع شود. هرچند امیدواریم مشارکت عمومی بالا باشد ولی مشارکت حداکثری زمینه می‌خواهد و بیشترین زمینه‌سازی دست خود شورای نگهبان است.

اگر بخواهیم مشارکت را بالا ببریم باید طوری زمینه انتخابات را برای مردم فراهم کنیم که همه گروه‌ها انگیزه پیدا کنند که نماینده و سخنگویی از افکار و اندیشه‌های خودشان را در لیست نمایندگان و کاندیداها ببینند و پیدا کنند. شورای نگهبان اکنون می‌تواند این کار را طبق ضوابط و قانون انجام دهد. درواقع نگاه شورای نگهبان به مسائل نقش زیادی دارد. ما هرگز نمی‌گوییم خلاف قانون شود ولی نگاه باید یک مقدار بازتر باشد. از آنجا که این ایام منسوب به سپهبد شهید حاج‌قاسم سلیمانی است. آن نگاهی که حاج‌قاسم سلیمانی به مردم و گروه‌ها و جوان‌ها دارد آن نگاه را اگر شورای نگهبان داشته باشد، ملت منسجم‌ترمی‌شوند و اتحاد ملی شکل می‌گیرد و وحدت و مهربانی با همدیگر بیشتر می‌شود و مشارکت هم در انتخابات بالا می‌رود. سختگیری‌های تند خیلی نباید در تایید و رد صلاحیت‌ها مد نظر باشد.

طمع دولت به رسانه مطیع

 

محمد صادقی  در جوان نوشت:

 

 

سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: حسن روحانی در حاشیه جلسه هیئت دولت از عبدالعلی علی‌عسکری رئیس رسانه ملی خواسته تا دولت بدعتی جدید در رابطه با صداوسیما رقم بزند. این درخواست که در سخنان واعظی رئیس دفتر رئیس‌جمهور بازتاب داشته، پخش بی‌قید و شرط و بدون جرح و تعدیل بسته‌های خبری و تبلیغاتی است که دولت برای صداوسیما ارسال می‌کند. روحانی با ارائه این درخواست عملاً صداوسیما را از جایگاه رسانه ملی، به بخشی از «پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست جمهوری» تقلیل می‌دهد، البته گفته شده که علی‌عسکری در مقابل این درخواست مقاومت کرده و اجرای آن را حتی به ضرر دولت دانسته است، با این وجود صداوسیما در راستای همراهی بیش از پیش با دولت، تصمیمات تازه‌ای را برای پخش برنامه‌های سیاسی شاخص تلویزیون در نظر گرفته است.

خواسته‌های بی‌پایان دولت

صداوسیما یک نهاد دولتی نیست و مانند وزارتخانه یا سازمان‌های تابعه دولت، رئیس‌جمهور نقش مستقیمی در چینش رئیس و مدیران ارشد این سازمان ندارد، با این وجود دولت راه‌های زیادی برای فشار بر صداوسیما و تحمیل خواسته‌های خود دارد. اولین و راحت‌ترین راه بحث بودجه است. بودجه صداوسیما را دولت تعیین و پرداخت می‌کند برای همین حتی بدون در نظر گرفتن تورم، دولت می‌تواند در لایحه بودجه سالانه سهم صداوسیما را کم یا زیاد کند، برای نمونه دولت ۱۰۰ میلیارد تومان از بودجه پیشنهادی برای صداوسیما در سال ۹۹ کاسته است.

از طرف دیگر نحوه پرداخت بودجه به صداوسیما نیز یکی از چالش‌های همیشگی بین این سازمان و دولت بوده است. دولت روحانی تا به حال سه رئیس سازمان صداوسیما را به خود دیده است. این دولت در هر کجا که لازم دانسته با صداوسیما وارد چالش شود یا جواب انتقادهای برنامه‌های تلویزیونی منتقد دولت را بدهد، جلوی پرداخت بودجه صداوسیما را گرفته است. از سوی دیگر صداوسیما با تغییر رؤسای خود سیاست‌های متفاوتی را در مقابل دولت داشته است. علی‌عسکری رئیس فعلی سازمان بیشترین همکاری را با خواسته‌های دولت داشته است. گفته شده بعد از درخواست اخیر روحانی از رئیس صداوسیما، علی‌عسکری در پاسخ تأکید کرده که «صدا وسیما تاکنون کمال همکاری را با دولت داشته و این امر برای همه مخاطبان مشهود است.»

