روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
در روزهای گذشته و پس از آنکه افزایش قیمت و سهمیهبندی بنزین، در برخی نقاط کشور با اعتراض جمعی از مردم به نحوه اجرای این تصمیم مهم روبهرو شد، اراذل و اوباشی که از قبل توسط بیگانگان اجاره شده و آموزش دیده بودند دست به آشوب و اخلال در نظم و امنیت زده و آسیب فراوان به اموال عمومی و جان و مال مردم وارد کردند.
یکی از موضوعاتی که به طور مکرر از سوی برخی چهرههای سیاسی از جمله مسئولان دولتی و رسانهها مورد توجه قرار گرفت، موضوع چگونگی اعتراض مردم و لزوم در نظر گرفتن مکانهایی برای اعتراض بود. موضوع این یادداشت بررسی این پیشنهاد است.
این طبیعی است که هر تصمیم اقتصادی، سیاسی و... در سطح کشور میتواند موافقان یا مخالفانی داشته باشد، اما آیا تنها راه پیش روی مردم برای رساندن انتقاد یا سؤالاتشان به گوش مسئولان تجمع آن هم در یک مکان خاص است؟
به نظر مشکل اصلی چیزی فراتر از این طرح و پیشنهاد پر رنگ و لعاب و به ظاهر شیک است.
مشکل اصلی این است که عده زیادی از مسئولان کشور که امور اجرایی یا تصمیمگیریهای سرنوشتساز و موثر در زندگی مردم به دست آنهاست، مدتهاست از حضور بین مردم و ارتباط بیواسطه با آنها غافل شدهاند یا این کار پراهمیت در قاموس مدیریتی آنها وجود ندارد.
سؤال این است؛ آیا همین مردم که ممکن است درباره یک تصمیم اقتصادی یا طرح معیشتی ابهام یا اعتراضی داشته باشند اگر به راحتی به مسئولان در ردههای مختلف دسترسی پیدا کنند یا شاهد حضور بیواسطه مسئولان در بین خود باشند و مجال طرح انتقاد، اعتراض یا سؤال به آنها داده شود حتی اگر در مواقعی به طور کامل قانع نشوند دیگر دلیلی برای اعتراض خیابانی یا تجمع در مکان خاص میبینند؟
متأسفانه حضور مسئولان در بین مردم و همنشینی با آنها که یکی از دستاوردها و جلوههای شیرین انقلاب اسلامی است رفته رفته با گذشت سالها به دلایل مختلف به حاشیه رفته است. اگر مسئولان به جای تصمیمگیری در اتاقهای دربسته و دوری از مردم، به دور از برخی رفتارهای نمایشی برای حضور در بین اقشار مختلف و شنیدن نیازها، درددلها، مشکلات، گلایهها و حتی راهکارهای آنها ارزش قائل شده و فرصت کافی در نظر بگیرند، هم میتوانند تصمیمهای دقیقتری اتخاذ کنند و هم با در نظر گرفتن همهجانبه نیازها و شرایط جامعه در تصمیمگیریها، مردم را در اجرای طرحهای مهم و کلیدی با خود همراه کنند.
امیرالمومنین حضرت علی(ع) در حکم مکتوب برای مالک اشتر نخعی (نامه 53 نهجالبلاغه) آوردهاند:
«اما بعد از این، پنهان ماندنت را از رعیت طولانی مکن، که در پرده ماندن حاکم شعبهای است از تنگخویی و کماطلاعی به امور. پنهان ماندن حاکم از رعیت حاکمان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز می دارد، بر این اساس کار بزرگ پیش آنان کوچک و کار کوچک بزرگ جلوه میکند، زیبا زشت گردد و زشت زیبا شود، و حق به باطل آمیخته می گردد...»
بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز بارها ضمن تاکید بر لزوم سادگی و خوی خدمتگزاری مسئولان بر همنشینی آنها با مردم تاکید فرمودهاند.
امام خمینی(ره) میفرمایند: «به مجلس و دولت و دستاندرکاران توصیه مینمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و با فداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید...» (جلد 21 صحیفه- صفحه 412)
رهبر معظم انقلاب نیز که پرچمدار مردمداری در نظام جمهوری اسلامی هستند در فرصتهای مختلف به میان مردم رفته و پای درددل آنها نشستهاند. هنوز حضور ایشان با لباس مبدل در سرکشی از مردم زلزلهزده بم، حضور بیتکلف و سرکشی چند ساعته و چادر به چادر از زلزلهزدگان دو سال قبل غرب کشور به عنوان یک الگوی عملی برای مسئولان مطرح است. از سوی دیگر دیدارهای مختلف و متعدد و نشستهای رو در رو و چند ساعته با جوانان، تولیدکنندگان، نخبگان و... و شنیدن صحبتها و انتقادهای این افراد یکی از برنامههای ثابت رهبر انقلاب است.
رهبر انقلاب در همین زمینه در جلسه تنفیذ حکم ریاستجمهوری دور دوازدهم خطاب به رئیسجمهور و مسئولان دولتی فرمودند: «به میان مردم بروید، با مردم بیواسطه مرتبط بشوید، از مردم بشنوید؛ این از کارهای بسیار مهم است. گزارشهایی که به ما میرسد، هرچند آن گزارشها صادقانه باشد، امّا خیلی تفاوت میکند با آنچه انسان در مواجهه با مردم و رفتن در میان مردم مشاهده میکند و میبیند.» (12/5/96)
اما متاسفانه این موضوع راهبردی و مهم توسط بسیاری از مسئولان حتی در ردههای پایین مدیریتی به فراموشی سپرده شده است. مردم اکنون در برخی از موارد حتی برای دیدار یک فرماندار، شهردار یک منطقه کوچک یا مدیر یک اداره دولتی و طرح مشکلاتشان روزها میروند و میآیند و با در بسته مواجه میشوند. موضوعی که دلخوری و اعتراض مردم را در پی دارد.
از سوی دیگر وقتی مسئول ارشد اجرایی کشور به جای حضور مستمر خود و فرستادن افراد امین و مورد اعتماد خویش در بین مردم و شنیدن درد دلهای آنها مثلاً از درون خودروی آنچنانی خارجی از کارگران کارخانه دیدن کند، یا راه اطلاع از مشکلات مردم را نظرسنجی از درون خودرو با نگاه به چهره آنها بیان کند، کمتر فرصت اظهارنظر آزاد و رو در رو به دانشجویان و جوانان، تولیدکنندگان و... بدهد، خود و مسئولان دولتش به جای حضور در بازار و نشستن پای صحبت کسبه و مردم سرگرم حواشی شوند، یا در اجرای طرح مهم اصلاح قیمت بنزین نیازی به سخن رو دررو با مردم نبیند و حتی در اظهارنظری عجیب ادعا کند رئیسجمهور کشور از زمان دقیق اجرای این طرح اطلاع نداشته است! آیا این روش مطابق با سیره مردمداری و ارزشهای اسلامی و انقلابی است؟
وقتی رئیسجمهور در پاسخ به مطالبات و شعارهای اقتصادی و معیشتی عدهای از مردم در میدان امیر چخماق یزد آنها را به همنوایی با آمریکا متهم میکند و میگوید «نگذاریم خواست آمریکا از حنجره عدهای معدود بلند شود» (و البته خود در همان جلسه بیمحابا به دستگاه قضایی که به جنگ مفسدان اقتصادی رفته بتازد) دیگر چه توجیهی برای در نظر گرفتن مکان خاص اعتراض برای مردم باقی میماند؟ معتقدان به لزوم اعتراض در مکان خاص و مقامات دولتی که با ژست مردمداری از این طرح دفاع میکنند و رسانههای دنبالکننده آن پاسخ دهند آیا میدان امیر چخماق یزد یک مکان خاص اعتراض مردمی نبود؟
دولتی که برخی وزرای خود را ژنرال نامیده و مدافعان این دولت باید پاسخ دهند اگر قبل از حذف لجوجانه سهمیهبندی بنزین و وارد آوردن هزاران میلیارد خسارت افزایش مصرف و قاچاق در چهار سال قبل و وارد آوردن شوک قیمتی پس از چهار سال ثابت نگه داشتن قیمت بنزین به مردم و سهمیهبندی مجدد آن یا مزخرف خواندن مسکن مهر که هنوز تکمیل و دریافت واحدهای آن رویای برخی از هموطنان است، این ژنرالها بین مردم میرفتند و تبعات تصمیمات یا اظهارات خود را با سنگ محک آنها میسنجیدند، جلوی خیلی از اعتراضها گرفته نمیشد؟
وقتی در زمان رقابت انتخاباتی وعده داده میشود «آنچنان رونقی ایجاد میکنم تا مردم نیازمند یارانه نباشند»، نباید بین مردم ضعیفی که از طرح معیشتی اخیر جامانده و به برکت رونق ایجاد شده! نگران و مضطرب، آواره این سامانه و آن سایت برای اعتراض هستند بروند تا اعتراض آنها را بشنوند و آنها را با دلداری و پیگیری مستقیم کارشان قانع و توجیه کنند؟
آیا سامانه و سایت مذکور یک مکان خاص اعتراض نیست؟ حتما باید مردم در یک مکان ویژه اعتراض کنند؟
باید به کسانی که مروج طرح اعتراض در مکان خاص هستند (ظاهراً برخی از آنها بیشتر طرفدار اعتراض هستند تا حل مشکل) گفت مردم به جای مکان اعتراض، به گوش شنوا و مسئول مردمی و دلسوز که دغدغه حل مشکلات را داشته باشند نیاز دارند.
اگر مردم مسئولان را از جنس خود و در میان خود ببینند مثل همیشه که در مقاطع مختلف با تصمیمات و طرحهای مهم همراهی کردهاند پای کار خواهند بود. این مردم نجیب حتی با وجود اعتراض به طرح اخیر باغیرت در برابر اراذل آشوبگر ایستادند و برای دفاع از نظام به خیابانها آمدند. ای کاش مسئولان قدر آنها را بیشتر بدانند.
مردم نیز باید در انتخابات، عنصر مردمی و خدمتگزار بودن را در کنار تخصص و تعهد بیشتر مورد توجه قرار دهند.
ای کاش افرادی که روحیه مردمداری و توان عمل متعهدانه به مسئولیتها را ندارند نیز قبول مسئولیت نکنند و وقت مردم را نگیرند. همانطور که رهبر انقلاب با بیان اینکه «اگر توان مدیریتی ندارید مسئولیت نپذیرید» خطاب به داوطلبان نمایندگی مجلس (و طبیعتاً همه مسئولان) تاکید فرمودند: «هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر تواناییای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. باید دید که آیا میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟ این خیلی درسِ بزرگی است.»