نقش یک آشنا برای تحمیل اراده دولت

یکی دیگر از ارکان فشار دولت بر صداوسیما، «شورای نظارت بر صداوسیما» ست. دولت در این شورا دو نماینده دارد، اول علی جنتی وزیر اسبق ارشاد و دوم حسام‌الدین آشنا که فعال‌ترین عضو شوراست. آشنا که چهره‌ای رسانه‌ای و امنیتی است، علاوه بر تولید برنامه‌های انتقادی درباره صداوسیما و نوشتن روزانه توئیت‌های متعدد که بخشی از آن به صورت مستقیم رسانه ملی را هدف قرار می‌دهد، در پشت صحنه نیز فشارهای زیادی برای تحمیل خواسته‌های دولت بر صداوسیما دارد. گلایه‌های برنامه‌سازان تلویزیون در توئیتر از رفتار آشنا برای تحدید برنامه‌های انتقادی صداوسیما بخشی از افشاگری‌ها علیه نقش مشاور رسانه‌ای رئیس‌جمهور در تبدیل «رسانه ملی» به «رسانه دولت» است، با این حال آشنا در همان فضای توئیتر پاسخ‌های دوپهلویی به منتقدان خود می‌دهد و از این اتهام تا جایی که توانسته فرار کرده است. تعطیلی موقت و همیشگی برخی برنامه‌های صداوسیما که در آن به شکلی منصفانه برخی سیاست‌های دولت مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد، موضوعی چالشی میان دولت و صداوسیما بوده است، برنامه‌هایی مانند «جهان آرا» و پیش‌تر از آن «ثریا» جزو این دست محسوب می‌شوند. همواره مطرح شده که از نمایندگان دولت برای حضور در این برنامه‌ها دعوت شده، اما عموماً این دعوت‌ها بی‌پاسخ مانده است.

تعامل یا وادادگی مقابل دولت!

وادادگی صدا و سیما هم حکایت دیگر ماجراست. صداوسیما در مقایسه با دولت‌های سابق در پخش گزارش سفرهای دولت حجم گسترده‌تری را اختصاص می‌دهد یا به اصطلاح به طور دائم برای دولت رپرتاژ می‌رود و آنتن زنده خود را بی‌حساب و کتاب در اختیار روحانی و دولتمردانش قرار می‌دهد، در حالی که افکار عمومی از رسانه ملی توقع دارند دردها و نقدهایشان را نیز به شکلی منطقی مطرح کند، به عنوان مثال در همین سفر سیستان و بلوچستان رئیس‌جمهور، رسانه ملی به گونه‌ای سفر را برجسته کرد و پوشش داد که گویی حسن روحانی به محروم‌ترین و بدترین نقطه سیل‌زده رفته است در حالی که چابهار و منطقه آزاد باصفای آن در این فصل میزبان رئیس‌جمهور بود تا سفر به نام سیل و سیل‌زدگان باشد و به کام دولتمردان!

منتقدان معتقدند آقای رئیس‌جمهور در پیچ و خم‌های اصلی کشور معمولاً به میدان نمی‌آید یا آنگونه که دوست دارد کاملاً یک‌طرفه و مونولوگ با مردم حرف می‌زند و اجازه نمی‌دهد نماینده یا نمایندگانی از رسانه ملی با او گفت‌وگویی حتی نرم انجام دهند. برای اثبات نرمش صداوسیما مقابل دولت می‌توان به توئیت‌های مدیر روابط عمومی رسانه ملی استناد کرد که با ادبیاتی دوستانه می‌نویسد: «رسانه ملی وظیفه خود می‌داند مانند گذشته تمام قد و با استفاده از همه ظرفیت‌های قانونی به کمک رئیس‌جمهور محترم و دولتمردان پرتلاش بیاید. امروز وحدت و همدلی در جهت خدمتگزاری به مردم مهم‌ترین دستور کار رسانه ملی است.» این نرمش‌ها البته تا زمانی که به انفعال و عقب‌نشینی مقابل برخی زیاده‌خواهی‌ها بدل نشود قابل دفاع است، اما به نظر می‌رسد دولت برای درخواست‌های خود حد یقفی قائل نیست.

برنامه‌هایی که نباید زنده پخش شوند

برنامه‌هایی مانند «جهان آرا» طی چند هفته اخیر به دلیل نقد و بررسی موضوعات مهمی، چون برجام و اف‌ای‌تی‌اف جایگاه ویژه‌ای در میان برنامه‌های صداوسیما پیدا کرده بود که به سرعت جلوی پخش آن گرفته شد. بعد از چند روز سکوت خبری و پس از اعتراض‌های توئیتری به پخش نشدن این برنامه، محمدحسین رنجبران، مدیر کل روابط عمومی صداوسیما در مصاحبه‌ای از پخش «ضبط شده» این برنامه خبر داد.