قرار است به چه چیزی بپردازیم دقیقاً؟ قرار است چند روز درگیرش باشیم و بعد فراموشش کنیم؟ قرار است چه مقدار کینه بپرورانیم در این چند روز؟
۱- بله، پرداختن به تعداد معدودی از مشهورین عرصه هنر که برخلاف بسیاری از ثروتمندان انواع عکس و فیلم و زندگینامه از آنان در دسترس است، قطعاً جذاب است. کسانی که کوچکترین لغزش کلامی آنها در مواجهه با مالیات میتواند تا مدتها سوژه رسانهها و شبکههای اجتماعی باشد. اما نکته همین جاست. نحوه ورود به معافیت مالیاتی فعالیتهای هنری از سوی رسانهها باید در درجه اول محل توجه باشد نه سلبریتیهای بهرهمند از این معافیت.
۲- لطفاً دوستان جمع بزنند کسانی را که فکر میکنند دستمزد بالا دارند، در همه عرصههای هنری، به ۵۰ نفر میرسند؟ به ۱۰۰ نفر چطور؟ بگیریم ۲۰۰ نفر، فقط همین ۲۰۰ نفر اهل هنرند در این کشور؟ بقیه کجا هستند؟! در مورد ارقام دریافتی آنها از فعالیتشان اهل رسانه چقدر آمار دارند؟
اصلاً بهجز هنرمندان ساکن تهران، بقیه هنرمندان، ایرانی به حساب میآیند نزد منتقدین؟ به جز سینما و موسیقی و تا حدودی تجسمی آن هم تعداد معدودی از فعالانشان، بقیه هنرها و هنرمندان اصلاً هنر و هنرمند محسوب میشوند؟
آن نوازنده سازهای سنتی که در یک شهر کوچک با جمعی از دوستانش کنسرتی را برای یک شب و با حضور حداکثر ۲۰۰ نفر با بلیت حداکثر ۲۰ هزار تومانی برگزار میکند، کجای این ماجرا است؟ درباره مؤسسات مطبوعاتی و انتشارات چه نظری دارند این منتقدین؟
آیا آنها هم مشمول نظر فراگیر این افراد میشوند یا لابد در این وانفسا برای چاپ کتاب و نشریه هم انتفاع فراوان دیدهاند که انتظار مالیات 50 درصدی دارند؟ چرا مسأله منتقدان فروکاستن کل عرصه هنر به همین چند سلبریتی است و نسبت دادن ماجرا به حمایتهای انتخاباتی آنها از روحانی؟
مشکل دیگر اینجاست که کارشناسانی که این معافیتها را حذف کردند هم بدبختانه شناختشان از هنر و درآمد هنرمندان مثل این منتقدان است. متر و معیارشان همین معدود سلبریتی است. منتقدان دولت انتقاد میکنند که چرا دولت از سلبریتیها حمایت میکند.
این وجه را میبینند ولی مسأله اصلی را نه! دولت با تصمیم استمرار معافیت صد درصدی فعالیتهای «انتشاراتی و مطبوعاتی، فرهنگی و هنری» (لطفاً به همه موارد قید شده توجه شود) نشان داد که از کل عرصه فرهنگ و هنر دفاع میکند. این وظیفه ذاتی دولت در گسترش فرهنگ عمومی است.
اتفاقاً عکس این باید سؤال برانگیز میبود که در شرایط اقتصادی فعلی که سبد فرهنگی خانوارها کوچکتر شده، اخذ مالیات ولو با معافیت 50 درصدی میتوانست آخرین ضربههای کاری بر پیکره فرهنگ و هنر را وارد کند که به گفته وزیر فرهنگ، در ادوار مختلف به مجوزهای صادر شده به چشم اقتصادی نگاه نشده و همواره سعی در حمایت از آنها بوده است.
البته نباید به انتقادات مطرح شده هم بیتوجه بود ولی درد آنجاست که کل هنر این مملکت با همه دانشکده و آموزشکده و... شده حداکثر ۲۰۰ سلبریتی، هم نزد اهل رسانه و هم نزد طراحان لغو معافیتها و این رنج آور است.
با یک تبصره ساده میتوان ماجرا را حل کرد. مشخص کردن سقف درآمد برای بهرهمندی از نرخ صفر درصد مالیات و بالاتر از آن گرفتن مالیات تصاعدی امر پیچیدهای نیست!
سرعت تحولات در منطقه به حدی افزایش یافته است که می توان گفت پس از حادثه 11 سپتامبر و گسترش بیداری اسلامی در جهان عرب، غرب آسیا هیچ گاه شاهد چنین تحولات پیچیده و معماگونه ای نبوده است. در حوادث اخیر بحران عراق به یک آشوب تمام عیار تبدیل شده و لبنان شاهد بازگشت به دوران بی ثباتی سیاسی است.
سوریه نیز در وضعیت جدیدی قرار گرفته و احتمال جنگ و افزایش تنش میان دمشق و تل آویو وجود دارد. در کنار آن یمن وارد فضای جدیدی از عملیات های آفندی شده و توانسته در حوزه موشکی و پهپادی و جنگ در دریا دستاوردهایی به دست آورد.
عربستان در حال تغییر نظم جدید منطقه ای است و مجبور شده موضوع معامله قرن را به طور غیر رسمی اعلام کند. امارات و قطر نیز سهم بیشتری از بازیگری منطقه ای می خواهند و هم اینک بن زاید به دنبال جایگزینی ابوظبی به جای ریاض در تصمیمات کاخ سفید است.
با این حال می توان منطقه را در حال چرخش جدید تحولات دانست. بر همین اساس باید گفت: یک: عراق نسبت به لبنان وضعیت نگران کننده تری دارد. آمار نگران کننده ای از عراق به گوش می رسد. مناطق نجف و حتی استان های جنوبی شاهد خیزش هایی از ناآرامی است که می توان به تشکیل کلونی ناآرامی از آن یاد کرد.
در این شرایط دولت مرکزی با فشارهای مختلف استعفا کرد و این نگرانی وجود دارد که داعش و هسته های مختلف حزب بعث، ظرف مدت کوتاهی ضمن بازسازی نیروهای خود به اشغال مناطق راهبردی-همچنان که درحمله ای که روز یک شنبه در استان دیاله نشان دادند- یا عملیات های پر هزینه ای چون "گرگهای تنها" رو آورند.
در این بین، بیانیه و سخنرانی های اخیر نماینده آیت ا... سیستانی نشان می دهد ایشان از مردم خواهان جدا سازی صفوف معترضان با اشرار هستند تا عراق بیش از این با آشوب ها درگیر نشود. از سوی دیگر اصلاحات سیاسی به بن بست رسیده و طرف های درگیر مطمئن بودند عبدالمهدی توان اقناع عمومی همه گروه های سیاسی را ندارد و بر همین اساس باید استعفا کند. آن چه اوضاع عراق را نگران کننده کرده است، سفرهای مکرر رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور آمریکا به این کشور و امکان لابی در این کشور برای کودتای نظامی است.
عربی ۲۱ در خبری مدعی شد، ماه گذشته کودتای بزرگ با سرپرستی هسته ای اماراتی در عراق خنثی شد که می توانست بسیار خطرناک تر از کودتاهای قبلی باشد. این هسته آن قدر مهم بود که یکی از چهره های سرشناس و رابط دولت المالکی با کشورهای خلیج فارس توسط ابوظبی به گروگان گرفته شد تا بغداد هسته دستگیر شده را آزاد کند و تحت فشار از انتشار اخبار کودتا ممانعت به عمل آورد.کما این که مرکز آشوب ها در عراق توسط موسسه "ایلپ" که در توافق با دانشگاه تگزاس است، هدایت می شود.
دو: لبنان، هدف بی ثباتی سیاسی و امنیتی لبنان و قرار گرفتن این کشور در فرایند جنگ داخلی و در نهایت خلع سلاح مقاومت و نابودی بخش قابل توجهی از نیروی انسانی و توان مبارزاتی آن در طول این جنگ داخلی است؛ همان کاری که در دهه ۱۹۸۰ به بعد نتوانستند انجام دهند، حالا هدفشان را با بی ثباتی و فقدان دولت مرکزی دنبال می کنند. استعفای حریری با چراغ سبز ترامپ بود. در این شرایط لبنان باید هرچه سریع تر دولت خود را برگزیند و نگذارد بی دولتی فرایندهای جدیدی از بحران های اجتماعی همچون بحران زباله به وجود آورد.
سه: یمن در وضعیت بهتری قرار دارد. یگان فرماندهی موشکی یمن یک هدف مهم در المخا را هدف اصابت موشکی و پهپادی قرار دارد و بیش از ۳۰۰ تن از نیروهای نظامی سعودی، اماراتی و سودانی را به هلاکت رساند.
در این عملیات هیبریدی یمنی ها نشان دادند بانک اطلاعاتی جامعی از اهداف متجاوزان دارند که می توانند در یک زمان و با دقت بالا آن را هدف قرار دهند. این بانک یمنی است و از این منظر نشان دهنده قدرت بالای یمنی ها در پشت میز مذاکره برای آینده صنعا خواهد بود.
چهار: رقابت خاموش میان امارات و عربستان شعله ور شده است. بن زاید اما خیال های جدیدی در سر دارد. بعد از ماجرای خاشقچی وضعیت بین المللی بن سلمان آسیب جدی دیده است و محبوبیت شخصی او در میان سران سعودی پس از آسیب های آرامکو به شدت پایین آمده است. بن زاید حالا می خواهد از این فرصت برای انتقال قدرت بازیگری از ریاض به ابوظبی استفاده کند.
در این بین افزایش قدرت هوایی و دریایی مهم ترین اولویت تسلیحاتی و خرید های خارجی اماراتی هاست. اماراتی ها حتی در فکر تاسیس چند پایگاه نظامی هوایی در آفریقا هستند که به زودی از آن رونمایی می کنند. بازیگری بن زاید سرعت یافته و احتمال این که در این بین خانواده پادشاهی سعودی با چراغ سبز کاخ سفید، بن سلمان را کنار بزنند وجود دارد.
بن سلمان به دلیل کسری بودجه بالا از جنگ یمن مجبور است سهام آرامکو را به فروش برساند که به سبب حمله آفندی یمنی ها، این سهام در فرایند پذیره نویسی آفت جدی داشته است، برهمین اساس ولیعهد عربستان خانواده پادشاهی سعودی را تحت فشار قرار داده تا با خرید سهام آرامکو،هرچه سریع تر کسری بودجه موجود را جبران کند.
در این بین بازیگری آمریکا به نسبت تحولات افزایش یافته است. ترامپ در برابر کنگره مجبور است پاسخ گو باشد و یک حادثه و جرقه مهم در غرب آسیا می تواند ترامپ را نجات دهد. بر همین اساس باید منتظر ماند و دید کاخ سفید با این تحولات چه تصمیمی در منطقه می گیرد.