به نظر می‌رسد برنامه‌هایی که دولت نسبت به آن‌ها انتقاد داشته و برخی مواقع منجر به قطع پخش آن‌ها شده قرار است از این به بعد به صورت ضبط‌شده و غیرزنده روی آنتن بروند. دراین‌باره می‌توان به برنامه‌هایی مانند ثریا، «جهان آرا»، «عصرانه»، «آفتاب شرقی» و «پرونده ویژه» اشاره کرد که به نقد برخی سیاست‌های دولت می‌پرداختند و البته سعی می‌کردند رویه‌ای منطقی و منصفانه در پیش بگیرند، اما اقتضای پخش زنده سبب می‌شد برخی مواقع مواضعی در آن‌ها بیان شود که دولتی‌ها را خوش نیاید. تصمیم به پخش غیرزنده این برنامه‌ها شاید بتواند در گرفتن بهانه از دولت مؤثر باشد.

دروغگو را «شیر» نکنید!

 

مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:

 

 

ذرت و کیک و شیر، بهانه هستند؛ خطی که پیگیری می‌شود ابهام‌زایی برای امنیت غذایی است. نوک پیکان، به سمت آن کارشناس صداوسیما نیست، چه‌بسا او به عواقب حرفش آگاه نبوده و منظوری نداشته ، اما قطعا کسانی که این خط را پیگیری کردند و در افکار عمومی جا انداختند، یا غافل‌اند یا خائن که البته نتیجه هر دو یکی است؛ بی‌اعتمادی مردم به محصولات غذایی.

می‌خواهند به نقطه‌ای برسیم که به همه‌چیز شک کنیم و خلاصه آب خوش از گلویمان پایین نرود. چه روشی بهتر از آنکه هرچند روز یکی از کالاهای خوراکی را آلوده نشان دهند. یک روز قرص وسط کیک‌ها نمایان می‌شود، یک روز قبل آن ذرت و امروز هم شیر، قربانی می‌شود؛ اگر قدری این امور را از پیش طراحی‌شده ببینیم، متوجه می‌شویم سراغ محصولاتی هم رفتند که بیشتر بچه‌ها مصرف می‌کنند تا هم خودشان نگران ‌شوند و هم والدین آن‌ها به هم بریزند.

پیگیری مبدأ و منشأ تولید این مطالب و همچنین Promote و بازنشرکردن آن‌ها برای برخورد قضائی واجب و ضروری است. برخورد باید اعلام شود تا بقیه افراد مغرض هم متوجه جدیت ماجرا شوند وگرنه دروغگو «شیر» می‌شود! با همه این احوال چنانچه برخورد و تکذیب و … هم انجام شود قطعا لطمه واردشده جبران نمی‌شود. همیشه خبر کذب، روان‌تر حرکت می‌کند و با کم‌ترین زحمت، دست‌به‌دست می‌شود اما تکذیبیه‌ها و جوابیه‌ها هیچ‌گاه به گردپای مطالب دروغین نمی‌رسد.

فلذا پیشگیری از وقوع چنین وقایعی که آرامش روانی مردم را سلب می‌کند بسیار حیاتی است. در وهله بعدی صاحبان صنایع غذایی باید دلگرم شوند که در بحبوحه جنگ رسانه‌ای و تخریب‌های ناجوانمردانه تنها نیستند وگرنه چرخ تولید، با نگرانی می‌چرخد و صاحبان سرمایه با طیب خاطر وارد این عرصه‌ها نمی‌شوند. درنتیجه نه‌تنها تولید، رونق پیدا نمی‌کند بلکه با کسادی مواجه می‌شود.

دشمنان داخلی و خارجی تمام توانشان بر مبنای این است که القا کنند ما نمی‌توانیم، ما ضعیفیم، از ما برنمی‌آید و امثال این‌ها؛ از این‌طرف ما هم باید تمام توانمان را بگذاریم که نه‌فقط در شعار بلکه در عمل اثبات کنیم که ما می‌توانیم؛ ما قوی هستیم و قوی‌تر هم می‌شویم و حتما حل مشکلات این کشور از ما برمی‌آید.

منبع: مشرق

ارسال نظرات