ساختار سیاسی در ایران از منظر قدرت دارای 2 نیم رخ به هم پیوسته است که هر رخ جایگاه خاص خود را ایفا ولی در همان حال در هماهنگی با نیم رخ دیگر در چهره نشان دادن به جامعه ملی دچار نقصان شده است. یک نیم رخ قدرت را متمرکز در درون خود دارد و نیم رخ دیگر باید پاسخگوی قدرت متمرکز در نیم رخ دیگر برای جامعه ملی باشد.
آنچه تحتعنوان نهادهای انتخابی و نهادهای انتصابی در جمهوری اسلامی از آنها یاد میشود در اصل نه انتخابی و انتصابی که دارای وجه دولتی و فرادولتی یا دولتی و حکومتی هستند. قدرت در حکومت متمرکز است چراکه سپهر گفتمانی حاکم بهرغم نص صریح قانون اساسی مشروعیت اعمال قدرت را از خدا کسب میکند و این مقدس و قدسیبودن اِعمال قدرت و اَعمال مربوط به قدرت را در یک تمرکز خاص قرار میدهد و این تمرکز خاص بهواسطه اینکه مبنای مشروعیتش همانگونه که بیان شد از خداوند است، اما از طرفی دیگر دولت را داریم که در سایه این حکومت بهواسطه رای مستقیم مردم به رئیسجمهور و اینکه رئیس جمهور در قانون اساسی شخص دوم کشور و مسئول در برابر ملت و پاسخگو بر وفق قانون اساسی است، مشخص میشود و این دیدگاه مطرح میشود که او باید پاسخگوی همه مسائل باشد.
در حالی که رئیسجمهور در ایران رئیس قوه اجرائیه و حداکثر دستگاه بوروکراسی حاکم است و قدرت کامل در دست او نیست. رئیس جمهور نمیتواند بدون مجوز در عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی تصمیمگیریهای مهم را به عهده داشته باشد.
پس بهعنوان یک هماهنگکننده اعمال قدرت وارد عمل میشود و اگر روسای جمهور بهواسطه جایگاه شخصی، منزلت شخصیتی و جایگاه قانونی خود بهعنوان شخص دوم بخواهند در تعارض با شخص اول یا سپهر گفتمانی ناشی از اعمال قدرت بر مبنای مشروعیت الهی قرار گیرند و خواست مردمی را بر آن مشروعیت درست یا نادرست رجحان بخشند نمیتوانند در اعمال قدرت و اجرای آنچه انجام میدهند براساس معیارهای خویش عمل کنند.
لذا روسای جمهور در دوره اول ریاستجمهوری خود بهواسطه پشتیبانی مردم و شعارهایی که میدهند ماه عسل خود را با مردم طی میکنند و از سوی دیگر خود را در چارچوب رای مردم بهعنوان دنبالکننده مطالبات مردمی از طریق کمپینهای انتخاباتی خود و وعدههای تبلیغاتی به نمایش میگذارند.
ولی اکثرا در دور دوم ریاست جمهوری از یک سو با نهادهای فرادولتی در اصطکاک قرار میگیرند و از سوی دیگر پشتیبانی مردمی خود را از دست میدهند؛ چرا که قدرت در جایگاه رئیس جمهوری محدودتر از توقعات و انتظاراتی است که از شخص رئیس جمهور در قالب رئیسِ جمهور طلب میشود.
فلذا از یک طرف مردم از دولت واگرا میشوند و شکاف مردم- دولت بهوجود میآید و از طرف دیگر دولتها بهدلیل اینکه قدرت کامل ندارند و خواستار قدرت کامل برای پاسخگویی به ملت هستند با نهادهای فرادولتی و حکومت در اصطکاک قرار میگیرند.
دولت هاشمی، اصلاحات، احمدینژاد و روحانی از این جملهاند و حتی دولت قبل از آنکه بهواسطه وجود نخست وزیر دولت شکل میگیرد و نخست وزیر رئیس قوه اجرائیه نیز هست. این یک نقص ساختاری است که اکنون خود را به نمایش گذاشته و دیر یا زود بازنگری این مساله را بر جامعه ملی ما دیکته خواهد کرد.
از طرف دیگر در حال حاضر حسن روحانی نمیتواند رویکرد دیگری اتخاذ. او گاه به یاد وعدههایی که به مردم داده و در بزنگاه دیگری از تاریخ فراموش میکند، میافتد. او باید حد وسط این معنا را دریابد که وی رئیس جمهور ایران است.
رئیس جمهور یک هماهنگکننده در اعمال قدرت است و باید بداند که اگر میخواهد بهعنوان یک چهره معنادار و تعریف پذیر در میان مردم و تاریخ بماند باید رسالت تاریخی خود را در برابر ملت بهعنوان رئیس جمهور ملت ایفا کرده و آنچه را که حقیقت و واقعیت موضوع در بافت سیاسی ایران کنونی است برای مردم شجاعانه و آشکارا بیان و از حقوق حقه آنها دفاع کند.
شاید درباره چرایی وقوع حوادث خشن آبانماه راحتترین راه – که برای عدهای هم کلیشهای شده است- این باشد که بگوییم حوادث خشن آبان ماه ۹۸ را امریکا، ارتجاع منطقه یا سلطنتطلبان و نفاق سازماندهی کردهاند.
دیگری ممکن است همه مشکل را به دولت یا حاکمیت نسبت دهد و دشمن را بهکلی نادیده بگیرد یا بعضاً خود را به فریب کامل میزنند و میگویند مردمی را که برای اعتراض به بنزین به خیابان آمده بودند، کشتند و زندان کردند. اما اگر بخواهیم فهم و تحلیل جامعی از ابعاد مسئله داشته باشیم و به خودفریبی یا دیگرفریبی روی نیاوریم، باید سه ضلع موضوع را با هم و در کنار هم ببینیم در غیر این صورت به سوگیری متهم میشویم و تحلیلها نیز از جامعیت برخوردار نخواهد شد. مقام معظم رهبری در بهمن ۱۳۹۶ (پس از اغتشاشات دیماه) یک مدل مفهومی ارائه کردند که در حوادث اخیر همچنان معتبر است.
ایشان فرمودند: «چون ما زخم داریم، دشمن مانند مگس بر این زخم مینشیند، اگر بخواهیم دشمن را مأیوس کنیم باید زخم را التیام بخشیم.» با این مقدمه میتوان اضلاع سهگانه چرایی وقوع اغتشاشات اخیر را به شرح زیر آورد:
۱- احساس تبعیض یا تبعیض واقعی تولید حقارت میکند و تولید حقارت به تنفر تبدیل میشود و تنفر عامل اصلی خشونت است. فردی که به تنفر رسیده است بهراحتی تحریک میشود و به میدان آوردن او با یادآوری همان تبعیض و تحقیر سخت نیست. در حوادث اخیر طبقه بالادست اقتصادی و طبقه متوسط نبودند.
اینکه طبقه فرودست اقتصادی که معمولاً نقش محوری در سیاست ندارد مستعد این حرکت شد و دشمن نیز در این جغرافیا بازی کرده است، نشان میدهد آن زخم همچنان باقی است. حاشیهنشینی در اطراف تهران و حاشیهنشینی مرزی کانون اصلی اغتشاشات بود و دولت باید بداند که ناکارآمدی، بیکاری، گرانی و در یک کلمه تیره شدن امید به آینده از زمینههای اجتماعی- روانشناختی این ماجرای غمانگیز است.
توجه به مردمی که اینگونه و بهراحتی علیه حاکمیت قابل بهرهبرداری میشوند ضروری است. اکنون که مسئله جمع شده است - نه حل- نباید چارهاندیشی فراموش شود. سپاه نیز باید به جای روستاها خدمات اجتماعی خود را بر حاشیهنشینان متمرکز نماید.
۲- عامل دوم بیتدبیری قطعی و حتمی دولت است. حداقل دو و حداکثر سه اشتباه محرز دولت در این آشوب غیرقابل کتمان دارد؛ اول اضافه نشدن سالانه قیمت بنزین است؛ اگر در طول شش سال گذشته هر سال ۱۰۰ تومان اضافه میکردند اکنون بنزین ۱۶۰۰ تومان بود و همه هم راضی بودند و اگر سالی ۲۰۰ تومان اضافه میکردند، اکنون بنزین ۲۱۰۰ تومان بود و باز کسی اعتراض نداشت. اینکه چرا دولت در طول شش، هفت سال در این زمینه اقدامی نکرد، باید به انتخابات و ترس از ریزش رأی جریان مستقر ارجاع داد.
دوم توجیه نکردن مردم به محاسن و آوردههای این طرح بود؛ باید خودروهای باری و مسافری عمومی ابتدا اطمینان خاطر مییافتند. واقعاً اگر ملت میدانستند، قرار است مبلغی بیش از یارانه فعلی دریافت کنند شدت ناراحتی و میزان افراد به میدان آمده بسیار کم بود و خسارات و تلفات نیز به حداقل میرسید. نگارنده به عنوان یک رسانهای از اینکه پول بنزین به مردم داده میشود بیخبر بودم. سوم حذف کارت سوخت ازسوی دولت اشتباه محض بود و اکنون شرمگینانه به عقب برگشتهاند. نمیدانم برای این سه مورد کسی بازخواست و محاکمه خواهد شد یا خیر، اما یک ضلع اصلی هزینههای اغتشاشات در این بیتدبیری نهفته است.
۳- دشمن اسلحه را از ضامن خارج کرده و دستش روی ماشه بود. فقط منتظر بود که جرقهای ببیند و با ریختن هیزم، آتش آن را شعلهورتر نماید. اردوغان این مهم را گوشزد کرد و بسیاری از تحلیلگران، سوریه، ایران، عراق و لبنان – محورهای مقاومت- را شامل این طرح دانستند، اما ظاهراً باورپذیر نبود. ادله متقن و حتمی نشان میدهد که نمیتوان دشمن را در این ماجرا بهوضوح ندید و او را تبرئه و صرفاً دوگانه مردم – نیروهای امنیتی را تحلیل کرد.
وقتی برایان هوک از در اختیار گذاشتن ابزار لازم از ۱۸ ماه قبل سخن میگوید یا طبق گفته رسمی امریکاییها آیتالله مایک از طریق منافقین و تجزیهطلبان مشغول نقشآفرینی در صحنه بود یا آموزش دیده بودن اغتشاشگران در مواجهه با دوربین و هارد دوربین، نحوه قلع و قمع بانکها، تمرکز حملات بر مراکز نظامی و انتظامی با هدف دسترسی به سلاح، بستن برخی جادهها با سلاح گرم، حضور بیش از ۱۰۰ تبعه خارجی در اغتشاشات و دستگیری دهها تن و کشته شدن چند تن از آنان، وجود هستههای عملکننده نقطهای و جابهجایی سریع آنان با هدف خسته کردن پلیس، آموزش خشونت توسط رسانههای سعودی- انگلیسی- امریکایی، زنجیره تجمعات در خارج از کشور با عنوان حمایت ایرانیان خارج از کشور از قیام مردم ایران، حمله به دهها آمبولانس و اورژانس به منظور جلوگیری از درمان مجروحان و درنهایت بالا رفتن آمار کشتهشدگان، شهادت ۱۰، ۱۲ نفر از بسیج، سپاه و نیروی انتظامی، به میدان آمدن عریان مسئولان امریکایی و غربی، کاهش ۷۰ درصدی اغتشاشات و تلفات با قطع اینترنت خارجی، اظهارات اپوزیسیون برانداز مبنی بر اینکه مسئله به کلی بنزین نیست و صراحت رهبر گروهک تجزیهطلب عرب که در مریوان یک ساختمان دولتی سالم باقی نگذاشتیم و... نشان میدهد که طراحی و توطئه خارجی بسیار جدی، عمیق و سازمانیافته است و با این فرض بلافاصله این سؤال به ذهن میرسد که سیستم امنیتی ما کجاست؟ چه میکند؟ برآوردش چیست؟
نیاز مبرم این است که دولت دست به خلاقیت بزند، فراخوان ایده بدهد، هزینههای جاری و خصوصاً حقوق مدیران را کاهش دهد، با طبقه بالادست اقتصادی برای اخذ مالیات مماشات نکند و... تا بتواند به طبقه فرودست اقتصادی و حاشیهنشینها توجه مضاعف نماید. بخشهای اصلی ملت ما که بار انقلاب و جنگ را بر دوش کشیدند همین طبقه بودند امروز نیز با حداقل کمک توقعات خود را برآورده میدانند. اجازه ندهیم دشمن بر، ولی نعمتان حقیقی انقلاب سوار شود.
تمامی مراکز درون و بیرون دولت که دستی در حوزه اقتصاد دارند باید برای ترمیم زخمی که دشمن مگسوار بر آن مینشیند همافزایی کنند و حل مسئله را مشمول مرور زمان ننمایند.
اوضاع آشفته عراق دو وجه دارد: نارضایتی عمومی از دولت ضعیف، فساد فراگیر، نخبگان فاسد، فرقهگرایی، جنگ قدرت و احزاب ناکارآمد. وجه دیگر که مربوط به ورود دولت ترامپ و متحدان عراقی و منطقهای آن به جنگ امنیتی با ایران است.
گمان میرفت با استعفای دولت «عادل عبدالمهدی» به عنوان یکی از خواستهای اصلی معترضان از شدت ناآرامیها کاسته شود، اما قرائن نشان میدهد که بحران عراق اکنون وارد فاز تازهای شده است. نبود و یا سستتر شدن سقف حاکمیتی و تشویق جریانهای فرصتطلب برای سهمخواهی از کیک قدرت، این کشور را در معرض هرجومرج تازهای قرار داده که تقویت دوباره هستههای تروریستی و خطر تجزیه بخشی از آن است.
مردم عراق در اعتراضات خود که به خیزش اکتبر شهره شده، خواستهای روشن و مسالمتآمیزی را بیان کردند، اما غافلگیری دولت و ناتوانی عادلعبدالمهدی در مدیریت بحران، فرصت را به موجسوارانی داد که بتوانند در اندک زمان خشونت را جایگزین تظاهرات مسالمتجویانه کنند. از جمله فرصتطلبانی که عامدانه در شعلهور ماندن ناآرامیها نقش مستقیم دارد، جریان مقتدیصدر است.
نیروهای او در همان ساعتهای نخست شروع اعتراضات مدنی یعنی اول اکتبر(نهم مهرماه)، با وارد کردن نوچگانش به میان مردم و اقدامهای تخریبگرانه، فضا را به سمت خشونت و ایجاد کینههای تازه سوق دادند. مقتدیصدر که از ابتدای تشکیل دولت عادل عبدالمهدی چهار خواست باجگیرانه را از نخستوزیر طلب میکرد، کوشید بر موج نارضایتیها سوار شود تا به این وسیله یا المهدی را به تسلیم یا مجبور به کناررفتن از قدرت کند.
خواستهای او عبارت بودند از: در دستگرفتن ریاست دفتر نخستوزیری؛ ریاست شورایعالی امنیت ملی؛ ریاست بانک مرکزی و سرانجام ریاست شرکت خریدوفروش نفت عراق موسوم به «سومو». عادل عبدالمهدی تنها با واگذاری ریاست دفتر نخستوزیری موافقت کرده بود، اما دیگر خواستهای مقتدیصدر و بالتبع آن متحدانش در ائتلاف سائرون و نصر را زیادهخواهی دانسته و تا پایان کار دولتش دراینباره مقاومت کرد.
مقتدیصدر ـ بهویژه ـ و گروههای ائتلافی با او در پی دستیابی به دو منبع اقتصادی و امنیتی در کشور هستند تا به این وسیله، قدرت را در عراق به قبضه خود درآورند. این طیف در تشدید ناآرامیهای خونین عراق چندان به دغدغههای مردم توجه نداشته و بلکه آن را ابزاری برای تحقق اهداف خود قرار دادهاند.
مصداق این مدعا ناآرام کردن یکباره شهر نجف از پنجشنبه است. ائتلافیون وابسته به مقتدیصدر اعم از لیبرالها و کمونیستها، جماعت الصرخی و جماعت یمانی، دو حرکت زیرکانه را دنبال میکنند؛ نمایش همراهی با مردم معترض و درعینحال منتسب کردن همه مشکلات جاری عراق به دخالتهای ایران در این کشور.
موجسواران ناآرامیهای عراق با برخورداری از پول و سلاح که منابع آنها را باید در امارات عربی متحده، بحرین و عربستان جستوجو کرد، هر روز بر دامنه خشونتها میافزایند بیآنکه چشمانداز روشنی برای این کشور زخمی از دههها جنگ و بیثباتی قابل تصور باشد.
وجه دیگر ناآرامیهای عراق را باید در استمرار سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ و متحدان منطقهای آن علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تفسیر کرد. خوب یا بد اکنون عراق، صحنه رویارویی واشنگتن و تهران شده است. اگرچه دولت ترامپ از رودرویی نظامی مستقیم با ایران همچنان پرهیز دارد، اما تحولات عراق و بالتبع آن رخدادهای لبنان، یمن و سوریه نشان میدهد که واشنگتن در پی تنگکردن حلقه فشارهای اقتصادی، اکنون و در راستای شروط 12گانه «مایک پمپیو» ورود مستقیم به فاز امنیتی علیه ایران را آغاز کرده است.
هدف واشنگتن؛ شکستن دیوار امنیتی ایران در گستره منطقه و ایجاد وضعیت بحران در کنار مرزهای این کشور است. کناررفتن عادل عبدالمهدی به عنوان چهرهای که به ایران نزدیک است و نیز تشویق ناآرامیها و مخالفتها با حضور ایران در عراق، بخشی از سیاست رویارویی امنیتی واشنگتن است.
بخش دیگر را باید در آماده به رزم کردن نزدیک به 50 هزار نیروی داعشی در حوالی مرزهای ایران دانست. «امیر موسوی» مدیر مرکز تحقیقات استراتژیک و روابط بینالملل ایران در گفتوگو با سایت خبری دیپلماسی ایرانی، این شمار از نیروها را چنین توضیح میدهد. در حال حاضر 11 هزار داعشی از شرق فرات وارد عراق شدهاند.
16 هزار نفر دیگر از این گروه که از مناطق مختلف عراق پاکسازی شده بودند اکنون در حوالی پایگاه عینالاسد تحت آموزش نظامی قرار دارند. علاوه براین 15 هزار نیروی متشکل از جوانان قبایل و عشایر اهل سنت غرب عراق در استان الانبار موسوم به نیروهای «بیداری الانبار» از سوی آمریکا، عربستان و امارات تحت حمایت مالی و تسلیحاتی و در حال آموزش نظامی هستند.
فراموش نباید کرد که 6هزار داعشی نیز در زندان «الحوث» در ذیقار به سر میبرند. سیاست واشنگتن ایجاد تهدید امنیتی در کنار مرزهای ایران است تا به این وسیله در اجرای شروط 12گانه پمپیو و تنگکردن حلقه فشار علیه ایران عمل کند.
وجوه دوگانه ناآرامیهای عراق به هر شکل، وضعیت هشدار را برای ایران در پی دارد. باید منتظر بود و طرح بازی تهران را از این پس محک زد.
انگار دیگر به یک آیین تبدیل شده هر مرتبه بعد از یک بحران اجتماعی یا سیاسی در کشور، به نقد و شکوه روی آوردن و از نداشتن پیوست رسانهای نالیدن! گویی برای مسوولان و دولتمردان چیزی به نام تدبیر بهطور اعم و تدبیر رسانهای بهطور اخص، هیچ محلی از اعراب ندارد.
سخن اصلا آن نیست که آیا سه برابرکردن یکباره قیمت حامل سوخت، اقدام درستی بوده یا نه؛ سخن آنجاست که دولت و رییسجمهوری فعلی که از مدعیان و پرچمداران اصلی شفافیت و نامحرمنبودن با مردم و گفتوگو با آنها بودهاند، حالا در مهمترین تصمیمهای چند سال اخیر، مردم را به هیچ میپندارند و وقعی بر آنها نمینهند.
رییس دستگاه اجرایی حتی به آن اندازه برای افکار عمومی، حرمت و احترام قائل نیست که بعد از اتخاذ چنین تصمیمی، ولو برای ژست و شکل ماجرا هم که شده باشد یا حتی در حد صحبت و دلداری به مردم در قالب و فرم و لعاب به اندازه یک گفتوگوی ضبطشده تولیدی وارد تخاطب با افکار عمومی شود.
درست در چنین شرایطی است که بعد از چند روز و زمانی که التهاب در اوج قرار دارد، آقای رییسجمهوری که گویی از فضای تماشای استندآپ کمدی بیرون آمده، با لبی خندان به مردمی که از فشار اقتصادی به تنگ آمدهاند، میگوید خودش هم از زمان اجرای این طرح مطلع نبوده است.
اینها همه را گفتیم که برگردیم به سطرهای ابتدای متن. در چنین شرایطی سخنگفتن از پیوست رسانهای یک تصور موهوم است. چگونه میتوان از مسوولی که تا این درجه نسبت به افکار عمومی بیاعتناست، توقع تدبیر و پیوست رسانهای داشت.
بهناچار باید گفت آقای رییسجمهور! ما توقع تدبیر رسانهای از شما نداریم ولی لطفا به درد مردم نخندید و نمک به زخمشان نپاشید!
ارسال نظرات